وبلاگ «مجمع دیوانگان» از سال ۱۳۸۶ آغاز به کار کرد و نسخه تلگرامی آن با سه نویسنده مدیریت میشود. اینجا به مسایل روز، سیاست، جامعه و هنر میپردازیم. . ارتباط با ادمین کانال: @DivaneSaraAdmin . اینستاگرام: instagram.com/divanesara_
✍️ نقدی بر کارنامه و رویکرد ملّیون در انقلاب ۵۷
آرمان امیری - @Armanparian : بهمن ماه گذشته، به دعوت گروه فرّ ایران این فرصت را پیدا کردم تا در کنار برخی چهرهها و مقامات جبههی ملی ایران، نگاهی بیندازم به کارنامهی ملیون تا بزنگاه انقلاب ۵۷. در این نگاه انتقادی، من ریشهی اشتباهات جبههی ملی ایران در بزنگاه ۵۷ را در بازخوانی سنتهای غلط حاکم بر کل دوران فعالیت جبهه ملی طی سالهای تاسیس تا وقوع انقلاب دنبال کردم و به دو آسیب ریشهدار پرداختم که در نهایت در بزنگاه ۵۷ پیامدهای نهایی خود را بروز دادند.
نسخهی کامل گفتگوی این جلسه و سخنان دیگر عزیزان را میتوانید از کانال گروه فرّ ایران (اینجا: @farreirann) دنبال کنید. من فقط بخش صحبتهای خودم را برش زدهام و اینجا بازنشر میکنم.
کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
.
نسخهی کامل این گفتگو در سه بخش منتشر شده است که از لینکهای زیر میتوانید مشاهده کنید:
✍️ بخش نخست: (تمرکز بیشتر بر مبحث «توافقگرایی» و مبانی حقوقی دولت دموکراتیک)
✍️ بخش دوم: (آسیبشناسی واپسگرایی قومی و خطر «جعل مسأله» در انحراف از توسعهی سیاسی و اجتماعی)
✍️ بخش سوم: (تاکید مجدد بر ضرورت تدوین و پایبندی به هویت ملی و شهروندی، به عنوان مبنای ضروری برای تشکیل یک دولت ملت دموکراتیک)
کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
.
آرمان امیری - @Armanparian : تاکید بر ساختارهای سیاسی همچون «دموکراسی» یا «جمهوری»، و حتی کلیدواژههای بسیار سادهتری همچون تساهل، مدارا، خشونتپرهیزی و گفتگو، در عین حال که بسیار شفاف به نظر میرسند، بسیار پیچیده و گاه محل اختلافات جدی خواهند بود. هر یک از این تعابیر، وقتی از بستر تاریخی و مبنا و ملزومات نظری و فکری خودش جدا شود، میتواند به یک پوستهی تهی مانده از معنا بدل شود که صرفا کارکرد یک ویترین فریبنده را داشته باشد.
فرمگرایی افراطی، یعنی دچار شدن به این توهم خاماندیشانه که تنها با اصلاح فرم میتوانیم تمامی مشکلات سیاسی را مرتفع کنیم، به باور من بزرگترین آفت جریان اصلاحطلبی در دههی هفتاد بود. جریانی که گمان میکرد در دل یک حاکمیت اقتدارگرا و هویتی اسلامی/شیعی، میتواند مفاهیم مدرنی همچون جامعهی مدنی و حقوق شهروندی را پیگیری کند. فرجام کار اما به خوبی نشان داد که ترکیببندی مدنیت با خوانشهای وصله پینه شده از روایتهای دینی، سرنوشتی متفاوت از همان مثل «مشروطهی ایرانی» به دنبال نخواهد داشت.
نسخهی کامل گفتگوی پیوست را از این لینک میتوانید ببینید.
کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
.
روایتی از فراز و فرود نقد انقلاب، از دهه هفتاد تا جنبش مهسا
#A 454
آرمان امیری - @Armanparian : این کلیدواژهی "۵۷ی" از کجا پیدا شد و این موج "۵۷ستیزی" چطور فراگیر شد؟ یا بهتر بپرسم؛ این نگاه خاص که این روزها چنین بدیهی به نظر میرسد، طی ۴۵ سالی که از انقلاب میگذرد کجا بود؟ آیا در تمام دهههای گذشته هیچ کس به ذهنش نرسیده بود که نتایج انقلاب ویرانگر بوده و باید نقد شود؟
این روزها شاهد گفتمان نورسیدهای در فضای سیاسی و اجتماعی هستیم که نقدش به انقلاب و انقلابیون بسیار مبنایی است و از تمامی ارزشها و رویکردهای آنان احساس انزجار میکند. پرسش من فعلا در باب چیستی این ارزشها و یا چیستی ارزشهای جایگزین در نظرگاه منتقدان و مخالفان ۵۷ نیست. پرسش من یک مرحله عقبتر است: چرا چنین گفتمانی امروز و تنها پس از ۴۵ سال شکل گرفته؟ آیا نسلهای قبلی طی این ۴۵ سال متوجه هیچ ایرادی در انقلاب و یا عملکرد انقلابیون نشده بودند؟
یا خیلی مهمتر: این منتقدان جدید، تا حالا کجا بودهاند؟ آیا اینان، در سالها یا دهههای پیش هم همین نظر را در مورد انقلابیون ۵۷ داشتند؟ و یا امروز با چرخشی آشکار در مواضع و رویکردهای گذشته، حتی باورهای پیشین خود را هم منکر میشوند؟
اینها پرسشهایی است که مدتها در پی فرصتی بودم تا در دل یک روایت کامل و منسجم بدانها پاسخ بدهم. خوشبختانه دعوتی از جانب دوستان "رسانهی پارسی" این فرصت را فراهم آورد تا در یک گفتگوی مفصل، روایتی از روند تحول نقادی انقلاب را در دهههای گذشته و به ویژه دههی هفتاد مرور کنم.
در مرحلهی اول این روایت، من نشان خواهم داد که به فاصلهی تنها یک دهه پس از انقلاب، شاهد نخستین موج نقادی نسبت به عوامل و دلایلی بودیم که فرجام انقلاب را به یک فاجعه کشاند. در واقع، اگر وقفهی دههی نخست (که بیشتر محصول اضطرار دوران جنگ بود) را نادیده بگیریم، طبقهی متوسط ایرانی، در اولین فرصتی که پیدا کرد، با نقادی خود نشان داد که نتایج انقلاب را از هر جهت شکست خورده و زیانبار میداند. با این حال، نوع نقدی که در دههی هفتاد مطرح شد، متناسب با نوع جهانبینی طبقهی متوسط شهری، از جنسی متفاوت با نقد و نگاهی بود که امروز در جامعه شیوع پیدا کرده است. من به اختصار آن نقادی را، نوعی نقد "فرمگرایانه" به انقلاب میخوانم.
هرچه بود، جنبش اجتماعی "اصلاحات" و سپس بازتاب آن در سطح سیاست و دولت، محصول همان نقد و همان جهانبینی بود، که البته میدانیم دوام چندانی نداشت و سرانجام به شکست انجامید.
