ظاهرا مسلم است که ما در تمدن امروزیمان احساس خشنودی نمیکنیم. اما حکم دادن در این خصوص بسیار دشوار است که انسانها در اعصار گذشته سعادتمندتر از امروز بودهاند یا نه و اگر بودهاند به چه میزان سعادتمند بودهاند و شرایط فرهنگی در سعادت آنان چه مایه موثر بوده است.
گرایش ما همیشه این است که بدبختی [دیگران] را به طور عینی درک کنیم، یعنی خود را با خواستهها و حساسیتهامان در شرایطی تصور کنیم و بسنجیم که در آن شرایط چه مناسبتهایی موجب احساس خوشبختی یا بدبختی ما میشود.
این شیوه نگرش که به علت نادیده گرفتن تنوع حساسیتهای ذهنی به ظاهر عینی است البته ذهنیترین شیوه نگرش است زیرا به این وسیله وضعیت روانی خود را به جای همه وضعیتهای روانی ناشناخته دیگر مینشانیم. اما خوشبختی امری کاملا ذهنی است.
موقعیت یک برده پاروزن در کشتیهای جنگی عهد باستان یا یک دهقان در جنگهای سیساله یا یک قربانی تفتیش عقاید مقدس یا یک یهودی تحت تعقیب هرچند برای ما وحشتناک باشد باز هم ممکن نیست بتوانیم خود را به جای آنان بگذاریم و تغییراتی را به حدس دریابیم که کمحسی اولیه آنان، بیحس شدن تدریجی آنان، دیدگاهها و توقعاتشان و انواع شدید و خفیف تخدیر حواس در ادراک لذت و رنج چه حالی در آنان ایجاد کرده است. در شرایط رنج شدید، مکانیسمهای روانی معینی فعال میشوند که از آدمی حفاظت میکنند.
زیگموند فرويد
از کتاب تمدن و ملالتهای آن
ترجمه محمد مبشری
کارگاه زوج درمانی
دکتر تبریزی
جلسه چهارم
✅صوت کارگاه های روانشناسی را رایگان دریافت کنید.
🌺🌺🌺🌺
کارگاه زوج درمانی
جلسه دوم
دکتر تبریزی
✅صوت کارگاه های روانشناسی را رایگان دریافت کنید.
🌺🌺🌺🌺
کارگاه زوجدرمانی
دکتر تبریزی
جلسه اول
✅صوت کارگاه های روانشناسی را رایگان دریافت کنید.
🌺🌺🌺🌺
🧿كارگاه تخصصي و عمومي🧿
🔵تربيت مربي روابط دختر و پسر و انتخاب پايدار🔵
TOT
☺️بسته مورد تاييد بهزيستي☺️
✅#دكتر_نسترن_براهيمي
مدرس كشوري خانواده و
مدرس موسسه مدت تهران
💎ويژه روانشناسان و عموم
💎مجردين ١٨ تا ٤٠ سال🤗
💎دختر و پسر
✅چهارشنبه ها ساعت ٤ تا ٨
✅شروع ٧ تير ماه
☎️ ٠٣١٣٦٢٦٩٦٠٧
٠٩٣٩٧٩٤٠٠٤١
#اصفهان
او در نظریهاش الگویی از شخصیت را مبتنی بر عوامل اجتماعی معرفی کرد که تاثیر عوامل مادرزادی در آن بسیار اندک بود. هورنای معتقد بود اگر در خانواده کودک تفاهم، احساس ایمنی، محبت، گرمی و صمیمیت وجود داشته باشد از پیدایش روانرنجوری پیشگیری میشود.
۶- مفاهیم اصلی نظریه هورنای
در اینجا به چند مفهوم اصلی در نظریه هورنای اشاره میکنیم:
۶.۱ - اضطراب اساسی
مفهوم بنیادی نظریه هورنای "اضطراب اساسی" است که به صورت "احساس جدایی و درماندگی کودک در دنیایی که بالقوه خصومتگر است" تعریف میکنند. به عقیده وی هر چیزی که رابطه مطمئن بین کودک و والدین را مختل کند میتواند اضطراب ایجاد کند.
بنابراین اضطراب اساسی مادرزادی نیست و تحت تاثیر عوامل محیطی و اجتماعی همچون نگرش سلطهگرانه، فقدان حمایت، فقدان محبت و رفتارهای متغیر میباشد. کودک درمانده در دنیای تهدید کننده در جستجوی امنیت خاطر است و تنها نیروی محرک رفتار انسان نیاز به سلامت، امنیت و رهایی از ترس است.
