دژنپشت، کتابخانه کهن سرزمین پارس به روزگار پارتها دهلیز نوشتههای تاریخی #محمود_فاضلی_بیرجندی نشانی در اینستاگرام: mahmudfazelibirjandi
.
دومین نشست شاهنامهخوانی
زمان: چهارشنبه ۲۴ بهمن۱۴۰۳، ساعت ۱۹:۳۰
مکان: کتابکده فرهنگ تون
فردوس
خ رضوی. بین رضوی سه و پنج
شرکت در نشستهای کتابکده فرهنگ تون برای علاقهمندان آزاد و رایگان است.
@toonbooks
/channel/dejnepesht4000
.
برف
۲۲ بهمن ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی
در جایجای سرزمین ایران ورجاوند برف باریده و هممیهنان شادی میکنند.
این برف که مادّه شادی امروز است در گذشته در نگاه نیاکان دانای ما به کار درمان میآمد.
حکیم میسری، دانشمند سده چهارم، کتابی در طب دارد، نام آن دانشنامه در علم پزشکی، و دانش طب خویش را در این کتاب بسروده است.
حکیم میسری، سه جا برف را از مایههای درمان سه بیماری شناسانده.
نخستین در علاج آماس خونی، و چنین گفته:
و لختی برف باید نزد بیمار
نهاده، نیز سیب نیک بسیار. ص ۱۷۸.
دومین در علاج تشنگی، و چنین گفته:
و لختی برف را بهدهان گرفتن
و بینی را بیندودن به روغن. ص ۲۰۴.
سومین در علاج تب، و چنین گفته:
گلاب و سرکه جوی، و روغن ورد
به برف اندر کُنَش تا خود شود سرد. ص ۲۴۲.
میستاییم این دانش نیاکانی را.
میستاییم فر ایران را.
- دانشنامه در علم پزشکی
حکیم میسری.
به اهتمام دکتر برات زنجانی.
تهران. طهوری. ۱۳۶۶.
/channel/dejnepesht4000
.
اگر شراب خوری، جرعهای فشان بر خاک.
- حافظ
ویرانکردن میخانه و ریختن می بر خاک
به دست انقلابیون.
بهمن ۱۳۵۷.
عکس: عباس عطار.
۲۱ بهمن ۱۴۰۳
@gahname1
/channel/dejnepesht4000
.
ملکتاج قوام
بریده گزارشی بلند
۱۹ بهمن ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی
پدرش ابراهیم قوامی بود و مادرش مهیندخت، به لقب فخرالسلطنه. پدرش آخرین قوامالملک شیرازی بود، از تبار میرزا ابراهیم خان کلانتر، که به روزگار آقامحمد خان قاجار صدراعظم بود.
این دختر نهم اسفند ۱۲۹۸ در شیراز بزاده بود، در باغ ارم. پدرش او را به انگلستان فرستاد تا درس بخواند.
رضاشاه، دم و دستگاه دو امیر بزرگ را از میان نبرد: امیر ابراهیم علم ـ شوکتالملک، و ابراهیم قوام.
به هر دو دستور داد تا پیوندهایی زناشویی بر پایه رای او کنند: علی قوام، اشرف، دختر رضاشاه را به زنی گرفت. امیر اسدالله علم هم پاییز سال ۱۳۱۸ با ملکتاج خانم قوام سر سفره عقد نشست.
ملکتاج قوام و محمدرضا پهلوی دوستان جانی بودند، و همبازی در تنیس. نقل میکنند که آن دوستی ممکن بود به راه پیوند زناشویی برود که فرمان رضاشاه در کار آمد. ولیعهد، سال ۱۳۱۷ با فوزیه، شاهزاده خانم مصری، درپیوست.
پس از آن هم شاهزاده محمدرضا پهلوی و این ملکزاده ـ ملکتاج قوام ـ همبازی ماندند و به رسم دوره نوجوانی تنیس میباختند. زمین تنیس کاخ سعدآباد اگر زبان بگشاید خاطرهها از تنیسبازی شاه با ملکتاج قوام دارد، و با دیگران؛ و البته از بازیگریهای چرخ!
دو اشرافزاده بیست ساله، دو دختر آوردند. نخستین را رودابه نامیدند، زاده ۱۳۲۳ و دومین را ناز، زاده ۱۳۲۶. امیر اسدالله علم برای دو فرزندش از اداره ثبت احوال بیرجند شناسنامه گرفت. از آن مهری که به زادگاهش داشت.
ملکتاج خانم نمونه زن محترم، مهربان، و مودب اشرافی ایرانی بود. کمسخن بود. در جمعها حاضر نمیشد. از جنجال گریزان بود. چنین بود که نام و نشانی از او در دنیای پرسروصدای نشریات آن دوره نتوان یافت. از اندک کسانی بود که اجازه داشت هر گاه بخواهد بدون وقت قبلی وارد اتاق محمدرضا شاه شود.
در عکسهایی که از تاجگذاری بازپسین شاهنشاه ایران در دسترس است درست پشت سر فرح دیبا ایستاده است. با این همه اهل تشریفات نبود. حتی نقل میکنند که میانه خوب و گرمی با خانم فرح دیبا نداشت. همچنان که با مادر و خواهران شوهرش میانه گرمی نداشت. در دوره اخیر زندگی که به ناچار در لندن میبود هم با امیر حسین خزیمه و همسرش، فاطمه علم، سَری نداشت.