در دومین بخش از روایت، من دلایل آن شکست را هم معطوف به همان نوع نقادی و جهانبینی بازخوانی میکنم تا از آن پس وارد دوران پسا۸۸ شویم و برسیم به جنبش "زن، زندگی، آزادی". بزنگاهی که یک رویکرد کاملا متفاوت در نقد دلایل و ریشههای انقلاب شیوع پیدا کرد. در برابر نقد "فرمگرا"ی دههی هفتاد، من این رویکرد جدید را نقدی "شالودهگرا" میخوانم که با کلیدواژهی ۵۷ی بسیار آشنا و متواتر شده است. نقدی که بسیاری از ضعفهای رویکرد پیشین (در دههی هفتاد) را جبران کرده، اما از سوی دیگر خودش با چالشهای جدی ناشی از نادیده گرفتن اهمیت "فرم کنشگری و مدنیت در سیاستورزی" مواجه است.
در نهایت، در اندک فرصت باقی مانده در بخش چهارم این گفتگو، تلاش کردم از تلفیق ضعفها و قوتهای حرکتهای پیشین، چشماندازی به مسالهی "چه باید کرد؟" برای الگوهای آینده ایجاد کنم. هرچند این بحث به قدری مهم و اساسی است که نمیتواند در این سطح خلاصه شود، اما نیاز بود حداقل یک بار روایت کلی خودم از این مسیر را بازخوانی کنم، تا در فرصتهای بعدی، هرگاه صحبتی در مورد نسخهی پیشنهادی نهایی شد، معلوم باشد من از چه نظرگاهی و با تکیه بر چه روایتی از گذشته به چنین پیشنهادی رسیدهام.
اگر مایل بودید، میتوانید فایل کامل این گفتگو را از یوتیوب رسانه پارسی ببینید.
✍پینوشت:
اگر نقد یا نظری در مورد این طرح بحث داشتید، میتوانید از طریق کامنتهای یوتیوب ارسال کنید. من کامنتهای این پست را دنبال میکنم.
کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
.
https://youtu.be/p1LCzjp_puU?si=95M4KjHxD8leUDUy
تشریح مبانی و بحث در باب ضرورت تدوین پایههای نظری «انقلاب ملی»
✍️ آرمان امیری @armanparian - پیشتر چند یادداشت را در مجموعهای با عنوان #نظریه_تجدد_ایرانی منتشر کردم که با کلیک بر روی همین هشتگ میتوانید ببینید. آنچه تا کنون منتشر شده، صرفا نگاهی به تلاشهای برخی اندیشمندان ایرانی برای تدوین نظریهای برای دولت ایران و تجدد ایرانی است. در این مرحله، به عنوان مقدمه و شروع مساله صرفا کار را از معرفی برخی تلاشهای پیشین آغاز کردم.
مجموعه یادداشتهای دیگری هم دارم که فعلا دو مورد آن با هشتگ #توافقگرایی منتشر شده و به مرور کامل میشود. در ظاهر امر ربطی به مجموعهی قبلی نداشت، اما برای خودم، پاسخی نهایی است به همان پرسش اصلی و کلیدی که مجموعهی قبلی به دنبال ریشههای تاریخیاش بود. ایدهی توافقگرایی، طبیعتا در برابر نظریههایی همچون «حقوق طبیعی» مطرح شده که البته ابتکار شخصی من نیست و به اندازه کافی تاریخچه و فلسفهی قابل پیگیری دارد.
اما ارتباط این دو طرح بحث و ضرورت آن برای امروز و فردای ما چیست؟
به باور من، مجموعه جدالهای سیاسی حال حاضر کشور، آنقدری درگیر صفکشیهای گروهی و گعدهای شده، به هیچ وجه به مبنای نظری بزرگترین بحران حال حاضر ایران نپرداخته است؛ یعنی هیچ کدام پاسخی به پرسش: «مبنای مشروعیت حکومت در ایران» ندادهاند؛ یا بهتر بگویم: اصلا فهمی از مبانی حکومتهای ایرانی، طی دهها و قرنهای اخیر (از پیشامشروطه تا پس از انقلاب ۵۷) ندارند.
جناحهای سیاسی حال حاضر کشور، میخواهد در اردوگاه برانداز و انقلابی باشند، یا در اردوگاه اصلاحطلب و روزنهگشا، میخواهد جمهوریخواه باشند، یا مشروطهخواه و سلطنتطلب، هرچند به ظاهر بر سر فرم حکومت مطلوب خود راسخ و جدی هستند، و هرچند از کلیدواژههای معتبری همچون «دموکراسی»، «سکولاریسم» یا «مشروطیت» استفاده میکنند، اما دستکم تا این لحظه کوچکترین رد پایی از توجه به مبانی حکومتهای ایرانی، و در نتیجه ضعفی که به تکرار و بازتولید استبداد منجر میشود نشان ندادهاند.
طرح بحث من در باب #انقلابملی و ضرورت آن، گزارشی کلی است در باب همین نقطهی ضعف «نظری»، و حلقهی مفقوده در نظریههای حکومت، که البته شامل حال همان پروژههای مورد اشاره میشود. در واقع من قصد دارم در یک جلسه (حدود ۴۵دقیقهای) اصل این مساله را به عنوان صورت مسالهی پیش روی سیاست کشور، از بعد «نظری» طرح کنم تا مشخص شود وقتی از ضرورت تدوین گفتمان ملی و یا اندیشه در باب پایههای تجدد ایرانی صحبت میکنم، و یا وقتی جریانات سیاسی را فاقد حداقلهای مبانی نظری میخوانم از چه صحبت میکنم.
گروهی از دوستان در مجموعهی «استودیو پات» از من دعوت کردند تا در جلسهی آنلاین، نقد و نظرم را در مورد «انتخابات در نظامهای هیبریدی» مطرح کنم. من اصلا به وجود چیزی به نام «نظام هیبریدی» در ایران باور ندارم، اما فکر کردم اتفاقا همین سرفصل میتواند بهانه و فرصت خوبی باشد تا همان طرح بحث خودم را در باب ضرورت بنیادین نظری برای «انقلاب ملی» مطرح کنم.
این جلسه روز دوشنبه ۲۳ دیماه ساعت ۱۸ برگزار میشود. تا جایی که میدانم کل جلسه ضبط و در آینده از طریق یوتیوب منتشر میشود. اما اگر دوستان علاقه دارند که به صورت آنلاین (از طریق گوگلمیت) در خود جلسه حاضر شوند و امکان شرکت در پرسش و پاسخ را داشته باشند، باید برای ثبت نام از طریق ایمیل زیر با مسوولان جلسه تماس بگیرند. (طبیعتا این ثبتنام رایگان است و هزینهای ندارد)
ایمیل ثبتنام در جلسه: Koneshgari.j@gmail.com
کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام «مجمع دیوانگان»
.
✍️ آرمان امیری @armanparian - در طول ۱۵ سال گذشته که سیاست نظامیگری فرامرزی بر رویکرد منطقهای رژیم حاکم شد، همواره شمار بسیاری از تحلیلگران از بیرون ساختار حکومتی نیز از این سیاست حمایت میکردند. اغلب این تحلیلگران اصرار داشتند که این رویکردشان محصول وابستگی به رژیم حاکم نیست بلکه صرفا دغدغهای است در باب منافع ملی و مصلحت ایران که با رویکردی کاملا واقعبینانه (رئالیستی) مطرح شده است.
