دکتر کتایون دانشوریان روانکاو جهت رزرو وقت مشاوره به آیدی تلگرام پیام دهید @DDaneshvarian
ما زیر بار اطلاعات دفن شدهایم، اطلاعاتی که با دانش اشتباه گرفته میشود؛ کمیت با فراوانی و ثروت با خوشبختی اشتباه گرفته میشود.
ما میمونهایی هستیم که پول و اسلحه داریم.
تام ویتس
📣 معرفی یک مسیر تازه، با همان رویکرد همیشگی
دوستان و همراهان عزیزم،
مدتیست تصمیم گرفتهام فعالیتهای آموزشی و حرفهایام را در بستری متمرکزتر ادامه دهم.
به همین دلیل، یک کانال تلگرام و یک صفحه اینستاگرام جدید با عنوان:
🎓 انستیتو روانکاوی بالینی
راهاندازی کردهام.
در این صفحات، محتوای تخصصیتری در زمینه روانکاوی، کار با رؤیا، گروهدرمانی، تحلیل بالینی، معرفی کتابها، و گفتگوهایی دربارهی تجربه زیستهی رواندرمانگر منتشر خواهد شد.
اگر علاقهمندید این مسیر را با من دنبال کنید، خوشحال میشوم در صفحهی جدیدم در کنارم باشید.
شبکههای اجتماعی انستیتو روانکاوی بالینی:
اینستاگرام | تلگرام | وبسایت
سپاس از همراهیتان
دکتر کتایون دانشوریان
عشق نباید التماس کند، نباید تمنا کند. عشق باید قدرت لازم را برای یافتن راه خود و رسیدن به اطمینان داشته باشد. آن وقت دیگر نیازی به جذب شدن ندارد، بلکه خودش مجذوب میکند.
هرمان هسه
آنقدر که از دست دادن چیزی، ما را افسرده میکند،
از داشتن همانچیز احساس خوشبختی نمیکنیم...
و این ذات آدمیزاد است!
#ژان_پل_سارتر
موسیقی سبک لوفای
مناسب برای کاهش اضطراب
و بهبود توجه و تمرکز
موسیقی سبک لوفای
مناسب برای کاهش اضطراب
و بهبود توجه و تمرکز
موسیقی لوفای
ملودیهای ساده ای که به تقویت تمرکز و کاهش حواسپرتی کمک میکند.
بسیاری از افراد از آن برای مطالعه، نوشتن یا انجام کارهای خلاقانه استفاده میکنند.
لوفای معمولاً حاوی صداهای آرامشبخش مثل باران یا طبیعت است که میتوانند برای کاهش استرس و آرامش ذهنی مفید باشند.
موسیقی لوفای میتواند به عنوان پسزمینهای ملایم برای مدیتیشن و تمرینات ذهنی عمل کند.
این نوع موسیقی میتواند برای کمک به افرادی که به دنبال فضای آرام و بدون تنش هستند، عالی باشد.
صداهای قدیمی و نویزهایی مثل خشخش گرامافون میتوانند حس خاطرات و دوران گذشته را زنده کنند.
در کل، موسیقی لوفای به دلیل فضای آرام و محیطی که ایجاد میکند، برای موقعیتهای مختلف مثل کار، مطالعه، استراحت یا مدیتیشن مناسب است.
هر جا که هستی، در اعماق جستجو کن؛سرچشمه در زیر است.
بگذار تاریکاندیشان با هیاهو فریاد برآورند که آنجا جهنم است.
نیچه
آیا دانایی میتواند چیزی ممنوع باشد؟
بسیارند افراد باهوشی که شکایتشان این است که نمیتوانند کتاب بخوانند. آنها مدام گله دارند که با وجود علاقه و توانایی هوشیشان امکان مطالعه را ندارند؛ حواسشان پرت میشود، تمرکز ندارند، مضطرب یا گیج میشوند و مطالب را درست نمیفهمند.