تنیسبازی حرفهای بود. کمتر میشد جامه اشرافی یا تشریفاتی به بر کند. بیشتر وقتها کفش و جامه تنیسبازان به بر میکرد. زمین تنیسی را بساخته بود، کنار مِلک امیر شوکتالملک در دزاشیب، و هر کس را ممکن بود که بدان زمین شود و از سر بازیچه هم که شده تنیسی ببازد. آن زمین امروز در دست خواص است. زمین تنیس ورزشگاه امجدیه پاتوقش بود. هر کس را از فرزندان باغبانان امجدیه، توپجمعکنها، یا دیگران، دوستدار تنیس مییافت به خرج خودش به انگلستان میفرستاد تا تنیس بیاموزد. شماری از سرآمدان تنیس ایران از جمع همان کسان سر برآوردند. از بنیانگذاران تنیس ایران بود. نخستین دسته تنیسبازان ایران، پروردگان او بودند.
امیر اسدالله علم که درگذشت ملکتاج خانم در تهران بود. چندانی برنیامد که ناگزیر شد میهن را بگذارد و برود. امیر گفته بودند که چون ده سال از درگذشت ایشان برآید یادداشتهایشان را چاپ کنند. ملکتاج خانم در بیرون ایران که بود زمان ده ساله به سر رسید. یادداشتها را در اختیار دکتر عالیخانی گذاشت که در آن روز بهتر دوستان امیر بود که زنده یا در دسترس بودند و عالیخانی آن همه را بازنگری و بی آن که دستی در آن ببرد چاپ کرد.
کسانی از چاپ و نشر آن یادداشتها در ایران داراییها اندوختند. یک تن پیدا شد که رسم وفا و ادب به جای آورد و او زندهیاد صادق سمیعی بود. از ملکتاج خانم پروانه رسمی گرفت و از مالیه خودش آن دوره کتاب ارجمند را چاپ کرد تا به دسترس همگان آید.
ملکتاج خانم در انگلستان بود. اگر کسی از ایرانیان نیازی اداری یا مالی داشت دست ملکتاج خانم از پشت او برداشته نمیشد. نخستین گمارده ارشد دولت جمهوری اسلامی در لندن خصوصا به دیدارش شده بود و درخواسته بود تا او را به دولت انگلستان معرفی کند تا تحویلش بگیرند. و این خواهش را برآورده بود. نگاه نکرده بود که او گمارده دستگاهی است بدخواه خودش! از آن بزرگی که داشت.
با ملکه انگلستان و شماری از اعضای دربار و دولت دوستی داشت. روز نوزدهم بهمن ۱۳۸۰ در لندن درگذشت. دولت انگلستان نماینده ویژه خودش را فرستاد تا به بازماندگان آن بانوی بزرگ ادای احترام کند.
پس از درگذشت او، دختر بزرگش رودابه علم در لندن بماند تا در شهریور ۱۴۰۱ درگذشت. دختر دیگرش ناز علم هم مهر ماه امسال در اسپانیا بدرود زندگانی گفت.
امروز از دم و دستگاه بزرگ امارت قاینات که با چرخ گردان پهلو میزد چیزی بر جا نمانده، مگر کاخهایی خالی که بر کنگره آن فاخته بنشسته و کوکو میزند.
/channel/dejnepesht4000
.
نیایشخوانی از گاتها.
آغاز آیین بزرگداشت استاد پورداوود.
پنجشنبه ۱۸ بهمن ۱۴۰۳.
تهران.
خانه اندیشمندان علوم انسانی.
/channel/dejnepesht4000
.
آیین بزرگداشت استاد پورداوود
فردا پنجشنبه ۱۸ بهمن ۱۴۰۳
تهران.
خیابان ویلا. چهارراه ورشو.
خانه اندیشمندان علوم انسانی.
سالن فردوسی.
/channel/dejnepesht4000
.
پَر قو از دریاچه هامون
۱۵ بهمن ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی
زمانی دراز است که دریاچه هامون خشکیده. نزدیک ۵۰ سال.
دریاچه هامون دریاچهای است کهن در سیستان یا همان مُلک نیمروز. دریاچهای که در افسانههای ملی جایی بلند و ارجمند دارد.
یکی از کالاهای گرانبها که از این دریاچه کهن به دست میآمد پَر قو بود.
امروز شاید کمتر کسی باور کند که در آب دریاچه هامون قوهای بیشمار میزیستند و پَر قو از کالاهایی بود که بازرگانان از باشندگان پیرامون دریاچه میخریدند و به دیگر شهرها و حتی به هند میبردند.
پَر قوی دریاچه هامون!
/channel/dejnepesht4000
.
پنج گلوله برای شاه
به مناسبت سالگرد ۱۵ بهمن ۱۳۲۷
در نوشتار زیر:
/channel/dejnepesht4000
.
سخن از آیین شهریاری ایرانی - ۱
۱۳ بهمن ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی
در شاهنامه، داستان پادشاهی هوشنگ، آمده است:
کز آباد کردن جهان شاد کرد
جهانی به نیکی ازو یاد کرد.
از نیکیهای پادشاهان یکی این بود که در پی آبادکردن جهان بودند.
در این خبر، آباد کردن فقط ناظر بر ایرانزمین نیست و جهان را در بر گرفته دارد.
پادشاه ایران، جهان را آباد میکند، و جهان از پادشاه ایران به نیکی یاد میکند.
آبادانکردن جهان، از پایههای شهریاری ایرانی است.
/channel/dejnepesht4000
.
جشن سده.
آتش فروزان بر روی برف.
شمشک.
یازدهم بهمن ۱۴۰۳.
