خانه ای کف دریاچه
هر دو هفده سال داشتند هر دو ترسیده بودند اما هر دو میگفتند بله
قرار عاشقانه ی بی نقصی به نظر میرسید:قایق رانی در دریاچه با ساندویچ و نوشیدنی در یخچال مسافرتی.اما آملیا و جیمز نوجوان چیزی را زیر آب کشف میکنن که برای همیشه زندگیشان را تغییر میدهد
دوطبقه است
باغچه ای دارد
و در ورودیش باز است
خانه ای است کف دریاچه
برای این نوجوانان تنها یک قاتون در کار است :سوال بی سوال اما چطور ممکن است چنین مکان خارق العاده ای قیمت نداشته باشد؟در حالی که این دو با خانه ی زیر موج ها بازی میکنند.یک حقیقت سرجایش است:
وقتی خانه ای خالی است،معنایش این نیست که کسی خانه نیست
.
🔴 پنج پیشگویی برای نجات قلمرو زیرزمینی
.
مجموعۀ پنج جلدی تاریخ اعماق زمین اثر سوزان کالینز، نویسندۀ سهگانۀ پرفروش عطش مبارزه
.
حدود دو سال و هفت ماه و سیزده روز از آخرین زمانی که گریگور از ته دل احساس خوشحالی و خوشبختی داشت، گذشته است. تقریبا بعد از ناپدید شدن پدر زندگی روی خوشش را از او و خانوادهاش دریغ کرد؛ او در حال حاضر پسر بچه یازده سالهایست که به جای آنکه برای تفریح و خوش گذرانیهای تعطیلات تابستانیاش برنامه بریزد، در این فکر است که چگونه تا پایان تابستان در نبود مادر از مادربزرگ مریض احوال و خواهر دو سالهاش بوتز مراقبت کند. گریگور خودش را برای یک تابستان کسلکننده آماده کرده، غافل از آنکه دنیایی عجیب و پر رمز و راز دقیقا زیر همین شهری که زندگی میکند؛ نیویورک، انتظارش را میکشد.
.
دنیایی که در آن انسانها با سوسکهای غول پیکر، خفاشها، جوندگان، حشرات غوآسا و موجودات عجیب و غریب دیگر زندگی میکنند. ساکنان این دنیا در جدالی بزرگ با موشهای صحرایی وحشتناکی هستند که هدفشان تصرف تمامیت قلمرو زیرزمینی است.
.
ساکنان این دنیای زیرزمینی گمان میکنند که گریگور همان جنگجوی نجاتدهندهایست که در پیشگوییها از او یاد شده؛ اما گریگور تمایلی به باور این پیشگویی ندارد و ترجیح میدهد هرچه زودتر به خانه برگردد. درست زمانی که قصد رفتن دارد حقیقتی برایش روشن میشود که او را از رفتن باز میدارد.
.
مجموعه پنج جلدی «تاریخ اعماق زمین»، روایتگر پنج پیشگویی است. پیشگویی جنگجو، پیشگویی بِین، پیشگویی خون، پیشگویی زمان، و پیشگویی آخر یا بهتر است بگوییم قدم آخر گریگور برای نجات قلمرو زیرزمینی کشف یک رمز است. رمزی که نتیجه نهایی نبرد را معین میکند.
.
داستان این پنج جلد به سبب فضای تخیلی حماسی و همچنین اشارههایی به مفاهیمی همچون نسلکشی، جنگهای بیولوژیکی و اطلاعات نظامی، نه فقط برای نوجوانان، بلکه برای بزرگسالان نیز میتواند انتخاب جذابی برای مطالعه باشد.
سایه خدایان یه اپیک فانتزی با وایب وایکینگی هست!
خدایانی که سالها پیش با هم جنگیده و سرنگون شدن به جز خدای اژدها که اون رو در اعماق زمین زندانی کردن.
و حالا لکهدارها فرزندان نیمه انسان در سرتاسر سرزمین پخش شده. حالا که حتی استخونهای به جامونده از خدایان هم ارزش زیادی براشون داره چون همچنان دارای قدرت جادویی هستن.
مردم دیگه دل خوشی نسبت به خدایان ندارن چون جنگ اونها خسارات زیادی به جای گذاشته و حالا حدس بزنید بفهمن اگه کسی خون خدایان تو رگهاش هست باهاشون چه برخوردی میشه…
توی این کتاب زندگی سه تا از شخصیتای اصلی رو جدا از هم دنبال میکنیم.
اورکا، همسر و پسرش که تو یه دهکده زندگی آرومی رو سپری میکنن تا اینکه خبر بچه دزدهایی باعث نگرانی اهالی میشه.
داخل پارانتز: اورکا فاکینگ خفنه!!!
