delneveshte7577 | Unsorted

Telegram-канал delneveshte7577 - نيـلـوفـر رضـايـى

3097

نيلوفر.رضايى(رضانيا) چاپ شده📚#شب_نشده_برميگرديم جهت خريد به سايت 360book.irمراجعه كنيد♥️ براي انتقادات و پيشنهادات به ربات زير پيام دهيد👇 @Niloufarrezaeibot

Subscribe to a channel

نيـلـوفـر رضـايـى

عزیزترینم، تردیدی ندارم که دوباره دچارِ جنون شده‌ام. احساس می‌کنم که نمی‌توانیم یکی دیگر از این دوره‌های وحشتناک را از سر بگذرانیم؛ و این بار بهبودی نخواهم یافت. شروع به شنیدنِ صداهایی کرده‌ام و نمی‌توانم تمرکز کنم؛ بنابراین کاری را می‌کنم که به گمانم بهترین کارِ ممکن است. بهترین شادیِ ممکن را تو در اختیارم گذاشته‌ای. هرآنچه می‌توان بود، برایم بوده‌ای. می‌دانم که دارم زندگی‌ات را تباه می‌کنم، می‌دانم که بدون من می‌توانی کار کنی؛ و می‌دانم که خواهی کرد. می‌دانم. گمان نمی‌کنم تا پیش از آغازِ این بیماریِ وحشتناک، هیچ دو نفری می‌توانستند از این شادتر باشند. بیش از این توانِ مبارزه ندارم. می‌بینی؟ حتی نمی‌توانم این را هم درست بنویسم. نمی‌توانم چیزی بخوانم. می‌خواهم بگویم همه‌ی شادیِ زندگی‌ام را مدیونِ توأم. تو با همه‌چیزِ من ساخته‌ای و به طرزی باورنکردنی نسبت به من مهربان بوده‌ای. همه‌چیز جز اطمینان به نیکیِ تو، مرا ترک گفته ‌است. دیگر نمی‌توانم به تباه کردنِ زندگی‌ات ادامه دهم. گمان نمی‌کنم هیچ دو نفری بتوانند آنقدر که ما شاد بوده‌ایم، شاد باشند.

• ویرجینیا.

Читать полностью…

نيـلـوفـر رضـايـى

گوش هاتو بسپار بهش 🌿

Читать полностью…

نيـلـوفـر رضـايـى

رنج را در استخوان هايم پرورش داده بودم
رگ هايم از زارى هر آنچه كه باخته بودم انباشه شده بود و دست هايم ديگر از سنگينى توان تكان نداشتند
صدايت همچنان از لا به لاى آجر ها به گوش ميرسيد
زانوهايم را بيشتر به يكديگر فشرده بودم كه استخوان هايم كمى آرام شوند
برايت نوشته بودم كه آدمي گاهى لاجون و حقير ميشود،گاه كه تنهايى او را در خود ميبلعد
صدايت همچنان از لا به لاى آجر ها به گوش ميرسيد
دستانم يخ كرده است و انجماد تمام آن چيزى است كه با آن احساس نزديكى ميكنم
گريه ميكنم و اشك از لبريز شدن شرمسار است
گفته بودى گريه به چشم هايت نمينشیند
صدايت همچنان از لا به لاى آجر ها به گوش ميرسید
معده ام ميسوزد،چيزى در تنم فرو ميريزد،دستانم بيشتر يخ شده اند،انجماد با من يكي شده است،رگ هايم خشك ميشود
معده ام در چيزى حل ميشود و من؟
دارم تمام ميشوم…
صدايت همچنان از لا به لاى آجر ها به گوش ميرسد
كلاویه ى آخر را زده اى،
مرثيه را خوانده اى…
تابلوى نقاشى ات زير همان فرشى‌ست که من را در خود فشرده است
صدایت دیگر کمتر از لا به لای آجر ها به گوش میرسید
تابلویت را از اینجا بردار،از زیر فرشی که تن بی جان من را بر روی خودش پذیرفته است
صدایت کمتر شده است
خیلی کم…کمتر و دیگر هیچ…
و حال رنج هم در استخوان های من آرام گرفته است…
#نیلوفر_رضایی