/channel/dejnepesht4000
.
افروختن آتش در
جشن فرخنده سده.
۱۰ بهمن ۱۴۰۳
/channel/dejnepesht4000
.
شاهین و کبوتر
نهم بهمن ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی
کبوتر که نماد دوستی و آشتی شناخته شده از آیین مسیح به میان مردم دنیا رفته و در ایران هم در یکی دو سده کنونی جایگاه نمادین یافته است.
دانسته است که در انجیل، روح خدا به پیکر کبوتر در عیسی پیامبر حلول میکند. هم گفته شده که عیسی روح خدا را به ریخت کبوتری دید که از آسمان فرود آمد و بر وی درآمد.
چنین شد که کبوتر در فرهنگ مسیحی ارجی یافت. هر چه فرهنگ مسیحی بر مردم دیگر سرزمینها چیره شد نمادهای خود را هم در میان آنان بگسترد.
اما کبوتر نماد ما ایرانیان نبوده و نباید باشد. نماد ایرانیان، مرغی است نیرومند به نام شاهین: مرغ نیرومند، زیبا و پرشکوهی که یادآور شاه و پادشاهی است.
ایرانیان شاهین را خوشیمن میشناختند. همان که به افسانههای ملی ما راه یافت و نام هما بر او نهاده شد. شاهین در زبان تازی عقاب خوانده شده.
فر ایزدی در ایران باستان در پیکر مرغ وَرِغنَ جلوهگر شده که در فارسی همان شاهین است. چون ایرانیان نیرومند و دلیر و پهلوان بودند، فر ایزدی را هم به پیکر مرغی نیرومند شناختند که به سوی ایران و ایرانی در پرواز است و هر آن جا که فرود آید نیرو، پیروزی و سربلندی آورد.
این مرغ ایرانی با نژاد دلیر و پرزور ایرانی پیوند دارد. بر ماست تا شاهین را از نو نماد خود بشناسیم. کبوتر از آن ما نیست.
/channel/dejnepesht4000
.
ایران
۷ بهمن ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی
ایران در زبان اوستایی، اَئیریه، در فارسی باستان اَریَه، و در سنسکریت آریه است. معنی آن نیکسرشت، پاکگهر، راد و بزرگوار است.
واژه اوستایی اَئیریه در زبان پارتی آریان و در پهلوی ساسانی ایران شده.
این واژه دو پاره دارد: ایر + پسوند ان، که نشان نسبت است و ایران یعنی منسوب به قوم نیکسرشت و پاکگهر است. یا به معنی نیکسرشتان، پاکگوهران، بزرگواران.
واژه ایران چون پیشوند ان بر سرش بنشیند، انیران شده و معنی ناایرانی یا غیر ایرانی دهد.
سرزمین ایران در زمان ساسانیان به نام ایرانشهر نامبردار شده بود، و ایرانشهری یعنی ایرانی.
همین نام را در واژه آمیخته ایرانویج بازمییابیم که سرزمین نخستین، و خاستگاه ایرانیان است.
نام ایران در نامهایی جغرافیایی چون اران، آلان و آلبان دیده میشود و نام جمهوری اُسِتی در روسیه هم هست، در شمال کوههای قفقاز.
این نام به ریخت ایر + ستان بوده به معنی جایگاه ایرها، سرزمین ایرانیان.
- ایرانویج
دکتر بهرام فرهوشی.
انتشارات دانشگاه تهران.
چاپ هشتم. ۱۳۹۷.
/channel/dejnepesht4000
.
گزارشی دیگر از کشتن حسنعلی منصور
۵ بهمن ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی
روز یکم بهمن سال ۱۳۴۳ حسنعلی منصور، نخستوزیر وقت، در کناره میدان بهارستان هدف گلوله قرار گرفت.
یکی از نخستین کسان که به بالای سر منصور رسید، سپس آنچه را دیده بود در انجمنی بازگفته بود. فرزند او مردی است آگاه، راستگو و استوار. ایشان در دیداری، سخنان پدرش را برای من نگارنده این نوشتار بازگفت. پدرش نماینده مجلس بود، و پزشک بود، و رییس بیمارستان شماره هشت کارگران.
بریدهای از آن سخنان را میآورم:
به کنار میدان بهارستان که رسیدم ماشین نخستوزیر را دیدم که با درهای باز در کناری از میدان رها شده. به ماشین نزدیک شدم. پیکر منصور را دیدم که تیر خورده. غرق خون بود. جان داشت و خِرخِر میکرد.
محافظانش را دیدم که به جای رسیدگی به این پیکر نیمه جان در خیابان در پی ضارب میدویدند.
شتابان بر آن شدم تا پیکر منصور را به اورژانس بیمارستان خودمان ببرم ـ بیمارستان شماره هشت کارگران ـ که تا مجلس فاصلهای نداشت.
اما نگذاشتند و گفتند باید به بیمارستان پارس برده شود که آن زمان کنار سفارت فرانسه بود. پیکر خونین منصور یکساعت و نیم روی زمین افتاده بود تا آن را برداشتند و به بیمارستان پارس بردند.
دکتر شاهقلی رییس بیمارستان پارس بود.
در بیمارستان هر آنچه نیاز بود شد تا منصور درمان شود. اما نشد، و منصور ساعتهای نخست روز ششم بهمن از دنیا گذشت.
