انتقام از فرهنگستان یا تضعیف زبان فارسی؟
🔸پریشب یکی از منبریان مشهور، سیدحسن آقامیری، در سخنرانی خود واژههای فرهنگستان را به سخره گرفت. چندی پیش طنزپرداز معروف، حامد آهنگی، هم شبیه همین مسائل را مطرح کرد، اما چون هدف این طنزپرداز خنداندن مردم به بهانهٔ واژههای فرهنگستان بود، نقدی بر آن ننوشتم. با خودم گفتم چه اشکال دارد در شرایط سختی که کشورمان به آن گرفتار شده بعضی واژهها بهانهٔ خندیدن شوند. راستش را بخواهید، خودم هم با آن ویدیو خندیدم. اما این بار شبیه همان حرفها با لحنی جدی و طلبکارانه مطرح شد که غیرعلمی و البته ناراحتکننده بود. در این نوشته میخواهم چند نکته دربارهٔ اینگونه نقدها بیان کنم.
🔸پیش از هر چیز بگویم اکثر مثالهایی که آقامیری و آهنگی و بسیاری دیگر میزنند اساساً ساختهٔ فرهنگستان نیستند. با یک جستوجوی ساده میتوان فهمید که فرهنگستان برای آسانسور معادل «بالابر» را نگذاشته. «چرخبال» هم مصوب فرهنگستان نیست. «خویشانداز»، «درازآویز زینتی»، «رایانک مالشی» و دهها مثال دیگر مصوب فرهنگستان نیستند. صرفاً شایعهاند و سوژهٔ نقد.
🔸نکتهٔ مهم بعدی این است که هر واژه میتواند صرفاً بخشی از معنای پدیده را منتقل کند، نه همهٔ آن را. زمانی که واژهٔ «فرودگاه» را ساختند، برخی استادان میگفتند مگر هواپیما در airport فقط فرود میآید؟ هواپیما بلند هم میشود و پرواز میکند. یا وقتی میخواستند در فرهنگستانِ اول واژهٔ «دامپزشک» را تصویب کنند، برخی صاحبنظرانِ بنام میگفتند «دام» مربوط به حیوانات اهلی است و گونههای دیگر حیوانات را شامل نمیشود.
🔸این مسئله فقط مربوط به واژههای فرهنگستان نیست. در زبان روزمره و عمومیتر هم میتوانیم مثالهای فراوانی پیدا کنیم. مثلاً «برفپاککن» مگر فقط برف را پاک میکند؟ اگر کارکردهای پرفپاککن را به ترتیبِ اهمیت و کاربرد فهرست کنیم، پاک کردنِ برف در رتبهٔ چندم قرار میگیرد؟ یا مثلاً «میز ناهار خوری» میزی است فقط برای صرف ناهار؟ آیا صبحانه و شام میزهای دیگری دارند؟
🔸از این نکته که بگذریم، پرسش بعدی این است: اینکه واژهها محدودیت معنایی دارند و فقط بخشی از معنا را نشان میدهند فقط مربوط به زبان فارسی است؟ یا این مسئله مربوط به همهٔ زبانهاست؟ پاسخ این است که این یک مسئلهٔ جهانی است. واژهها در همهٔ زبانها معنا را محدود میکنند و قالب میزنند. فرض کنیم فرهنگستان برای «آسانسور» معادل «بالابر» را برگزیده. آیا به این هم توجه داریم که خودِ کلمهٔ آسانسور یا ascenseur در زبان فرانسوی معنی «بالابرنده» میدهد؟ یا حواسمان هست که کلمهٔ elavator هم در زبان انگلیسی معنی بالابرنده یا بالابر دارد؟ اما از آنجا که معنای این واژهها برای بسیاری از ما شفاف نیستند و به اصطلاحِ زبانشناسان «تیره»اند، معمولاً با آنها مشکلی نداریم.
🔸از همه مهمتر: آنچه در هر دو ویدیوی بالا آسیبزننده است القای ناتوانی زبان فارسی است. حامد آهنگی میگوید «زبانمان ترکیده است» و سیدحسن آقامیری میگوید «فقیر شده ادبیاتمان». بهظاهر نقد فرهنگستان میکنند، اما ناخودآگاه منجر میشود گمان کنیم زبان فارسی در بیان مفاهیم نو ناکارآمد است و این به اعتمادبهنفس ملی ضربه میزند، چون زبان هر ملت روح آن ملت است.
🔸زبان فارسی زبانی کارآمد است و این یک حرف احساسی و شعار ملی نیست، بلکه مطابق با یافتههای علمی است که بیانش مجال و مقال دیگری میطلبد. کاش سعی کنیم بهجای ناتوان جلوه دادن این زبان شیوهٔ کار کردن با آن را یاد بگیریم و از قابلیتهایش بیش از پیش استفاده کنیم.
📎پینوشت ۱: امیدوارم حامد آهنگی به شوخی با فرهنگستان و واژههای آن ادامه دهد، اما در کنار این شوخیها متذکر شود که این واژهها مصوب فرهنگستان نیستند. چه بهتر که معادلهای مصوب را بعد از اجرا به مخاطبانش بگوید.
📎پینوشت ۲: امیدوارم سیدحسن آقامیری در حوزههای تخصصی خودش اظهارنظر کند یا دستکم، پیش از نقد، با چند متخصص مشورت کند.