اینک که نتایج این واقعبینی ادعایی پیش چشم همگان آشکار شده است، بد نیست کمی به عقب بازگردیم و اصل ادعای این گروه را بررسی کنیم که آیا آنچه به اسم «واقعگرایی» به خورد مخاطب میدادند به واقع ربطی به منافع ملی ما داشت؟ یا صرفا محصولی بود که اتفاقا از خوانشهای تماما ایدئولوژیک و غربستیزشان برآمده بود؟
در گفتگوی مفصل با پادکست مدبویز، در کنار نقد پیامدهای رویکرد رئالیستی در سیاستهای منطقهای، اصل ادعای واقعگرایی این تحلیلگران را زیر سوال بردم. نسخهی کامل این گفتگو را میتوانید در یوتیوب (از اینجا) ببینید.
کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام «مجمع دیوانگان»
.
کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام «مجمع دیوانگان»
.
سیاستی جایگزین برای رویکرد نظامیگریهای فرامرزی
کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام «مجمع دیوانگان»
.
✍️ یک یادآوری ساده، از سالهای سیاه اوجگیری جنایات سوریه و برآمدن دیو شرور «محور مقاومت».
حالا بیش از ۱۳ سال از آن روزهای شوم میگذرد، اما این سالها در چشم تاریخ بیش از پلک زدنی به حساب نمیآیند. خاورمیانه باز هم در آستانهی مجازات یک جنایتکار دیگر قرار دارد؛ اینبار اما، فقط روسیاهی نیست که به چهرهی زغالها باقی میماند. مهمتر، آن رعشهای است که از حالا به اندامشان افتاده چرا که روز حساب مدام نزدیکتر میشود!
کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام «مجمع دیوانگان»
.
کاری از «فرزات علی»، کارتونیست سوری.
کانال «مجمع دیوانگان»
@Divanesara.
کاری از «فرزات علی»، کارتونیست سوری.
کانال «مجمع دیوانگان»
@Divanesara.
در دفاع از «ادبیّت» در ادبیات داستانی
گفتاری در کارکردها و ظرفیتهای زبان و ادبیت در رمان.
اجرا به تاریخ ۱۸ آبانماه ۱۴۰۳
جلسهی نقد رمان «ریمل» نوشتهی آریل دورفمن
کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام «مجمع دیوانگان»
.
در دفاع از «ادبیّت» در ادبیات داستانی
گفتاری در کارکردها و ظرفیتهای زبان و ادبیت در رمان.
#A 452
آرمان امیری @armanparian - به تازگی جناب کتر مرتضی مردیها، استاد گرانقدر علوم سیاسی در صفحهی اینستاگرام خود اظهاراتی در مورد ادبیات داستانی کردند که به اختصار میتوان گفت جای تاسف داشتند. استاد گرانقدر، با استناد به تعبیری از پوپر در حوزهی اندیشهی سیاسی که نسبت به پیچیدهگویی برخی اندیشمندان انتقاد دارد، تعمیمی نابجا به حوزهی ادبیات انجام دادند که نتیجهاش زیر سوال بردن بخش بزرگی از شاهکارهای تاریخ ادبیات بود به بهانهی اینکه اینها «پیچیدهگویی» کردهاند.
در جلسهی نقد رمانی تازه از آریل دورفمن، فرصتی دست داد که با نگاهی به اظهارات اخیر این استاد گرانقدر، طرح بحثی را مطرح کنم در دفاع از «ادبیت» آثار داستانی و کارکردها و دلایل پیچیدگیهای زبان در رمان. هرچند همانگونه که در متن این گفتار هم اشاره میشود، ضرورت اصلی این طرح بحث از نگاه من، پاسخ دادن و ای بسا مقاوپمت در برابر موج بزرگتری است که این روزها شاهد هستیم و بسیاری از مبانی فرهنگی و هنری ما را هدف قرار داده است. نوعی تقابل و حتی میتوان گفت «تهاجم» از جانب دستگاه فکری غیرمدنی و ای بسا «پیشامدنی»، به دستاوردهای فرهنگی و هنری جهان مدرن، که به دلایلی بسیار عجیب و اغلب سیاستزده در فضای سالهای اخیر اوج گرفته است.
فایل صوتی گفتار مورد نظر را در زیر منتشر میکنم، اما اصل نسخهی مکتوب این گفتار که دقیقتر و منسجمتر است را نیز در ادامه میتوانیم به صورت یک فایل پیدیاف دریافت کنید.
کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام «مجمع دیوانگان»
.
کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام «مجمع دیوانگان»
.
کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام «مجمع دیوانگان»
.
گفتگویی در باب ملزومات دموکراسی در ایران
#A 455
آرمان امیری - @Armanparian : پیش از عید، فرصتی دست داد تا به دعوت دوستان «استودیو پات»، گفتگویی با آقای حسام سلامت داشته باشم با محوریت موضوع «دموکراسی در آیندهی ایران». هرچند گفتگو بسیار مفصل انجام شد، اما گمان میکنم تمام بحث در سطح «مقدمه و پیششرط ضروری تحقق دموکراسی» متوقف باقی ماند و باقی ضرورتها و ملزومات بنای یک نظام دموکراتیک پایدار موکول شد به گفتگوهایی شاید در یک زمان دیگر.
نقطهی آغاز گفتگو برای من ضرورت توجه به «مبانی حقوقی» یک دولت بود. امری که از مشروطه تا به امروز به اصلیترین چالش نظری در مبنای مشروعیت دولتهای ایرانی بدل شده و اندیشمندان بسیاری را به خود مشغول ساخته، اما متاسفانه در عرصهی سیاسی عملی هنوز هم کمتر مورد توجه قرار میگیرد. نشانهای از اینکه سیاستورزی ما تا چه میزان سطحی، شتابزده و بدون توجه به ضرورت تدوین گفتمانهای منسجم است. به هر حال، در این سطح، من ایدهی «توافقگرایی» را با گوشهی چشمی به مبانی «حقوق پوزیتیویستی» پیشنهاد میکنم که پاسخی است به انسداد آشکار در مجادلات فقهی حقوقی یک قرن گذشته که همچنان ما را در یک دور باطل گرفتار کردهاند. (این بخش از طرح موضوع را در قسمت اول گفتگو میتوانید دنبال کنید)
اما پس از اشاره به مبنای حقوقی، برای ورود به بحث «دموکراسیخواهی»، توجه به یک پیششرط دیگر بسیار ضروری است: «دموکراسی، یا استبداد، یا توتالیتاریسم، عناوینی هستند برای توصیف نظامهای حاکم بر یک دولت-ملت». البته این اشتباهی رایج است که ما از این تعابیر در بسیاری برخوردهای روزمره نیز استفاده میکنیم. مثلا خانوادهای میخواهند روحیهی مشارکتی خود را توصیف کنند و میگویند «در خانهی ما همهی تصمیمات به صورت دموکراتیک گرفته میشود». یا تعبیر مشابهی که روسای یک شرکت تجاری در توصیف شیوهی مدیریتی خود به کار میبرند، صرفا به این دلیل که جلسات هفتگی برای گفتگو و مشورت با کارمندان برگزار میکنند. دموکراسی یا استبداد اما مفهومی متناظر با رایگیری یا نظرسنجی نیستند.