سالی چند پس از آن پسر دکتر شاهقلی را دیدم و از او پرسیدم چه دانی از احوال منصور در بیمارستان پدرت، و از درگذشت او؟
او گفت: دو تیر به منصور خورده بود که یکی از گلویش گذشته و پارگی آن، گزندی به جانش نداشت. دیگری هم به شکم خورده بود. آن هم آنچنان نبود که به جانش گزند برساند.
معجزهای برای منصور رخ داده بود و تیرها چنان کارگر نبود که او را بکشد. او را تحت معالجه داشتند. اما در اثر لخته شدن خون و انسداد سرخرگ جان باخت، نه از زخم گلولهها.
پسر دکتر شاهقلی این را هم گفت:
تیرهایی که به پیکر منصور خورده بود از سلاح دورزن شلیک شده بود.
/channel/dejnepesht4000
.
پیشبینی انقلاب در ایران
از یادداشتهای امیر اسدالله علم
سوم بهمن ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی
جمعه سوم بهمن ۱۳۵۴
دو ساعتی تنها سواری کردم. افکار پیچیده دور و درازی میکردم. ولی مطلبی که مرا بیشتر تحتتأثیر داشت مذاکراتی بود که دیشب با [عبدالمجید] مجیدی رئیس سازمان برنامه و بودجه داشتم. دیشب به منزل من آمده بود و به صورت وحشتناکی از کمی پول و هدر داده شدن پول در گذشته سخن میگفت که بینهایت ناراحتم کرد. یعنی وضع به طوری است که قاعدتاً باید به انقلاب بیانجامد. ...
من تمام امروز با آن که هوا بهشتی بود در این فکر بودم و به خود میپیچیدم. شاهی که تمام وجود خویش را وقف عظمت این کشور کرده است، در دست یک عدّه به احتمال قوی خائن، و به احتمال دیگر، ندانم کار و سمبل کار به این صورت گرفتار است و خود خیال میفرماید که جبهه ما در نهایت استواری است.
پینوشت: امیر این یادداشت را در بهمن ۱۳۵۴ نوشتهاند.
یادداشتهای علم
مجلد ۵. برگهای ۴۱۱ و ۴۱۴.
انتشارات کتابسرا. تهران. چاپ دوم. ۱۳۹۰.
/channel/dejnepesht4000
.
آیین شهریاری ایرانی - ۲
۲۳ بهمن ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی
ای مزدا؛
چه بزرگ است شهریاری مینوی تو!
ای مزدا؛
با شهریاری مینوی خود زندگانی سرشار از راستی به ما ارزانی بدار!
اکنون همه بشنوید:
مباد که آموزگار بد دیگرباره زندگی شما را تباه کند و با دژباوری خود، شما را به گمراهی بکشاند!
ای مزدا؛
از تو خواستارم که جهان از فرمانروایان بد بیاساید!
بشود که فرمانروایان نیک و نیککردار و دانشور بر ما فرمان برانند!
- برگرفته از گاتها. هات ۳۳. ۳۴. ۴۸.
/channel/dejnepesht4000
.
۱۲۰۰ برگ سند ساواک
۲۲ بهمن ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی
در پیرامون رخداد بزرگ سال ۱۳۵۷ هر آنچه نوشته و گفته شود، راهنماست در دریافت بهتر چونی و چرایی آن. یکی از کتابهای تازه در این باره کتابی است که وزارت اطلاعات انتشار داده، در دو مجلد، در ۱۲۰۰ برگ، که اسناد دستگاههای اطلاعاتی است در باره آن رخداد و مقدمات وقوع آن در جنوب خراسان.
امیر اسدالله علم به دلایلی، نگذاشته بود که ساواک در سرزمین قاینات یا جنوب خراسان شعبهای باز کند. گردآوردن خبرها در شهرها بر گردن شهربانی بود، و در روستاها بر گردن ژاندارمری. این اسناد برخی است از مکاتبات همان دو دستگاه، که در انجام در ساواک گردآوری و بررسی میشده.
من هر دو مجلد این کتاب را سراسر خواندم . برخی خبرهای آن ابهاماتی را زدود، و در جای خود ابهاماتی دیگر را به میان آورد.
نمونه را، این کتاب خبر میدهد که زمانی یک اتوبوس از مردانی ناشناس به بیرجند مامور شدهاند. آنان نرسیده به شهر، در مزار دره شیخان پیاده شده و پس بی آن که توجهی برانگیخته شود به مسجد نامدار شهر برده شدهاند. در آنجا روحانی بزرگی به مردم گفته که این مردان به یاری انقلاب آمدهاند. از اینان پشتیبانی کنید که چون حکومت به دست ما آید تاوان این پشتیبانی را خواهیم داد.
آن مردان از کجا و بر پایه کدام رای و فرمان به بیرجند آمدند، تا کی بودند و در این شهر چه کردند؟ آن روحانی بزرگ شهر از دنیا رفته و هر آنچه میدانسته را با خود برده. شاید از یاران او باشند کسانی که توانند این پرسش را پاسخ دهند. این تنها یک نمونه بود، از مطالب کتاب، که ابهامی زدود، و ابهامی دیگر افزود!
این کتاب شگفتی هم میآفریند. از این جهت که با سندهای فراوان نشان میدهد که دستگاه حکومت پهلوی تا به واپسین ساعتها استوار بر پا بوده و در همه جای کشور چیزی از نگاه تیزبین آن دور نمیمانده. سندها میگوید که مثلا دستگاه حکومت از سفر کارمندی از مرکز به یک آبادی دورافتاده خبر داشته که در آنجا چه کرده و چه گفته و با چه کسانی دیدار کرده. از سخنان معلمی یا کارمندی در فلان اداره خبر داشته. از آنچه شماری از دوستان با هم در انجمنی خصوصی گفتهاند خبردار بوده. از دانشجویانی که اعلامیه به فلان جا فرستادهاند خبر داشته. از مردمی که در آبادیی ضمن تقسیم آب چه گفتهاند خبر داشته. از تظاهرات در شهر پیش از برگزاری آن باخبر بوده. گردانندگان تظاهرات یا اعتصاب را میشناخته و میدانسته که چه در سر دارند. و ...
