دو کلام حرف حساب ادبیات / شعر / فلسفه /داستان کوتاه /معرفی کتاب اینستاگرام: @2kaloomharfehesab
زندگی میگفت:
از هرچیز
مقداری به جا میماند!
دانههای قهوه در شیشه،
چند سیگار در پاکت،
و کمی درد؛
در آدمی.
|#تورگوت_اویار
@dokaloomharfehesab2
با عصر، در کرانه امروز
صدا و شعر :سعید سلطان پور
@dokaloomharfehesab2
میدانستند
دندان برای تبسم نیز هست و
تنها
بردریدند...
#احمد_شاملو
@dokaloomharfehesab2
-که میآید به سر وقت دل ما جز پریشانی؟
که میپرسد بغیر از سیل، راه منزل ما را؟
#صائب_تبریزی
◾️ @dokaloomharfehesab2
در غیاب تو
با خویشتنم
گفتگو میکنیم و به توافق میرسیم
بر سر هر چیز
به سادگی.
|#عباس_کیارستمی
◾️@dokaloomharfehesab2
کالیگولا: تنهایی! تو میدانی تنهایی چیست؟ آره، تو تنهاییِ آدمهای شاعر و عنین را میشناسی؟ تنهایی؟ اما کدام تنهایی؟ تو نمیدانی که آدمِ تنها هیچوقت تنها نیست! تو نمیدانی که همه جا بارِ آینده و گذشته همراهِ ماست. آدمهایی که کشتهایم با ما هستند. تازه تا اینجا و با اینها کار آسان است. اما آنهایی که دوستشان داشتهایم، آنهایی که دوستشان نداشتهایم اما دوستمان داشته اند، پشیمانیها، هوسها، تلخی و شیرینی، زنهای هرجایی و دارودستهی خدایان.
تنها! اگر دستِ کم به جای این تنهایی مسموم از حضور دیگران، که تنهایی من است، میتوانستم مزهی تنهایی حقیقی را، مزهی سکوت و لرزش درخت را بچشم!
تنهایی! نه اسکیپون. این تنهایی پر از دندان قروچه است، صدای نعرهها و همهمههای گمگشته در سرتاسر آن پیچیده است.
کالیگولا
|#آلبر_کامو
@dokaloomharfehesab2
آن ميخ بزرگ را مى بينى كه سمت راست در ورودى است؟ حتى الان هم نمىتوانم نگاهش كنم و با اين حال نمىتوانم درش هم بيارم. دوست دارم فكر كنم هميشه همين جا بوده و حتى بعد از مرگ من هم اين جا مىماند.
بعضى وقت ها صداى آدم هاى بعد از خودم را مىشنوم كه مىگويند: زمانى يك قفس به اين ميخ آويزان بوده و اين آرامم مىكند. احساس مىكنم كاملا فراموش نشدهام...
📗گاردن پارتی
|#کاترین_منسفیلد
◾️ @dokaloomharfehesab2
#زردِ_پُررنگ
سرم را از برف بیرون میآوردم
و فکر میکردم هنوز وقتش نرسیده
نمیدانستم وقتِ چه !
زمستانهایم را درونِ دریاها میبُردم
ــ خواب در خواب تکان میخورْد ــ
زبانم را گم کرده بودم
زبانِ راهرفتنم را.
بغض و اندوهم پرت میگفت.
ــ باید اینها نیز رؤیا باشد ــ
و میدیدم که دفنم میکنند
پُشت به موسیقیها، پُشت به نقاشیها
چند سیبْ در بشقاب، کنارم، روی میز.
چند بار سایهروشن. چند بار بعدازظهر.
زردِ پُررنگ خواب میدیدم
و خونم در خواب بیرون بود.
چسبیده بودم به سالهای زندهها
به سالهای سنگ
به خوابهای خلوت.
چسبیده بودم به باد.
چند سال در قطار. چند سال در صداها.
پنجره میشکند
چند دیالوگ به اتاق میریزد:
... ــ زمستان برمیگردد...
... ــ زمین دیگر پیر شده است...
و ناگاه هجومِ همآواها:
ــ مرخصی باید بدهند، مرخصی.
پاها از کنارم میگذرند، پوتینها.
زندهگیِ دیگران میآید، بادبانها.
عدهای از کنسرت بیرون میآیند
عدهای از فیلم.
ــ شب در شب جابهجا میشود ــ
با من حرف میزنند
من آنجا نیستم.
بیخوابی / بیخوابی
طبل یا پُتک؟
از کسی اینها را میپرسم.
روی پلهها زانو زدهام.
همهجا دستِ باد
همهجا خالی.
برگها را باد به صورتم میچسبانَد.
ــ زرد در زرد زاری میکند ــ
چند کلاغ
روی دیوار
نگاهم میکنند.
12 / 10 / 1373
#شهرام_شیدایی
از کتاب #آتشی_برای_آتشی_دیگر
◾️ @dokaloomharfehesab2
آدم در تنهایی هم تنها نیست
همیشه یک چیزی، یک کسی هست
که شما را آزار دهد!
|#آگوست_استریندبرگ
◾️ @dokaloomharfehesab2
-آن گونهام
که انگار من را
درست وسط کتابی غمگین
فراموش کردهاند..
