ما قصه ی دل جز به بر یار نبردیم
و ز یار شکایت سوی اغیار نبردیم
معلوم نشد صدق دل و سر محبت
تا این سر سودازده بر دار نبردیم
ما را چه غم سود و زیان است که هرگز
سودای تو را برسر بازار نبردیم
با حسن فروشان بهل این گرمی بازار
ما یوسف خود را به خریدارنبردیم
ای دوست که آنصبح دل افروز خوشت باد
یاد آر که ما جان ز شب تار نبردیم
سرسبزی آن خرمن گل باد اگر چند
از باغ تو جز سرزنش خار نبردیم
بی رنگی ام از چشم تو انداخت اگر نه
کی خون دلی بود که در کار نبردیم
تا روشنی چشم و دل سایه از آن روست
از آینه ای منت دیدار نبردیم...
#هوشنگ_ابتهاج
@ebtehaj_hoshang
"سایه" خاموش!
کزین جان پر آتش که مراست،
آه را گر بدهم، راه جهان میسوزد ...
#هوشنگ_ابتهاج
@ebtehaj_hoshang
هنوز عشق تو امّید بخش جان من است
خوشا غمی که ازو شادی جهان من است
#هوشنگ_ابتهاج
@ebtehaj_hoshang
بیا نگارا بیا ، بیا در آغوش من
بزن ز می آتشم ، ببر دل و هوش من
ز زلف وا کن گره که مست و آشفته به
بریز این مشک را بریز بر دوش من ...
#هوشنگ_ابتهاج
@ebtehaj_hoshang
ز باغ روی تو صد سرخ گل چرا ندمد
که آب و رنگ بهارت روانه در رگهاست
#هوشنگ_ابتهاج
@ebtehaj_hoshang
صدای توست که بر می زند ز سینهی من
کجایی ای که جهان از تو پر ز پژواک است
غروب و گوشه ی زندان و بانگ مرغ غریب
بنال سایه که هنگام شعر غمناک است
#هوشنگ_ابتهاج
@ebtehaj_hoshang
من به عهدی که بدی مقبول
و توانایی دانایی ست
با تو از
خوبی میگویم
از تو دانایی میجویم
خوب من ! دانایی را بنشان بر تخت
و توانایی را حلقه به گوشش کن
من به عهدی که وفاداری
داستانی ملال آور
و ابلهی نیست دگر افسوس
داشتن جنگ برادرها را باور
آشتی را
به امیدی که خرد فرمان خواهد راند
میکنم تلقین
وندر این فتنه بی تدبیر
با چه دلشوره و بیمی نگرانم من
این همه با هم بیگانه
این همه دوری و بیزاری
به کجا آیا خواهیم رسید آخر ؟
و چه خواهد آمد بر سر ما با این دلهای پراکنده؟
بنششینیم و بیندیشیم...
#هوشنگ_ابتهاج
@ebtehaj_hoshang
دلِ گرفتهٔ من کِی چو غنچه باز شود
مگر صبا برساند به من هوای تو را !
به ناز و نعمتِ باغِ بهشت هم ندهَم
کنارِ سفرهٔ نان و پنیر و چای تو را
#هوشنگ_ابتهاج
@ebtehaj_hoshang
چه نقش می زند این پیر پرنیان اندیش
که بس گره ز دل و جان سایه بست و گشود
#هوشنگ_ابتهاج
@ebtehaj_hoshang
فتنه چشم تو چندان پی بیداد گرفت
که شکیب دل من، دامن فریاد گرفت
آن که آیینه صبح و قدح لاله شکست
خاک شب در دهن سوسن آزاد گرفت
آه از شوخی چشم تو که خونریز فلک
دید این شیوه مردم کُشی و یاد گرفت
#هوشنگ_ابتهاج
@ebtehaj_hoshang
زمزمهی شعر نگاه تو را
می شنوم ، با دل و جان آشناست
اشک زلال غزل "حافظ" است
نغمه ی مرغان بهشتی نواست ...
