.
معرفی کتاب
تاریخ طنز و شوخطبعی
۲۹ دی ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی
این کتاب نوشته دکتر علی اصغر حلبی است و چنان که از نام آن برآید تاریخی است از طنز و طنزپردازان در ایران. از قدیم تا برسد به عبید زاکانی، در سده هشتم، سرآمد طنزپردازان در زبان فارسی.
دکتر حلبی، فرهنگ ایران و فرازها و فرودهای تاریخی آن را خوب میشناسد. پیشتر کتاب تاریخ فلسفه در ایران را نوشته بود: گواه آشنایی ایشان با فرهنگ، و تاریخ فرهنگ ایران.
این کتاب که تاریخ طنز و شوخطبعی نامیده شده در آغازش در دو فصل جدا، هزل و هجو را بررسیده. در پی آن فصلی آورده در علل گرایش به طنز شوخطبعی. کاری دشوار که حتی درآمدن به سخن از آن زور زیاد میخواهد.
فصل پنجم کتاب که حدود ۸۰ برگ شده لغتنامه طنز و شوخطبعی است. کاش این لغتنامه جداگانه چاپ میشد تا در دسترس دوستداران ادب پارسی آید و نویسنده و مترجم و ویراستار و دیگر آنان را به کار آید که با زبان سروکار دارند. واژهنامهای است که ۲۴۰ واژه را آورده و معناهای آن را شرح داده: واژگان دنیای طنز و شوخی در زبان فارسی. از واژگان علما تا به واژگان عامه.
فصلی است پربار که در دیگر واژه نامهها هم نتوان یافت. دریغ که این واژهنامه در این کتاب خوب زندانی مانده و همگان از آن آگاهی ندارند.
در فصلهای پس از آن طنز و شوخی را از روزگار امویان و پس عباسیان بررسیده. فصلی را در کار ظهور دوباره ایرانیان کرده. پس از آن موضوع را در دورههای غزنوی، سلجوقی و خوارزمشاهی بررسیده و کار را در روزگار و زمانه سعدی و حافظ به انجام آورده.
از طنز هر دوره نمونههایی آورده. اما مهر و نشان زمانه نگارش و چاپ کتاب بر آن خورده. هر جا نمونهای از سخنان بیپرده طنزپردازی آمده نقطهچین شده و این از نیرو و هم از مزه کتاب کاسته.
تاریخ طنز و شوخطبعی کتابی است به درد بخور که خواننده دوستدار تاریخ ایران را با زوایایی از تاریخ آشنا میکند، که در تاریخها نیامده.
فهرستهای خوبی هم در انجام کتاب آمده که پژوهندگان از آن بهرهها ببرند.
این معرفی را آوردم تا کسی نگران نشود که طنزپرداز آزموده، و کتاب خوب در تاریخ طنز و طنزپردازی نداریم.
هم تا گفته باشم که طنز و شوخطبعی فنی است که نیاز به سواد تاریخی و ادبی فراوانی دارد و کار هر بیهدهگوی نیست.
افزون بر این، طنز و شوخطبعی چیزی است جز لودگی و خنداندن مردم.
لودههای تبهخوی را نشود که با طنزپردازان در یکجا دید.
طنزپرداز، پاکیزهخوی است، بینش سیاسی و اجتماعی دارد، نگران ستمهاست که بر خلق میرود، و هم مهر میهن در دل دارد.
آنان که امروز خود را به نام طنزپرداز وانمودهاند از بازی زمانه بر سر این کار شدهاند. دیدهایم که چه آسان میهن و اخلاق را به بازی میگیرند.
آنان، زنده یا مرده، جایی در میهن و در میان میهندوستان ندارند. ... .
تاریخ طنز و شوخطبعی تا روزگار عبید زاکانی
دکتر علی اصغر حلبی
تهران. انتشارات بهبهانی. ۷۸۰ برگ.
چ اول. ۱۳۷۷.
/channel/dejnepesht4000
.
ایزد باد را میستاییم.
ای ایزد باد! هر آنچه از تو را میستاییم که از آنِ سپندمینوست.
ای ایزد باد! ما را این کامیابی ارزانی دار تا هر آنچه را از آن انگره مینوست در هم شکنیم و کامروا باشیم.
ـ برگرفته از رام یشت.
نیمروز ۲۷ دی ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی
در تهران باد آمد.
آسمان، آبی شد.
/channel/dejnepesht4000
.
شهردار شاهنامهشناس تهران
۲۶ دی ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی
تهران، زمانی شهرداری داشته شاهنامهخوان، و شاهنامهشناس؛ و این شگفتی کمی نیست!
این دو مجلد از شاهنامه که عکسش آورده شد، ویژه کودکان و نوجوانان است. این کتابها پس از مدتها جستوجو به دستم رسید.
نویسنده، احمد نفیسی است که در سالهای ۱۳۴۱ و ۱۳۴۲ نزدیک دو سالی شهردار تهران بود. شهرداری نفیسی حاشیههایی داشت و منجر شد به زندانی شدن او. شرح آن در کتابهای تاریخ و هم در کتاب خاطرات خود او آمده که عنوانش چنین است: برندهها هم بازندهاند.
خاطرات آقای نفیسی سیمایی دیگر از حکمرانی ایران در آن دوره ترسیم میکند، و هم آموختههایش در شهرداری را در بر دارد.
اکنون کاری به آن ندارم.
میخواهم از این گزارشی از شاهنامه یاد کنم که آقای نفیسی نوشته، و در مقدمه آورده که این کار را در زندان کرده، سال ۱۳۴۳.
دانسته نشد که شاهنامه منثور آقای نفیسی همین دو مجلد است یا مجلدهای دیگر هم داشته.
این که من دارم و دیدم از هر چه شاهنامه برای کودک و نوجوان دیدهام شسته رفتهتر است و پاکیزهتر. نگارش درستی دارد و نویسنده شاهنامه را میشناخته. نه آن که برای سودجویی دست به نگارش برداشتی بی سروته از آن کتاب سترگ زده باشد.
گزافه نیست که تکرار کنم این دو مجلد در سنجش با هر شاهنامه منثور دیگر که برای کودک و نوجوان تهیه شده چند سر و گردن بالاتر است.
آقای نفیسی در مقدمه نوشته است که فرزندانش را با شاهنامه بزرگ کرده و آنان را بر راه و روش راستان و نیکان ایران باستان پرورده است.
ای شگفت!
شهرداری تهران روزی را به خود دیده که چنین مردی دانا هم شهردار بوده!
گزیدههایی از شاهنامه فردوسی
به کوشش احمد نفیسی
انتشارات تهران
چاپ ششم. ۱۳۹۰.
