dralighaur | Unsorted

Telegram-канал dralighaur - كانال دكتر علي غيور دوزنده

3203

سلام دوستان. براي بهبود سلامت جسمي،افزايش آگاهي و كيفيت زندگي , همراهي شما انرژي بخش است! 🌸لينك كانال. @Dralighaur مطب: مشهد.احمدآباد.سيمتري دوم.نبش ابوذر ٨ ۱- تلفن مطب : ٣٨٤٠٣٣٢۷ / ٠٥١ ۲- تلفن دریافت نوبت با پیام به شماره واتساپ: ۰۹۰۲۹۵۷۳۰۱۶

Subscribe to a channel

كانال دكتر علي غيور دوزنده

💥کارهایی که از انجام دادنشان پشیمان خواهید شد!

💝✋این متن را کامل بخوانید و روی هر جمله آن کمی مکث کنید تا در مغزتان ثبت شود.

💥💝💖

در ادامه : کارهایی را که در دوران پیری از انجام دادن شان پشیمان خواهید شد را برایتان آورده ایم تا هر چه زودتر برای داشتن یک زندگی شادتر، دست به کار شوید.

_در خانه ماندن

_سفر نکردن
شما در سفر چیزهایی می آموزید که نه پدر و مادر و نه معلم مدرسه تان به شما یاد نمی دهند. سفر تجربه های جالبی را در اختیارتان قرار می دهد که هیچکسی قادر به تعلیم آن نخواهد بود.

_برای خود تصمیم نگرفتن
اگر افسار زندگی تان را به دست دیگری داده اید یا زمانی که می خواهید برای زندگی تان تصمیم بگیرید، دیگران را به علاقمندی های خود ترجیح می دهید، بهتر است که همین جا به این شیوه پایان دهید زیرا اولویت زندگی شما تنها خودتان هستید.

_از یادگیری زبان دیگر سر باز زدن

_رها نکردن شغلی که بدان علاقه ندارید

_جمع نکردن پول
تا جوان هستید باید به فکر پول جمع کردن باشید. این بدان معنی نیست که تمام پول تان را کنار بگذارید، بلکه شما باید نهایت لذت را از زندگی تان ببرید اما همیشه مقداری از پول تان را برای روز مبادا کنار بگذارید.

_پنهان کردن احساسات

_داشتن رابطه ای ناسالم

_داشتن دوستان بد

_نگفتن «دوستت دارم»

_به نظر دیگران زیادی اهمیت دادن
زمانی که سن شما بالا می رود، تازه می فهمید که نظر دیگران هیچ اهمیتی ندارد و آنچه در اولویت زندگی شما قرار دارد، تنها خودتان هستید.

_تأمل نکردن

_رها کردن آنچه برایتان ارزش دارد

_ریسک نکردن

_نبودن با افرادی که دوست شان داریم

_نگران بودن
برای اتفاقی که هنوز برایتان رخ نداده، نگران نباشید. سعی کنید در لحظه زندگی کنید و از تک تک ثانیه های زندگی تان لذت ببرید

_از محدودیت ها نگذشتن
شاید شما فرد ترسویی باشید که جرات پریدن از ارتفاع، اجرا در مقابل دیگران یا قایق سواری در آب های خروشان را نداشته باشد اما گاهی باید محدودیت ها را کنار بگذارید و به زندگی تان هیجان دهید. آنوقت خواهید دید که شکستن عادات گاهی چقدر هیجان انگیز و مثبت خواهد بود.

_کار کردن زیاد

_دنبال نکردن رویاها

_امتحان نکردن غذاهای مختلف

_ورزش نکردن

_قدر خود را ندانستن
👋💝
شما بی نهایت زیبایید. هر چه زودتر این را بفهمید، زندگی موفق تر و شادتری را تجربه خواهید کرد.

@Dralighaur

Читать полностью…

كانال دكتر علي غيور دوزنده

سلام. لینک اینستاگرام مطب
دکتر علی غیور دوزنده

https://www.instagram.com/dr_ali_ghayour?igsh=N3A3dDNiejV0Nm85

Читать полностью…

كانال دكتر علي غيور دوزنده

سه تار نوازی. ، ساز اصیل ایرانی. استاد صائب کاکاوند

Читать полностью…

كانال دكتر علي غيور دوزنده

💎خدا را شکر که تمام شب صدای خر خر شوهرم را می شنوم, این یعنی او زنده و سالم در کنار من خوابیده است.

خدا را شکر که دختر نوجوانم همیشه از شستن ظرفها شاکی است, این یعنی او در خانه است و در خیابان ها پرسه نمی زند.
خدا را شکر که مالیات می پردازم, این یعنی شغل و درآمدی دارم.

خدا را شکر که باید ریخت و پاش های بعد از میهمانی را جمع کنم, این یعنی در میان دوستانم بوده ام.

خدا را شکر که لباسهایم کمی برایم تنگ شده اند, این یعنی غذایی برای خوردن دارم.
خدا را شکر که در پایان روز از خستگی از پا می افتم, این یعنی توان سخت کار کردن را دارم.

خدا را شکر که باید زمین را بشویم و پنجره ها را تمیز کنم, این یعنی خانه ای دارم.

خدا را شکر که در جایی دور جای پارک پیدا کردم, این یعنی هم توان راه رفتن دارم و هم اتومبیلی برای سوار شدن.

خدا را شکر که سر و صدای همسایه ها را می شنوم, این یعنی می توانم بشنوم.

خدا را شکر که اینهمه شستنی و اتوکردنی دارم, این یعنی من لباسی برای پوشیدن دارم.

خدا را شکر که هر روز باید با زنگ ساعت بیدار شوم, این یعنی من هنوز زنده ام.

خدا را شکر که گاهی اوقات بیمار می شوم, این به یادم می آورد که اغلب اوقات سالمم.

خدا را شکر که خرید هدایای سال نو جیبم را خالی می کند, این یعنی عزیزانی دارم که می توانم برایشان هدیه بخرم
همیشه به داشته هاتون فکر کنید و زندگی رو برای خودتون زیبا کنین...

Читать полностью…

كانال دكتر علي غيور دوزنده

🌺🍁.صندوق چوبی مادر بزرگ .....
⭐💥💝
مادرم یک صندوق چوبی بزرگ داشت پر از چیزهای حیف! در خانه‌ی ما به چیزهایی حیف گفته می‌شد که نباید از آن‌ها استفاده می‌کردیم ، نباید دست می‌زدیم ...
فقط هر چند وقت یک بار می‌توانستیم آن‌ها را خیلی تند ببینیم و از شوقِ داشتن آن‌ها کِیف کنیم.
حیفِ مادرم که دیگر نمی‌تواند درِ صندوق حیف را باز کند و چیزهای حیف را در بیاورد و با دستهای ظریف و سفیدش آنها را جلوی چشمانِ میشی و پر احساسش بگیرد و از تماشای آنها لذت ببرد.
مادرم هیچ وقت خود را جزو چیزهای حیف به حساب نیاورد!
دستهایش، چشمهایش، موهایش، قلبش، حافظه‌اش، همه چیزش را به کار انداخت و حسابی آنها را کهنه کرد.
💝
آخر عمرش داشته‌هایش آنقدر کهنه شده بود که وصله بردار هم نبود...
حیفِ مادرم که قدرِ حیفترین چیزها را ندانست.
قدر خودش را ندانست و جانش را برای چیزهایی که اصلا حیف نبودند تلف کرد.
✋🍁
باور داشته باش یک روز از خواب بیدار می‌شوی نگاهی به تقویم می‌اندازی، نگاهی به ساعتت و نگاهی به خودِ خودت در آینه و می‌بینی هیچ‌ چیز و هیچ ‌کس جز خودت حیف نیست!وحیف نشده...
لباس‌های اتوکشیده‌ی غبارگرفته‌ی مهمانی‌ات را از کمد بیرون می‌آوری، گران‌ترین عطرت را از جعبه بیرون می‌آوری و به سر و روی خودت می‌پاشی، ته‌مانده‌ی حساب بانکی‌ات را می‌تکانی و خرج خودت می‌کنی... ‌
یک روز از خواب بیدار می‌شوی و به کسی که دوستت دارد، بدون دلهره و قاطعانه میگویی: صبح بخیر عزیزم، وقت کم است، لطفا مرا بیشتر دوست بدار...
یک روز، یکی از همین روزها، وقتی از خواب بیدار می‌شوی، متوجه می‌شوی بدترین بدهکاری، بدهکاری به قلب مهربان خودت بوده وهست، و هیچ چیز و هیچ کس جز خودت حیف نیست!وحیف نمیشود

یک فرصت را اگر بگذاری که بگذرد این زمان، می‌شود آن زمان....
می‌شود مثلِ چای یخ‌کرده‌ی روی میز که با عشق دم کرده بودی و یادت رفته، و حالا با هیچ قند و شکلاتی به مذاق هیچ طبعی خوش نمی‌آید...حیف شدیم حیف..،!!