Читать полностью…

نيـلـوفـر رضـايـى

دلم يه گفتگوي طولاني در شب توي يه تراس با دوتا فنجون قهوه بااين موزيك ميخواد…

Читать полностью…

نيـلـوفـر رضـايـى

هیچ کلمه ای برای وصف این موزیک از شوپن وجود نداره
حتما بشنوید✨

Читать полностью…

نيـلـوفـر رضـايـى

از اتفاقاتی که به نظرم با افزایش سن برای ادم رقم میخوره اینه که دیگه صدای قلبت ضعیف تر میشه و صدای عقلت توی گوشت بلند تر میشه
دیگه دنبال هیجانات عاطفی نمیری و یه علاقه ی نسبی رو میپذیری و ادامه میدی
دیگه نگاه میکنی که ببینی کی بیشتر دوستت داره،نه اینکه خودت کی رو بیشتر دوست داری
از اون شور و شوق قبل فاصله میگیری
دیگه خیلی قلبت تند نمیزنه و در عوض کمتر هم قلبت تیر میکشه،کمتر اسیب میبینی
از یه سنی به بعد شبیه دخترای ۱۸ ساله رفتار نمیکنی،دیگه به حرف ها توجه نمیکنی و دنبال عملی،دیگه راحت فریب احساسات رو نمیخوری
دیگه با شنیدن یسری از جمله ها قبله ات رو گم نمیکنی
از یه سنی به بعد،سخت میشه بدستت اورد چون اکثر راه هایی که بهت میرسیده تخریب شده،ولی به جاش درست تر پیش میری
میدونی زندگی شبیه ادبیات نیست،زندگی شبیه همین جامعس،همین فریب ها،همین دروغ ها،همین پوچ بودن ها
و به نظرم برای همین اینجا قلبت خیلی باید خاموش باشه و عقلت هوشیار
و الا میبازی…
این تجربه ی منه،تجربه ی کسی که هرچی تاوان داده بابت گوش دادن به قلبش بوده و هیچوقت هم رو سفید نشدم…هیچوقت نشد که بگم نه اقا جان،استثنا هم بود و من نمیدونستم…
#نیلوفر_رضایی

Читать полностью…

نيـلـوفـر رضـايـى

اگه یه روزی فکر خودکشی به سرت زد، اینو گوش کن. :)

Читать полностью…

نيـلـوفـر رضـايـى

يجايي فهميدم كه اين دوست داشتن ديگه به درد هيچكدوم ما نميخوره
اونجايي كه من در استيصال غلت ميزدم و هرقدر فكر كردم كه به كي زنگ بزنم تا بتونم از اون حال خارج بشم،اسم تو اوني نبود كه بهش زنگ بزنم
اونجايي كه من داشتم زير چرخ دنده هاي زندگي استخون خرد ميكردم و ذره اي از رنج من به استخون هاي تو نفوذ نكرد و زندگي لحظه اي برات تار نشد
اونجايي كه من داشتم به اين فكر ميكردم كه منجلاب زندگي كي تموم ميشه و تو اوني نشدي كه من رو بكشه بيرون
اونجايي كه از گريه تا صبح نخوابيدم،اونجايي كه زير چشمام گود شد،اونجايي كه هرشب از كابوس ميپريدم،اونجايي كه شب ها با قرص ميخوابيدم،اونجايي كه هر روز زندگي رو اونجوري ميديدم كه انگار اخرين باريه كه صبح رو ديدم و اين غروب،تنها غروبيه كه ديگه باهاش گريه نميكنم
اونجايي كه ديگه تو اوني نبودي كه وسط درماندگي بخوام ببينمش
كه وقتي كه من داشتم تموم ميشدم تو داشتي به اين فكر ميكردي كه تيشرت آبيه بهت بيشتر مياد و يا اون سفيد سادهه؟
توی فیلم Unbreakable یه صحنه داره كه زنه می‌پرسه
"كجا بود که فهمیدی دیگه با هم به جایی نمی‌رسیم؟
طرفش میگه یه شب یه کابوس دیدم، می‌تونستم بیدارت کنم و بهت بگم.
بعد تو هم بهم بگی چیزی نیست و حالم خوب بشه.
ولی بیدارت نکردم."
همين عزيزم….همش همينه،منم اونجايي كه وقتي داشتم غرق ميشدم تو دیگه ناجيم نشدي فهميدم كه باهم به جايي نميرسيم
چون عشق يعني« بخورد به یوسف شلاقی ، درد تا مغز و سرو جان زلیخا برود»
اما درد من هرگز درد تو نبوده و نيست…
#نیلوفر_رضایی

Читать полностью…

نيـلـوفـر رضـايـى

بازخوانی
گویا کار یک گروه ایرانی است
sahandstring band

Читать полностью…

نيـلـوفـر رضـايـى

امان از اين رنج كه لحظه اي از يادمون نميره🖤چند سال بايد بگذره تا سينما و هنر ايران دوباره همچين عزيزي رو به خودش ببينه؟….انزجار سينما از نبود همين عزيزان منشا ميگيره

Читать полностью…

نيـلـوفـر رضـايـى

#quad
#ساموئل_بکت
نمایشنامه "چهارضلعی" زمانی که بکت ۷۵ سال سن داشت نوشته شد.
اجرایی بی‌کلام برای چهار بازیگر که اندیشه‌های مورد علاقه بکت در هنر اجرایی را به نمایش می‌گذارد.