#سیدخان_کومورجو
#سیامک_تقی_زاده
@dokaloomharfehesab2
-و کم من «کیف حالک» کانت تعنی «اشتقت لک» و لم یفهموا..
-و چه بسیار «حالت چطوره؟» هایی که معنیاش «دلم برایت تنگ شده» بود و نفهمیدند..
#نزار_قبانی
@dokaloomharfehesab2
اینجاست که جناب اخوانثالث میفرماید:
" من اینجا
از نوازش نیز چون آزار
ترسانم... "
@dokaloomharfehesab2
-اخفاء الاشتیاق، اختناق.
-کتمان دلتنگی، بند آمدن نفس است.
#جبران_خلیل_جبران
@dokaloomharfehesab2
سبزهها را گره زدم به غمت
غمِ از صبر، بیشتر شدهام
سالِ تحویلِ زندگیت به هیچ
سیزدههای در به در شدهام
سفرهای از سکوت میچینم
خسته از انتظار و دوریها
سالهایی که آتشم زدهاند
وسطِ چارشنبهسوریها
بچّه بودم... و غیر عیدی و عشق
بچّهها از جهان چه داشتهاند؟!
درِ گوشم فرشتهها گفتند
لای قرآن، «تو» را گذاشتهاند!
خواستی مثل ابرها باشی
خواستم مثل رود برگردی
سیزده روز تا تو برگشتم
سیزده روز گریهام کردی
ماه من بود و عشق دیوانه!
تا که یکدفعه آفتاب آمد
ماهیِ قرمزی که قلبم بود
مُرد و آرام روی آب آمد
پشت اشک و چراغقرمزها
ایستادم! دوباره مرد شدم
سبزهای توی جوی آب افتاد
سبز ماندم اگرچه زرد شدم
«وَانْ یکاد»ی که خواندم و خواندی
وسط قصّهی درازیها!!
باختم مثل بچّهای مغرور
توی جدّیترینِ بازیها!
سبزهها را گره زدم امّا
با کدام آرزو؟ کدام دلیل؟
مثل من ذرّه ذرّه میمیرند
همهی سالهای بیتحویل!
سید مهدی موسوی
@dokaloomharfehesab2
و پناه میبرم از شرِ دلتنگی
به چهاردیواریِ امنِ پیراهنت...
@dokaloomharfehesab2
دلم برای سفر می زند
پرنده های خاکستری
در آسمان گرفته ی عصر رهسپارند
من
سرگشته در کرانه ی امروز
مثل هوا
گرفته ام
صدای خسته ی کامیونی
از شوسه های ناهموار
می آید
شاید
بر جاده های بارانی می راند
با پشته های خیس علف هایی
که زیر شرابه های ملایم باران می لرزند
من
سرگشته در کرانه ی امروز
مانند کامیونی خالی
در شب
که از شب و ستاره انباشته است
از پشته های ابر
و از هیاهوی پرنده های مهاجر
انباشته ام
و گوش به صدای دور سفر بسته ام
یک شب که آب ها می خواندند
و روی گردنه می رفتیم
ستاره ها را دیدم
ستاره ها را در آب های درخشان دیدم
دیگر …
وقتی ستاره ها را می بینیم
صدای سرد و درخشان آب می آید
وقتی به آب می نگرم
رگباری از ستاره ی خاموش
در قلب آب های درخشان می لرزد
دلم برای سفر می زند
دلم برای ستاره
برای آب
با عصر،در کرانه ی امروز
می مانم
و باد برگ های سوخته را
بر شاخه های بوته ی خشک غبار می لرزند
و شاخه های دود
در ارتفاع شهر کهنه ی خاکستری،پریشان است
ابر است،ابر
که روی قله ی خاموش دور می گذرد
مثل هزار بید پریشان
در باد
قلب من است آن پرنده
قلب من است آن پرنده
که تنها
بر شاخه های ابر
می خواند
قلب من است آن پرنده که در ابر و باد می راند
قلب من است آن پرنده که آوازهای خود را گم
کرده است
و سرزمینی آفتابی خود نمی داند
در ارتفاع شهر کهنه ی خاکستری
دود و غبار و برگ
با ابرهای تیره گره می خورد
شب،دلشکسته روی غروب و درخت می پیچد
و عصر، در گرفتگی جاده می رود
و با صدای مبهم برگ و باد
ترانه ی مسافران دلتنگ را می خواند
با آنکه مثل ابر، پر از پریشانی سوگوارم
و با گرفته ترین ابرها
در خلوتی مه آلود
روی سکوت اسکله می بارم
در آسمانی به وسعت یک برگ
می بینم
ستاره ای کوچک می درخشد
و روی شاخه ی کوچکی از آفتاب
کوچکترین پرنده ی دنیا
آواز جویباری را می خواند
که از صدای چهار پرنده
کوچک تر است
با این امید کوچک
با این امید تافته در اشک
من دور مانده ام
مثل تو
مثل هر دوست
و از کرانه ی شب
به وسعت گرفته ی چشم انداز می نگرم
شب
بی ستاره ترین سب
شب
سخت و سرد و وحشی ست
اینجا
بر این کرانه ی تاریک
با چشم های آهوی گریانی
در ابتدای جنگل شب ایستاده ام
آنسو ترک، در آن سوی دریای خوابدار
– دریا، سمور و حشی، در باد خفته است
بالای آن کرانه ی آبی
ستاره ها، در روستایی که من نمی شناسم،هیاهو می کند
پروانه ای
مثل تمام زیبایی
کنار جویباری که برای پروانه ها می خواند
خوابیده است
آه، ای کدام دوست
روی کدام غربت
دیگر تو را می شناسم
دیگر تو را
نیلوفر شکسته ی خونینی را
که روی سرد ترین چشمه
آواز سوگوار اب ها را می نوشد
می شناسم
آهسته، مثل شب
که نیلوفر ستاره ها را می لرزاند
نیلوفر شکسته ی قلبم را
در اب های تاریک
می لرزانم
@dokaloomharfehesab2
در خلوت روشن با تو گریستەام
برای خاطرِ زندگان
و در گورستانِ تاریک
با تو خواندەام
زیباترین سرودها را
زیرا که مردگان این سال
عاشقترینِ زندگان بودەاند
|#احمد_شاملو
@dokaloomharfehesab2
داستانها همواره برای بیدار شدن ما نوشته شدهاند...
