dejnepesht4000 | Unsorted

Telegram-канал dejnepesht4000 - دژنپشت

3044

دژنپشت، کتاب‌خانه کهن سرزمین پارس به روزگار پارت‌ها دهلیز نوشته‌های تاریخی #محمود_فاضلی_بیرجندی نشانی در اینستاگرام: mahmudfazelibirjandi

Subscribe to a channel

دژنپشت

.
در باره استاد اکبر گلپایگانی

۱۴ آبان ۱۴۰۲
#محمود_فاضلی_بیرجندی

چیزی که داغ وفات استاد گلپا را اندوهناک‌تر می‌کند آن است که ایشان و همانندان ایشان در همین سرزمین بودند، روزگاری را تاب آورده بودند که با همه ما درشتی کرده و با آنان افزون بر درشتی، بی‌مهری‌ها هم کرده بود. اما بودند.

این بزرگان در دامان سنت و فرهنگ ایرانی، و هم با فرهنگ دینی بالیده بودند. هنر در نزد اینان ارجی و قداستی داشت و خود را نگهبان آن قداست می‌دانستند. اینان کسانی بودند که برای آواز خواندن یا ساز زدن وضو می‌گرفتند و شاگردان دبستان هنر خود را چون گل می‌پروردند.

شاید وقتش گذشته باشد، اما بد نیست که همچنان این پرسش در میان ما بگردد که چرا قله‌های هنر ایرانی چنین خانه‌نشین شدند؟

از رانده‌شدن این بزرگان به گوشه‌های خموشی بود که نوجوان و جوان ایرانی به دامان شبه هنرمندان بیگانه پناه برد، و در داخل ایران هم شبه هنری سر برآورد، بی‌ارج. 

اینان به خانه رانده شدند، بنیادهای فرهنگ چند هزار ساله این مملکت ریشخند شد، و دین هم بازیچه و ابزار کسب دارایی یا مقام شد. همه این‌ بنیادها با هم فروریخت تا ایران و ایرانی اینی شود که شده.

اینک دیگر چه جای سخن از کژتابی‌ها با فرهنگ و فرهنگمداران راستین، که گذشته گذشته، و آن را نتوان دیگر کرد. تنها باید یادآور شد که هنر و نگهبانان هنر ناب ایرانی در این خانه و در این سرزمین مانده‌اند، هستند.
آنان که هستند دم و بازدم‌شان فرخ.
و آنان که گذشته شدند نامشان متبرک.
نام استاد اکبر گلپایگانی متبرک.

/channel/dejnepesht4000
.

Читать полностью…

دژنپشت

.
سفرنامک - ۱

قائم‌شهر و بهشهر

۱۰ آبان ۱۴۰۲
#محمود_فاضلی_بیرجندی

بر آن شدم تا پاره‌هایی از یادداشت‌های سفرهایم را در این جا انتشار دهم.
امشب دو نکته‌ بیاورم از دیده‌هایی در قائم‌شهر و بهشهر، و بگذرم:

کسی که از جو تبلیغات‌زده تهران بیرون آید ناگهان سبکبال می‌شود.

قائم‌شهر، شاهی قدیم، از آن جاهاست که در آن توان سبکبالی را در دل و جان یافت.
شهری که گسترده شده، اما گردانندگانش پول اهالی را به راه مطلوب شخصی خود خرج نکرده‌اند.
تابلوهای بزرگ که در پهنای خیابان‌های بیرون شهر زده‌اند همه معرفی کار و صنعت بود. هنوز صنعت در این شهر زنده است.

چندانی از شاهی دور نشده بودیم که به بهشهر رسیدیم، به اشرف قدیم.
هر چه شاهی قدیم دل راهگذر را به کار و صنعت قوت می‌داد بهشهر آن قوت را بازمی‌ستاند.

در بهشهر شماری تابلوهای بزرگ چهره‌های جوانان تازه گذشته آویخته است!
چندان جوانان زیبای برومند بهشهری رفته‌اند که یکدم گمان می‌کنی این شهر در مثل، به روزگار پیش از فریدون بازگشته، در شاهنامه:

«چنان بد که هر شب دو مرد جوان
چه کهتر چه از تخمه پهلوان
خورشگر ببردی به ایوان شاه
وزو ساختی راه درمان شاه!»

یا بازگشته به روزگاران جنگ‌ها با دشمنان ایران؟
چنان روزگارانی دور باد از شهری که باشندگانش به نیکخویی نامبردارند.

دستم را نگه می‌دارم تا از حال و روز بهشهر کمتر بنویسم که دل را ریش می‌کند.
اما خواننده لطفا این خبر را بپراکند.

/channel/dejnepesht4000
.

Читать полностью…

دژنپشت

.
اسدالله میرزا سپهری
بریده گزارشی بلند


ایستگاه راه آهن مشهد
هتل هایت مشهد
کاخ ملک‌آباد
موزه و کتابخانه آستانه رضوی
توس توریست متل در آغاز جاده قوچان
ساختمان کندویی پست ایران. تهران
برج‌های بولوار فردوسی
کمپوت رضوی
سردخانه رضوی
نیمی از بازار رضا در مشهد
برخی از کارهای اوست!


پنج آبان ۱۴۰۲
#محمود_فاضلی_بیرجندی

چهار آبان سالگرد درگذشت اسدالله میرزا سپهری بود.
او زاده سال 1298 بیرجند، نخستین فرزند محمدرضا سپهری بود. در مدرسه شوکتیه و سپس مدرسه عالی تجارت تهران درس خواند.
با نیره منصف درپیوست. فرزند محمدعلی منصف.

در جنجال‌های سرآغاز دهه 1330، محمدرضا خان سپهری به صلاحدید امیر اسدالله علم از کارها کناره گرفت. امیر، اسدالله میرزا را بر جای پدرش برگمارد. یک سالی صاحبکاری امیر را داشت. اما استعفا داد.

غائله مصدق که برچیده شد، امیر او را به بازرسی املاک پهلوی برگمارد. 
سرانجام شرکت ساختمانی ماهساز را دایر کرد. 
کار شرکت گرفت و کانون چند شرکت شد. سال 1355 شرکت‌هایش بر روی هم سه هزار کارگر، مهندس و کادرهای فنی داشت.

سال 1336 ساختمان ایستگاه راه‌آهن مشهد را آغاز کرد. سقف معلق ایستگاه، شاهکار صنعت ساختمان و معماری نوین ایران بود. ساختمان ایستگاه سال 1344 پایان یافت و شاه آن را افتتاح کرد. آن سازه پرشکوه هنوز محل آمدوشد هزاران تن مردمی است که خبر ندارند چه کسی برای برپا کردنش خون دل‌ها خورده است.

سال 1354 هتل هایت مشهد را ساخت. شاه آن را افتتاح کرد.
در آیین افتتاح، امیر اسدالله علم پیشنهاد کرد که کاخی در ملک‌آباد بسازند. سپهری کاخ ملک‌آباد را ساخت، با چهار اتاق.
بسنجید با کاخ‌های نوکیسگان امروز!

کاخ بیلدَر، از املاک آستانه را هم نوسازی کرد. پولی نستاند و کار را به آستانه پیشکش کرد.
ساختمان نوین موزه و کتاب‌خانه آستانه را ساخت. چندین طرح در خراسان و دیگر استان‌ها اجرا کرد. یکی قطعه 12 راه‌آهن یزد به بندرعباس.

چند برج مدرن در بولوار فردوسی مشهد، کارخانه کمپوت رضوی و سردخانه رضوی را ساخت. نیمی از بازار رضای مشهد را ساخت، از طرف فلکه آب. با آن دروازه زیبا.
در تهران ساختمان بزرگ مدرن مرکزی پُست را در امیرآباد جنوبی ساخت. به شکل کندو، که از جاذبه‌های دیدنی شهر است.
ساختمان توس توریست متل را آغاز کرد، در ورودی مشهد، از جاده قوچان. هفتاد واحد آن ساخته شد که روزگار برگشت. ... .

برجی 15 طبقه برای کارکنان وزارت دربار می‌ساخت که ناتمام ماند. س. ک. از مقام‌های برجسته در طبقه فرازین برج پنت هاوسی برای خودش ساخت و برج را در اختیار گرفت.