بعدا که میبینیم اینا جنگ و مبارزه رو کنار گذاشتن تا باقی عمرشون زندگی آرومی رو سپری کنن، غافل از اتفاقات مهیبی که در شرف وقوعه؛
شارلهایی که به مناطقی از این سرزمین حکومت میکنن و به دریانوردانی که از جنگجویان قدرتمند تشکیل شدن برا انجام ماموریتهای مختلف اونها رو استخدام میکنن.
گروه بلادسورنها که از قدرتمندترین افراد تشکیل شدن و رازی که آخرش درموردشون میفهمیم؛ گروه بتلگریم که شخصیت اصلی دیگهای همراهه این گروهه و دنبال استخوانهای خدایان هستن تا همگی ثروتمند بشن…
الوار زن جنگجویی که انسانه و بعدا هویت واقعیشو میفهمیم با مربیش که سایه به سایه کنارشه و مراقب؛ اون جز مبارزان برتره! جزء گروه بتل گریم هستن.
وارگ شخصیت دیگهای که به دست سرنوشت همراه بلادسورنهاست و از ماهیت اصلی خودش خبر نداره و میخواد به دلیلی به گروهشون بپیونده و با سرسختی خودشو بهشون ثابت کنه.
و کلی شخصیت فرعی دیگه هم داریم ما~
هرکدوم ماجرای خودشون رو این جلد جلو میبرن…
مادری که یه لشکر جنگجوی زرهپوش جلودارش نیست تا پسرش رو پیدا کنه، دختری که زندگی قبلیش رو رها کرده و مقتدرانه صاحب مقام و منسب شده و مردی که دیگه چیزی برای از دست دادن نداره با چنگ و دندون برای تنها خواستهش میجنگه؛
کتاب روند سخت و بالا پایینهای زیادی داره. حسهای مختلفی رو در حین خوندن تجربه میکنید و اما~
ص آخر تنها با یک کلمه کفتون بریده میشه...
احضارگر
شاید قرن ها پیش، در روستایی به نام پلت در کرانه ی شمالی سرزمین هومینیم و نزدیک مرز سرزمین الف ها ، پسری به نام فلچر ک سال ها قبل وقتی نوزاد بود ، اونو نزدیک دروازه شهر پیدا کردن ، بدون هیچ نشونه ای از والدینش،زندگی میکرد.
خلاصه که فلچر فرزند خوانده ی اهنگر شده بود و با مهارت های اهنگری اشنا بود ، روزی فلچر با شخصی اشنا میشه که به کمک اون ، متوجه میشه که در جادوگری و احضارگری مهارت داره و جنی به نام ایگناتیوس را برای خودش احضار میکنه.
فلچر طی یه سری اتفاقات به اکادمی وکانس (مدرسه ی نظامی جادوگری و احضارگری) میره و دوستانی از نژاد الف و دورف پیدا میکنه و خودشو در رقابت با احضارگران ماهر اشراف زاده میبینه و در همین حین ناخواسته قاطی دسیسه های اشراف میشه که به نحوی سرنوشتشو رقم میزنه ...
پلیس حافظه
❗️ادامه در پست بعدی 👇🏻
یه عده آدم بینام و نشون در یه جزیره نامعلوم در یه جغرافیای نامعلوم در یه بخش نامعلومی ازتاریخ تحت یه حکومت نامعلومی دارن زندگی میکنن و تصمیمی که این حکومت برای این مردم میگیره اینه که همهچی به مرورزمان توی این جزیره وبرای این آدمها ناپدیدبشه😐❌
خدمتکار
کتاب خدمتکار (The House Maid) رمانی هیجانانگیز، رازآلود و فوقالعاده خواندنی اثر فریدا مک فادن، نویسندهی چندین رمان پرفروش روانشناختی هیجانی نیویورک تایمز بوده که به تازگی توسط نشر کوله پشتی به انتشار رسیده است. فریدا مک فادن در کتاب خدمتکار به بررسی مضامین خشونت، آزار خانگی، قربانی شدن و سوء استفاده میپردازد و داستان میلی کالووی، زنی جوان با گذشته جنایی را روایت میکند که توسط زنی ثروتمند به نام نینا وینچستر، با ظاهری سالم از لحاظ سلامت روانی، به عنوان خانهدار استخدام میشود.
مسابقات برج عقرب
مسابقات سواركاری برج عقرب كه بسيار خشنه هر ساله در ماه نوامبر برگزار میشه.در اين مسابقات سواركارها به جاي اسب، از موجوداتی به اسم كاپاليشكا استفاده مي كنن.كاپليشكا موجودی درياييه كه شباهت كمی به اسب داره.كاپاليشكا چند برابر يه اسب معمولی سريع،بزرگ و قويه.شان كندريک سواركاری ماهره كه چند سال با كاپاليشكاش در مسابقات برج عقرب برنده شده و همهی ساكنين جزيره اون رو مي شناسن.پاک كانولی سواركاری رو از مادرش ياد گرفته.طی مشكلاتی كه برای پاک و خانوادهاش پيش میيان، پاک تصيم مي گيره به عنوان اولين دختر در مسابقات برج عقرب شركت كنه.....