این شکایتی معمول است که فردی با هوش بالا، درست قبل از کنکور به بحران در خواندن کتاب و تمرکز دچار میشود. کم نیستند افرادی که درست سر بزنگاه، مهمترین تواناییهای رسیدن به موفقیت را از دست میدهند.
این پدیدهایست که بسیاری از درمانگران را گیج و مستأصل میکند. به راستی چه بر سر فرد میآید؟
فروید در مقالهٔ برخی سنخهای شخصیت در زیرعنوان «آنان که به سبب نیل به موفقیت، شکست میخورند» شرحی مفصل از کسانی میدهد که دقیقاً هنگام رسیدن به آرزویشان، دچار اختلال میشوند. این یکی از مهمترین مقالات فروید است، و عجیب آنکه خود فروید نیز چندان به اهمیت آن واقف نیست.
این مقاله امکاناتی در خدمت بازتعریف سیمپتوم میدهد، چرا که نشان میدهد سیمپتوم نه ارضای جانشینی برای تکانههای واپسراندهٔ اید، بلکه مانع رسیدن به ارضای آن تکانه است. چنین بحثی منجر به بازخوانی جنبههای متعددی از نظریهٔ فروید میشود که آن را به زمانی دیگر موکول خواهم کرد.
در برابر دانایی، حماقت یا نادانی وجود دارد و عجیب اینکه احساس حماقت و نادانی در افراد باهوش اصلاً نادر نیست. این چیزی است که به عملکرد دفاعی روان ارتباط دارد. چیزی در دانایی، موفقیت و شادکامی است که گاه میتواند بسیار ممنوع باشد. گیجی، مشکل تمرکز و ... در افراد باهوش علاقهمند به مطالعه و پیشرفت تحصیلی و شغلی ممکن است ناشی از ژوییسانسی ممنوع باشد که در این جایگاه «دانا» وجود دارد.
آیا به راستی دانا بودن ساده است؟ مروری گذرا بر مشهورترین افراد دانا در ادبیات عامه نشان میدهد که خیر. ملانصرالدین و
بهلول فیگورهایی هستند که به شکل عجیبی هر دو وجه دیوانگی/حماقت و دانایی را دارا هستند. دلقک دانای نمایشنامهٔ شاهلیر شکسپیر نیز دانایی بهلولوار دارد. نمونهٔ مدرن چنین فیگوری را در شخصیت ژاک در رمان ژاک قضا و قدری دیدرو و سانچوپانزا، نوکر دونکیشوت در اثر سروانتس میتوان دید. گویی جنون و حماقت با دانایی ترکیب میشود و هزینهٔ آن است.
آیا چنین نمونههایی به خوبی نشان نمیدهند که دانا بودن چقدر دشوار است؟
کافی است به فانتزیهایی فکر کنیم که دربارهٔ زمانی داریم که همچون فردی دانا شناخته میشویم. آنچه دانایی را سخت میکند، خود دانایی نیست بلکه امکانات، قدرت و اختیاراتی است که دانایی به ما میدهد. دانایی ما را قدرتمند میکند. مسئله این است که چرا میخواهیم دانا شویم؟ میخواهیم با آن چه کنیم؟ امر ممنوع در اینجا خودی نشان میدهد؛ در تمام مقاصد و فانتزیهایی که در پی دانایی به دنبالشان هستیم. به همین دلیل عجیب نیست که تاوان دانایی، گاهی جنون است؛ همانطور که در ادبیات مثالهایی از آن را برشمردم.
این جملهای مشهور است که «آنقدر درس خواند/فکر کرد که دیوانه شد.» بسیارند کسانی که در شرف رسیدن به دانایی، فکر میکنند هر لحظه ممکن است دیوانه شوند. ترس از دیوانگی در چنین افرادی، سیمپتومی است که در تلاش است مانع رسیدن به دانایی (همچون ژوییسانسی ممنوع) در آنان شود.