همزمان سپهری و شرکت ماه‌ساز طی شکایتی متهم به سوء‌استفاده شدند. حکم توقیف اموال او و فرزندانش در سرتاسر ایران صادر شد.
اسدالله میرزا برای درمان سرطان ریه در خارجه بود. به ایران برگشت. حالش وخیم شد و روز چهارم آبان سال 1368 درگذشت. 34 سال پیش!

ایرج سپهری پیگیر کارهای پدر شد.
کار به حکمیت کشید. مقام حکمیت که معاون فنی آستانه بود رای به سود سپهری رای داد. اما ایرج سپهری، تنها و پیاده به راهی می‌رفت که انجامی نداشت.
سرای هزار متری اسدالله سپهری در مشهد هم مصادره شد. 

اسدالله میرزا سپهری به اوج خدماتش رسید که روزگار برگشت. او خود بنماند و ندید که بر سر آن شرکت‌های پر جنب‌وجوش چه آمد. ... !

/channel/dejnepesht4000
.

Читать полностью…

دژنپشت

.
ایشان

۲۹ مهر ۱۴۰۲
#محمود_فاضلی_بیرجندی

ایشان، ضمیر سوم شخص جمع در فارسی است.
این ضمیر در برخی گویش‌های باشندگان خاور ایران چون گویش زابل و گویش‌های خراسان  زیاد به کار می‌رود و کاربردش در این گویش‌ها نمودارتر است.
ایشان در گفتار به ریخت‌هایی درمی‌آید مانند ایشون، ایشن، ایشو.
ایشان در گفتار و نوشتار معیار فارسی همان ضمیر سوم شخص جمع است، دور از معنایی ویژه.

در تحقیق کوتاهی که بارتولد در باره این ضمیر کرده نوشته است که ایشان در ترکستان، از متصرفات شوروی سابق، به معنی شیخ، مرشد یا استاد به کار می‌رود.
همو می‌نویسد که معلوم نیست این ضمیر از چه زمان بدین معنی به کار رفته. هر چه بوده از سده های میانی این معنی را گرفته.
لقب یا جایگاه ایشان از پدر به فرزند به ارث می رسیده.

ایشانان در قرقیزستان گاه به صحرا می‌شوند و پیروانشان پیشکش‌های زیاد به ایشانان می‌دهند.
نزدیک سال ۱۹۰۰ میلادی شورشی به رهبری یک ایشان درگرفت. بارتولد جای آن را ننوشته. در پی آن توجه زیادی به ایشانان و جایگاه و فرهنگ آنان شد.

با این همه تحقیقات در باره ایشانان اندک است. از نوشته بارتولد پیداست که ایشانان و فرهنگ ارج‌گذاری به ایشان از شاخ و برگ‌های درخت تناور زبان و تمدن فارسی است.



- با بهره از:
گزیده مقالات تحقیقی بارتولد. تهران. امیرکبیر. ۱۳۵۸. ص ۴۱۳.

/channel/dejnepesht4000
.

Читать полностью…

دژنپشت

.
شهر بیداد

۲۶ مهر ۱۴۰۲
#محمود_فاضلی_بیرجندی

در داستان خاقان چین در شاهنامه به گزارشی می‌رسیم از شهر بیداد یا قلعه بیداد.
شهر بیداد را رستم در راه رفتن به خاوران دیده است.

شهر بیداد را تور، پسر فریدون، به روزگار کهن بنیاد نهاده است.
آن زمان که رستم شهر بیداد را یافته یکی فرمانروای شهر است، نامش کافور. کافور، ستمکاره ای است که هر روز کودکان و زنان زیباروی را می خورد. هر کس در شهر بیداد است هم همه آدمخوارانند.

رستم به دیدار آن شهر آدمخواران، سپاهیانی می فرستد و خود هم به یاری سپاهیانش می‌رود تا آن شهر بیداد را بگیرند و آیین و راه آدمخواری را براندازند.
شهر بیداد پس از نبردی به دست رستم و سپاهیانش می‌افتد.

شهر بیداد در شاهنامه کمتر توجهی را برانگیخته است. این شهر آدمخواران که نام سزاوار بیداد دارد در پیرامون سُغد است. آن سرزمینی که به ایرانویج نامبردار است و خاستگاه و بنیاد ایران است.

باید دید و درنگ کرد که چرا شهر بیداد، شهر آدمخواران، در خاستگاه ایرانشهر بنیاد نهاده شده است؟ آیا بیداد با ایرانشهر میانه‌ای کهن دارد؟ اگر چنین است، چرا؟


شهر بیداد، زیستگاه کهن برخی از ایرانیان، ساختمان‌هایی دارد از سنگ و خشت و چوب و نی: مصالحی معمولی. آیا فردوسی می‌خواهد گزارش دهد که برای یافتن خاستگاه بیداد در گمان مواد و مصالح نامعمول نباشیم؟
بیداد، مهم است. نه مواد و مصالح. از سنگ و خشت و چوب و نی هم بیداد برمی‌آید.

شهر بیداد، و آدمخوارانی که اندران شهر بودند افسانه نیست.
برگ برگ شاهنامه و هر رج از سخن فردوسی گزارشی دیگر است از زندگانی جمعی ما.

/channel/dejnepesht4000
.

Читать полностью…

دژنپشت

.

«شاهِ نامه­‌ها»

معرفی کتاب

۲۱ مهر ۱۴۰۲
#محمود_فاضلی_بیرجندی

چون آگاهی آمد که کتاب ارجمند «شاه نامه‌ها» به چاپ ششم رسیده بایسته دیدم تا این کتاب را باری دیگر معرفی کنم.

امروز دست ما از آثار ناب قدیم کوتاه است. در زمانه­‌ای به سر می­ بریم که در هر شهر و دیار انجمنی به نام شاهنامه بر پا شده و در آن شاهنامه می­‌خوانند، که کار نیکی است. اما چیزی از شاهنامه درنمی­‌یابند که راهی به دانش و بینش بر این ابردریا باز کند.

دکتر شمیسا در این کتاب در باره بسیاری نکته‌ها کوتاه و رسا سخن رانده تا خواننده خواهنده را با آن آشنا کند.

در باره فردوسی و شاهنامه گفته، در باره اسطوره و ناخودآگاه، در باره ادبیات و نشانه­‌شناسی ادبی و فنون و سبک­‌های سرایش و نگارش، در باره هنرهای بلاغی، در باره دین­‌های باستانی ایران، در باره آیین­‌‌های کهن، در باره جادو و فال و پیش­گویی و خواب، و در انجام کتاب هم هر یک از داستان­‌های شاهنامه را کوتاه بازخوانده و بازشناسانده است.

«شاهِ نامه­‌ها» کتابی است که بایدش خرید و خواند و بارها بدان درنگریست.

/channel/dejnepesht4000
.

Читать полностью…

دژنپشت

دریغاگویی بر استاد میر شمس‌الدین ادیب سلطانی

/channel/dejnepesht4000
.

Читать полностью…

دژنپشت

قنات گناباد مشهد

/channel/dejnepesht4000

Читать полностью…

دژنپشت

.
واقعه الله‌داد

۱۷ مهر ۱۴۰۲
#محمود_فاضلی_بیرجندی

به روزگار محمدشاه قاجار شماری تندرو مذهبی دروغی پراکندند که یهودیان مشهد به امامان شیعه بی‌ادبی کرده‌اند. کسانی را تحریک کردند تا به محله یهودیان ریختند، زدند و سوختند و کشتند و غارت کردند.
پس از آن یهودیان به ناچار، دین جدید پذیرفتند و در گفتار همگان به جدیدی‌ها نامبردار شدند.شماری هنوز نام خانوادگی جدیدی دارند که نوادگان آن یهودیان‌اند.

محله یهودیان مشهد ماند. امروز کوچه‌ای است که دو سویش دکان‌های فروش پارچه دایر است.

تغییر دین یا تظاهر به تغییر دین موجب شد که ساختمان‌های یهودیان تغییر کند و همه را از درون به هم راه بدهند. کنیسه‌های خانگی برپا شد. چند سرای یهودیان تا کنون بر جا مانده که محل دیدار دوستداران تاریخ است.