به نظر هورنای، شخصیت میتواند در سراسر عمر تغییر کند و هیچ چیز در رشد کودک کلیت ندارد. او بر شیوه رفتار والدین و پرستاران با کودک در حال رشد توجه میکند و بیان میدارد که هرگونه گرایش کودک نتیجه رفتارهای اطرافیان است و همه چیز به عوامل محیطی و اجتماعی وابسته است.
۶.۲ - نیازهای روانرنجوری
اضطراب اساسی، از رابطه والدین – کودک به وجود میآید. هنگامی که این اضطراب تولید شده توسط اجتماع یا محیط ظاهر میگردد کودک تعدادی از راهبردهای رفتاری را برای مقابله با احساس ناامنی و درماندگی در خود پرورش میدهد.
اگر هر یک از این راهبردهای رفتاری به صورت بخش تثبیت شده شخصیت او درآید یک نیاز روانرنجوری یا نوروتیک نامیده میشود که در واقع یک شیوه دفاع در برابر اضطراب است.
او نیازهای روانرنجوری را در سه طبقه دستهبندی کرد:
۱. شخصیت تسلطگر: نیاز به حرکت به سوی مردم، نیاز به تایید و محبت و نیاز به مونس غالب از مشخصه این دسته است. حرکت به سوی مردم با قبول درماندگی و کوشش برای جلب محبت دیگران میسر میشود.
۲. شخصیت جداشده: دوری جستن از مردم، استقلال و کمال از جمله نیازهای اوست. دوری جستن از مردم مستلزم دور ماندن از دیگران و اجتناب از هرگونه موقعیت وابستگی است.
۳. شخصیت پرخاشگر: حرکت علیه مردم، ابراز نیاز برای رسیدن به قدرت، استثمار دیگران، کسب حیثیت، برخورداری از تحسین و پیشرفت از جمله نیازهای او به شمار میرود. لازمه حرکت بر علیه مردم خصومت، طغیان و پرخاشگری است.
۶.۳ - خودپنداره آرمانی
خودپنداره آرمانی (Idealized Self-image)، تصویر غلطی از شخصیت آدمی را ارائه میدهد و مانند نقاب ناکامل و گمراه کنندهای است که مانع از آن میشود که افراد روانرنجور، خود واقعیاش را شناخته و آن را بپذیرند. روانرنجوران با زدن این نقاب بر چهره وجود تعارضات درونی خود را انکار کرده و خود را برتر از آن میبینند که واقعا هستند.
#کارن_هورنای
/channel/@DrBarahimi
🧿كارگاه تخصصي و عمومي🧿
🔵تربيت مربي روابط دختر و پسر و انتخاب پايدار🔵
TOT
☺️بسته مورد تاييد بهزيستي☺️
✅#دكتر_نسترن_براهيمي
مدرس كشوري خانواده و
مدرس موسسه مدت تهران
💎ويژه روانشناسان و عموم
💎مجردين ١٨ تا ٤٠ سال🤗
💎دختر و پسر
✅چهارشنبه ها ساعت ٤ تا ٨
✅شروع ٧ تير ماه
☎️ ٠٣١٣٦٢٦٩٦٠٧
٠٩٣٩٧٩٤٠٠٤١
#اصفهان
درمان وجودی بیشتر یک شیوه تفکر یا نگرش نسبت به رواندرمانی است تا سبک خاصی از اجرا کردن رواندرمانی. درمان وجودی مکتب درمان مستقل و مجزایی نیست، و مدلی که به روشنی تعریف شده باشد و فنون خاصی داشته باشد نیز نیست.
درمان وجودی را به بهترین وجه میتوان به صورت رویکردی فلسفی توصیف کرد که بر کاربست درمانی مشاور تاثیر میگذارد. یالوم و جوسلسون (۲۰۱۱) ماهیت این رویکرد را به صورت زیر توصیف میکنند:
رواندرمانی وجودی نگرشی به رنج کشیدن انسان است که راهنمای کار ندارد. این رویکرد، در مورد ماهیت انسان و ماهیت، اضطراب، ناامیدی، اندوه، تنهایی، انزوا و بیهنجاری سوالهای عمیقی را میپرسد. در ضمن این رویکرد به مسائل، معنی خلاقیت و عشق میپردازد.