دموکراسی، بر بنیانی از فهم جایگاه انسانها به عنوان «شهروند» بنا میشود. شهروند، واحد ضروری تشکیل یک «دولت-ملت دموکراتیک» است و بدون هویت شهروندی، چه انتخاباتی برگزار بشود یا نشود، دموکراسی معنایی ندارد. هویت شهروندی نیز به معنای پذیرش انسان در موقعیت یک «واحد حقوقی» است که با دیگر انسانهای جامعه از این جهت کاملا برابر و یکسان است. در حالی که در یک خانواده، یا شرکت تجاری یا تیم فوتبال، از آنجا که موقعیت و جایگاه اعضا برابر و از نظر حقوقی مشابه نیست، سخن گفتن از واحد شهروندی هم بلاموضوع میشود.
با چنین مقدمهای، بسیار بدیهی است که اگر یک جریان فکری، اساس هویت برابر شهروندی را در میان یک ملت به رسمیت نشناسد، سخن گفتنش در باب «دموکراسیخواهی» به طریق اولی بلاموضوع و بیمعنا است. و از آن مهمتر، اگر یک جریان فکری یا سیاسی، اساس «ملت بودن» یک جامعه را زیر سوال ببرد، دیگر بحران در سطح نابودی مبانی دموکراسیخواهی متوقف نمیشود. خارج کردن اعضای یک جامعه از شکل یک «هویت مشترک ملی» به سمت و سوی هویتهای نژادی، قومی و زبانی، نقطهی آغاز مسیری است که دیر یا زود با برآمدن رژیمهای فاشیستی منتهی خواهد شد. رژیمهای مطلقه، یا استبدادی، همچنان میتوانند بر بستر یک دولت-ملت قابل تصور باشند، در حالی یک برابری کامل شهروندان را به رسمیت نمیشناسند و برای برخی از شهروندان پیشاپیش جایگاه حقوقی برتری قائل میشوند. اما جریانی که یکپارچگی ملی را زیر سوال میبرد، اساسا علیه مفهوم دولت طغیان کرده و بجز شکل دادن به یک موقعیت فاشیستی، هیچ فرجامی برای انتخابش قابل تصور نیست.
تشریح این مقدمه و تاکید بر وجوه و مصادیق متفاوت آن، در برابر گفتمانهایی نظیر هویتگرایی قومی، یا چپگرایانی که با توهم «مخالفت با ناسیونالیسم»، با اساس و بنیان مفهوم «هویت ملی» به ستیز برخاستهاند، به موضوع محوری این گفتگوی مفصل من با آقای سلامت بدل شد که در نهایت در سهبخش پیاپی منتشر شد. این سه بخش را میتوانید از طریق سه لینک زیر تماشا کنید:
✍️ بخش نخست: (تمرکز بیشتر بر مبحث «توافقگرایی» و مبانی حقوقی دولت دموکراتیک)
✍️ بخش دوم: (آسیبشناسی واپسگرایی قومی و خطر «جعل مسأله» در انحراف از توسعهی سیاسی و اجتماعی)
✍️ بخش سوم: (تاکید مجدد بر ضرورت تدوین و پایبندی به هویت ملی و شهروندی، به عنوان مبنای ضروری برای تشکیل یک دولت ملت دموکراتیک)
کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
.
آرمان امیری - @Armanparian : به تازگی، بیانیهای با امضای بیش از ۸۰۰ نفر منتشر شده در هشدار نسبت به پیامدهای قومیتگرایی. طبیعتا من با سویهگیری کلی این بیانیه کاملا همدل هستم، اما به دلایلی این بیانیه را امضا نکردم.
مسالهی قومیتگرایی، هرقدر هم که مخرب و ویرانگر باشد، پاسخهایی شفاف و عقلانی دارد. من باید بتوانم به مخاطب خودم به زبان ساده توضیح بدهم که مسالهی تبعیض در کشور ما خصلتی «مذهبی» دارد، و از آنجا که شکافهای مذهبی در کشور ما «در برخی موارد» با شکافهای قومی متناظر شده، این شائبه پیش میآید که شاید این تبعیضها قومی باشد.
اما نقد قومگرایی بدون انگشت گذاشتن بر این مبانی آشکار تبعیض ناقص و غلطانداز میشود. تعاریف و مقاصد چنین «وفاق»ی قطعا میتواند محل تردید و سوءتفاهم باشد. از نگاه من، در شرایطی که کشور در اشغال یک رژیم تمامیتخواه و سرکوبگر، با تبعیضهای آشکار و حتی آپارتاید مذهبی و جنسیتی است، هیچ گونه امکانی برای «انسجام معنادار ملی» وجود ندارد. تنها راهکار گذار به چنین اتحادی هم نشانه رفتن انگشت اتهام به سوی کانون اصلی بحران، یعنی دستگاه حاکمه است.
کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
.
آرمان امیری - @Armanparian : چالش پرتکراری در نقد تاریخ اندیشهی ایرانی وجود دارد با عنوان «امتناع اندیشه». اما در زمانهی ظهوری روزافزون تحلیلگران سیاسی که گاه با اصطلاحاتی پرطمطراق سخن میگویند، آیا همچنان میتوان از «امتناع اندیشه» سخن گفت؟
من فقط میخواهم به یک نکتهی کوچک اشاره کنم و آن خود مفهوم «اندیشه» است. اندیشه، اساسا محصول «تقدم پرسش بر پاسخ» است. اندیشمند اصیل، در واقع یک پرسشگر اصیل است، حتی اگر نتواند برای پرسش خود پاسخی ارائه کند. وضعیت «تقدم پاسخ بر پرسش»، ویژگی بارز عصر اسطورههاست؛ وضعیتی «ضداندیشه» و مصداق «دینخویی» است.
به همین سیاق، انبوه سیاستورزانی که ابتدا یک موضع سیاسی اتخاذ میکنند و سپس انبوهی صغری و کبری به هم میبافند که نتیجهی پیشاپیش اتخاذ شدهی خود را توجیه و تئوریزه کنند، باید گفت ما با همان عارضهی «تقدم پاسخ بر پرسش» مواجه هستیم. این سیاستورزان، اگر هم بنابر معجزهای بتوانند گرهی از کار سیاست باز کنند، در ساحت اندیشه همچنان مصادیق آشکار همان «امتناع اندیشه» باقی میمانند.
نسخهی کامل گفتگوی پیوست را از این لینک میتوانید ببینید.
کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
.
در باب فراخوان ۲۵ بهمن
گروهی از شهروندان، از جمله برخی چهرههای شناخته شده، فراخوانی دادهاند برای سالگرد ۲۵ بهمنماه، تا در این مناسبت به تداوم بیش از ۵۰۰۰ روز حصر بدون محاکمهی مهندس موسوی و خانم رهنورد اعتراض کنند. به نظرم نفس این حرکت بسیار ارزشمند است و شاید تا همینجا هم بسیار به تأخیر افتاده و باید از سالها پیش و ای بسا همان زمان که دولتهای اعتدال مدام با وعدههای «کلید رفع حصر» از مردم رای میگرفتند این مطالبه به صورت جدی طرح و پیگیری میشد.
با این حال، گمان میکنم شیوهی طرح فعلی، دستکم دو ایراد دارد که با اندکی اصلاح میتواند هم از نظر ماهیت و هم از نظر ابعاد مساله به کلی دگرگون شود.