آنچه بر یهودیان گذشت به واقعه الله داد معروف شد. واقعه‌ای که هنوز دردناک است و جای دریغ دارد.

در سفرم به مشهد مجالی شد تا به راهنمایی دوستم جناب #رضا_سلیمان_نوری گشتی در محله قدیم یهودیان بزنیم.
چند عکس گرفتم که این جا می‌گذارم.
خود من گزارشی از واقعه الله‌داد را در کتابم، فرمانروایان خراسان، آورده‌ام.
.
/channel/dejnepesht4000
.

Читать полностью…

دژنپشت

.
شرفیابی به آرامگاه پاک فردوسی

پسین شنبه ۱۵ مهر ماه ۱۴۰۲
#محمود_فاضلی_بیرجندی
.
اصل سفر به خراسان.
اصل و بنیاد سفر به خراسان.
شرفیابی به آرامگاه پاک فردوسی.
آرامگاهی که آرامشگاه ماست.
گزارش زیارتی که هر بار نو است، نوتر است.
نماز.
فرخی باد و کامیابی.
.
/channel/dejnapesht4000
.

Читать полностью…

دژنپشت

.
سالروز گشایش دفتر حزب دموکرات
در بیرجند

۱۳ مهر ۱۴۰۲
#محمود_فاضلی_بیرجندی

روز ۱۳ مهر به سال ۱۳۲۵ - هفتاد و هفت سال پیش - حزب دموکرات ایران شعبه‌ای در بیرجند باز کرد.
آقای تمدن که گویا از کارکنان نامدار اداره فرهنگ بود در آیین گشایش دفتر حزب سخنرانی کرد.

حزب دموکرات که احمد قوام، نخست‌وزیر وقت ایران، بنیاد نهاد تشکیلاتی گسترده داشت که در تاریخ احزاب سیاسی ایران کم‌مانند بود. تشکیلات و سازمان‌دهی این حزب  همچون دیگر کارهای قوام‌السلطنه ممتاز و منحصر به فرد بود. اما قوام در آن واحد هم رقیب دربار بود، و هم در برابر آن قاجاری متظاهری درایستاده بود که چند سال بعد نخست‌وزیری را به کف اورد.

چنین بود که دست‌هایی نیرومند بر روی هر کار درخشان او خاک می‌ریختند تا دیده نشود.

در آیین گشایش دفتر حزب دموکرات در بیرجند بزرگان اصناف سخنانی به طرفداری حزب و قوام راندند.
تا نوبت به آقای ک. رسید که سردسته خیرآباد بود و رنگرزی می‌کرد.
او با دستان رنگ آلود آغاز سخن کرد و در انجام سخن، چون آهنگ ادای زنده باد قوام کرد نام قوام یادش رفت.
چند بار گفت زنده باد .... ، و نام قوام را به یاد نیاورد.
سرانجام گفت: زنده باد همین دیگر! ... و کار را یکسره کرد و سخنش را به پایان برد.

جمعیت حاضر به دیدن آن سخنان بریده از مردی با دست‌های رنگ‌آلود بنای خنده را گذاشتند.
سخن آقای ک. تا مدت‌ها زبانزد همگان بود و هر کس می‌گفت: زنده باد همین دیگر!

دفتر حزب دموکرات قوام در ساختمانی بزرگ مستقر شد که اکنون شعبه بانک صادرات و در نقطه اتصال خیابان حکیم نزاری به میدان امام است.
فعالیت دفتر حزب دموکرات در بیرجند هم به مانند تشکیلات سراسری حزب عمر دراز نکرد.
قوام السلطنه، آن رجل حکیم سیاستمدار قدرتمند که از کار کناره گرفت، حزب بزرگ دموکرات هم فروپاشید.

/channel/dejnapesht4000
.

Читать полностью…

دژنپشت

.

عکسی گزارشگر یک عصر

۱۱ مهر ۱۴۰۲
#محمود_فاضلی_بیرجندی

این عکس پیکر قدیم آرامگاه کوروش بزرگ، شاهنشاه هخامنشی، است به روزگار قاجاران.

ریخت ویرانه آرامگاه با سر و وضع ایرانیان عصر قاجار همخوان است: درهم‌شکسته، ژنده، غارت‌زده، بیمار!
چشمان ما با سیمای پاکیزه و آراسته آرامگاه خو گرفته که سیمای عصری دیگر بود.

ستون‌های جلو سازه می‌گوید که میدانگاه یا محوطه‌ای در برابر درآمدگاه آن بوده که در گذر زمان از میان رفته.

اگر مهرازی (معماری) باستانی ایرانیان جای ستایش و پژوهش دارد، استعداد غارتگران هم ستودنی است:
ستون‌های سنگی را با کدام ابزار بریده و به کجا برده‌اند؟ ستون‌هایی که باد و باران در چند هزار سال گزندی به آن نزده بود!

/channel/dejnapesht4000
.

Читать полностью…

دژنپشت

.
پرده برداری از تندیس فردوسی
همزمان با جشن مهرگان


۱۰ مهر ۱۴۰۲
#محمود_فاضلی_بیرجندی

ساعت چهارونیم پس از نیمروز دهم مهر ماه به سال ۱۳۲۴، همزمان با آغاز جشن ملی مهرگان، در آیینی در تهران محسن صدر، نخست وزیر وقت ایران، از تندیس فردوسی پرده برداشت.
تندیس فردوسی را پارسیان هند - زرتشتیان - ساخته و به ملت و دولت ایران پیشکش کرده بودند.

زرتشتیان از ستم‌های بی‌حساب قاجارها خاک و میهن نیاکانی را رها کرده و به هندوستان گریخته بودند. آنان از آغاز پادشاهی رضاشاه امید بسته بودند که از نو به میهن بازآیند.
این پیشکش گرانبها درآمد گشایش درهای میهن به روی آنان بود.

در آیین پرده برداری از تندیس فردوسی زنده‌یاد رستم گیو سخنانی راند و استاد ملک‌الشعرا، محمدتقی بهار ، چکامه‌ای خواندند.
میدان فردوسی تهران غرق شور میهن بود.

- اطلاعات. ۱۱ مهر ۱۳۲۴. ص ۱.

/channel/dejnapesht4000
.

Читать полностью…

دژنپشت

.
بُجد

فشرده گزارش من به گردهمایی شهریورماه در بجد

 ۷ مهر ۱۴۰۲
#محمود_فاضلی_بیرجندی
 
سخن گفتن از بُجد به اندازه خود آبادی بجد نزدیک است، و همچون معنای بجد دور.

نزدیک است، چون همه ما با این نام بزرگ شده­‌ایم. با مردمی از اهل­‌سنت و اهل تشیع که با هم اندرین آبادی زیسته­‌اند، کشت و برز کرده­‌اند، در درازای سده­‌ها دوشادوش هم یورش­های بیگانه را تاب آورده­‌اند. با هم زیسته­‌اند، کشته شده­‌اند، غصه خورده­‌اند و رنج کشیده­‌اند، با هم شادی کرده­‌اند و دختر و پسرشان با هم پیمان زناشویی بسته­‌اند. 
 
و دور است، چون کمتر کسی در پی شناختن بجد برآمده.
 
برخی صاحب نظران بر آنند که «بجد» واژه­‌ای است پهلوی که دیگرگشته بوجیت است، به معنای رهایی، آزادی، رستگاری و نجات.
پهلوی در تاریخ فرهنگ ایران منسوب است به پهلُوها که پارت­‌ها بوده­‌اند. می­‌توانیم گفت که واژه بجد دست کم 1800 سال تا حداکثر 2200 سال عمر دارد. پس شاید گفت که این آبادی عمری به چنین داراز کرده.
 
به سر کتاب­‌ها می­‌رویم تا ببینیم از این آبادی کهن در کجا نام و نشانی بر جا مانده. در هر کتابی که بنگریم نام بجد بدون ذکر خاصی آمده. مگر در سفرنامه خانلرخان و بهارستان آیتی که چند خط گزارش تاریخی آمده، نقل از «تاریخ حسامی»، که گزارشی است از نبرد شماری از عرب­‌ها با ساکنان محلی اسفهرود و بجد. گزارشی سرشار از تعصب و غرض.
 