/channel/dejnepesht4000
.
خاطره
به مناسبت سالگرد خروج محمدرضاشاه از ایران
۲۵ دی ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی
از پیرامون ماه مهر سال ۱۳۵۷ بود که رفتار آدمها با همدیگر عوض شد.
تا پیش از آن مهمانیها و شبنشینیها سرشار مهر و راستی بود. هر کس از دنیای خودش سخنی به میان میآورد و دیگران میشنیدند. دنیاهای آدمها به اندازه شمار ایشان زیاد بود و گونه به گونه. کسب و کارها متنوع بود و هر کس یک سخن از کسب و کار خودش که میگفت، شب با شادی و خوشی سر میشد.
یاد دارم، و خوب یاد دارم، که کمابیش از همان سرآغاز پاییز آن سال بود که روابط آدمها یکباره دیگرگونه شد. دیدارها بیشتر به ستیز میانجامید. معروف شد که بگویند فلانی شاهی است، و فلانی خمینی.
یک دسته از اقوام و خویشان بر راهی میرفتند که تا بدان روز میرفتند. دسته دیگری پیدا شدند که راه خود را از راه قدیم جدا کردند و صاحبان ادعاهایی شدند. از اوضاع و احوال مملکتی بد میگفتند و خبرها در مشت داشتند از مملکتی که قرار است بسازند و سرشار داد و آسایش باشد. شمار این دسته هر روز بیشتر میشد.
آن دسته که بر راه قدیم میرفتند بهتر میدیدند در برابر آن تندیها که برخاسته بود خموش بمانند.
صفا و مهربانی از دنیای همه ما رفت. دیدارهای گرم و صمیمی قدیم کمتر شد. هر بار که دور هم گرد میآمدیم سخنان سیاسی برپا میشد و کار به بگومگوهایی میکشید که در انجام همگی دلچرکین از هم جدا میشدند.
شبها دیگر شب دوستی و خاطره خوش نبود و با خوشی و شادی به سر نمیرسید.
از روز ۲۶ دی ماه که خبر رسید شاه مملکت رفته، کفه آنان که مدعی بودند دنیایی نو برپا خواهند کرد سنگین شد. از آن به بعد دیگر کمتر کسی در برابر آنان درایستاد. توفانی در خانوادهها افتاد که مگر به چشم نمیبینید که مملکت درهم پاشیده و شاه مملکتش را واگذاشت و رفت. دیگر جای سخنی نمانده بود.
خانواده و محیط دوستی و خویشاوندی یکسر به تصرف سیاست درآمد. روابط خانوادگی کمتر و کمتر شد. پیامهایی ردوبدل میشد که بدین معنا بود: دیدید گفتیم؟ شد همان که ما میگفتیم. شما باید فکری برای دین و دنیای ویران خودتان بکنید.
چنین تا توده مردم سیاسی شد و سیاست تودهای روابط خانوادگی را تسخیر کرد. همه خبره سیاست شدند.
هنوز هم که شده همین نوع روابط بر محیط خانوادهها چیره است.
نسلی بار آمده که نمیداند در مهمانی خانوادگی و در شبنشینی قدیم اصلا کسی سخنی جز از کار و پیشه و زندگی خودش نمیآورد.
امروزیها مزه خوش مهربانی و صفای دوستیها، دیدارها و شبنشینیهای قدیم را نچشیده و نمیدانند.
شبنشینی در شبهای یکدلی و یکرنگی. شبهایی که درها و پنجرههای خانهها به آسمان باز میشد.
/channel/dejnepesht4000
.
کشت و ورز در اندیشه ایران باستان
۲۳ دی ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی
کشاورزی در ایران باستان ارجی شایا داشته. برخاستن پیامبر ایرانی با پیامهایی که کشاورزی و کشت و ورز را میستاید سرآغاز گذار از دوره کوچروی و دامداری و درآمدن ایران و ایرانیان به دوره یکجانشینی است.
پیامبر ایرانی بارها گفته بود که دوست کشاورزان است و از دشمنان شهرنشینی و کشاورزی بیزار است. او بارها کشاورزان را ستوده و آدمی را به نگاهبانی از زمینهای کشاورزی فراخوانده و هر کس را که در نگاهبانی از زمین خود کوتاهی کند گناهکار میداند.
در مهریشت چراگاهها ستوده شده.
اوستا کوههای بلندی را میستاید که چشمههای آب از آن روان است و زمینهای تشنه را سیراب میکند:
کوههای آبریز را میستایم. دریاچهها را میستایم. کشتزارهای سودبخش را میستایم.
وقتی پیامبر ایرانی از اهورامزدا پرسید از کدام زمین بیش از دیگر زمینها خشنود است، پاسخ داد سومین زمینی که بیش از همه زمینها خرسندش میدارد آن زمینی است که نیکوکاران در آن هر چه بیشتر گندم و گیاه و درختان میوه بکارند. زمینهای خشکی که آبیاری شوند و زمینهای آبخورده را زهکشی کنند.
در اوستا کسی که گندم میکارد، چهارمین کس است که زمین را بیش از همه شادمان میکند. وندیداد کشت گندم را مایه تقویت یکتاپرستی دانسته است. هم در وندیداد آمده است:
آن کس که گندم میکارد راستی میافشاند. آن گاه که جو به بار آید دیوان از جا برمیجهند. آن گاه که گندم فراوان بروید دل دیوان میلرزد. آن گاه که گندم آرد شود دیوان ناله سر دهند. و در خانه که گندم باشد دیوان نتوانند بمانند. در خانهای که انبار گندم باشد، چنان است که آهن سرخشده به گلوی دیوان بریزند.
هم گفته شده زمینی که دیرزمانی کشتنشده بماند و بذری بر آن نیفشانند ناشادکام است و آرزوی برزگر میکند. کسی که زمین را با دست کشت کند زمین بدو فراوانی بخشد.
ایرانیان هر گاه که از کشت و ورز میآسودند جشن میگرفتند. نامدارتر آن جشنها یکی جشن فروردینگان و دیگر جشن مهرگان است که پایان کار و کوشش کشاورزان و زمان برآسودن از درو است. دیگر جشنهای ماهانه هم هر یک پیوندی با کشت و ورز داشته است.
هم گهنبارهای شش گانه که در هر سال گرفته میشده و هنوز هم میشود جشن برآسودن از کاشت و داشت و برداشت خرمن یا آمادگی برای کشت دیگربار است.