درمان وجودی بر کاوش موضوعاتی چون فناپذیری، معنی، آزادی، مسئولیت، اضطراب، و تنهایی به صورتی که با کشمکش کنونی فرد ارتباط پیدا میکنند تمرکز میکند. هدف درمان وجودی این است که به درمانجویان در کاوش مقدرات زندگی وجودی آنها اینکه چگونه گاهی اینها نادیده گرفته شده یا انکار میشوند و چگونه رسیدگی کردن به آنها در نهایت به وجود با معنیتری منجر میشود، کمک شود. درمانجویان ترغیب میشوند که درباره زندگی فکر کنند، دامنه گزینههای خود را تشخیص دهند و در مورد آنها تصمیم بگیرند.
فرض بنیادی وجودی این است که ما قربانی شرایط نیستیم زیرا به مقدار زیاد، همان کسی هستیم که تصمیم گرفتهایم باشیم. وقتی درمانجویان تشخیص دهند که چگونه به صورت منفعل شرایط را پذیرفتهاند و از کنترل دست کشیدهاند، میتوانند آگاهانه زندگی خود را شکل اولین گام در این سفر درمانی این است که درمانجویان مسئولیت را بپذیرند.
به قول یالوم (۲۰۰۳): «وقتی افراد از نقش خود در آفریدن وضعیت نامساعد زندگی خویش آگاه شوند، میفهمند که آنها و فقط آنها، قدرت تغییر دادن این شرایط را دارند». یکی از هدفهای درمان وجودی این است که افراد را ترغیب کند از فریب دادن خودشان در مورد مسئول نبودن برای آنچه برایشان اتفاق افتاده است و توقع بیش از حد از زندگی، دست بکشند.
جرالد کُری
از کتاب مشاوره و رواندرمانی
ترجمه یحیی سیدمحمدی
#كارگاه #فرزندپروري
🌹 #پست_مدرن
مناسب براي
🖍️والدين داراي فرزند ٣ تا ١١ سال
و
🖍️روانشناسان و مشاوران كودك
🖍️درمانگران اختلال يادگيري
🖍️بازي درمانگران
🖍️معلمين مقطع ابتدايي
🖍️مربيان مهدكودك
براشون ارسال كنيد 👆
🖍️بسيار كاربردي و عملي
✅انواع سبك هاي فرزند پروري
✅پدر حاشيه اي مادر بيش درگير
✅بايد ها و نبايد هاي فرزند پروري
✅روش هاي صحيح قانون گذاري
✅مديريت فضاي مجازي و موبايل
✅مديريت رفتار فرزند دشوار
✅تشويق صحيح و ارتباط موثر
🔱تربيت بدون تنبيه🔱
☎️ ٠٩٣٩٧٩٤٠٠٤١
☎️٠٣١٣٦٢٦٩٦٠٧
📆شنبه ٢٠ خرداد
🕰️ساعت ٤ عصر
در درمان روانکاوانه پدیدهای کلیدی وجود دارد به نام انتقال. تا حدی جزء جداییناپذیر اکثر رواندرمانگریهای کلامی است. انتقال وقتی رخ میدهد که واکنش بیمار به درمانگر طوری باشد که گویی مظهر یکی از آدمهای مهم دوران کودکی او است. انتقال درباره احساسات منفی و مثبت صورت میگیرد.
به طور خلاصه، تعارضات و مشکلاتی که در دوران کودکی شخص ریشه دارند، در فرایند درمان زنده میشوند. این زنده شدن تعارضات و مشکلات دوران کودکی نه تنها سرنخهای مهمی درباره ماهیت مشکلات بیمار میدهد، بلکه فرصتی فراهم میآورد تا درمانگر، انتقال را فوری و زنده تفسیر کند. بسیاری از خصوصیات جلسه روانکاوی، برای مثال، روی کاناپه نشستن بیمار در حالی که صورت تحلیلگر را نمیبیند، توصیه نکردن تحلیلگر یا افشای اطلاعات شخصی راه را برای انتقال هموار میکند.
عامل بهبود سریع بیمار در مراحل اولیه درمان انتقال مثبت است. رابطهای امن و آرامش بخش با شخصیتی مورد تایید میتواند بهبود سریع ولی سطحی در پی داشته باشد. این بهبود بعدا با به چالش کشیده شدن دفاعهای بیمار، رنگ میبازد و انتقال منفی وارد صحنه میشود. انتقال، شکلهای مختلفی به خود میگیرد؛ گاهی اوقات در قالب اظهار نظر راجع به لباس یا مبلمان مطب درمانگر و گاهی اوقات در قالب، تحسین ابراز تنفر، عشق یا عصبانیت. گاهی اوقات هم به صورت حمله به اثربخشی روان درمانگری یا درماندگی و وابستگی.