Читать полностью…

نيـلـوفـر رضـايـى

از زیر آواری از دردها،لاشه‌ی جسم بی روح و‌تهی از احساس خویش را بیرون کشیدم،هنوز نفس می‌کشید...

Читать полностью…

نيـلـوفـر رضـايـى

بعد از خیلی مدت بالاخره یکی از نوشته هام ،اونجوری خوب شد که به خودم گفتم اخیش:))))

Читать полностью…

نيـلـوفـر رضـايـى

حالا اينو يه پيجي برميداره ميذاره
يه مشت ادم ايراد گير ميان ميگن اجتماعي نبودن رو عادي نكنيد
بريد درمان بشيد
اوكي دوستان منم ميدونم مريضيه
ولي اين مدل منه
لزوما همه چيز فكت علمي نيست
انقدر توي مجازي هميشه به ما نويسنده ها توهين شده كه چرا اينو نوشتي و اونو ننوشتي،كه ديگه شكل و شمايل قلم خودمون يادمون رفته

Читать полностью…

نيـلـوفـر رضـايـى

من همیشه دلم می‌خواست چراغونی
به جز اشکم نیومد به مهمونی

Читать полностью…

نيـلـوفـر رضـايـى

ووکال اول این موسیقی متن نامه‌ خودکشی ویرجینیا وولف، نویسنده‌ی مشهور انگلیسی در قرن بیستم، به همسرش لئونارد است. ویرجینیا در سال ۱۹۴۱ و در سن ۵۹ سالگی با غرق کردن خود در رودخانه اوز به زندگی خودش پایان داد.

Читать полностью…

نيـلـوفـر رضـايـى

سونات معروف بتهوون،سونات مهتاب و يا همون سونات شماره ١٤

بتهوون این سونات را در سال ۱۸۰۱ و در دوران سی‌سالگی خود نوشت و یک سال بعد آن را به یکی از شاگردانش که نجیب‌زاده‌ای اتریشی به نام جوليتا گويشاردي بود تقدیم کرد.
نام این قطعه در ذهن بتهوون نه «سونات مهتاب» که سونات پیانو شماره چهارده بود.
ماجرا از این قرار است که یک منتقد آلمانی موسیقی (لودویگ رلشتاب) پنج سال پس از درگذشت بتهوون، موومان آغازین آن را به سوسو زدن مهتاب از «دریاچه لوسرن» تشبیه کرد و نامی جاودان بر این قطعه نهاد:
«این سونات برای بتهوون، یادآورِ درياچه لوسرن در سوئد بود که نور ماه در آن منعكس می‌شده است؛ و این تنها دلیل من برای نام‌گذاری این عنوان بر روی سونات شماره ی ۱۴ پیانو بتهوون است.»

Читать полностью…

نيـلـوفـر رضـايـى

راستش خسته شده‌ام از تکرار این جمله‌ی بی‌رمق که "زندگی همه‌اش رنج است و رنج را باید پذیرفت". ایمانم به این جمله چندان محکم نیست اما متاسفانه حرف دیگری هم به ذهنم نمی‌رسد که ناجوانمردی و بی‌انصافی دنیا را توضیح بدهد. فعلا همین‌طور سَر کنیم.

#معین_دهاز

Читать полностью…

نيـلـوفـر رضـايـى

برنده اونی بود که زود خوابید و
فکر و خیال نکرد

@baycot

Читать полностью…

نيـلـوفـر رضـايـى

چقدر دوست دارم اون قسمت بعد از ديالوگ رو يروز با هارمونيكا بزنم
خوشم اومد از غمش…

Читать полностью…

نيـلـوفـر رضـايـى

بريده هايي از نمايشنامه "سايكوسيس" از سارا كين✨🤍

Читать полностью…

نيـلـوفـر رضـايـى

يه پست راك درجه يك گوش بديم✨

Читать полностью…

نيـلـوفـر رضـايـى

خیلی دیر کرده بودم. خیلی دیر. چای سرد شده بود. کلوچه‌ها خشک شده و از دهان افتاده بودند. فصل آلوچه تمام شده بود. دیر کرده بودم. خیلی دیر. همه‌چیز مزه‌اش را از دست داده بود. منتظر مانده بودم تا به همه‌چیز برسم؛ اما دیر شده بود. «خبر نداشتم که عشق منتظر آدم‌ها نمی‌ماند*»