اندیشه و آیین ایرانی، بر پایه بزرگداشت کار و کشاورزی است. به زمین ارجی والا مینهد و بنیاد کشاورزی را استوار میکند. بر گرد آبادان کردن جهان میگردد و دین و دنیا را برای آبادانی و هم برای آسایش آدمی میخواهد.
جهان در اندیشه ایرانی جای کار و کشت و برخورداری از داشتههاست.
در اندیشه ایرانی از جنگ و تاختن و کشتن و غارت و سوختن پرهیز شده.
/channel/dejnepesht4000
.
وردیج
۲۲ دی ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی
وردیج نام آبادیی است در شمال باختری شهر تهران. آبادیی که ساختوسازهای بیرویه جدید چونان دیگر آبادیها پیکربندی درست قدیمش را از میان برده و نا و نفس آن را گرفته و به ریختی آشفته درآوردهاش. ریختی که با بناهای چند اشکوبه جدید دیگر به آبادی خرم و سرسبز قدیم نمیماند.
تا گذشته نزدیک، آبادی شاداب و خرمی بوده که ارجش را از جایش داشته: بر فراز بلندیهای جنوب البرزکوه، جایی ایستاده که بیابان باختری تهران تا به کرج را در دیدرس دارد. گمانم نامش، وردیج، را هم از همین جایگاهش گرفته باشد: وردیج را توان ورد دژ خواند. یعنی دژ ورد. دژ گل سرخ.
از این آبادی کوهستانی تا به وردآورد در کرانه اتوبان تهران به کرج راهی نیست. باید پیوندی باشد میان آن نام وردآورد با این نام ورد دژ!
کسی در وردیج نبود که از تاریخ آن چیزی بگوید. گویا زادگان وردیج هم بهایی به زادگاهشان نداده و در پی نگارش چند خط از تاریخ و پیشینه آبادی خود برنیامدهاند. اما اندک باشندگان وردیج پابند آداب و اخلاق قدیم ماندهاند. چند روز پس از دیدار از وردیج یکی از بزرگان تلفن زد و مهربانی کرد و ما را فراخواند که از یادش نبریم و باز هم به دیدارشان شویم.
وردیج سنگهایی دارد شگرف. شگرف به دیدار و به جنس، و به آن نامدار شده. در اینترنت فقط به همین بسنده کردهاند که بنویسند این جا روستای ارواح سنگی است. سبکمایهتر برداشتی که توان از دیدار آن سنگهایی کرد که بازیگر زمانه آن را هنرمندانه تراشیده و پیکربندی کرده.
وردیج از تهران آن اندازه فاصله ندارد که آسمانش تمیز بماند. هوای آلوده تهران بر سر این آبادی کوهستانی هم خیمه زده بود. چنین تا نشد عکسی از دیدار وردیج بردارم. چند عکس از اینترنت گرفتم که اینجا میآورم.
دریغ و دریغ از این ایرانشهر آبادان خوشبوی۱ ما که در هر گوشه و کنارش که بنگری نه آب مانده، نه آبادی و نه آبادانی، نه زمینی خرم که دیدارش دل و جان را تازه کند، نه آسمانی که رنگ آسمان داشته باشد، نه رنگ اهریمن!
چه میخواستید از این سرزمین؟
چرا چنین کردید؟
۱. "ایرانشهر آبادان خوشبوی"، برگرفته است از بندهش.
/channel/dejnepesht4000
.
یادآوری
"تذکره اربیل"
چاپ دوم
۲۱ دی ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی
از دیباچه مترجم بر چاپ دوم
چاپ نخست این ترجمه به قلم این نگارنده، سال ۱۳۹۰ انتشار یافت و با استقبال اهل فرهنگ و اهل تاریخ روبهرو شد. استاد سیروس علینژاد در مقالهای در نشریه #بخارا، از ترجمه و مترجم به مهر یاد کردند.
تذکره اربیل، منبعی است از روزگار باستان و زندگینامههایی است از بیست کشیش و مطران بزرگ مسیحی، که به نیمه دوم شاهنشاهی اشکانیان و نیمه نخست شاهنشاهی ساسانی میبودند. در این کتاب به آگاهیهای ارزنده از روابط شاهنشاهان ایران و امپراتوران روم میرسیم. هم کتابی است که در تاریخ ادیان ایران جایی والا میگیرد.
چیزی که در این کتاب ثبت شده و بیهمتاست گزارشی است از نبردی که میان اردوان پنجم و اردشیر پاپکان درگرفته و تومار اشکانیان را درنبشته است. تاریخ آن نبرد، به روز و ماه و سال در این کتاب آمده است.
این گردانیده تابستان امسال در مرکز دایرهالمعارف بزرگ اسلامی از نو چاپ و منتشر شده. با طرح جلد و حروفچینی جدید.
درودهای شیرین بر این مرکز و گردانندگانش باد.
/channel/dejnepesht4000
.
.
گوشهای از جهان ایرانی
۲۰ دی ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی
در نزد ایرانیان باستان عمر جهان دوازده هزار سال است. این عمر را زمان کرانهمند میگفتند و این دوره با فرشگرد به پایان میآمد که زمان نوزایی آفرینش بود و سپس دورهای دیگر آغاز میشد.
دوره دوازه هزار ساله عمر جهان به چهار دوره سه هزار ساله بخش میشود. جهان در سه هزار سال نخستین جهانی است متعالی که در آن نمونه یا مثال همه موجودات به صورت فروَر یا فروَشی پدیدار میشود و جهان در آرامش است. خورشید، ماه، ستارگان، آب، گیاه، آدمی و جانوران همه هستند، اما به ریخت مثالی.
در نه هزار سال بعدی این جهان فروری یا مثالی به ریخت مادی درمیآید.
فرورها مادی میشوند و به جهان مادی میآیند تا با بدی بجنگند و از نیکی پشتیبانی کنند.
چنین تا دور دوازده هزار ساله به سر آید و دوری دیگر آغاز شود.
- جهان فروری. دکتر بهرام فرهوشی.
برگهای دو و سه.
انتشارات دانشگاه تهران.
به زمانی که درس میخواندیم همین چند خط را از فکر و جهاننگری ایرانی به ما نیاموختند. اما از فکر و فلسفه یونان باستان تا به افکار متفکران معاصر مغرب و متفکران روسیه را آموختیم و کمترین عیبی هم نداشت.
درهای فراگرفتن فکر و فلسفه ایرانی در ایران ما همچنان بسته است. عیب پنداشته میشود!
/channel/dejnepesht4000
.
نقاشی نیست!
۱۸ دی ۱۴۰۳
برف باریده و چنین زیباییها در دنیای ما به بار آمده.
کسانی که این عکسها را پخش کردهاند نوشتهاند:
نقاشی نیست!
یزد.