از کانال آیین نگارش و مکاتبات
@Doniaie_adabiat
🌹🌷*رباعیهای فیالبداهه از شادروان استاد محمد تقی بهار (ملکالشعرا)*
@Doniaie_adabiat
روز جهانی نقطهویرگول
احمد ابوالفتحی
۱. خیلی اتفاقی متوجه شدم که شانزده آوریل (امروز) روز جهانی نقطهویرگول است. اولین واکنشم به این نامگذاری لبخندی از سرِ تمسخر بود. همهچیز روزِ جهانی پیدا کرده و نقطهویرگول هم! بعد جستوجو کردم تا ببینم این نامگذاری چه دلیلی داشته. در جستوجوی فارسی چیزی بهکف نیامد اما به فرنگی که جستوجو کردم برخوردم به یک روایتِ درخشان.
۲. علی صلحجو در کتابِ «نکتههای ویرایش» نکتهای درست دربارهی استفادهی نابهجای اهلِ قلمِ ایرانی از نقطهویرگول بیان کرده است. او میگوید قطعهای از متن که بعد از نقطهویرگول میآید باید یک جملهی کامل باشد ولی در متون فارسی بسیار پیش میآید که نویسندگان قطعاتی از یک جمله را بعد از نقطهویرگول میآورند. استفادهی نادرست از نقطهویرگول، که من هم کم به آن برنخوردهام، نشان میدهد که ما به رازِ نقطهویرگول پی نبردهایم. این راز در اوایل دههی پیشینِ میلادی به همتِ یک آمریکایی جوان به نام امی بلوئل مفهومی اجتماعی یافت و نقطهویرگول را از سطح یک نشانهی زبانی به سطحی دیگر برد. امی بلوئل بنیانگذار پروژهی نقطهویرگول بود. پروژهای که علیه خودکشی سازمان یافته است.
۳. «روز بزرگداشت کسانی که ترجیح دادهاند زندگی خود را پایان ندهند زیرا داستانهایشان هنوز تمام نشده است.» این تعریف رسمی روز جهانی نقطهویرگول است. پروژهی نقطهویرگول برای ادای احترام بهکسانی که خودکشی کردهاند یا به آن فکر کردهاند پدید آمده و شعارش این است: «داستان ما هنوز تمام نشده.» نگاه روایتانگارانهی این پروژه به زندگی و بهرهی هوشمندانهای که از نقطهویرگول برده است جذاب و گیراست. نقطهویرگول نقطهی اتصالِ دو جملهی جدا از هم است که از لحاظِ منطقی و معنایی یکدیگر را کامل میکنند. شاید با انتخابِ چنین نامی، بلوئل میخواسته بگوید راه مواجهه با خودکشی نه تداومِ وضع موجود است و نه پایان بخشیدن به وضعیت. راهش این است که نقطهای حوالهی بعضی چیزها بکنیم ولی نه سرِ سطر برویم و نه ارتباطمان را با چیزهای نقطهگذاری شده قطع بکنیم. ویرگولِ بالای آن نقطه ارتباطِ میان وضعِ تازهای که بناست برای خود ایجاد کنیم را با وضعِ پیشین برقرار میکند، بیآنکه وضعِ تازه بخشی از وضع پیشین باشد. این پیشنهادِ هوشمندانهای برای آنانی است که با مسئلهی خودکشی درگیر هستند. پیشنهادی هوشمندانه و جاهطلبانه. چنان جاهطلبانه که شاید دستنیافتنی بنماید.
۴. اگر دقت کرده باشید در همهی متن برای پایان بخشیدن به جملاتِ مرتبط با امی بلوئل از افعالِ گذشته استفاده کردهام. چرا؟ چون بلوئل در سال ۲۰۱۷ خودکشی کرد. او آزار دیده بود. بسیار. آزار جنسی دیده بود و آزار روانی. پدرش در سال ۲۰۰۳ خودکشی کرده بود و خودش هم تا پیش از سال ۲۰۱۳ چندباری تا مرز کشتنِ خود پیش رفته بود. اما خودکشیاش در سال ۲۰۱۷ شوکآور بوده. چنان شوکآور که بسیاری او را خائن لقب دادند. خائن به ایدهی خودش. شاید حق داشتند و شاید هم نه.
۵. امی بلوئل دنبالِ نقطه گذاشتن و ویرگول گذاشتنِ همزمان بود اما پروژهاش او را از نقطهگذاری محروم میکرد. آدمی که هی در معرضِ گذشتهاش قرار میگیرد، حتی اگر هم بخواهد نمیتواند گذشته را بگذراند. ایدهی نقطهویرگول وقتی عملی میشود که ما هی مجبور به توضیحِ گذشتهمان نباشیم. بلوئل مجبور بوده است. او پروژهاش را بر پایهی روایت زندگی خودش شکل داده بوده، بر پایهی آزارهای جنسی، بر پایهی خودکشی پدر، بر پایهی خودکشیهای ناموفق، بر پایهی میل به خودکشی. چهار سال پیاپی روایت شدن برای یک آسیب دیده سمّ است. آسیبدیدهها را باید مرهم گذاشت. اگر قرار است نقطهویرگولی در زندگی آسیبدیدهها گذاشته شود بهتر است که کمتر روایت شوند. هر بار روایت شدن نوع جدیدی از مواجهه را پدید میآورد. نوع تازهای از تصویرسازی ذهنیِ وضعیتِ بغرنج. چرا که هر راوی قرائتِ خودش را از وضعیت ارائه میدهد.
۶. بهگمانم بلوئل قربانیِ پروژهاش شده، جایی کم آورده و نتوانسته ادامه بدهد. مرگِ او اما بهمعنای شکستِ پروژهاش نیست. مرگ او یک هشدار است. هشدار به مایی که عادت داریم آدمهای زخمدیده را هی روایت کنیم و روایت کنیم. خودکشی بلوئل میتواند به ما بگوید نقطهویرگول گذاشتن در زندگیِ آدمهای در معرضِ خودکشی یک عملِ فردی نیست. او حتی اگر بخواهد، بیهمراهی اطرافیانش نمیتواند نقطهویرگولش را در جای درست بگذارد.
