divanesara | Unsorted

Telegram-канал divanesara - مجمع دیوانگان

16817

وبلاگ «مجمع دیوانگان» از سال ۱۳۸۶ آغاز به کار کرد و نسخه تلگرامی آن با سه نویسنده مدیریت می‌شود. اینجا به مسایل روز، سیاست، جامعه و هنر می‌پردازیم. . ارتباط با ادمین کانال: @DivaneSaraAdmin . اینستاگرام: instagram.com/divanesara_

Subscribe to a channel

مجمع دیوانگان

#A 427
از مجموعه‌‌‌ی #نظریه_تجدد_ایرانی


کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام «مجمع دیوانگان»
.

Читать полностью…

مجمع دیوانگان

✍️ ادونیس، شاعر نوگرای جهان عرب، و پژوهشگری برجسته در ریشه‌های عقب‌ماندگی سنّت عربی است.


کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام «مجمع دیوانگان»
.

Читать полностью…

مجمع دیوانگان

در حسرت رؤیای شیرین مشروطه‌ی ایرانی

#A 426
از مجموعه‌‌‌ی #نظریه_تجدد_ایرانی


کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام «مجمع دیوانگان»
.

Читать полностью…

مجمع دیوانگان

تجربه‌ای در بازخوانی تجدد ایرانی
#A 425


کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام «مجمع دیوانگان»
.

Читать полностью…

مجمع دیوانگان

📍 ...نسل جدید ایرانی بیشتر به یک موجود هشلهفی شبیه شده‌اند که بندبند وجودشان از تناقض‌های فراوان سرشار است. آن‌ها ممکن است که از لحاظ ظاهری، سبک زندگی‌شان تغییرات فراوانی کرده باشد. مثلا درست است که بسیاری از آن‌ها اهل رقص و آواز و پارتی‌های شبانه خانگی هستند، مشروب می‌خورند و حشیش می‌کشند و پسرها موهایشان را سیخ‌سیخ می‌کنند و دخترها برای آن‌ها دلبری می‌کنند و… اما در عین حال از لحاظ نظری ذهنیت‌شان بسیار خام و ابتدایی است. تلقی‌شان از دین بسیار مغشوش و سطحی است و بسیاری از آن‌ها علی‌رغم تظاهرات مدرنی که دارند افکارشان به شدت سنتی و خرافاتی است... (بخشی از گفتگوی سیدجواد طباطبایی با علی عظیمی‌نژادان)

✍️ در پیوند با یادداشت: نظریه‌ای برای ایران بر پایه‌ی ارزش‌های جنبش «زن، زندگی، آزادی»

#A 425


کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام «مجمع دیوانگان»
.

Читать полностью…

مجمع دیوانگان

روزگار زوال یک اندیشه‌ی منحط

✍️ یادداشت چهارم (پایانی) از مجموعه‌ی #طباطبایی_چه_می‌گوید
#A 424


کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام «مجمع دیوانگان»
.

Читать полностью…

مجمع دیوانگان

استثناسازی از ایران و گرفتاری در بن‌بست خودساخته

✍️ یادداشت سوم از مجموعه‌ی #طباطبایی_چه_می‌گوید
#A 423


کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام «مجمع دیوانگان»
.

Читать полностью…

مجمع دیوانگان

رؤیای شیرین ایران‌شهری

✍️ یادداشت دوم از مجموعه‌ی #طباطبایی_چه_می‌گوید

#A 422


کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام «مجمع دیوانگان»
.

Читать полностью…

مجمع دیوانگان

مؤلفه‌های سنّت و پیامدهای آن در اندیشه‌ی طباطبایی

✍️ یادداشت نخست از مجموعه‌ی #طباطبایی_چه_می‌گوید

#A 421


کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام «مجمع دیوانگان»
.

Читать полностью…

مجمع دیوانگان

#A 420


کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام «مجمع دیوانگان»
.

Читать полностью…

مجمع دیوانگان

#A 419

✍️ متن کامل این یادداشت را می‌توانید «از اینجا بخوانید» و یا در قالب یک فایل پی‌دی‌اف «از اینجا دریافت کنید».

کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام «مجمع دیوانگان»
.

Читать полностью…

مجمع دیوانگان

یادداشت وارده: نقدی بر ایده‌ی انقلاب راهگشا

#V 133

ایمان دستیار @jemong_bio_bio - گرچه بنده از یادداشت آرمان امیری با عنوان «قضیه، شکل اول، شکل دوم» استفاده کرده‌ام ولی تلاش داشتم که نقدها و مسئله‌های خود را از طریق گفتگو و یا فضای مجازی نیز پیرامون مطالب ایشان مطرح کنم.

در فضای مسدود سیاسی کنونی، راه حل انقلاب راهگشای آقای امیری جای تامل دارد و شاید اگر واقع‌بینانه به شرایط کنونی بنگریم، با چکش کاری می‌تواند مبنای عمل شخصیت‌های سیاسی و انقلابی معتقد به جنبش «زن زندگی آزادی» باشد. (البته بعد از مباحثه و گفتگو پیرامون آن)

۱- ظاهرا آقای امیری در انقلاب راهگشای خود همه‌ی امور را به فردای بعد از انقلاب موکول می‌کند، ولی به هیچ وجه ترس ناشی از عدم سازگاری گروه‌های دخیل در انقلاب را به جامعه یادآور نمی‌شود.

بنده متوجه نشدم که ایشان هیچ خط قرمز و یا سنگ زیر بنای خاصی برای گردهمایی گروه‌های مختلف در کنار هم برای پیشبرد انقلاب ترسیم کرده باشند، که شاید چنین مبانی‌‌ای در فردای تغییر ساختار، از برهم خوردن نظم دموکراتیک جلوگیری کند و شرایط را برای استقرار یک نظام مردم‌سالار فراهم آورد.

به نظرم برای حرکت در مسیر یک انقلاب راهگشا می‌توانیم از خیلی از تفاوت دیدگاه‌ها صرف نظر کنیم، اما باید حداقل‌هایی برای نشستن دور یک میز داشته باشیم و نفس زدودن ساختار کنونی، مبنای کافی نباشد.

شاید کنار گذاشتن اسلحه و از طرفی عدم استفاده و اعتقاد به آن در فردای آزادی، اعتقاد به مسیر دموکراتیک برای عبور از ساختار کنونی و رسیدن به ساختار دموکراتیک، حفظ تمامیت ارضی و سکولاریسم، از لازمات و حداقلیات هر ائتلافی حتی به منظور حرکت به سمت انقلاب راهگشا باشد؛ زیرا مگر می‌شود کسی به ایران اعتقاد نداشته باشد ولی ادعای مبارزه در راه آن را یدک بکشد؟ و یا به سکولاریسیم که یکی از محتواهای اصلی جنبش کنونی است اعتقاد نداشته باشد و یا با در دست داشتن اسلحه در برابر زندگی، مدعی مبارزه برای زندگی مردم ایران باشد؟

۲- ایشان آقای تاجزاده را به عنوان یکی از شخصیت‌های داخل کشور جهت حضور در ائتلاف معرفی می‌کنند در حالی که خود آقای تاجزاده نظری خلاف آن دارد. در آخرین صحبت های آقای تاجزاده در زندان، همچنان به بازنگری قانون اساسی تاکید دارند و نه عبور از آن؛ از طرفی در آخرین گفتگوهای خود پیش از دستگیری اخیر با نگاه واپس‌گرایانه، با اعتراضات خیابانی مخالفت کرده و این حق اولیه و حتی قانونی مردم ایران را زمینه‌ی آشوب و سوریه شدن معرفی کردند.

آقای امیری عزیز چرا نباید این اعتماد به نفس در نیرو های جوان که با پوست و گوشت به جنبش کنونی اعتقاد دارند و آن را می‌فهمند و به چارچوبش پایبند هستند، به وجود آید که دیگر تا این اندازه نیاز به رجوع به افرادی که اعتقادی به مسیر ما ندارند، نباشد؟ (البته بنده مسیر میرحسین موسوی را از مسیر آقای تاجزاده جدا و متفاوت می‌دانم؛ زیرا که محتواهای منتشر شده توسط ایشان مسیر متفاوتی را دنبال می‌کند)

گرچه اگر آقای تاجزاده روزی این شجاعت را پیدا کنند که به صراحت از صحبت‌های گذشته‌ی خود عبور کرده و پا در مسیر جدید و متفاوت با دوستان خود بگذارد، ما نیز از حضور ایشان در هر ائتلافی استقبال می‌کنیم.

