.
ابوریحان بیرونی
۱۸ شهریور ۱۴۰۲
#محمود_فاضلی_بیرجندی
مردی که بیشتر زندگانی پربارش در دربارهای فرمانروایان بگذشت. گزافه نیست که بگوییم گر پشتیبانی فرمانروایان نبود دنیا از آن همه دستاوردهای دانشی بیبهره میماند. ابوریحان بیرونی نمونه والای راهرفتن با حکومتها، با آزادگی و خودسالاری علمی است.
۱۸ شهریور ۳۵۲خورشیدی، بیرون شهر خوارزم بزاد، در فرارود از خاک ایران قدیم؛ و بدین روی بیرونی خوانده شد.
از جوانی به دربار خوارزمشاهیان قدیم پیوست، در نشستگاه ایشان، شهر کات، به خاور جیحون.
آنان دانش پرور بودند. با او مهربانی کردند تا درس بخواند و ببالید.
پس به اندرون ایران آمد. به دربار قابوس وشمگیر پیوست و «آثارالباقیه» را به نام او بنوشت. آثارالباقیه آگاهیهایی از تواریخ، گاهشماریها، جشنها و سرگذشتهای اقوام قدیم دارد، با فصلهایی در ریاضی، طبیعیات، فلسفه، رسم نقشه جغرافیا، علل جزر و مد و برجهیدن آب از چاه و چشمه، و ... .
به خوارزم بازگشت. به دربار مامونیان پیوست، و تحقیقاتش را پی گرفت و کشفیاتی در ستارهشناسی کرد.
سال ۳۹۷ خورشیدی دولت مامونیان خوارزم برافتاد. به غزنین رفت. به دربار سلطان محمود غزنوی پیوست و تا انجام زندگانی در دربارهای سه سلطان غزنوی بماند.
سلطان محمود که به غزا به هندوستان میشد در رکابش برفت. دانشمندان هندو، افکار و کتابهایشان را شناخت. زبان سنسکریت بیاموخت. «تحقیق ماللهند» را بنوشت که مرجعی است در باره دانشمندان هندی و چگونگی آن بوم.
کتاب تازه خودش را در ریاضیات به نام سلطان مسعود «قانون مسعودی» بنامید. سلطان به پاداش، پیلی بار نقره بفرستاد. ابوریحان نپذیرفت.
جیب یک درجه، از مسالههای عالی ریاضی، را استخراج کرد. نقشههای جغرافیایی رسم کرد. مساحت کره زمین را معلوم کرد، که با یافتههای علمی امروز اختلاف اندکی دارد.
عمده نامآوریش در ریاضیات بود. در فنون ادب، تاریخ، جغرافی، گیاهان، داروها، معدنها، مذهبها، و آداب اقوام مجتهد بود. زبانهای عربی، سنسکریت، سریانی، عبری، و یونانی میدانست. تا چیزی بر خودش آشکار نمیشد سخنی نمیگفت. سخنش راستی بود و دور از تعصب و غرض.
از پیشگامان تجربه بود، و ناساز با حس و استقرا. در مذاهب به کینه نمینگریست. با بزرگان دینها گفتوگوها میکرد. به عربی مینوشت. شماری از داستانهای نامدار فارسی و کتابهایی از سنسکریت، به عربی گردانید. در نگارش فارسی هم چیره بود.
با حیوانات دوست بود. دشمن خرافات و هر آنچیزی بود که خرد نپذیرد. با ابوعلی سینا و دیگر دانشمندان دوستی و دادوستد علمی داشت.
برخی مسایل دنیا را بررسید و در بارهاش رای علمی داد. نخستین کس بود که آشکار گرداند کال سوئز را داریوش، شاهنشاه هخامنشی، کَنده است.
کره جغرافیایی و ابزارهای پایش ستارگان بساخت. ۴۶۰ سال پیش از کریستف کلمب، نخستین کس بود که وجود خشکی بزرگی (قاره امریکا) را اندران سوی کره زمین استوانید. ترازویی دقیق ساخت، دقیقتر از ترازوی ارشمیدس. معلوم کرد که زمرد بر بینایی افعی کار نمیکند. پوچی قضیه زهرآگینی الماس را اثبات کرد.
شب ۲۶ آذر ۴۲۷خورشیدی در غزنین درگذشت.
ما ایرانیان کنونی به فکر و آیین ابوریحان نیازمندیم. ما که از نگاه قطبی به جهان و پیکارگریهای دونکیشوتی با قدرتهای حاکمه زیانهای بیحساب دیدهایم.
بسیار هم نیازمندیم.
.
- برداشت از «اختراعات و اکتشافات و فن نجوم»، نوشته استاد جلالالدین همایی.
و دیباچه استاد همایی بر «التفهیم» ابوریحان بیرونی.
/channel/dejnapesht4000
.
.
نگاهی دیگر به تازش اسکندر به ایران
۱۳ شهریور ۱۴۰۲
#محمود_فاضلی_بیرجندی
خبر حمله اسکندر به ایران در روزگار باستان از رخدادهایی در تاریخ ماست که درسها دارد.
در خبرهای آن حمله چندان به این بخش نگریسته نشده که دارا، شاهنشاه ایران، به گزارش تاریخ بلعمی، سه بار پیک به روم بفرستاد. اسکندر را که خراج به ایران نمیداد به ریشخند گرفت و او را کودکی خواند که بایست به بازی شود، و دست از حکمرانی بدارد.
اینها در انجام، انگیزه شد تا اسکندر بر ایران تاختن آورد.
و نکته دیگر آن که دارا، شاهنشاه ایران، در حمله اسکند و اسکندریان کشته نشد. دو تن از یاران ویژه او به نوید اسکندر فریفته شدند و شاهنشاه ایران را بکشتند.
این ریخت گزارش تنها نمونه در تاریخ ایران نیست.
باز هم رخدادهایی هست که ایرانی خود انگیزه به دست دشمن داده تا بر خانه نیاکانی خودش بتازد.
هم ایرانی زمانی که دشمن را پر زور و چیره بیابد خود دست در دست دشمن میگذارد و بدو یاری میدهد.
این «پیکر تاریخی» بیش از «حمله دشمن» جای نگریستن و درنگیدن دارد.
/channel/dejnapesht4000
.
«آذرباد مهرسپندان»
تنها شرح احوال یکی از فرزانگان ایران باستان
/channel/dejnapesht4000
.