#ایده_ها
#خودکشی
@Doniaie_adabiat
باله دون کیشوت یکی از قدیمی ترین باله های جهان است. داستان این باله برداشتی هنرمندانه است از اثر جاودانه دون کیشوت نوشته سروانتس اسپانیایی. نخستین بار این باله در تاتر بالشوی مسکو در۱۸۶۹ در سه پرده احراشد اما اجرای اصلی در پنج پرده برای اولین بار در۱۹۰۰ توسط الکساندر گورسکی در تاتر بالشوی مسکو روی صحنه رفت و دو سال بعد در سن پترزبورگ اجرا شد.
این ویدیو سه برداشت از آخرین بخش پرده اول توسط بالرین های پرآوازه روسیه اجرا شده است.
@Doniaie_adabiat
.
گاهی به دانشجویانم می گفتم خواندن قلعه حیوانات، برای همه واجب است.
حال می گویم اگر وقت خواندن آن کتاب را ندارید یا آن را پیشتر خوانده اید، این چند دقیقه انیمیشن شاهکار را نیز ببینید.
دنیایی از مفاهیم جامعه شناسی را در بر دارد.
قبل از دیدن فیلم کوتاه توضیحات زیر را به عنوان بازشناسی بخشی از نمادهای استعاری آن، بخوانید :
"شام اقلیت"
انیمیشنی است که در سال ۲۰۱۴ توسط فیلمساز یونانی به نام "ناسوس واکالیس" نوشته و کارگردانی شد.
این فیلم بدون هیچ حرفِ اضافهای، از ساختار حکومتهایی که قابل تغییر نیستند، صحبت میکند!
فیلم با دریای طوفانی به سراغ بیننده میآید و به عمارتی که بر روی پرتگاه بنا شده و امواج در حال شستن شالوده آن است، اشاره میکند.
داخل این هتل شش خوک حضور دارند که نماد ارکان کشورداری هستند؛ آنها با حرص و ولع فراوان در حال خوردن و بلعیدن همه چیز هتل خود هستند !
دور میز، گربههای سیاه و سفیدی (جناح های سیاسی مردمی) مشغول گشت و التماس به دورمیزنشینان برای سهمی از سفره هستند ولی خوک ها به آنها محل نمیدهند و هر از گاهی پسماند خود را برای آنان می ریزند!
گربهها نماد طبقه ضعیف جامعه هستند!
مدیر هتل که نقش گارسن را بازی میکند در حقیقت نماد قدرت های پشت پرده نظامهای سیاسی است، او با کمک ماشین جادویی خود همه منابع موجود در اتاق(کشور!) را تبدیل به چیزی می کند که مطلوب خوک هاست !
در زیر میز که با رومیزی بلندی پوشیده شده فساد سیستماتیک به مثال یک افعی زنجیر مانندی همه این افراد را اسیر خود کرده و نشان می دهد که آنان سخت به هم وابسته اند.
با کم شدن غذا و سیر نشدن خود خوک ها؛ آنان بالاجبار با موشهای کوکی، سعی در سرگرم کردن گربهها دارند تا بتوانند به کار خود برسند و از مزاحمت گربه های سیاه یا سفید( دو حزب و جناح معمول در حکومت ها) خلاصی یابند.
بشقابهای خالی باعث میشود که همه به لیسیدن ته بشقابها روی بیاورند اما گربهها که دیگر طاقت گرسنگی را ندارند با هم متحد شده، شورش (انقلاب یا رفرم یا هر اسم دیگری) انجام می دهند.
از اتحادشان به ببری قدرتمند تبدیل میشوند و همه وزرا یا خوک های چپاول کننده ثروتشان را از بین میبرند!
ببر (جامعه ناتوانی که یک باره قدرت و قوتی یافته) بعد از نابودی یا قتلعام دشمنانش دچار سرخوشی و لذت پیروزی بر خوک های قبلی، به خوابی از سر خوشی میرود و این فرصت را به مدیر هتل میدهد که از غفلتش سوء استفاده کند و او را بکشد!
به اجزاء کوچک و ضعیفی بدل کند برای سفره ای دیگر!
مدیر هتل یا ارباب پنهان و صحنه گردان اصلی، برای ورود به عرصه جدید، باید ترفندی نوین عرضه کند؛ لذا گربه بچه ها را در کلاه شعبدهبازی قرار میدهد و به اتاق بعدی (سیستم و حکومت بعدی) می برد!
بچه گربهها از کلاه خارج شده و جادوی سیستم در سایهای که روی دیوار دیده میشود، دست به کار می گردد؛ ابتدا چند تا از همان بچه گربه های ضعیف، به چند خوک بدل می شوند، همان افراد یا چیزی که مورد نیاز سیستم مدیر و برنامه ریز است!
یکی دیگر از شاهکار های استعاری فیلم، بیرون آمدن کارد و چنگال از داخل صندوقهای رای است! (هر آنچه برای چپاول و خوردن هستی کشور نیاز است توسط مردم به حکومت داده میشود)
بر روی دیوار تابلوهایی از صنعت هوایی و ریلی و کشتیرانی و استخراج نفت قرار دارد که همه قرار است در جهت حیف و میل خوک ها از بین برود.
این فیلم نشانگر آن است که ساختار سیاسی هر نظام، سرپوشی برای از بین بردن منابع توسط عده قلیلی است!
و عوض کردن این ساختار، موضوع اصلی را برطرف نمیکند! بلکه رنگ و طرح آن، شبیه دکوراسیون و کاغذ دیواریهای اتاق هتل عوض میشود!