/channel/dejnepesht4000
.
بیرون آوردن پیکره شاپور دوم
شاهنشاه ساسانی
از زیر خاک
۱۶ دی ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی
شانزدهم دی، در سال ۱۳۳۶ پیکره هفت متری شاپور یکم، دومین شاهنشاه ساسانی و جانشین اردشیر پاپکان، در غار شاپور کازرون از زیر خاک بیرون کشیده شد. پیکره بیش از یک هزار سال در زیر خاک مانده بود.
طرح بیرون آوردن پیکره شاهنشاه ساسانی از زیر خاک، در دوره ریاست ارتشبد بهرام آریانا در ستاد بزرگ ارتشتاران تهیه و به سپهبد مجیدی، فرمانده سپاه استان فارس، ابلاغ شد.
سربازان سپاه فارس پس از شش ماه پیکره باستانی را از زیر خاک بیرون آوردند و به ریخت ایستاده در غار بر پای کردند. پس جادهای کشیده شد تا رفت و آمد خودروها به پیرامون غار شدنی گردد. برای درآمدن به غار هم پلکانی ساخته شد.
روزنامه اطلاعات بعدها نوشت که این پیکره را مهاجمان عرب سرنگون کردند و تن به خواهش مردم محل ندادند که گفته بودند اگر دست از این کار بکشند مقادیری زر خواهند پرداخت.
به روزگار ما خودروهایی در پای کوه گذاشتهاند تا گردشگران را به بالا در کناره غار برساند.
پیوستها: پیکره شاپور و نگاره تاج بر دیواره غار.
/channel/dejnepesht4000
.
به فرخی زادروز سیما بینا
شهبانوی بانگهای ایرانی
۱۴ دی ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی
چشارکبانگ، آن بود که چون پرهیزگار نالان را کار فرمایند، چنین نالان شود.
وینبانگ، آن است که پرهیزگاران نوازند و اوستا برخوانند؛ با بربط و تنبور، چنگ و سازهای زهی.
سنگبانگ، آواز آن سنگ است که بدان دانه برای پرهیزگاران آرد کنند.
آببانگ، آواز آن آب است که فراز تازد، یا از ابر فرود آید.
گیاهبانگ، آن بانگ است که چون بُن درخت را زنند، برآید.
زمینبانگ، آن آواز است که چون چیزی بر زمین فروکوبند، یا خانه بر او ویران کنند، یا سنگ از کوه بکنند، برآید.
- بندهش. در باره چگونگی بانگها. ص ۹۳.
بزرگ باد هفتادونهمین زادروز سیما بینا،
شهبانوی بانگهای ایرانی.
۱۴ دی ۱۳۲۳. خوسف. بیرجند.
/channel/dejnepesht4000
.
حاج حسین ابراهیمی
۱۳ دی ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی
گاه آدم درمیماند که از تازه گذشتهای بنویسد، یا ننویسد. از وقتی خبر درگذشت حاج حسین ابراهیمی رسید به همین حال دچار شدم. اما دودلی را کنار گذاشتم تا برای ثبت در تاریخ محلی چند کلمه به یاد او بنویسم.
آقای ابراهیمی زاده سال ۱۳۲۴ بود، در آبادی کوچک حسنآباد از توابع خُنگ بیرجند. درس طلبگی خوانده بود و جامه آخوندی بر تن کرده بود.
نامش در بیرجند در ماه نخست پس از رخدادهای بهمن ۱۳۵۷ بر سر زبانها افتاد. از دفتر رهبر وقت مامور شده بود. آمدنش همزمان شد با تخلیه کاخهای امیران قاینات و مصادره زمینها و داراییهای هنگفت آن بزرگان.
کاخها را روفتند و بردند. زمینهای حاصلخیز کشاورزی را مصادره کردند. زمینهای موقوفه را هم گرفتند و دانسته نشد که درآمد بیحساب آن به کجا میرود.
ابراهیمی ماند و بدنامی تخلیه کاخها و انتقال ثروتها. اما سندی به دست نیامد که او در تخلیه ثروتها دستی داشته. ثروتها را شماری از همشهریان، که نامشان را دارم، گرد کردند و زیر نظر آقای و. ط. به مشهد فرستادند و دیگر کس ندانست در آنجا چه شده است!
ابراهیمی دیری نماند و در اختلافهای گسترده آن برهه از بیرجند رفت.
یکی از بزرگان شهر در بدرقهاش در فرودگاه قاب عکسی به یادگار بدو داده بود. همان قاب عکس را هم دستمایه کرده و بر او بسته بودند که سینی طلایی از اموال علم را برداشته و با خود برده است.
پس از آن یک دوره نماینده بیرجند در مجلس شد و پس، سالهایی نماینده رهبری در امور افغانستان بود.
بدگوییها همراهش ماند. خودش هم زبان باز نکرد تا آن بدگوییها را پاسخ گوید. چندانی اهل نشست و برخاست با همشهریها هم نبود.
سال ۱۴۰۰ بر آن شدم تا بدانم راستی در شهر ما چه افتاده است. به میانجی یکی از دوستان شفیقش، در تهران به دیدارش شدم. دم و دستگاهی مفصل داشت. بیمار بود و دشوار سخن میگفت.
پرسشهایی کردم. همه را با بردباری پاسخ داد. متن آن را دارم تا زمانی دیگر منتشر کنم.
حاج حسین ابراهیمی دیگر نیست. من در برابر تاریخ و در برابر مردم ایران و مردم بیرجند شهادت میدهم که آنچه بر او بسته بودند ناراست بود. او دزد نبود و دست به داراییهای خاندان علم نیالوده بود. شاید آن همه سخنان را کسانی بر او بسته بودند که خود دستهای آلوده داشتند و بر آن بودند تا نگاهها را از خود به سوی دیگری برگردانند.
شاید هم چیزهایی دیگر در بازیهای چرخ شعبدهباز روزگار بوده که هنوز نمیدانیم.
در دلم میآید که حاج حسین ابراهیمی از دست زمانه دق کرد. او شاید که پیشنماز خوشقلب حسنآباد خنگ میبود، و میماند. پس از نماز شام در مسجد حسنآباد کلامی چند به موعظه میخواند. مردمی به گردش میآمدند و مهربانی و راستی میآموختند.
او به درون گردونه پرجاذبه سیاستگری افتاده بود و روزی که نتوانست در اندرونش بماند بیماریها یک به یک بر وجودش تازش آورد.
کاش امر پیچیده و دشوار سیاست و حکومت در این مملکت، تودهای نمیشد ... .