گوشهای از جهان ایرانی
پنج شهریور ۱۴۰۲
#محمود_فاضلی_بیرجندی
در نزد ایرانیان باستان عمر جهان دوازده هزار سال است. این عمر را زمان کرانهمند میگفتند و این دوره با فرشگرد به پایان میآمد که زمان نوزایی آفرینش بود و سپس دورهای دیگر آغاز میشد.
دوره دوازه دهزار ساله عمر جهان به سه دوره چهار هزار ساله بخش میشود. جهان در سه هزار سال نخستین جهانی است متعالی که در آن نمونه یا مثال همه موجودات به صورت فروَر یا فروَشی پدیدار میشود و جهان در آرامش است. خورشید، ماه، ستارگان، آب، گیاه، آدمی و جانوران همه هستند، اما به ریخت مثالی.
در نه هزار سال بعدی این جهان فروری یا مثالی به ریخت مادی درمیآید.
فرورها مادی میشوند و به جهان مادی میآیند تا با بدی بجنگند و از نیکی پشتیبانی کنند.
چنین تا دور دوازده هزار ساله به سر آید و دوری دیگر آغاز شود.
- جهان فروری. دکتر بهرام فرهوشی. برگهای دو و سه.
به زمانی که درس میخواندیم همین چند خط را از فکر و جهاننگری ایرانی به ما نیاموختند. اما از فکر و فلسفه یونان باستان تا به افکار متفکران معاصر مغرب و متفکران روسیه را آموختیم و کمترین عیبی هم نداشت.
درهای فراگرفتن فکر و فلسفه ایرانی در این ایران ما همچنان بسته است. عیب پنداشته میشود!
/channel/dejnapesht4000
.
.
جرات نمیکنند بلند بگویند!
گوشه ای از احوال ایرانیان
در پادشاهی ناصرالدین شاه قاجار
سوم شهریور ۱۴۰۲
#محمود_فاضلی_بیرجندی
"مگر این مردم بیچاره و این یک مشت اهالی ایران (امانت) خدا نیستند؟ قدری پایتان را از خاک ایران بیرون بگذارید. در عراق و قفقاز و عشق آباد و خاک روسیه هزار هزار رعیت بیچاره ایرانی ببیند که از وطن عزیز خود از دست تعدی و ظلم فرار کرده کثیف ترین کسب و شغلها از ناچاری پیش گرفته اند. هر چه حمال و کناس و الاغی و مزدور در آن نقاط ببینید همه ایرانی هستند.
نتیجه ظلم همین است که میبینید. ظلم و تعدی بی حد و حساب چیست و کدام است؟ قباله ملکیتِ جان و مال و عِرض و ناموس یک شهر یا یک مملکتی را به دست یک بی مروت میدهند و رعیت فقیر و اسیر و بیچاره را در زیر بار تعدیات مجبور میکنند که مثلا یک مرد، زن منحصر به فرد خود را از اضطرار طلاق میدهد. خودشان صد تا صد تا زن میگیرند و سالی یک کرور پول که به این خونخواری و بیرحمی از مردم میگیرند خرج عزیزالسلطان (معشوقه نرینه شاه) میکنند که نه برای دولت مصرف دارد، نه برای ملت، نه برای حفظ نفس شخصی. . . .
این است آن چیزهایی که همه اهل شهر میدانند و جرات نمیکنند بلند بگویند."
بریده از سخنان میرزا رضا کرمانی
در بازجویی پس از کشتن ناصرالدین شاه قاجار.
ـ تاریخ بیداری ایرانیان. ج نخست. ص 82.
/channel/dejnapesht4000
.
.
کاخ آغا محمدخان قاجار
۳۰ امرداد ۱۴۰۲
#محمود_فاضلی_بیرجندی
دانسته است که استرآباد قدیم، گرگان کنونی، جای بودوباش طایفه قاجار بوده.
آغا محمدخان، سر دودمان قجران، کاخی در استرآباد هم داشته.
از آن کاخ با مهرازی (معماری) ساده آن ویرانهای بیش بنمانده.
اما جایی است با ارج تاریخی، و میشایست که نگاهش بداریم.
یادگار ستمکارهای خونریز که بر تخت پادشاهی ایران نشست و هر چه خود به راه نگاهداری این بوم کهن کوشید، فرزندان ناخلفش بر باد دادند، و کشتند، و بغارتیدند، و ویرانسرایی بر جای گذاشتند. بازپسین ایشان فعلگی در اروپا را بر شاهنشاهی ایران برتر دید، و بشد، و ایران از شومی آن طایفه برست.
عکسی از آن بنای ویرانه را میآورم. و لوحی که بر سر کوچهای آویختهاند تا راهنمای رسیدن به آن ویرانه باشد.
نمادی شایا از ایران قجری!
/channel/dejnapesht4000
.
.
محققالتاریخ، کتابی دیگرگونه از تاریخ باستان
۲۷ امرداد ۱۴۰۲
#محمود_فاضلی_بیرجندی
این کتاب را ملا اسکندر فرزند ملا گشتاسپ نوشته، و فرزندش بهروز نگارش آن را سال ۱۲۳۹ خورشیدی به انجام آورده.
کتابی است در تاریخ کرمان و تاریخ ساسانیان. بهری از کتاب که در آن روزگار ساسانیان را بررسیده ۶۰ برگ بیشتر نیست.
این کتاب ارجی ویژه دارد، که به روزگار قاجار نوشته شده و آن زمانی است پیش از درآمدن تاریخ و تاریخنگاری باخترزمینی به ایران. پس خواندنش ما را به روزگار ساسانی آشنا میکند، چنان که یکی از ایرانیان قدیم میدیده و میشناخته.
کتاب با نظر دکتر #گودرز_رشتیانی تصحیح شده و انتشارات فروهر سال ۱۳۷۹ چاپ و نشرش کرده. من کتاب را همان زمان در اینستاگرام معرفی کردم. امروز بر خود دانستم تا از نو به یاد دوستان آورمش.
اینهاست چند سخن که از این کتاب یادداشت کردهام:
مینویسد که گفتوگویی بر سر خانه خدا در میان عمر خلیفه با شهریار پسر یزدگرد درگرفته بوده. شهریار در آن گفتوگو مردی خردمند است و با خلیفه به زبانی جانانه از دین و خدای و خداپرستی سخن میگوید. (ص ۸۶ تا ۸۸).