ایراد نخست، شخصیسازی یک مسالهی تماما سیاسی و یک ایراد بزرگ در نوع حکمرانی کشور است. این حصر و زندان بدون محاکمه، مشتی نمونهی خروار از وضعیت عدالت و دادگستری در کشور ما است که هرچند در مورد محصورین، حتی بدون برگزاری یک دادگاه فرمایشی بروز پیدا کرده، اما به همین عزیزان خلاصه نمیشود. وجود انبوهی از زندانیان سیاسی در کشور ما نشان میدهد که حتی برگزاری دادگاه هم تا چه میزان تحت تاثیر بیعدالتیهای سیاسی است و اساسا ما نه با یک ظلم شخصی، بلکه با یک بحران استبداد سیستماتیک و نقض گستردهی حقوق شهروندی و سیاسی مواجه هستیم.
از سوی دیگر، تمرکز بر نام محصورین، این شائبه را ایجاد میکند که گویی باقی زندانیان سیاسی مورد نظر معترضان قرار ندارند و مساله در یک سهمخواهی شخصی یا گروهی خلاصه شده. همین شائبه سبب میشود باقی جریانات سیاسی و یا حتی خانواده باقی قربانیان سیاسی نتوانند مستقیما در این فراخوان مشارکت داشته باشند.
به گمان من، اگر طراحان فراخوان اخیر، سالگرد ۲۵ بهمن را، به عنوان یک روز نمادین برای اعتراض به «تمامی احکام سیاسی» در نظر بگیرند و خواستار «آزادی تمامی زندانیان سیاسی» شوند، در وهلهی نخست، مساله را از یک «مطالبهی شخصی» به ابعاد اصلی و سیاسی آن ارتقا خواهند داد، و از سوی دیگر، میتوانند از تمامی جریانات و گروههای سیاسی دیگر دعوت کنند که در آن روز، به هر طریق ممکن و با انواع خلاقیتهای اعتراضی که از حرکات خودجوش این سالها سراغ داریم نسبت به احکام غیرعادلانهی زندانیان سیاسی اعتراض کنند.
پینوشت:
طرح ایدهی اولیهی این فراخوان را از اینجا ببینید.
برای مشاهدهی همراهی برخی چهرههای دیگر میتوانید اینجا - اینجا - اینجا - را ببیند.
کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام «مجمع دیوانگان»
.
کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام «مجمع دیوانگان»
.
تاریخ به قبرمان خواهد رید
#A 453
آرمان امیری @armanparian : حالا که این را مینویسم دقیقا نمیدانم چند روز گذشته. شاید فقط دو سه روز، اما اینقدر سخت و طولانی، که انگار چند سال؛ حال و روز انسان چشمبهراه همیشه همینگونه است.
هر لحظهای که در این مدت خبری خواندهام یا سری به شبکههای اینترنتی زدهام، به دنبال رد پایی گشتهام از نام نویسنده یا هنرمندی که به فریاد آمده باشد از اینکه چطور یک نفر میتواند به این سادگی فرمان خشونت و جنایت علیه قشری از شهروندان مملکت صادر کند! نه اینکه چرا چنین کسی حق دارد خودش را «هنرمند» بخواند و عضو کانون نویسندگان باشد، یا اینکه مدال «روشنفکر» به سینه بزند و با دیگر همپالگیهای خودخواندهاش بیانیه هم صادر کند، نفس اینکه یک نفر در یک کجای جهان به این سادگی و این صراحت فرمان کشتار صادر میکند باور نکردنی است.
تاریخ فراموش نکرده که حتی بزرگترین جنایتکارانش، در زمان طرحریزی شومترین ایدههای خودشان اینقدر شرم و حیا داشتند که نسخهی قتلعام عمومیشان را در پس عناوینی همچون «راهحل نهایی» پنهان کنند. چطور حالا باید به این تاریخ برگی اضافه کرد که در یک گوشهی جهان، پرچمداران پرمدعایی که لقلقهی دهانشان «فاشیست» خواندن هرکسی است که به سلک مریدان چشم و گوش بستهشان در نیاید، به همین صراحت و شفافیت فرمان کشتار آن هم به شیوهای «قابیلوار» صادر میکنند.
کارنامه روشنفکری ایرانی، دهههاست که زیر ذرهبین نقادانهی جامعه قرار گرفته است. نقادیهایی بسیار بیرحمانه که گاه از دایرهی انصاف هم خارج شدهاند اما من به شخصه گمان میکنم تا این لحظه، روشنفکری ایرانی و به ویژه، نویسندگان داستانیاش، علیرغم تمامی اشتباهات تاریخی، همچنان روسفید باقی ماندهاند، چرا که هرچند در تحلیل سیاسی ممکن است به خطا رفته باشند، اما در نهایت تلاش کردهاند جانب انسانیت را بگیرند. این بار اما، بزنگاه مهمی از راه رسیده است.
این روزهای سخت، هرقدر سختتر میگذرد، عمیقتر و ماندگارتر در اذهان عمومی ثبت میشود. دقیقا به همان دلیل که هر فریاد سادهای در گوشهای از کشور انعکاسی فراگیر مییابد، هر خاطرهی جمعی هم معنادار و تاریخساز به ثبت میرسد از این پس به تمامی تصاویر معنا و مفهوم متفاوتی میدهد. تصویر و موقعیت هنرمندان و نویسندگان هم از این قاعده مستثنی نیست، به ویژه که در چنین آزمون آشکار و عریانی قرار گرفتهاند: آیا هیچ کس نمیخواهد نسبت به این کلام نفرتانگیز واکنشی نشان بدهد؟ آیا کانون نویسندگان نمیخواهد بیانیهای بدهد و خیال همه را آسوده کند که این دعوت آشکار به خشونت و کشتار نسبتی با مرام و منش این سازمان ندارد؟ آیا باقی نویسندگان نمیخواهند فریاد بزنند که «هیهات اگر اینچنین تصویری قرار است از نویسندگان در فضای جامعه به ثبت برسد»؟
تصویر جسارت و توهین به آرامگاه غلامحسین ساعدی البته که تکاندهنده و غافلگیر کننده بود، چون توهین و جسارت به قبور با فرهنگ و سنت و آیین اغلب ایرانیان سازگاری ندارد. من اما گمان میکنم، اگر تکتک اعضای کانون نویسندگان و یا تمام آنان که احساس وظیفه کردند برای این جسارت نابخشودنی به ساحت مقدس نویسندگان ایرانی واویلا سر دهند، هرچه زودتر نسبت به شیوع و عادیسازی این شیوهی عریان از ترویج توحش از جانب شخصی با پلاکارد نویسندگی واکنش نشان ندهند، دیگر هیچ اهمیتی ندارد که فردا روزگاری عموم شهروندان به قبر نویسندگان جسارت میکنند یا نه؟ چون این دادگاه بیرحم تاریخ است که بیشک حکم خواهد داد: بر زنده و مردهی آن روشنفکری که در برابر دعوت به جنایت سکوت میکند و بر کرّ و فرّ آن کانون نویسندگانش باید رید!