دکتر فاوست در نمایشنامهٔ گوته، حاضر است برای دانایی روح خود را بفروشد. سرنوشتی که از پی این معامله با شیطان برایش رقم میخورد، نشاندهندهٔ هزینهایست که او بایستی برای کسب دانایی غیرمجاز پرداخت کند. افراد خوشبخت (اگرچه خود نمیدانند) کسانیاند که پیش از فروختن روحشان به شیطان، توسط سیمپتومها متوقف میشوند. ممنوعیت دانشهایی همچون کیمیاگری یا جادوگری از همین رو توجیهپذیر است که فرض بر آنست از آنها بهرهٔ ممنوعی برده میشود.
همانطور که رسیدن به قدرت، پول، زیبایی و ... میتواند ژوییسانسی ممنوع برای فرد تولید کند، دانایی نیز چنین است. بایستی ببینیم به راستی برای چه به دنبال دانایی هستیم.
با این اوصاف، عجیب نیست که افراد دانا کم هستند؛ در واقع افرادی که میتوانند از دانایی ژوییسانسی مجاز کسب کنند کم هستند. سایرین، با وجود استعداد و علاقهای که دارند، نخواهند توانست دانایی طولانیمدت را تجربه کنند: سیمپتومها به آنان اجازه نمیدهند از ژوییسانس ممنوع بهرهمند شوند مگر زمانی که آن را مجاز کنند.
زبان بدون عاطفه مرده است
و عاطفه بدون زبان سخن نمی گوید.
زبان اینجاست،
جایی مابین گریستن و سکوت.
آندره گرین
من درمانگر نیستم!
من شفا دهنده نیستم، آنگونه که پزشک بیمار را.
من روانکاوم.
نه نه، اشتباه نکن!
من روان تو را کاوش نمی کنم. در اطاق درمان من خودم را کاوش می کنم و تاثیری که از تو می پذیرم.
این گونه است که می فهمم در تو چه می گذرد.
اگر دلم برایت بسوزد، تو می خواهی دیگری برایت دلسوزی کند، چه بسا که من هم به دنبال پیدا کردن درماندگانی برای دل سوزاندن برای آنها باشم!
اگر عصبانی شوم، احتمالا تو از برانگیختن خشم دیگری سود می بری . چه بسا که من هم مستعد افتادن در دام خشمی پر رنج و سود بردن از آن باشم.
تو هم مرا می کاوی. در پی آنی که ببینی چقدر دوستت دارم، چقدر از تو مراقبت می کنم، چقدر حوصله ام از حرفهایت سر رفته، آیا طردت می کنم؟ از تو سو استفاده می کنم؟ به تو دروغ می گویم؟ برداشت هایت از مرا آزمون می کنی که:
ته داستان بلاخره باور کنی تو توانایی نگاه کردن به آنچه که هستی را داری.
تجربه ی این رنج زیبا و پرمعنا، « درمان» را برایت آرزو می کنم.
کتایون
خیلی ضعیف هستیم اگر فقط عاقل باشیم"
وینیکات
آنچه را که روانکاوی میخواهد و وظیفه خود میداند که به آن برسد نه well-being بلکه well-saying است، خوب گفتن در برابر خوب زیستن. خوب زیستن آن چیزی است که جامعه مدرن به عنوان یک هدف در مقابل افرادش میگذارد و مدام به تبلیغ آن میپردازد.از مشخصات خوب زیستن تطابق با استانداردهای جامعه، تلاش برای کسب رفاه، تلاش برای برقراری نظم خاصی از روابط اجتماعی و امثال اینهاست. در واقع؛ آنچه را که جامعه مدرن به افرادش تکلیف میکند صورت گرایی، همرنگی و مصرف است.