اما انسانها تمام عمر برای خوابیدن و خواباندن از آن استفاده کردند...
📘شیطان و خدا
#ژان_پل_سارتر
@dokaloomharfehesab2
آدمیزاد چیست؟ یک امید كوچک، یك واقعهی خوش چه زود میتواند از نو دست و دلش را به زندگی بخواند؟ اما وقتی همهاش تو دهنی و نومیدی است، آدم احساس میكند كه مثل تفاله شده، لاشهای، مرداری است كه در لجن افتاده...
📙سووشون
|#سیمین_دانشور
@dokaloomharfehesab2
-دلم گرفته بود، درختها در پشت مه هیچ معنایی نداشتند. دلم میخواست گریه کنم، نه برای کسی، نه برای چیزی، فقط برای تنهایی خودم، و گریه هیچ معنایی نداشت..
سال بلوا
#عباس_معروفی
◾️@dokaloomharfehesab2
من در درون یک زندگی واقعی مدرن بودم. زندگی مدرن چیست؟ خوب، مبارزهای همیشگی برای فروختن چیزها.
تنفس در هوای تازه
|جورج_اورول
◾️ @dokaloomharfehesab2
آیا کسی نشسته است پشت ابر
که نی می زند
یا سه تار
نمی دانم!
آوازی، اما یک آواز
از گوشه آسمان جمعه می ریزد
#بیژن_نجدی
◾️ @dokaloomharfehesab2
برای ما بسیار سخت است که درد را فراموش کنیم
اما بسیار سختتر است که خوشی را به خاطر بیاوریم.
ما هیچ زخمی در اختیار نداریم که یادآور شادی باشد؛
ما از آرامش چیز زیادی نمیآموزیم.
📗دفترچه خاطرات
|#چاک_پالانیک
◾️ @dokaloomharfehesab2
-کسی ما را دوست نداشت؛
و ما زودتر مرديم..
#سیداحمد_حسینی
@dokaloomharfehesab2
امروز را در خانه میمانم
و در به روی کس نمیگشایم
اما بی در و پیکر است
خانهی ذهنم،
میآیند و میروند
دوستان ناموافق
آشنایان ناسازگار.
|#عباس_کیارستمی
@dokaloomharfehesab2
نه مرا كُشتی
نه گذاشتی زندگی كنم ...
@dokaloomharfehesab2
میان قبرمان و تولد نحسمان ول معطلیم.
مامایی که با هزار زور و زحمت سر ما را میگیرد همان قبرکَن ما است. ما مجال پیر شدن داریم. هوا پر شده از فریاد ما، اما عادت گوش آدم را سنگین میکند.
در انتظار گودو | #ساموئل_بکت
@dokaloomharfehesab2
ممنونم که هیچگاه مرا نفهمیدی، زیرا همه چیز را همین به من آموخت. ممنونم که با چنین شوری به من جفا کردی، زیرا زندگیام را همین رقم زد.
کیرکگور
از نامهی ارسالنشده
@dokaloomharfehesab2
درختهای جوانتر!
مرا به یاد آرید
در آن بهار
که گل می کنید رنگینتر!
حسین منزوی
@dokaloomharfehesab2
من تمامیِ مردگان بودم
مردهی پرندگانی که میخوانند
و خاموشاند،
مردهی زیباترین جانوران
بر خاک و در آب
مردهی آدمیان همه
از بد و خوب...
من آنجا بودم
.
در گذشته
بی سرود.
با من رازی نبود
نه تبسمی
نه حسرتی.
به مهر
مرا
بیگاه
در خواب دیدی
و با تو بیدار شدم.
.
.
.
#احمد_شاملو
@dokaloomharfehesab2