نکته مهم این است که این نوع واکنشها، واقعیات جاری را منعکس نمیکند، بلکه در دوران کودکی شخص ریشه دارد البته هر واکنش بیمار را به راحتی میتوان انتقال فرض کرد اما درمانگر واقعا دقیق، واکنشهای واقعی را از واکنشهای روانرنجورانه تشخیص میدهد.
انتقال مثبت و منفی اصولا صورتهای مختلف مقاومت هستند. بیمار از طریق تفسیر میتواند به نامعقول بودن و خاستگاه احساسات انتقالی پی ببرد. بیمار با تفسیر و تحلیل مکرر میتواند این واکنشهایش در اتاق درمان را به تدریج مهار کند و قدرت مهار خود را به دنیای واقعی تعمیم دهد.
تیموتی ترال و میچل پرینستین
از کتاب روانشناسی بالینی فیرس
ترجمه مهرداد فیروزبخت
📌اسکیزوفرنی
🗣دکتر محمد مجد
✅صوت کارگاه های روانشناسی را رایگان دریافت کنید.
🌺🌺🌺🌺
@DrBarahimi
کارگاه زوج درمانی
دکتر تبریزی
جلسه سوم
✅صوت کارگاه های روانشناسی را رایگان دریافت کنید.
🌺🌺🌺🌺
توي اينستاگرام با من همراه باشيد🥰 و به اين سوال بالا پاسخ بدين
👇👇👇
https://instagram.com/drnastaranbarahimi?igshid=MzRlODBiNWFlZA==
خداوندا! ما نیز، چون ابراهیم تسلیم توییم
پس در این عید قربان زنجیرهای اسارت و تعلقات را میبریم،
تا بیش از پیش به تو نزدیک شویم!
به نظر من برای تحقق امر درمان، درمانگر باید از لحاظ رابطهاش با مراجع، فردی یکپارچه یا وحدتیافته یا هماهنگ باشد. منظور من این است که درمانگر باید در فرایند رابطهاش با مراجع دقیقا همانی که هست باشد. نه اینکه نقش بازی کند، یا تظاهر نماید و یا نقابی بر چهره داشته باشد.
من از واژه توافق برای اشاره به هماهنگی دقیق میان تجربه نفسانی و آگاهی، استفاده میکنم. میتوان گفت که وقتی درمانگر از آنچه در هر لحظه از رابطهاش با مراجع تجربه میکند، به طور کامل و دقیق آگاهی داشته باشد، به هماهنگی کامل با خویشتن دست یافته است. بنابراین باید گفت که یادگیری معنادار پدید نخواهد آمد مگر اینکه درمانگر تا حد قابل ملاحظهای به این توافق درمانی و یا هماهنگی با خویشتن نائل شده باشد.
مفهوم و وضع توافق یا هماهنگی، در واقع مفهوم پیچیدهای است که معتقدم همه ما آن را به طریقی شهودی و با شعوری متعارف، در افرادی که با آنها سر و کار داریم، درک و احساس کردهایم. چنان که گاهی احساس میکنیم فردی، نه تنها آنچه را احساس میکند بر زبان میآورد، بلکه عمیقترین احساسات او نیز با آنچه بیان میکند، توافق دارد یا به اصطلاح میخواند.
بنابراین اعم از اینکه در زمانی خشمگین یا مهربان، شرمنده و یا برانگیخته باشد احساس میکنیم که در همه سطوح و لایههای روانی خود، در سطوح آگاهی و هشیاریاش در کلمات و سخنانش و نیز در تفهیم و تفاهمش همان رفتاری را بارز میکند که از خلال واکنشهای جامع جسمانی او به ظهور میرسد و مختصر آنکه تمامی اجزای زیستی او به طور متوافق و مورد هماهنگی، واکنشهای مشابه را ظاهر میسازند.
از آن گذشته این را نیز به وضوح میبینم که چنین فردی تمامی احساسات آنی و بیواسطه خود را به وضوح میپذیرد و از نمایان ساختن آنها هراسی ندارد. چیزی که در چنین شخصی میتوانیم بگوییم این است که: «میدانیم دقیقا چه میگوید و چه میخواهد.» و بر این مبنا در فرایند ارتباطمان با او احساس راحتی و ایمنی میکنیم.