خوب گفتن هیچ یک از این مشخصات را ندارد و در ضمن به معنای خوب حرف زدن هم نیست. خوب گفتن یعنی رابطه بین کلمات و وجود، رابطه بین کلمات و آنچه هستیم. بنابراین؛ خوب گفتن یک دانش است در مورد خود سوژه.
در خوب گفتن هدف این است که شخص به یک رأی نهایی در مورد وجود خودش دست یابد، به نوعی قضاوت آخر. یعنی؛ دانش ناخودآگاه در اثر جریان روانکاوی منجر به تولد سوژه ناخودآگاه شود.
جریان روانکاوی نه فقط یک دانش جدید در مورد سوژه به وجود میآورد بلکه بهتر است بگوئیم یک سوژه جدید به وجود می آورد، زیرا که؛ سوژه خوب گفته شده دیگر آن سوژه قبلی نیست. خوب گفتن یعنی؛ تغییر بنیادی در متافورها که این خود تغییر دیدگاه ها و تغییر در جایگاه شخص در جهان را به دنبال دارد. کولت سولر می گوید؛ سوژه خوب گفته شده خود چیز است که اشتیاق می ورزد.
✍️ میترا کدیور
▪️عشق
«لکان» جمله های بدبینانه ی معروف و زیادی در مورد عشق رمانتیک دارد:
«مرد از زن هیچ نمی داند و زن از مرد هیچ.»
«لکان» تلاش می کرد تا نکته ای نه چندان محبوب اما بسیار مهم را درباره ی روابط رمانتیک مطرح کند: میزانی که هر فرد، از درک واقعی معشوق خود به دور است و فقط می تواند گستره ای از فانتزی های برآمده از دوران کودکی اش را به ویژگی های فیزیکی و جسمانی معشوق نسبت دهد.
این ایده، مفهومی تاریک اما تسلی بخش است. «لکان» قصد دارد به مخاطبینش کمک کند تا تصویری واقعی تر را از رویدادهای مربوط به عشق رمانتیک به دست آورند و این نکته را فراموش نکنند که انسان ها، کم و بیش همیشه تنها خواهند بود. این درک، در حقیقت بستری است که می توان بر اساس آن، روابط رمانتیک و غیررمانتیک بالغانه تر و با استیصال کمتر را شکل داد.
قطعه ای از یک آزمایش زیست شناختی که البته به خودی خود با مفهوم علیت روانی بیگانه بوده و نمی تواند نتایج خود را با این ادبیات بیان کند، گواهی بر همین مطلب است که گشتالت قادر به اثرگذاری هایی شکل دهنده (صورت بخش) در هر ارگانیسمی است. با این حال، این آزمایش نشان می هدد که یکی از شرایط لازم برای به بلوغ رسیدن غدد جنسی کبوتر ماده، «دیدن» عضوی دیگر از گونه ی خود (چه نر چه ماده) است: این شرط به قدری ضروری است که می توان تنها با قرار دادن آینه ای در برابر این کبوتر، به اثر ذکر شده نائل آمد. به همین طریق، درباره ی ملخ استوایی، می توان از طریق مواجه نمودن جانور، در مرحله ای خاص از حیاتش، با صرفا رفتاری از یک تصویر مشابه (البته به شرطی که حرکات این تصویر به میزان کافی مشابه با مشخصات این گونه ی جانوری باشد)، جانور را از زندگی فردی به زندگی گروهی (البته در چارچوب یک نسل) انتقال داد. چنین واقعیاتی در چنان قرابت توپولوژیکی قرار دارند که حتی می توان آن را ذیل مسئله ی بزرگ ترِ معنای زیبایی به مثابه شکل دهنده و محرک جنسی بررسی نمود.—از کتاب «گزیده مکتوبات لکان»
شبکههای اجتماعی انستیتو روانکاوی بالینی:
اینستاگرام | تلگرام | وبسایت
جهت دریافت اطلاعات ثبت نام و دریافت بوکلت دوره به تلگرام انستیتو پیام دهید:
@Ullbeheard
نه آغازی وجود دارد و نه پایانی. تنها چیزی که وجود دارد، شور بیپایانِ زندگیست.