مینویسد که ایران تا به روزگار یزدگرد سوم سراسر آبادانی بود و باشندگان این سرزمین در آسایش میبودند. (ص ۸۵). از کشته شدن رستم فرخزاد به دست سعد وقاص خبر داده (ص ۷۹) و حال آن که کشنده رستم در کتابهای دیگر، و هم در شاهنامه، یکی تازی بی نام و نشان شناسانده شده. از کتاب سوزان بزرگ در ایران به فرمان عمر خلیفه آگاهی داده که تا مدتی دراز بر پا بوده (ص ۸۴). کاری ننگین که به تاریکی و جهل در دنیای آن روز انجامیده و هم دامنه آن تا به امروز بر پاست.
در باره پایان کار یزدگرد سوم گزارشی دارد، دیگر:
مینویسد که زندگی آن بازپسین شاهنشاه ایران در غاری به سر رسید. خبری که درد و دریغ دارد. اما جز آن گزارشی است کودکانه، که اندر همه جا پراکندهاند: شاهنشاه ایران با سازوبرگ و رخت شاهنشهی به آسیایی درآمده و خوابیده و آسیابان او را بکشته است!
محققالتاریخ کتابی است که بهری از تاریخ نابهسامان ما را دیگرگونه گزارش کرده. جز روایاتی که بر ما غالب گرداندهاند.
درودش باد ملا اسکندر پسر ملا گشتاسپ را.
با یاد این نکته که «ملا» که بر زبانهای ما روان است سرنامی است بازمانده از زرتشتیان.
/channel/dejnapesht4000
.
.
گبرآباد
بریده تحقیقی بلند
۲۵ امرداد ۱۴۰۲
#محمود_فاضلی_بیرجندی
کاری نداریم که «گبر» معنایی از سر شکست و تحقیر دارد. این نام به زرتشتیان ایران داده شده و هر کجا که آنان بودوباش داشتهاند را گبرآباد نامیدهاند.
چندان که این نگارنده گشته نام چند گبرآباد در تاریخ مانده.
یکی در پیرامون شهر میمنه افغانستان بوده. (بنگرید به فرهنگ جهانگیری. ج اول).
گبرآباد دیگر در کناره شهر اصفهان بوده که به روزگار صفویان، به فرمان شاه عباس نابودش کردهاند. (بنگرید به تاریخ سیاسی و اجتماعی ایران از مرگ تیمور تا مرگ شاه عباس).
گبرآباد سوم در جانب باختر شهر بیرجند بوده. این گبرآباد شاید عمری درازتر از دیگر گبرآبادها کرده که نامش هنوز از حافظه عموم و از صفحه روزگار پاک نشده.
گبرآباد بیرجند محله کوچکی است در پای قلعه ته ده. در جنوب قلعه. این محله اکنون سالیانی است که نشیمنگاه مهاجران شده و گشتی در آن نشان میدهد که باشندگانش روزگار خوبی ندارند.
به روزگار ریاست جمهوری محمد خاتمی بر روی زمین تنها گورستان این محله بوستانی ساختند.
نگارنده با فرماندار آن زمان بیرجند، محمدحسین توکلی، هم گفتوگو کرده و در این باره از ایشان پرسیده است. آقای توکلی با آن که شهر را خوب میشناخت و از مسایل بیرجند آگاه بود، بر زبان آورد که نام گبرآباد را نشنیده بوده و از اجرای طرحی به منظور نابودساختن بخشی از تاریخ بیرجند ابدا آگاهی نداشته است. (بنگرید به «فرمانداران بیرجند». گفتوگو با محمدحسین توکلی).
نگارنده بر این دریغ میخورد که پارهای از شهر بیرجند در زیر بوستانی دفن شده. پارهای که محله کهن شهر، و ای بسا کهنترین محله شهر بوده، و میشد که راهنمای مطالعه تاریخی بیرجند و رهانیدن آن از گمشدگی در روزگاران باشد. در منابع تاریخی پیش از قاجاران، از بیرجند، جز نام و چند کلمه مختصر نیامده است.
من خود رفتهام و دیدهام که باشندگان گبرآباد نمیدانند که این چه نامی است. به علاوه، خیلی از باشندگان شهر از چنین محلهای آگاه نیستند.
دریغ از گبرآباد بیرجند که قربانی بوستانسازی شد.
چند جای دیگر به همین نام هست. اما بهتر است نامهای آن جاهای گبری دیارمان گفته نشود تا آنها را هم فضای سبز نکنند و سرانه فضای سبز جنوب خراسان زیادتر از این نشود!
/channel/dejnapesht4000
.
.
مرز خاوران ایران
و استواری امیران مرزدار
۲۳ امرداد ۱۴۰۲
#محمود_فاضلی_بیرجندی
سروصدای رسانههای بیرون ایران بر سر خطوط مرزی و هم آب هیرمند، جای پرسش دارد. چرا برای خط مرزی یا برای حقابه ایران چنین نگراناند؟ چندین هایوهو، آیین خبررسانی نیست.
مسأله مرز و آب و حقابه را دانایان به کارآمده حل توانند کرد. از آن مردان که داریم و خانهنشین شدهاند. نیازی نیست کار به جایی برسد که، دور باد، ما و افغانان به جان هم افتیم.
چنان که سال ۱۳۵۹ عراق را بفریفتند. به جنگ ما آمد و شد آنچه نباید میشد ... .
داستان ما و افغانان هم همین است.
سه گزارش تاریخی در دست است از چیرگی تدبیر ایرانی:
۱ـ سال ۱۲۵۰ خورشیدی مساله ترسیم مرز ایران و افغانستان پیش آمد. کمیسیونی از ماموران دولتهای دو کشور بر پا شد که انگلیسیها هم در آن بودند. مامور انگلیسی پس از چند نشست به دولت متبوع خودش نوشت:
میر علم خان امیر قاینات که در کمیسیون هست چنان استوار بر سر ماندن سیستان در قلمرو ایران پافشاری دارد که نظر کمیسیون داوری باید به نفع ایران صادر شود.
انگلستان میخواست سرتاسر سیستان را به افغانستان واگذارد. اما ایستادگی و قدرت رای امیر علم خان چندان بود که دولت قدرقدرت انگلستان هم ناچار با امیر قاینات همسو شد. بیشتر سیستان در خاک ایران بماند.
۲ـ سال ۱۲۷۳ امیر علی اکبر خزیمه فرمانروای سیستان بود. کمیسیون داوری در باره ترسیم مرز میرجاوه تشکیل شد. امیر خزیمه چنان رفتار کرد که انگلیسیها ۳۰۰ مایل را در قلمرو ایران به رسمیت شناختند، و به خاک هند ضمیمه نشد.