#هوشنگ_ابتهاج
@ebtehaj_hoshang
سنگی است زیر آب
در گود شب گرفتهٔ دریای نیلگون
تنها نشسته در تک آن گور سهمناک
خاموش مانده در دل آن سردی و سکون
او با سکوت خویش
از یاد رفتهای ست در آن دخمهٔ سیاه
هرگز بر او نتافته خورشیدِ نیم روز
هرگز بر او نتافته مهتاب شامگاه
بسیار شب که ناله برآورد و کس نبود
کان ناله بشنود
بسیار شب که اشک برافشاند و یاوه گشت
در گود آن کبود ...
#هوشنگ_ابتهاج
@ebtehaj_hoshang
بر آستان وفا سر نهادهایم و هنوز
اگر امیدِ گشایش بود ازین باب است
#هوشنگ_ابتهاج
@ebtehaj_hoshang
برگ عیش و جام و چنگ اگرچه نیست
رقص و مستی و ترانه با من است ...
#هوشنگ_ابتهاج
@ebtehaj_hoshang
مایه ی درد است بیداری مرد
آه ازین بیداری پر داغ و درد
خفتگان را گر سبکباری خوش است
شبروان را رنج بیداری خوش است
گرچه بیداری همه حیف است و کاش
ای دل دیدارجو بیدار باش
هم به بیداری توانی پی سپرد
خفته هرگز ره به مقصودی نبرد
پر ز درد است اینه ، پیداست این
چشم گریان می نهد بر آستین
هر طرف تا چشم می بیند شب است
آسمان کور شب بی کوکب است
آینه می گرید از بخت سیاه
گریه ی آیینه بی اشک است و آه
در چنین شب های بی فریاد رس
روز خوش در خواب باید دید و بس
#هوشنگ_ابتهاج
@ebtehaj_hoshang
بر آستان تو دل پایمال صد دردست
ببین که دست غمت بر سرم چه آوردست
هوای باغ گل سرخ داشتیم و دریغ
که بلبلان همه زارند و برگ ها زردست
شب است و اینه خواب سپیده می بیند
بیا که روز خوش ما خیال پروردست
دهان غنچه فروبسته ماند در شب باغ
که صبح خنده گشا روی ازو نهان کردست
چه ها که بر سر ما رفت و کس نزد آهی
به مردمی که جهان سخت ناجوانمردست
به سوز دل نفسی آتشین بر آرای عشق
که سینه ها سیه از روزگار دم سردست
غم تو با دل من پنجه درفکند و رواست
که این دلیر به بازوی آن هماوردست
دلا منال و ببین هستی یگانه ی عشق
که آسمان و زمین با من و تو همدردست
ز خواب زلف سیاهت چه دم زنم که هنوز
خیال سایه پریشان ز فکر شبگردست...
#هوشنگ_ابتهاج
@ebtehaj_hoshang
از داد و وِداد آن همه گفتند و نکردند
یارب چه قدر فاصلهٔ دست و زبان است
#هوشنگ_ابتهاج
@ebtehaj_hoshang
امیر هوشنگ ابتهاج سمیعی گیلانی (زادهٔ ۶ اسفند ۱۳۰۶، در رشت، استان گیلان)، متخلص به «ه. الف سایه»، شاعر و موسیقیپژوه ایرانی است.
زادروز : ۶ اسفند ۱۳۰۶
رشت
محل زندگی : مقیم شهر کلن از سال ۱۹۸۷
ملیت : ایران
لقب : ه. الف سایه
زندگی
او در ۶ اسفند ۱۳۰۶ در رشت متولد شد. پدرش آقاخان ابتهاج از مردان سرشناس رشت و مدتی رئیس بیمارستان پورسینای این شهر بود. برادران ابتهاج عموهای او بودند. هوشنگ ابتهاج دوره تحصیلات دبستان را در رشت و دبیرستان را در تهران گذراند و در همین دوران اولین دفتر شعر خود را به نام نخستین نغمهها منتشر کرد. ابتهاج در جوانی دلباخته دختری ارمنی به نام گالی شد که در رشت ساکن بود و این عشق دوران جوانی دست مایه اشعار عاشقانهای شد که در آن ایام سرود. بعدها که ایران غرق خونریزی و جنگ و بحران شد، ابتهاج شعری به نام کاروان(دیرست گالیا…)بااشاره به همان روابط عاشقانهاش در گیر و دار مسایل سیاسی سرود. ابتهاج مدتی به عنوان مدیر کل شرکت دولتی سیمان تهران به کار اشتغال داشت.