#فدریکو_فلینی
🎥زندگی جنسی آشفته
اتوکرتبرگ
📺جذابترین فیلمهای کوتاه روانشناسی📺
@psyshortmovies
📕 کتاب
#The_Memory_Illusion_Remembering_Forgetting_and_the_Science_of_False
نویسنده: Dr. Julia Shaw
سال چاپ: 2016
تعداد صفحات: 319 صفحه
ناشر: Cornerstone Digital
شابک (ISBN): 978-1847947611
این اثر نوشتهی #دکتر_جولیا_شاو، به بررسی علمی حافظه و نحوهی شکلگیری، تغییر و حتی اشتباهات آن میپردازد. جولیا شاو در این کتاب توضیح میدهد که چگونه مغز ما خاطرات نادرست را میسازد و چرا گاهی به وضوح به یاد میآوریم اتفاقاتی که هرگز رخ ندادهاند. او با تکیه بر پژوهشهای علمی و مثالهای واقعی، نشان میدهد که حافظه تا چه اندازه انعطافپذیر و در عین حال آسیبپذیر است. این کتاب به ما کمک میکند تا بفهمیم چرا خاطراتمان همیشه قابلاعتماد نیستند و چگونه حافظهی ما تحت تأثیر احساسات، تلقین و حتی دیگران تغییر میکند.
موسیقی سبک لوفای
مناسب برای کاهش اضطراب
و بهبود توجه و تمرکز
موسیقی سبک لوفای
مناسب برای کاهش اضطراب
و بهبود توجه و تمرکز
📖افسانه ی سیزیف
و
لکان
📕خدایان سیزیف را محکوم کردند که یک سنگ گران را از یک کوه بالا ببرد، و این سنگ هنوز به میانه ی کوه نرسیده به پایین بغلتد و باز روز از نو و روزی از نو، اگر صرفا در سطح و معنای ظاهری این اسطوره بمانیم، نتیجه خواهیم گرفت که خدایان سیزیف را به یک کار تکراری کسالت بار بی معنی واداشته اند، کاری یک شکل و تکراری و شاق، ولی این تمام ماجرا نیست، آیا این اسطوره چیزی بیش از این برای ارائه به ما ندارد؟ آیا می توان یک درس لکانی از این اسطوره گرفت؟ درس درک مفهوم و سازوکار رانه، یا سائق؟ چرا که نه، این اسطوره چیزی بیش از اسطوره است، و می تواند در رابطه با ما و به ما اطلاعات دقیق بدهد، چگونه؟:
مگر نه این است که لکان بین هدف رانه و مقصد رانه تمایز قائل است؟ و ارجحیت را به هدف رانه می دهد تا مقصد؟ بنای میل به نرسیدن است، عین بنای سنگ سیزیف که به نرسیدن به قله ی کوه است، مقصد میل همان سرمنزل نهایی است همان قله ی کوه، یا همان ارضاء غایی یکبار برای همیشه، در حالی که هدف میل، قصد و نیت کاریست که در حال انجام آنیم، کار غلطاندن سنگ، یا در واقع بازآفریدن خود از نو و دوباره است، یک مسیر دورانی به سوی مقصد و دوباره پی گرفتن راه از مقصد به سوی مقصد،( چرا که هر مقصدی نقطه ی آغاز رانه، و تکرار چرخه ی آن است) و این مقصد همیشه مقصدی موقت است نه دائمی و برای همیشه، چرا که بنای میل به نرسیدن است، اصلا قرار نیست این میل ارضاء بشه، آنهم برای همیشه، بلکه قرار است تداوم داشته باشد، و هی از نو خود را بازتولید بکند، اگر میل بنا به آنچه وعده داده شده، به مقصد برسد و ارضاء غایی صورت بگیرد، سوژه تمام می شود، حرکت تمام می شود، و تخیل و فانتزی از کار می افتد و نظم نمادین ازهم می پاشد، و ممکن شدن تمام اینها به علت ناممکنی ذاتی ارضاء میل و بن بست آن است.