حیف خودمان.......
    نویسنده :  از بالای پله چهلم/محمود کیانوش شاعر و داستان نویس متولد مشهد. ۱۳۱۳

🍁🌺✋واین هم :
شعر شادی باید کرد
از محمود کیانوش ، شاعری برای بچه ها

شادی باید کرد!

شادی باید کرد!

گلها بر شاخه

خندان و شادند.

گنجشکان در باغ

شاد و آزادند.

شادی باید کرد!

شادی باید کرد!

پاک و روشن آب

در چشمه شاد است.

با رقصش در رود

شاد و آزاد است.

شادی باید کرد!

شادی باید کرد!

بر گلها زنبور

گَردَد با شادی.

او را دنیا داد

شادی، آزادی.

شادی باید کرد!

شادی باید کرد
https://www.instagram.com/p/Cr_rQU6uza4/?igshid=NGEwZGU0MjU5Mw==

Читать полностью…

كانال دكتر علي غيور دوزنده

شعر طبیعت با صدای سیاوش قمیشی 🌺💝💥👋🌷

بزن بیرون ببین فصل های سالو
بهار و تیر و مردادش مهم نیست

پر از زیبایی ذات طبیعت
تگرگ و باد و بورانش مهم نیست

برو از کوچه های شب گذر کن
ببین تنهایی هم دنیایی داره

خدا همراهه شبگردای تنهاست
محاله که تو رو تنها بزاره

بزن بیرون همون وقتای تلخی
که دردات گر میگیرن توی سینه

نزار یادت بره دنیا دو روزه
نزار غصه توی قلبت بشینه

بزن بیرون بدونِ عقل و منطق
یکم دیوونگی خوبه همیشه

تموم زندگی قد یه لحظه است
نگو فردا و پس فردا چی می شه.......
https://www.instagram.com/reel/CwrFdcGIHfU/?igshid=MTc4MmM1YmI2Ng==

Читать полностью…

كانال دكتر علي غيور دوزنده

تست ریه  :

نفستان را نگه دارید تا توپ قرمز بچرخد تعداد دورها را چک کنید
2 دور : نرمال
5 دور : قوی
10 دور : عالی

🙏🏻 با آروزی صحت و سلامتی برای همه عزیزان


@golvazhea

Читать полностью…

كانال دكتر علي غيور دوزنده

✋🍁آفتاب در شهر. 
شعر از ؛ سیاوش کسرایی
💝👋💥

دیروز آفتاب
با بوسه و سلام

به هر بام و در ، دمید
دیروز آفتاب
پندار ابر را
با تیغ زر ، درید

دیروز آفتاب در شهر می گذشت
با گامش اشتیاق
با چشم او ، نوازش و لبخند
با دست او ، نیاز به پیوند
دلهای سرد را
گرمی نشاند و رفت
عطر امید را
هر سو کشاند و رفت

ای روشنای دیده و دلهای بی شمار
ای جان آفتاب
بار دگر ، ز روزن دلخستگان ، بتاب.

"سیاوش کسرایی"
https://www.instagram.com/p/CjthWBEoPsA/?igshid=MDJmNzVkMjY=

Читать полностью…

كانال دكتر علي غيور دوزنده

🍁این روزها حال ایران خوب نیست.
۱- حمله به دانشگاه ها بخصوص #دانشگاه شریف آنهم توسط افراد نظامی کاری بس عبث و خطرناک است. آینده کشور را می توان از این برخورد فهمید.هم اکنون و بصورت فوری ، خروج فوری نظامیان و لباس شخصی ها از اطراف دانشگاه ضروریست. برخورد با دانشگاه به سبک رژیم شاه عاقبت خطرناکی دارد. ✋🍁⚡
۲- حمله به جوانانی که دارای گفتمان خاصی هستند ، همچون ایستادن در مقابل سیل است. دولت هر چه زودتر باید به میز گفتمان با اکثریت جوان و نوجوان کشور بپیوندد وگرنه با سیل بنیان کن آزادیخواهی که در نسل جدید شکل گرفته است ، از بین خواهد رفت. اعتراض ها جدی است. جوانان معترض فعلی ، همگی( ۸۳ درصد ) از متولدین بعد از انقلاب هستند و توجه به خواسته های آنان و حل مشکلات اجتماعی آنها ، ضرورت مطلق دارد. برخورد نظامی و اعمال زور و وادار کردن حمله سربازان و افسران به مردم ، گذاردن و مقابله دادن دو انسان هموطن با یکدیگر است و تا کنون چنین کاری در هیچ جای دنیا جواب نداده است. خیزش هر از چند گاهی مردم ایران موید نیاز به تغییر اساسی در وضع حکومتی دارد.
#پزشکان همیشه در کنار مردم می مانند. تمام ✋🍁💕
https://www.instagram.com/p/CjR0HIXodRj/?igshid=MDJmNzVkMjY=

Читать полностью…

كانال دكتر علي غيور دوزنده

✋🌺خاطرات سفر به کردستان ، قسمت بیست و سه
✋🍁
مدتی بود که  اوضاع اردوگاه مهاجران وضعیت مناسبی پیدا کرده بود.
استشمام دود آتش ، بوی نان تازه ، همهمه بازی بچه ها ، رفت و آمد مردان ، دستهایی که دیگر خالی نیستند و لبخندهای زیبایی که بر گونه های سرخ مردمان کرد نقش بسته است ، صحنه هایی خلق کرده بود ،  که برای تمام عمرم ،  هرگز فراموش شدنی نبوده و نیست!
بتازگی اتفاقات جالب دیگری هم در درمانگاه کوهستانی ما اتفاق افتاده بود و آنهم مراجعه بیماران محلی از روستاهای اطراف مرز و شهرهای اطراف  کوهستان هورامان شامل نودشه ، نوسود و حتی از خود شهرستان پاوه بود. ظاهراً شهرت ما از داخل کوهستان به شهرها و روستاهای نزدیک اردوگاه مهاجران سرایت کرده بود و هر روز تعدادی از مردم محلی و گاها مرز نشین ، بیماران خود را به محل چادر بهداری می رساندند تا توسط من ویزیت شوند. لحظات بسیار شیرینی برایم در حال شکل گیری بود.
دیدن بیمارانی که به امید بهبودی از مسیر کوهها به نزد من می آمدند ، برایم بسیار خوشحال کننده و غرورآفرین بود. وقتی که آنها با صدای بلند مرا  دوکتور علی صدا می زدند در دهانم مزه شیرینی خاصی حس می کردم وقلبم مثل عاشقان، بی دلیل به تاپ تاپ می افتاد. از همه مهمتر ، حضور مردم و بیماران محلی ، با اهدای هدایایی ارزشمند توسط آنان که بعنوان تشکر از زحمات به ما هدیه می گردید ،  تغییری اساسی در سبد غذای من و ژیوار و در کنار ما ستوان ژیکان و سربازانش ایجاد کرده بود !
اهدای نان ، تخم مرغ محلی ، کره ، پنیر و  همه مهمتر مرغ و خروس زنده و گاها ذبح شده ، به زندگی کوهستانی من و ژیوار و بچه های پاسگاه دوآب هورامان ، رنگ و لعاب زیباتری بخشیده بود.
در یکی از شب نشینی های کنار پاسگاه مرزی ، به ستوان ژیکان گفتم ، تعداد اهدایی مرغ و خروس زنده دربعضی روزها به چند عدد می رسد و من از گرفتن آنها امتناع می کنم . ستوان با شنیدن این جمله ، ناگهان از جای خود پرید و پرسید ؛ چی؟ چه گفتید؟ من جا خوردم و گفتم نمی توانم همه هدایا را قبول کنم چون نگهداری مرغ و خروس آب و دانه می خواهد و من هم از پس آن بر نمی آیم. !
در آن لحظات ستوان در حالیکه با تعجب خود را جابجا میکرد ، نگاهی مستقیم به من انداخت و گفت ، قربان دوکتور! مگر ما مرده ایم که نتوانیم مرغ و خروس های اهدایی را نگهداری و تیمار کنیم. مگر این سربازها به چه دردی می خورند. با شنیدن این کلمات من و ژیوار خنده بلندی سر دادیم و قرار گذاشتیم از این به بعد با نهیبی که ستوان ژیکان به ما زد ، تمام هدایای ارسالی توسط مراجعین محلی منطقه را قبول کنیم!💝 ادامه دارد
https://www.instagram.com/p/CeAOamPIaJi/?igshid=MDJmNzVkMjY=