* گلی ترقی

Читать полностью…

نيـلـوفـر رضـايـى

چه غم و تاریکی و ترسی
من عاشق این اهنگم🖤

Читать полностью…

نيـلـوفـر رضـايـى

چهار شبیه به یک باله است. اثر بکت با باله‌ی مدرن مطابقت‌های کلی زیادی دارد: بی‌اعتنایی به تمامی مزیت‌های قامت‌های کشیده و عمودی؛ پیوند جسم‌ها به هم برای سرپا ایستادن؛ جانشینی یک فضای معمولی با گستره‌های قابل وصف؛ جایگزینی تمام قصه یا روایت با یک " gestus ژست " به عنوان منطق وضعیت‌ها و حالات بدن؛ جست‌وجوی گونه‌ای مینی‌مالیسم؛ محاصره شدن با رقصی که بر اساس راه رفتن و پیشامد‌هایش شکل می‌گیرد؛ غلبه بر ناسازگاری‌های مربوط به حرکات بدن و ...
طبیعی است که بکت " گونه‌ای تجربه‌ی رقص " را از راه‌روندگانِ چهار طلب کند. نه تنها شیوه‌ی راه رفتن‌ها آن را طلب می‌کند، بلکه شکاف، نقطه‌گذاری و ناسازگاری هم به آن نیاز دارد.

این نمایش همچنین به یک اثر موزیکال شباهت دارد. اثری از بتهوون، سه‌نوازی شبح، در نمایشنانه‌ی تلویزیونیِ دیگر بکت ظاهر می‌شود و عنوان خود را به این نمایشنامه می‌دهد‌. حال آن‌کخ دومین موومان سه‌نوازی، که بکت از آن استفاده می‌کند، ما را در ترکیب، تجزیه و ترکیبِ دوباره‌ی یک درون‌مایه با دو نقش‌مایه و دو ترجیع، سهیم می‌کند. این کار شبیه به رشد و تنزل یک قطعه‌ی ترکیب شده‌ی کمابیش متراکم است مبنی بر روی خطوط آهنگین و همساز، یک پوسته‌ی صوتی که یک حرکت متداوم آزاردهنده و وسوسه‌کننده آن را می‌پیماید، اما چیزهای دیگری هم وجود دارد: گونه‌ای سایش و فرسایش مرکزی که پیش از هرچیز به عنوان یک تهدید در صداهای بم ظاهر می‌شود و درونیات خود را در صدای غلت ( تکرار پی‌درپی نُت اصلی با نت فوقانی ) یا صدای تموّج پیانو بیان می‌کند، مانند آن‌که از این مایه‌ی موسیقایی به‌خاطر یک مایه‌ی موسیقایی دیگر یا به‌خاطر هیچ دست بکشد یا با دریدن آن پوسته، در گستره‌ی موهومی که ناسازگار‌ی‌ها تنها برای نقطه‌گذاریِ سکوت به‌کار می‌آیند، فرو برود، و این دقیقاً همان چیزی است که بکت، هربار که از بتهوون سخن می‌گوید ، بر آن تأکید می‌کند: هنری متشکل از ناسازگاری‌هایی که تا آن زمان سابقه داشته‌اند، یک تموّج، یک شکاف، "نقطه‌گذاریِ شکفتن"، لحنی که آن‌چه باز می‌‌شود، پنهان می‌شود و خراب می‌شود، ایجادش می‌کند، فاصله‌ای که تنها سکوت واپسین پایان را نقطه‌گذاری می‌کند؛ اما اگر سه‌نوازی واقعاً این ویژگی‌ها را به نمایش می‌گذارد، چرا نمی‌آید تا با چهار همراه شود حالا که این‌قدر برایش مناسب است؟ چرا دارد یک نمایشنامه‌ی دیگر را نقطه‌گذاری می‌کند؟
شاید به این دلیل که چهار مجبور نیست یک موسیقی را تفسیر کند، موسیقی‌ای که در حین گسترش دادن گستره‌ی موهومش به‌طور دیگری، نقشی را در جای دیگری می‌پذیرد.