اگر از منظر لکان به کار سیزیف و پارادکس نهفته در این کار او نگاه بکنیم متوجه می شویم که برای سیزیف مقصد مهم نیست، بلکه این خود راه است که مهم است، و درک آن سیزیف را رستگار می کند و برخلاف چیدمان ظاهری این اسطوره که از رنج سیزیف و بیهودگی کارش حکایت می کند، سیزیف به این کار بیهوده و پوچ و بی معنی معنایی درخور حوالت می دهد، و کار بی معنی خود را حامل معنایی می داند، هدف از زندگی برای سیزیف همین صعود و سقوط و عشق ورزیدن به همین صعود و سقوط است، پس سیزیف محکوم نیست، چرا که به نفس کار خود آگاه است و با عشق تن به این کار می دهد، و از دور بسته محکومیت و جبر خارج می شود.
یک بسته، شامل نه مجموعه داستان کوتاه به نامهای: چند عکس کنار اسکله، آن مرد در باران آمد، آدمها و دودکش ها، اگر جنگی هم نباشد، دو کلمه مثل آدم حرف بزنیم، آن سال سیاه، چند نسخه از این کاغذها، ما چهار نفر بودیم و یکشنبه های چند سال پیش.
- برای تهیه نسخه های الکترونیکی سه عدد از این کتابها به آدرس زیر بروید:
https://www.nogaam.com/profile/513/
دانلود این سه نسخه برای داخل ایران رایگان است.
- نسخه های الکترونیکی پنج کتاب دیگر در نرم افزار کتابراه به آدرس زیر قابل دسترسی و تهیه است.
https://www.ketabrah.ir/author/52443-%D8%A7%D9%85%DB%8C%D8%B1%D8%B1%D8%B6%D8%A7-%D8%A8%DB%8C%DA%AF%D8%AF%D9%84%DB%8C
جستجوی نام نویسنده در کنار کلمه کتابراه شما را به محل تهیه کتابها راهنمایی میکند.
- نسخه های چاپی کتاب ها را به همراه امضاء نویسنده از آدرس های زیر تهیه کنید.
https://khishkhaneh.ir
Instagram: bigdelibookstore
telegram:@amirrezabigdeli
زیستن در دل پرسشها
یکی از بخشهای موردعلاقه من از مجموعه نامههایی به یک شاعر جوان اثر راینر ماریا ریلکه (1929)، نامهای است که او در سال 1903 به فرانتس زاویِر کاپوس، شاعری نوپا، نوشت که برای دریافت راهنمایی به ریلکه مراجعه کرده بود. در این پاسخ پرشور، ریلکه مینویسد:
«مایلم از شما بخواهم... که نسبت به تمام چیزهای حلنشده در قلبتان شکیبا باشید و تلاش کنید خودِ پرسشها را دوست بدارید، همانند اتاقهایی قفلشده یا کتابهایی که به زبانی بیگانه نوشته شدهاند. اکنون برای یافتن پاسخها تلاش نکنید؛ چرا که نمیتوانند به شما داده شوند، چون هنوز نمیتوانید آنها را زندگی کنید. و آنچه اهمیت دارد این است که همهچیز را زندگی کنید. شاید آنگاه به تدریج، بدون آنکه متوجه شوید، راه خود را به سوی پاسخها زندگی کنید.»