سیاستی جایگزین برای رویکرد نظامیگریهای فرامرزی
سیاستی جایگزین برای رویکرد نظامیگریهای فرامرزی
کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
سیاستی جایگزین برای رویکرد نظامیگریهای فرامرزی
✍️ آرمان امیری @armanparian - از زمان آغاز مداخلهی نظامی ایران در سوریه و شکلگیری گفتمان محورمقاومت، بیش از ۱۳ سال میگذرد. در تمام طول این سالها، از همان نخستین روزهای شروع انقلاب سوریه، به دفعات در مورد سیاست فاجعهبار حمایت از دیکتاتور جنایتکاری همچون اسد نوشتیم، آن هم در شرایطی که دستگاه امنیتی کشور برای جنگافروزان منطقهای یک خط قرمز قداست و نقدناپذیری ایجاد کرده بود. مسالهی محورمقاومت اما در همان فقرهی دفاع از اسد خلاصه نمیشد، کما اینکه امروز دیگر همگان با بازوهای قطعشدهی این جریان در بسیاری از کشورهای منطقه آشنایی دارند. مجموعهی سیاستهای نظامیگری فرامرزی، به همان اندازه که در بخش بزرگی از کشورهای منطقه وسعت پیدا کرده بود، توانسته بود دامنهی وسیعی از حامیان و توجیهگران را در خارج از حلقهی اصلی حاکمیت به خود جلب کند. در واقع، با بخش بزرگی از تحلیلگران مواجه بودیم که در ظاهر مدعی استقلال از حکومت و حتی حضور در جایگاه اپوزوسیون بودند، اما در عین حال از نظامیگری منطقهای رژیم با توجیهاتی همچون «منافع ملی» دفاع میکردند.
شاهبیت ادعای این تحلیلگران آن بود که رویکرد فرامرزی رژیم، نه برآمده از یک ایدئولوژی بنیادگرایی تهاجمی مذهبی، بلکه سیاستی «رئالیستی» در راستای «منافع ملی» است؛ و در نتیجه مدعی میشدند (و شاید هنوز هم هستند) که هر حکومت دیگری هم که در ایران بر سر کار بیاید، باید برای تامین منافع ملی رویکرد مشابهی در «عمق استراتژیک» خود اتخاذ کند.
اما امروز که نتایج فاجعهبار تمامی آن سیاستها عیان شده و درست در شرایطی که پس از متلاشی شدن کامل محور مقاومت، ترکشهای قریبالوقوع آن به داخل مرزهای کشور خواهد رسید، از دریچهای جدید میتوان به مساله نگاه کرد:
📍 آیا سرنوشت ایران، مستقل از رژیم حاکم بر آن همین است که میبینیم؟
📍 آیا حتی با تغییر حکومت، ما ناچاریم قدم در مسیر بحرانزای همین سیاستهای منطقهای بگذاریم؟
📍و آیا اگر این سیاستها، نه ایدئولوژیک، بلکه «واقعگرایانه» بودهاند، اساسا ما میتوانیم به چشماندازی برای یک سیاست بینالملل متناسب با توسعهی کشور امیدوار باشیم؟
دعوت دوستان پادکست «مدبویز» (@MadBoysPodcast) بهانهای شد که با نگاهی جدید به همین پرسشها بپردازم. امروز دیگر فایدهای ندارد که بخواهیم مقصر وضعیت فاجعهبار منطقهای را پیدا کنیم؛ اما بدون شک باید به فکر فردای کشور باشیم و از خود بپرسیم که:
✍️ ایراد کار این سیاست در کجا بود که به چنین شکستی منجر شد؟
✍️ آیا آنگونه که مدعیان سیاست رئالیستی در توجیه مواضع خود بیان میکنند، اصل نظامیگری فرامرزی درست بود و تنها ایراد کار در جزییات اجرایی آن خلاصه میشد؟
✍️ از همه مهمتر، اگر بخواهیم این سیاست شکستخورده و فاجعهبار را کنار بگذاریم، آیا میتوانیم به جایگزینی مطمئن در سیاستهای منطقهای دست پیدا کنیم که منافع ملی ما را در دل یک طرح صلحآمیز منطقهای فراهم کند و با نیاز روزافزون کشور به توسعه سازگاری و تناسب داشته باشد؟
گفتگو پیرامون این پرسشها را میتوانید از طریق کانال یوتیوبی پادکست «مدبویز» (از اینجا) ببینید.
کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام «مجمع دیوانگان»
.
✍️ گمان نمیکردیم زمانی برسد که تحلیل علی علیزاده و میهمانان برنامهاش در مورد وضعیت منطقه تا بدین اندازه بر تحلیل ما منطبق باشد.
نه تنها به دلیل این انطباق کمنظیر، بلکه بیشتر ناظر به محدودیتهایی که وجود دارد و این سطح از صراحت را به انحصار قشری محدود از «خودیها» قرار میدهد، تصمیم گرفتیم حرفهای ناگفتهای که از شروع حملات تروریستی ۷اکتبر به این سو داشتیم را از زبان مجری برنامهی جدال و میهمان ایشان منتشر کنیم.
تنها توضیح باقی مانده این است که به نظر میرسد منظور تحلیلگر برنامه از ضرورت «خروج از انفعال» این است که نظام باید هرچه سریعتر موشکبازی و تحرکات نظامی خودش علیه اسرائیل را آغاز کند. یعنی کسی که خودش اعتراف میکند تاوان آن حماقت اولیه را به چه سختی پرداخت کرده، طلب تکرار حماقت میکند. ما اما به کلی راهحل دیگری داریم.
به باور ما، تنها یک راه پیش روی رژیم وجود دارد که بتواند دستکم تا مقداری از خشونت سقوط و تبعات پردامنهی هزینههای آن بر کشور بکاهد و آن این است که «دمش را بگذارد روی کولش و شرش را از سر مملکت کم کند»!
کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام «مجمع دیوانگان»
.
کاری از «فرزات علی»، کارتونیست سوری.
کانال «مجمع دیوانگان»
@Divanesara.
کاری از «فرزات علی»، کارتونیست سوری.
کانال «مجمع دیوانگان»
@Divanesara.
کاری از «فرزات علی»، کارتونیست سوری.
کانال «مجمع دیوانگان»
@Divanesara.
در دفاع از «ادبیّت» در ادبیات داستانی
گفتاری در کارکردها و ظرفیتهای زبان و ادبیت در رمان.
اجرا به تاریخ ۱۸ آبانماه ۱۴۰۳
جلسهی نقد رمان «ریمل» نوشتهی آریل دورفمن
کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام «مجمع دیوانگان»
.
منطق سودمندی و چالش «حق طبیعی»
#A 452
آرمان امیری @armanparian - جرمی بنتهام معتقد بود که بهترین اعمال آن است که بیشترین شادی و کمترین درد را برای بیشترین مردم به همراه بیاورد. در مکتب فایدهگرایی که او بنیان گذاشت، این «بهترین عمل»، نه تنها بهترین تصمیم سیاسی، بلکه در عین حال یک تصمیم «اخلاقی» حساب میشد!
صراحت بنتهام به قدری عریان بود که مخاطبان بسیاری را به وحشت انداخت. در طول تاریخی که اغلب دست بالا با مذاهب دنیاگریز بوده، هرگونه تلاش برای تئوریزه کردن «لذتگرایی» نه فقط یک کفرگویی مذهبی، بلکه نوعی «وقاحت بیشرمانهی اجتماعی» محسوب میشد.