مردی دانا و آزموده در سیاست را به یاد میآورم که گفته بود: آقاجان؛ این سیاست پدر همه ما را درآورده!
/channel/dejnepesht4000
.
شُستَکجامه
۱۱ دی ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی
دلبستگی ایرانیان به آتش زان روی است که این عنصر ارجمند پاک، نمود یزدان است. در اسلام هم خدای را نور آسمانها و زمین خوانند. آتش، در اندیشه باستان ایرانی، جز روشنایی، مایه پاکیزگی است.
در متنی کهن آمده است:
از یاری آتش آذربرزین است که کشاورزان در کار کشاورزی داناتر و کوشاترند، و شُستَکجامهتر.
یعنی که جامه ایشان پاکیزهتر است!
ـ دانشنامه مزدیسنا.
نقل از گزارش پهلوی. بند ۶.
/channel/dejnepesht4000
بریده کتاب:
شاهنامه و پژوهشهای تازه
ترجمه: محمود فاضلی بیرجندی
در نوشتار زیر
/channel/dejnepesht4000
.
از شاهنامه
سیاهپوشیدن آب
۲۸ دی ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی
نوتر، زیباتر و دلنوازتر آمیزهای (ترکیبی) که نادرهمردی چون فردوسی سکه زده همین سیاه پوشیدن آب است.
سخنی گرانمایه که در سوگ سیاوش پرداخته.
این آمیزه نو است، ناب است.
از واقع عالم برگذشته، و در عین حال واقعیت ناب است.
گویی نه که هزار سال پیش پرداخته شده.
میفرماید:
به کین سیاوش سیه پوشد آب
کند زار، نفرین به افراسیاب.
آب، نماد زندگی است و روشنایی.
آن دم که سیاوش کشته شد، آب هم در نزد فردوسی سیهپوش شده.
زندگی و روشنایی هم تاریک شده است.
/channel/dejnepesht4000
.
«ریو اردشیر»
شهر نویسندگان در ایران باستان
۲۷ دی ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی
«ریو اردشیر» از شهرهایی است که اردشیر پاپکان، شاهنشاه ساسانی بنا نهاد.
مارکوارت در ص ۴۶ ایرانشهر در جغرافیای بطلمیوس، ویرانه های این شهر را نزدیک بوشهر کنونی دانسته. ابن بلخی در ص ۳۵۳ فارسنامه این شهر را «ریشهر» نامیده و نوشته که شهرکی است بر کنار دریا، نزدیک ماهشهر کنونی، و افزوده که «مردم آن جا مصلح باشند و به خویشتن مشغول، و کوفته روزگار و ظلمهای متواتر.»
یاقوت حموی در معجمالبلدان ج ۲ ص ۵۹۴ ریو اردشیر را ریشهر دانسته و مینویسد: «در دوره حکومت فارسها، کشته دفتران در آنجا میزیستند. و ایشان به خامه جستق مینوشتند که خامهای بوده برای کتابهای پزشکی و نجوم و فلسفه و امروز کسی نه در عربی و نه در فارسی بدین خامه نمینویسد.»
«کشته دفتران» به گمان یاقوت «گَشته دفیران» است، به معنی شکسته نویسان.
میگوید، گشته دفیران خط مخصوصی بوده که به روزگار خود او (سده هفتم) هم دیگر نشانی از آن نمانده بود.
دکتر ذبیحالله صفا درباره این خط مینویسد:
«برای تحریر کتب طب و فلسفه و منطق، دو خط بود. یکی به نام نیم کستج (نیم گشتگ)...، و خط کستج (گشتگ) هم برای نگارش کتب علمی بوده.
از گزارش یاقوت برمیآید که در ریو اردشیر، نویسندگان کتابهای پزشکی و نجوم و فلسفه، دست کم در ۱۴ سده پیش، سرگرم پژوهش و نگارش بودهاند؟
آیا از این مرکز بزرگ دانش ایرانی گزارش دیگری بر جا هست؟
کتابهای ریو اردشیر چه شده؟
چرا ابن بلخی ساکنان ریو اردشیر را «کوفته روزگار و ظلمهای متواتر» وصف کرده؟
بر شهر اهل پزشکی و نجوم و فلسفه ایران چه رفته بود؟
بلاذری در ص ۵۴۰ فتوحالبلدان گزارشی از غارت تازیان در شهر ریو اردشیر داده و نوشته که روز تصرف ریو اردشیر از جهت نعمت فراوان که به مسلمانان رو کرد همچون روز قادسیه بود.
چرا از این پاره از هویت خویش، نامی هم نمیآوریم؟
سزاوار است که بر ما بتازند و بگویند ایران چیزی از روزگار کهن ندارد.
کسی ری شهر یا ریو اردشیر را میشناسد؟
/channel/dejnepesht4000
.
نیاز به تاریخ
۲۵ دی ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی
یادم مانده که سالیانی پیش در استانبول، راهنمای گروه ما خودرو را کنار خیابانی نگه داشت. آغاز سخن کرد که در آن ساختمانی که در آن جا میبینید خانم آگاتا کریستی ده روز در سفری که فلان سال به ترکیه کرده، اقامت کرده است.
در دل خندیدم به این کوشش بیهوده برای تاریخ پردازی.
و دردی در دلم آمد که ما این همه داراییهای تاریخی داریم و هر روز خبر آید که یک یادگار بزرگ و گرانبهای دیگر را شکسته و از بین بردهاند. یکی میگوید تاریخ باستان ایران با دین نمیخواند، دیگری میگوید پیامبر ایرانی وجود نداشته و همان ابراهیم بوده که نامش را برگرداندهاند، و از این قبیل بیهدهگوییها!
تاریخ هر ملت سند وجود اوست. بر سر دین، سخنی و جدلی نیست. اما وقتی گفته شود پیامبر ایرانی همان ابراهیم خلیل است تاریخ مردمی دیگر را بر خود برتر مینهیم.
از میان بردن تاریخ، خودکشی است.
از بیتاریخهای نوپدید بپرسید. قدر تاریخ را آنها میدانند!
/channel/dejnepesht4000
.
مکن رای ویرانی شهر خویش!
۲۳ دی ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی
برین بر، یکی داستان زد کسی
کجا بهره بودش ز دانش بسی
مکن رای ویرانی شهر خویش
ز گیتی چو برداشتی بهر خویش.
- شاهنامه. داستان بهرام چوبین.