۳ـ سال ۱۳۱۳ در حکمیتی دیگر با ایستادگی امیر معصوم خان خزیمه، امیر وقت قاینات، خط مرزی چنان رسم شد که یزدان در قلمرو ایران افتاد. به نقشه جغرافیا که بنگریم مرز یزدان مثلثی شکل است و همان بیرون زدگی مثلث است که یزدان را در خاک میهن قرار داده است.
«امیران مرزدار و مرزهای خاوری». ص ۴۷۵ تا ۴۷۷.
اختلاف نظر با همسایه، با تدبیر حل شده. امروز هم حل خواهد شد. اگر بازیگردانان بگذارند. اگر ما بازی نخوریم.
/channel/dejnapesht4000
.
.
به یاد عبدالکریم تمنا
۲۱ امرداد ۱۴۰۲
#محمود_فاضلی_بیرجندی
آگاهی آمد که عبدالکریم تمنا درگذشته است.
از افغانانی بود که در پی چنگ اندازی روسیه شوروی به افغانستان بوم و بر خویش را بهشته و به ایران پناهیده بود. مردی بود که روزی، روزگاری داشته بود. چندی فرماندار یکی از شهرهای پیرامون هرات و چندی وکیل بود. سالیانی فرنشین کتابخانه همگانی هرات بود. به سخنی: مانش اندر بهشت داشت.
دلی دردمند داشت از آنچه بر خانه نیاکانی رفته و میرود. چون چامهای میخواند پیدا بود دل و جانش میلرزد. پس میگفت، و از درد میگفت: ملتی که چنین سخنسرایانی داشته، باید به این روز افتد؟
چامه پارسی و سرایندگان را میشناخت.
سرایندهای بود توانا. بیشترینه افغانان روشنبین میشناختندش. از تهران تا بیرجند و مشهد و تا بیرون از ایران. بهری از سرودههایش در نشریههای ایران و بیرون ایران چاپ شده. کتابی منتشر نکرد، یا نخواست بکند.
نمادی بود از ما مردمی که در همسایگی ابرقدرتی به سر میبریم و ناچار، هست و نیست ما به کام آن ابرقدرت پی ریخته شده، و میشود. بزرگ بود و با دانش و بینش؛ و اگر چرخ بازیگر با او چنان نکرده بود، در جایگاههایی میبود که به سخن سمک عیار "کارها راست آورد".
فرزندانش در اروپا و کانادا و هند بودند. خود، ماندن در ایران و دم برآوردن اندرین جا را در میانه هزار گرفتاری برتر از زندگانی با خوشیها میشمرد، اندر بیگانگیها.
از اهل سنت بود. گاه که سخنی از آیینها درمیگرفت به ریشخندی میگذشت. شناخته بود سرچشمه کینههای آیینی را، و سودها را که به کسانی میرساند و بازارهایی را که رونق میبخشد!
روزگارش در ایران خوش نبود، و نشد. گلایه نداشت. میگفت آنگاه که شما خود حال خوشی ندارید ما را جای چه چشمداشت؟
عبدالکریم تمنا هم رفت. میماند نگرانی بیانجامی که همه ما را از چنبره آن رهایی نیست: این مردم با این داشتهها از بزرگی و فرایستگی و شایستگی اندر کدامین زمان باید جای خود را پیدا کنند و در دنیا به کاری بیایند؟
/channel/dejnapesht4000
.
.
دریغ از دکتر کوروش صفوی
۲۰ امرداد ۱۴۰۲
#محمود_فاضلی_بیرجندی
راه و روش نیکویی نیست که تا کسی چشم بر جهان بربندد، همه ستایشگرش میشویم، ناشناخته و ندانسته.
بر این راه نرفته ام.
اما دور از ادب و کتابدوستی است که یکی زبانشناس دانشمند ایرانی درگذرد و در این دهلیز سخنی از بزرگی او و به یاد او به میان نیاید.
از استادانی نبود که از دستگاه تولید انبوه استاد بیرون آمدهاند، و بودن و نبودنشان چیزی را در جایی عوض نمیکند.
از دهه ۱۳۶۰ با نامش آشنا بودم و برخی از کتابهایش را خریده و خوانده بودم.
نمیخواهم مجیزگویی کنم. متخصصی بود تمام عیار. دور از آلودگیهای شبه سیاسی که پرهیز از آن کار نادرگانی است. دکتر صفوی از همان نادرگان بود.
دریغ از دکتر کوروش صفوی.
دریغ از ما که از دانشیمردی چون او بیبهره ماندیم، اندر این تنگدستی علمی و تاختوتاز تنکمایگان در ساحت علم.
دریغ از دکتر کوروش صفوی. دریغ.
/channel/dejnapesht4000
.
.
این قلعه و تاریخی که در سینه دارد
۱۹ امرداد ۱۴۰۱
#محمود_فاضلی_بیرجندی
این قلعه جایی در خاور شهر بیرجند افتاده، در جنوب باختری بیابان پهناور مرک.
کسانی که پیوسته آن را میبینند گفتند که تا چندی دیگر از پیکره قلعه چیزی نخواهد ماند، مگر تلی از خاک.
راستی این قلعه چه بوده؟ چرا در این کنج بیابانش برآوردهاند؟
دوستی گفت باید جانپناه دهقانان بوده باشد. دهقانانی که سرگرم کشت و برز بودهاند چون از سررسیدن دسته مهاجمانی خبر میشدهاند، کار را رها میکرده و به این قلعه میپناهیدهاند.
این رای را توان آن گاه پذیرفت که قلعه بر کران مرز باشد، نزدیک مانشجای اقوام دیگر. نه اندرین بیابان که از هر سو راه به جایی ندارد.
قلعه چهار برج داشته در چهارگوشه. برجهایی دو اشکوبه. و چندین نشیمن به دور تا دورش. در میانه آن هم میدانگاهی است.
رد و نشانی از ویران شدن قلعه بر اثر مثلا برخورد فلاخن نیست. در این بیابان دلیلی هم نبوده که سپاه مهاجمی بیاید و با خود قلعه کوب و ابزار نبرد سنگین بیاورد.
پرسش همچنان برجاست که این قلعه را در این بیابان چرا برآوردهاند؟ کدام مردم را در برابر تازش چه مردمی نگاه میداشته؟ آن تازشگران از کجا میآمدهاند و چه مردمی بودهاند؟ افغانان؟ ترکمنان؟ ازبکان؟ یا ... ؟
آبادی کهن بجد در پشت این قلعه است. باز هم این پرسش نیرومندتر خودش را مینماید که چرا این قلعه را در این بیابان برآوردهاند؟ نزدیک آبادی.