خاندان پیرس، یکی از بزرگترین خاندان های جادوگر شهر ازم خواسته بود پسر کوچکشون رو پیدا کنم و اونو تحویلشون بدم. پسری که کوچک ترین خلافش آتش زدن بانک شهر بود! اگر ماموریت رو قبول نمی کردم شرکتی که براش جون کنده بودم نابود می شد!
هرگز اون روز انتخاب رو فراموش نمی کنم! من یک جادوگر حقیقت جو بودم! کسی که فقط قدرت اینو داشت تا دروغ و راست مردم رو بفهمه... من یک شرکت خانوادگی کوچک رو می گردوندم و با کشف خیانت های زناشویی خرج خودمو درمیاوردم. البته تا روزی که بهم تلفن شد!
بالاخره تصمیمم رو گرفتم! من مرگ رو انتخاب کردم و شروع به تعقیب آدام پیرس، پسر آتشین شهر کردم و البته که موفق بودم! در هر حال من کارآگاه نوادا بلیور بودم! اما موقع قانع کردنش برای بازگشت، اون حرفمو نصفه گذاشت و رفت! اما این تنها مشکلم نبود!
دو چشم آبی داشتن بهم نگاه می کردن! دو چشم آبی خاص! دیوانه خاندان روگان با من چکار داشت؟! چرا مد روگان باید بین این همه زن زیبا داره به من نگاه می کنه؟!
اون لحظه غریزه ام فقط یک چیز رو فریاد زد! فرار! با سریع ترین حد ممکن سعی کردم از کسی فرار کنم که برای جادوش هیچ حد و مرزی نبود و طبیعی بود که شکست بخورم!
حالا من تو دستای مد روگان بودم اما سوال اینجاست چرا؟! من چه جرمی در قبال اون یا خاندان روگان انجام داده بودم که اینجا اسیر بودم؟! ممکنه اینا یک ربطی به آدام داشته باشه؟! تو ذهنم پر از سواله اما کسی هست که جواب بده؟!
سندروم ژولیت
سندروم ژولیت داستان تهران آیندهس!
تهرانی که کمتر از ۵میلیون جمعیت داره و آدمها در اون سوار بر ماشین های شیشهای خودران رفت وآمد میکنن!👩🏭
در تهران آینده بعد از سال "سم" عشق تبدیل به یک تجارت شده!
به این شکل که وقتی بچه ها به سن بلوغ میرسن هورمون درمانی میشن و دیگه به طور طبیعی نمیتونن عاشق و بچهدار بشن!💏❌
باید برای خرید عشق مبالغ خیلی زیادی رو بپردازن!
و ادامه نسل،وابسته به تخمکهای باروری شد که از خارج ایران وارد میشه🤰🏻
اما اون تخمکها هم دستکاری ژنتیکی شدن و عقیمن، نمیتونن تولید مثل کنن🤱🏻
اما داستان ما از اونجایی شروع میشه که یه پروندهی خودکشی مشکوک رو به مامور پلیسی میدن که مادر خودش صاحب بزرگترین شرکت فروش عشقه ! 🤔
سال سم: سی سال بعداز ورودغیرقانونی برنج تراریخته عنوان سال سم روگرفت.اول مردم فکر کردن که باسبزیجات وغلاتشون دیگه ازقحطی چندساله نجات پیدا کردن، امابعد نشونههای عقیم شدن دامها و مزارع وشالیزارها دیده شد.
۱۵سال بعد وزارت بهداشت اعلام کردکه نسل جدید عقیمه..
بقایای تمام عیار
در یک کوه دورافتاده هایلند، جسد الین باکستون در حال سوختن است. تنها چیزی که برای شناسایی وکیل محترم باقی می ماند دندان های او و تکه ای از لباسش است.
در اتاق پشتی پنهان خانه ای در ادینبورگ، الین باکستون واقعی در تاریکی فریاد می زند…
بازرس کارآگاه لوک کالاناخ به سختی پا به دفتر جدیدش گذاشته است که پرونده افراد گمشده الین به تحقیقات قتل تبدیل شده است. او پس از پشت سر گذاشتن یک حرفه امیدوارکننده در اینترپل، مشتاق است تا خود را به تیم جدیدش ثابت کند. اما او کشف می کند که ادینبورگ با لیون فاصله زیادی دارد و قاتل الین با مراقبت دقیق ردپای او را پوشانده است.
طولی نمیکشد که زن موفق دیگری از آستانش ربوده میشود و کالاناخ خود را در مسابقهای با ساعت میبیند. او معتقد است... سرنوشت واقعی زنان بیش از آن چیزی که او تصورش را میکرد پیچیدهتر خواهد شد.
طرفداران آنجلا مارسون، مارک بیلینگهام و ام جی آلدریج در این سفر هولناک در ذهن یک قاتل آشفته غرق خواهند شد.