/channel/dejnepesht4000
🔮به فرهنگ باشد روان تندرست🔮
🔮ایران سرزمینی کهن با فرهنگ باستانی است. سرزمین نیکیها و مردمان نجیبی که ستایشگر داد و راستی و دوستی و نکوهشگر ظلم و دروغ و دشمنیاند. باید تا می توان از ایران گفت و نوشت. چرا که ظرف و محتوای توسعه کشور است. باید زبان فارسی را دوست داشت و در جهت ترویج آن از هیچ اقدامی دریغ نکرد. باید تا حد ممکن فرزندان کشور را با حافظ و سعدی، با فردوسی و مولوی و نظامی آشنا کرد. اگر ایده ایران از جمع معدودی نخبگان خارج شود و در میان مردم و سیاستگذاران شکل خودآگاهانه بگیرد معنای امنیت، مصلحت و منافع ملی شکل خواهد گرفت. حقیقت این است که امروزه ایران مورد غفلت قرار گرفته است و بدون وطن، کشور و ایراندوستی هیچ تحول مهمی رقم نمیخورد.
🔮فهرست زیر از کوشاترین و معتبرترین رسانه ها و نهادهای فرهنگیِ مستقل تشکیل شده است که جملگی در گسترهیِ گستردهیِ تاریخ و ادبیات و فرهنگِ زرینِ ایران زمین میکوشند.
با پیوستن به این رسانه ها و نهادها به توسعه فرهنگی در جامعه یاری رسانیم.
🔮پـــــــایــنده ایــــــــــران🔮
🆔کتاب گویا (لذت مطالعه با چشمان بسته).
🆔زین قند پارسی
(درست بنویسیم، درست بگوییم).
🆔دکتر محمّدعلی اسلامینُدوشن
🆔مولانا و عاشقانه شمس(زهرا غریبیان لواسانی)
🆔رسانه رسمی استاد فریدون فرح اندوز
(گوینده و مجری رادیو و تلویزیون ملی ایران).
🆔رازها و نمادها و آموزههای شاهنامه
🆔بهترین داستانهای کوتاه جهان
🆔انجمن شاهنامهخوانی هما
(خوانش و شرح بیتهای شاهنامه).
🆔رمانهای صوتی بهار
🆔حافظ // خیام ( صوتی )
🆔خردسرای فردوسی
(آینهای برای پژواک جلوههای دانش و فرهنگ ایران زمین).
🆔بنیاد فردوسی خراسان
(كانون شاهنامه فردوسی توس).
🆔سرو سایـهفکن
(رسانه ای برای پاسداشت زبان و ادبیات فارسی).
🆔شرح غزلیات سعدی با امیر اثنی عشری
🆔چراغداران (دایرةالمعارف بزرگ صوتی ایران، صداهای نایاب فرهنگ و ادب و هنر)
🆔حافظخوانی با محمدرضاکاکائی
🆔کتابخانه متون و مطالعات زردشتی
🆔بوستان سعدی با امیر اثنی عشری
🆔شاهنامه کودک هما
🆔مأدبهی ادبی، شرح کلیله و دمنه و آثار ادبی فارسی (رسانه دکتر محمّدامین احمدپور).
🆔ستیغ، خوانش اشعار حافظ و سعدی و...(رسانه سهیل قاسمی)
🆔تاریخ، فرهنگ، هنر و ادبیات ایران زمین
🆔شاهنامه برای کودکان
(قصه های شاهنامه و خواندن اشعار برای کودکان و نوجوانان).
🆔دژنپشت(کتابخانهٔ کهن سرزمین پارس به روزگار پارتها)
🆔گاهگفـت
(دُرُستخوانیِ شعرِ کُهَن).
🆔کتاب گویای ژیگ
🆔سفر به ادبیات
(مرزباننامه و گلستان، تکبیتهای کاربردی )
🆔ملیگرایی ایرانی/شاهنامه پژوهی
🆔تاریخ نگار، روایتی متفاوت از تاریخ ایران
🆔کانون پژوهشهای شاهنامه
(معرفی کتابها و مقالات و یادداشتها پیرامون شاهنامه).
🆔انجمن دوستداران شاهنامه البرز (اشا)
🆔فرهنگ یاریگری، توسعه پایدار و زیست بومداری
🆔رهسپر کوچه رندان
(بررسی اندیشه حافظ).
🆔آرخش، کلبه پژوهش حماسههای ایرانی
(رسانه دکتر آرش اکبری مفاخر).
🆔تاریخ روایی ایران
🆔سخن و سخنوران
(سخنرانی و گفتگوهای نایاب نام آوران وطن فارسی).
🆔کتاب و حکمت
🆔تاریخ میانه
🆔زبان شناسی و فراتر از آن (درگاهی برای آموختن درباره زبانها و فرهنگها).
🆔خواندن و شرح تاریخ عالمآرای عبّاسی (میلاد نورمحمدزاده).
🆔شرح کلیات سعدی
(تصحیح و طبع شادروان محمدعلی فروغی).
🔮کانال میهمان:
🆔موسسه مطالعاتی بشیریه (BSI)
🔮فـــرِّ ایــــران را می سـتایـیـم.🔮
🔮هماهنگی جهت شرکت در تبادل
🔮@Arash_Kamangiiir
.
آتش در تهران
۱۹ دی ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی
هر گاه کسی چوب خوشبوی یا هیزم برای آتش بیاورد، از هر سویی که باد بوی خوش آن را بپراکند هزاران دیو و دیوزاده و هزاران جفت از جادوان و پریان در آن آتش افتند و کشته شوند.
- وندیداد. فرگرد هشتم: ۸۰ - ۷۹.
این آتش کوچک زیبا ۵۳ سال است که در تهران برنشانده است. روشنایی و امید میپراکند؛ در کُنجی دور از دسترس و پایرس همگان.
/channel/dejnepesht4000
.
گزارش گمان شکنی
۱۷ دی ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی
نسخه کامل کتاب کهن گزارش گمان شکنی - شکند گمانی ویچار - به دست آمد.
پیشتر نسخه کوچکی داشتم. گردانیده چهار بخش از کتاب، به قلم صادق هدایت، چاپ سال ۱۳۲۱ خورشیدی. بخشهای سیزدهم تا شانزدهم. که آن هم درست تا انجام هر بخش نیست. متن پهلوی هر چهار بخش را هم آورده. هدایت در پیشگفتار خبر داده که این کتاب را دکتر وست، سال ۱۸۸۵ به انگلیسی گردانیده، که سال ۱۲۶۳ خورشیدی باشد. میشود سالهای سلطنت ناصرالدین شاه در ایران!
این گردانیده کامل را خانم پروین شکیبا فارسی کردهاند، و انتشارات کتاب کیومرث سال ۱۳۸۰ خورشیدی چاپ و پخشش کرده. اگر انگلیسیها ۱۵۰ سال پیش گزارش گمان شکنی ما را خواندهاند، من ایرانی از سال ۱۳۸۰ تاکنون ۲۳ سال شده تا دستم به این کتاب رسیده!