مابقی استعارات و ظرائف را ببینید و لذت ببرید و درصورت صلاحدید به اشتراک بگذارید.
نقاش ازل بسی خط راست کشید
کج نیز کشید و هر چه میخواست کشید
لیکن چو خط سرین زن آغازید
این خط شگفت بی کم و کاست کشید
دوست شوخ و طنازی این دو بیت را برایم فرستاد که در انتهای تحقیق دانشگاهی دکتر خالقی مطلق و سروده خود ایشان است.
گفت اگر کسی در رشته دیگری، سخن از باسن خانمها میگفت، واویلا بود...به نکته ظریفی ایشان از سر حسادت اشاره کردند، اما:
سخن از انسان گفتن در تمام ساحتها، لاهوتی و ناسوتی، حیطهی ادبیات است. بعد آسمانی که فیلسوفان قدیم در وجود مرد جلوه گر دیدند، یا بعد زیبایی شناسی، این جهانی که جلوه اش شد زن، زندگی، زمین و زایش. اینها موضوعات ادبیات و هنر هستند. ادبیات ایینه افکار انسان، زبان و درک آدمی از جهان پیرامون است.
#فریبا_عابدین_نژاد
@Doniaie_adabiat
#معرفی_کتاب
#بیروت_۷۵
#غاده_السمان
#سمیه_آقا_جانی
#نشر_ماهی
غاده السمان، در ایران به شعرهای زنانه، لطیف و عاشقانهاش، شناخته میشود، اما در جهان عرب،نویسندهای چیره دست نیز هست. رمان حاضر از آثار ستوده شدهی اوست.
۵ نفر سوار ماشینی به سوی بیروت رهسپارند، به دنبال خوشبختی و زندگی بهتر . از همان ابتدا نشانهها، آیندهای نیک، نوید نمیدهند.
رمان، حال و هوای شهر بیروت است در آن سالها، فریبنده برای جهان عرب، و نابود کنندهی ارزشهای سنتی.
پیشرفت سرنشینان ماشین حاصل میشود با قیمت از دست دادن شرافت و معصومیت.
داستان با سبک رئالیسم جادویی نوشته شده است. زبانی شاعرانه، پر از نماد و استعاره دارد. بسیاری، اثر را در زمان خودش، پیشگویانه برای سرنوشت و تلخکامیهایی میدانند که پس از آن دوره بر سر بیروت آمد، جنگ داخلی و...
بیروت ۷۵، زبانی دلنشین، محتوایی تامل بر انگیز و حجمی کم دارد .
#فریبا_عابدین_نژاد
@Doniaie_adabiat
۲۵ اسفند سال ۴۰۰ هجری قمری؛ تاریخ اتمام تدوین نهایی شاهنامه در ۷۱ سالگی شاعر:
چو سال اندر آمد به هفتادویک
همی زیر بیت اندر آرم فلک...
سرآمد کنون قصه یزدگرد
به ماه سپندارمذ، روز اِرد
ز هجرت شده پنج هشتاد بار
به نام جهانداور کردگار
(جلد چهارم، پادشاهی یزدگرد شهریار، ۱۱۱۶: ۸۸۳ و۸۸۹_۸۹۰)
@Doniaie_adabiat
گذری بر صدسال صدای آواز زنان در ایران...
از دوران رضاشاه و آزادی آواز بانوانی ایرانی ،تا دوران ایت الله خمینی و ممنوع شدن آواز بانوان ...☝️
@Doniaie_adabiat
رمان #نادیا یکی از مشهودترین کارهای جنبش سوررئالیستی فرانسهاست که دومین رمان منتشر شده آندره برتون محسوب میشود. این رمان در سال ۱۹۲۸ منشتر شدهاست. این رمان با یک سوال شروع میشود «من کی هستم؟» این رمان براساس تعاملاتی که برتون با یک زن جوان به نام نادیا در طی ده روز داشتهاست و از این لحاظ به نوعی یک شبه خودنگاری از ارتباط برتون با یکی از بیماران روانی پییر ژانت محسوب میشود. ساختاری عیر خطی کتاب در بعضی از قسمتها شامل اشاراتی به بعضی از دیگر هنرمندان سوررئال پاریس مثل لوئی آراگون و در این لحاظ به واقعیت میل میکند. آخرین خط کتاب شامل عنوانی برای کنسرت فلوت پییر بلوز است
#رمان #نادیا #آندره_برتون #سوررآلیسم
از کانال هنر تهی
@Doniaie_adabiat
@
فقط بین دو همزبان، سوء تفاهم هست، اگر زبان هم را ندانید، تلاش برای تفهیم هر چیز، جایی برای بدفهمی، نمیگذارد.
#فریبانوشت
@Doniaie_adabiat
#اندیشه_روز
دکتر ژاله آموزگار:
"شناخت [فرهنگ] علاقه ایجاد می کند"
@hospitalityandtourism
آنچه انسانها را برای پذیرش سلطۀ توتالیتاریسم در جهانی غیر توتالیتر آماده میسازد، تبدیل شدن «تنهایی» به تجربهای روزمره است؛ تجربهای مرزی که پیش از این به شرایط اجتماعی خاصی در حاشیه جامعه، مانند کهنسالی، محدود بود [و اینک] به تجربهای عمومی بدل شده است.
#هانا_آرنت / #سرچشمههای_توتالیتاریسم
@Doniaie_adabiat
اسلاوی ژیژک
اسکاروایلد گفته، نه، نوشته است که: «همه چیز در زندگی درباره سکس است، جز خود سکس؛ سکس درباره قدرت است.» و این امروز درست همان چیزی است که در "منهم" شاهدش هستیم.