دشوار نیست که حدس بزنیم حتی منتقدان او نیز در عمل به گونهای رفتار میکردند که لذت و منافع خود را بیشتر کنند، (به یاد بیاوریم که کلیسا برای قرنها یکی از بزرگترین کانونهای ثروت و قدرت بود و حتی در مفاسد اخلاقی پیشگام به حساب میآمد) اما بنتهام چیزی را به زبان آورده بود که همچون «راز مگو» همه پنهان میکردند.
ایدهای که به انسانها وعدهی «لذت» میدهد، در عین جذابیت ظاهری، ترسهای خاص خودش را به همراه میآورد؛ انسان شاید بیش از آن میزان که لذتجو باشد، ترسخورده است! هراس از آنکه لذتجویی دیگران اصل بقای ما را به خطر بیندازد، آدمی را به این اندیشه سوق میدهد که تا حد امکان محدودیتها را بیشتر کنیم!
نگرانی آشنا که: اگر لذتجویی به بالهوسی و فساد منجر شد چه؟ در پیوند با هراس از «ارادهی اکثریت» تشدید شد: اگر اکثریت خواستند اموال من را تصاحب کنند چه؟ اگر اکثریت خواستند اقلیت را قتلعام کنند چه؟
این نگرانیها، با پسزمینهی همیشگی آموزههای دینی که در طول تاریخ اندیشه همواره بر نظرات انسانی سایه افکندهاند، بسیاری از اندیشمندان را به این فکر انداخت که برای آدمیان یک سری «حقوق طبیعی» قائل شوند. حقوقی که محصول توافق اجتماعی نیست، بلکه در عالمی برتر (عالم مُثُل – بارگاه الاهی – یا کتاب طبیعت!) ثبت و ضبط شده و انسانها حق تخطی از آن را ندارند. اما این قوانین طبیعی چه هستند؟ و چگونه قرار است از عالم برتر به دست ما برسند؟
اینجا دوباره جایی بود که هر اندیشمندی مساله را به سود خودش تفسیر کرد: افلاطون گفت که فقط ما فلاسفه بلدیم این را کشف کنیم! کشیشها مدعی شدند که فقط کلیسا میتواند مصادیقش را فهرست کند و برخی دیگر (که بیشتر شبیه تصور ما از دانشمندان علمی بودند) مدعی شدند یک سری فرمولهای پیشرفتهی علمی/عقلی وجود دارد که اگر خوب تربیت بشوید و «اهل» بشوید میتوانید آن را دریابید.
بدین ترتیب، طرح ایدهی «حقوق طبیعی»، نه تنها اصل مشکل بیم و هراسهای عمومی را برطرف نکرد، بلکه یک مشکل هم به مسالهی اصلی اضافه کرد: تصویب حدود قوانین و حقوق مردم، از دسترس اجماع عمومی خارج شد و به انحصار گروههای خاصی از اقلیت/نخبگان حاکم درآمد.
البته در اذهان استبدادزدهای که «امنیت» را مترادف «نظم استبدادی» قلمداد میکردند و «دموکراسی» را نشانگر «هرج و مرج و بیثباتی» میدانستند، این ایده همواره سطحی از آرامشبخشی را با خود به همراه داشت، به ویژه اینکه خصلت ایستا و مطلقگرای این حقوق با خوی غالبا محافظهکار عمومی که همواره تحولات آینده را با دیدهی تردید مینگرد سازگاری خوبی داشت.
توماس هابز، بدبینترین فیلسوف تاریخ اندیشه، یکی از حامیان ایدهی حقوق طبیعی بود. او با تعبیر معروفش که میگفت: «انسان گرگ انسان است»، تجسم کاملی از هراسهایی را به نمایش گذاشت که انسانها از کاهش قیدوبندها احساس میکردند؛ اما همین بدبینترین فیلسوف تاریخ هم همچنان اینقدری برای انسانها عقلانیت قائل بود که وقتی اوضاع ناشی از هرجومرج بیقانونی را میبینند، خودشان تصمیم میگیرند که دستگاهی از قواعد و قوانین را بنا کنند که نامش میشود: «دولت» و صرفا محصول توافق یا «قرارداد اجتماعی» است.
با این حال هابز بدبین، باز هم طاقت نیاورد و در عین حال که دولت را از هرگونه نظارت و پاسخگویی عمومی معاف کرد، همچنان دایرهی فعالیتهایش را به یک سری «حقوق طبیعی» محدود اسخت. آن هم حقوقی که که مصادیقش را فقط خود هابز تعیین میکرد!
برای خواندن ادامهی این یادداشت «اینجا کلیک کرده» و یا از گزینه instant view استفاده کنید.
کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام «مجمع دیوانگان»
.
دو دستاورد از پس ۵۰۰۰ روز مقاومت
#A 451
آرمان امیری @armanparian
نخست:
نقدی تاریخی به برخی رویکردهای سیاسی وارد است که اتفاقا در کشور ما بسیار اهمیت پیدا میکند. نقدی که مدعی است: خلط کردن کارکرد اصلی سیاست، از محل مصالحه برای کسب نتیجه، به محل مقاومت بر سر حقانیت، انحرافی در اساس مفهوم و کارکرد امر سیاسی است. از نظرگاه این نقد، بزرگترین آسیب در تاریخ معاصر کشور ما، فقدان شیوهای از سیاست بوده که نتیجهگرایی را در راس اولویتهای خود قرار دهد، و هرگز عرصهی چانهزنی مداوم سیاسی را به انسداد تقابلگرایی نکشاند. من بدون شک با چنین نظرگاه و نقدی موافقم، اما گمان میکنم این مقدمهی قابل قبول و حتی ضروری، امروز به دستمایهای برای وهن اساس و بنیان مفهوم سیاست در کشور ما بدل شده است.
وقتی از ضرورت حصول توافق در سیاست سخن میگوییم، به صورت پیشفرض در نظر گرفتهایم که جریانات سیاسی متفاوت، نمایندهی مطالبات، رویکردها و ارزشهای متفاوتی هستند. توافق تنها وقتی معنادار است که به عنوان نقطهی توازنی میان «امکانات» با «اهداف» دیده شود. به همان میزان که نادیده گرفتن «امکانات» و تمرکز متعصبانه بر «اهداف» میتواند سیاست را به ورطهی «حقطلبی انتزاعی» بکشاند، تمرکز بر ضرورت حصول هرگونه «توافق» بدون در نظر گرفتن «اهداف، مقاصد و ارزشها» نیز اصل مسالهی سیاست را بلاموضوع میکند.