ماندهایم اندرین میانه:
نه خود توانیم خود دنیای خود را بررسیم و آن را بشناسیم. نه کسی و دستگاهی پیدا شود که از او درخواهیم تا این کارهای بر زمین مانده را برآورد. به پیش از آن که باران و آفتاب و باد این بقایای قلعه را هم به کلی بروبد و از صفحه روزگار براندازد! با هر آنچه از تاریخ ما مردم در سینه دارد.
/channel/dejnapesht4000
.
.
آتشکده آمل
۱۵ شهریور ۱۴۰۲
#محمود_فاضلی_بیرجندی
آمل شهری است کهن. نام این شهر با نام فریدون، شاهنشاه پیشدادی ایران، در شاهنامه آمده. احمد کسروی در «کاروند کسروی» نام آمل را با قوم آماردها پیوند داده. نام آمل در دیوانهای سرایندگان قدیم بارها آمده.
عکس بالا، عکسی است از آتشکده آمل.
سازهای که چهارگوشه است، یادآور چهارتاقیهای باستانی ایرانی.
اما آن کلاهی چند پر که بر فراز سازه است و به مهرازی کلیسایی میماند، چیزی مینماید جز ساختمان آتشکده. آیا بعدها آن را بر سر این سازه نهادهاند؟
در آمل به این سازه زیبای کهن «آرامگاه آل رسول» میگویند.
شاید نامی است که بدین جای دادهاند تا این یادگار تمدنی و فرهنگی به زنهار بماند. چنان که آرامگاه کوروش، شاهنشاه هخامنشی، را آرامگاه مادر سلیمان نامیده بودند تا از گزند تازش تازیان به زنهار بماند.
از دوستان آملی پرس و جو کردم تا مگر چیزی از این سازه گرامی دیرینه به دست آورم. به جایی نرسیدم. پیداست جایی است رهاشده. نردههای درآمدگاه آن چنین گواهی میدهد.
انتشار عکس و سخن از این بنا ممکن است انگیزهای دهد به دوستداران فرهنگ ملی تا به نگهبانی این یادگار نیاکانی برآیند.
شاید هم دشمنان فرهنگ ملی را انگیزه دهد تا این سازه را زودتر از بیخ و بن برآرند! کاری که این سالها زیاد شده، و همه ما دیدهایم.
این ابرماندهای کهن از آن همه ایرانیان است. شناختن آن پردهبرافکندن از چهره فرهنگ درخشان ایران است. کاری که به انسان بهرهها خواهد رساند.
/channel/dejnapesht4000
.
.
گوشهای از کلیسای وانک در اصفهان
۱۴ شهریور ۱۴۰۲
#محمود_فاضلی_بیرجندی
این کلیسا جایگاه پرشکوه درآمیختن نگارگری ترسایی با معماری ایرانی است.
سندی که باید اندران نگریست و بدان بالید.
این سرمایه بیهمتا را گر بیگانگان داشتند از آن دارایی میآفریدند، و آسایش خلق را.
دارایی و آسایش خلق.
دارایی و آسایش خلق.
.
/channel/dejnapesht4000
.
.
آذرباد مهر سپندان
دهم شهریور ۱۴۰۲
#محمود_فاضلی_بیرجندی
اذرباد مهر سپندان، یا آذرباد پسر مهر اسپند، موبد دانشمند روزگار شاهنشاهی شاپور دوم، دهمین شاهنشاه ساسانی بود. آگاهی چندانی از زندگانی و کردارهای آذرباد بنمانده. دانسته است که کنستانتین، امپراتور روم، فرزانگانی را بهر گستراندن آیین ترسایی به ایران بفرستاد. این آذرباد در برابر ایشان بایستاد و برتری آیین ایرانی زرتشت را بازنمود. به استواندن باورهای خویش بگذاشت تا نُه مَن روی گداخته بر سینهاش ریختند و از آن آزمون جانسوز، تندرست برآمد و این بر راستی و سزاواری او و دین زرتشتی بیفزود.
پژوهشی که در زندگی و فکر آذرباد مهر سپندان شده، و شاید تنها بررسی در این باره باشد، کتابی است در ۲۰۵ برگ که انتشارات فروهر سال ۱۳۷۹ چاپ کرده. استاد رهام اشه این کتاب را به یاری خانم شهین سراج نوشتهاند.
کتاب چهار بخش دارد.
در بخش نخستین زمان و جای آذرباد وارسیده شده.
در بخش دوم سخنان آذرباد گرد آورده شده، از کتابهای دیگر. در همین بخش اندرزهای آذرباد به پسرش آمده. اما ننوشتهاند که این اندرزها را سالها پیش استاد محمدتقی بهار به فارسی گردانیده و هم بسرودهاند.
بخش سوم پی آذرباد را از لابهلای منابع پارسیگ، عربی و فارسی بگرفته. در این بخش بسیاری از نسکهای کهن و هم کتابهای دوران پس از اسلام در ایران وارسی شده.
در چهارمین بخش، باز سخنانی از آذرباد به عربی و فارسی آمده.
آذرباد مهر سپندان فرزانهای بود که به کار و کوشش و پایبندی به زندگانی دنیوی فرامیخواند. داستان گفتاورد (مناظره) او با مانی، پیامبر ایرانی روزگار ساسانیان، هم در کتاب آورده شده. مانی دین خود را بر دوری از دنیا استوار گردانده بود و پیروانش را به ویران کردن دنیا میخواند!
گزارشی از آن گفتاورد در برابر هم آورده شده.
آیین ایرانی زرتشت و این دسته از پیروان اندیشمند آن که آدمی را به آبادانی و آباد کردن جهان میخواند راه درمان بیماری عرفانزدگی و صوفیمسلکی است که راستی را در دوری از دنیا پنداشته است.
نام آذرباد مهر سپندان دانشمند اینجهانی ایرانی گرامی باد.
شاید که یک چند واژه از او بیاموزیم. اگر بهرهاش از انبوه فرزانگان باختری از ارسطو تا کانت و تا به ژیژک بیشتر نباشد، که هست، کمتر نخواهد بود.
خوب بود که در درسهای دانشگاهی فلسفه و علوم انسانی جایی برای فکر ارجمند ایرانی باز میبود.
./channel/dejnapesht4000
.
.
