كانال عاشقانه هاي فرهاد وفايي @Farhadvafaei 💙
فکت هفتم :
می تونید تمام زندگیتون را با رقابت با بقیه بگذرونید
یا اینکه رقابت را با خودتون و به شیوه و براساس شرایط خودتون انجام بدید
@Donafarii
فکت پنجم:
رشد مستمر، هدف اصلیه! نه رشد لحظه ای
@Donafarii
فکت اول:
هر چقدر به حواس پرتی هامون فضا بدیم، پر میشه. ته نداره لامصب
@Donafarii
مرا نگاه كن
، پاييز يا بهار
، تابستان يا زمستان
، مرا نگاه كن
، چه فرقي مي كند
در كدام فصل زيباترم
، وقتي هميشه
پاي دوست داشتنت ايستاده ام
#فرهاد_وفايي
کانال عاشقانه های #فرهاد_وفایی
عکس،متن، موسیقی، شعر و حال خوب
T.me/Donafarii
T.me/Donafarii
T.me/Donafarii
T.me/Donafarii
معاون سازمان حفاظت محیطزیست
آبان ۱۴۰۱
: «بیش از این نمیتوان وقت و بودجه سازمان حفاظت محیطزیست را برای پیروز هزینه کرد.»
✋🏻
@Donafarii
دکلمهی شعر فوق 🔺از آلبوم صوتی #آوای_آبی
شعر : #فرهاد_وفايي
دکلمه : فرهاد وفایی و مهسا میرزایی
در من کسی پیوسته می گرید
این من که از گهواره با من بود این من که با من تا گور همراه است دردی ست چون خنجر یا خنجری چون درد همزاد ِ خون در دل ابری ست بارانی ابری که گویی گریه های قرن ها را در گلو دارد ابری که در من یکریز می بارد شب های بارانی او با صدای گریه اش غمناک می خواند رودی ست بی آغاز و بی انجام با های های گریه اش در بی کران ِ دشت می راند پیری حکایت گوست کز کودکی با خود مرا می برُد در باغ های مردمی گریان اما چه باغی ؟ دوزخی کانجا هر دم گلی نشکفته می پژمرد مرغی ست خونین بال کز زیر ِ پر چشمش اندوهناک ِ سنگباران هاست او در هوای مهربانی بال می آراست - کی مهربانی باز خواهد گشت ؟ - نه ، مهربانی آغاز خواهد گشت از عهد ِ آدم تا من که هر دم غم بر سر ِ غم می گذارم آن غمگسار ِ غمگساران را به جان خواندیم وز راه و بی راه عاشق وش از قرنی به قرنی سوی او راندیم وان آرزوانگیز ِ عیار هر روز صبری بیش می خواهد ز عاشق دیدار را جان پیش می خواهد ز عاشق وانگه که رویی می نماید یا چشم و ابرویی پری وار بازش نمی دانند نقشش نمی خوانند دل می گریزانند ازو چون وحشتی افتاده در آیینه ی تار ! هرگز نیامد بر زبانم حرف ِ نادلخواه اما چه گفتم ؟ هر چه گفتم ، آه پای سخن لنگ است و دست واژه کوتاه است از من به من فرسنگ ها راه است خاموشم اما دارم به آواز ِ غم خود می دهم گوش وقتی کسی آواز می خواند خاموش باید بود غم داستانی تازه سر کرده ست اینجا سراپا گوش باید بود : - درد از نهاد ِ آدمیزاد است ! آن پیر ِ شیرین کار ِ تلخ اندیش حق گفت ، آری آدمی در عالم ِ خاکی نمی آید به دست ، اما این بندی ِ آز و نیاز ِ خویش هرگز تواند ساخت آیا عالمی دیگر ؟ یا آدمی دیگر ؟ ... - ای غم ! رها کن قصه ی خون بار ! چون دشنه در دل می نشیند این سخن اما من دیده ام بسیار مردانی که خود میزان ِ شأن ِ آدمی بودند وز کبریای روح برمیزان ِ شأن ِ آدمی بسیار افزودند - آری چنین بودند آن زنده اندیشان که دست ِ مرگ را بر گردن ِ خود شاخ ِ گل کردند و مرگ را از پرتگاه ِ نیستی تا هستی ِ جاوید پُل کردند - ای غم ! تو با این کاروان ِ سوگواران تا کجا همراه می آیی ؟ دیگر به یاد ِ کس نمی آید آغاز ِ این راه ِ هراس انگیز چونان که خواهد رفت از یاد ِ کسان افسانه ی ما نیز ! - با ما و بی ما آن دلاویز ِ کهن زیباست در راه بودن سرنوشت ِ ماست روز ِ همایون ِ رسیدن را پیوسته باید خواست - ای غم ! نمی دانم روز ِ رسیدن روزی ِ گام ِ که خواهد بود اما درین کابوس ِ خون آلود در پیچ و تاب ِ این شب ِ بن بست بنگر چه جان های گرامی رفته اند از دست ! دردی ست چون خنجر یا خنجری چون درد این من که در من پیوسته می گرید در من کسی آهسته می گرید
….