مدام دارند درباره سکس حرف میزنند، اما براستی منظورشان سکس نیست. برای آنان سکس تنها از منشور قدرت قابل رؤیت است. سکس تنها وسیلهای است برای قدرت، و قدرت به بدترین شکلش. چرا؟ زیرا حتی اگر آنان در شکایت خود از حاکمیت و استثمار مردان حق داشته باشند، بسیار واضح است شکایتشان برای این نیست که کمکی به مردم کرده باشند. شکایتشان به منظور عرض اندام است؛ به منظور استفاده از قربانی بودن خود به مثابه منبعی برای قدرت خودشان.
آنان خواهان قدرتاند؛ و مسئله اسفبار همین جاست که امروز در بسیاری از جوامع غربی به خصوص آمریکا یکی از راههای رسیدن به قدرت در روابط اجتماعی این است که خود را به صورت قربانی جا بزنید. اگر قربانی باشید، کسی جرأت نمیکند به شما دستاندازی کند. و حال اگر کسی بیاید با این مدعی قربانی بودن مخالفتی کند، از قبل متهم میشود که با قربانی بدرفتاری کرده است و از این قبیل چیزها. بنابراین من بر این هستم که "منهم" خیلی آلودگی پیدا کرده است، به خصوص با این واقعیت خشن زندگی آکادمیک امریکایی، زندگی در حلقههای روزنامهنگاری، و حلقههای قشرهای روشنفکری که تمامش درباره قدرت و منصبهای حرفهای است... این ادعا که شما قربانی هستید به سادگی یکی از راههای تصریح قدرت شما میشود.
من میبینم که چگونه این معترضان، کل هویت شان بر مبنای همین قربانی اعلام کردن خود و اتهام وارد کردن به دیگران شکل میگیرد. اگر این را از آنان بگیرید، در یک معنا هیچکس میشوند. و این چیزی است که روانکاوی به ما میآموزاند. وقتی کسی شکایت میکند، همیشه حواس تان جمع باشد و سعی کنید بفهمید چه نوع لذتهای دیگری، ارضاهای دیگری این عمل شکایت برایش به همراه میآورد. همه ما وقتی شکایت میکنیم، تقریبا همیشه به نوعی انحرافی محظوظ میشویم.
سخن آخر
بنابراین "منهم" از سویی نشان میدهد که هنوز مشکلاتی اساسی داریم، و این جنبش، حرکت بزرگی است، و از سوی دیگر، این جنبش به طور رادیکال از نظر ایدئولوژیک به انحراف کشانده شده و تبدیل به ایدئولوژی فردگرایانه کاپیتالیستی شده است.
https://www.radiozamaneh.com/665486/?fbclid=IwAR2kPzLEBRo_Y_1SF0BUXnYeCqKV0s7-Cnke7GuG73AeNpDm7mBOYaZlnnw
@Doniaie_adabiat
بسیاری از چیزهایی که ما در فرهنگ سنتی خود اموختهایم، امروز، مصداق دقیق آزار جنسی است. ناز و نیاز، از خود راندن عاشق، عاشق بینوای ایرانی را بخصوص اگر ادبیاتخوان باشد، به اشتباه میاندازد. بیشترمان، شعر "اگر با دیگرانش بود میلی/چرا جام مرا بشکست لیلی" را شنیدهایم. و برداشت عاشق حتی از واکنشی به این شدت، ناز کردن است.
نبودِ آموزش رسمی در باب رفتار با جنس مخالف، منع معاشرت، زیستن در فضاهای تک جنسیتی و تبلیغات ایدئولوژیک و خلاف واقعیت امروز، این رفتار نا بهنجار را تکثیر می کند. ما مونث و مذکر، حد و حق خود را در رابطه نمیشناسیم.
#جنبش_می_تو
#Me_too
#فریبا_عابدین_نژاد
@Doniaie_adabiat
#معرفی_کتاب
#رساله_منطقی_فلسفی
#لودویگ_ویتگنشتاین
#امید_مسعودی_فر
#نشر_علمی
ویتگنشتاین، فیلسوف بزرگ قرن بیستم اتریشی را، فیلسوف زبان میدانند.
مسالهی ارتباط زبان و ذهن، همواره مورد توجه اندیشمندان بوده است و یکی از تالیفات مهم در این زمینه، رسالهی منطقی-فلسفی است که از آن با نام تراکتانوس(رساله ) یاد میشود.
نویسنده معتقد است که ساختار زبان، بازتاب جهان است و نظریهی تصویری زبان را ارائه میدهد.
روش او، روش ریاضی-هندسی بیان گزاره هاست، جملاتی معنادار و منفرد، به عنوان گزارهی منطقی.کتاب با وجود حجم کم، اثر بزرگی بر فلسفه تحلیلی در قرن بیستم گذاشت.
ویتگنشتاین، در طول زندگی خود دو نظریهی متفاوت داشت، کتاب حاضر، نظریات متقدم اوست.
#فریبا_عابدین_نژاد
#فلسفه
#ادبیات
#زبان_شناسی
@Doniaie_adabiat
#عبید_زاکانی
لولیی یا پسر خود ماجرا میکرد که تو هیچ کار نمیکنی و عمر در بطالت به سر میبری. چند با تو گویم که معلّق زدن بیاموز و سگ از چنبر جهانیدن و رسن بازی تعلّم کن تا از عمر برخوردار شوی، از من نمیشنوی. به خدا که تو را در مدرسهای اندازم تا علمِ مردهریگ ایشان بیاموزی و دانشمند شوی و تا زنده باشی در مذلّت و فلاکت و ادبار بمانی و یک جو از هیچ جای حاصل نتوانی کرد.