۳- جناب آقای امیری ما در داخل کشور تمام تخم مرغ های خود را در سبد اپوزوسیون خارج از کشور قرار داده‌ایم و حالا از تکه انداختن مسیح علینژاد ناراحتیم؟ ما نه تنها قدمی در جهت معرفی جامعه‌ی مدنی داخل و شخصیت‌های تاثیر گذار آن برنداشتیم؛ بلکه متاسفانه عده‌ای از شخصیت‌های تاثیرگذار، خود نیز، خود را در اپوزیسیون خارج از کشور محو کرده‌اند.

انسداد سیاسی می‌تواند بخشی از انفعال ما را توجیه کند، ولی قطعا کنش ما می‌توانست هم وزن شخصیت‌های سیاسی داخلی و هم‌وزن نیروهای نزدیک به ذهنیت ما در اپوزیسیون خارج کشور را افزایش دهد.


کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام «مجمع دیوانگان»
.

Читать полностью…

مجمع دیوانگان

قضیه، شکل اول، شکل دوم

به بهانه‌ی منشور مهسا و ائتلاف جورج تاون

#A 418

آرمان امیری @armanparian - برای خواندن متن کامل این یادداشت اینجا کلیک کرده و یا از گزینه‌ی INSTANT VIEW استفاده کنید.

✍️ به گمانم متن منشور، و مهم‌تر از آن، ذهنیتی که به نگارش این منشور و اساسا شکل‌گیری ائتلاف جورج تاون منجر شده است را به دو شیوه‌ی کاملا متفاوت می‌توان متصور شد که هر یک نقد متفاوتی را هم می‌طلبند. این تفکیک‌بندی شاید بتواند به فهم بهتر نقاط ضعف و قوت وضعیت فعلی کمک کند.

✍️ اینجا نمی‌خواهم با ورود به محتوای منشور همبستگی (مهسا) همان نقدهای پیشین را تکرار کنم، بلکه به همین میزان اکتفا می‌کنم که اگر قرار بر یک «انقلاب رهایی‌بخش» باشد، فارغ از محتوای منشور، اصل شکل‌گیری این ائتلاف تناقض‌آلود و در نتیجه محکوم به شکست است!

✍️ مساله فقط این نیست که مثلا خانم علی‌نژاد در پاسخ به پرسش‌های یک خبرنگار اتهامات پرخاش‌جویانه‌ای علیه میرحسین موسوی مطرح می‌کند، مساله این است که اساسا این رویکرد تلاش برای جذب تمامی نیروهای اثرگذار در این ائتلاف و حتی حامیان و ای بسا برخی منتقدان آن هم به چشم نمی‌خورد. تعابیری مثل «اتوبوس مجانی» جوابگوی چنین رویکردی نیست. عجیب هم نیست که با گذشت این همه مدت از صدور منشور، نه تنها شاهد جذب هیچ نیروی جدیدی به ائتلاف نبوده‌ایم، بلکه گویا جدال بر سر قدرت در داخل خود ائتلاف هم رو به افزایش است. چنین رفتارهایی ابدا نشان نمی‌دهد که اعضای این ائتلاف به واقع نگاهی «راهگشا» به روند این انقلاب داشته باشند.

✍️ از نگاه من، وضعیت ائتلاف حاضر بی‌شباهت به آن مثل قدیم «شترمرغ» نیست که وقتی گفتند بار ببر، گفت من مرغ هستم و وقتی گفتند پرواز کن، گفت من شترم. بیشترین نقدهای وارد بر منشور ائتلاف، از زاویه‌ی نگاه «انقلاب رهایی‌بخش» بدان وارد می‌شود؛ در این موارد تمامی اعضای ائتلاف با استناد به «الزام اتحاد» به این نقدها پاسخ می‌دهند؛ پاسخی که تنها در منطق «انقلاب راهگشا» معنادار است. اما در مواردی که از آن‌ها خواسته می‌شود با برخی نیروهای سیاسی داخل کشور تعامل برقرار کنند، به ناگاه به منطق «انقلاب رهایی‌بخش» باز می‌گردند و بسیاری از نیروهای سیاسی را به چوب شعارهای رادیکال خود حذف می‌کنند. این تناقض، عملا راه را بر هرگونه پیشرفت و نقش‌آفرینی موثر ائتلاف خواهد بست.


کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام «مجمع دیوانگان»
.

Читать полностью…

مجمع دیوانگان

برای قربانیان خاموش
#A 417

آرمان امیری @armanparian - خبرها می‌گویند مغازه‌ی پلمپ شده در مشهد دوباره بازگشایی شده. همان مغازه‌ی معروف که از دوربین مداربسته‌اش صحنه‌ی حمله با ظرف ماست ثبت شد. تصاویری هم نشان می‌دهند که گروهی از مردم برای حمایت از صاحب مغازه مراجعه کرده و کسب و کارش را حمایت می‌کنند. زیبایی این تصویر برای من چیزی بیش از نمایش اتحاد است: من به وضعیتی فکر می‌کنم که شاید دیگر شاهد تکرار «قربانیان خاموش» نباشیم.

جنایت‌های آشکار در رژیم‌های استبدادی، هرقدر موحش، هرقدر فجیع و هرقدر تکان‌دهنده که باشند، دست‌کم فرصت «سوگواری» را به قربانیانشان می‌دهند. من می‌گویم سوگواری مهم است. بسیار مهم. از داغدیده‌ها بپرسید. فرصت گریستن، موقعیت مظلوم بودن، و امکان کسب هم‌دلی‌هایی که کارکرد مرهم زخم دارند. برخی قربانیان حتی تا جایگاه قهرمانان ملی بالا می‌روند. حساب سود و زیان نیست. نمی‌خواهم بگویم در برابر درد و رنجی که تحمل کرده‌اند، در برابر عمری که در زندان به سر برده‌اند و ای بسا در برابر جان عزیزی که از کف داده‌اند جبران مافاتی در کار خواهد بود؛ اما تسکینی هست و تسلایی. این مهم است؛ دست‌کم وقتی بدانیم شمار بسیار زیادی از قربانیان، از همین امکان حداقلی هم محروم بوده‌اند.

وقتی قرار بر بازخوانی فهرست جنایت‌های رژیم باشد، همه به سراغ بزنگاه‌های قتل و کشتار و زندان می‌روند؛ سراغ ۹۸، ۹۶، ۸۸، ۶۷ و ... فهرست این قربانیان مستقیم دیر یا زود مشخص می‌شود و دست‌کم امیدی هست به دادخواهی‌شان؛ اما گروه دیگری هستند که نه تنها در پیشگاه تاریخ، که ای بسا در نزد نزدیک‌ترین عزیزان‌شان هم اصلا به عنوان یک قربانی ثبت نشده‌اند؛ آنقدر مهجور که گاه حتی خودشان هم فراموش می‌کنند (یا شرم دارند که با خود تکرار کنند) ده‌ها سال درد و رنجی که کشیده‌اند چیزی جز یک ظلم آشکار نبوده است.

نخستین بزنگاهی که من برای این قربانیان خاموش می‌شناسم، بزنگاه «انقلاب فرهنگی» است. جایی که بجز تعداد زیادی از اساتید دانشگاه (که احتمالا نام این‌ها را می‌شود بالاخره پیدا کرد) هزاران دانشجو را از دانشگاه اخراج و برای همیشه از تحصیل محروم کردند. سفلگان تازه‌به‌دوران رسیده‌ی انقلابی، خیلی خوب می‌دانستند که اگر قرار باشد ریشه‌ی یک انسان، یعنی تبارش را و امکان مقاومت و تداوم‌ش را بسوزانید، بهترین روش آن است که راه معیشت‌اش را سد کنید. هزاران قربانی انقلاب فرهنگی، برجسته‌ترین استعدادهای جوان دوران خود بودند که می‌توانستند پس از فارغ التحصیلی مدارج رشد اجتماعی و اقتصادی را طی کنند. اخراج از دانشگاه اما فقط یک تنبیه موقت نبود؛ برای بخش بزرگی از این گروه، نابودی تمامی آینده‌ی خودشان و حتی خانواده‌هایشان بود.