توجه شما را به این نقلقول از ریلکه جلب میکنم زیرا میخواهم شما، خواننده عزیز، نیز همانند او پرسشها را دوست بدارید و آنها را زندگی کنید. پرسشها چالشبرانگیز هستند، زیرا ما را به مکانهای جدیدی در ذهنمان میبرند، اما این امر مستلزم رها کردن باورها یا ایدههایی است که به آنها دلبستهایم. آمادگی برای معلق نگهداشتن دانستهها، رها کردن آسایشِ یقین، و گشودن خود به روی آنچه هنوز نیندیشیدهایم، برای کار ما حیاتی است. توانایی اندیشیدن مستقل، با شجاعتِ به چالش کشیدن حکمتهای پذیرفتهشده و پایگاهها و تعصبات مفهومی خود، همچنین ستون عمل اخلاقی است.
ویلفرد بیون درباره اخلاق بحث نمیکرد، اما او ضرورت حیاتی پرسشها را درک کرده بود:
«تجربه به شما نشان میدهد که میتوانید چیزی را که "پاسخ" مینامیم بدهید، اما آنها در واقع مانعهایی برای فضا هستند. این راهی برای پایان دادن به کنجکاوی است – بهویژه اگر موفق شوید باور کنید که پاسخ، پاسخ نهایی است.»
گاه بیمارانم می پرسند نقطه ی پایان درمان کجاست؟
به نظر من اینجا در فهمیدن این جمله.
⬆️⬆️⬆️⬆️⬆️⬆️
بخشی از مصاحبه مجله «روانشناسیها» با «ژاک آلن میلر» رئیس اسبق انجمن جهانی روانکاوی در اکتبر سال ۲۰۰۸:
هاناوار: در این صورت واقعاً عشق ورزیدن چیست؟
ژاک آلن میلر: عشق ورزیدن به کسی، اعتقاد داشتن به این است که از طریق عشقورزی فرد به حقیقتی درباره خود دست خواهد یافت. ما به کسی عشق میورزیم که از او پاسخ یا بخشی از پاسخ به این پرسشمان را دریافت میکنیم: «من چه کسی هستم؟»
هاناوار: چرا برخی از افراد عشقورزی را میدانند و برخی دیگر نمیدانند؟
ژاک آلن میلر: برخیها میدانند که چگونه عشق را در دیگری برانگیزند، به تعبیری در عاشقان سریالی، در مردها و زنهایی که به طور سریالی عاشق میشوند. آنها میدانند که روی چه دکمههایی فشار بدهند تا تبدیل به معشوق دیگران بشوند. اما آنها عشق نمیورزند. آنها تا حدودی با طعمههایشان بازی موش و گربه انجام میدهند.
برای عشق ورزیدن فرد باید فقدان خود را قبول کند و تصدیق کند که به دیگری احتیاج دارد، او را کم دارد. کسانی که اعتقاد دارند به تنهایی کامل هستند، یا میخواهند به تنهایی کامل باشند، عشق ورزیدن را نمیدانند. و بعضی وقتها به شکلی دردناک به این موضوع پی میبرنند. آنها فریبکاری میکنند، سررشتهها را به دست میگیرند، اما نه خطر عشق را تجربه میکنند و نه سرخوشیهای عشق را.
لکان گفته است «عشق دادن چیزی است که فرد ندارد». معنای آن این است: عشق تصدیق کردن فقدان خود و دادن آن به دیگری است، قرار دادن آن در دیگری. عشق دادن چیزی نیست که فرد دارد، مثل کالاها، هدیهها. عشق دادن چیزی است که فرد برخوردار نیست. که فراسوی خود فرد میرود.
(یادداشت: متن حاضر بخشی از مصاحبه مجله «روانشناسیها» با «ژاک آلن میلر» رئیس اسبق انجمن جهانی روانکاوی در اکتبر سال ۲۰۰۸ است. ترجمه فرانسه به فارسی این مصاحبه به عهده کیوان آذری بوده است.)
سیستم روانی، قادر به تحمل ناراحتی و تنش نیست و مجبور است که به هر قیمتی شده آن ناراحتی را ازخود براند و اگر درک واقعیت متضمن ناراحتی و رنج باشد، آن درک یعنی حقیقت بیرونی باید قربانی شود.