مایی که به چشم دیدیم طی ربع قرن گذشته چطور رویای «اصلاحات»، ابتدا به «اعتدال» نزول یافت و سپس تا سر حد «روزنهگشایی» سقوط کرد به خوبی میتوانیم قضاوت کنیم که بیتوجهی به پرنسیبهای سیاسی چطور میتواند اصل موضوع سیاست را به ابتذال بکشاند. کافی است از خود بپرسیم که همین امروز، آن جریانات مدعی نتیجهگرایی از پس سیاست معطوف به توافق کجا ایستادهاند؟ آیا مهرههایی اثرگذار در سطح تغییر سیاستهای کلان کشوری هستند؟ آیا میتوانند جلوی بحرانهای بزرگ داخلی و خارجی را بگیرند؟ آیا در دل جامعه قدرت نفوذ، اثرگذاری و بسیج نیرویی برایشان باقی مانده؟ یا به کل به مهرههایی خنثی، بیاراده و بیاثر در تمامی ساحتهای سیاسی و اجتماعی بدل شدهاند؟
در نقطهی مقابل، این فهم و روش متفاوت میرحسین موسوی از معنا و ساحت سیاست بود که سبب شد در زمانی که منتقدان به ظاهر واقعبینش به ورطهی یک سقوط آزاد سیاسی و اجتماعی افتادهاند، نام او همچنان به عنوان یک وزنهی اثرگذار و ای بسا آیندهساز در سیاست و جامعهی کشور سنگینی کند.
دوم:
در مباحث معطوف به توسعه سیاسی، تعبیری وجود دارد معروف به «جلگهی انتخاب»؛ منظور آنکه هیچ کشوری به تمامی راهها و مسیرهایی که از نظر تئوریک میتوان متصور شد دسترسی ندارد. امکانهای انتخاب پیش روی هر ملت و جامعهای، محدود به ظرفیتهایی است که پیشتر در دل خود فراهم کرده باشد. ما میتوانیم روی کاغذ از الفاظی چون سوسیال دموکراسی، لیبرال دموکراسی، جمهوریخواهی، مشروطهخواهی یا غیره سخن بگوییم، اما این ایدهها تنها زمانی به عنوان یک «امکان واقعی سیاسی» مطرح هستند که یک نیروی واقعی سیاسی بتواند آنها را نمایندگی کند. با چنین مقدمهای، هرچه تنوع جریانات سیاسی یک کشور گستردهتر شود، به نوعی توانایی ذاتی آن کشور برای توسعهی سیاسی افزایش مییابد، چرا که دایرهی امکانات و جلگهی انتخابش گستردهتر و متنوعتر میشود.
حال میتوان دریافت که وقتی یک چهرهی سیاسی یا حتی یک جریان سیاسی وجاهت، اعتبار و آبروی خود را روی منفعتطلبیهای شتابزده و کوتهبینانه قمار میکند و اعتماد عمومی را از بین میبرد، این تنها خودش نیست که متضرر میشود، بلکه با حذف خودش از دایرهی نیروهای اثرگذاری سیاسی و اجتماعی، به کاهش «امکانهای سیاسی جامعه» و در نتیجه سقوط ظرفیتهای توسعهی سیاسی هم دامن زده است.
این مقدمهی به ظاهر نظری، مسالهای است که اتفاقا امروز هر شهروند ایرانی با پوست و گوشت و استخوانش میتواند آن را لمس کند، در تکتک لحظاتی که از خود میپرسد: «برای تغییر مسیر آینده چه گزینههایی وجود دارد؟»
اینجا جایی است که دوست و دشمن، مخالف و موافق ناچار به اعتراف هستند که نام «میرحسین موسوی» همچنان به عنوان یک گزینهی غیرقابل انکار، و در نتیجه یک انتخاب و یک مسیر سیاستورزی پیش روی جامعهی ایرانی قرار دارد، چرا که او بر خلاف بسیاری دیگر حاضر نشد با تکرارهای مداوم راههای شکست خورده، با وجاهت سیاسی خود و اعتماد متقابل اجتماعی بازی کند، و حال میتواند نتیجهی این پایداری را به شکل یک امکان انتخاب، به جلگهی انتخاب سیاسی کشور تقدیم کند و همهی ما را به اندکی گستردهتر شدن ظرفیتهای توسعهی سیاسی کشور امیدوار نگه دارد.
کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام «مجمع دیوانگان»
.
مسالهی آموزش و چالش کهن «حقوق طبیعی»
#A 450
آرمان امیری @armanparian - اندیشهی «حقوق طبیعی»، یکی از قدیمیترین ایدههای بشری است. تقریبا به قدمتی که ما از تاریخ دانش و دین و فلسفه اطلاع داریم، ایدههای مشابهی وجود داشتهاند. خلاصهاش هم این است که یک سری حقایق مطلق، ثابت و جهانشمولی وجود دارند که میتوانند مبنای رستگاری یا سعادت انسانی شوند. طبیعتا ایدهی وسوسهکنندهای است: اگر بشود حقیقت را یکجا کشف و سپس اجرایی کرد، از شر اختلاف و زحمت تلاش برای جستجوی مداوم و ابدی خلاص میشویم؛ اما به باور من، هرآنچه انسان را از چنین ضرورتهایی معاف کرد، تنها مخدری است که به سکون و فلاکتش منجر میشود، نه سعادت ابدی!
کاملا قابل انتظار است که بزرگترین حامیان اندیشهی «حقوق طبیعی»، اندیشمندان مذهبی بودهاند. آنهایی که اصرار داشتند برای کمال مطلق الاهی جایی در چهارچوب نظری خودشان پیدا کنند؛ اما در نهایت چندان هم تفاوتی نمیکند که این حقوق طبیعی، مبتنی بر یک مکاشفات و استدلالهای فلسفی ارائه شوند، یا فرامین مذهبی و کلیسایی. مهم این است که از اساس به گونهای هستند که راه گفتگو و پرسشگری را سد میکنند و امکان تغییر و بهروزرسانی را از بین میبرند شاید دقیقا به همین دلیل است که نیروهای فراوانی مجذوب این ایده میشوند! برای اینکه «حرف آخر» را بزنند و وضعیت جهان را به یک «قطعیت تردیدناپذیر» بکشانند.
جالب اینکه به قدمت همین ایدهی کهن، جریان دیگری هم در طول تاریخ اندیشهی بشری وجود داشته است که دقیقا در نقطهی مقابل قرار میگیرد. تقریبا ۲۵۰۰ سال پیش، پروتاگوراس یونانی گفت «معیار همهچیز انسان است».
او به سادگی استدلال میکرد که هرگز امکان ندارد که همهی انسانها بر سر حقانیت مطلق یک حقیقت به توافق برسند. بعدها این خط فکری استدلالهای جدیتری هم برای تردید در وجود منبع حقیقت مطلق، و یا دستکم امکان کشف و طرح آن پیدا کرد. به هر حال، نتیجهی نهایی این ایده چنان بود که ما نیازمند آن هستیم که در سر هر چالشی با هم گفتگو کنیم. طبیعی است که این مسیر، درهای یک «دموکراسی مداوم» در تمامی عرصههای سیاسی، اجتماعی و حتی معرفی را باز نگه میدارد.
در عصر جدید، آشناترین مفهوم مبتنی بر «حقوق طبیعی»، اعلامیهی جهانی حقوق بشر است. فهرستی بلند بالا از حقوقی که برای تمامی انسانها، در سراسر جهان و احتمالا تمام طول تاریخ نگاشته شده و در ظاهر دیگر قابل گفتگو نیستند. با این حال، من حتی گمان میکنم ما میتوانیم با همین اعلامیه نیز به دو صورت مواجه شویم:
برای خواندن ادامهی این یادداشت «اینجا کلیک کرده» و یا از گزینه instant view استفاده کنید.
کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام «مجمع دیوانگان»
.