Читать полностью…

كانال دكتر علي غيور دوزنده

👋🌺یادی از سفر به کردستان . قسمت بیست و چهار
💝
در آن شب استثنایی و در حضور ستوان ژیکان و سربازانش ، به شوخی  داستانی را که در شهرستانهای اطراف استان خراسان در رابطه با پاسگاههای ژاندارمری در جریان بود ، برایشان تعریف کردم و گفتم که در منطقه ما به پاسگاههای  ژاندارمری ، گاهی به شوخی پاسگاه ژاندارمرغی می گویند و من امروز متوجه دلیل آن شده ام .! سپس با لبخند اعلام کردم که ، احتمالا بزودی ما هم در کنار پاسگاه دوآب هورامان، یک ژاندارمرغی جدید تاسیس خواهیم کرد و با توجه به زایمان نوروزی گوسفندهای منطقه ، تعدادی بره و گوسفند هم به پایگاه اضافه می کنیم!
با گفتن این لطیفه خنده و شادی زاید الوصفی بین ما شکل گرفت و با خوردن آن شام بیاد ماندنی که شامل سوپ مرغ و نان تازه ، پیاز کوهی و‌سبزی های تازه روییده نوروزی کوهستان اورامان میشد ، شب ما به پایان رسید. لازم به ذکر است که این غذا توسط  سربازان پایگاه و  با کمک ستوان ژیکان و با مرغ اهدایی مردم محلی و نان تازه ارسالی از طرف آوارگان کرد عراقی و با جمع آوری سبزیجات تازه اطراف اردوگاه تهیه و تکمیل شده بود. چه بگویم ،آن شب پس از مدتها با یک شکم کاملا  سیر به خواب رفتم و با خواب دیدن اقلیم هفت پادشاه پریان صبح روز بعد خوشحال و سرحال بیدار شدم.خواب کافی در چادر آنهم پس از دهها روز متوالی حضور در کوهستان ، بسیار دلچسب و نعمتی پایان ناپذیر بود. از چادر خارج شدم. ژیوار زودتر از من بلند شده بود و در حال تهیه آبجوش برای تهیه چای بود.برای قدم زدن صبحگاهی ، گشتی در اردوگاه زدم . با رسیدن لوازم جدید به آوارگان کرد ، بیشتر چادرها دارای وسایل کافی زندگی برای پخت و پز و خواب و لباس کافی شده بودند.ظاهراً کمکهای مردمی و دولتی ایران
به راحتی به اردوگاه ما و سایر مناطق مشابه سرازیر شده بود. با وجود  تانکرهای متعدد آب آشامیدنی ،سرویس‌ها دستشویی متعدد ، تأسیس محلی برای گردهمایی مردم و ایجاد خیابانی عریض از ابتدا تا انتهای چادرها برای قدم زدن ، اردوگاه ما کم کم نمای یک شهرک را پیدا کرده بود. صبح کوهستان فرا رسیده‌بود . پس از صرف صبحانه جدید ، که با کمک مردم محلی از حالت تکراری مربای هویج و کره ، خارج شده و پنیر و گاها تخم مرغ آب پز هم به آن افزوده شده بود ،انرژی به بدنهای ما دوباره باز گشت .
پس از صبحانه ، ژیوار با لیستی از داروهای عمومی و داروهای مورد نیاز بیماران فشار خونی و داروی اختصاصی بیماران قلبی ، همراه با درخواستی از طرف من برای امکان ارسال واکسن ثلاث و یا واکسن فلج اطفال توسط بهداری پاوه به سمت این شهر حرکت کرد.... ادامه دارد....🌺🍁✋
https://www.instagram.com/p/CeSToyuI8cF/?igshid=MDJmNzVkMjY=

Читать полностью…

كانال دكتر علي غيور دوزنده

🌺خاطرات سفر به کردستان ، قسمت بیست و یک🍁دکتر علی غیور
💜
مادران برای تولید نان در چندین محل آتش افروخته بودند و تحرک صبحگاهی در بین چادر ها نمایان بود. ظاهراً چند نفر از آنها ما را از راه دور در بالای تپه در حال تماشای اردوگاه دیده و به کمک فرزندانشان چندین نان تازه و گرم فرستاده بودند.  با گشاده رویی نان ها را پذیرفتم. در ابتدا از بوی خاص آن نان ها که با هیزم کوهی و ساج درست شده بود ، سر مست گردیدم. طاقت نگهداری نان برای نهار از من و ژیوار سلب شده بود. همانطور که رو به اردوگاه و در بالای تپه نشسته بودیم ، من و ژیوار هرکدام یک نان کامل را خوردیم . طعم آن نان فراموش نشدنی و آرامش پس از آن بیاد ماندنی بود. ساعت به ده صبح نزدیک شده بود. فاطمه و اوینار آمدند. چهار فرد داوطلب جدید هم با خودشان آورده بودند. فاطمه با انگلیسی شکسته بسته اعلام کرد که اینها نیروها ی بهداری سلیمانیه هستند و می‌خواهند در کار به ما کمک کنند. از آنها استقبال کردم. از امکان زدن سرم پرسیدم . همگی جواب مثبت دادند. ظاهراً کارو بارمان گرفته بود. اکنون بغیر از من و ژیوار ، شش نیروی بهداری و خانم دکترترلان را کنار خودمان داشتیم.
بیماران آرام آرام می آمدند. اسهال بعضی از آنها را ضعیف کرده بود. بیشتر این بیماران را بدست همان چهار نفر جدید سپردم . در ابتدا بر کارشان  نظارت کردم. همه آنها دوره دیده و وارد بودند. خیالم راحت شد به صندلی روی تپه بازگشتم و به ویزیت بیماران مشغول شدم.
مراجعات خیلی زیاد شده بود و امکان ویزیت تک نفره نبود. نوشتن یک نسخه برای هر بیمار علاوه بر مشقتی که برای من داشت برای فاطمه و اوینار که کارشان دادن نسخه ها بود ، مشکلاتی مضاعف داشت . فکری به ذهنم رسید تا بیماران را دسته بندی کنم . با ازدیاد غیر قابل کنترل بیماران دل درد ،  ابتدا بالای صندلی ویزیت رفتم و با دست به یکطرف اشاره کردم  وبه زبان کردی اعلام کردم  : هرکی زیگش ایشیه  یعنی دلش درد میکند ، به سمت راست برود. تقریبا قریب به اتفاق جمعیت به یک سو رفتند. سپس اعلام کردم ؛هرکس دچار زهیر یا اسهال هست به سمتی دیگر برود. بجز چند نفر بقیه  جمعیت به قسمتی دیگر رفتند. مشخص شد اکثر آنها در اردوگاه دچار بیماری عفونی روده ای شده اند.
با اشاره از فاطمه و اوینار خواستم تا خودشان را به من برسانند. با آمدن آنها خواهش کردم که جلوی صف بنشینند و به هر نفر از آنها  یک ورق مترونیدازول و یک ورق قرص هیوسین بدهند و اعلام نمایند تا داروها را روزی سه بار مصرف کنند.
در آن روز صف بیماران یکسان در حال دریافت دارو  بسیار دیدنی بود.... ادامه دارد
https://www.instagram.com/p/Cdtbz9wridn/?igshid=MDJmNzVkMjY=