به فرخی زادروز استاد ارفعی
۹ شهریور ۱۴۰۲
#محمود_فاضلی_بیرجندی
بایسته و فرایسته است تا امروز نهم شهریور نگذشته یادی شود به بزرگی از استاد عبدالمجید ارفعی:
نهم شهریور به سال ۱۳۱۸. آبادی اوز. بندرعباس.
اگر هنوز به این روزگار و اندرین سرزمین کسانی بماندهاند که شایست ایشان را استاد خواند، یکی همین استاد ارفعی است.
گزارش زندگانی پر بار ایشان در اینترنت یافت شود. همین اندازه بر من دانشآموز بود که نگذارم به زادروز فرخنده این یگانه بَرمَنش، نامش اندر میانه نیاید.
استاد ارفعی از اندکشمار دانشمندان است که استاد چندین زبانهای باستانی است. برخی از آن زبانها چون اکدی دیگر گوینده ندارد و توان آن را زبان خاموش شمرد.
ناگفته نماند که این یگانه روزگار ما هم از نوازش غوغاییان بیبهره نمانده است. بیکارش کرده بودند. کیست که نداند پیامد بیکار شدن استادی راستین چیست؟
او و اندک شمارانی چون او ساعت فراغت ندارند. استادند، و استاد آن کس نیست که از کلاس و درس بزند تا به کار در بنگاه معاملات یا در فروشگاه یا ... برسد.
بیکاری استاد ارفعی و اندک همانندانش برابر با تعطیل دانش در ایران بود. ...
از بزرگی استاد عبدالمجید ارفعی همین بس که یک بار هم از آنچه بر او گذشته یاد نیاورده است.
استاد عبدالمجید ارفعی!
زادروز شما فرخنده باد.
تا شما هستید دانش هست. دانشگاه هست. انسان دانشمند هست.
نمازتان باد.
/channel/dejnapesht4000
.
.
حسین رفیعی
۸ شهریور ۱۴۰۲
#محمود_فاضلی_بیرجندی
زاده هشتم شهریور ماه سال ۱۳۳۱ در خوسف است. دیار هنرمندان بیرجند. پدرش حکیم سنتی بود و مادرش دختر آسید حیدر ابطحی، که خطی خوش داشت.
از نوجوانی عشق به نقاشی در دلش فروزان بود. دست به کار نقاشی شد و زان پس کشتی وجودش در وادی این هنر لنگر افکند. آفرینشگری او روز به روز نمودارتر میشد. رادیو تلویزیون خراسان در سالهای آغاز دهه ۱۳۵۰ او را نقاش برتر استان خراسان شناخت و به نمایشگاهی در تهران اعزامش کرد. در آن نمایشگاه همه آثار نقاش جوان بیرجندی به فروش رفت.
در آن سالها اگر خبر برگزاری نمایشگاه نقاشی در مشهد یا تهران میشنید تاب و قرار از دست میداد تا خود را به آن نمایشگاه برساند و فکر و هنر نقاشان دیگر را برسنجد و بشناسد. چنان غرق کار بود که یک بار نصف شبی چون موضوع تازهای در خاطرش پرورده بود، پرده خانهاش را پاره کرد تا بومی فراهم آورد و خیال تازهاش را بر آن نقش زند.
از دهه ۱۳۴۰ که سینما در بیرجند دایر شد از پایههای فعالیت سینماها بود. خط ویژهای آفریده بود و به همان خط عنوان هر فیلم و توضیحاتش را بر پرده سینما مینوشت. گاه همچون زمانی که فیلم گوزنها را آوردند نگارگری پرده سینما سربهسر کار خودش بود.
هر بار که فیلم تازهای میآمد کنار خیابان میماندیم، غرق تماشا، تا کارگرها پرده بزرگ را در کشاکش باد نصب کنند. پس بر سر ذوق میآمدیم که واژگان و عباراتی به همان سبک در دفترهای خود بنویسیم.
در دهه ۱۳۵۰ که شرکت ایتال استراده در بیرجند مستقر بود ایتالیاییها بیش از ۵۰ تابلو از نقاشیهای او خریدند. تابلوهایش تا امریکا، استرالیا، فرانسه و چندین کشور دیگر راه پیدا کرده. هنوز هم هر از گاهی کسانی از دیگر کشورها خواستار تابلوهای او هستند.
پس از رخدادهای سال ۱۳۵۷ سینماها را مصادره کردند. او تنها کسی بود که سرش از کار آپارات درمیآمد. خواسته بودند تا چندگاهی سینماها را باز نگه دارد. او بسی خاطرهها از آن دوره دارد!
سال ۱۳۷۶ «انجمن هنرهای تجسمی» را راه انداخت. سالها «آموزشگاه سرای هنر» را دایر داشت. در دهههای اخیر «کانون هنرمندان خراسان جنوبی» را باز کرده که مرکز گردهمایی شاعران محلی است.
او دستی توانا در نقاشیخط، هنرهای تجسمی، عکاسی و سینما دارد. بایگانی او از عکس و فیلم، گنجی است شایگان.
او از سروصداها دور مانده و عنان از راستی در هنر نتافته است. این بر ارج هنرش میافزاید.
ساعت دیدار او ساعت خوش مهربانیهاست. ساعتی که دنیا گستردهتر میشود و جایی دلپذیر.
نگارگر زبردست ما امروز پا به ۷۲ سالگی میگذارد. سرمان بلند که او را در شهر خود داریم.
به فرموده بوالفضل بیهقی:
دیر بزیاد آن بزرگوار خداوند.
/channel/dejnapesht4000
.
.
گر قصابی بکش
گر بازرگانی بفروش
و گر پادشاهی ببخش
سالروز نبرد ملازگرد
۴ شهریور ۱۴۰۲
#محمود_فاضلی_بیرجندی
روز چهارم شهریور به سال ۴۵۰ خورشیدی نبرد بزرگ ملازگرد میان ایران و روم درگرفت. سپاه ایران به فرماندهی آلپ ارسلان سلجوقی با سه هزار سرباز به برابر سپاه سیصد هزار نفری رومیان شتافت که به فرماندهی رومانوس دیوجانوس بودند.
آلپ ارسلان پیشتر درخواست صلح کرد. قیصر روم به کنایه پاسخ فرستاد که در پایتخت ایران صلح خواهیم کرد. جنگ به ناچار درگرفت.
سپاه ایران در آن نبرد نابرابر شکستی سخت به رومیان دادند. قیصر روم را بگرفتند و به بارگاه آلپ ارسلان آوردند.
قیصر شرمگین از گذشته خویش بود.