ژیل دُلوز
ترجمه‌ی پویان غفاری

Читать полностью…

نيـلـوفـر رضـايـى

قطعه‌ی Terry fox will run forever برای ادای احترام به روح Terry Fox ساخته شده است.
تری فاکس کسی بود که باوجود اینکه پای چپش بر اثر سرطان استخوان قطع شده بود، مسافتی به طول ۸٬۵۳۰ کیلومتر را با یک پای قطع شده(کشور کانادا،جزیرهٔ جونز در شرق )دوید. تری اسطورهٔ استقامت به حساب می‌آید، مجسمهٔ او هم‌اکنون در شهر اتاوا است. او برای آگاهی بخشی سرطان،مبلغی بالغ بر 24/1میلیون دلار پول با دوی ماراتن جمع نمود. در حالتی که هیچ کس باورش نداشت.

Читать полностью…

نيـلـوفـر رضـايـى

In time, I will leave the city
For now, I will stay alive...

اگر رویای مهاجرت دارید این را گوش بدید.🤍

Читать полностью…

نيـلـوفـر رضـايـى

ميپرسي خوبي و دوست دارم جواب بدم كه افتضاح
دارك و گوشه گير تر از هميشه
حتي بيشتر از وقتايي كه ميگفتم از تلفن حرف زدن خوشم نمياد
تو که هربار تار و پودی از زندگیت گسسته میشه و بدون بروز اینکه چیزی از تو رفته، به زندگی ادامه میدی،
بهم بگو که چطور میشه با استخوان های درهم تنیده شده از درد خوشایند بود و به زندگی ادامه داد؟
تو كه رفتن بلدي،دوست نداشتن بلدي،فراموش كردن و رد شدن بلدي
تو بگو ادمي چطور با اجر هاي فرو ريخته ي تنش از هجوم آشوب هاي فردي و رواني خودش كنار بياد؟
چجوري كه بازهم رنگ هارو بشناسه،كلمات رو و صدا ها و موسيقي رو؟
چجوري كه قلم از نوشتن مسخره اش نياد و ساز از فالشي به گريه نيفته؟
بهت نگفتم ولي ديگه ويولن نميزنم
اولش نميدونستم چرا ديگه نميزنم
ولي استادم ميگه ازش ميترسي
اره راستش ميترسم چون هربار كه آرشه رو به روي ساز ميكشم صداي ناهنجارش من رو هم به گريه ميندازه
صداي نت هاي فالشي كه هيچوقت ژوست نميشه
درست مثل زندگي…كه هميشه بد صداس،هميشه ازاردهنده و سرسام آور!
ولي هنوزم ميخوام باهات زندگي كنم،برات كتاب بخونم،حرف بزنم و بهت بگم تو من رو نجات ميدي
هنوزم با تمام تيرگي هام ولي دوست دارم براي تو يه ميز بچینم با دو گيلاس و مرثیه ای از موتزارت به گوش برسه و باهم چشم به روی این کبودی های لونه کرده بر روی تن و روح من ببندیم…

#نيلوفر_رضايی

Читать полностью…

نيـلـوفـر رضـايـى

از نظرم ٩٠درصد ادما بي مزه هستن و با شوخي هاشون خنده ام نميگيره
٩٠درصد افراد برام حوصله سر بر هستن و باهاشون خسته ميشم
در ٩٠درصد اوقات جمعيت و روابط رو به اجبار تحمل ميكنم و تنهاييم رو ميپسندم
خيلي نميتونم بيرون از اتاقم باشم و از شلوغي فراري ام
ادمهارو دوست دارم ولي تايم كوتاهي ميتونم باهاشون وقت بگذرونم
خانواده برام عزيزن
ولي زندگي كردن تنهايي رو دوست دارم
و تمام اينها،روابط رو روز به روز برام طاقت فرسا تر و ازاردهنده تر ميكنه
جوري كه ميتونم براي قرار گرفتن در جمع به گريه بيفتم
جواب تلفن نميدم،جواب پيام هم حتي
ديگه خيلي برام احوالپرسي ادما اهميت نداره و زندگي خودم رو ادامه ميدم
دعوت ادمارو معمولا رد ميكنم و هر روز از ميزان اجتماعي بودنم كاسته ميشه
عشق،رابطه،دوستي ها برام از معنا تهي شدن و حالا به گمونم زندگي كلا مضحك و حوصله سر بره!
در نهايت اينكه اگر مثل گذشته گرم در اغوش نميگيرمتون،از عدم علاقه نيست
فقط تمام روابط از حوصله و توان من خارج شده…
و ديوار دور خودم رو ضخيم تر و بلند تر كردم!
چرا كه بيش از پيش از ادمها نااميد و خسته ام…
#نيلوفر_رضايی

Читать полностью…

نيـلـوفـر رضـايـى

اهنگي كه تونستم باهاش متن بالارو بنويسم🤍

Читать полностью…
Subscribe to a channel