Читать полностью…

كانال دكتر علي غيور دوزنده

🌺خاطرات سفر به کردستان ، قسمت نوزدهم. دکتر علی غیور
🍁💥
نزدیک ظهر بود و ساعت پایان کار فرا رسیده‌ بود. با توجه به بروز بیماری اسهال و تب در اردوگاه ، آمار بیماران زیادتر از روزهای قبل شده بود و لحظه به لحظه نیز به تعداد آنان افزوده می‌گردید، بطوری که دیگر امکان جواب دهی به تمام بیماران وجود نداشت.
زنگ استراحت ظهرگاهی زده شد و پرده های چادر به حالت اولیه بازگشت. من و ژیوار وازده و خسته از کار در باران  
صبحگاهی همراه با تحویل شیر خشک به کودکان و ویزیت زیاد بیماران ، در قسمتی از چادر ولو شده بودیم و ساعتی را بدون حرکت با هم صحبت می کردیم.
ابتدا با خوردن کمی چای رفع خستگی کردیم و با صرف نهار تکراری شامل کنسرو ماهی و نان بخواب رفتیم. عصر شد . برای کار عصرگاهی از چادر  خارج شدیم . بیماران زیادی در کنار تپه سرسبز مجاور ما و در محل ویزیت منتظر  بودند. دکتر ترلان هم آمده بود. با هم خوش و بشی کردیم. به زبان انگلیسی شرح داد که دو نیروی بیمارستانی از دختران اردوگاه برای کمک به درمانگاه اعلام آمادگی نموده اند. از گفته او بسیار خرسند وخوشحال شدم  و از وضع آنها جویا گردیدم. ترلان دو دختر جوان با سن حدود ۲۲ و ۲۵ را با خود آورده بود . ابتدا آنها را به من معرفی کرد. نام یکی از آنها فاطمه‌ و دیگری اوینار بود. نور اشتیاق به کمک ، در چشمان هر دوی آنها برق می زد. آنها را به نزدیک میز ویزیت فراخواندم و روی یک کاغذ نام دارویی را به انگلیسی نوشتم و از آنها خواستم تا آن را برایم بخوانند. هر دو درست تشخیص دادند و از همان لحظه محل کار آنها را مشخص کردم. کلا به زبان کردی صحبت میکردند و کمی هم انگلیسی بلد بودند. آمدن آنها برای من و ژیوار مثل یک معجزه می مانست .
💝⭐
ایندو برای صحبت کردن با بیماران مشکلی نداشتند . فاطمه برای کمک به ژیوار کنار کارتن داروها قرار گرفت. اوینار در کنار من ماند تا در ویزیت بیماران به من کمک کند. دکتر ترلان هم برای رسیدگی به وضع کودکان و بهداشت داخل اردوگاه به آنجا رفت. در همین اثنا مسئول پاسگاه مرزی سرکار ستوان ژیکان هم از دامنه تپه به سمت ما در حرکت بود . چاق سلامتی گرمی بین ما رد و بدل شد . ستوان پس از ساعتی ایستادن و مرتب کردن صف مراجعین ، مرا برای شام به چادر جلوی پاسگاه دعوت نمود . بلافاصله با خوشحالی تمام پذیرفتم.  ظاهراً امروز روز دیگری برای ما بود.
با آمدن دکتر ترلان ، رسیدن فاطمه و اوینار ، دعوت به غذای گرم در کنار فرمانده و سربازان و کمی هم شب نشینی ، طعم زندگی را برایم شیرین شده بود.
💝💝✋
...‌‌ادامه دارد
https://www.instagram.com/p/CdcR00BIMfz/?igshid=MDJmNzVkMjY=

Читать полностью…

كانال دكتر علي غيور دوزنده

🍁یادی از سفر به کردستان. قسمت هفدهم. دکترعلی غیور 🌺✋
ریزش باران تا صبح ادامه داشت . با روشن شدن هوا از چادر خارج شدم . اطراف ما تعداد زیادی جوی آب بصورت گل آلود روانه شده‌بود. هوا بسیار تمیز بود. بوی عطر سبزه و گل‌های کوهی تمام محیط را مسخر کرده بود. تعدادی از مردان هم در حال کندن آب راهه در اطراف چادرهایشان بودند تا آب کمتر به خانواده آنها صدمه وارد کند. آفتاب صبحگاهی خیلی ضعیف بود و ابرها اجازه خودنمایی به خورشید را نمی دادند. همه‌جا خیس و مرطوب بود. راه رفتن بسیار مشکل شده‌بود. ژیوار هم کم کم به من ملحق شد. از بلندی تپه نگاهی به اطراف انداختیم . در آن لحظات هر دو خوشحال بودیم .
همچون همیشه ، رسیدن به دبه های آب ، برای آماده سازی چای ، اولین مراجعه صبحگاهی ما را تشکیل می داد.
چای آماده شد و بازهم مربای هویج ، کره‌ و نان صبحانه ما را تشکیل می داد. عالی بود. اگر چه شیرینی مربای هویج کم کم به ترشی تبدیل شده بود ولی برای من بهترین خوردنی بود. چای هم حکم رساندن سوخت به یک ماشین خاموش را داشت. در آن لحظات یک نوشیدنی گرم ، سبب استارت و روشن شدن بدن و انرژی گرفتن می گردید.
مقدمات شروع صبح به پایان خود رسیده بود و ما آماده حرکت در بین چادرها شده بودیم. با باران شب گذشته ، اوضاع مسیر حرکت بسیار نابسامان شده بود. در بین چادرها آب جریان داشت و حرکت آسان را از ما سلب کرده بود . کودکان و بخصوص دخترکان دیگر نمی توانستند از چادر خود خارج شوند و همراه با تابش آفتاب به بازی بپردازند . در هر صورت خودمان را به چادرها رساندیم . همه در گوشه چادرها کز کرده بودند و در دامان مادرانشان به استراحت مشغول بودند.
من و ژیوار در بین چادرها حرکت می کردیم و ایشان با زبان کردی از آنها می خواست که هرکس بچه کوچک از پنج سال به پایین دارد به درمانگاه بیاید تا برای تغذیه بهتر ، به آنها شیر خشک بدهیم. ساعتی گذشت و اعلام ما دهان به دهان در کل اردوگاه پخش گردید. ما به چادرمان برگشتیم و مشغول مرتب کردن داروهای باقیمانده و لیست گرفتن از آنها شدیم. کسری ها را مشخص کردیم و همه اطلاعات را در دفتری ثبت نمودیم.
صدای همهمه مردم و زنانی که بچه در بغل داشتند در اطراف چادر ما بیشتر می شد. قرار شد تا نیم ساعت دیگر توزیع قوطی شیر خشک را شروع کنیم. کم‌کم فکر واکسیناسیون کودکان هم به ذهنم خطور کرده بود.
مادران دسته دسته همراه با کودکانشان در اطراف چادر بهداری جمع شده بودند. صحنه های بی بدیلی بود. صدای بازی های کودکانه و گاهی گریه کودکان خردسال در دشت سرسبز اورامان دیدنی و شنیدنی بود...ادامه دارد
https://www.instagram.com/p/Cc7LjZwINBZ/?igshid=MDJmNzVkMjY=

Читать полностью…

كانال دكتر علي غيور دوزنده

🍁قسمت هفتم ،یادی از سفر به کردستان .دکتر غیور
💝
از ژیوار پرسیدم ، مسئول این منطقه کیست ؟ او با دست اشاره ای به چادر نظامی پایین تپه کرد و جواب داد : باید در مسیر به سمت آنها برویم و از آنها سوال کنیم.با طی دو کیلومتر دیگر و سرازیر شدن به سمت منطقه دوآب ، در مسیر جاده به تعدادی سرباز رسیدیم که از ما علت عبور و برگه تردد طلب می کردند.
 پس از خوش و بش مختصر ، ستوان ژیکان فرمانده گروه نظامی نیز به کنار آمبولانس ما آمد و پس از سلام و احوالپرسی گرم ، اعلام کرد که ما برای جلوگیری از خروج مهاجرین  به سمت پاوه دستور داریم و از صبح امروز تردد عراقی ها از منطقه دشت دوآب و عبور از این تنگراه ممنوع می باشد و مهاجران بایستی در همین منطقه متوقف شوند تا کمکهای استانداری از کرمانشاه و سپس کمکهای سایر مردم ایران به آنها برسد.
با رد و بدل شدن صحبت‌ها ، ما هم تکلیف خودمان را دانستیم و پس از عبور از پاسگاه به منطقه باز و دشت سرسبزی رسیدیم که ساعتی قبل آن را از بالای کوه هورامان تماشا کرده بودیم. در کنار سنگی بزرگ و در سایه کوهی بزرگتر متوقف شدیم و در فرو رفتگی کوه اتراق کردیم تا صبحانه ای بخوریم.
من از  راننده آمبولانس که به زبان فارسی تسلط کافی داشت،  پرسیدم : فارسی از کجا بلد شده ای؟ ژیوار با تعجب به من نگاه کرد و گفت ، ما قبل از اینکه یک کرد لقب بگیریم یک ایرانی بوده و هستیم و من فارسی را از مدرسه فرا گرفته ام. صبحانه تمام شد و با هم به سمت دشت رفتیم . افراد بیشماری از سمت کردستان عراق و منطقه اربیل ، حلبچه و سلیمانیه با رها کردن تمام هستی خود ، به ایران فرار کرده و در  دشت وسیع دوآب به صورت متراکم در گرمای کم سوی بهمن ماه ولو شده بودند. به نزدیک آنها رسیدیم .همگی با دیدن آمبولانس دست استمداد بلند کردند. فرزندان خود را به ما نشان می دادند و به زبان کردی از ما درخواستهایی داشتند. از ژیوار پرسیدم ، مردم کرد با نشان دادن بچه ها چه می گویند ؟ جواب داد ، میگویند این بچه ها سه روز است غذای کافی نخورده اند، تب دارند و مریض هستند. بعضی از مادران نیز کف پاهای خود را به ما نشان می دادند و اظهار درد و ناراحتی میکردند.
صحنه عجیبی بود ، من برای اولین بار در عمرم چنین صحنه ای را مشاهده میکردم. نه یک نفر و دو نفر بلکه صدها نفر در کل منطقه سرگردان و گرسنه‌بر روی زمینی که اکنون با طلوع آفتاب کمی گرم شده بود ، افتاده بودند. از راننده پرسیدم تجهیزات پزشکی چه داریم؟ ایشان جواب داد مقداری دارو ، یک چادر ، مقداری پلاستیک زیر انداز و چند پتو ، کمی آب و چند عدد نان ،کره و مربا و تمام .
..ادامه دارد✋
https://www.instagram.com/p/CbJbywEowdw/?igshid=MDJmNzVkMjY=