این حکایت را عبید در قرن هشتم به طنز گفته است؛ اما حقیقتی غیر قابل انکار، غمناک و جاودانی در پس آن نهفته است، در همه دوران علم و هنر خوار بوده و بیهنری، نمایشهای تکراری و رفتار موهن، پرطرفدار.
فلان لایو علمی یا هنری واقعی را مقایسه کنید با لایو خزعبل گویان قهار اینستاگرامی.
هر چقدر عمیقتر، مخاطب کمتر.
نکتهی جالب در آثار عبید زاکانی، آن است که مطایباتش انگار روح جامعه ایرانی است، با گذشت ششصد سال هنوز بیشتر جوکهای رایج بین مردم، ریشه در آثار او دارند، لطیفی که با ریز بینی عیوب مردان و بزرگان دوران را میکاود و در قالب طنز انتقاد میکند. عبید، همدورهی حافظ است، دورهی سانسور و پنهان کردن عقاید، حافظ برای سخن انتقادی گفتن، ایهام را برمیگزیند و عبید، زبان طنز را مقبول مییابد.
#طنز
#فریبا_عابدین_نژاد
@Doniaie_adabiat
شام اقلیت از کارگردان یونانی ناسوس واکالیس ساخت ۲۰۱۴برنده ۷۰جایزه بین المللی
@Doniaie_adabiat
در آموزش اشعار فارسی، بخش مهمی مغفول مانده است، اشعاری که بشدت جنبه این جهانی دارند، گاه به رابطه عاشقانه زن و مرد اشاره دارند، گاه به باده نوشی و گاه طنزی اجتماعی و گزنده. هیچ جا در ایران آثار عبید، ساقینامه ها و آثاری چون ویس و رامین در مبادی رسمی، خوانده و بررسی نمیشوند. شاید از آن روست که حتی، چهره زن تا عصر معاصر در ادبیات، مخدوش بوده است. الگوی زن لکاته-زن اثیری، در غیاب حضور زن در ادبیات، در ذهن مردان، هنر و ادبیات داستانی ایران شکل گرفت.
دکتر خالقی مطلق مقالهای به نام تنکامهسرایی در ادب فارسی به چاپ رسانده است. با تغییر واژه سکس به تن کامگی، گویی راهی مناسب برای بررسی این ژانر یافته شده.
مقاله حاوی نکات جالب توجهی است، از جمله:
در داستانهایی که قدمتشان به گذشته و پیش از اسلام برمیگردد، نقش زن در ارتباط عاشقانه و جنسی، نقشی کاملا فعال و همپای مرد است.
هر چه میگذرد، ارتباط به سوی ناز کردن زن و نیاز ورزیدن مرد پیش میرود، معشوق مطلوب سرد است و ناز میکند، تلاش از سوی مرد صورت میگیرد.
پس از مدتی، به عرفان که نزدیک میشویم، معشوق زن حذف میشود و زن نقشی در این میان ندارد.
به نظر میرسد نگاه به سوی آسمان، زن را که مظهر زندگی و این جهان است، برای مدت درازی از شعر و هنر حذف کرده است
نگاه کنید به مقاله: تنکامه سرایی در ادب فارسی نوشته دکتر #جلال_خالقی_مطلق، پژوهشگاه علوم انسانی
#فریبا_عابدین_نژاد
@Doniaie_adabiat
#شب_سوری
#جشن_سوری
جشن سوری از جمله جشنهای آتش است. منظور از جشنهای آتش جشنهایی است که روشن کردن آتش برای سور و شادی انجام میشده است. مهمترین این جشنها عبارتند از جشن سوری، جشن سده در دهم بهمن، آذرگان در نهم آذر و شهریورگان در چهارم شهریور است.
قدیمیترین منبعی که در آن به جشن سوری اشاره شده است کتابِ «تاریخ بخارا» است. در این کتاب به صورت تلویحی آمده است که این جشن در سالهای میانی سدۀ چهارم هجری قمری، در زمان منصور ابن نوح سامانی در شهر بخارا، برگزار میشده است:
«چون امیر رشید از ستور بیفتاد و بمرد در شب غلامان به سرا اندر آمدند و به غارت مشغول شدند و سرای را آتش زدند تا همه بسوخت.... و چون امیر سدید منصور بن نوح به مُلک بنشست اندر ماه شوال، سال به سیصد و پنجاه به جوی مولیان، فرمود تا آن سرایها را دیگر بار عمارت کردند... هنوز سال تمام نشده بود که چون شبِ سوری چنانکه عادت قدیم است آتشی عظیم افروختند پارۀ آتش بجست و سقف سرای درگرفت و دیگرباره جملۀ سرای بسوخت.»
چند نکته در این نقل قابل توجّه است یکی اینکه جشن سوری را عادت قدیم دانسته یعنی مرسوم بوده است. دیگر اینکه گفته هنوز سال تمام نشده بود یعنی جشن سوری در روزهای پایانی سال برگزار میشده است و نهایتاً اینکه نامی از چهارشنبه نبرده است؛ زیرا در تقویم ایرانیان باستان هفته وجود نداشته است و سال عبارت بوده از دوازده ماه سی روزه که جمعاً سیصد و شصت روز میشده است و هر روز ِماه به نام یکی از اَمشاسپندان یا ایزدان بوده است و پنج روزه باقیمانده را پنجه مینامیدهاند و برای این پنج روز، پنج نام از گاثاها که سرودههای زرتشت بود انتخاب کرده بودند. در یکی از همین شبهای پنجه که برخی معتقدند اولین شب پنجه و برخی نیز بر این باورند آخرین شب بوده است، ایرانیان جشن سوری را با آتشافروزی برگزار میکردند.