آن شگفتی که گفتم جایی است که دستگاهی با چنین اشراف بر اوضاع دست به کاری نمیزده، و سخت بر آن بوده تا اشراف خودش بر اوضاع را از دست ندهد و تا بوده هم ذرهای از اشرافش بر اوضاع کاسته نشده!
در این اسناد نمیتوان مثلا دید که حکومت اوضاع را به حال خودش رها کرده. پس چه شد که حکومتی مستقر و استوار و مسلط در ایران برجا بود و ناگاه گفتی باد آن را برد!
آن هم در احوالی که تا به واپسین روز هم، به گواه سندها، چیزی در افق رخدادها به چشم نمیآید که نشانه فرجام باشد!
باری، این دو مجلد کتاب بسیار خواندنی است، و داشتنی.
دستگاه اطلاعات کنونی ایران از سالها پیش دست به انتشار کتابهایی در باره رجال حکومت پیشین زده بود که همه خواندنی بود. این کار که اسنادی از مسایل سیاسی در جغرافیای محلی را انتشار دهند در نزد من نو بود، و همچند نو بودنش سودمند و راهنما.
در این کتاب خطاهای نسبتا زیاد به نگارش نامهای کسان و جایها راه یافته. عکسهای کتاب بیش از اندازه دستکاری (روتوش) شده. و منابعی که گردآورندگان کتاب بدان رجوع کردهاند، دست اول نیست. کم مایه است.
و باید گفت که کتاب در برخی جاها سست می شود و به پیکره کارهای پیمانکاری درمی آید و این در خورد دستگاه ناشر این کتاب نیست.
در این زمانه که نسل نوی برآمده، پویا و جویا، سزاوارتر است که روایتهایی راست از تاریخ و روزگار پیشین به ایشان بازگوییم، زدوده از قداست، تا تاوان بهری از تاریخندانی خود را برین سان بپردازیم. سرگذشت دلدادگی و سرگشتگی جمعی ما دستمایه حرکت این نسل خواهد شد تا راه ایشان را در رقمزدن رستاخیز ایران روشن بدارد.
ایدون باد.
/channel/dejnepesht4000
.
گزارشی تصویری از
آیین بزرگداشت استاد پورداوود.
/channel/dejnepesht4000
.
ملکتاج قوام
۹ اسفند ۱۲۹۸ - ۱۹ بهمن ۱۳۸۰
در نوشتار زیر:
/channel/dejnepesht4000
.
نمونهای از دستخط استاد پورداوود.
ترجمه ویسپرد.
روزنامه اطلاعات.
۲۸ آبان ۱۳۴۷.
صفحه ۷.
آیین بزرگداشت استاد پورداوود.
ساعت چهار پسین امروز پنجشنبه ۱۸ بهمن ۱۴۰۳.
.
خیابان ویلا. چهار راه ورشو.
خانه اندیشمندان علوم انسانی.
سالن فردوسی.
انجمن افراز.
خانه اندیشمندان علوم انسانی.
انجمن باهمستان.
این آیین از اینستاگرام انجمن افراز پخش خواهد شد.
https://www.instagram.com/afraz.ngo?igsh=MWw4ZGMxMTBocTljbg==
@anjomanafraz
/channel/dejnepesht4000
.
نیرنگ
۱۷ بهمن ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی
نیرنگ واژه پهلوی است به معنی نیایش دینی.
در آیین ایرانی بسیاری از نیایشها را نیرنگ گویند. نمونه آن نیرنگ دستشستن، نیرنگ رفع بیماری یا بلا، نیرنگ حاجت خواستن، نیرنگ دفع دزد و ... .
در دوره پس از افتادن ساسانیان در ایران واژه نیرنگ رفته رفته از معنی قدیم خود دور شد و به معنی سحر و طلسم و فریب درآمد تا فرهنگ باستانی ایران تا هر چه ممکن است از معنا و ژرفای خود دور شود. پس در برابر نیرنگ، دعا را گذاشتند. دعاهای گونهگونه و کتابهای دعا رونوشت نیرنگهای باستانی ایرانیان است.
یکی از فرگردهای خرده اوستا نیرنگستان نامیده شده و آن کتاب کهن دعاهای نیاکانی ماست.
در شاهنامه و دیوانهای شاعران ایرانی هم نیرنگ بارها به همان معنای باستانی آمده، به نشان از ادامه کاربرد قدیم آن.
نمونه را:
ناصرخسرو سرود:
پست منشین و چشم دار و بدانک
زود، زیر و زبر شود نیرنگ.
فردوسی فرمود:
پر از چاره و رنگ و نیرنگ و جنگ
همان از در مرد فرهنگ و سنگ.
و همو فرمود:
فسونها و نیرنگها زال ساخت
که اورند و بند جهان او شناخت.
- از دیباچه استاد پورداوود بر خرده اوستا.
/channel/dejnepesht4000
.
