"گاهی اوقات ارزش یک لحظه را تا زمانی که تبدیل به خاطره نشود، نمی دانید."
@del_khoshia♡
اگر در طول ترم لای جزوههایتان را باز نکنید..در پایان ترم، جزوهها لای شما را باز خواهند کرد
Читать полностью…مادر بزرگم امروز صبح این رو گفت:
«اگه داری از وسط جهنم میگذری
ادامه بده، چرا باید تو جهنم بایستی؟»
و این حرفش واقعا منو تکون داد.
صبح بخیر
@del_khoshia♡
گفت:چرا نباید او برای من گل بفرستد؟
گفتم:سوال را بهتر بود طورِ دیگری مطرح میکردی.
مثلا باید میپرسیدی،
چرا باید برای تو گل بفرستد؟
@del_khoshia♡
ما گدای درِ جانان نه برای نانیم
دل بدادیم و بجان در طلب جانانیم
#سیف_فرغانی
@del_khoshia♡
پدر بزرگم مردی
آزادی خواه بود؛
پیش از آنکه تیر بارانش کنند
تمام شعرهایش را
پای درخت انار باغچه چال کرد،
من هیچوقت شعرهایش را نخواندم؛
اما از انارهای باغچه می شود
فهمید،
آزادی
باید
سرخ و شیرین باشد...
#داستایوفسکی
@del_khoshia♡
همه قرارها در نهایت داستان عاشقانه نیستند و همه داستان های عاشقانه نیازی به یک قرار ندارند.
@del_khoshia♡
تو فکر میکنی چرا برای من شنیدن مشکلات دیگران تا این حد مهم است؟ مگر من به حد کافی درد و رنج ندارم؟ مگر من به درد خودم گرفتار نیستم؟ البته که به درد خودم گرفتارم. اما سهیم شدن با دیگران من را مجبور میکند احساس کنم زنده هستم، نه اتومبیل یا خانهام. نه قیافهام در آینه.
وقتی برای کسی وقت میگذارم، وقتی مجبورش میکنم که پس از حس کردن غم و غصهاش بخندد، سلامتی فوقالعادهای را احساس میکنم.
#سه_شنبه_ها_با_موری
#میچ_آلبوم
@del_khoshia♡
وقتی پریودی و میخواد واسه اینکه بجای "شبت بخیر عشقم" گفته "شب بخیر عشقم" از دلت در بیاره
@del_khoshia♡
درست ترین تعریف عشق اینه:
«آدم فقط یه نفرو داره که حالشو خیلی خوب میکنه و فقط یه نفرو داره که حالشو خیلی بد میکنه؛ به قول شاعر "از عجایب عشق همین است؛ تنها همانی آرامت میکند که دلت را آتش زده"♥️
@del_khoshia♡
من یه همچین کتابخونههایی داشته باشم سرانه مطالعه رو تنهایی میبرم بالا :)
@del_khoshia♡
یک نفر پیش فّلک ریش گرو بگذارد
بلکه دست از سر آزردن ما بردارد...
#شیدا_صیادی_پور
@del_khoshia♡
روستایی بود دور افتاده که مردم ساده دل و بی سوادی در آن سکونت داشتند. مردی شیاد از ساده لوحی آنان استفاده کرده و بر آنان به نوعی حکومت می کرد. بر حسب اتفاق گذر یک معلم به آن روستا افتاد و متوجه دغل کاری های شیاد شد و او را نصیحت کرد که از اغفال مردم دست بردارد و گرنه او را رسوا می کند. اما مرد شیاد نپذیرفت.
بعد از اتمام حجت٬ معلم با مردم روستا از فریبکاری های شیاد سخن گفت و نسبت به حقه های او هشدار داد. بعد از کلی مشاجره بین معلم و شیاد قرار بر این شد که فردا در میدان روستا معلم و مرد شیاد مسابقه بدهند تا معلوم شود کدامیک باسواد و کدامیک بی سواد هستند. در روز موعود همه مردم روستا در میدان ده گرد آمده بودند تا ببینند آخر کار، چه می شود.
شیاد به معلم گفت: بنویس «مار»
معلم نوشت: مار
نوبت شیاد که رسید شکل مار را روی خاک کشید.
و به مردم گفت: شما خود قضاوت کنید کدامیک از اینها مار است؟
مردم که سواد نداشتند متوجه نوشته مار نشدند اما همه شکل مار را شناختند و به جان معلم افتادند تا می توانستند او را کتک زدند و از روستا بیرون راندند.
@del_khoshia♡
ما همچنان میسوزیم و میسازیم، قسمت مان بوده یا نبوده دیگر اهمیت ندارد. سگ بریند روی قسمت و همه چیز.
#صادق_هدایت
@del_khoshia♡
اين ادما نيستند كه با رفتارشون مارو ناراحت ميكنند،
انتظار زياد ما از اوناست
كه وقتي براورده نميشه مارو اذيت ميكنه...
@del_khoshia ♡
او نگفت دوستت دارم،
اما نامه اش را اینگونه تمام کرد:
بال تو را میبوسم پرنده قلبم..
@del_khoshia♡
مایوس نباش...
من امیدم را در یاس یافتم،
مهتابم را در شب،
عشقم را در سال بد یافتم،
و هنگامی که داشتم خاکستر میشدم، گُر گرفتم.
@del_khoshia♡
در این جهان هر کسی دفتر نقاشی خود را دارد
اما عادت کردیم صفحه دیگری را خط خطی کنیم
@del_khoshia♡