گرفتارم به دام چین زلف عنبرین مویی-ظهیرالدین فاریابی-دکلمه رضا پیربادیان
@deklamehayepirbadian
چیزهایی هست که نمی دانم
می دانم، سبزه ای را بِکَنم خواهم مـُـرد
می روم بالا تا اوج
من پُر از بال و پرم
راه می بینم در ظلمت
من پر از فانوسم
من پُر از نورم و شن
و پر از دار و درخت
پُرم از راه ، از پل
از رود ، از موج
پرم از سایه ی برگی در آب...
چه درونم تنهاست!
سهراب_سپهری-دکلمه رضا پیربادیان
@deklamehayepirbadian
@Declan7777
تو ... تو با من چه کردهای
که از یادم نمیروی؟!!!!!!!!!
✍#سید_علی_صالحی
🎙 #رضا_پیربادیان
🥀🥀🥀
@Declan7777
محبوب من!
در عبادتم چنان با شما سخن مى گويم
كه خداوند به گريه مى افتد
محبوب من!
در آن هنگام كه گل هاى
سرخ در دشت ها
مى رويند و باغ ها لبريز طراوتند
و باد با زلف شما به پچ پچ است
در آن مساحت اثيرى عشق
شما را دوست دارم.
✍#محمد_صالح_علاء
🎙#رضا_پیربادیان
🥀🥀🥀
بعضي آدم ها را نميشود داشت
فقط ميشود يک جور خاصي دوستشان داشت
بعضي آدم ها اصلا براي اين نيستند
که براي تو باشند يا تو براي آن ها...
اصلا به آخرش فکر نمي کني
آنها براي اينند که دوستشان بداري!
آن هم نه دوست داشتن معمولي نه حتي عشق
يک جور خاصي دوست داشتن که اصلا هم کم نيست
اين آدم ها حتي وقتي که ديگر نيستند هم
در کنج دلت تا ابد يه جور خاص دوست داشته خواهند شد.
بخشی از کتاب بابا لنگ دراز
#جین_وبستر
خوانش:
#رضا_پیربادیان
من زخمهای بی نظیری به تن دارم اما
تو مهربان ترینشان بودی
عمیق ترینشان
عزیزترین شان
بعد از تو آدم ها
تنها خراش های کوچکی بودند بر پوستم
که هیچ کدامشان
به پای تو نرسیدند
به قلبم نرسیدند
بعد از تو آدم ها
تنها خراش های کوچکی بودند
که تو را از یادم ببرند، اما نبردند
تو بعد از هر زخم تازه ای دوباره باز می گردی
و هر بار
عزیزتر از پیش
هر بار عمیق تر...
شاعر:
#رویا_شاه_حسین_زاده
دکلمه:
#رضا_پیربادیان
بیا که در غم عشقت
مشوشم بی تو
بیا ببین که در این غم
چه ناخوشم بی تو
شاعر: سعدی
دکلمه: رضا پیربادیان
گیرم اندوه تو خواب است
و نگاه تو خیال
پس دلم منتظر کیست عزیز
این همه سال؟
شاعر: محمدحسین بهرامیان
دکلمه: رضا پیربادیان
می توانی بروی قصه و رویا بشوی
راهی دورترین گوشه ی دنیا بشوی
شاعر : مهدی فرجی
دکلمه: رضا پیربادیان
دوشیزه ی تاریک پوست
با طلو ع گلی بر گیسوانش سرخ
و ردیف مروارید های لبخندش سپید
چشم براه روی بندرگاه
دوشیزه ی دیروز
با عقیق های آویزه ی گوشهایش سرخ
و درخشش مواج جامه هایش سپید
چشم براه روی بندرگاه
دوشیزه ی امروز
با خنکای شرابی در کوزه اش سرخ
و بی تابی دفتری از شعر هایش سپید
چشم براه روی بندرگاه
نه کشتی های پیر از سفر
نه پری های دریایی
نه خیزابه های پر ابهام
آوردند گمشده اش را
نه دیروز نه امروز
دوشیزه ی فردا
با غنچه ی بغضی در گلویش سرخ
و کولاک برفی بر گیسوانش سپید
چشم براه روی بندر گاه.
-,-,-,-,-,-,-,-,-,-,-,-,-,-,-,-,-,-,-,-,-,-,-
آبان ۱۳۶۵ میرزا آقا عسگری .