این گردانیده سرتاسر شانزده بخش کتاب را در بر دارد. خانم شکیبا نیمهای هم بر این مجلد کتاب افزودهاند که متن کامل با حفظ اصالت کلمات و ساختمان نگارش پهلوی آن است.
همین نیمه کتاب است که پیکر شگرف زبانی و بنیاد فرهنگی آن را روشن و درست مینمایاند. چیزی از دسته گردانیده کارنامک اردشیر پاپکان به قلم استاد بهرام فرهوشی. متنی نوشتاری که چون نیک بنگری، شنیداری است: آوای خنیاهای ایران باستان از دل هر خطش برخاسته!
گزارش گمان شکنی کتابی است بر راه و روش مناظره، تا فرایستگی اندیشهای را برنشاند که در ایران باستان رُسته و بگسترده، اندر برابر آن اندیشهها که سپس در ایران برساخته شده، یا آن دسته که در سرزمینهای دیگر روییده، از عبرانی و ترسایی.
هم نمایشگاهی است و نمونی از رَستههای اندیشه و دادوستد اندیشه که در زمانههای گذرای آزادی سر بر زند.
میخوانمش، و در دل دارم که گزارشی از این متن ارزنده کهن بنویسم.
اگر درست به اندرونش راه یابم، و اگر از پس نگارش برآیم!
/channel/dejnepesht4000
.
معرفی کتاب
نقدی بر فدرالیسم
۱۶ دی ۱۴۰۳
این نوشتار به قلم دوست گرامی آقای عقاب علیاحمدی در پایگاه اینترنتی #ایرانچهر منتشر شده. چون این روزها سخن در پیرامون فدرالیسم زیاد شده، بهتر دیدیم که بریدههایی از نوشتار ایشان را در معرفی تازهترین کتاب در این باره به دژنپشت بیاوریم:
جایگاه طرح فدرالیسم در ایران نسبتی نزدیک با شکستهای حزبهای سیاسی در نیل به آرمانها و خواستههای خود دارد. نگاهی به مجموعه کم شمار کتاب هایی که در زمینه آمایش قدرت در ایران تالیف و ترجمه شده، در کنار فقر شدید پژوهشهای بومی در این زمینه نشان میدهد که طرح فدرالیسم به عنوان راه اداره کشور، از دقت کافی برخوردار نبوده و نیست.
چنان که تاریخ نشان میدهد، تاسیس کشور ایران با اتحاد میان تیره های ایرانی ماد و پارس و پارت عملی شد. در ایران «ملت» و «قومیت» بیگانهای زندگی نمیکند که برای همزیستی آنها نیاز به فدرالیسم باشد.
دکتر محمدرضا خوبروی پاک با نگارش کتاب «نقدی بر فدرالیسم» بر آن شده تا اشکالات راهبردی و زیانهایی را روشن گرداند که از طرح موضوع فدرالیسم در سرزمین ایران متوجه این مملکت است.
او کتابش را در پنج فصل تدوین کرده:
۱. تعریف های فدرالیسم
۲. شکل و شیوه دولت فدرال
۳. فدرالیسم همیاری
۴. دگرگونی ها و ترازنامه فدرالیسم
۵. راه حل ایرانی.
در پیشگفتار کتاب دلایل این تالیف را شرح داده و از جایگاه فدرالیسم در جهان و ارزیابی خود از فدرالیست های ایرانی سخن گفته است. فصل های یکم تا چهارم، پژوهشی است به منظور آشناتر کردن سیاست ورزان هم میهن با معنا و کارنامه فدرالیسم در دنیا.
در بخش دوم ، خواننده با ساز و کار و حدود اختیار دو نهاد «انجمن ایالتی» و «انجمن ولایتی» آشنا میشود. از آنجا که انجمن های مردمی در پیروزی مشروطیت نقش اساسی داشتند ، بخشی از کار اداره کشور در دوره مشروطه به آنها واگذار شد .
در بخش پایانی، پیشینهای از کوشش های سیاستورزان ایرانی در تاریخ معاصر به دست داده و به بررسی آن میپردازد. در این بخش همزیستی تیره های ایرانی در درازای تاریخ ایران از دوره هخامنشی تا به امروز بررسی شده و پس به تقسیم های استانی در دوره های گوناگون می پردازد. نوشته است که در سال ۱۲۹۱ کتابچه تنظیمات دولت علیه و ممالک محروسه ایران تهیه شد که در آن اداره ممالک و ایالات به مجلس تنظیمات واگذار شده بود. این کار با مداخله قدرتمندان به نتیجه نرسید. اما نخستین گامی بود که در راستای مشارکت مردم در اداره جامعه برداشته شد. به تعبیر خوبروی پاک، کتابچه تنظیمات را توان پایه شکل گیری موادی از قانون اساسی و متمم آن و پایه اصلی قانون انجمنهای ایالتی و ولایتی دانست.
دکتر خوبروی پاک در کتاب «نقدی بر فدرالیسم» معنا و مفهوم فدرالیسم و گونههای آن و پیشینه استقرار آن در کشورهای جهان، و دستاوردها و نارساییهای آن را روشن میکند. اهمیت این کتاب در این واقعیت نهفته است که فدرالیسم به دلیل نارسایی های خود ، حتی در کشورهای پیشرفته هم با انتقادها و نارضایتیهای بسیاری روبرو است. اما در کشورهای جهان سوم ـ و از جمله در ایران ـ هواداران فدرالیسم، میپندارند همین که با تصویب قانونی برای تاسیس مجلس و حکومت محلی این ساختارها را برپا کردند، راه دستیابی به دموکراسی هموار شده است!
نقدی بر فدرالیسم
دکتر محمدرضا خوبروی پاک.
چاپ اول: ۱۳۷۷. چاپ دوم : ۱۳۹۱.
۲۵۵ صفحه.
نشر و پژوهش شیرازه.
تلفن : ۲۲۲۰۶۱۳۳ – ۰۲۱
/channel/dejnepesht4000
.
.
به یاد #دکتر_رضا_رییس_طوسی
۱۵ دی ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی
خبر رسید که دکتر رییس طوسی درگذشته.
دکتر رییس طوسی را از سرآغاز دهه ۱۳۶۰ شناختم. چند درس با او داشتم در رشته علوم سیاسی دانشگاه تهران. و به سرشت کنجکاوم چون درس تمام میشد رهایش نمیکردم. همراهش تا دفترش میرفتم و ساعتی به پرسوجو میگذراندم. وقتم خوش میشد که یکی استاد روی ترش نمیکند از کنجکاوی بیپایان من دانشآموز.