مجموعه غیر زمینی
کلارا یک دختر شانزده ساله است 😃
اما نه یک دختر شانزده سالهی معمولی 👀
او وقتی چهارده ساله بود فهمید که فرشتهواره هست و خون فرشتهای در رگهاش جریان داره 😍✨ ، اما ...
فرشته بودن به همین سادگیها هم نیست 👀🚶🏻♀
بله ، قطعا خوبیهایی دارد ، مثلا کلارا قدرت بدنی بالاتری نسبت به همسن و سالانش دارد ، هوشش بیشتر است ، بال دارد و میتواند پرواز کند و ... 🧚🏻♀✨
ولی هر فرشته مأموریتی دارد که باید آن را به سرانجام برساند 🌜☝️🚶🏻♀
این مأموریت به صورت تصویر ذهنی به فرشتهواره الهام میشه 👀✨
کلارا هم به تازگی شروع به دیدن تصویر ذهنی کرده 👀🔍
اما جدیدا به شهر جدیدی نقل مکان کردند و او هم با چیزهای جدیدی آشنا میشه 😄
اما آیا همه قابل اعتماد هستند ؟ 😨👀
آیا همه چیز همانطور است که به نظر میآید ؟ 😱🚶🏻♀
یا ... ؟
جیکوب عاشق پدربزرگش بود. پدربزرگ داستانهای عجیب و غریبی تعریف میکرد که کسی آنها را باور نمیکرد. او همیشه به جیکوب میگفت که وقتی بچه بوده، در یک یتیمخانه زندگی میکرد. پدربزرگ پرتمن یک جعبه عکس قدیمی داشت که عکس دوستانش در یتیمخانه بود، عکسهایی عجیب و غریب. عکس دختری که پرواز میکرد، پسری که صخرهای را روی دستش گرفته بود، دختری که دهانش پشت سرش بود و... هیچکس حرفهای پدربزرگ را باور نمیکرد، حتی جیکوب هم هرچه بزرگتر میشد، بیشتر میفهمید که پدربزرگ دروغ میگوید و چنین موجوداتی وجود ندارند. تا اینکه یک شب که جیکوب رفته بود به پدربزرگ سر بزند، پدر بزرگ به او گفت که دنبالش کردهاند و او باید بچههای یتیمخانه را پیدا کند، چون همه آنها در خطرند. همانشب جیکوب دید که در مزرعه، چگونه یک موجود وحشتناک و خیالانگیز به پدربزرگ حمله کرد و او را کشت. همین اتفاق یاعث شد جیکوب عزمش را برای پیدا کردن بچههای عجیب و غریب یتیمخانه خانم پرگرین جزم کند. او راهی جزیرهای میشود که یتیمخانه مرموز در آن ناپدید شده است. او حالا اسرار زیادی را باید بفهمد و متوجه میشود آنچه پدربزرگش به او گفته و تصاویرش را دیده، واقعیت داشته است.
Читать полностью…موج پنجم
👽 داستان از اون صبحی شروع میشه که کَسی و همه هفت میلیارد آدم روی زمین وقتی چشماشونو باز می کنند، یه سفینه عجیب و بزرگی رو درست بالای سرشون میبینن، همه دنیا گیج شده ان ولی این سفینه هرچی هست هیچ واکنشی به فعالیت های آدم ها برای ارتباط نشون نمیده. اما ناگهان توی دهمین روز از ظهورش، اتفاق عجیبی میفته، تمام وسایلی که با نیروی الکترومغناطیسی کار می کردند، از کار میفتن و این آغاز حمله بیگانگان به زمینه، حمله هایی که تا ۵ موج به شدت کره زمین رو فرا می گیره و از اون ۷ میلیارد انسان، تعداد کمی باقی میگذاره. و باید این کتاب رو بخونید تا ببینید آیا این تعداد کم میتونن از پس بیگانگانی بربیان که ظاهرا خیلی باهوش تر از انسانن؟!
هزار و یک خشم
خلاصه:خالد پادشاه سنگدلی که هر روز با دختری ازدواج میکنه و هر سپیده دم اون رو میکشه ...تا اونجایی که شیوا دوست صمیمی شهرزاد داستان ما هم ،قربانی این قضیه میشه و اینجاست که خشم شهرزاد مهار نشدنیه...اون داوطلب میشه تا با پادشاه برای یک روز ازدواج کنه برای کشتن اون.......