آلپ ارسلان به او گفت: با تو چه کنم؟
قیصر پاسخی داد، تاریخی. او بگفت:
گر قصابی مرا بکش. گر بازرگانی بفروش، و گر پادشاهی ببخش.
آلپ ارسلان، شاهانه رفتار کرد: قیصر روم را ببخشید و بنواخت. بر آن نهادند که روم سالی دو بار از قرار روزی هزار دینار به ایران باج بپردازد. پس قیصر را با ارج فراوان راهی سرزمین خودش کرد.
شکست رومیان در نبرد ملازگرد مسیر تاریخ را دیگرگون کرد.
زان پس پای ترکان خاورزمینی به آسیای کوچک باز شد و تمدن مسیحی از این سرزمین میانجی رخت بربست. سلاجقه بر روم فرمانروا شدند و پیامد نهایی نبرد ملازگرد برآمدن عثمانیان بود.
شهر ملازگرد در خاور ترکیه کنونی است.
- «سدههای گمشده». ج ۴. کوتاهشده از ص ۹۵ تا ۹۷. نوشته زنده یاد دکتر پرویز رجبی.
/channel/dejnapesht4000
.
.
معرفی کتاب:
نمایندگان بیرجند در مجلس شورای ملی
۲ شهریور ۱۴۰۲
#محمود_فاضلی_بیرجندی
این کتاب گزارشی است از تاریخ سیاسی معاصر بیرجند از سال 1285 تا سال 1357. در آن مدت زمان، بیست و چهار دوره مجلس شورای ملی بر پا شد و یازده تن از بیرجند به نمایندگی به مجلس فرستاده شدند. نمایندگان همه مرد بودند. مردانی دارای وزن سیاسی و فرهنگی. کسانی چون میرزا محمد نجات و محمد تدین هم دانشمند بودند و هم خود روزنامه منتشر میکردند. کسی چون محمدعلی منصف مردی بود با سواد قدیمه و جدیده، از خاندانی قدیم و مردی متجدد و والامنش.
اما از حوالی پایان دهه 1340 مایه و ملاط نمایندگان از دست میرود. چاکرصفتان بر جای آن مردان بزرگ استخواندار مینشینند و این دیگرگشتی کیفی بود که در همه شئون ایران به وقوع پیوست و پیامدش فروپاشیدن دستگاه بزرگ و کارآمد حکومتی در سال 1357 شد.
در این کتاب زندگینامهای از هر نماینده به دست داده شده و همراه با آن پارهای از رخدادهای محل و کشور بازنموده شده است.
تاریخی که تا کنون در دست داشتهایم گزارش زندگی شاهان و رخدادهای فرمانروایی هر یک از آنان بوده است. بدین روی تاریخ ایران پیکری کلی داشته و همین از زیربناهای مشکلات ما در پویه زندگانی است. تا مردمی خود را نشناسند و ریخت خود را در آینه تاریخ نبینند نخواهند توانست چندوچون حرکت و مسیری را بیابند که باید بپیمایند.
این کتاب بخشی را از تاریخ نانوشته ما بازگفته و کارش هر چند کوچک، بر این زمینه که گفته شد، دارای جایگاه تاریخی است.
«نمایندگان بیرجند در مجلس شورای ملی» در ۶۳۴ صفحه با جلد سخت به سرمایه دکتر محمود رفیعی، سال ۱۳۸۸ در انتشارات هیرمند به چاپ رسید.
/channel/dejnapesht4000
.
.
محمد ابراهیم فارابی
اول شهریور ۱۴۰۲
#محمود_فاضلی_بیرجندی
در کرمان به دنیا آمد، سال 1279. همانجا درس خواند و برای ادامه درس به اصفهان شد. از محضر استادانی بهنام چون آیتالله شریعت اصفهانی، آیتالله شیخ حسن یزدی و میرزا جهانگیر خان بهره برد. با جلالالدین همایی همحجره بود. استاد همایی بعدها او را شیخِ کرمانی میخواند.
با حکم آیتالله شریعت اصفهانی مجتهد شد و در حوزه علمیه اصفهان درس میداد.
به قم رفت، و از آیتالله عبدالکریم حائری نیز اجازه روایت از کتب صحاح اربعه گرفت. پس سفرهایی کرد، برای نشر معارف دینی. در سفری به بیرجند رسید، و همین جا مقیم شد. در مدرسه معصومیه فلسفه و منطق و درسهای دیگر داد. در مدارس جدید هم درس میداد.
دیری برنیامد که استاد و روحانی معتبر و نامداری شد. درس او محل تربیت کسانی بود که هر یک بعدها خود دارای نام و نشان در شهر یا در کشور شدند.
در بیرجند از خانواده فرهنگ زن گرفت، و دارای دو دختر شد و سه پسر.
سال 1327 که مجلس موسسان دایر شد از بیرجند به نمایندگی مجلس موسسان رفت. سخنانی که در باره تعیین تکلیف حکومت در صورت فوت همزمان شاه و شهبانو و ولیعهد کرد، بازتاب زیاد یافت و با استقبال مواجه شد.
دفتر ازدواج و طلاق و اسناد رسمی در بیرجند دایر کرد. دفترش به شماره یک هنوز دایر است.
در فعالیتهای اجتماعی نیز وارد شد. چندی رییس انجمن شهر بود. انجمنی که کسی را بدان راه نبود، جز بزرگان و آزمودگان.
به زمان مصدق، امیر اسدالله علم چندی به رای نخستوزیر خودکامه، ناگزیر به بیرجند آمد. در بیرجند عموما از او دوری میجستند تا دچار عقوبت افراطیون هوادار نخستوزیری نشوند که در هوای بازگرداندن ایران به عصر تباه قجران بود. اما او از اندک شمارانی بود که بر سر پیمان با امیر استوار ماند.
از اندک دانشمندان ایران معاصر بود که در علوم اوایل تبحری داشت و علم جفر میدانست. از روی همان دانش ویژهاش یک بار مردم را فراخوانده بود تا شب را در جاهای روباز یا در چادر بمانند که زلزله خواهد شد. آن شب زلزلهای در بیرجند رخ داد. با پیشبینی این مرد دانشمند جانی بر باد نرفت.
پس از پایان حکومت پهلوی تندیهایی دید. تندیهایی که تاوان وجود مترقی او بود. بر او گرفتند که در مجلس موسسان پهلوی نماینده بوده و هم با امیر اسدالله علم دوستی داشته. آزارش دادند و جامه آخوندیش را بستاندند.