پرسشی است که آبادیی با عمر کمابیش دو هزار سال چرا کتاب و تاریخ ندارد؟
راه آسان پاسخ دادن به این پرسش آن است که گفته شود محدودیت­‌ها نگذاشته. اما با پوزش باید کسانی که این پاسخ را می­‌دهند تنبل بخوانیم.
مهم این است که بپرسیم چه کسی همتی کرد و کتابی نوشت و در راه چاپ یا انتشارش به سدی برخورد؟

در همین روزگار در کردستان که از زیست­گاه­‌های اهل­‌سنت ماست نوشتن و فکر و اندیشه و چاپ و نشر، بازار پر رونقی دارد.

مگر در همین محیطی که ادعا می­‌شود پر است از موانع و محدودیت­‌ها، یکی چون دکتر فاروق فرقانی از میان اهل­‌سنت جنوب خراسان کتاب «تاریخ اسماعیلیان قهستان» را ننوشت؟ کاری اگر بشود راه خودش را باز می­‌کند.
 
برپا شدن این گردهمایی را به فال نیک می­گیرم. دیده­‌ام که برخی دوستان و از آن میان جناب آقای فاروقی دغدغه­‌ای دارند که اهالی بجد با تاریخ و هویت خود آشنا شوند.

تاریخ بجد بخشی است از تاریخ قاینات و قهستان، بخشی از تاریخ خراسان، و بخشی از تاریخ ایران، خانه نیاکانی ما. یعنی نتوان پذیرفت که رخدادی در قاینات، در خراسان و در ایران به وقوع پیوندد و جایی از زیر آثار آن رها باشد. توضیح بدهم که مرادم فقط بجد نیست. رخدادهای هر جای دنیا بر دیگرجاهای دنیا موثر است.  
 
بارها شده بود که خواسته بودم این موضوع جداماندگی بجد را با برخی از بزرگان بجد در میان بگذارم و پی زمانی می­‌گشتم. آن زمان اکنون به همت گردانندگان این نشست فراهم آمد.

به امید ترقی و توسعه و سربلندی ایران.  
درود بر همه شما.
 
/channel/dejnapesht4000
.

Читать полностью…

دژنپشت

.
تقی زاده،
زندگی توفانی حکیم سیاسی
 
پنج مهر ۱۴۰۲
#محمود_فاضلی_بیرجندی

حسن تقی­‌زاده، از مردان وزین ایران بود و وزن خود را از دانش کم نظیرش داشت. از پیشگامان و پرچمداران نهضت مشروطیت بود. به او لقب «پدر مشروطیت ایران» داده بودند. خود بر زندگانی خودش نام توفانی داده است.

دانش او و آشنایی گسترده‌اش با دنیای روز او را به دریافت­‌هایی والا رسانده بود. دنیا و تمدن نوین را از سر حکمت می­‌شناخت. آنان که بر او می­‌تازند پا بر تاریکی و کور باوری دارند. کورباوران تا مجالی یافتند خود چون یخ در آتش تمدن مغرب گداختند. تقی زاده هنوز هست و پرتو می­ افشاند.
 
۱۴۶ سال پیش، پنجم مهر سال 1256 خورشیدی در تبریز زاده شد. همانجا درس خواند. چندی را در قفقازیه و استانبول و بیروت و قاهره سفر و کسب تجربه کرد. به ایران که آمد وارد فعالیت به طرفداری مشروطیت شد. چند دوره نماینده مجلس بود. چندی هم در برلن مجله‌ای فارسی به نام کاوه منتشر می­‌کرد.   

سال 1289 خورشیدی روحانیان نجف حکم تکفیرش را دادند. سردار اسعد او را پنهان کرد. پس به اروپا رفت. به ایران که برگشت مدتی بی­کار بود تا حتی تهیدست شد. اواخر سال 1307 استاندار خراسان شد.
 
در استانداری او زلزله سختی به مشهد و شهرهای شمالی خراسان زد. بهار سال 1308 سرگرم بازدید نواحی زلزله‌زده بود که به سفارت ایران در لندن برگمارده شد. به لندن رفت. در کابینه‌های بعدی ایران تا 1312 وزیر بود.  
 
در آن اوان، از دولت برکنار شد و تا رضا شاه بود، برکنار ماند. بعد از شهریور 1320 وزیر مختار و سپس سفیر کبیر ایران در انگلستان شد. پس از جنگ جهانی دوم که ارتش شوروی حاضر به پایان اشغال ایران نشد برای بازگرداندن آزادی و استقلال ایران جدیت ‌ها کرد. روس ستیزی موجب شد که وابستگی او را به انگلیسی­‌ها در افکار عمومی نشر دادند. سال 1328 نماینده سنا شد. در دوره دوم سنا رییس آن مجلس شد.
 
تقی زاده حدود هفتاد سال در دنیای سیاست ایران فعالیت کرد. در همان حال از فعالیت­‌های علمی و فرهنگی فاصله نگرفت. به زبان­‌های عربی، ترکی، فرانسه، انگلیسی و آلمانی تسلط داشت. مردی کارآزموده در امور ایران و دنیا شده بود. به هر کجا می­ رفت اثر می‌گذاشت. اواخر زندگی در دانشکده معقول و منقول دانشگاه تهران درس تاریخ علوم اسلامی و تاریخ ادیان می­‌داد. پای­بند دین و میهن بود. همسری آلمانی گرفته بود. فرزندی نداشت.
 
54 سال پیش، روز هشتم بهمن 1348 درگذشت. روزنامه اطلاعات نوشت: «مردی که صدایش در گوش محمدعلی شاه از غرش توپ سهمگین تر بود.» 
او را مردی باهوش، زیرک، با حافظه قوی، از مردان مطلع و از افاضل درجه یک ایران وصف کرده‌اند.
 
در دهه 1390 انتشارات توس در تهران نوشته­‌های تقی­‌زاده را در 20 مجلد انتشار داد. از کتاب­‌های نامدار تقی زاده کتاب خاطراتش با عنوان «زندگی توفانی» است.
 
/channel/dejnapesht4000
 
.

Читать полностью…

دژنپشت

.
سفرنامک - ۲

بندر ترکمن

۱۳ آبان ۱۴۰۲
#محمود_فاضلی_بیرجندی

به روزگار رضاشاه که راه‌آهن پرشکوه سراسری را کشیدند یک سرش این جا بود. آنچه اکنون هست شهر کوچکی است، کم‌بهره از توسعه. این جا هم توسعه‌نیافتگی همانند دیگر شهرها در جغرافیا پیداست. اما خلاف دیگر جاهاست که توسعه خودش را در شمال و جنوب نشان می‌دهد: نیمه خاوری کمتر توسعه‌یافته است، نیمه باختری کم توسعه‌یافته.

در خاور بندرترکمن دکان‌هایی هست که به راه و روش قدیم کار می‌کنند. خرید و فروش پنبه، آفتابگردان، علوفه، و ... .
در باختر شهر بوتیک است و غذای آماده و مغازه‌هایی که کالاها یا شبه‌کالاهای پر زرق و برق دارند.

زنان شهر جامه‌های بلند سنتی به تن دارند، سراپا پوشیده، به رنگ‌های تیره، دور از رنگ‌های شاد قشقایی‌ها. شادی، اینجا هم گم شده!

در دهه‌های کنونی آب دریا پس نشسته. از شهر تا دریا فاصله افتاده و بندرگاه نیست. در فاصله‌ای جزیره آشوراده دیده می‌شود، با حال و روز تلخش. پیش‌تر از آشوراده نوشته بودم.

بر کرانه قدیم دریا بازارچه‌ای باز شده. مرد و زن فروشندگی می‌کنند. همه مسلمانانی پایبند. وقت اذان، کار را وامی‌گذارند و همانجا در دکان خود نماز می‌خوانند. رمضان که بشود همه روزه می‌گیرند. آمده‌ام، و دیده‌ام.

برگه‌هایی بر شیشه بیشتر دکان‌ها چسبانده شده که از خواننده پرسیده: امروز بر پیامبر اسلام صلوات فرستاده‌ای؟
پرسیدم این برگه‌ها از کجا آمده؟
شنیدم، از حوزه دینی اهل سنت.