💙
#سایه
@Donafarii
آغوشت كه نباشد ، رودخانه هاي كوچك دستانم به كجا بريزند كه خشك نشوم ؟؟؟
#فرهاد_وفايي
@Donafarii
اندوه، پادشاهیست که چون جایی قرار گرفت، رضا ندهد که هیچ چیز با او قرار گیرد...
🍷
بوسههای ما نه گزاف بود، نه دروغ بود
پناه بود
در برف و بوران.
- احمدرضا احمدی.
_آبی_
@Donafarii
فکت ششم :
اگر خودت اولویت هات را تنظیم نکنی، یکی دیگه این کارو برات انجام میده.
@Donafarii
فکت دوم:
همدلی، سطح ارتباط شما و طرف مقابلتون را بالا میبره و قضاوت ما را پایین میاره
@Donafarii
نشر مهری در لندن روز شنبه ۱۹ فروردین با درج نام کیومرث پوراحمد بهعنوان نویسنده رمان «همهٔ ما شریک جرم هستیم» مشخص کرد که او، نویسنده این اثر صریح و انتقادی علیه انقلاب سال ۵۷ و حاکمان کنونی ایران است.
کتاب «همهٔ ما شریک جرم هستیم» سال ۱۴۰۰ در نشر مهری منتشر شد. نام نویسندهٔ این کتاب حمید حامد معرفی شده بود. این نام اشاره روشنی به نام اول دو شخصیت اصلی فیلمهای «هامون» و «شب یلدا» دارد.
داستان کتاب «همهٔ ما شریک جرم هستیم» در سالهای پایانی دهه ۴۰ شمسی در دهکدهای خیالی به نام هجرک در استان خیالی اختران ایران میگذرد و درباره جوانی به نام آرش است که دوران خدمت به عنوان سپاهیدانش را در این دهکده میگذراند.
کتاب «همهٔ ما شریک جرم هستیم» ستایشی آشکار است از زنان و برخی چهرههای معاصر سیاسی ایران ازجمله فرخرو پارسا و امیرعباس هویدا.
زبان بیپروا و جسور رمان، نظر خواننده را در کنار تأکیدش بر رواداری اخلاقی و پرهیز از جزماندیشی سنتی و مذهبی جذب میکند.
«همهٔ ما شریک جرم هستیم» در عین حال اثری است علیه انقلاب سال ۵۷ و نظام حکومتی برآمده از آن و حاکمان مذهبیاش.
@Donafarii
ایندفه میریم سراغ نقاشی معروفی که همتون میشناسیدش، و خودتونو اماده کنید چون این یکی طولانیه و میخوایم یخورده مدگل بازی دربیاریم :)،
اثر "The Last Supper" از داوینچی که سه سال طول کشید فرایند تکمیلش و یه اثر عظیم هم از لحاظ مفهومی هم از لحاظ ابعاد محسوب میشه....
خواندن ادامه مطلب
_мεнтı_
@uttweet
ای برگ! قوّت یافتی تا شاخ را بشکافتی
چون رَستی از زندان؟ بگو! تا ما در این حبس آن کنیم
مولانا
مبارک شمایید اگر دنبال آزادی هستید.
.