این مجموعه re_telling از داستان شهرزاد هستش
دربار درخشان
❗️توضیحات تکمیلی، زیر همین پست❗️
«دربار درخشان» دقیقا یه جاییه اون طرف دریاها، اون ور آب. صحبتها و اخباری از اونجا بین مردم شایع هست، خبر از زندگی مرفهای میده که مردم حاشیهنشین آرزوش رو دارن. همهی مردم البته جز اشرافزادهها آرزوشونه که دخترشون سر از دربار درخشان دربیاره. فرصتی خوب در اختیار گروهی از دختران منتخب قرار میگیره تا بتونن زندگی پرزرقوبرقی داشته باشن. «ادلاید» یک اشرافزادهست، دختر یک خانوادهی ثروتمند. خانوادهای که از اعضاش، فقط مادربزرگش مونده و از ثروتشون فقط اندکی و رفتهرفته داره تموم میشه. به گفتهی مادربزرگ ادلاید فقط میتونه با یک ازدواج عاقلانه (در واقع زوری) خانواده و اصالتشون رو نجات بده.
در گیرودار همین ازدواج زوری ادلاید از جایی با نام «آدوریا» با خبر میشه. جایی که دخترهای منتخب غیراشرافی به اونجا میرن تا طی یک سال آموزش به دربار درخشان فرستاده بشن. ادلاید نمیخواد این فرصت رو از دست بده. خودش رو بهجای خدمتکار اخراجی جا میزنه و خیلی زود سر از آدوریا درمیاره...
❗️❗️توضیحات تکمیلی این مجموعه 👇🏻👇🏻
رب لوبیای شیرین
داستان درمورد یک مردی هست که به دلیل بدهی مجبوره تو یک مغازه شیرینی بفروشه واین شیرینی با رب لوبیای شیرین درست میشه
یک روز پیرزنی به مغازه میاد ومیگه که میخواد براشون رب لوبیای شیرین درست کنه
با اصرار این زن و گذشت زمان مغازه به فروش خوبی میرسه اما صاحب مغازه میفهمه که پیرزن در گذشته بیماری داشته و اون رو بیرون میکنه
با این وجود مرد وپیرزن به دوستیشون ادامه میدن و داستان درباره این دوستی واتفاقهایی هست که بین اونها میفته ..
گریگور
❗️توضیحات کاملتر در پست بعدی
مجموعهی پنج جلدی گریگور ، داستان پسری که به دنیای زیرین شهر نیویورک راه پیدا میکنه و میون جنگی که در شرف وقوعه، گیر میکنه. پسری که میخواد به خونه برگرده، تا اینکه میفهمه جواب معمای ناپدید شدن پدرش دقیقاً توی همین جهان عجیب و غریب نهفتهست!
👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻
سایه خدایان
داستان کتاب از اون جایی شروع میشه که توی جنگِ خدایان زمین داشته نابود میشده و توی جنگ همه ی خدایان میمیرن به جز یکیشون “خدای اژدها”که اون رو توی یک مکان مقدس با جادو و ورد های قوی زندانی نگه میدارن .
درسته خدایان از بین رفتن اما اونقدر قوی بودن که حتی استخوان هاشون هم قدرت جادویی داره و ارزشمنده .
توی این دنیای جدید مناطق به وسیله شارل ها (فرماندار ها) اداره میشه و گروه های جنگجویی هستن که میشه اون هارو برای کارهای مختلف استخدام کرد .
یک گروه “بلادسورن “ها هستن که مخفیانه همشون از نوادگان خدایان ان و گروه دیگه “بتل گریم “هستن که قراره برای جمع اوری استخوان خدایان به “اوسکوترث “برن وحسابی ثروتمند بشن اما “ریون فدر “ها هم همراهشون شدن تا ماموریت خودشون رو انجام بدن ..
کتاب از زبان اورکا ،وارگ و الوار روایت میشه که هر سه این روایت ها در اخر کتاب به هم پیوند میخورن و ...
❗️توضیحات کامل تر👇🏻👇🏻
این خلاصهی ماجراست وتقریبا هیچ اتفاق تکاندهندهای منتظرمون نیست
پلیس حافظه یه کتاب استعاری و نمادینه.یه سیرِ خطیِ کم فراز وفرود داره،که قرارهم نیست جایی خیلی شگفتزدهمون بکنه🙅🏻♀️
این کتاب،علیرغم اینکه کتاب سبک وخوشخوانیه، صرفابرای سرگرم شدن نیست،واگه نخوایم لایههای زیرینِ متنِ ظاهریِ داستان رونگاه کنیم،احتمالا بایه کتاب کسلکننده روبهرو میشیم که تهش دنیای «خب که چی»ها رو روی سرمون خراب میکنه و مجبور میشیم همهشون روهمراه کتاب پرت کنیم گوشهی دیوار🤬
ولی پلیس حافظه یکی ازبهترین کتابهایی بودکه من خوندم وبه جرات یکی ازبینظیرترین پایانبندیهایی روداشت که تاامروز تجربهش کردم.فقط باید اجازهی حل شدن توی ماجرا روبه خودتون بدید واز ظاهرماجراعبور کنید:)
⚠️این کتاب اصلا داستان سادهای نداره.