بازارچه بندرترکمن همه جور جنسی دارد. جز لوازم خانگی. گمان نرود که چون جایی مرزی است در بازارچه‌اش جنس خارجی گیر می‌آید. نه، مرز بسته است. فقط شکلات روسی و اوکرایینی دارند که قاچاقی به این سو می‌آید. پارچه پنبه‌ای هم می‌آید که جامه می‌کنند. بخشی از بازارچه لباس‌فروشانند.
در دهات پیرامون بندر ترکمن کارگاه‌های دوزندگی زیاد برپا شده و با پارچه ایرانی یا ترکمنی انواع جامه می‌دوزند. در بازارچه کالاهایی هم هست از دوبی. بیشتر کالاها از تهران آمده. برخی از آن زیر قیمت تهران!

مردم بندر ترکمن ترکمنان هستند. گفتند از زمان انقلاب در شوروی بیشتری گریخته و بدین سو آمده‌اند و هنوز خواب سرزمین نیاکانی می‌بینند. اما مرز در دوره کنونی بسته شده. پیش‌تر هم که دیوار آهنین کشیده بود. ترکمنان دو پاره شده‌اند. گفتند که ترکمنان ترکمنستان ما را از خود نمی‌شمارند. اما ترکمنان ایرانی آنان را دوست می‌دارند و وقتی دستشان به آنها نمی‌رسد رو به ترکیه برده‌اند. ترکیه آرمانشهر شماری از اینان شده.

موسیقی ترکمنی هم زنده است. خواننده و نوازنده زیاد شده و در عروسی‌ها می‌خوانند و می‌نوازند. یکی دو تن هم نام و نشان درآورده‌اند و از دیگران برتر شده‌اند.
پیش از نیمروزی که من آنجا بودم دو عروسی برپا بود. از سروصدای خودروها  معلوم شد. خودروهایی که جای اسب‌ها را گرفته بودند.
همه زود رد شدند. مجال نشد که همراهشان شوم و تا جشن ایشان بروم.

جگرکی در بندرترکمن زیاد است. رستوران تمیز کم. محیط کلی شهر نامرتب است و، اگر بر دل‌های هم‌میهنان ترکمن ما گران نیاید، دور از پاکیزگی. 

از بندر ترکمن که برگردی، گَرد دریغی بر دل نشسته که مگر این بندر چه کم داشته، و چرا باید چنین رهاشده باشد، آشفته و نیاراسته.

نقطه صفر مرزی ما و ترکمنستان «اینچه برون» است. در هفتاد کیلومتری این بندرترکمن. زمانی به دست آید از آنجا خواهم نوشت.

/channel/dejnepesht4000
.

Читать полностью…

دژنپشت

.
خط و نوشتن، ارثیه دیو برای آدمی؟

نهم آبان ۱۴۰۲
#محمود_فاضلی_بیرجندی

شاهنامه خبر داده که تهمورث، پادشاه پیشدادی ایران، با دیوها نبرد کرد و بر آنان پیروز شد.
دیوها گفتند اگر ما را به جان زنهار دهی تو را از رازی آگاه کنیم که هر پادشاهی بدان نیاز دارد. تهمورث به دیوها زنهار داد و دیوها آن پادشاه را سی خط و سی زبان، و نوشتن بیاموختند.

به گزارش شاهنامه آدمی خط و زبان را از دیو فراگرفته. در دوره‌ای که شاهنامه گزارش می‌دهد، دیو نماد پلیدی و شر است. 
این گزارش بنیاد ایرانی دارد؟ یا از واردات به فرهنگ ایرانی است؟

استاد ملک‌الشعرا، محمدتقی بهار، در جلد نخست سبک‌شناسی ص 59، مراد از دیوان را اسیران جنگی ملل مغلوب دانسته‌اند. اگر این رای را بپذیریم هم باز این پرسش برجاست که چرا در شاهنامه سرآغاز فراگرفتن خط و زبان به دیو نسبت داده شده تا سپس مراد از دیو را اسیر جنگی بدانند؟ آغاز و بنیادی چنان نکوهیده؟

همین بنیاد نکوهیده پایدار مانده و تا دوره قاجاران هم رسیده است. تا دوره قاجار، زبان و خط را بد و نکوهیده می‌دانستند. همگان مردم هم اجازه نداشتند وارد آموختن شوند و سواد و دانش در انحصار شاهزادگان قجر بود یا در دسترس مردان دین.
چنان بود که بازشدن مدرسه‌های جدید در ایران کاری خلاف دین وانموده شده بود و کانون فساد و فحشا، و دانش آموزان را بچه بابی می‌خواندند.

آن انحصار در دوره پهلوی بشکست و دانش آموختن مایه برتری و والایی برای همگان شناخته شد.

«سواد» واژه‌ای است تازی به معنای سیاهی و تاریکی. چرا در این سرزمین دانش، سیاهی خوانده شده؟ این بدبینی به دانش و آگاهی از آن بنیاد باستان است، یا از انحصاری که فرمانروایان دینخو، از صفویه تا قاجار، در پیرامون دانش برپا کردند؟ فرمانروایانی که خود پیرو برخی متعصبان بودند؟

آیا دانش، خط و زبان، هنوز نسب به دیوها می‌برد؟

/channel/dejnepesht4000
.

Читать полностью…

دژنپشت

.
به

دوم آبان ۱۴۰۲
#محمود_فاضلی_بیرجندی

در آن شب دیریاز شاهنامه که فردوسی از همه جهان دلگیر بوده از زنش می‌خواهد که شمعی بیاورد و بزمی ساز کند.

زن نیکی‌شناس فردوسی شمعی رخشنده می‌آورد و چراغ، و نیز می و نار و ترنج و بهی؛ و پس بزمی می‌سازد. ... .
در گزارش آن بزم دو تنه، سخن از انار است و بهی، همان به.

انار و به از میوه‌های پاییزانه است که به ویژه در خراسان هر سال به دسترس می‌آمد.
درخت به با برگ‌های کرک‌دارش و میوه‌اش که زردرنگ است و به رنگ مهر، تا همین اواخر در هر سرایی در خراسان بود.
به، یکی است و بر عکس سیب چندین گونه ندارد.

هر ساله در آبان ماه پشته‌های بِه در هر سرا انباشته می‌شد. بهِ تازه و خوشبوی. مقداری زیاد به مصرف روزمره می‌رسید. بهری زیاد میان همسایه‌ها بخش می‌شد. بهری را مربا می‌کردند. آن مربای قرمز تیره. بهری را روی تختک می‌چیدند و در گنجه‌ها می‌گذاشتند تا برای شب چله بماند، یا برای نوروز.
این کار را جده‌ها می‌کردند و خود خبر داشتند که بِه را در کدام گنجه گذاشته‌اند.

مدتی برمی‌آمد تا زمان خوردن یک جور به دیگر فرارسد و آن بهی بود که مدتی در گنجه مانده و خودش را باخته بود. رنگش برمی‌گشت و قهوه‌ای می‌شد و لهیده. چنان می‌شد که مادربزرگ‌ها یکی به لهیده با یک قاشق چای‌خوری به دست نوه‌ها می‌دادند تا بنشینند و با لذت بخورند. بهی که چونان انگبین شده بود خواص دارویی داشت. یکی در درمان ناخوشی‌های معده. تخم به را جمع می‌کردند. جوشانده آن شیره غلیظ بیرنگی می‌شد که یاز می‌آورد، و درمان دردگلو و سرفه بود.

سال‌هاست که به در حیاط سراها نیست. سرایی هم نیست که حیاطی داشته باشد. مگر سرایی قدیم که دیگر کسی در آن به سر نمی‌برد و هزار خاطره بر دیوارها و پیکره‌اش زنگ زده.

در این حیاط‌ها بویی نمی‌آید. کسی نیست که بداند هر سال پاییز در ماه آبان، همین که در سرایی باز می‌شد پیش از هر چیز بوی خوش به بود که به مشام می‌زد.

سال‌هاست که به از زندگانی ما رخت بر بسته و برفته. هر سال در بازار میوه فروشان اگر به پیدا شود به اصفهان است. خوشبو نیست و تراوت قدیم را ندارد. به بازار است، نه به حیاط، و عطر مهر و مهربانی نمی‌پراکند‌.