منزل شخصی سایه که از منازل سازمانی شرکت سیمان است در سال ۱۳۸۷ با نام خانه ارغوان به ثبت سازمان میراث فرهنگی رسیدهاست. دلیل این نامگذاری، وجود درخت ارغوان معروفی در حیاط این خانهاست که سایه، شعر معروف (ارغوان)خود را برای آن درخت گفتهاست. این خانه قدمت چندانی ندارد اما از آنجاکه در زمان سکونت سایه در آن محفل ادبی بزرگان شعر و موسیقی و محل نشستهای آنها بودهاست دارای ارزش فرهنگی بسیار بالایی است.
ابتهاج از سال۱۳۵۰ تا ۱۳۵۶ سرپرست برنامه گلها در رادیوی ایران (پس از کناره گیری داوود پیرنیا) و پایهگذار برنامه موسیقایی گلچین هفته بود. تعدادی از غزلها، تصنیفها و اشعار نیمایی او توسط موسیقیدانان ایرانی نظیرشجریان ناظری حسین قوامی اجرا شدهاست. تصنیف خاطره انگیز تو ای پری کجایی و تصنیف سپیده(ایران ایسرای امید)از اشعار سایهاست. سایه بعد از حادثه میدان ژاله (۱۷ شهریور۱۳۵۷)به همراه محمدرضا لطفی،محمدرضا شجریان و حسین علیزاده، به نشانه اعتراض از رادیو استعفا داد.
از مهمترین آثار هوشنگ ابتهاج تصحیح او از غزلهای حافظ است که با عنوان «حافظ به سعی سایه» نخستین بار در ۱۳۷۲ به چاپ رسید و بار دیگر با تجدیدنظر و تصحیحات تازه منتشر شد. سایه سالهای زیادی را صرف پژوهش و حافظ شناسی کرده که این کتاب حاصل تمام آن زحمت هاست که سایه در مقدمه آنرا به همسرش پیشکش کردهاست.
ثار
سایه هم در آغاز، همچون شهریار، چندی کوشید تا به راه نیما برود؛ اما، نگرش مدرن و اجتماعی شعر نیما، به ویژه پس از سرایش ققنوس، با طبع او که اساسا شاعری غزلسرا بود؛ همخوانی نداشت. پس راه خود را که همان سرودن غزل بود؛ دنبال کرد.
سایه در سال ۱۳۲۵ مجموعهٔ «نخستین نغمهها» را، که شامل اشعاری به شیوهٔ کهن است، منتشر کرد. در این دوره هنوز با نیما یوشیج آشنا نشده بود. «سراب» نخستین مجموعهٔ او به اسلوب جدید است، اما قالب همان چهارپارهاست با مضمونی از نوع تغزل و بیان احساسات و عواطف فردی؛ عواطفی واقعی و طبیعی. مجموعهٔ «سیاه مشق»، با آنکه پس از «سراب» منتشر شد، شعرهای سالهای ۲۵ تا ۲۹ شاعر را دربرمیگیرد. در این مجموعه، سایه تعدادی از غزلهای خود را چاپ کرد و توانایی خویش را در سرودن غزل نشان داد تا آنجا که میتوان گفت تعدادی از غزلهای او از بهترین غزلهای این دوران به شمار میرود.
سایه در مجموعههای بعدی، اشعار عاشقانه را رها کرد و با کتاب شبگیر خود که حاصل سالهای پر تب و تاب پیش از سال ۱۳۳۲ است به شعر اجتماعی روی آورد. مجموعهٔ «چند برگ از یلدا» راه روشن و تازهای در شعر معاصر گشود.
سایه پس از درگذشت دردناک احسان طبری در بهار ۱۳۶۸، مثنوی معروف و تاثیرگذار «قصه خون دل» را به یاد و در رثای او سرود.
خاطرات
هوشنگ ابتهاج سال ۱۳۹۱ در ۸۵ سالگی خاطرات خود را در گفتگو با میلاد عظیمی در کتاب پیر پرنیان اندیش عنوان کرد. در این کتاب هوشنگ ابتهاج به بیان عقاید و نظرات خود درباره بسیاری از چهرههای به نام موسیقی، شعر و سیاست در زمان خود میپردازد. او در این کتاب تائید میکند که آزادیاش از زندان در سال ۱۳۶۳ بعد از نامه محمدحسین شهریار به آیتالله خامنهای و بیان این نکته که «وقتی سایه را زندانی کردند، فرشتهها بر عرش الهی گریه میکنند» صورت گرفتهاست. ابتهاج یک سال بعد از زندان آزاد میشود.