پنج گلوله برای شاه
یادداشتی به مناسبت سالگرد ۱۵ بهمن ۱۳۲۷
۱۵ بهمن ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی
محمدرضا شاه، پادشاهی بود با حدنصابها. یکی از حدنصابهای ویژه او در هدف شدن برای قتل بود. به کمتر فرمانروایی به اندازه محمدرضا شاه سوءقصد شده است.
دکتر میلانی در کتاب زندگی و زمانه شاه گزارشهای همه ترورهای محمدرضا شاه را جمع آورده و نوشته است.
یکی از این دست اقدامها در دهه نخست پادشاهی او، روز ۱۵ بهمن سال ۱۳۲۷ بود، در دانشگاه تهران.
کتاب پنج گلوله برای شاه، اگر نگویم تنها کتاب، شاید تازهترین کتابی در این باره باشد که انتشارات خجسته در قالب گفت وگویی در سال ۱۳۸۱ چاپ و منتشر کرد. در بیرون میهن هم برخی از ناخشنودان شاه چیزهایی پراکندهاند، بر پایه آیین خود، نه تاریخ.
این کتاب که نام آوردم، کتابی است ارزنده. ناشر انتشاراتی خجسته است و مدیر آن آقای یکرنگیان، مردی است آزادهخو که آگاهیهای بسیار از رخدادهای همروزگار دارد، و فرزند سرتیپ یکرنگیان است، از امیران ارتش رضاشاهی.
عنوانی که بر این کتاب نهاده شده و هم مصاحبه با عبدالله ارگانی که خود از یاران مرد تیرانداز به سوی شاه بود، امروز و از نگاهی، تا اندازهای غیرتاریخی مینماید. گویی هنوز کینی از شاه در دل مانده که با خالیشدن آن گلولهها، خالی نشده! و چنین عنوانی برگزیده شده تا سهمی را از آن کین انباشته وانماید.
این کتاب خاطراتی است از یک بار شاهکُشی در تاریخ همروزگار ایران. جستاری کرامند در تاریخ ما.
خود من در گفتوگوهایی با یکی از تیمساران ارتش شاهنشاهی ایران، مطالبی از او در باره همین اقدام به قتل محمدرضا شاه شنیده و نوشته بودم. بادا که زمانی دست دهد تا آن نوشتارهای پراکنده را گرد کنم و به چاپ بسپارم. اگر از میان نرفته باشد.
۱۵ بهمن زمانی است دیگر تا در کارنامه خود بنگریم:
به راستی چه میخواستیم؟ چه میخواهیم؟
/channel/dejnepesht4000
.
انجمن افراز با همکاری گروه تاریخ و باستانشناسی خانه اندیشمندان علوم انسانی
و انجمن باهمستان برگزار میکند:
آیین یادبود اندیشمند فرزانه
زندهیاد ابراهیم پورداود
با سخنرانی:
استاد اصغر دادبه
استاد ابوالقاسم اسماعیلپور
موبد پدرام سروشپور
دکتر محمود فاضلی بیرجندی
همراه با گاهانخوانی
و موسیقی (گروه آتر به سرپرستی سهراب فتحعلیزاده)
با اجرای دکتر مینا امیرآفتابی
زمان: پنجشنبه ۱۸ بهمن، ساعت ۱۶
مکان: تالار فردوسی خانه اندیشمندان علوم انسانی (بوستان ورشو - خیابان ویلا یا شهید نجاتالهی)
▫️ورود برای همگان آزاد و رایگان است.
@anjomanafraz
www.anjomanafraz.com
/channel/dejnepesht4000
.
سخنی دیگر از آتش
به مناسبت جشن سده
بریده سخنانم در آیین جشن سده انجمن افراز.
جیرود. شهر شمشک ـ دربندسر.
#محمود_فاضلی_بیرجندی
۱۲ بهمن ۱۴۰۳
در وندیداد، فرگرد هفتم، بخش هشتم از ۱۶ دسته آتش سخن به میان آمده است.
این ۱۶ آتش کمتر در جایی به سخن یا بررسیها آورده شده. اینها سوای آن سه آتش بزرگ بهرام، آتش آدران و آتش دادگاه است:
آتش داروسازی
آتش کوره آجرپزی
آتش کوره سفالگری
آتش کوره گاوآهنسازی
آتش بوته زرگری
آتش بوته سیمگدازی
آتش بوته برنجگدازی
آتش کوره آهنگدازی
آتش گرمابه
آتش تنور نانوایی
آتش آشپزخانه
آتش اردوگاه
آتش شبانان
آتش کوچنشینان
آتش خانواده
آتش مردارسوزی. یادآور شود که سوختن پیکر مرده در نزد ایرانیان باستان بسیار نکوهیده بود و پادافره داشت.
چون نیک بنگریم این ۱۶ آتش، گستره زندگانی ایرانیان را در زمان کهن به ما میشناساند.
شهر و شهرنشینی، کوچنشینی، زندگی درسپاه و اردوی قشونی (پادگان)، و زندگی شبانی در این جا پیداست.
رونق کورهها و بوتههای گداختن چند فلز، نشانهای درآمدن زندگی کهن ایرانی به عصر آهن و تولیدات ویژه آن عصر است.
داروسازی نشان دیگری است از زندگانی شهریی که در آن ساختن دارو، رستهای ویژه و آتشی ویژه خود داشته است.
در شاهنامه، فریدون، پادشاه پیشدادی ایران، بنیاد پزشکی و درمان بیماران نهاده است.
روزگار این آتشها، روزگاری است که زندگی خانوادگی خودسالار برپا بوده. خانواده جایگاه نیرومند ویژه خودش را داشته. در دل زندگی شهری یا روستایی فرورفته نبوده، و نام آن جداگانه آمده و دیده شده است.