به اعتقاد زرتشیان فروهر مردگان در پنج روز پایانی سال و پنج روز ابتدایی سال جدید به مدت ده روز از جایگاه اصلیشان از آسمان به شهر و دیار و خانۀ خود بازمیگردند و در میان بازماندگان زندگی میکنند. به همین خاطر خانهها را پاکیزه میکردند و لباس نو میپوشیدند. یکی دیگر از سنّتهای واجب این روزها نیز برافروختن آتش بر سر بامها و کوی و برزن بوده است.
در اینکه چرا این جشن به چهارشنبه آخر سال منتقل شده است چند عقیده وجود دارد. بعد از حملۀ اعراب تقویم کنونی رایج شد و ماه به چهار هفته تقسیم شد. عربها چهارشنبه را نحس میدانستند. این عقیده میان ایرانیان نیز رایج شد. منوچهری دامغانی گوید: «چهارشنبه که روز بلاست باده بخور» بر همین اساس برخی معتقدند که به خاطر نحوست چهارشنبه، جشن سوری را به چهارشنبه آخرسال انتقال دادند تا با افروختن آتش و برپایی جشن و سرور از نحوست آن در امان بمانند.
برخی نیز معتقدند که قیام مختار به خوانخواهی امام حسین(ع) برابر با آخرین چهارشنبه سال بوده است و چون مختار دستور داده بود که برای اعلان قیام بر پشت بامها آتش بیفروزند و گروه زیادی از سپاهیان او از ایرانیان بودند، از آن سال به بعد جشن سوری را در چهار شنبه آخر سال برگزار کردند.
واژۀ سوری به معنای سرخ و سرخرنگ است و گلِ سوری یعنی گلِ سرخرنگ. این جشن را به این دلیل سوری نامیدهاند که عنصرِ اصلی آن برافروختنِ آتشِ سرخ رنگ است. استاد پورداود سنّت پریدن از روی آتش و خواندن ترانۀ «سرخی تو از آنِ من وزردی من از آن تو» را محصول روزگارانی میداند که دیگر ایرانیان مانند نیاکان خود آتش را فروغ ایزدی نمیدانستهاند؛ زیرا خواندن این ترانه و پریدن از روی آتش در نظر زرتشتیان زشت و ناسزا و اهانت به آتش این فروغ ایزدی است.
✍️احمد رضا نادری
منابع:
تاریخ بخارا، ابوبکر محمد ابن جعفر النرشخی، ترجمۀ ابونصر احمد ابن محمّد ابن نصر القبادی، تلخیص محمد بن زفر بن عمر، تصحیح و تحشیه مدرّس رضوی، تهران مطبعۀ دولتی 1362، ص: 37
گاهشماری و جشنهای ایران ِ باستان، هاشم رضی،انتشارات بهجت، 1380/
@Doniaie_adabiat
#اندیشه_روز
📃 پورنوتوپیا چیست؟
پورن + اتوپیا = ( مدینه فاضلهی پورن )
#رسول_اسدزاده
نانسی بائر ( فیلسوف معاصر آمریکایی ) در کتاب پورنوتوپیا مینویسد : [ شی انگاشتنِ آدمهای دیگر از لحاظ سکسی تحریککننده است. نه همیشه، نه تحت هر شرایطی، نه برای هرکس در هر موقعیتی. اما هرکسی بالاخره زمانی با اوبژه کردن فرد یا افراد دیگری برانگیخته یا تحریک میشود بدون آنکه در آن لحظه انسانیت آن فرد ذرهای اهمیت داشته باشد. این تجربه منحصر به مصرفکنندگان پورن نیست؛ هر آدم معمولی با این احساس آشناست که با دیدن فردی غریبه، در واقعیت یا در تصویر، یکباره خواهشی در او شعله می کشد. پورنوتوپیا جهانی را تصویر میکند که در آن انجام هرکاری که به ارضای غرایز زیستی بیانجامد مجاز است. ]
پورنوتوپیا یک ایده فلسفی است که بیشتر با نامِ مارکی دوساد شناخته میشود، ایدهای که آدمیزاد را به فرار از باید و نبایدهای اخلاقی دعوت میکند. بازگشت به طبیعت و نکوهیدنِ اخلاق، دست آویز طرفدارانِ این ایده است. آنها معتقدند آدمی یک پستاندارِ دوپای گلهزیست بوده و شکل کنونی زندگیاش توسط شهرنشینی به او تحمیل شده است. آنها سعی در اثبات این حقیقت دارند که آدمیزاد همواره با خودش درحال ستیز است که جلوی ارضای نیازهای غریزیاش را بگیرد چون ناچار به رعایت اخلاق است، اخلاقی که به محض مهیا بودنِ موقعیت از آن تخطی خواهد کرد. استفاده هوشمندانه ساسی_مانکن از الکسیس_تگزاس برای معرفی آلبوم جدید ترکیبی از پورنوتوپیا و کلیک بایت ( Click Bite ) است. تکنیکهای تبلیغاتی که خودآگاه و ناخودآگاهِ مخاطب را یکجا میبلعد. ساسی و سازندگان ویدیو از سخیفترین و دم دستی ترین حافظه جمعی ایرانیان نهایت استفاده را بردهاند. بانو الکسیس را بیشتر افراد گوشی به دست در ایران میشناسند، صحنه جنجالیِ فیلمِ ابد و یک روز را هم همینطور، او بخوبی یک ترکیب از آشناترین کلماتِ ایرانیان ساخته، او بخوبی میداند گرایش به هرزهنگاری و طنزِ هجوآمیز در ایران بالاست، او میداند برای گرفتنِ توجه و قورت دادنِ فضای مجازی نه یک موسیقی فاخر و شعر زیبا بلکه باید یک ( Big dick ) رو کند. ساسی یک بازیگرِ حرفهایِ پورنوتوپیاست. دنیایی خشن و قدرتمند که به آسانی ارزشهای کلاسیک و شناخته شدهی زیبایی و هنر را شخم میزند و در آن تخمِ علفِ هرز میکارَد. ساسی در فضایی الکسیس تگزاس را سمیه کرده که سهیل_سنگرزاده با پوچترین محتوای ممکن چند میلیون دنبال کننده دارد، ساسی مانکن بهترین زمان و بهترین مکان را برای هوا کردنِ Big Dick انتخاب کرده، ایران در انتهای قرنِ ۱۴ بهشتِ طرفدارانِ پورنوتوپیاست.