دلگیر شد و خانهنشین. دیگر پی کار و فعالیتی نرفت. دیری نشد که دچار فراموشی گردید. آن برهه چندانی به درازا نکشید.
محمد ابراهیم فارابی، آن مرد دانایِ به کار آمده کممانند، روز یکم شهریور 1361 در بیرجند درگذشت. پیکرش را به مزار دره شیخان بردند و در آرامگاه خانوادگی پدر زنش، حاج آقای فرهنگ، به خاک سپردند.
نام فارابی هنوز در بیرجند نام نیکی، راستی و مردمی است.
/channel/dejnapesht4000
.
.
سینما رکس
کوره آدمسوزی
۲۹ امرداد ۱۴۰۲
#محمود_فاضلی_بیرجندی
۲۹ امرداد ۱۳۵۷.
آدمسوزی؟
در آبادان.
در شادترین شهر ایران؟
در سرزمینی که فردوسی هزار سال پیش پرهیز داده بود:
میازار موری که دانه کش است
که جان دارد و جان شیرین خوش است.
آن نگرانی بر جان مور!
و این بیپروایی بر جان صدها آدمی!
آیا هدف، وسیله را توجیه میکند؟
/channel/dejnapesht4000
.
.
موتور آب در بیرجند
خبری از ۹۴ سال پیش
۲۴ امرداد ۱۴۰۲
#محمود_فاضلی_بیرجندی
طبق راپرت واصله، حکمران قاینات اخیرا ماشینی وارد کرده که از ۳۵ ذرع عمق زمین آب کشیده و در ساعتی پنجاه من زمین تخمکار را مشروب میکند.
بهعلاوه، در حدود ۳۵۰ چراغ برق را هم روشن میکند.
- روزنامه اطلاعات. ۲۴ امرداد ۱۳۰۸.
این خبر گواهی است بر کوششهایی که خاندان حکومتی محل به راه ترقی این سامان میکرد.
شاید نخستین بار بوده که اهالی این دیار موتور آب را دیدهاند. موتوری که قدرت داشته شماری چراغ برق را هم روشن کند.
/channel/dejnapesht4000
.
.
تمدید امتیاز عتیقه ایران به فرانسه
۲۲ امرداد ۱۴۰۲
#محمود_فاضلی_بیرجندی
روز بیستم امرداد به سال ۱۲۷۹ خورشیدی به دستور مظفرالدین شاه قاجار امتیاز انحصاری کاوش و بهرهبرداری عتیقه در سراسر خاک ایران به فرانسویان تمدید شد.
بر پایه این اجازه شاه قاجار، فرانسویان آزاد بودند تا در هر کجای ایران هر شیئ کهن قیمتی را بیابند متعلق به خود دانسته و به مملکت خود ببرند.
این امتیاز ننگین در دوره رضاشاه به همت سید محمد تدین لغو شد. تدین در آن زمان وزیر فرهنگ بود.
موزههای اروپایی با گشاده دستیهای قاجاران، و همانندان ایشان در دیگر ممالک کهن، موزه شد.
/channel/dejnapesht4000
.
.
نیلوفرخواران
(پیشکش به تازهواردان به دژنپشت)
۲۰ امرداد ۱۴۰۲
#محمود_فاضلی_بیرجندی
گردانیدن تاریخ کهن دیگری را به فارسی به انجام آوردهام. اکنون گردانیده را بازمینگرم و با اصل انگلیسی مقابله میکنم تا به اندازه توان، کمخطاتر باشد.
در جایی به واژه Lotophagoi برخوردم.
معنایش در لغتنامههای موجود یافت نشد. اما فرهنگ و زبان انگلیسی اَبَردریایی است کران ناپیدا. به مجلد دوم
Dictionary of greek and roman geography
نگریستم. نوشته است:
«لوتوفاگی نام مردمانی است که در کرانه شمالی افریقا بودوباش داشتند. هومر در اودیسه مینویسد که اولیس در سرگردانی خود پا به کرانههای سرزمین لوتوفاگیها هم نهاد و آنان به همراهانش نیلوفر خوراندند. تا چنان شد که هر کس نیلوفر بخورد آرزوی بازگشتن به سرزمین خودش را وانهاد و در همان سرزمین لوتوفاگیها بماند.»
پس در آثار استاد پورداوود نگریستم.
در هرمزدنامه نوشتهاند که گزنفون از گروهی از مردم آسیای کوچک خبر داده که چهارصد سال پیش از مسیح بودند و آنان را melinophagoi میخواندند و این نام معنای گاوَرسخواران داشته است. (هرمزدنامه. ص ۱۵۱).
میخواهم این نتیجه را با دوستان در میان گذارم که دولتهای بزرگ، بیجا و بیراه بزرگ نشدهاند. آنها همه آنچه را در گذشته بوده واکاویده و به دستگاه گوارش ملی خود بردهاند تا توانستهاند خود را نیرومند گردانند.
ما به چنین کارها سخت نیازمندیم.
شاهنامه، کتاب راه و راهنمای ما ایرانیان، واژگانی نادر و ناشناس دارد. و هم دیگر کتابهای قدیم ما. اما منبعی فراهم نیاوردهایم که توان بدان درنگریست و آن واژگان ناشناس را دریافت.
بیش از صد سالی است نمیتوانیم کار و زندگیمان را سامان دهیم. پیوسته با خویش به نبردیم. هر روز یا خود دعوایی تازه میآفرینیم، یا از بیرون مملکت، ما را به بازیی دیگر میگیرند.
روزی که استاد پورداوود خرم بود که از پی چند هزار سال کتاب و فرهنگ بنیادین ایران را به ایرانی میشناساند و کوششهای بسیار اندرین راه کرد گمان نمیداشت که به همین زودی همه چیز از یادها زدوده شود.
اما دنیای ایرانی بر راهی نرفت که او و همانندانش در دوره نوزایش (رنسانس) رضاشاهی آرزو میکردند.
این نگارنده بیش از نیم سده در پیشگاه استادانی درس خوانده، و میخواند، تا به این رسیده که راه بیرون رفتن ما ایرانیان از گرفتاریها بازگشت به سرچشمه بزرگ و گوارای فرهنگ ایرانی است.
دنیا سراسر که بخشکد و در بازی و بازیچه فروافتد، فرهنگ ایران راه رهایی دارد، و راه رهایی است.
به خواندن و آموختن این فرهنگ هر چه بکوشیم کم است.
وقت مبارزه و دعوا نداریم.
/channel/dejnapesht4000
.