وقتی
یکی ناراحتتون کرد
و دلتون رو شکست
نگید عیبی نداره،
چیزی نیست
نذارید واسه آدما
شکستن دلتون عادی شه
اون وقته که
چیزی ازتون نمیمونه....
تو زیباترین اتفاق زندگیمی
تــو دلیلِ خنـده هـامـی
تو روز و شب و هفته ها
و سالهامی ، تو تموم لحظه هامی
توتموم دنیامی
صددفعه گفتم. k
Читать полностью…#میلاد_باران 🎧مــن مـــــال تــو
تـقدیم کن به کسی که بهترین حسو باهاش تجربه میکنی ♥️
LOVE ❤️👫❤️SONG
┄┅┄✶❤✶┄┅┄
💞ℒℴνℯ💞
✍
تو شب ها
خواب نداری؟
که هرشب
دزد خیالم میشوی،
از دیوار خیالم پایین بیا،
مگر دیواری
کوتاه تر از من نیست!؟
دیگر منتظر کسی
نمیمانم
انتظار نمیکشم
چشم براه نیستم
تمام عمر را تلف کردم
تا بیای
اما
عمر رفت
اشتیاق رفت
عشق فنا شد
چشمم سیاه
قلبم ایست
انتظار مرا کشت
دیگر منتظر نمیمانم
دلم کمی درد
بی درمان
مرگی آرام میخواد
سه چیز زیباست:
بیخبر, دعایت کنند
نبینی, نگاهت کنند
ندانی, یادت کنند
دعایتان میکنم به خیر
نگاهتان می کنم به پاکی
یادتان می کنم به خوبی
هر جا هستید
بهترین ها رو برایتان آرزو دارم.....
جواب محبت آدمها
را به موقع بدهید !
محبتهای تاریخ گذشته
عطر و طعم اصلی را نخواهد داشت …
وطنم شدی
و من
به حکم دوست داشتنت
ممنوعالخروج شدم ..!
چه شیرین است
محدودیتهایی
که به تو ختم میشوند ..
حالا که دلم را نمیخواهی
ساده میروم،
اما
عکس هایم را پاره نکن
من در آن عکس ها
کنار
تو
لبخند نزدم
با تمام
"جانم"
خندیدم...
میشود قابِ دلم را تو پر از عکس کنی؟
و در آن قاب همه خنده ی بی مکث کنی؟
گفته ای قاعدتا دوست نداری تو مرا!
میشود رحم کنی ، قاعده برعکس کنی؟!
دلم می خواست کسی باشد
که مرا بلد باشد.
بلد بودن مهم تر از عاشق بودن
یا حتی دوست داشتن است.
کسی که تو را بلد باشد،
با تمام پستی بلندی هایت کنار می آید!
می داند کی سکوت کند،
کی دزدکی نگاهت کند،
کی سرت داد بزند..
و کی در اوج عصبانیت
محکم در آغوشت بگیرد
کاش کسی باشد
که مرا بلد باشد ...
لیلا فروهر. k
Читать полностью…مخـاطب دڸ نــوشتہ هـاے مڹ
بہ ﺗـــﻮ ﻗﻮﻝ ﻣﯿــﺪﻡ
ڪہ ﺗﺎ ﺁﺧـﺮﺵ ﻫﺴﺘم
ﻣڹ همیشہ ﺳﺮ ﺣـﺮﻓﻢ ﻫﺴﺘــﻢ
ﻋﺎﺷﻘﺖ ﺑﻮﺩﻡ
ﻋﺎشـﻘﺖ ﻫﺴﺘﻢ
ﻋﺎﺷﻘﺖ ﺧـﻮﺍﻫﻢ ﻣﺎﻧﺪ.
🎊🎉🎊پیشاپیش عید قربان مبارک
هدیه بهتر از این پیدا نکردم امیدوارم قابل شما رو داشته باشه🌹❤
پای عشق که وسط باشد
برایم فرقی ندارد تو که باشی
پزشک باشی یا نقاش
طبابت کنی یا روحم را جلا دهی
دردم را نسخه بپیچی یا کفش هایم را برق بیندازی
فشار خونم را تنظیم کنی یا قند محبتهایت را چک کنی
هرچه هستی باش
همان طور صمیمانه بدور از هرچه دورویی ست...
بعضی وقتا
انقدر حرف داری کہ
چیزی جـز سکوت
نمیتونـہ بیانش کنہ...
بعضی خاطره ها اونقدر سخت و آزار دهنده هستند که دیگه روز ماه و ساعتش رو نمی دونی ، اصلا یادت نمی یاد فقط یه حس گس و احمقانه ای رو درونت بوجود میاره که تهش خودت نمی دونی هنوز هم داری از به یاد آوری این بی تاریخ ها آزار می بینی و دردناکن برات یا کاملا بی حسی!! ...
وقتی این لعنتی ها تو ذهنت میان می شن یه بغض تلخ توی گلوت که درست حس یه گلوله سربی داغ رو داره که نه می تونی بالا بیاریش نه پایین فرو بدیش فقط می سوزونه، می سوزونه .....