بعدها که همان رویکرد «تصفیه» به شکل نهادهای «گزینش» به تمامی ادارات و ارگان‌های کشور تسری یافت، این وضعیت ابعاد اصلی خودش را بیشتر نشان داد. چه تعداد انسان که پشت صافی این گزینش‌ها باقی ماندند و از کمترین امکان اشتغال و معاش باز ماندند تا به صورتی کاملا سیستماتیک و برنامه‌ریزی‌شده شاهد یکی از بزرگترین پروژه‌های «مهندسی اجتماعی» باشیم. پروژه‌ی «مستضعف‌سازی مخالفان»؛ درست به موازات پروژه‌ی تزریق رانت‌های معیشتی، کاری و البته تحصیلی، برای پروردن نسلی از نخبگان رانتی که به مرور کل ترکیب‌بندی جامعه را تغییر دادند.

گاهی می‌شنوم که فلان عکاس سابق خبرگزاری فارس، یا فلان همکار سابق با کیهان و صداوسیما و دیگر نهادهای معلوم‌الحال حکومتی، حالا تغییر موضع داده و افتخارآفرین شده و جوایز بین‌المللی دریافت می‌کند. البته که خبر خوبی است. هرکسی از هرجا حساب خودش را از این حکومت نفرینی جدا کند مایه‌ی خرسندی است، اما رفقا، حواس‌تان هست که خیلی‌ها اصلا نام‌شان شنیده نمی‌شود، چون همان زمان هم حاضر نبودند ولو گرسنگی و بیکاری را با خفت همکاری در این نهادهای کثیف عوض کنند؟

البته که وقتی گزینش‌ها حتی بدیهی‌ترین فرصت‌های شغلی را شامل می‌شد، قابل درک بود که «تقیّه» کردن، اندکی ریش و گاهی چادر و دو رکعت نماز نمایشی برای بقا را بخش بزرگی از جامعه بپذیرد. جای شماتت هم نیست؛ اما آیا نمی‌شناسیم در نزدیک‌ترین اطرافیان خود کسانی را که تن به همین مقدار هم ندادند و البته که جا ماندند و عقب افتادند، یا ناچار به آوارگی شدند (و نه مهاجرت که حتما از جنس دیگری است) و در هیچ یک از موارد هم به عنوان «قربانی» کسی با آن‌ها هم‌دلی نکرد که ای بسا سرکوفت شنیدند و شماتت شدند بابت کلّه‌شقی و بی‌عرضگی!

برای مطالعه‌ی ادامه‌ی یادداشت اینجا کلیک کرده و یا از گزینه‌ی INSTANT VIEW استفاده کنید.


کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام «مجمع دیوانگان»
.

Читать полностью…

مجمع دیوانگان

آری، این روز مهم است

#V 132

ایمان آقایاری @Imraz6768 - ایمان آقایاری - ژان ژاک روسو فیلسوفِ باورمند به حقوق طبیعی بشر، معتقد بود که انسان نمی‌تواند آزادی خود را به دیگری واگذار کند. یعنی شما مالک خود و آزادیتان هستید اما نمی‌توانید خودتان را به عنوان برده بفروشید. حق آزادی حتی از طرف خود فرد نیز قابل رد و نفی نیست.

حق انتخاب آزادانه در پهنه‌ی آزادیِ فرد و از ارجمندترین حقوق آدمی است. فرد، مختار است که دست به گزینش بزند. از گزینش سبک زندگی و شغل و تفریح گرفته تا انتخاب شکل حکومت و حاکمان. اما حقِ انتخاب، لزوما به هر انتخابی حقانیت نمی‌دهد. وقتی هم که استناد به آن و یا استفاده از آن برای سلبِ حقِ انتخاب از خود در آینده باشد، یکسره باطل است.

چهل و چهار سال پیش در چنین روزهایی اراده‌ی یک ملت (دانسته یا نادانسته) بر این قرار گرفت که در عرصه‌ای باریک و بی‌رقیب عملا از خود سلب حق و آزادی کند. ملتی که اجازه داد دیگری برایش بیاندیشد: «جمهوری اسلامی، نه یک کلمه کم و نه یک کلمه زیاد». چنین انتخاب‌هایی البته که در لفظ معنی انتخاب می‌دهد، اما در معنا چیزی شبیه به تصمیم به خودکشی جمعی است، چرا که نوبت دیگری برای انتخاب وجود نخواهد داشت.

از آن روز تا به امروز، هر سال بر تعداد کسانی که خودشان را برای آن انتخاب لعنت می‌کنند افزوده شده است. عده‌ی زیادی از آنان دیگر در قید حیات نیستند. اکثریت جمعیت امروز نقشی در آن تصمیم نداشت، اما دایره‌ی شمولِ آن تصمیمِ شوم، مرزی نمی‌شناسد. داغ ننگ این قبیل انتخاب‌ها تا دنیا دنیاست بر پیشانی نسلی که خالقشان بوده باقی خواهد ماند.

اکنون روزی هزار بار در ذهن و ضمیر ایرانیان آن رفراندوم تکرار می‌شود و هر بار با الفاظی رکیک تر، پاسخ «نه» را تَکرار می‌کنند. حتی دیگر این پاسخ را در خیابان‌ها فریاد نیز می‌زنند. ولی تا به این لحظه هنوز در زیر سایه‌ی سنگین سرنوشتی هستند که غفلت پیشینیان برایشان رقم زده است. «سرنوشت تو را بتی رقم زد که دیگران می‌پرستیدند».*

شاید روزی که چندان دیر هم نباشد، این مناسبت دیگر فاقد معنا و مبنا شد و اسمش از تقویم رسمی قلم خورد. اما اگر ما نبودیم نصیحتمان به یادگار بماند: این روز را حذف نکنید، حتی اگر می‌توانید این روز را در تقویم جهانی نیز نشان گذاری کنید، فقط اسمش را عوض کنید؛ مثلا بگذارید روزِ «عبرت» یا چیزی شبیه به آن، تا هر کس از دیدن آن ورقِ تقویم بر خود بلرزد و در زمان تصمیم گیری کمی بیشتر تامل کند.

* شاملو


کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام «مجمع دیوانگان»
.

Читать полностью…

مجمع دیوانگان

در نسبت دین (اسلام) و هنر (شعر)

آرمان امیری @armanparian - این بخشی از سخنان «ادونیس» در نسبت شعر عرب، پیش و پس از اسلام است؛ هرچند که به درستی اشاره می‌کند که این وضعیت مختص اسلام نیست و این بلایی است که اساسا دین‌خویی (که آن را حتی تا افلاطون هم تسری می‌دهد) بر سر هنر (به ویژه شعر) می‌آورد.

کمترین اختلاف این اندیشمند تجددگرای عرب، با برخی همتایان پرمدعای ایرانی‌اش که اغلب با نگاهی تحقیرآمیز به جهان عرب می‌نگرند، (البته اگر اصلا بنگرند) آشنایی این پژوهش‌گر اندیشه‌ی عرب، با هنر، به عنوان یکی از مترقی‌ترین و اساسی‌ترین ارکان جهان مدرن و مبانی تجددگرایی است. گویی در کشور ما، «پشمینه‌پوش‌های تندخوی» متشرع، دقیقا به مانند خود، همتایانی به همان میزان عبوس، بیگانه با لطافت هنر، با اذهانی خشک و متصلب پرورش داده‌اند که هرچند در ظاهر و ادعا به سویه‌های متفاوتی نظر دارند، اما بیگانگی‌شان با ظرافت‌های هنر به عنوان روح جهان مدرن، در نهایت مبانی مشترکی از تصلب فکری و اذهان خشک‌اندیشی را پدید آورده که به یک اندازه با روح هنر، یا آنچه من «رمان‌گونگی جهان مدرن» می‌خوانم بیگانه هستند.