واژه صیانت شایدشروع خوبی برای درک مفهوم این کتاب باشه.چیزایی که توی داستان حذف میشن درابتدا چیزای کماهمیتی به نظرمیان.وسایلی مثل زنگوله وروبان وعطر.ماجرا هرچی جلوتر میره این ناپدیدشدنا یه وجهه جدیتر پیدامیکنه وتقویمهاوکتابها شروع به حذف شدن میکنن.
خط سیر این ناپدیدشدنها عالیه و به یه پایانبندی فوقالعاده ختم میشه، که خیلی دلم میخواد راجع بهش حرف بزنم اماجلوی خودم رو میگیرم!
❌ولی اصلا این حذف شدنها به چی اشاره دارن؟❌
⚠️حقوق انسانی⚠️
یه حاکمیت خودکامه بدون اینکه نظری بپرسه یاحتی اطلاع قبلییی بده،شبونه تصمیم میگیره که اززندگی مردمش یه چیزی روحذف کنه،و نحوهی اعمال این اتفاق،که میشه اسمش روظلم گذاشت،ونحوه مواجههی مردم بااین اتفاق یاظلم، اولین چیزیه که توی کتاب توجه آدم رو جلب میکنه.
این سکوت،
این عادت کردن وعادت داشتن وعادیسازیِ همهچیز،
این بیادعایی، این سوال نکردنها و طلبنکردنها،
این دهنهای بستهی ترسویی که تعریفی ازاعتراض ندارن،
که دنبال حقوق خودشون نمیگردن،
که به همین سادگی حقوقشون ازشون گرفته میشه و تنهاکاری که میکنن کنار اومدنه،
اینها همه زمینهساز نابودی تدریجیِ اون ملته،ملتی که هویت ومفهوم خودش روهم درخلال تمام این ناپدید شدنها از دست داده
🔑خلاصه کتاب اول، خدمتکار🔪
در مقدمه این رمان جذاب، یک خدمتکار که از او نامی برده نمیشود نگران است که پس از پیدا شدن جسدی در خانهای که در آن کار میکند دستگیر شود. داستان پشت این حادثه زمانی شروع میشود که میلی کالووی برای شغلی به عنوان خانهدار برای نینا وینچستر، زنی ثروتمند و میانسال، مصاحبه میکند.
با وجود گذشته تاریک و سابقه جنایی میلی، او در مصاحبه پذیرفته شده و به عمارت نقل مکان میکند. یک اتاق کوچک در اتاق زیر شیروانی به او داده میشود که فقط از بیرون قفل شده و پنجرهای دارد که باز نمیشود. میلی که عصبی شده درخواست یک کلید میکند که نینا به همراه یک تلفن جدید به او میدهد. انزو به او در مورد خطری هشدار میدهد، اما توضیح بیشتری نمیدهد. وقتی میلی برای استفاده از حمام از خواب بیدار میشود، دستگیره در قفل شده و او شروع به وحشت میکند. او در را باز میکند اما …
شهری از برنج
کتاب شهری از برنج ،جلد اول یه مجموعه فانتزی سه جلدی به نام دیوآباده.
داستان درباره دختری به نام نحری ه که تو قاهره از اشراف و پولدارا کلاهبرداری میکنه
نحری از بچگی یتیم بوده و پدر و مادرشو نمیشناسه و با همین دزدی و اینا تونسته دووم بیاره و بزرگ بشه و حالا کسب کار رمالی و اینا راه انداخته
اما یکسری توانایی هایی هم داره که از همه پنهونشون کرده ،اون میتونه واقعا شفا بده و بیماری رو تو بدن آدما حس میکنه و یجوری که خودشم نمیدونه چطوری اونها رو شفا میده.
یه روز که برای برگزاری مراسم زار (اگه نمیدونین چیه برین سرچ کنین) میره ، تو آوازای مراسم ناخودآگاه وردی رومیخونه که جنی رو (دیو در واقع) احضار میکنه، دیو جذابی به اسم دارا که زندگیشو کاملا تغییر میده.دیوی که میدونه اصل و نسبش چیه و یه چیز هایی از گذشته اش میدونه…
داستان پر از اِلِمان های فانتزی و جادویی آشنای خودمونه.همون چیزایی که تو داستانای هزار و یک شب خوندیم .محیط آشنای شرقی داستان خیلی بیشتر جذبتون میکنه انگار یجوردیگه ای به دل آدم میشینه.
سیندرلای گناهکار
از شما که پنهون نیست، من همیشه دوست داشتم داستانی بخونم که شرور قصه، نقش اصلی باشه و کلی اتفاقات تلخ توی داستان براش بیفته.