در جایی که خطرهای خارجی مطرح اند، شخص تا مدتی میتواند با فرار و پرهیز از خطر به خود کمک کند تا وقتی که بعداً آنقدر نیرومند شود که بتواند واقعیت خطر را برطرف کند.
اما انسان دیگر از خودش نمیتواند فرار کند
فرار در مقابل خطرهای درونی و داخلی، موثر نیست و بدین سبب، مکانیزمهای دفاعی ایگو(ego)
محکوم اند تا درکِ درونی فرد را تحریف کنند و تصویری ناقص و تغییر شکل یافته از وی به خودش ارائه دهند.
زیگموند فروید، ۱۹۳۶
حقیقت انسان به آنچه اظهار میدارد نیست، بلکه حقیقت او نهفته در آن چیزی است که از اظهار آن عاجز است.
زیگموند فروید
گروه درماني واسطه اي ست كه مي توانیم خودمان را بهتر و بيشتر در آئينه ي ديگري ببينیم.
در جلسات مشاوره ي فردي تنها خود را در آئينه ي روانكاو مشاهده ميكنيم. روانكاو شخصي ست كه فرض مي شود مي داند و درخواست ها و فيدبك هاي ما از شخصي ست كه ايمان داريم مي داند پس بسيار راحت تر او را پذيرا هستيم اما در گروه با اشخاصي مواجهيم كه نمونه اي كوچك از جامعه ما هستند و در روز مرگي هايمان و بسيار بيشتر از ارتباطي كه با روانكاو ميگيريم با آنها مرتبطيم.
اشخاصي كه فرضي براي دانايي و علم آنها نيست و تمام فيدبك هاي متقابل ما را بيشتر با خود روبرو مي كند.
گروه درماني فرصتي ست براي برون ريزي جمعي، براي صحبت درباره ي انديشه هايمان، و كسب ايمان از متمايز بودن و خاص بودن خودمان حتي با تمام نقدها و نشانه گري ها.
گروه درماني مناسب تمام افراديست كه مي خواهند خود را ببينند و با خود مواجه شوند.
گروه درماني حاضر یک دوره شش ماهه خواهد بود. و فرد با توجه به موضوعي كه در درون خود با آن مواجه است مي تواند شركت داشته باشد اما امر مهم در گروه درماني استمرار حضور است به اين دليل كه ضميرناخوداگاه بلافاصله شروع به آناليز مسائل كرده و استمرار حضور، تغيير را تسهيل مي کند.
« ما در گروه بیمار می شویم و در گروه شفا می یابیم.»
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
این گروه درمانی آنلاین و در فضای گوگل میت برگزار می شود و برای کسانی مناسب است که خارج از ایران سکونت دارند یا به هر دلیلی امکان حضور در یک گروه را ندارند.
جلسه ها هفته ای یک بار روزهای یکشنبه و به مدت 90 دقیقه خواهد بود.
تایم گروه به رای اعضا تعیین می شود.
جهت دریافت اطلاعات بیشتر به تلگرام من پیام دهید.
@Dkatayoun
کتایون دانشوریان
⚜نشریهٔ پراکسیس برگزار میکند:
«همه به طبیعت یک مرگ بدهکارند.»
نگاهی به جایگاه اصل «رانهٔ مرگ» و بررسیِ کتاب:
«مرگ و میل - Death and desire»
همراه با مولف اثر؛
ریچارد بوتبی
📆 زمان برگزاری: چهارشنبه ۲۷ تیرماه، ساعت ۱۸:۳۰
📌 مکان برگزاری: گوگلمیت (آنلاین)
ارائهدهندگان: ریچارد بوتبی | استاد فلسفهٔ دانشگاه مریلند
✔️جهت ثبت نام میتوانید با آیدی زیر در تلگرام در ارتباط باشید.
🆔: @praxispress