این گستره زندگانی آدمی، از شهرنشینی تا کوچنشینی، شبانی، و تا زندگی در اردوگاه یا پادگان، در فرمانروایی پادشاهان ایرانی برقرار بود، و به گواه تاریخ ما در زیر درفش پادشاهان ایرانی ممکن شده است.
پادشاهی، آیین آزموده و خجسته کشورداری ایرانی در چندین هزاره بوده است.
/channel/dejnepesht4000
.
آتشدان و آتش
نقش بر گِل.
از دوره شاهنشاهی ساسانی.
آتشکده آذرگشنسپ.
آتروپاتکان (آذربایجان).
۱۰ بهمن ۱۴۰۳.
به فرخندگی جشن سده.
پاینده ایران.
/channel/dejnepesht4000
.
جشن سده
نهم بهمن ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی
روز دهم بهمن ماه، جشن سده است.
نیاکان ما این جشن را بهر گرامیداشت آتش بر پا کردهاند. گفتهاند و در شاهنامه هم آمده که اندرین روز هوشنگ شاه پیشدادی آتش را از برخورد دو پاره سنگ کشف کرد.
در این باره سخنان زیاد گفتهاند. استوارتر رایی که به دست داده شده از آن دکتر ژاله آموزگار، و چنین است:
به روزگاران کهن ایرانیان سال را دو فصل کرده بودند:
تابستان هفت ماهه که از فروردین آغاز میشد تا اول آبان. پنج ماه دیگر از سال میماند که آن پنج ماه زمستان بود.
هفت ماهه تابستان و پنج ماهه زمستان با ایزد رپیتوین، یکی از ایزدان باستانی ایرانی، پیوندی داشته که شنیدنی و خواندنی است.
اینجا بایستی سخنی در باره ایزد رپیتوین آورده شود:
رپیتوین، ایزد نیمروز است، و ایزد گرما و تابستان. نیاکان ما هر روز پنج نوبت نماز و نیایش میکردند. زمان نماز نیمروزی را رپیتوینگاه نامیده بودند.
خویشکاری ایزد رپیتوین این بوده که از آغاز آبان که آغاز زمستان است به زیر زمین برود تا آبهای زیرزمین و ریشههای گیاهان را در آغوش خود بگیرد و به آن گرما ببخشد تا از سرما نیفسرند.
ایرانیان چنین پنداشتهاند که چون یکسد روز از آغاز موسم زمستان برآید، ایزد رپیتوین دیگر نیرویی ندارد. گرمای او بسنده نیست که همه چیز را در زیر زمین گرم نگه بدارد. چنین بود که گرد هم میآمدند و آتش برمیافروختند تا به ایزد رپیتوین نیرو و گرما برسانند تا در نگهداری آبها و گیاهان کم نیاورد.
این آتشی که به نام جشن سده برمیافروزیم بهر یاری به این ایزد است تا دوباره نیرو بگیرد و از پس نگهداری ریشهها و آبهای زیرزمینی برآید. تا خشکی زمین و درختان به سر رسد. درختان از نو جوانه بزنند، شکوفه و گل و برگ بدهند و زندگانی از سر گیرند که زندگانی همه ماست.
اینها همه از دولت ایزد رپیتوین است.
رپیتوین که به زمین بازمیگردد شادی و جشن است و روزگار نو فرا میرسد که آن را نوروز نامیدهایم. روز نو به معنای گیتیانه آن که نوزایی طبیعت است، و هم به معنای آرمانی آن که زمان پیروزی نیکی بر بدی و شر است.
زیبا و شیوا گفته بود، آن که گفته بود اگر دنیای پر راز و رمز، رنگارنگ و دلکش ایزدان ایرانی نبود، دنیا زیبایی و درونمایهای نداشت و زندگانی بر روی زمین دشوار میشد.
/channel/dejnepesht4000
.
به یاد سـارا فرجـاد
هشتم بهمن ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی
نسب به دو خاندان سرشناس قنادان و کاشانی میبرد. پدرش دکتر محمدعلی فرجاد، فرزند محمدرضا قنادان بود، و مادرش مریم کاشانی، دختر محمدعلی کاشانی ملقب به مقنیباشی، آبشناس نامدار.
با داریوش سپهری درپیوسته بود، فرزند منوچهر خان، و نوه سپهری بزرگ، که تا بود آبشخور میش و گرگ در قاینات یکجا بود.
پدرش استاد دانشگاه بود. در دولت موقت بازرگان به دعوت دکتر شکوهی جایگاهی بلند در وزارت آموزش و پرورش یافت. چندی به سفارت ایران در پاکستان مامور شد و از کارهای نیکویش بزرگداشت اقبال لاهوری بود در آن مملکت.
دانش پدر به این دخترش رسیده بود. در دانشگاه درس میداد، میخواند و کتابخانهای بزرگ داشت. و هم مینوشت. چند کتاب نوشت. نامدارترینش فنون مراقبت و نگهداری از کودک. موضوعی که رشته تدریسش بود. افزون بر تدریس دانشگاهی، به دعوت وزارت آموزش و پرورش، در سازمان پژوهش و برنامهریزی آموزشی شرکت میکرد.
اِشرافی بر نسبنامه خاندانها و دلی در گرو تاریخ داشت. وقتی زندگینامه نیای مادریش، مقنیباشی، را منتشر کردم به تاکید گفت که از اصطلاح «سالار آب» خوشش آمده. گفت دوست دارد همین اصطلاح را در کتابم ثبت کنم. من هم رای نیکویش را به کار بستم. دریغا که نماند تا کتاب از چاپ بیرون آید و آن بخش را بخواند!