به از عناصر زندگی خراسانی‌ها بود و با ما بود. بویش بهری از سال ما را خوش می‌کرد. می‌گذاشتیم تا باد عقرب بوزد، و به برسد. شیرین شود.

پس پرز بور رویش را با مالش دست بزداییم و همان جا زیر درخت بنشینیم و بخوریم. فارغ از سوداهای همه جهان‌ها.
زیر درخت بهی که زندگی در انجا با همه زیبایی‌های زمین و آسمان پیوند می‌خورد.

برخی سخنسرایان سخن از به رانده‌اند. اما بهترین به آنی است که همسر مهربان فردوسی در آن شب دیریاز در بساط کوچک بزم چید:

می آورد و نار و ترنج و بهی
زدوده یکی جام شاهنشهی
گهی می‌گسارید و گه چنگ ساخت
تو گفتی که هاروت نیرنگ ساخت.

/channel/dejnepesht4000
.

Читать полностью…

دژنپشت

.
گزارش کهن نبردی دینی
نگاهی به «یادگار زریران»

۲۸ مهر ۱۴۰۲
#محمود_فاضلی_بیرجندی

به نزد ایرانی، سخن از دین راندن دشوار شده، و نبرد دینی هم جستاری است که بر دل ایرانی نمی‌نشیند.
اما شگفتا که «یادگار زریران» گزارش نبردی دینی است اندر زمانه گشتاسپ شاه کیانی. گزارشی که بر خلاف موضوعش که بر دل نمی‌نشیند، نثری دلنشین دارد. این گزارش کهن‌تر جایی است که پادشاه ایران، دین را برتر از نگاهبانی از مملکت نهاده است! و پیامدش نبردی شده خونین.

گزارش نبرد «یادگار زریران» در شاهنامه هم آمده. اما در آن بخش که سروده دقیقی توسی است. یعنی که فردوسی با نبرد برای دین میانه ندارد.

این نبرد پس از آن است که زرتشت پیدا شده و شاه و دربار ایران را به دین نو خوانده، و آنان همه فراخواستش را پذیرفته‌اند. همین بر تورانیان یا خیونان گران آمده و آنان دو تن را با سوارانی فرستاده‌اند تا پادشاه ایران، گشتاسپ، را از دین نو بازدارند. و گر نه خیونان خواهند تاخت و دنیای ایرانی را با خاک برابر خواهند کرد.

از دربار ایران پاسخی تند به فرستادگان خیونان می‌دهند که دست از دین برنداریم، و آنان را روانه می‌کنند. پس نبرد درمی‌گیرد. خیونان ـ تورانیان  ـ  در جایی از نبرد زریر، شاهزاده ایران سپاهبد را می‌کشند. پس بستور پسر هفت ساله زریر به کین پدر به میدان نبرد درمی‌آید. پیکارهایی گزارش می‌شود که بعدا بی سروصدا الگوی آیینی دیگر هم شده. جای خرده‌گیری هم نیست.

اما فرجام نبرد آمیخته است با سنگدلی:
اسفندیار، شاهزاده دلیر ایرانی، از سپاه بزرگ خیونان تنها یک تن را زنده می-گذارد. دستی و پایی و گوشی از او می‌بُرد، چشمی از او را به آتش می‌سوزاند و او را بر خری دم بریده نشانده روانه سرزمین خیونان می‌کند تا خبر ببرد که تورانیان چه دیدند از دلیران ایرانی اندر آن رزم.

یادگار زریران گزارش نبردی است بر سر دین و اختلاف دینی. تا پیش از آن نبردها همه بر سر ارج انسان است، و بر سر نگاهبانی از سرزمین‌هایی که جای نشست «انسان» است. انسان راستکردار دور از آلودگی‌ها. شاید همین بوده که این کتاب از کتابسوزی‌ها به زنهار مانده و به دست ما رسیده است: چیزی خوشایند گردانندگان جامعه ایرانی در درازای تاریخ!

از «یادگار زریران» چند گردانیده در دست است. یکی اثر استاد محمدتقی بهار که گردانیده‌ای است منظوم و دلپذیرتر، دیگر گردانیده‌های دکتر مهرداد بهار، دکتر ژاله آموزگار، دکتر یحیی ماهیار نوابی، آقای سعید عریان. گردانیده‌هایی هم در بیرون ایران تهیه شده که آن را ندیده‌ام.
.
/channel/dejnepesht4000
.

Читать полностью…

دژنپشت

.
حاج جعفر عرفانی


بریده گزارشی بلند
۲۳ مهر ۱۴۰۲
#محمود_فاضلی_بیرجندی

۲۳ مهر امسال ۳۹ سال از روزی می‌گذرد که بیرجند آن مرد راستکردار، ایراندوست و تجددخواه، حاج محمد جعفر عرفانی را از کف داده است.

عرفانی سال ۱۲۹۲ در بهدان زاده شد. در مدرسه شوکتیه، و سپس در تهران درس معقول و منقول خواند. به وصیت پدرش که گفته بود: "تحصیل علم کنید ولو به فقارت، و کار دولت نکنید ولو به وزارت" روانه حوزه علمیه اصفهان شد. بعد به بیرجند بازگشت و املاکش را در بهدان اداره می‌کرد.

جامه روحانیان داشت. اما آن را نه ابزار کسب درآمد کرد، نه ابزار دشمنی با فرهنگ و تمدن ایران. وقت کار در باغش علاوه بر ذکرهای دینی، سرود "ای ایران ای مرز پر گهر" یا "مرغ سحر" را می‌خواند. پیوسته می‌گفت که ما آریایی هستیم، و نسب به کیانیان می‌بریم.

محرم راز آیت‌الله تهامی بود. تهامی از دوستی با امیر اسدالله علم به اندرون سیاست در بیرجند می‌رفت، و هم از زبان امیر از امور کشوری آگاه می‌شد و آن را با عرفانی بازمی‌گفت و جویای رایش می‌شد.

در سیاست شهر وزنه‌ای بود وزین. یکی از فرمانداران خواسته بود تا شهردارش کند. عرفانی، رد کرده و گفته بود من که شهردار شوم شان جامه روحانی به جایگاهی اداری تنزل می‌یابد. او هوای حریمی را داشت که پس از او بسیارانی، در هر جامه، آن حریم را شکستند!

در انتخابات پرالتهاب مجلس در آغاز دهه ۱۳۳۰ در بیرجند استاد محمد مشکات را نامزد کردند تا به پیکار با منظومه قدرت حاکم برود. مشکات مرد کتاب و کتاب‌خانه بود و فارغ از نیرنگ‌های مدعیان ملی‌گرایی ضدایرانی!
پس از آن تهامی از امیر اسدالله علم جدا شد. عرفانی هم در جایگاهی رویاروی امیر قرار گرفت.

در بحبوحه آن التهاب‌ها، منزل عرفانی را دزد زد. دزد شناخته نشد، و ماجرا چون دیگر بزه‌های سیاسی مشمول مرور زمان شد.

دانشسرای مقدماتی بیرجند که تاسیس شد او را به تدریس معارف و فلسفه خواندند. در برخی دبیرستان‌ها هم درس می‌داد. او صاحب آرای مدرن در تدریس بود که از مطالعه پیوسته کتاب‌های بی‌شمار روانشناسی و تعلیم و تربیت بدان رسیده بود.
او همواره در کلاس درس پشت محصلان اقلیت‌های دینی را داشت تا حق یا احترام آنان ضایع نشود. در بیرجند سنیان و بهاییان و اسماعیلیان زیاد بودند، و هستند. او پشتیبان آنان بود، و خانه‌اش پناهگاه آنان.

حاج محمدجعفر عرفانی سال ۱۳۶۳ در روز ۲۳ مهر ماه به سرطان ریه درگذشت. سال‌ها پیش همسرش را از دست داده بود و با فرزندانش می‌زیست. منش او یادآور ذکاالملک فروغی بود که پس از مرگ همسرش حاضر نشد خواهش تن را بر خانواده و فرزندانش برتر نشاند.

هنوز خاطره آن مرد بزرگوار و نجیب بیرجندی فراموش نشده که تعصب نمی‌ورزید، و مکتبی از فضیلت‌های انسانی بود. فضیلت‌هایی که امروز جز داعیه‌های دروغین از آن باقی نمانده است.