همین است که ادونیس، ریشه‌های انحراف از تجددگرایی در جهان عربی/اسلامی را به سمت و سوی تصلب سنت، در بازخوانی تاریخ شعر عرب جستجو می‌کند، اما در کشور ما که بزرگترین سرمایه‌ی فرهنگی‌اش دقیقا در تاریخچه‌ی شعرش نهفته، شخصی چون طباطبایی می‌تواند به کلی گنجینه‌ی شعر فارسی را نادیده بگیرد و در نصیحت‌نامه‌ها و شریعت‌نامه‌ی اهل استبداد به دنبال رد پای فرهنگ ایرانشهری بگردد!

این کلیپ، صرفا مقدمه‌ی یادداشتی است که به تفصیل در مورد پروژه‌ی عظیم فکری «ادونیس» خواهم نوشت و آن را به عنوان یکی از «چهارچوب‌های پژوهش خود» در طرح پروژه‌ی نظریه‌ی تجدد ایرانی به کار خواهم بست.


کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام «مجمع دیوانگان»
.

Читать полностью…

مجمع دیوانگان

در حسرت رؤیای شیرین مشروطه‌ی ایرانی

#A 426
از مجموعه‌‌‌ی #نظریه_تجدد_ایرانی


آرمان امیری @armanparian - زمستان سال ۱۳۷۶، سیدجواد طباطبایی در واکنش به کتاب «مشروطه‌ی ایرانی»، نوشته‌ی «ماشالله آجودانی» نوشت: «به نظر من... به جرات می توان گفت که کتاب [آجودانی] نخستین نوشته ارجمندی است که پس از سال ها درباره اندیشه سیاسی جنبش مشروطه خواهی انتشار می یابد». (ایران‌نامه / سال شانزدهم / شماره۱/ زمستان ۷۶)

ده سال بعد اما، در گفتگوی دیگری با مجله «شهروند امروز» به تاریخ پنجم اردیبهشت ۱۳۸۷ گفت: «این نکته را درباره مشروطه ایرانی باید بیفزایم که این کتاب بیشتر نوشته ای ادبی است که اشاره هایی نیز به تاریخ روشنفکری در آن آمده است. به نظر من، از نظر تاریخ اندیشه و نیز از نظر تاریخ جنبش مشروطه خواهی به کلی بی فایده است. به گواهی آنچه در فصل های مشروطه ایرانی آمده، نویسنده هیچ چیز درباره تاریخ اندیشه سیاسی نمی داند.»

در این ده سال چه اتفاقی افتاد که نظر فیلسوف ایرانشهر به کلی از این رو به آن رو شد؟ اگر نخواهیم شآن جناب استاد را چنان پایین بیاوریم که بگوییم کل قضاوت‌هایش در مورد تاریخ و اندیشه ذیل سرفصل حب و بغض‌های شخصی‌اش تعریف می‌شود (طی این ده‌سال یک مقدار میان اساتید شکرآب شده بود)، ناچاریم برای یافتن پاسخ به به پروژه‌ی فکری آجودانی در «مشروطه‌ی ایرانی» بپردازیم و نسبت آن را با پروژه‌ی طباطبایی بسنجیم.

ایده‌ی اصلی کتاب «مشروطه‌ی ایرانی» را می‌توان بدین صورت خلاصه کرد که از نگاه آجودانی، دلیل شکست و ناکامی جنبش مشروطه، در تقلیل‌گرایی مفاهیم مدرن مشروطیت در کلام و عمل روشنفکران ایرانی نهفته است. از این جهت، آجوانی را نیز می‌توان یکی دیگر از اندیشمندان «فرهنگ‌محور» قلمداد کرد که تمامی دلایل شکست یک جنبش بزرگ سیاسی و اجتماعی را صرفا در مبانی و مفاهیم حوزه‌ی اندیشه خلاصه می‌داند و این، نخستین و احتمالا بارزترین وجه اشتراک او با طباطبایی است.


برای خواندن ادامه‌ی یادداشت اینجا کلیک کرده و یا از گزینه‌ی INSTANT VIEW استفاده کنید.

کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام «مجمع دیوانگان»
.

Читать полностью…

مجمع دیوانگان

تجربه‌ای در بازخوانی تجدد ایرانی
#A 425

از مجموعه‌‌‌ی #نظریه_تجدد_ایرانی


آرمان امیری @armanparian - «گرچه بازار این بحث در چند سال اخیر نزد ایرانیان داخل و خارج کشور رونقی بی‌سابقه یافته است، تجربه‌ی تجدد در ایران سابقه‌ی بس دیرینه دارد. از زمانی که بیهقی می‌خواست «داد این تاریخ» بدهد تا روزگاری که گلشیری سوگی بر سرزمین سترون می‌نوشت، از روزی که عطار شرح حال اولیاء تصوف را باز می‌گفت تا دورانی که دکتر صدیقی شرحی بر آرای ارسطو می‌نگاشت و سعیدی سیرجانی از ضحاک ماردوش سخن می‌گفت، انگار همواره محور و مفصل مهم‌ترین مباحث فرهنگی جامعه‌ی ما، گاه به تصریح و گاه به تاکید، زمانی به تلویح و زمانی به تقریب، همین مساله‌ی تجدد بود».

همین عباراتِ کوتاهِ دکتر «عباس میلانی» در پیشگفتار کتاب «تجدّد و تجدّدستیزی در ایران»، با ایجاز و اختصار تمام، تمایز نگاه او به مساله‌ی تجدد را با رویکردی که امثال طباطبایی در پیش گرفته بودند آشکار می‌کند. در روایت طباطبایی، تاریخ ایران در قرن‌های نخست ورود اسلام یک «عصر زرّین» را تجربه می‌کند و پس از آن یکسره دچار زوال و انحطاطی می‌شود که بساط «اندیشه‌ی خردگرا» در میان ایرانیان را بر می‌چیند و ما را به ملتی که اسیر «امتناع اندیشه» هستیم بدل می‌کند. (تمامی مفاخر فرهنگی ایرانیان، از حافظ و سعدی و مولوی و نظامی و خیام گرفته، تا شعرا و ادیبان و هنرمندان معاصر نیز همگی در همین دوران انحطاط و زوال قرار می‌گیرند) در روایت میلانی اما، بارقه‌های خردگرایی و گرایش به تجدد هیچ گاه در طول تاریخ ایران متوقف نمی‌شود، بلکه جسته و گریخته، اما به صورتی مداوم ادامه می‌یابد تا به عصر جدید می‌رسد.

میلانی، پروژه‌ی خودش در بازخوانی عناصر تجدّدگرایی ایرانیان را بر پایه‌ی مدلی از «نوتاریخی‌گری» (New Historicism) بنا می‌کند. خودش در توضیح می‌نویسد که منادیان نوتاریخی‌گری «می‌خواهند هر متن را در بستر تاریخی‌اش، از زاویه‌ نقشش در تحکیم یا تضعیف «رژیم حقیقت» زمان، و با اعتنایی ویژه به شگردهای روایی و ظرایف سبکی و کلامی آن اثر حلاجی کنند». میلانی نیز تلاش می‌کند تا با سرک کشیدن به گوشه‌وکنار تاریخ و فرهنگ ایرانیان، رگه‌های تجدّدگرایی را در اعصار و آثار مختلف تاریخی و فرهنگی جستجو کند و البته در هیچ موردی از پذیرش و تاکید بر رگه‌های «تجدّدستیزی» هم پرهیز نمی‌کند. یعنی، ما با یکی از رویکردهای شوونیستی و خردستیز مواجه نیستیم که مدعی می‌شوند فرهنگ ایرانیان از پیشگامان تمامی وجوه تجدّد و روشنگری بوده! نوتاریخی‌گری مورد نظر میلانی، صرفا تلاشی است برای یافتن بارغه‌هایی از عناصر تجدّد، در فرهنگی که با بیش از یک هزار سال سابقه‌ی تداوم، بی‌شک نمی‌توانسته به کل در نسخه‌های تقلیل‌گرایانه‌ای از جنس «امتناع» و «انحطاط» خلاصه شود.



برای خواندن ادامه‌ی یادداشت اینجا کلیک کرده و یا از گزینه‌ی INSTANT VIEW استفاده کنید.

کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام «مجمع دیوانگان»
.

Читать полностью…

مجمع دیوانگان

نظریه‌ای برای ایران بر پایه‌ی ارزش‌های جنبش «زن، زندگی، آزادی»

#A 425
از مجموعه‌‌‌ی #نظریه_تجدد_ایرانی

✍️...نسل جدید ایرانی بیشتر به یک موجود هشلهفی شبیه شده‌اند که بندبند وجودشان از تناقض‌های فراوان سرشار است. آن‌ها ممکن است که از لحاظ ظاهری، سبک زندگی‌شان تغییرات فراوانی کرده باشد. مثلا درست است که بسیاری از آن‌ها اهل رقص و آواز و پارتی‌های شبانه خانگی هستند، مشروب می‌خورند و حشیش می‌کشند و پسرها موهایشان را سیخ‌سیخ می‌کنند و دخترها برای آن‌ها دلبری می‌کنند و… اما در عین حال از لحاظ نظری ذهنیت‌شان بسیار خام و ابتدایی است. تلقی‌شان از دین بسیار مغشوش و سطحی است و بسیاری از آن‌ها علی‌رغم تظاهرات مدرنی که دارند افکارشان به شدت سنتی و خرافاتی است...

(بخشی از گفتگوی سیدجواد طباطبایی با علی عظیمی‌نژادان)

* * *

آرمان امیری @armanparian - کلیپ پیوست (که از اینجا می‌توانید ببینید) و بند نخست این یادداشت، تعابیری هستند از دو اندیشمند شناخته‌ی شده‌ی ایران اخیر، که در ظاهر به دو قطب کاملا متضاد و ای بسا متخاصم تعلق دارند و اتفاقا در چندین مورد مجادلات سخت قلمی هم با یکدیگر داشتند که عاری از توهین و پرخاش هم نبود. (طباطبایی در مقالاتش عامدانه و به قصد تحقیر نام «یوسف اباذری» را «ابازری» می‌نوشت) البته که میان اندیشه‌ی چپ‌گرای اباذری و تفکرات راست‌گرایی محافظه‌کار طباطبایی اختلافات فراوانی هم وجود دارد، اما من در همین دو برش ساده از سخنان‌شان در مورد وضعیت جدید جامعه‌ی ایرانی شباهت‌هایی آشکار می‌بینم که محصول یک نقطه‌ی مشترک در هر دوی این کانون‌های فکری است: «ستیز با بنیان آزادی مدرن»!

اگر به این زودی روح حاکم بر جنبش «زن زندگی آزادی» را فراموش نکرده باشیم، به خوبی احساس خواهیم کرد که چقدر هر دوی این نگاه‌ها با مدرن‌ترین جنبش ایران امروز در تضاد قرار دارند. جالب اینجاست که هر دوی این اندیشمندان، پس از آغاز جنبش اخیر، دست به قلم بردند تا به زعم خود از آن دفاع کرده و البته تفسیر و خوانش خود را در موردش ارائه کنند. من کاملا با این ایده که جنبش اخیر نیز نیازمند پشتوانه‌های نظری است کاملا موافقم، اما عمیقا باور دارم جنس اندیشه‌های طباطبایی و اباذری چنان در تضاد با روح این جنبش بود، که تلاش آن‌ها برای تئوریزه کردن جنبش، خواسته یا ناخواسته، عملا چیزی جز تلاش برای انحراف و قلب ماهیت آن نخواهد بود.

در فضای رسانه‌ای این روزها، تعبیری با عنوان «۵۷ی‌ها» رواج پیدا کرده است که طبیعتا به یک مفهوم خاص اشاره دارد؛ مفهومی که جامعه معادل دقیقی برای خطاب قرار دادن‌ش پیدا نکرده و در نتیجه مجبور شده برای توصیف‌ش یک واژه‌ی ترکیبی جدید ابداع کند. من با نفس این تلاش بسیار هم‌دل هستم، اما گمان می‌کنم این مفهوم جدید هنوز به دقت تشریح نشده و در سطحی شفاهی، صرفا یک معنای گنگ و تقریبی دارد.

ریشه‌ی نیاز به چنین تعبیری، قطعا مشاهده‌ی وضعیت «نکبت‌بار»ی است که از پس ۴۵ سال حاکمیت اسلام‌گرایان بر کشور مشاهده می‌شود. در این معنا، من هم نه تنها با ضرورت شناسایی و انکار تمامی ارزش‌ها، نگرش‌ها، اهداف و جهان‌بینی خاصی که به چنین وضعیتی ختم شده است کاملا موافق هستم، بلکه چنین جراحی بزرگی را در حوزه‌های اندیشه، جامعه، سیاست، اقتصاد و حتی روابط بین‌المللی واجب و ضروری می‌دانم. با این حال، با یک خوانش بسیار تقلیل‌گرایانه از «۵۷ی‌ها»، که برای سنجش آن صرفا سنگ عیار ستایش و تمجید از نظام حکومتی پیش از انقلاب را معیار قرار داده به شدت مخالفم و اتفاقا همین رویکرد را یک رویکرد «۵۷ی» می‌دانم!

با وام‌گیری از تعبیر عزیزی اندیشمند، من هم گمان می‌کنم که ما با یک «بلیّه» در سال ۵۷ مواجه بودیم؛ اما این «بلیّه‌ی ۵۷»، در ابعاد مختلف اجتماعی، سیاسی و البته پشتوانه‌های نظری و اندیشه، آبشخورها و زمینه‌های بسیار متکثری داشت. بخش بزرگی از این بلای خانمانسوز، محصول انقلابیونی بود که بعدها حکومت اسلامی را بنا کردند. بخشی محصول انقلابیونی بود که خودشان بعدها قربانی رقبای اسلام‌گرا شدند. و البته، بخش غیرقابل انکاری نیز محصول حکومتی بود که بی‌شک در یک کشور به نسبت عقب‌مانده‌ و غیردموکراتیک خاورمیانه‌ای، بزرگترین بازیگر تمامی عرصه‌های اجتماعی و سیاسی کشور بوده و دقیقا به همین دلیل نمی‌تواند خودش را نسبت به تبعات فاجعه‌ای که رخ داد به کلی تبرئه کند.


برای خواندن ادامه‌ی یادداشت اینجا کلیک کرده و یا از گزینه‌ی INSTANT VIEW استفاده کنید.

کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام «مجمع دیوانگان»
.

Читать полностью…

مجمع دیوانگان

روزگار زوال یک اندیشه‌ی منحط

✍️ یادداشت چهارم (پایانی) از مجموعه‌ی #طباطبایی_چه_می‌گوید
#A 424

آرمان امیری @armanparian - حکایتی نقل است از ناصرالدین‌شاه که می‌خواست پای عمّه‌ی گرامی‌اش را هم به فهرست زنان حرم‌سرا باز کند. به گروهی از فقها سفارش کردند که بگردند در ابواب فقه تا مشکل شرعی این مساله را حل کنند. فقهای درباری رفتند و به هر دری که توانستند زدند و در نهایت دست از پا درازتر برگشتند خدمت سلطان و عرض کردند که قبله‌ی عالم به سلامت باد، «گشتیم و نشد»! ناصرالدّین شاه هم در جواب لبخندی زد و گفت: «اما ما کردیم و شد»!

* * *


طباطبایی کلیّت پروژه‌ی خودش را تلاشی در مدخل تاریخ اندیشه معرفی می‌کند. با این توضیح که تاکید دارد خودش تاریخ‌نگار اندیشه نیست و چنین قصدی هم ندارد. بلکه صرفا می‌خواهد از ملاط آماده در تاریخ اندیشه‌ی ایران‌زمین، برای یک «نظریه‌پردازی در تاریخ اندیشه» استفاده کند. به زعم او، تجدّد ایرانی، از فقدان یک نظریه‌ی فلسفی در مورد تاریخ اندیشه‌اش رنج می‌برد و او قصد دارد در مقام «فیلسوف» این ضعف تاریخی را جبران کند.