ششم بهمن ۱۳۳۳ در بیرجند زاده شده بود. زندگی را در راه کسب دانش گذراند. هم دو فرزند آورده و آنان را خوب پرورده بود: ستاره و محمدعلی سپهری.
چندین دختر و پسر خردسال را هم به فرزندی برداشته بود و خرج زندگی آنان را میداد. درآمدش یکسر خرج نیکوکاریهایی میشد که نگذاشت کسی از جزییات آن خبردار شود.
یادم مانده هر بار که تلفن میزدم بردبار پاسخ میداد. یکی دو بار در میانه سخنانش، کوتاه گفته بود که حالش خوش نیست. و من گمان میبردم ناخوشی روزمرهای دارد که زود برطرف میشود. اما ناخوشی او بنیادین بود و من ندانستم.
یکی دو بار تلفن زدم و پاسخی نیامد. بر دلم گران آمد. با خود گفتم کجا رفت آن مهربانیها؟ نگو که آن مهربان، با مهربانیهایش در بیمارستان آرمیده، در نبرد با بیماری.
تا ۲۹ آذر امسال که خبر رسید خرچنگ سنگدل، چنگالهای خود را تا ژرفای پیکر مهربانش گسترانده و او را برده است. شبی پیش از چله و زایش آفتاب، و یک ماه پیش از آن که هفتاد ساله شود.
مادرش، زنده است، بسا که چشم به راه دیدار این دختر. دختری به یک معنا خانم، باسواد، مودب، مهربان. نمادی راستین برای نامی خانوادگی که پدرش برگزیده بود: فرجاد.
میشد که او راهنمای خوبی باشد تا برخی نادانستهها از تاریخ قاینات روشن شود. اما چنین نشد. تقدیر بر تدبیرهای ما خندید، و او دامنکشان رفت.
سارا فرجاد از بازپسین یادگارهای عصر درخشان تاریخ معاصر قاینات بود. با رفتن او پردهای دیگر بر روی صحنه تاریخ افتاد.
برفت آن گلبُن خرم به بادی
دریغی ماند و فریادی و یادی!
/channel/dejnepesht4000
.
آیین کشورداری در ایران
۶ بهمن ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی
از چند سال پیش به این راز بزرگ تاریخی پی بردم که بیشترین پایه آیینهای کشورداری در خلافت اسلامی، به ویژه آنچه در روزگار عباسیان به کار میرفته و برای آن در کتابهای گوناگون پایه درنهادهاند، همانا آیینها و سنتهایی بوده که در ایران پیش از اسلام روان بوده است. ایرانیان که از زمان باستان به والاترین شیوههای شهریاری در جهان دست یافته بودند هزاران سال آن شیوهها را در این سرزمین به کار بسته و ایرانیان بودند که پایههای کشورداری را در حکومت اسلامی نهاده و برای هر یک از آیینها و دیوانها بنیادی فقهی یافتهاند.
ـ تاریخ شهریاری در شاهنشاهی ایران
سید محمدعلی امام شوشتری.
انتشارات وزارت فرهنگ و هنر. مهر ۱۳۵۰.
/channel/dejnepesht4000
.
برهنگی
۴ بهمن ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی
در گزارش فردوسی، روزی که سام و همراهان به دامن البرزکوه میشوند تا زال را بازیابند سیمرغ او را از نشیم خود برداشته و به نزد پدر میاورد. زال در کوهسار ببالیده و برهنه است. سام قبایی بر تن او میپیچد.
شبانگاهی که رستم در کاخ شاه سمنگان آرمیده، تهمینه آرام به آرامشگاه رستم شده و خود را بدو میسپارد.
فردوسی بزرگ ورجاوند در درآمد داستان بیژن و منیژه از پیوستن با مهربانش میگوید. پیوستنی چنان که شب تیره را بر او نوروز کرده.
روزی که گماردگان افراسیاب آگاهی میدهند که پسر جوانی در کاخ دخترش دیدهاند پدر و گماردگان به کاخ منیژه میروند و او را با بیژن برهنه مییابند.
این سخنان در نامه ملی ایرانیان آمده و نشده که کسی بر آن خرده بگیرد. این نیست مگر از آن دریافت والای ایرانی.
از این سخنان، هزار سال پیش سرودند، و آن را شنیدیم و خواندیم، و چیزی نشد.
چیزی هم نخواهد شد.
شاهنامه را تا هستیم خواهیم خواند.
گر خردهای هست، جایی دیگر است.
/channel/dejnepesht4000
.
"هریوند"
سوم بهمن ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی
در وندیداد، فرگرد یکم آمده است که ششمین سرزمین و کشور نیک که اهورهمزدا آفرید، هریوَ بود.
هریوَ نام شهری است از خراسان که امروز در افغانستان است. نامش در زبان فارسی امروز هرات است. رودی که از کنار هرات میگذرد هریرود نام دارد: رود شهر هری.
آبادی کهنی نزدیک بیرجند هست، نامش هریوند، که به خرمی و فراوانی آب نامبردار است. آن را آبادی ۱۲ کاریز گفتهاند.
نام هریوند دو بخش دارد: هری + وند.
وند، نشان وابستگی است.
هریوند= وابستهبه هری، یا هرات.
هریوند از آن آب فراوان به هرات وابسته و همانند بوده؟
/channel/dejnepesht4000