Читать полностью…

كانال دكتر علي غيور دوزنده

ویزیت آنلاین بدون نیاز به حضور در مطب ؛
🏝🏖 سلام دوستان و هم میهنان. عزیز !
درصورت نیازبه #ویزیت #آنلاین در رابطه با تخصصهای زیر ، همه روزه #پیامک خود را از طریق #واتساپ به شماره مربوطه ارسال نمایید و پس از ارسال مدارک بیمار ، منتظر تماس تصویری پزشک خود باشید.
🏖 با آرزوی شادی و تندرستی .

۱-متخصص #جراحی عمومی؛
دکتر علی غیور با شماره واتساپ
09151241953
۲-متخصص #پوست و #مو
آقای دکتر محمدرضا جمعه گی
با شماره واتساپ
0910 150 0136
۳-متخصص #اطفال و #نوزادان سرکار خانم دکتر افروز علی پور با شماره واتساپ
0902 957 3016
۴- متخصص #قلب و #عروق جناب آقای دکتر مهدی حسن زاده
با شماره واتساپ
0915 203 3837
۵-متخصص #جراحی عمومی جناب آقای دکتر غلامرضا زمانی با شماره واتساپ
0903 426 9832
۶-متخصص جراحی #کلیه و مجاری #ادراری جناب آقای دکتر پیام پیشنماز با واتساپ
0905 599 5630
۷- متخصص #روانپزشک سرکار خانم دکتر مهناز عابدیان با شماره واتساپ
09031355393
38451414 مطب
🎀 ویزیت #آنلاین بصورت
همه روزه، حتی در روزهای تعطیل امکان پذیر است‌ !
🏝🏝
کانال پزشکی دکتر علی #غیور
@Dralighaur
🏝🏝

Читать полностью…

كانال دكتر علي غيور دوزنده

روزی از مردی که می‌گفت عسل اصل را می‌شناسد، پرسیدم: عسلی که بی‌تردید کارمایه‌ی زنبوران درستکار بی‌ریای عاشق گل باشد، کجا می‌توانم بیابم؟

عسل شناس گفت: در کوهپایه‌های گُل‌باران سبلان؛ جایی که- اگر بخواهی، نشانی‌اش را به تو می‌دهم- گُل، مثل دریا تو را در خود غرق می‌کند. من در ساوالان دوستی دارم، شکِّ در خلوص عسلش گناه کبیره است.

من، مثال شاعری که هرگز نتوانسته بود یک شعر ناب بگوید، در ابتدای تابستان، کارم را که تمام کردم، بارم را بر دوش انداختم و به راه افتادم. از انزلی به سوی گردنه‌ی حیران و از آنجا به کوهستانی‌هایی با مرزهای دروغین زاده‌ی زور..من، شناگرِ از کودکی در آب غوطه‌خورده‌ی شمالی، اگر در دریا به آسانی غرق نمی‌شوم، در دامنه‌ی سبلان، به ناگهان، چنان گُل‌باران شدم که یکپارچه خیس از عطر زنده‌ی گُل‌ها، چتری از رویای رنگ بالای سرم گشوده شد و زیر چتر، کوله‌ام را زمین گذاشتم- روی سبز- سفره‌ام را باز کردم و خسته‌ی خسته، پنیر تبریز را با خیاری که طراوت و تُردی پوستش چاقوی زنجانی‌ام را خجل می‌کرد، لای نانِ تازه‌ی دهی گذاشتم... چه عطری، خدای من! صدای زنبور می‌آمد و تو را دیدم که از دور می‌آمدی..💝💝❤‍🔥. نادر ابراهیمی

Читать полностью…

كانال دكتر علي غيور دوزنده

https://telegra.ph/%D8%B3%D8%A8%D9%84%D8%A7%D9%86-%DA%A9%D9%88%D9%87-%D9%85%D9%82%D8%AF%D8%B3-%D9%85%D8%A7-08-11

Читать полностью…

كانال دكتر علي غيور دوزنده

Ey Bikhabar Az Halam.mp3

Читать полностью…

كانال دكتر علي غيور دوزنده

زندگی یه کوره راهه... دنیای ما چرا به ما وفا نداره. این روزگاره ...

Читать полностью…

كانال دكتر علي غيور دوزنده

ویزیت آنلاین بدون نیاز به حضور در مطب ؛
🏝🏖 سلام دوستان و هم میهنان. عزیز !
درصورت نیازبه #ویزیت #آنلاین در رابطه با تخصصهای زیر ، همه روزه #پیامک خود را از طریق #واتساپ به شماره مربوطه ارسال نمایید و پس از ارسال مدارک بیمار ، منتظر تماس تصویری پزشک خود باشید.
🏖 با آرزوی شادی و تندرستی .

۱-متخصص #جراحی عمومی؛
دکتر علی غیور با شماره واتساپ
0902 957 3016
۲-متخصص #پوست و #مو
آقای دکتر محمدرضا جمعه گی
با شماره واتساپ
0910 150 0136
۳-متخصص #اطفال و #نوزادان سرکار خانم دکتر افروز علی پور با شماره واتساپ
0902 957 3016
۴- متخصص #قلب و #عروق جناب آقای دکتر مهدی حسن زاده
با شماره واتساپ
0915 203 3837
۵-متخصص #جراحی عمومی جناب آقای دکتر غلامرضا زمانی با شماره واتساپ
0903 426 9832
۶-متخصص جراحی #کلیه و مجاری #ادراری جناب آقای دکتر پیام پیشنماز با واتساپ
0905 599 5630
۷- متخصص #اعصاب و #روان سرکار خانم دکتر مهناز عابدیان با شماره واتساپ
09911778066

🎀 ویزیت #آنلاین بصورت
همه روزه، حتی در روزهای تعطیل امکان پذیر است‌ !
🏝🏝
کانال پزشکی دکتر علی #غیور
@Dralighaur
🏝🏝

Читать полностью…

كانال دكتر علي غيور دوزنده

🍁🌺تولید واکسن ضد سرطان در شرکت تولیدکننده فایزر برای مبارزه و جلوگیری از سرطان :💥
همانطور که شرکت بیو آن تک در دوران کرونا قول داده بود پس از تولید واکسن کرونای فایزر ، واکسن جلوگیری کننده و یا کاهنده ابتلا به سرطان را کامل خواهد کرد ، اکنون به قول خود دست یافته است و از واکسن جدید خود که با تکنولوژی استفاده از کروموزوم و m.RNA در هسته سلول های بدن ساخته شده است ، رونمایی نمود.
💥🌺
این واکسن ، ابتدا پس از آزمایش شدن و موفقیت در کوچک کردن تومورها در 17 موش از 20 موش مبتلا به سرطان ، بعنوان درمان جدید سرطانها به وسیله mRNA، وارد کارآزمایی انسانی شد و مجوز FDA را دریافت نمود.
🍁
در این نوع درمان سرطان، ازRNA پیامرسان استفاده میکند تا حمله ایمنی را علیه سلول های سرطانی آغاز کند. درمان به طور کامل تومورها را در بدن مبتلا ، چروکیده و کوچک میکند. این شرکت که قبلا تجربه واکسن فایزر را در جلوگیری از کووید 19 بدست آورده بود ، تست کرد که آیا mRNAمیتواند در درمان انواع متفاوت سرطان انسان استفاده شود یا نه؟
🌺✋

پژوهشگران در حین کار بررسی کردند که آیا واکسن های mRNA میتواند با دیگر درمان های ایمنی هم ترکیب شود یا خیر؟
در جواب مشخص شد که واکسن‌های جدید ، وقتی با مهار آغازگر مجدد و سایر داروهای ایمنی بعنوان (ایست بازرسی) ترکیب شود، نتایج شگفتی خواهند داشت.
💥💝
هدف از واکسن mRNA هشدار دادن و آماده سازی سیستم ایمنی است تا سلول های توموری در شکل های مختلف را جستجو کند و به آنها حمله نماید.
💥 این شرکت امیدوار است :
1-واکسن های mRNA شکل های مختلفی از سرطان را درمان کند.
2-از عود جلوگیری کند.
3-واحتمالا از برخی سرطان ها پیشگیری نماید.