@Donafarii
احساس من نسبت به سالی که رفت، شاید همین بخش از شعر «احمد شاملو» باشد:
در خلوتِ روشن با تو گریستهام،
برای خاطر زندهگان
و در گورستانِ تاریک با تو خواندهام،
زیباترین سرودها را
زیرا که مردهگان این سال
عاشقترین زندهگان بوده اند …
@Donafarii
به مهر می خوانید
https://www.instagram.com/p/CpMdusGKWD8/?igshid=NDk5N2NlZjQ=
@Donafarii
برف می بارید یا باران
نمی دانم
ایستاده بودی روبرویم
به اندازه یک موزاییک جمع شده بودی
و حیاط خلاصه می شد درون همان یک موزاییک
،
برف می بارید یا باران
نمی دانم
دست هایت هنوز داشت نبض می زد
هنوز شعر می خواند
چمدان
نه ، ساک کوچکی
به اندازه دلبستگی ات از خانه بسته بودی
و هی آسمان را آرام با نگاهت
تا موزاییک زیر پایم می کشیدی
،
به موزاییک زیر پایم نگاه می کردی
گفتی شعر بخوان
و بعد فروغ درونِ سرم
با صدای غمگینش شروع کرد:
" و این منم
زنی تنها در آستانه فصلی سرد
در ابتدای درک هستی آلوده زمین
و یاس ساده و غمناک آسمان
و ناتوانی این دست های سیمانی"
،
برف می بارید یا باران
نمی دانم
نگاهت کردم
سردت بود
و دسته های ساکِ کوچکت را می فشردی
که خط سیاهِ دور چشمانت
بیشتر از این خودشان را روی گونه ات پهن نکند
،
دست روی چشم هایت گذاشتم
گفتم : به همین برکت
دنیا کوتاه تر از آن است
که به تو فرصت برگشت بدهد
،
دست هایم را گرفتی
پایین آوردی
گفتی : شعر بخوان ،
از خودت
و بعد یادِ تمامِ عاشقانه هایی افتادم
که زیر گوشَت شعر می شدم
،
گفتم :
" چشم هایت
شروع ویرانی
و من آن دورترین شهر زیر آوارم"
و بعد تو
ادامه دادی
که "هیچ ، هیچ ، هیچ
امیدِ نجاتم نیست"
،
برگشتی
دست های ساک دستی کوچکت را
سفت فشردی درون دست هایت
به این ندا
که بی تابی خانه را نکند
و بعد برگشتی
در را پشتِ سرت بستی
و حیاط خانه
و مرا ، گذاشتی
و همین یک موزاییک زیر پایم
،
برف می بارید یا باران
نمی دانم
حالا سرد بودم
یخ زده بودم
درون همان یک موزاییک زیر پایم
و
فکر می کردم به شعر آخرم ...
چشم هایت...
بغض...
،
برف می بارید یا باران
نمی دانم
اما جهان به اندازه برگشتنت بلند نبود
که حالا آمده ای
نشسته ای بالای سرم
شعر می خوانی و سیاهیِ دور چشمانت
پخش می شود روی گونه ات
بعد می افتد روی سنگ،
سنگ
،
نمی رسد به من اشک هایت
که بلند شوم
بغلت کنم
ببویمت
که نفس درونِ سینه ام برگردد
بگویمت
دیوانه
دیدی،
دنیا به اندازه برگشتنت بلند نبود
،
برف می بارید یا باران
نمی دانم
خوابیده ام و فروغ هر شب
درون سرم شعر می خواند
" که ذهن باغچه دارد آرام آرام
از خاطرات سبز تهی می شود "
#فرهاد_وفایی
مجموعه: باید کسی از میان ما به کشتن کتاب برخیزد
©hannel: @Niim_kat
✴️🕯چگونه قضاوت های زبانی ما آلوده به تعصب هستند؟
📝روان شناسان دست به تحقیقی زده اند به نام تعصب درون گروهی زبانی. بر اساس این تحقیق، ما اعمال کسانی را که از خودمان می دانیم بسیار متفاوت با اعمال کسانی تفسیر می کنیم که به باور ما یکی از«دیگران» هستند. اگر کسی که او را از خودمان می دانیم مرتکب عمل بدی بشود، برای مثال بستهٔ شکلاتی بدزدد، ما عمل او را به طور مشخص توصیف می کنیم. یعنی اگر دوست من دانيال بسته شکلاتی ،بدزدد من کار او را چنین توصیف می کنم «بستهٔ شکلاتی دزدید.» اما اگر کسی از گروه «دیگران» همین عمل را انجام دهد، ما عمل او را به طور انتزاعی توصیف می کنیم و خصلت بدی را به او نسبت می دهیم؛ یعنی اگر جرومی که یکی از اعضای گروه «دیگران» است شکلاتی بدزدد به احتمال زیاد عمل او را سرقت یا ارتکاب جرم توصیف می کنیم.