حال آنکه در مواجهه با شخص دیگری که واجد این توافق و هماهنگی نفسانی نیست، در مییابیم که آنچه میگوید تقریبا بیتردید ساختگی و کاذب است. و نمیدانیم که در نهان چهره ساختگی او واقعا چه احساسی وجود دارد و چه چیزی را تجربه میکند. حتی این را نیز نمیدانیم که چنین کسی آیا خود به احساسات خویش وقوف دارد یا نه؟
و چه بسا که در مییابیم چنین شخصی از احساسی که واقعا در هر زمان در حال تجربه کردن آن است، ناآگاه و بیخبر است. در مواجهه با چنین شخصی همواره جانب احتیاط را نگاه میداریم و محتاطانه عمل میکنیم، البته چنین رابطهای از آنگونه روابطی نیست که فاقد حالات دفاعی باشد. در نتیجه، در فرایند چنین رابطهای تغییر و یادگیری معنادار در او هرگز وقوع نمییابد.
بنابراین شرط دوم درمان آن است که درمانگر در مضمون رابطهاش از توافق و هماهنگی نفسانی چشمگیری با خویشتن خود برخوردار باشد. درمانگر باید با وقوف و احاطه کامل به احساسات و واکنشهای خود که پدید میآید و تغییر میکند، به طور کامل و دقیق و صمیمانهای عبارت از خویشتن واقعی خویش باشد و هیچ لحظهای از فرایند این رابطه را از دست ننهد.
کارل راجرز
از کتاب هنر انسان شدن
ترجمه مهین میلانی
آدمی زاد هیچگاه به اندازه زمانی به کسی دلبسته میشود،آسیب پذیر نیست.
✍ #فروید
عشق ودلبسته شدن به دیگری موجب زنده شدن تمام جراحات ناخوداگاه آدمی میشود، به محض اینکه به کسی عواطف شدیدی از نوع دوست داشتن پیدا میکنیم، زخم های طرد شدگی و رها شدگی، دوست نداشته شدن، نادیده گرفته شدن در ما زنده میشود و ادمها را به میزانی که زخم های دلبستگی بیشتری در کودکی داشته باشند را پریشان حالتر و آشفته تر میکند.
البته هر کس با این پریشان حالی به طریق خودش مواجهه میشود، یکی با کنترل کردن و پرخاشگری، یکی با فرار کردن به پشت دیوار بی تفاوتی و سردی، دیگری با چسبیدن و وابستگی، فردی با خیانت کردن و ترس از طرد شدن و رها شدن، برخی دیگر با افسردگی و درماندگی.
#عاشق_شدن
هدف نهایی مداخله روانکاوانه، حذف مشکلات روانرنجورانه توانکاه است. اما مرام روانکاو سنتی این است که در نهایت، راه نهایی و موثر این کار را به بینش رساندن بیمار میداند.
اما بینش چیست؟ بینش یعنی فهم کلی تعیینکنندههای ناهشیارانه احساسات، افکار و رفتارهای نامعقولی که شخص را ناراحت و آزرده میکند. وقتی شخص با این دلایل ناهشیارانه، مواجهه کامل و از آنها درک کاملی پیدا میکند، نیاز به دفاعها و نشانههای روانرنجورانه رفع میشود.
تحلیلی که به بینش منتهی شود، تحلیلی کُند، خستهکننده و بسیار طولانی خواهد بود. تحلیل ارتدوکس ظرف چند هفته یا چند ماه تمام نمیشود، بلکه چند سال طول میکشد. دلیلش هم این است که برای مثال، به بیمار اطلاع داده نمیشود که احساس خصومت و رقابتجویی ناهشیارانه او درباره پدری که سالها قبل از او جدا شده، علت خشم وی از دوستان، رئیس یا همکارانش است.
بیمار از لحاظ عقلی ممکن است این تفسیر را تایید کند ولی یک چنین اطلاعات استریل سترونی بر ناهشیاری تاثیر نخواهد گذاشت. بیمار باید خصومت ناهشیارانه را در عمل تجربه کند این هم از طریق فرایند انتقال رخ میدهد؛ یعنی با شروع رقابت با درمانگر تجربههای اولیه بیمار با پدرش احیا میشود… همینطور که درمانگر، نماد شخصی دیگر (پدر) میشود، بیمار هیجانات قدیمیاش را دوباره تجربه و ارزیابی میکند. به این ترتیب به بینش عمیقتری میرسد.