شاید تهیدستان، بیشتر یادش بکنند که مخصوصا زمستان‌ها نگران تامین گرمای کلبه‌هایشان بود. پس از او زمستان‌ها در شهرمان سردتر شد، و بلندتر.
یادش گرم و زنده باد.

/channel/dejnepesht4000
.

Читать полностью…

دژنپشت

.
دریغاگویی بر استاد میر شمس­‌الدین ادیب سلطانی

۲۰ مهر ۱۴۰۲
#محمود_فاضلی_بیرجندی

یاد دارم که به دوران دانشجویی در دانشگاه تهران با نام آن بزرگ یگانه آشنا شدم. هنوز دوره­‌ای بود که آن شیادانی در میدانگاه فکر و فرهنگ جولان می­‌دادند که خود را به نام روشنفکر به ما شناسانده بودند. آنان پیام­‌آوران تاریکی و تباهی بودند، و یکی نوجوان دانشجو چون من، قال و مقال آنان را در نشریات زمانه پی می­‌گرفت. بدان روزگار استاد ادیب سلطانی کتابی از امانوئل کانت را به پارسی سره گردانیده بود و عنوانش را این نهاده بود: سنجش خرد ناب.

گردانیده استاد به راستی دشوارخوان بود. اما بسی ارجمندتر بود از ریشخندی که محفل­‌های تاریک­‌اندیشان بر آن کنند. ستایشگران استاد هم کم نبودند.

اکنون که سی سالی برآمده، این دانشجوی همیشه­‌ها هم دریافته که ادیب سلطانی چه پیکره دانشی تنومندی داشته که کتابی چنان دشوار را از فلسفه باختریان به پارسی سره گردانیده بود. و آن پیکره تنومند زبانی و دانشی چیزی نبود مگر بنیادی ستبر و سرسبز از هویت ایرانی.
هویتی که در هیاهوی آن زمانه هیجان­‌زده دم به دم کم­رنگ­‌تر می­‌شد. کسی را چه باک که ایران و فرهنگ و هویت تمدن­‌ساز این سرزمین فدای هیجان­‌های فرقه­‌های سیاست­‌باز شود که تنها داشته ایشان «بی­‌هویتی» بود و «بی‌ریشگی»!

استاد، یک‌تنه به روی آنان درایستاده بود.

امروز خبر پراگنده شد که استاد میر شمس­‌الدین ادیب سلطانی هم گذشته شد. او تا بود میر بود، شمس بود، ادیب بود و سلطان بود.

یاد سخن زیبای بوالفضل بیهقی می­‌افتم که می­‌فرماید: دریغ مردم فاضل که بمیرد.

/channel/dejnepesht4000
.

Читать полностью…

دژنپشت

.
قنات گناباد مشهد

۲۰ مهر ۱۴۰۲
#محمود_فاضلی_بیرجندی

محمدولی خان اسدی، نایب مقتدر تولیت آستانه رضوی، سال ۱۳۰۵ روستای ویرانه‌ای به نام مشهد را از تولیت پیشین آستانه تحویل گرفت. روستایی که حتی آرامگاه امام هشتم شیعیان هم در آن خرابه‌ای بود.

اسدی به نیابت رضاشاه بر راه نوسازی‌های او رفت و بر روستای ویرانه قجرزده بنیاد شهری نوین گذاشت.

از کارهای شایان اسدی انتقال آب از قنات گناباد به کوهسنگی در مشهد بود.
نام قنات گناباد را در فهرست اقدامات عمرانی اسدی دیده بودم. اما نمی‌دانستم کجاست. از آگاهان تاریخ و جغرافیای مشهد هم پرسیدم. این جا را نمی‌شناختند.

در سفر به مشهد این گره گشوده شد.
محمدحسین توکلی که خود زمانی فرماندار مشهد بوده مرا تا مظهر این قنات ناشناخته برد. در حدود ۴۰ کیلومتری باختر شهر. حدود نوبهار و گلمکان.
آقای توکلی، مردی است که از گردش روزگار بسیار آموخته و دیدارش کلاس درس علوم اجتماعی است.

عکسی گرفتم از بنای کوچکی که تازه بر مظهر قنات گناباد مشهد برآورده‌اند.
مسیر قنات تا کوهسنگی سرتاسر پوشیده بوده از درختان تناور توت و بید.
حالا که نهرها را سیمانی می‌کنند نه درختی مانده، نه آبی!
اما مظهر این قنات هنوز زنده بود.

خبر و عکس را اینجا انتشار می‌دهم تا دانسته شود که چه تدبیرها و همت‌های بلند در کار آمده تا پوست عصر زهرآگین قجران از پیکر این مملکت و شهرهایش انداخته شود. تا کشوری بر خاک افکنده بر دست قاجاران ستمکار دینمدار، از نو برخیزد.

/channel/dejnepesht4000
.

Читать полностью…

دژنپشت

 
.
رزم رستم و سهراب

۱۹ مهر ۱۴۰۲
#محمود_فاضلی_بیرجندی


زمانی به دست آمد تا فیلم رزم رستم و سهراب را تماشا کنم. فیلم در دهه 1350 خورشیدی در کشور اتحاد شوروی ساخته شده.
در اتحاد جماهیر شوروی، پژوهش­‌های گسترده ارجمند در شاهنامه و هم در تاریخ ایران شد که پاره‌ه­ایی از آن به فارسی هم گردانده و در ایران منتشر شده.
فیلم­‌هایی هم در شوروی ساخته شد که این یکی از آنهاست. در شوروی داستان­‌های شاهنامه را به فیلم درمی­‌آوردند، و در ایران که خاستگاه شاهنامه بود و هست، مسابقه بود تا از نوشته­‌های غربی فیلم بسازیم و تئاتر اجرا کنیم. از بکت و برشت و آرتور میلر و سارتر و کامو و ... که در جای خود بد نبود. اما ما ایرانیان در گزینش راه زندگانی و گزینش ابزارهای پیمودن این راه دچار گمگشتگی شدیم. این را باید بپذیریم.

رزم رستم و سهراب فیلمی متوسط بود. فیلمنامه، قوتی نداشت. بازیگرها درست برگزیده نشده و نسبتی با شخصیت­های شاهنامه نداشتند. داستان فیلم هم با شاهنامه همخوانی نداشت. کارگردان، پاره­‌هایی را به داستان افزوده بود، شاید تا کار روایت را آسان گرداند. اما در جاهایی اختلاف فیلم با گزارش شاهنامه چیزی بود که فیلم را به سینمای آبکی یا به گفته عموم، به سینمای هندی، همانند کرده بود.
آنچه در فیلم دلپذیر می­‌نمود جغرافیای آن بود. کوه و دشت و بیابان همه کهن دیده می­‌شد و این نشان از آشنایی فیلم‌ساز با جغرافیای طبیعی شاهنامه داشت. هم خبر از کوششی گسترده می­‌داد که جاهایی درست و شایسته تهیه چنین فیلمی پیدا شود. کاری که گمان نتوان برد به همین آسانی برآمده باشد.

فیلم رزم رستم و سهراب گزارشی داشت که در کار رسانه به آن «تخت» می­‌گفتیم. تخت به معنی یکدست و عاری از فراز و فرود.

فیلم، چیزی را از حال و هوای شاهنامه در بیننده برنمی­‌انگیخت و از همه سهش­‌ها (از مهر و کین و عشق و بیزاری و ...) برکنار بود که خواننده را در زمان خواندن شاهنامه در بر می‌گیرد.
شاهنامه اگر چنین سرد و خاموش بود سده­‌ها پیش از روزگار ما از یادها رفته بود.

در این روزگار که دنیا تن به سبکساری سپرده  و در ایران ما هم فرهنگ‌ستیزی به قوت پی گرفته می­‌شود، زمانی که به دیدن چنین فیلمی بگذرد، زمانی است که بر باد نرفته است.

همان سینمای تخت بدون فراز و فرود برتر بود از این برهوت فرهنگی که در آن به هر سو بدویم نشان رستگاری نیست.



یادآوری: فیلم در اینترنت در دسترس همگان است‌.

/channel/dejnepesht4000
.