چنین پروژه‌ای در جای خودش بسیار جذاب و ارزشمند می‌بود، با این شرط که در تشخیص حد و حدود خودش یکسره به بیراهه نمی‌رفت. مشکل از آنجا شروع شد که طباطبایی فراموش کرد (یا ای بسا به کل اعتقاد نداشت) که یک نظریه‌ی فلسفی در مورد تاریخ اندیشه، بر فرض هم که بتواند به تمامی پرسش‌های این حوزه پاسخ بدهد، اصلا قرار نیست بتواند به تمامی مشکلات یک کشور و یک جامعه و یک ملت در تمامی حوزه‌ها پاسخ بدهد!

طباطبایی هدف‌گذاری خودش را کشف راه‌حل «تجدّد ایرانی» قرار می‌دهد، اما تنها تصویری که از تجدد در پروژه‌اش دیده می‌شود یک تصویر کاملا نظری است. در حالی که در تاریخ غرب، یعنی همان‌جا که اتفاقا الگوی طباطبایی و محل اخذ پرسش‌های او بوده، هرگز تعبیر مدرنیته و سرچشمه‌ها و بزنگاه‌های تاریخی آن به تحولات حوزه‌ی اندیشه خلاصه نشده و تقلیل پیدا نمی‌کند.


برای خواندن ادامه‌ی یادداشت اینجا کلیک کرده و یا از گزینه‌ی INSTANT VIEW استفاده کنید.

کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام «مجمع دیوانگان»
.

Читать полностью…

مجمع دیوانگان

استثناسازی از ایران و گرفتاری در بن‌بست خودساخته

✍️ یادداشت سوم از مجموعه‌ی #طباطبایی_چه_می‌گوید
#A 423

آرمان امیری @armanparian - در دهه‌های چهل و پنجاه خورشیدی، گفتمان «بازگشت به خویشتن» در میان نخبگان و فضای روشنفکری کشور رواج خیره‌کننده‌ای پیدا کرد. بن‌مایه‌ی استدلال اهالی «بازگشتن به خویش» وجود یک تمایز ماهوی میان «غرب و شرق» بود. آنان استدلال می‌کردند که در جهان پرآشوب کنونی، هرآنچه اندیشه و نظریه ارائه شده، محصول تاریخچه و شرایط سیاسی و اجتماعی جهان غرب بوده است. در نقطه‌ی مقابل، راه رهایی ما، انکار این «غرب‌زدگی»، و تلاش برای استخراج یک مسیر اختصاصی از دل سنت اندیشه‌ی شرقی/ایرانی/اسلامی است. اگر همین وجه تمایزبخش «متفاوت‌انگاری ایران نسبت به تمامی جهان» را ملاک قرار دهیم، آن وقت درخواهیم یافت که بزرگترین نماینده‌ی این گفتمان بازگشت به خویشتن در دهه‌های اخیر، کسی بود که اتفاقا شدیدترین حملات را به نمایندگان این گفتمان در دهه‌های چهل و پنجاه انجام داد: سیدجواد طباطبایی!

طباطبایی بر خلاف بسیاری از همتایان دهه‌های پیشین، به جای نفرت از غرب، اتفاقا با نگاهی کاملا مثبت به دستاوردهای عصر روشنگری پروژه‌اش را آغاز کرد. با این‌حال، او نیز به مانند همان کسانی که مورد انتقاد قرار می‌داد اعتقاد داشت که سرنوشت ایران و سنت و تاریخچه‌ی آن یک مورد استثنایی و متفاوت از باقی نقاط جهان است و در نتیجه نیازمند یک نظریه‌پردازی انحصاری و متفاوت است و مشکل از همینجا آغاز شد.

استثناانگاری ایران در مدل طباطبایی، تفاوت‌هایی با نسخه‌های سلفی‌گری شریعتی یا ارتجاع غرب‌ستیز آل‌احمد داشت. خود طباطبایی به درستی بر هدف‌گذاری مدل «امت / امامت» در اندیشه‌ی این چهره‌ها انگشت گذاشت و معتقد بود نظام جمهوری اسلامی، محصول همان روایت ایدئولوژیکی است که امثال شریعتی و آل‌احمد از اسلام ارائه دادند و هیچ نسبتی با مصالح تاریخی ایران بزرگ فرهنگی ندارند. او در نقطه‌ی مقابل این امّت‌گرایی، سعی داشت بر «ایران‌گرایی» تاکید کند و از این منظر، به تعبیر درست فیرحی، از حیث تیپ‌شناسی هرچند در دسته‌ی اندیشمندان «بازگشت به خویشتن» قرار می‌گیرد، اما به جای شریعتی و آل‌احمد، بیشتر با افرادی چون ابراهیم پورداوود و مشیرالدوله پیرنیا همسو و هم‌دل بود. البته با ویژگی‌های خاص خودش در بازخوانی تاریخ.

به صورت مشخص، طباطبایی معتقد بود که ایرانشهر، به صورت تاریخی وحدتی داشته که مبتنی بر ایده‌ی ملّی بوده و از آن مهم‌تر، این وحدت ملّی، از آغاز تاریخ ایرانشهر امری «طبیعی» بوده است! «طبیعی» قلمداد کردن مفاهیمی چون وحدت ملی، وحدت سیاسی و اساسا امر سیاسی، جز در منطقی ناسیونالیستی، آن هم با گرایش‌های شبه‌فاشیستی که به یک ملیّت سویه‌های تجریدی ازلی و ابدی می‌بخشد قابل درک و فهم نیست. هرچند طباطبایی اصرار داشت که ایده‌ی او ربطی به ناسیونالیسم ندارد و در این مورد هم به مانند بسیاری از موارد دیگر معتقد بود که منتقدانش نه ناسیونالیسم را فهمیده‌اند و نه امر ملی را و نه کلا هیچ چیزی را! اما این پرخاش‌گری‌های او و زیر سوال بردن تمامی مفاهیم و کلمات، باز هم چیزی را در واقعیت تغییر نمی‌داد.

برای خواندن ادامه‌ی یادداشت اینجا کلیک کرده و یا از گزینه‌ی INSTANT VIEW استفاده کنید.

کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام «مجمع دیوانگان»
.

Читать полностью…

مجمع دیوانگان

رؤیای شیرین ایران‌شهری

✍️ یادداشت دوم از مجموعه‌ی #طباطبایی_چه_می‌گوید
#A 422

آرمان امیری @armanparian - در یادداشت نخست، مستقیم به سراغ آخرین مرحله از پروژه‌ی طباطبایی رفتم. اینجا به مرحله‌ی اول باز می‌گردم. یعنی این پرسش که اصلا طباطبایی از کجا شروع می‌کند و چرا شروع می‌کند؟

نقطه‌ی شروع پروژه‌ی طباطبایی چیزی متفاوت از جنس همان پرسش معروف «چرا ما عقب ماندیم نیست». پرسشی دست‌کم به قدمت یک قرن که اندیشمندان بسیاری به آن پرداخته‌اند و پاسخ‌های جسته و گریخته‌ای هم فراهم کرده‌اند. در این پاسخ‌ها اغلب تلاش شده که راهکار عبور از «سنّت» به «تجدّد» در جامعه‌ی ایرانی مورد بررسی قرار گیرد.

طباطبایی به آن دسته از اندیشمندان تعلّق دارد که تجدد را در تداوم، برآمده و محصول مواجهه‌ی نقاد با سنّت می‌داند و نه مرحله‌ای گسسته و محصول گذار و اتمام سنّت که از این نظر من هم کاملا با او موافقم و همین مساله را مایه‌ی جذابیت پروژه‌اش می‌دانم. با همین نگرش، طباطبایی برای دست‌یابی به پاسخ تجدد امروز، به سراغ کشف سنّت دیروز می‌رود و مشکل کار از همینجا آغاز می‌شود: او هم به مانند باقی همتایان‌ش از کشف چنین سنّتی عاجز می‌ماند و اینجاست که پروژه‌ی او، وضعیت «مهندسی معکوس» به خود می‌گیرد! یعنی ابتدا با مرور تجربه‌ی غرب، یک مدل مشخص برای مراحل تکوین سنّت، و حتی دلایلی برای انحطاط کشف می‌کند. بعد همان چهارچوب را با خود به تاریخ ایران می‌برد تا «معادل‌یابی» کند که البته شکست می‌خورد. پس سعی می‌کند دست به «معادل‌سازی» بزند!