@hospitalityandtourism
در کتاب مظفرنامه چنین حکایت شده که در ایران گوشت از قرار هر کیلو دو ریال بوده ،روزی قصابی های تهران سر از خود گوشت را یک ریال گران کردند.
مردم چون چنین دیدند عصبانی شدند و به خیابانها ریخته و بر علیه قصاب ها شعاردادند!
این خبر به گوش مظفرشاه رسید و اعضاء دولت برای آرام کردن مردم از او کمک خواستند! سلطان صاحب قران فکری کرد و گفت: بروید و به قصاب ها بگویید گوشت را دو ریال گران تر از آنچه خود گران کرده اند به مردم بفروشند! یعنی هر کیلو گوشت شد از قراری پنج ریال!
مردم چون دیدند قیمت گوشت بالاتر رفته این بار به خیابانها ریخته و این بار مغازه ها را به آتش کشیدند
هیئت دولت نزد قبله عالم رفتند و به عرض همایونی رساندند که تدبیر شاه شاهان کارساز نشد و مردم این کردند و آن نمودند! این دفعه مظفرالدین شاه گفت: حالا بروید و یک ریال گوشت را ارزانتر کنید! یعنی هر کیلو گوشت شد چهار ریال! و مردم هم پس از آن چون دیدند گوشت یک ریال ارزانتر شده برای سلامتی شاه دست به دعا شدند و در خیابان ها نماز شکرانه خواندند!
به این اقتصاد مظفری گفته میشود.
@Doniaie_adabiat
#داستان
#اولین_نمایشگاه_کتابی_که_رفتم
اولینها همیشه در خاطر میمانند، چه اولین روز دبستان، چه اولین عشق و چه تمام اولین خاطرات دیگر؛ گاهی اگر با اتفاق، شگفتی یا حادثهای همراه باشند، ماناتر میشوند.
اولین نمایشگاه کتابی که رفتم، همزمان بود با اولین سال دانشجویی، با نجمی و ماندانا قرار داشتم، خاطرهای محو از آن اردیبهشت دل انگیز در خاطرم مانده.
سه نفری، با هالهای از شادمانی، خوشباشی و قهقهه، از دور توده ای انبوه دیدیم. وقتی بیست سالهای، دانستنِ تمام چیزهای بیارزش دنیا فضیلت است، پرسیدن، آن هم آدرس، سرشکستگی دارد.
بی پرسش و پاسخ، بی توجه و شنگول به دل تودهی بی شکل زدیم.
مانند آن متوهم در سازمان ملل هالهای ما را در بر گرفته بود، نه هالهی نور، هالهی خنده، بیتوجهی، مرکزیت عالم .
از پشت هاله، چهرههای غمگین بود و جانهای تیره. لبخندی نبود، در آن فضای غمبار ما سه نفر، انگار تصویر بریده شده ای از کاریکاتوری رنگی بودیم که روی متن عزاداری سیاه و سفیدی ناشیانه چسبانده باشند. جمعیت، هل میدادند، سربازهایی از پیشروی جمعیت با وسایلی سختافزاری، جلوگیری میکردند، ما سه جوان سرخوش منتظر بودیم، بلیت فروشی ظاهر شود و مجوز ورود به فضای بزرگسالان را به ما بدهد.
در هنگامهی انتظار شیرینمان، دری باز شد، جمعیت تکانی خورد، سرباز جوانی جمعیت را شکافت، طرف ما آمد و بی هیچ سخنی برگهای سیاه و سفید به نام مجوز به دست من داد. لحظهی رسیدن کاغذ به دستم انگار به شهودی تلخ رسیده باشم، لبخند که نه خنده های سرخوشانه هر سه ما پرید، به چهره خسته و پیر کنارم نگاه کردم و پرسیدم: اینو چیکار کنم؟
گفت: مجوزه باهاش برو تو.
بیحرف سه تایی دور شدیم از جمع. قبل از خارج شدن از آن مکان، خجولانه، از کسی پرسیدیم: مگه شما نمیخواهید نمایشگاه برید؟ پاسخی که شنیدم از ذهنم پریده است، مانند خاطرهای در صفحهی کاغذی که رویش آب ریختهاند و دنبالهی جمله پیدا نیست. آنچه درک کردم، عدهای برای ملاقات عزیزانشان در زندان اوین، به نوبت ایستاده بودند.
پیرزنی فرتوت با غمناکترین چهره ی دنیا، از مقابل میامد، مجوز را بیحرف به او دادم.
#فریبا_عابدین_نژاد
@Doniaie_adabiat
در یک سن بخصوصی
بعد از بعضی ناملایمات،
آدم یک چیز بیشتر دلش نمیخواهد:
اینکه ولش کنند راحت باشد.
حتی از این هم بهتر،
جوری رفتار کنند که انگار مُردی...
#لویی_فردینان_سلین
@Doniaie_adabiat