Читать полностью…

دژنپشت

.
تاج شاهنشاهی در عیدگاه

۱۶ مهر ۱۴۰۲
#محمود_فاضلی_بیرجندی

محله عیدگاه مشهد محله‌ای است قدیم، که اگر اسباب مهیا باشد و بخت یار، دیدنی ها دارد شگفت.
یکی همین کاشیکاری، به ریخت تاج شاهنشاهی، که بر سر در سرایی از دوره رضاشاهی از گزند زمانه جان به در برده.

اما گردش در محله تاریخی کاری آسان نیست. یاری بخت آن است که حتما دوستی مسلط بر تاریخ و جغرافیای مشهد داشته باشی تا حکایت‌ها بازگوید و چیزهایی به دید آورد که یکی از صدها رهگذر محل آن را نمی‌بیند.

ارج و احترام پیشکش به #رضا_سلیمان_نوری،
پژوهشگر و مشهدشناس.
.
/channel/dejnapesht4000
.

Читать полностью…

دژنپشت

.
به یاد آیین هزاره فردوسی

۱۴ مهر ۱۴۰۲
#محمود_فاضلی_بیرجندی

شماری از بزرگان که مهر ماه ۱۳۱۳ آیین هزاره فردوسی را بر پا کردند:

- ارباب کیخسرو شاهرخ
نماینده زرتشتیان در مجلس شورای ملی.

- محمدولی خان اسدی
نایب تولیت آستانه رضوی.

- استاد کریم طاهرزاده بهزاد
معمار ساختمان آرامگاه.

همزمان جشن‌هایی در سراسر ایران و خارج بر پا شد.
کنفرانسی که در توس برگزار شد مانند نداشت. دیگر نشد که چنان جمعی بزرگ از ایران‌شناسان برتر جهان یکجا گرد هم آیند.

فر ایران را می‌ستاییم.
.
/channel/dejnapesht4000
.

Читать полностью…

دژنپشت

.
برای آگاهی دوستان

۱۱ مهر ۱۴۰۲
#محمود_فاضلی_بیرجندی

عصر پنجشنبه ۱۳ مهر ماه در برنامه ویژه جشن مهرگان در خردسرای فردوسی مشهد شرکت خواهم کرد.

در این برنامه در باره انتقال قدرت در ایران باستان که منجر به شاهنشاهی فریدون شد سخنانی پیشکش خواهم کرد.

برنامه‌های خردسرای فردوسی بخش‌های دیگر هم دارد که در آگهی ویژه آن آمده است.
.
/channel/dejnapesht4000
.

Читать полностью…

دژنپشت

.
به یاد استاد یحیی ماهیار نوابی

۱۱ مهر ۱۴۰۲
#محمود_فاضلی_بیرجندی


سرودم را هر که نگه داشت
و آن که نوشت، از خویش
دیر زیاد به هر سرود
سر دشمن مرده بیناد.
آن که نهاد و آن که نوشت
او نیز به همین آیین؛
به گیتی تن‌خسرو
و به مینو بخته روان باد.

- درخت آسوریگ.


۱۱ مهر، بیست و سومین سالروز درگذشت دکتر یحیی ماهیار نوابی.
استاد زبان‌های باستانی.
۱۰ دی ۱۲۹۱ - ۱۱ مهر ۱۳۷۹.

/channel/dejnapesht4000
.

Читать полностью…

دژنپشت

.

جشن مهرگان و پادشاهی فریدون

۱۰ مهر ۱۴۰۲
#محمود_فاضلی_بیرجندی

ماه مهر، ماه جشن مهرگان و آغاز فرمانروایی فریدون شاهنشاه باستانی ایران است. این نوشتار تحلیلی کوتاه است از آمدن فرمانروایی ایران به دست فریدون.

داستان فریدون را نتوان جدا از دو داستان جمشید و ضحاک، و دو بار انتقال قدرت دید.

پیش‌تر، فره ایزدی از جمشید بشده و سوارانی ایرانی، ضحاک تازی را به شاهی ایران برنشانده‌اند. جمشید به دیدن ضحاک تاج و تخت را بدو تسلیم می‌کند.

انتقال قدرت بدون زدوخورد یا تشنجی پیکر بسته است.

ضحاک ایران را به عصر پیش از تقسیم کار و پیش از طبقات اجتماعی بازمی‌گرداند. فرمانروایی او روزگار تباهی است.
پس به میانجی کاوه خیزشی از بازار بر پا می‌شود.
در انجام آن خیزش، فریدون به نبرد با ضحاک درمی­‌آید. مردم پشت فریدون را می‌گیرند. فریدون، ضحاک را بندی، و در کوه دنباوند زندانی می­‌کند.

این بار انتقال قدرت با نبرد سخت و خونین شهری پیکر بسته است.

فرمانروایی فریدون زمانه آبادانی و آسایش و گشایش است. طبقات و اصناف از نو جدا شده و هر کس به کار خویش می­‌پردازد. بر پایه این نشانه‌ها گفته‌اند که ضحاک، ایران را به عصر جامعه اشتراکی پس راند.

چنین تا جشن مهرگان در ایران هم موسم شادمانی از کشت و برز است، و هم موسم رهایی از بند و ستم.

/channel/dejnapesht4000
.

Читать полностью…

دژنپشت

.
قونیه
 
۶ مهر ۱۴۰۲
#محمود_فاضلی_بیرجندی
 
هر سال از آخر شهریور شهر قونیه در ترکیه محل گردهمایی دوستداران مولوی می­‌شود؛ سخنسرای نامدار پارسی­‌گوی.

در افسانه­‌های یونانیان باستان در باره بنیاد این شهر چنین آمده:
 
پیکوس، پسر کرونوس بود و پدر و مادرش او را زئوس می‌خواندند. این پیکوس زئوس از زنش به نام دانائه پسری داشت و نامش را پرسئوس گذاشت. چندی که برآمد پیکوس زئوس بمرد. در آن زمان پرسئوس خود ببالیده بود، و چشم آز در امپراتوری آشور بست. پس به آهنگ آن بوم به راه افتاد.
در راه آشور به روستایی رسید نامش آماندرا. آن روستا را شهر کرد و آیکونیوم بنامید. زان روی که چون به شهر درآمد آیکون یا نگاره نخستین پیروزیش را با خود همراه داشت.

آیکونیوم شهری کهن است که امروز آن را به نام معربش، «قونیه» خوانیم.  
 

- تاریخ‌نامه جان مالالاس. کتاب پنجم.
گردانیده پارسی به قلم این نگارنده.

 /channel/dejnapesht4000

Читать полностью…

دژنپشت

.
خاک ایران را بخش کردند!

۴ مهر ۱۴۰۲
#محمود_فاضلی_بیرجندی

از میان خبرهای ماندگار روزهای نخست ماه مهر در گاهشمار تاریخ معاصر ایران این خبر را باید بارها خواند و در معانی آن نگریست.

روز نخست مهر سال ۱۲۸۶ خورشیدی سفارت انگلستان در تهران یادداشتی رسمی خطاب به دولت ایران فرستاد و در آن به آگاهی رساند که دولت‌های انگلستان و روسیه بر پایه توافقی خاک ایران را میان خود بخش کرده‌اند!

این نامه، ناظر بر قرارداد تقسیم خاک ایران در ۹ شهریور همان سال بود که به قرارداد ۱۹۰۷ نامبردار است.

در آن قرارداد روسیه صاحب نیمه شمالی ایران شد، انگلستان پاره جنوب خاوری را گرفت. بقیه خاک ایران هم منطقه حائل انگاشته شده بود.

گستاخی پیدا در این نامه تنها ناشی از آزمندی و استیلاجویی آن دو دولت نبود.
به یاد داشته باشیم که در ایران آن زمان هم قاجاران، از شاه صاحبقران تا پادوی دربار، هوایی جز تحصیل خشنودی بیگانه در سر نداشتند. اگر شده به بهای واگذاشتن پاره‌های بزرگ خاک میهن.
چنان که کردند، و دیدیم.

مملکت را مردانی باید، به کار آمده و دلسوز خلق.
نه فرومایگانی، که به فرموده فردوسی، چون بر سر کارها آیند زیان کسان جویند، و سود خویش!

/channel/dejnapesht4000
.

Читать полностью…
Subscribe to a channel