اینکه در مرور تاریخ ایران، امکان کشف یک سنّت متعیّن پایدار وجود ندارد، کشف جدیدی نیست. شیوه‌ی مهندسی معکوس طباطبایی اما، این بحران را به نوعی تشدید می‌کند. او از ابتدا تصمیم خودش را گرفته که قرار است نخ تسبیحی به عنوان «سنّت ایرانشهری» برای پیوستار تاریخ کشور استخراج کند؛ یعنی حرف آخر را از همان اول زده و از اینجا به بعد پروژه‌اش به شکل «کشف معنا و حدود و ثغور این سنّت ایرانشهری» در می‌آید، اما چون موفّق به چنین کشفی نمی‌شود، ناگزیر به جعل سنّت یا حتی جعل تاریخ دست می‌زند.


برای خواندن ادامه‌ی یادداشت اینجا کلیک کرده و یا از گزینه‌ی INSTANT VIEW استفاده کنید.


کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام «مجمع دیوانگان»
.

Читать полностью…

مجمع دیوانگان

مؤلفه‌های سنّت و پیامدهای آن در اندیشه‌ی طباطبایی

✍️ یادداشت نخست از مجموعه‌ی #طباطبایی_چه_می‌گوید
#A 421

آرمان امیری @armanparian - برای فهم آرای طباطبایی، شاید هیچ دو کلیدواژه‌ای به اندازه‌ی «هویت» و «سنت» ضروری و گره‌گشا نباشند، تا جایی که اگر بگوییم فهم اندیشه‌ی طباطبایی، مترادف است با فهم نگاه و تعریف او از «هویت ملی» و «سنت» ایرانیان، چندان به بیراهه نرفته‌ایم. به اختصار همینقدر توضیح می‌دهم که طباطبایی تاکید دارد، پاسخ به مسائل ایران فقط از دل سنت ایران باید استخراج شود. پس این «سنت» برای طباطبایی هم زمین بازی و هم دایره‌ی استدلال و ارجاعات را تشکیل می‌دهد. مساله‌ی هویت هم متناسب با نوع اندیشه‌ی او، کلیدی‌ترین ابزار در فهم تاریخ فراز و فرود فرهنگ و سیاست کشور است. یعنی از نظر طباطبایی، آگاهی از «هویت ملی» برای ایرانیان کلید حل مشکلات و قدم گذاشتن در مسیر رشد است، به همان میزان که فراموشی یا غفلت از مفهوم «هویت ملی» مایه‌ی سقوط و انحطاط بوده و هست. (نوع کارکرد این مفاهیم در استدلال‌های پروژه‌ی طباطبایی را در یادداشت‌های آینده بیشتر توضیح می‌دهم)

با همین مقدمه‌ی کوتاه، مشخص می‌شود که تکلیف بخش بسیار بزرگی از نتایجی که در آینده طباطبایی خواهد گرفت یا نسخه‌هایی که تجویز خواهد کرد را همین تعریف هویت و مولفه‌های سنت تشکیل می‌دهد که از نظر طباطبایی سه ریشه و خاستگاه دارند:

نخست: اندیشه ایرانشهری
دوم: ‌فلسفه خردگرای یونانی
سوم: شریعت اسلامی (امروزه معادل تشیع)

خود طباطبایی، به کرّرات و در موارد متعدد تاکید می‌کند که این عناصر در هم تنیده هستند و هرچند دچار فراز و فرود شده‌اند اما نباید هیچ کدام را به تنهایی ملاک قرار داد. با این حال، در فصلی از اندیشه‌هایش که قرار است تمامی مقدمات نظری و تاریخی‌اش به سرانجام برسد و برای برپایی «نظام حکومت قانون» نسخه‌ای بپیچد، به ناگاه همه چیز دگرگون می‌شود! یعنی دو آبشخور نخستین را به کل کنار می‌گذارد و تنها شریعت اسلامی، یا به صورت دقیق‌تر، «فقه شیعی» را سنگ‌بنای برقراری حکومت قانون معرفی می‌کند.

برای خواندن ادامه‌ی یادداشت اینجا کلیک کرده و یا از گزینه‌ی INSTANT VIEW استفاده کنید.


کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام «مجمع دیوانگان»
.

Читать полностью…

مجمع دیوانگان

بیضایی، و روایتی فمنیستی از ناموس ملی

#A 420

آرمان امیری @armanparian - اصل ماجرایی که در تاریخ مشروطه به «حکایت دختران قوچان» شهرت یافت کمی محل ابهام است. روایتی که کسروی از این ماجرا ثبت کرده بخشی از این ابهام را مشخص می‌کند:

«ایرانیان عشق‌آباد، تلگرافی به مجلس فرستاده بودند بدین‌سان: «ما به چشم خود دیدیم که اطفالِ قوچانی‌ها را در عشق‌آباد مثل گوسفند و سایر حیوانات به ترکمانان می‌فروختند و کسی نبود دادرسی نماید…» در نشست ششم اسفند (۱۳ محرم) میرزا محمود کتابفروش آگاهی‌های گشاده‌تری در آن باره داده چنین گفت که داستان دو تاست: یکی آن که در سال گذشته در خراسان ملخ‌خواری شده و کشت‌ها بار نداده بود. مردم به شاه نامه نوشته و دادخواهی کردند و شاه گفت کسی برای بازرسی فرستاده شود. ولی عین‌الدّوله گوش نداد و آصف‌الدّوله [حکمران خراسان] و کارکنان او فشار آورده مالیات خواستند و مردم ناگزیر شده دختران خود را فروختند که ترکمانها خریدند. دیگر آن که سالار مُفخّم بجنوردی از سوی دولت برای جلوگیری از تاخت و تاراج ترکمان‌ها می‌بود و سالانه پولی از آن باره می‌گرفتی، ولی آصف الدّوله آن پول را بُرید و او نیز ترکمانان را برانگیخت که به خاک قوچان ریختند و پس از کشتار و تاراج شصت تن از زنان و دختران را دستگیر کرده با خود بردند و در عشق‌آباد فروختند».

به هر حال خبری که می‌دانیم تقریبا در بهار سال ۱۲۸۳ خورشیدی منتشر شد و سراسر کشور را در بهت و حیرت فرو برد، گزارشی بود از ظلم و جوری که کار مردمان خراسان را به «دختر فروشی» کشانده بود. این واقعه به مرور در حافظه‌ی تاریخ‌نویسی مشروطه کمرنگ شده است اما شواهد فراوانی وجود دارد که در زمان خودش اتفاق بسیار بزرگی بوده و تقریبا تمام کشور و طیف‌های سیاسی را (از مشروطه‌خواه تا ضدمشروطه) به واکنش وا داشته است.

افسانه نجم‌آبادی، در مقاله‌ی مفصلی* با مرور واکنش‌های آن زمان به واقعه‌ی فروش دختران قوچان، تلاش کرده پیامدها و اثرات آن بر انقلاب مشروطه، و همچنین مفاهیم سیاسی و ملی زمان را بررسی کند. در روایت خانم نجم‌آبادی، ماجرای فروش دختران قوچان در زمان خودش، پلی میان تعصبات سنتی جامعه‌ی ایرانی نسبت به مساله‌ی «ناموس» و احساس تازه متولدشده‌ از مفهوم مدرن «ملت» برقرار کرد. بدین ترتیب که ترکیب «ناموس ملی» قوام پیدا کرد و ابعاد تازه‌ای به خود گرفت، تا بدانجا که ترکیبات جانبی مربوط به دو تعبیر «ناموس» و «ملیت» را هم به یکدیگر پیوند زد. برای مثال، از آن پس بود که کم‌کم وطن‌فروشی با ناموس‌فروشی (بی‌ناموسی) معادل شد. یعنی کسی که هیچ‌گونه سابقه‌ی رفتار غیرناموسی در کارنامه‌اش نداشت، احتمال داشت به دلیل شائبه‌ای در کنش‌های سیاسی‌اش که به «ضدملی» تعبیر می‌شد «بی‌ناموس» خوانده شود.