جرالد کُری
از کتاب مشاوره و رواندرمانی
ترجمه یحیی سیدمحمدی
⭕️روانکاوی و رفتار اخلاقی:
چرا آموزش اخلاق به دیگران بیفایده است؟
فروید بر این باور بود که "احساس گناه" ضامن رفتار اخلاقی است. اگر شخص دارای ظرفیت احساس گناه باشد، وقتی ایگو(هسته مرکزی و هشیارانه شخصیت) بخواهد کاری انجام بدهد که با ارزشهای سوپرایگو(وجدان) هماهنگ نباشد، اضطراب شدیدی در وی ایجاد میگردد و باعث بازداری میشود. این اضطراب نوروتیک که محصول عدم هماهنگی خواستههای ایگو با سوپرایگو است میل شخص را کنترل مینماید و این بازداری کاملا از جنس احساس/تکانه است نه استدلال و تفکر؛ بنابراین، آموختن و یاددهی در آن نقشی ایفا نمیکند. چنانچه سوپرایگوی شخص به درستی شکل نگرفته باشد این ظرفیت احساس گناه منجر به اضطرابی کمتر از معمول، یا بیشتر از نیاز در فرد میشود، یا طرف پرهیزگار و زاهد مآب میشود و حتی از فکر کردن به هر میلی مضطرب میگردد، یا هرآنچه میل او از وی طلب کند بدون تأمل انجام میدهد. برای اینکه سوپرایگوی شخص درست شکل بگیرد باید تربیت کنندگان، مراقبان، و والدین آرمانِ فرد باشند؛ یعنی بین کامیابی و ناکامی تعادل برقرار کنند. برای این تعادل جویی باید والدین شخص آدمهای نسبتأ خوبی باشند نه کاملأ خوب یا کاملأ بد؛ چون والد کاملأ خوب ناکام نمیکند و والد کاملأ بد کامیاب نمیکند و بدین سبب ظرفیت تفکر و اخلاق شکل نمیگيرد. از منظر فروید، ظرفیت تفکر با ایجاد خیالپردازی شروع میشود و محصول ناکامی است و از این مسیر ظرفیت تفکر در او پرورش مییابد. فروید معتقد است که انسان اخلاقی از کاراکتر اخلاقی برخوردار است؛
یعنی براساس طبع اخلاقی رفتار میکند و به پیامدها یا وظایف جبری توجهی ندارد. بر این مبنا، کاراکتر اخلاقی با آموختن اخلاق حاصل نمیگردد بلکه از مسیر تربیتی والدین نسبتأ خوب در کودک شکل میگیرد. در نهایت، فروید اینگونه نتیجهگیری میکند که اخلاق روانکاوی نشأت گرفته از اخلاق منفعت گرایانه یا اخلاق وظیفه گرایانه نیست، بلکه بر پایه شخصیت اخلاقی "اشتیاق درونی فرد به عمل اخلاقی" استوار است. برخلاف انسانهای سالم، افراد نوروتیک به اخلاق مبتنی بر وظیفه و حکم گرایش دارند که در واقع رفتاری وسواس گونه و نمایشی است و با توجه به جبرِ حکم و وظیفه عمل میکند و به دیگران پاسخ میدهد اما کسی که بر اساس اشتیاق درونیاش عمل میکنند و به خودش و پاسخ میدهند؛ بنابراین، اگر ظرفیت اخلاقی و سوپرایگو به درستی شکل گرفته باشد فرد میتواند بین خواستههای درونی، واقعیت بیرونی و ارزشهای اجتماعیاش توازنی برقرار کند و به سازگاری دست یابد.
#زیگموند_فروید
#سوپرایگو
#اخلاقیات
#ایگو
#اضطراب
#والدین
#احساس_گناه
/channel/DRBarahimi
📌کارگاه خانواده درمانی سیستمی-ساختاری
🗣دکتر بخشی پور
✅صوت کارگاه های روانشناسی را رایگان دریافت کنید.
🌺🌺🌺🌺
@DrBarahimi
📌 فایل صوتی اختلال شخصیت شبه اسکیزوفرنی
🗣دکتر فهیمیان
✅صوت کارگاه های روانشناسی را رایگان دریافت کنید.
🌺🌺🌺🌺
@DrBarahimi