🔍به همین ترتیب اگر آمریکایی سفیدپوست خوش سرووضعی ببینیم که دستبند به دست توی ماشین پلیس نشسته، از ذهن ما میگذرد که چه اتفاقی افتاده که منجر به بازداشت او شده است. اما اگر یک آمریکایی سفیدپوست مرد سیاه پوستی را دستبند به دست در ماشین پلیس ببیند این احتمال از ذهنش می گذرد که پلیس چطور توانسته «این مجرم» را دستگیر کند.
عکس این مسئله در مورد عمل خوب نیز صادق است. اگر کسی از«خودمان» عمل نیکی انجام دهد ما با دست و دلبازی خصلت های خوبی را به او نسبت می دهیم. هنگامی که دانیال شکلاتی به کودکی میدهد این عمل را به بخشندگی «دانیال» تعبیر می کنیم. اما وقتی جرومی چنین کند، عمل او را با واژگان عینی تفسیر میکنیم «آن مرد شکلاتی به پسربچه ای داد.»
🔹پژوهش در جانبداری درون گروهی زبانی نشان داده که ما وقتی توصیف کسی را از اعمال دیگران می شنویم بر مبنای توصیف انتزاعی یا عینی او میتوانیم بفهمیم که توصیف کننده آن فرد را از «خودش میدانسته یا از «دیگران». یعنی در حوزهٔ موضوعات تجربی، توصیف ما از دیگری بسته به اینکه با او از نظر سیاسی یا مذهبی هم مسلک ،باشیم تفاوت می کند برای توصیف کسی به عنوان «مجرم»، هم باید به او صفت همیشگی و هولناکی را نسبت داد و هم در آن واحد او را خارج از دایره «خودمان» قرار داد. دیگران مرتکب جرم می شوند، اما ما فقط مرتکب اشتباه می شویم.
〰️📚ساز و کار فاشیسم
جیسن استنلی
--
@Donafarii
«وَ إنّمَا أَبِکی مَخَافَهَٔ أَن تَطُولَ حَیاتِی...»
گـریه می کنم و می ترسم بعد از تو زیاد زنده بمانم.
@Donafarii
همچو کفن
مرا به تمامی در بر بگیر
زیرا مُرده از کفن میپوسد
مرا پیش از کفن در بر بگیر
پیش از آنکه کفن مرا در بر بگیرد
مرا به تمامی در بر بگیر ؛
دریاب مرا
انگار کفن که مُردهای را
مرا و لبم را دریاب
پیش از آنکه کفن مرا و لبم را ...
پیش از آنکه لب بر تابوت من بگذاری
لبت را بر لبم بگذار
آه
لبت را بر لبم بگذار
بی دریغ مرا ببوس
اما آمیخته با غم
که شادی ما
غم دیگران را میافزاید
و غمهامان شادیهاشان را
انگار کن مُرده باشم
آسوده از خنجر خون ریز ِ نگاهشان
مرا به بوسهای غمگین بدرقه کن
دست دست نکن
دستت را در دستم بگذار
شانه به شانهام بیا
پیش از آن که بر شانهات بیایم
پیشآی و پیش از کرمها مرا ببوس
علیرضا روشن
…..
صدای ما رو از #عمق_آبی_دریا می شنوید
…..
@Donafarii
#300 گل سرخ
با صدای آقا داریوش هم میتونید به گوش جان بسپرید
@Donafarii