تا اینجای کار، شاید مشخص نباشد که چرا چنین پیوندی میان «ناموس» و «وطن» را باید با نگاهی فمنیستی یک دستاورد قلمداد کنیم. در یک خوانش سطحی و اولیه، «ناموس» و «وطن» هر دو کلیدواژه‌هایی در دستگاه تعصب‌آلود سنت پدرسالاری هستند که باید جراحی شده و به دور انداخته شوند. مورد بسیار جالب نمایشنامه‌ی «ندبه» از «بهرام بیضایی» اما به شفاف‌تر شدن فهم این موضوع کمک می‌کند.

برای خواندن ادامه‌ی یادداشت اینجا کلیک کرده و یا از گزینه‌ی INSTANT VIEW استفاده کنید.


کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام «مجمع دیوانگان»
.

Читать полностью…

مجمع دیوانگان

ردّ پای داستان «بلوار نیفسکی» گوگول در «بوف کور» هدایت

#A 419
مقدمه‌ی غیرضروری

آرمان امیری @armanparian - کنکاش در منابع مورد اقتباس صادق هدایت برای نگارش بوف کور، چالشی است به قدمت ۶۰ سال که گاه برخی آن را تا سرحد ادعای «سرقت ادبی» نیز پیش برده‌اند. دامنه‌ی این مشابهت‌یابی‌ها، از فضای سینمای اگزیستانسیال آلمان، تا نویسندگان سوررئال فرانسوی و شاعری چون ریلکه گسترش یافته است است. قضاوت و برداشت شخصی من در این موارد، نه تنها به مرزهای آنچه می‌تواند «سرقت ادبی» خوانده شود نزدیک هم نشده، بلکه کاملا برعکس، به شخصه از جستجوی این رد پاها همواره لذت برده‌ام و آن را همچون نشانه‌هایی از بینامتنیت اثر بسیار گرامی می‌دارم. در نتیجه، طرح این یادداشت هیچ ارتباط و نسبتی با سرقت‌های ادبی ندارد. آنچه باعث شد طرح این یادداشت را خالی از لطف ندانم، فقط آن بود که به شخصه در هیچ یک از این مجادلات، رد پای اشاره‌ای به ادبیات روسیه و به ویژه شخص «گوگول» به عنوان یکی از منابع الهام هدایت ندیدم.

* * *

داستان «بلوار نیفسکی» از معروف‌ترین آثار گوگول است. بخش عمده‌ای از مقدمه‌ی این داستان را گوگول به توصیف این بلوار پترزبورگ و آداب و شمایل رهگذران و عابران آن اختصاص داده است؛ اما با پایان یافتن این مقدمه‌ی نسبتا طولانی، داستان با دنبال کردن سرنوشت دو جوان ادامه پیدا می‌کند. دو مرد که با هم در بلوار قدم می‌زدند و با دیدن دو زن، به دنبال آن‌ها راه می‌افتند. ابتدا سرنوشت تراژیک پیسکاریوف را می‌خوانیم. جوان هنرمندی که به دنبال زنی سیاه‌موی می‌رود و در عشق او گرفتار می‌شود؛ اما از آنجا که در می‌یابد معشوق یک زن تن‌فروش عامی است، ابتدا بیمار و اسیر اعتیاد می‌شود و در نهایت خودش را می‌کشد.

در بخش بعدی، گوگول سرنوشت «ستوان پیرگوف» را از همان محل پی می‌گیرد. مردی عیاش و زن‌باره که دنبال زنی آلمانی روان می‌شود اما این بخش از داستان هم به مانند مقدمه‌ی مفصل آن چندان مورد توجه من نیست. موضوع این یادداشت، شباهت‌های شگرفی است که من میان داستان جوان هنرمند گوگول و «بوف کور» هدایت می‌بینم.

* الگوی عشق اثیری و زن لکاته

در نخستین گام، برای تشخیص شباهت مورد اشاره، می‌توان به الگوی کلانی که طرح این داستان را تشکیل می‌دهد اشاره کرد: الگوی تبدیل معشوق اثیری به زن لکاته. پیسکاریوف، هنرمندی است که به تعبیر گوگول، به کلی با جهانی که ما می‌شناسیم بیگانه است: «این مرد جوان، جزو طبقه‌ای بود که یکی از عجیب‌ترین پدیده‌های زندگی ما را تشکیل می‌دهند و همان‌قدر بخشی از سکنه‌ی پترزبورگ به حساب می‌آیند که اشخاص رؤیایی بخشی از جهان واقعی». (ص۵۹-۶۰)*

بر خلاف داستان گوگول که در آن راوی خودش را هنرمند نمی‌داند و به پیسکاریوف نگاهی از بیرون می‌اندازد، راویِ داستان بوف‌کور از ابتدا خودش را یک هنرمند (نقاش روی قلمدان) معرفی می‌کند؛ اما در این روایت که جهان هنرمندان با جهان مردمان عادی به کلی متفاوت و بیگانه است، راوی بوف‌کور هم با گوگول کاملا موافق است: «مراحل مختلف بچه‌گی و پیری برای من جز حرف‌های پوچ چیز دیگری نیست. فقط برای مردمان معمولی، برای رجّاله‌ها، رجّاله‌ی با تشدید، همین لغت را می‌جستم، برای رجّاله‌ها که زندگی آن‌ها موسم و حد معینی دارد ... صدق می‌کند».

از این شباهت نخستین که بگذریم، چهارچوب کلی داستان پیسکاریوف با همان الگوی زن اثیری آغاز می‌شود. عشقی در یک نگاه به زنی که گویی از جهان رؤیا وارد شده: «فقط می‌خواست نشانی و محل زندگی این موجود آسمانی را بیابد که به نظر می‌آمد مستقیما از بهشت به بلوار نیفسکی نازل شده است». ص۵۹

راوی هدایت نیز در توصیف زن اثیری خود به صورت مداوم به فرشته‌ای از بهشت که ربطی به این جهان ندارد ارجاع می‌دهد: «و یک دختر جوان، نه یک فرشته‌ی آسمانی جلوی او ایستاده بود».

حتی اگر بخواهیم در جزییات توصیف چهره‌ی دو داستان هم دقیق شویم، تاکید دو نویسنده بر لب‌های زن اثیری جالب توجه است. هدایت می‌نویسد: «گونه‌های برجسته، پیشانی بلند، ابروهای باریکِ به هم پیوسته، لب‌های گوشتالوی نیمه‌باز، لب‌هایی که مثل این بود تازه از یک بوسه‌ی گرم طولانی جدا شده ولی هنوز سیر نشده». و گوگول می‌نویسد: «انحنای لب‌هایش تخیلات شاعرانه‌ی افسون‌کننده‌ای را به ذهن القاء می‌کرد. چنان بود که گویی تمام خاطرات دوران کودکی و موضوعات رؤیاهای شیرین جوانی همه دست‌به‌دست هم داده‌بودند و در این لب‌های دوست‌داشتنی منعکس شده بودند». ص۶۲

برای خواندن ادامه‌ی یادداشت اینجا کلیک کرده و یا از گزینه‌ی INSTANT VIEW استفاده کنید.


کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام «مجمع دیوانگان»
.

Читать полностью…

مجمع دیوانگان

✍️ ردّ پای داستان «بلوار نیفسکی» گوگول،
در «بوف کور» هدایت

#A 419

نویسنده: آرمان امیری


کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام «مجمع دیوانگان»
.

Читать полностью…

مجمع دیوانگان

یادداشت وارده: نقدی بر ایده‌ی انقلاب راهگشا

#V 133

کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام «مجمع دیوانگان»
.

Читать полностью…

مجمع دیوانگان

قضیه، شکل اول، شکل دوم

به بهانه‌ی منشور مهسا و ائتلاف جورج تاون

#A 418

برای خواندن متن کامل این یادداشت اینجا کلیک کنید.



کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام «مجمع دیوانگان»
.

Читать полностью…

مجمع دیوانگان

#A 417


کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام «مجمع دیوانگان»
.

Читать полностью…

مجمع دیوانگان

آری، این روز مهم است

#V 132

کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام «مجمع دیوانگان»
.

Читать полностью…
Subscribe to a channel