شرکت بیوان- تک درمان های دیگری را در سرطان های پروستات، پستان , لوزالمعده و دیگر تومور های جامد تست کرده که نتایج قابل قبولی داشته است.

✋🍁توضیح:
☀️RNA:
یک مولکول طبیعی است که در سلول های ما یافت میشود و انواع مختلفی از RNA در بدن ما وجود دارند. این مولکول ها رمزهای مشخصی را حمل میکنند و به سلول های ما می گویند کدام پروتئین ها در چه زمانی ساخته شود.
برای تولید این واکسن رمزهای لازم از روی DNA رشته ای در هسته سلول، کپی برداری میشود وپس از ترکیب با واکسن شروع به اقدامات ایمنی سازی در بدن می نماید و در حین کار بدن خود انسان ، از سلول های خود بعنوان حامل واکسن استفاده می کند.
💥🌺💝موفقیت این واکسن در آزمایش های بیولوژیک و بالینی ، تمامی محققان را در کشف واکسنی علیه سرطان ، امیدوار نموده است. پایان
https://www.instagram.com/p/CjzRSI7IQaq/?igshid=MDJmNzVkMjY=

Читать полностью…

كانال دكتر علي غيور دوزنده

✋🍁بیانیه بیش از 2700 تن از پزشکان، در مورد وقایع مهرماه 1401:(لیست در حال تکمیل بیشتر می باشد )
.💜
.💕
به نام زندگی

💢هموطنان گرامی

فرزندان شما در جامعه پزشکی ایران خود را موظف میدانند ؛
در این ایام بسیار دشوار و تلخ که در آن لحظه به لحظه شاهد آسیب های خطیر به وجهه ملی و تمامی ساحت های انسانی ایران و ایرانیان هستیم همبستگی و خاکساری خود را به پیشگاه شما اعلام نموده و تاکید نمایند که به کارگیری هرگونه خشونت علیه شهروندان ایران را به هر بهانه ای که صورت گیرد محکوم نموده  و آنرا دارای عواقب سوء و جبران ناپذیری برای کشور میدانند.

♦️ما اعتقاد داریم تنها ضامن واقعی برای حفظ و تداوم " سلامت "در همه وجوه آن در ایران، آن است که باور شود مردم صاحبان اصلی کشور و تصمیم گیرندگان نهایی سرنوشت کشور و چگونگی حل و فصل مشکلات و موضوعات درون جامعه ایرانی هستند.

♦️ما جامعه پزشکی ایران از رییس سازمان نظام پزشکی خواستاریم با سرعت و شفافیت به موارد ذیل در راستای وظایف قانونی و حرفه ای و اخلاقی خود رسیدگی و اطلاع رسانی نمایند:

🔴اول
بررسی دقیق و شفاف پرونده خانم #مهسا_امینی و موارد مشابه با حضور کارشناسان مستقل جامعه پزشکی و ایجاد بستر امن برای اعلام نظرات ایشان واطلاع رسانی در باره آن

🔴دوم
تاکید بر حفظ اصل قانونی و بین المللی بی طرفی مطلق کارکنان درمان در رسیدگی به کلیه آسیب دیدگان از هر طرف و مراقبت دقیق از آنان برای ارائه خدمات پزشکی

🔴سوم
حفظ امنیت پزشکان خصوصا در مورد رعایت کامل محرمانگی پرونده پزشکی کلیه مصدومان

🔴چهارم
منع بکارگیری هرگونه امکانات ، تجهیزات ، محمل‌ها و نشانه‌های پزشکی در امری خارج از این حیطه

✅بدیهی است که با توجه به سرعت تحولات کشور برای جلوگیری از خسارات ناگوار بیشتر، اجرای موارد فوق باید بدون هدر داده شدن زمان انجام گیرد و ما نیز خود را مکلف به پیگیری موارد مذکور میدانیم.💕 #ما همیشه با مردم می مانیم. ✋🍁
https://www.instagram.com/p/CjR08egIlG-/?igshid=MDJmNzVkMjY=

Читать полностью…

كانال دكتر علي غيور دوزنده

🍁 خاطرات سفر به کردستان ، قسمت بیست و ششم
💝👋
کار روزمره شامل ویزیت بیماران ، زدن سرم به بیماران ضعیف، دادن دارو طبق روال هر روز ادامه یافت. نزدیک ظهر ژیوار با آمبولانس خودش را به ما رساند. خبر مسرت بخش سوم هم در راه بود. او همراه خود دو تن از پزشکان مشهدی را به اردوگاه آورده بود. با دیدن آن دو و آشنایی با آنها ، خوشحالی آن روز من نیز دو چندان شد.
در آن ساعت ستوان نیز در آنجا حضور داشت . طبق عادت خود با یک سلام نظامی بسیار محکم ! ورود دکتر جدید را خوشامد گفت و پس از گذشت مراسم معارفه ، عکس بالا به یادگار از ما گرفته شد که اکنون یکی از  دارایی های ارزشمند مرا از این سفر تکرار نشدنی ، تشکیل داده است.
با آمدن دوستان ، ساعت کار  به پایان خود نزدیک شد . پس از تعطیلی، همراه با همکاران جدیدم به چادر بهداری مراجعه کردیم ‌. ژیوار مقداری از داروهای درخواستی را از پاوه برای بیماران قلبی آورده بود. من این یار صدیق و با وفا را بطور کامل به دوستان جدید معرفی کردم و از زحمات بی‌وقفه وی در همراهی من از ابتدای تشکیل اردوگاه تشکر کافی نمودم .
پذیرایی ساده با چای و مربا از همکاران جدید انجام گردید و سپس همراه با آن دو ، گشتی در اردوگاه زده شد و شرایط کلی منطقه و وضعیت موجود برایشان تشریح گردید.
در ادامه با نشان دادن داروهای قلبی بیماران بنا شد، فردا  یکی از این همکاران جدید با کمک ژیوار آنها را به بیماران مشخص شده در لیست تحویل دهد.
این دوستان نیز ،با شنیدن خبر رسیدن نیروهای پاسدار صلح ، از اینکه بالاخره سازمان ملل و سایر کشورهای خارجی به کمک این مردم مظلوم آمده اند ، بسیار خوشحال گردیدند.
در پایان روز ، بازگشت به چادر، همراه با دو نان گرم اهدایی از طرف چادرنشینان کرد، شب ما را زینت بخشید و پس از صرف شامی ساده گفتگوی بین ما گل انداخت. از مشهد‌ و‌حال و هوای عید و ماه اول سال جویا شدم  .همکار جوانتر  از شلوغی سرسام آور روزهای نزدیک به عید و سرعت گرفتن همه چیز در روزهای پایانی سال ، ذکری به میان آورد. من نیز نظر خودم را چنین اعلام نمودم که ، بنظر من سال از دست رفتنی  را باید آرام آرام بویید تا تمام نشود چرا که آنچه رفت دیگر باز نمی گردد و انسان همیشه در این از دست رفتن هاست که قدر آنها را می داند.
اما افسوس که ما همیشه شتاب به پایان رساندن یک سال و رسیدن به سال بعد را داریم. ظاهراً بزرگ شدن و پشت سر گذاشتن سالهای زندگی ، به عادتی پنهان در ما تبدیل گردیده است و نمی توان با آن کاری کرد.  ساعت خواب شب فرا رسید. شروع باران نوید از صبح فردایی دل انگیز می داد...ادامه دارد⭐🌺
https://www.instagram.com/p/CfKEjBcLxGE/?igshid=MDJmNzVkMjY=