و خب، انگار که سیندرلای گناهکار از آسمون افتاده بود توی دستهام🤲🏻
این کتاب، جلد اول از یه مجموعهی چهارگانه به نام dark fairy tale queen بود که منو توی آغوش سیاه خودش جا داد. با این تفاوت که سیندرلای قصه، تمام قلبش پر از نفرت شده. دختری که تظاهر به خوب بودن و مطیع بودن میکنه تا بتونه پارچ جادوی سپیدش رو به قدری پر کنه، تا از نامادری و ناخواهریهای بدجنسش به وسیله اون انتقام بگیره. (از همین اولش قشنگ نیست؟ ما همیشه با اسم جادوی سیاه رو به رو شدیم و اینجا یه عبارت تازه داریم: جادوی سپید🥺)
قلم آنیتا ول به شدت دوست داشتنیه و از اون مدل روایتهایِ اول شخصِ قدرتمنده.
ترجمه روونی داره و فصل های کوتاهش، کشش خاص خودشون رو دارن( کتاب کوتاه و فصل های کوتاه تر؟💖>>>> ).
شما هم دلتون میخواد این بار با داستان یه شرور و موفقیت هاش همراه بشین؟
سیندرلای گناهکار داره صداتون میزنه!😏
پی نوشت:
" بعضی ها آدم های بدی میشن، چون کسی دوسشون نداره. "
برایم بسوز
ادامه در پست بعدی👇🏻
دنیای برایم بسوز یک دنیای پادآرمانشهریه که در اون مردم عادی جایی در نقشه دولت ها ندارن و خاندان های ثروتمند جادوگر اون رو کنترل می کنن و مردم عادی حق دخالت ندارن 🪄⚔️
دنیای کتاب پس از پدیده ای به اسم سرم اوزیریس درست میشه. سرمی که با تزریق اون به بدن آدما جادوی نهفته در وجودشون بیدار میشه و اونا رو تبدیل به جادوگر میکنه🪄
توی این دنیا دیگه ملاک برتری آدما پول نیست بلکه جادو و میزان تسلط شخص به جادوشونه 🔮 و توی همچین دنیایی نوادا شخصیت دخترمون که جادوی خیلی سادهای داره توی یه ماجرای بزرگ و دو جادوگر قدرتمند گیر میکنه ماجرایی که جونش در خطره!
سندروم اسپاگتی
زندگی دقیقاً زمانی جریان پیدا میکند که توسرگرم نقشههای دیگرت هستی.
زمانی که در زندگی اتفاقی وحشتناک و غیرمنتظره رخ میدهد، چطور میشود به آینده امید بست؟
لئا شانزدهساله است. او استعدادی بینظیر و رؤیایی برای تحقق دارد. پدرش که درعینحال بهترین دوست اوست مربی و الگوی زندگیاش است. لئا با راهنمایی پدرش بهسمت آیندهای مطمئن و از پیش تعیینشده حرکت میکند.
آنتونی هفدهساله است. او مجبور است جای خالی پدر و برادرش را در خانه پر کند. پدرش آنها را ترک کرده و برادرش در زندان است. او خیلی وقت است که دیگر رؤیاپردازی نمیکند.
آنها یک بار تصادفاً یکدیگر را ملاقات کردهاندو قرار نیست دیگر هیچوقت همدیگر را ببینند.
اما زمانی که زندگی لئا از هم میپاشد، آنتونی تنها کسی است که میتواند به او کمک کند تا از جایش بلند شود.
سرنوشت این دو نفر برای همیشه دستخوش تغییر میشود.
برگزیدگان جوان
آدلینا اموترو که زمانی زندگی مرفهی داشت، به خاطر یک بیماری همه گیر کشنده، به شکلی عجیب و برگشت ناپذیر تغییر می کند. این بیماری، همه ی بزرگسالان آلوده شده را از بین می برد و روی بدن بیشتر کودکان و نوجوانان بر جای مانده نیز، نشانی از زخم بر جای می گذارد. عده ای دیگر نیز به خاطر این بیماری، تغییرات ژنتیکی عجیبی پیدا می کنند و قدرت های غیرمعمول و اغلب خطرناکی به دست می آورند. همه ی افراد دارای زخم، تحت پیگیری هستند اما این «برگزیدگان جوان» جهش یافته، به عنوان اهدافی خاص برای دستگیری در نظر گرفته می شوند. آدلینا با شگفتی تمام درمی یابد که خودش یکی از همین برگزیدگان است. هیچ آرامشی در کار نخواهد بود؛ چه برای آدلینا و چه برای مخاطبین. در جهان کتاب برگزیدگان جوان، هیچ جای امنی وجود ندارد که خالی از احساس خیانت و خطر مرگ باشد.