کتاب نفت و بحران انرژی او را خوانده بودم، در باره بحرانهای سیاسی آن دوره و پیوند آن با نفت.
بعدها هم گاه میدیدمش. در انجمنی یا در دفتری از دوستان.
آگاهی خوبی داشت یا بگویم تسلطی داشت بر تاریخ قاجاران تا به جنبش مشروطیت. زیر و زبرهای آن دوره را خوب وارسیده بود و میشناخت.
آخرین کتابی که منتشر کرد، زوال نظام اجتماعی و فروپاشی قاجار، عنوانش نگاه روشن و بیدار او را بازمیتاباند.
دریغ که دکتر رییس طوسی را از دست دادیم. بی او، دنیای تاریخی ما دستتنگتر خواهد شد از همین که هست.
/channel/dejnepesht4000
.
.
کاخهای کیکاووس
سرای جاودانگی، و آرمانشهر ایرانی
۱۴ دی ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی
در اوستا، شاهنامه، و هم در شماری از دیگر منابع کهن آمده است كه کیكاووس، پادشاه کیانی ایران، هفت کاخ در دل البرزكوه بساخت. يكی از زر، دو از سيم، دو از آبگينه و دو از سنگ خارا.
گزارش فردوسی:
يكــی خانــه كــرد انــدر البــرز كــوه
كـه ديـو انـدران رنجهـا شـد سـتوه
بفرمــود كــز ســنگ خــاره كننــد
دو خانــه بــرو هــر يكــی ده كمنــد
بياراســت آخــر بــه سنـــگ انــدرون
ز پـــولاد مـــيخ و ز خـــارا ســـتون
ببســـتند اســـبان جنگـــی بـــدوی
هـم اشـتر عمـاریكـش و راهجـوی
دو خانــه دگــر ز آبگينــه بســاخت
زبرجــد بــه هرجــايش اندرنشــاخت
چنان ساخت جـای خـرام وخـورش
كــه تــن يابــد از خــوردنی پــرورش
دو خانـــه ز بهـــر ســـليح نبـــرد
بفرمـــود كـــز نقـــره خـــام كـــرد
يكــی كــاخ زريــن ز بهــر نشست
بــرآورد و بــالاش داده دو شســت
نبـــودی تمـــوز ايـــچ پيـــدا ز دی
هــوا عنبــرين بــود و بــارانش مــی.
در آن کاخها تموز و دی از یکدیگر بازشناخته نمی شد. گرسنگی، پیری، بیماری، سرما و گرما را بدان راه نبود. همواره بهار بود و بوی خوش میآمد و هر کس بدان اندر میشد، جوانی میشد پانزده ساله، و جوان میماند.
جای برآسودن از غم گران نیستی بود.
این یعنی که کلید جوانی و جاودانگی در دست پادشاه ایران بوده، و هست.
کاخهای کیکاووس، فراز البرزکوه بنیاد نهاده شده که نزدیکترین جاهاست به آسمان. و آسمان جایگاه پاکی و پاکیزگی است.
آنچه در باره این کاخها آمده، گزارشی است از ویژگیهای آرمانشهر ایرانی.
سزد که اهل حکمت ایرانشهری آن همه را بازخوانند و در آن باریک بنگرند.
/channel/dejnepesht4000
.
ستایش دارایی و دنیا
۱۲ دی ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی
آرایش مردم اندر مال دنیا دان و قدر هر کس به اندازه مال آن کس دان. و به مال گرد کردن از حلال جهد کن. اما بر تن خویش از بهر مال مخاطره و خواری و رنج مدار که مال را آن قدر و خطر نباشد. و از نیکوداشتن مال غافل مباش. و آبادانی خاک را صلاح دان. و تا توانایی داری از فراز آوردن و اندوختن مال غافل مباش.
- خردنامه. ص ۳۷.
متنی از سده ششم.
به کوشش منصور ثروت.
یا مقدمه استاد مجتبی مینوی.
امیرکبیر. ۱۳۶۷.
/channel/dejnepesht4000
.
بریده کتاب:
آرمان پادشاه دادگر
۹ دی ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی
آرمان ايرانی پادشاه دادگر، از سرودهای اوستا سرچشمه میگيرد كه در آن، نخستين انسانها، برای سامان دادن به امور جهان، از خدايان مدد میجويند. آنان چون ايرانیاند و سودایی جز متمدن ساختن بشر و آباد کردن دنيا در سر ندارند، به درک اين منزلت والا نایل میشوند و صاحب فر ايزدی میگردند.
نامآورترين پادشاهان در روزگاران نخستين، يَمَه (جمشيد در فارسی نو) است. در زمان پادشاهی او، انسان عظيمترين پیشرفتها را میکند، مردم ايران از رنجها و سختیهای زندگی رهایی مییابند، و مرگ به سراغ كسی نمیرود.
اما از سوی ديگر انيرانيان، چون هوای نابود كردن انسان (نيتی مشخصا اهريمنی) در سر دارند، پادشاهی دنيا به آنان عطا نمیشود و هر کاری بکنند باز هم به فرّ ايزدی دسترسی نمییابند. پادشاهان ايران و آرزوها و اميال آنان، جملگی در ضديت با اژيدهاك (ضحاك در فارسی نو) قرار دارند كه اگر حكمرانی بر دنيا را از خدايان میخواهد باری، فقط برای آن است تا بشر را از صفحه روزگار براندازد؛ و اين چیزی جز نقش زدن بر آب نیست. (این آرزویش برآورده نمیشود).
برگرفته از:
شاهنامه و پژوهشهای تازه
نویسندگان:
اولگ گرابار، ماریانا شرو سیمپسون، غزال دبیری، گالینا لاسیکوا و مریم نعمت طاووسی
مترجم: محمود فاضلی بیرجندی
نشر پایان
چاپ دوم
تلفن تماس برای تهیه کتاب: 09194947688
کتاب در سایت طاقچه هم عرضه شده است.
/channel/dejnepesht4000
.
کِیان و کیان!
از زبان نظامی
۹ دی ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی
رفتند کِیان و کِیپرستان۱
ماندند جهان به زیردستان
این قوم کیان و آن کیانند۲؟
بر جای کِیان۳، نگر کیانند۴!
نظامی گنجوی. لیلی و مجنون. ص ۱۶۱.
۱. کِی و کِی پرستان: پادشاهان و دوستداران پادشاهان.
۲. کیان: چه کسان.
۳. کِیان: پادشاهان.
۴. کیان: چه کسان.
/channel/dejnepesht4000