@deklamehayepirbadian
بوسه های تو
گنجشککان پر گوی باغند
و پستان هایت کندوی کوهستان هاست
و تنت
رازی ست جاودانه
که در خلوتی عظیم
با منش در میان می گذارند
تن تو آهنگی ست
و تن من کلمه ئی ست که در آن می نشیند
تا نغمه ئی در وجود اید :
سرودی که تداوم را می تپد
در نگاهت همه مهربانی هاست :
قاصدی که زندگی را خبر می دهد
و در سکوتت همه صداها :
فریادی که بودن را تجربه می کند
شاملو
@deklamehayepirbadian
دوباره اردیبهشت بدیدن ات می ایم-سید علی صلحی-دکلمه رضا پیربادیان
@deklamehayepirbadian
نگاه کن!
پاییز به دروازههای شهر رسیده است.
با امیدی سبز و دلی بهاری به استقبالش میرویم.
تقدیم به دوستداران فصل هزاررنگ.
پاییز کوچک من شعری از استاد حسین منزوی.
خوانش: رضا پیربادیان
نبودی و نشنیدی
دلم به گریه نشسته
میان خاطره هایت
چه کرده ای که پس از تو
به هر کجا که تو بودی
غمی نشسته بجایت
کجای این شب هجران کجای این همه راهی
که از دریچه چشمت نمی رسم به نگاهی
بگو که از غم عشقت چگونه جان برهانم
چگونه این همه غم را به هر طرف بکشانم
نه پای رفتن از اینجا نه طاقتی که بمانم چگونه دست دلم را به دست تو برسانم
غلامرضا_طریقی-دکلمه رضا پیربادیان
@deklamehayepirbadian
میان این برهوت
این منم
من ِ مبهوت
بیا !
بیا برویم
به آستانه گلهای سرخ در صحرا
و مهربانی را
ز قطره قطره باران ز نو بیاموزیم
شاعر:
#حمید_مصدق
دکلمه:
#رضا_پیربادیان
پیش از آنکه پاییز
آخرین پنجرهات را از من بگیرد
پیش از آنکه تابستان
چشمهایش را ببندد
فصل را نگه دار،
تقویمت را ورق نزن
من انگور شهریورم !
خواهم رسید ...
شاعر:
#عرفان_نظر_آهاری
دکلمه :
#رضا_پیربادیان
مرداب
این نه آب است کآ تش را کند خاموش
با تو گویم ، لولی لول گریبان چاک
آبیاری می کنم اندوه زار خاطر خود را
زان زلال تلخ شور انگیز
تاکزاد پاک
آتشناک
شاعر: مهدی اخوان ثالث
دکلمه: رضا پیربادیان
او استکان چایی خود را
نخورد و رفت
بغض مرا به دست غزل ها
سپرد و رفت
گفتم نرو ! بمان !
قسم ات می دهم ولی
تنها به روی حرف خودش
پا فشرد و رفت
گفتم که صد شمار
بمان تا ببینم ات
یک خنده کرد و تا عدد دَه
شمرد و رفت
گفتم که بی تو هیچم
و او گفت بی نه با!
در بیت اخرین غزلم
دست برد و رفت
یعنی به قدر چای هم ارزش...؟
نه بی خیال
او استکان چایی خود را
نخورد و رفت
شاعر :
#حسین_زحمتکش
دکلمه:
#رضا_پیربادیان
گفتم: ببار ... ،
گفت: که باران گرفتنی است
گفتم: دلم... ،
گفت: نگفتم شکستنی است؟
گفتم: قشنگ ... ،
گفت: که نسبت به دیگری
در «عصر احتمال»
قشنگی نگفتنی است
شاعر:
#مرتضی_عزیزیان
دکلمه:
#رضا_پیربادیان
فنجــان سردِ قهوه و دریا ...
تو نیستی
شب گریه و سکوت و تقلا ...
تو نیستی
شاعر: صوفی صابری
دکلمه: رضا پیربادیان
بی تو، اما،
به چه حالی من
از آن کوچه گذشتم !
شاعر: فریدون مشیری
دکلمه: رضا پیربادیان
اى روز آفتابى
اى مثل چشم هاى خدا آبى
اى روز آمدن ...
اى مثل روز ، آمدنت روشن
اين روزها كه مي گذرد ، هر روز...
در انتظار آمدنت هستم
اما
با من بگو كه آيا
من نيز در روزگار آمدنت هستم؟
شاعر: قیصر امین پور
دکلمه : رضا پیربادیان
کی رفتهای زدل که تمنا کنم تو را-فروغی بسطامی-دکلمه رضا پیربادیان
@deklamehayepirbadian
یک نامه ام،
بدون شروع و بــــدون نام
امروز هـم مطابق معمـــــول
ناتمــــام
خوش کرده ام کنارتو
دل وا کنم کمی
همسایه ی همیشه ی ناآشنا؛
سلام
شاعر: ناصر حامدی
دکلمه: رضا پیربادیان