Читать полностью…

كانال دكتر علي غيور دوزنده

🍁خاطرات سفر به کردستان. قسمت بیست و پنج.دکتر غیور
🌺👋
کار هر روز ما آرام آرام شروع شده بود. طبق روال نیروهای کرد عراقی هم به سمت درمانگاه آمدند و ستوان ژیکان نیز بصورت بی‌خبر و خارج از موقع ،سری به چادر ما زد. این حضور زود هنگام نشان از اتفاق مهمی داشت . ایشان در آن روز حامل خبری بسیار مهم برای ما بود. ستوان اعلام کرد که از طریق  ستاد مرکزی نیروهای مسلح اطلاع یافته است که در روز گذشته  توسط سازمان ملل متحد ، کل منطقه کردستان عراق ، بعنوان منطقه پرواز ممنوع اعلام شده و بزودی نیروهای پاسدار صلح سازمان ملل از کشورهای آلمان ، آمریکا و استرالیا و قسمتی هم از کشورهای اسکاندیناوی به کردستان عراق اعزام خواهند شد تا جلوی بمباران هوایی و ریختن بمبهای شیمیایی و کلا هر نوع بمباران دیگر را در منطقه کردستان عراق بگیرند.
این خبر بسیار بسیار مهم ، حیرت انگیز و مسرت بخش بود. با این اقدام ، دیگر هواپیماهای عراقی قادر به بمباران و یا ریختن بمب های شیمیایی بر سر مردم خودشان در ناحیه کردستان عراق نخواهند بود.
اگر چه با شناختی که از صدام و نیروهایش در زمان دفاع مقدس داشتم ، دلم آب نمی خورد و معتقد بودم که آنها هر کاری که از دستشان بر بیاید، بی وقفه انجام خواهند داد ! ولی از طرفی تضمین سازمان ملل و احتمال برخورد شدید با صدام کمی مایه دلگرمی شده‌ بود.
آن روز ستوان ژیکان خبر مهم دیگری نیز به همراه داشت و آن هم رسیدن اجناس کمکی از طرف کشورهای خارجی ظرف چند روز آینده بود. با اینکه در حال حاضر سی و یک سال از آن زمان می گذرد ،اکنون هر چه بنویسم  نشانگر وصف شادی وخوشحالی شدید من و ژیوار ، پس از  شنیدن دوخبر بالا ، نیست و نخواهد بود . بنظرم تصویر کردن آن لحظات ناب نگنجیدن در پوست قابل نوشتن و یا توصیف کردن نیست! 💝 نگاه تشکر امیز و بسیار عمیقی به ستوان کردم و از اینکه چنین خبری را به موقع به ما رسانده است ، سپاسگزاری نمودم. در آن لحظات همه چیز برای ما لذت بخش شده بود و طعم و مزه شیرین مخصوص لحظه های شادی ، در دهان و مغز من موج می زد . بنظرم با شنیدن این دو خبر مسرت بخش ، مجددا طعم شیرین زندگی و احساس عدم تنهایی به بدنم تزریق شده بود. پس از صرف چای در کنار ستوان و سایر نیروها ، کار روزانه شروع شد. ستوان ژیکان پس از رساندن خبرهای فوق العاده و بسیار خوشحال کننده بالا ، ساعتی در کنار ما ایستاد و ضمن صحبت با مراجعین و شرح کامل خبرهای خوش برای آنان ، مقداری هم برای نظم دادن به مراجعین به ما کمک نمود و دوباره به پاسگاه بازگشت.
احساس آن لحظات شادمان هرگز فراموش شدنی نیست...💝💥ادامه دارد
https://www.instagram.com/p/CenFr9Mojm0/?igshid=MDJmNzVkMjY=

Читать полностью…

كانال دكتر علي غيور دوزنده

🍁🌺خاطرات سفر به کردستان ، قسمت بیست و دو .
💝
با اجرای ابتکار در درمان دسته جمعی بیماران مشابه ،  به میز و صندلی خودم برگشتم و تعداد کمی بیمار معمول که باقی مانده بودند ، را ویزیت کردم . هنوز نیم ساعت نگذشته بود که کارم به پایان رسیده بود  و باصطلاح بیکار شده بودم.  کار تحویل دارو به جمعیت صد نفره بیماران دل درد نیز رو به اتمام بود. چشمان فاطمه و دوستش اوینار ، ژیوار و من از شادی برق می زد. ظاهراً توانسته بودیم با یک ابتکار ساده مشکلات خودمان و تعداد زیادی از بیماران را برطرف نماییم. آن روز دیگر خستگی هر روز همراهمان نبود.
دوباره فکر جدیدتری بسرم زد. با اضافه آوردن وقت ،تصمیم گرفتم تا در اردوگاه اعلام کنیم بیماران قلبی برای بررسی به درمانگاه مراجعه کنند.
از چهار نیروی جدید که دکتر ترلان اورده بود خواهش کردم که دو به دو به داخل اردوگاه بروند و بیماران قلبی و دارای فشارخون را شناسایی وبرای مراجعه در ساعت عصر ، به درمانگاه راهنمایی کنند.
عصر شد. حدود بیست بیمار به همراه نیروهای جدید که سه دختر و یک پسر بودند به محل میز معاینه مراجعه کردند. حال یک نفرشان بعلت بالا آمدن از تپه خوب نبود و رنگ لبانش به سیاهی می زد. از او خواهش کردم که بنشیند و استراحت کند. دقایقی بعد حالش بهتر شد. مقداری داروی قلبی به همراه داشت. توسط پرسنل افتخاری کرد عراقی از وضعیت قلبی او پرسیدم مشخص شد که از نارسایی شدید قلب رنج می برد . در ابتدا از اینکه با این وضع توانسته بود از مسیر کوهها فرار کند و خود را به کشور ایران برساند غرق در حیرت شدم .
در معاینه وضعیت قلبی او اصلا خوب نبود. صدای اضافی در قلبش شنیده میشد که نشانگر نارسایی دریچه ای و اختلال در پمپاژ قلب بود.  ژیوار را صدا زدم و از او خواستم تا ترتیب انتقال او را به بیمارستان پاوه بدهد. ژیوار زمان حرکت را فردا صبح ساعت ۸ اعلام نمود و قرار شد برای ترمیم داروهای کسری نیز اقدام نماید. در ادامه، ویزیت بقیه بیماران قلبی نیز انجام شد و لیستی از داروهای مورد نیاز آنها تهیه گردید و به ژیوار  تحویل داده شد.
آن روز به پایان رسید و در وقت‌های آزاد بدست آمده ، تمامی گروه به مرتب کردن محلهای کار خود اقدام نمودند.
دکتر ترلان هم رسید. بنا شد فردا نوبت دوم تقسیم شیر خشک در اردوگاه را با کمک نیروهای کمکی انجام دهد. از اینکه در آن روز با روش جدید همه بیماران راه افتاده بود ، خیالم راحت شده بود. نفس عمیقی کشیدم و از بالای تپه به رودخانه عظیم سیروان و شاخه های آن در  دوردست خیره شدم.
احساس بسیار خوبی داشتم و نفسم براحتی در رفت و آمد بود...ادامه دارد
https://www.instagram.com/p/Cd_d21qr5k8/?igshid=MDJmNzVkMjY=

Читать полностью…

كانال دكتر علي غيور دوزنده

🌺✋خاطرات سفر به کردستان. قسمت بیستم
💝
نزدیک غروب ویزیت بیماران تمام شد. فاطمه و اوینار خداحافظی کردند و رفتند. قرار شد فردا ساعت ده به محل چادر درمانگاه مراجعه کنند. فاطمه روسری داشت. از اوینار خواهش کردم با توجه باینکه اینجا ایران هست ، روز بعد با روسری محلی کردستان بیاید. قبول کرد ولبخندی زد و رفت. زمان مهمانی شبانه فرارسیده بود. بعلت بارندگی مکرر انروز هوا بشدت مرطوب بود و مسیر ها بیشتر گل آلود و باتلاقی شده بود. مسیر چادر بهداری تا ابتدای جاده و چادر نگهبانی پاسگاه، دویست متر بیشتر نبود ولی بارندگی بی امان آن روز راه رفتن را بسیار سخت کرده بود . بهر طریق از گوشه و کنار راه خودمان را با حداقل گل آلود شدن به چادر پاسگاه رساندیم. استشمام بوی آش گرم و پخت و پز از بیرون چادر ، لبخند را بر لبان من و ژیوار نشانده بود. انگار به سوی یک زندگی نرمال فرا خوانده شده ایم. با رسیدن به مقصد ، ستوان و سربازانش از ما استقبال نمودند. هدیه ما برای آنها دو عدد تن ماهی بود که تحویلشان شد . آن را بی چون و چرا پذیرفتند . سپس با نشستن ما بر روی تخت های سربازی ، پذیرایی با چای آتشی شروع شد و پس از ساعتی صحبت و پرس و سوال از احوالات یکدیگر لحظاتی به سکوت گذشت. ستوان ژیکان از فشار زیاد آوارگان برای رفتن به شهر پاوه  و همچنین از  رفت و آمد بعضی از آوارگان کرد از مسیر کوه به سمت این شهر دلخور بود .در ادامه من هم کمی از مشکلات کثرت بیماران و احتمال اتمام داروها صحبت کردم. در این لحظه ستوان خبری بسیار خوش را اعلام کرد و گفت ؛  فردا چندین کامیون حاوی لباس ، آبمعدنی ، مواد خوراکی و احتمالا دارو به سمت ما خواهد آمد. با شنیدن این خبر شیرینی این روز فراموش نشدنی کامل شد و با پهن شده سفره و خوردن‌ غذای گرم و سیب زمینی آتشی مورد علاقه من ، بنظرم رسید در هیچ کجای کره زمین دیگر  مشکلی وجود ندارد و همه مشکلات کره خاکی  به یکباره ناپدید شده اند!
💓بسیار شاد بودم، رها از گرسنگی و با انبانی از اخبار خوب و خوشایند از ستوان و سربازانش خداحافظی کردم و به سمت چادرمان آمدم. ساعت ۸/۵ شب بود.زمان خواب شبانه فرا رسیده بود. ابتدا صحبتهای معمولی من و ژیوار ادامه یافت تا اینکه خواب فرا رسید.صبح روز بعد ، چهچه پرندگان همراه با صدای جریان آب در رودخانه سیروان گوشهایمان را نوازش می داد.روزی دیگر فرا رسیده بود.دقایقی به صرف صبحانه و ساعتی به لذت بردن از آفتاب صبحگاهی کوههای هورامان گذشت. خستگی ما کاملا رفع شده بود. هوا بسیار لذت بخش می نمود. بوی دود و آتش همراه با طعم ناب طبخ نان تازه در سراسر اردوگاه پیچیده بود..
https://www.instagram.com/p/CdrLKWbo8Qc/?igshid=MDJmNzVkMjY=