خراج از کانون نویسندگان ایران
در سال ۱۳۵۸ خورشیدی، هیات دبیران کانون نویسندگان ایران که عبارت بودند از باقر پرهام، احمد شاملو، محسن یلفانی، غلامحسین ساعدی و اسماعیل خوئی تصمیم به اخراج هوشنگ ابتهاج، بهآذین، سیاوش کسرائی، فریدون تنکابنی و برومند گرفتند. این تصمیم نهایتا به تایید مجمع عمومی کانون نویسندگان ایران رسید و منجر به اخراج کل عناصر تودهای، به همراه این پنج تن، از کانون نویسندگان ایران شد.
@ebtehaj_hoshang
از بیم محتسب مشکن ساغر ای حریف
می خواره را دریغ بود خدمت عسس
#هوشنگ_ابتهاج
@ebtehaj_hoshang
شگفت حادثه ای نادر ست معجزه طبع
که در سراچه ی ترکیب چون تویی آراست
#هوشنگ_ابتهاج
@ebtehaj_hoshang
.
وقتی تو نسیتی
خورشید تابناک
شاید دگر درخشش خود را
و کهکشان پیر گردش خود را
از یاد می برد
و هر گیاه
از رویش نباتی خود
بیگانه می شود
و آن پرنده ای
کز شاخه انار پریده
پرواز را
هر چند پر گشوده فراموش می کند ...
وقتی تو با منی
گویی وجود من
سکر آفرین نگاه تو را نوش می کند
چشم تو آن شراب خلّر شیرازست
که هر چه مرد را مدهوش می کند ...
#حمید_مصدق
@ebtehaj_hoshang
وفاداری طریق عشقِ مردان است و جانبازان
چه نامَردم اگر زین راه خون آلود برگَردم
#هوشنگ_ابتهاج
@ebtehaj_hoshang
دلا منال و ببین هستی یگانه ی عشق
که آسمان و زمین با من و تو همدردست
#هوشنگ_ابتهاج
#استاد_شجریان
@ebtehaj_hoshang
ازین کمند بلند ، به گردن من ببند
بکش به هر سو مرا
چو شیرِ سر در کمند ...
#هوشنگ_ابتهاج
@ebtehaj_hoshang
بزم تو مرا می طلبد، آمدم ای جان!
من عودم و از سوختنم نیست رهایی
#هوشنگ_ابتهاج
@ebtehaj_hoshang
زمان میانِ من و او جدایی افکندهست
من ایستاده در اکنون و او در آیندهست
چه مایه گشتم و آینده حال گشت و گذشت
هنوز در پی آینده، حال گردندهست!
به هر قدم قدَری گفتم از زمان کندم
کنون چو مینگرم او ز عمرِ من کندهست
که سر برآرد ازین ورطه جز کسی که هلاک
کمندِ شوقِ کنارش به گردن افکندهست
بهانه کششِ عشق و کوششِ دل من
همین غم است که مقصودِ آفرینندهست!
به آرزو نرسیدیم و دیر دانستیم
که راه دورتر از عمرِ آرزومندست
تو آن زمان به سرم سایه خواهی افکندن
که پیشِ پای تو ترکیبِ من پراکندهست
به شاهراهِ طلب بیم نامرادی نیست
زهی امید که تا عشق هست پایندهست
ز دورباشِ حوادث دلم ز راه نرفت
بیا که با تو هنوزم هزار پیوندست
به جان سایه که میرنده نیست آتش عشق
مبین به کشته عاشق که عاشقی زندهست
#هوشنگ_ابتهاج
@ebtehaj_hoshang
گفتم
اگر پدر نتوانست یا نخواست
من هموار کرد خواهم گیتی را
فرزند من
به عجب جوانی تو این مگوی
من خواستم ولی نتوانستم
تا خود چه خواهی و چه توانی ...
#هوشنگ_ابتهاج
@ebtehaj_hoshang