گذرگاه
وقتی پروژهای مخفیانه و آزمایشی هولناک برای رسیدن به آرزوی دیرینهی بشر یعنی جاودانگی به مشکل بر میخورد، ویروسی عجیب باعث شکل گیری طاعونی خون آشامی میشود که بخش عمدهی جمعیت انسانها را از روی زمین محو میکند. یکی از معدود اجتماعهای بازماندگان، «کلونی» است: جزیرهای ساخته شده توسط «سازمان مدیریت بحران فدرال» که سنگرهایی امن در پشت نورافکنهایی بزرگ دارد، چون نور باعث دور کردن افراد مبتلا به ویروس میشود. پس از مدتی، گروهی کوچک درمییابد که ابزارهای دفاعی «کلونی» که اکنون قدیمی شدهاند، به زودی از کار خواهند افتاد. وقتی اعضای «کلونی»، دختری به نام «ایمی» را در پشت دیوارهای سنگر می یابند، متوجه میشوند که «ایمی» مانند افراد مبتلا به ویروس، پیر نمیشود اما تمایلات مرگبار آنها را ندارد. اعضای گروه، جست و جویی را به منظور یافتن پاسخهایی برای وضعیت عجیب «ایمی» آغاز میکنند.
بچه های عجیب و غریب خانه ی خانم پرگرین
جزیرهای اسرارآمیز، یتیمخانهای متروکه، مجموعهای غیر عادی از عکسهای بسیار عجیب و غریب، همگی منتظرند تا در «بچههای عجیب و غریب یتیمخانهی خانم پرگرین» کشف شوند، رمانی فراموشنشدنی که داستان و عکاسی را در تجربهی هیجانانگیزی از کتابخوانی در هم میآمیزد. داستان از جایی آغاز میشود که مصیبت خانوادگی هولناکی جیکوب شانزده ساله را راهی سفر به جزیرهای دورافتاده در سواحل ولز میکند، جایی که ویرانهای فروریختهی یتیمخانهی خانم پرگرین برای بچههای عجیب و غریب را مییابد. مشخص میشود بچههای خانم پرگرین فقط عجیب و غریب نیستند، بلکه خطرناک هم هستند...
*
👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻
مارینا
کتاب «مارینا» رمانی نوشته «کارلوس روئیت «ثافون هستش که نخستین بار در سال 1999 به انتشار رسید .
ثافون تواین کتاب مخاطبین رو به سال 1979 و به بارسلون میبره.
در جایی که نوجوانی پانزده ساله به نام
«اسکار درای» زندگی سختی رو در مدرسه شبانه روزی پشت سر می گذارد.
اوضاع زمانی برای «اسکار» تغییر میکنه که او با دختری به نام «مارینا آشنا میشه.
.«مارینا» اونو به گورستانی قدیمی میبره که در اون زنی شنل پوش مشغول انجام آیین هایی عجیب و غریب در مقابل یک قبر بی نام و نشان هستش.
اونا خیلی زود داستانی پر پیچ و خم درباره بیماری وراثتی ،قتل و آزمایشهای ترسناک رو کشف میکنند .
اتفاقاتی که همگی سال ها پیش رقم خوردن و افرادی که در آنها نقش داشته ان حالا مردن.
اما آیا همه چیز واقعا همانطوری است که به نظر میرسه؟
با اینکه هر سه کتاب به هم مرتبط هستند و برای این که تمام داستان رو بفهمید باید هر سه جلد رو بخونید اما از طرفی میتونید هر کدوم رو به عنوان یک تکجلدی بخونید و برید سراغ کار و زندگیتون!
ما اینجا سه تا دختر داریم. ادلاید، میرا و تمسین. هرکدوم از این دخترا بدون اینکه همدیگه رو بشناسن با شخصیتها و رفتارهای کاملا متفاوت همزمان وارد دربار درخشان میشن، باهم دوست میشن و ماجراجویی خودشون رو توی این دنیای جدید شروع میکنند. پس ما اینجا چی داریم؟
یک داستان مشترک
سه شخصیت
سه دیدگاه و ماجراهای مختلف
و در نهایت سه کتاب
هرکتاب از دیدگاه یکی از این دخترا!
به همین علته که هرجلد این مجموعه برای خودش تکجلدی به حساب میاد اما برای اینکه از همهی ابعاد و رمز و رازهای داستان اصلی با خبر بشید باید هر سه جلد رو بخونید..
سه تاج شوم
در جزیره فنبرن، قوانین با همه جای دنیا فرق داره. در این جزیره هر ملکه بعد از اینکه بچههاش به دنیا آمدند (همه ملکه ها بچههای سه قلو به دنیا میارن) از قدرت کناره گیری میکنه و تا شانزده سالگی بچههاش، جزیره توسط شورای حکومتی اداره میشه. به اصطلاح سه نوع قبیله وجود داره که براساس قدرت هاشون تقسیم بندی شدن. مسموم کنندهها، عنصریها و طبیعت گراها. زمان به دنیا آمدن دخترهای ملکه هرکدوم براساس قدرتی که دارن توسط روسای همون قدرتها به سرپرستی گرفته میشن تا شانزده سالگی، الان شانزده سال گذشته و رقابت بین سه خواهر (کاترین مسموم کننده، میرابلای عنصری و آرسینوئه طبیعت گرا) شروع شده تا مشخص بشه کی ملکهی بعدیِ جزیره است. البته هرکدوم بتونه ملکه بشه، اون دوتای دیگه رو باید بُکشه!!!!