Читать полностью…

كانال دكتر علي غيور دوزنده

🍁یادی از سفر به کردستان ، قسمت هجدهم.
کارتنهای شیر خشک که طی دو روز گذشته مجددا به دستمان رسیده بود، به جلوی چادر منتقل گردید و با کمک ژیوار برای هر فرزند یک قوطی شیر خشک اختصاص داده شد.سپس نحوه استفاده از آن را بصورت جمعی و با درست کردن یک لیوان شیر به نمایش گذاشتیم . من به بعضی از مادران که از فرط کم غذایی بسیار لاغر شده بودند ، توصیه کردم تا خودشان نیز از این شیر خشک ها بخورند . ساعتی گذشت و مادران و بچه ها رفتند. ما ماندیم و کارتن های خالی.
با کمک ژیوار کارتن ها را  دسته بندی کردیم تا در موقع نیاز برای آتش استفاده کنیم .کمی استراحت کردیم. ساعتی نگذشته بود که یک بانوی کرد از داخل اردوگاه بدیدن ما آمد. او نام خود را ترلان و شغلش را دکتر دامپزشک معرفی کرد و گفت : من تازه به اردوگاه رسیده ام و برای هر کمکی که از دستم بر بیاید ، اعلام آمادگی می کنم.با دیدن ایشان در وهله اول متعجب شدم ولی لحظاتی بعد از ایشان استقبال کردم و با توجه به خستگی زیادی که پخش شیر خشک در ما ایجاد کرده بود، به ایشان پیشنهادات زیر را ارایه نمودم : اول آمارگیری از کودکان اردوگاه و بعد در صورت تمایل تقسیم شیر خشک مرحله دوم  و سپس کمک کردن در واکسیناسیون احتمالی بچه ها در مقابل دیفتری ، کزاز و حصبه و احتمالا فلج اطفال( البته در صورت رسیدن واکسن مورد نیاز از کرمانشاه ) .
دکتر ترلان بی چون و چرا از پیشنهاد ما استقبال کرد و گفت: فقط باید اعلام کنم که خانواده من از استرالیا در حال پرواز به ایران و تلاش برای انتقال من به سیدنی هستند و ممکنست زمانی محدود در خدمت اردوگاه باشم. با حرکت سر و با  نشان دادن علامت تصدیق با خواسته ایشان موافقت کردم و بنا شد تا هر لحظه ای که مایل هستند به ما کمک کنند و هر وقت که زمان رفتن رسید ، با ما خداحافظی کنند.
دکتر ترلان قدی بلند و ظاهری آراسته  داشت. چکمه های بلند به رنگ قهوه ای پوشیده بود و  در نگاه اول بانویی بسیار قوی و مصمم دیده میشد. مقداری کاغذ و قلم از ما تحویل گرفت وخداحافظی کرد و رفت. بیماران  زیادی کنار چادر ما جمع  شده بودند. نوعی اسهال در بین مراجعین شیوع پیدا کرده بود .ویزیت و درمان بیماران شروع شده بود و آرام آرام به تعداد آنها افزوده میشد. امکان تحویل داروی کامل برای همه وجود نداشت لذا بیماران دسته بندی شدند. آنان که حالشان خراب تر بود برای زدن سرم به گوشه ای هدایت گردیدند و بیماران سبک تر باتحویل دارو مرخص شدند.ژیوار در گوشه ای دیگر به تمامی بیماران روشهای جلوگیری از انتشار بیماری و نحوه شستن دستان با کمک خاک را گوشزد میکرد‌‌!. 🌺ادامه دارد✋
https://www.instagram.com/p/Cc7O9G4uzhp/?igshid=MDJmNzVkMjY=

Читать полностью…

كانال دكتر علي غيور دوزنده

قسمت هفتم ، سفری به کردستان.

Читать полностью…

كانال دكتر علي غيور دوزنده

🍁یادی از سفر به کردستان .قسمت شانزدهم.دکتر غیور.
💗
کم کم با دقت در ویزیتهای بعدی متوجه شدم که بعضی از نقاط بدن در زبان کردی چه نامیده‌می‌شود! مثلاً بیماران با اشاره به شکم  می گفتند زیگ و ایشیه هم به معنای درد است. اکنون یک جمله کوتاه یاد گرفته بودم. پس از آن فورا جمله ترکیبی دوم را هم یاد گرفتم.
چیپام ایشیه یعنی پاهام درد میکند . 
دیلوم یعنی قلبم وتا جایی که یادم می اید، گلومس دیشینه هم معنای گلویم‌درد می کند، بود.
همینطور کلمات را شکسته بسته یاد می گرفتم و برای اینکه فراموش نکنم روی کاغذی در جلوی میز کارم یادداشت می کردم. گاهی برای استفاده کردن از آنها سری به کاغذ می زدم و باعث زدن  لبخند در  مراجعین میشدم. ❤️
خودم هم خوش بودم و آنها هم از اینکه من کلا پنج کلمه یاد گرفته بودم ، اظهار خوشحالی می کردند. آن روز عصر هم گذشت. حال و هوای اردوگاه کم کم به دستم آمده بود. هنوز خبری از نیروی کمکی پرسنل بهداشتی از بین مهاجرین کرد عراقی در کار نبود.
از ژیوار پرسیدم، چه باید کرد ؟ او پیشنهاد داد خودمان فردا ساعت کار را از ده صبح اعلام کنیم و قبل از شروع بکار برای تهیه آمار و دادن شیر خشک به کودکان ، به چادرها مراجعه می نماییم.نظر خوبی بود . فورا موافقت کردم و آن شب هم پس از گفتگو با یکدیگر و آشنا شدن بیشتر با خلق و روحیه یکدیگر با خوردن‌کمی نان و پنیر به آرامی به خوابی عمیق فرو رفتیم.
🌺
نیمه شب باران شدیدی شروع به بارش کرده بود. صدای مهیب کوهپایه و سپس ریزش هر چه شدید باران ، ما را از خواب انداخته بود. لحظه های عجیبی بود.
من چنین صداهایی را بجز در زمانی که تازه دیپلم گرفته بودم و در سن هجده سالگی همراه با یکی از دوستان هم محلی به روستای پدری ایشان با نام خانزود( در مجاورت غار مغان) سفر کردم ، نشنیده بودم.صدا چنان مهیب بود که گویی یک بمب بزرگ کنار گوش من شروع به ترکیدن کرده است. با شروع صدا از وسط کوهستان ، لحظاتی بعد موج صدا که بسیار سهمگین تر از شروع اولیه آن بود ، به گوش می رسید و با گذشت از کنار چادر ، قلبم را هم می لرزاند.
انعکاس صدا و گذر موج آن ، اثرات شدیدی بر آرامش محل اقامت ما می گذاشت بطوریکه من و ژیوار بیشتر لحظات آن شب را بصورت نشسته یکدیگر را تماشا میکردیم و از خواب راحت مثل شب‌های قبل خبری در راه نبود!...ادامه دارد،💗💗✋
https://www.instagram.com/p/Cc4YXYJID5b/?igshid=MDJmNzVkMjY=

Читать полностью…
Subscribe to a channel