بعد با خودت می گی چه مرگم شده؟؟!!! ... چرا از بین نمی ره ؟؟!!! چرا فراموش نمی شه ؟؟؟!!!... چرا گم نمی شه؟؟؟!!! .... چرا مثل خیلی داستان ها یه بار فیلم نمی شه با یه شروع و یه پایان؟!!! ...
یه پایان!!!! .....
یه تموم شدن!!!! ...
یه پایان برای تموم این خاطره های لعنتی بدون تاریخ و ساعت ...
تقدیم با عشق به مخاطب خاصم...
میدانم یک روز میروی...!!!
حتی اگر خودت هم نخواهی نمیگذارند مال هم باشیم...
ما...محکوم به جدایی هستیم...
عشق ما به هم در چشم دیگران بزرگترین جرم دنیاست.
جزایش هم جدایی از هم...
زمان معلومی ندارد...امروز...
فردا...
هفته ای دیگر...
ماهی دیگر...شایدهم...
سالی دیگر...
نمی دانم...
بلاخره یک روز میروی...
میخواهم همین چند صباحی که دارمت...
به اندازه تمام روزهای نداشتنت در آینده... عاشقی کنم...
چون بعد رفتنت زندگی برایم به پایان میرسد...
پس تا هستی با وجودت
هم زندگی میکنم هم عاشقی..
ﺭﻫﮕﺬﺭ !
ﺑﻪ ﻣﻦ ﺑﮕﻮ
ﺑﺮﺍﯼ ﺩﯾﺪﻧﺖ ﮐﺠﺎ ﺑﺎﯾﺴﺘﻢ؟
ﺗﻮ ﺍﺯ ﮐﺪﺍﻡ ﮐﻮﭼﻪ ، ﺧﯿﺎﺑﺎﻥ
ﮐﺪﺍﻡ ﺷﻬﺮ ﻣﯽﮔﺬﺭﯼ؟
ﺍﺯ ﺗﻮ ﮐﺠﺎ ﮔﺮﯾﺰﻡ؟
ﮔﺮﯾﺰﭘﺎﯼ ﺑﯽ ﻗﺮﺍﺭ ..
ﮐِﯽ ﻣﯽ ﺁﯾﯽ؟
ﭼﯽ ﺗﻨﺖ ﻣﯽﮐﻨﯽ؟
ﺑﻪ ﺩﺳﺖﻫﺎﯼ ﻣﻨﺘﻈﺮﻡ ﭼﯽ ﺑﮕﻮﯾﻢ؟
ﺑﺎ ﺩﻝ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪﺍﻡ ﭼﻪ ﮐﻨﻢ؟
ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻪ ﻫﺎﻡ ﺭﺍ ﮐﺠﺎ ﺑﻨﻮﯾﺴﻢ ﮐﻪ ﺑﺨﻮﺍﻧﯽ؟
ﭼﺸﻢ ﻫﺎﺕ ﺭﺍ ﭼﯽ ﺑﺨﻮﺍﻧﻢ ﮐﻪ ﻧﺪﺍﻧﯽ؟
ﺑﺮﺍﯼ ﺳﯿﺮ ﮐﺮﺩﻥ ﻧﮕﺎﻩ
ﻋﻤﺮ ﻧﻮﺡ ﺍﺯ ﮐﯽ ﻃﻠﺐ ﮐﻨﻢ؟
ﺭﻫﮕﺬﺭ ﻗﺸﻨﮓ ﻣﻦ !
ﺩﺳﺖ ﻫﺎﺕ ﺭﺍ ﮐﯽ ﺑﮕﯿﺮﻡ؟
ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻨﺪﻩ ﻫﺎﺕ ﮐﯽ ﺑﻤﯿﺮﻡ؟
کاش هیچوقت نگفته بودی
"دوستم داری..."
آنوقت حالا
من زندگی ام را میکردم
به تو فکر نمیکردم
خوابت را نمیدیدم
و تو هم...
و تو هم،
نرفته بودی..
پیِ یک اشتباهِ ناجورم،
باغ ممنوع سیب میخواهم!
تا بفهمند نازنین منی،
قد زلفت رقیب میخواهم!
مادرم گفت: دل نبند و برو،
هر کجا روی نازنینی هست
آه مادر، دلم زدستم رفت
ختم "اَمّنیُجیب" میخواهم!
پدرم گفت: بچه جان بس کن!
حرفهای عجیب میشنوم!
آه آری پدر، عجیب، عجیب
خاطرش را عجیب میخواهم!!
باز فر می خورند دور سرم،
این قوافی: حبیب، عجیب، غریب...
آه مادر، پدر، مریض شدم
به گمانم طبیب میخواهم!
بعد ازین عاشقانه خواهم گفت
بعد ازین قهوه خانه خواهم رفت!
باغ ممنوع سیب پیشکشم!
دود نعنا دوسیب میخواهم!!
از ماه
ازشب
از دلی کہ
تنگ توست
از هوایی کہ
همین حوالیست
بپرس کہ
چقدر دوستت دارم...!!!