خودشیفتگی مفهومی است که اغلب با برتریطلبی و نیاز به تحسین بیپایان شناخته میشود، اما چهرههای پنهان و پیچیدهای دارد که در نگاه اول آشکار نمیشوند. از خودشیفتگی بزرگمنشانه که با اعتمادبهنفس اغراقآمیز همراه است، تا خودشیفتگی آسیبپذیر که ریشه در احساسات شکننده و ناامنی دارد، این پدیده طیفی گسترده از رفتارها و احساسات را در بر میگیرد. برخی افراد ممکن است خصومت و استثمارگری بدخواهانه را نشان دهند، در حالی که دیگران با ظاهری خیرخواهانه به دنبال جلب تحسین دیگران باشند. این تنوع، پیچیدگی روان انسان را به تصویر میکشد و نیاز به شناخت عمیقتری از این ویژگی در تعاملات شخصی و اجتماعی را برجسته میکند.
انواع متفاوت و عجیبتر خودشیفتگی را اینجا ببینید:👇👇👇
https://www.instagram.com/p/DDT_lw_Ntvw/?igsh=MXR4cmh0dTJyNTZtMw==
دکتر پرستو امیری
@engaarr
خانهی سوگزده وضعیت عجیب، منگ و متزلزلی دارد؛ درست مانند آدمهای سوگوار که دارند تلاش میکنند با فقدان یک نفر در زندگیشان کنار بیایند، خانه هم انگار دارد تلاش میکند با فقدان کنار بیاید و این فقط چیزی مربوط به اعضای سوگوار خانه نیست؛ خود خانه، کفپوشها، فرشها، مبلمان، و تمام اشیایی که بهنوعی با موجود از دست رفته در ارتباط بودند، باید با وضعیت جدیدشان در فقدان، سازگاری پیدا کنند.
چیزی، برای همیشه، در خانهای که فقدان یکی از اعضا را تجربه کردهاست، تغییر میکند. تغییری به بازگشتناپذیری خود مرگ.
خانه، دیگر هیچوقت شبیه گذشتهاش نخواهد بود. فضای خالیای که آن فرد پشت سر گذاشته، در همهجا انعکاس پیدا میکند: در سکوتهای ممتد اتاقها، در میز ناهارخوریای که یک جای خالی دارد، و حتی در نور پنجرهها که دیگر نمیتواند همان حس آشنای پیشین را تداعی کند. خانه دیگر فقط یک مکان نیست؛ حامل خاطراتی است که در عین ارزشمند بودن، بار سنگین غیاب را به دوش میکشند.
این غیاب، اشیا را سنگینتر میکند. یک لیوان باقیمانده در قفسه، یک کتاب نیمهخوانده، یا لباسی که هنوز بوی حضور را به یاد میآورد، همه به سندهایی از یک زندگی تبدیل میشوند. خانه، مانند یک موجود زنده، برای کنار آمدن با این خلأ، تلاش میکند.
سوگ نهتنها انسانها، بلکه هرچیزی که به زندگی و حضور متصل بوده را متاثر میکند. خانه، همدست این فرآیند است؛ بستری که فقدان در آن میروید و سکوت، جایش را پر میکند.
پرستو امیری
@engaarr
@engaarr
👇توضیح بسیار مهم👇
1️⃣ این کارگاه با تعرفهی سازمان نظام روانشناسی برگزار میشه و امسال تکرار نخواهد شد.
2️⃣ برای تمام شرکت کنندهها از سازمان نظام روانشناسی کشور گواهی صادر میشه.
3️⃣ فایل صوتی جلسه بدون محدودیت در اختیار شرکتکنندهها قرار میگیره.
4️⃣ و کارگاه تماما تکنیکمحور خواهد بود.
⬅️ برای اطلاعات و ثبتنام با خانم رحیمی در ارتباط باشید:
۰۹۰۰۴۴۰۱۰۴۱
درباره تفاوت نگرانی و حمایت: 👇
https://www.instagram.com/p/DB3ITVjN6-k/?igsh=dm1sYTh4cTB6ZnM=
کمالگرایی یا پرفکشنیسم انواع مختلفی دارد که در آنها افراد استانداردهای بالایی را برای خود یا دیگران در نظر میگیرند. برخی انواع اصلی کمالگرایی شامل موارد زیر است:
1. کمالگرایی خودمحور: فرد انتظارات بسیار بالایی از خودش دارد و به سختی به خود میگوید که «باید» و «نباید»های مختلفی را رعایت کند. این نوع افراد بهخاطر ترس از اشتباه، فشار زیادی به خود وارد میکنند و اغلب دچار اضطراب میشوند.
2. کمالگرایی دیگرمحور: این افراد از دیگران انتظار دارند که بینقص باشند. این نوع کمالگرایی به روابط آسیب میزند و باعث میشود فرد به دیگران انتقاد بیشتری کند، و در مواقعی احساس ناامیدی از آنها داشته باشد.
3. کمالگرایی جامعهمحور: افراد در این نوع، معتقدند که جامعه، خانواده، یا محیط اطراف از آنها انتظاراتی دارد که باید بینقص آنها را برآورده کنند. این فشار ممکن است منجر به احساس کمارزشی و افسردگی شود.
دکتر پرستوامیری
مدرس و رواندرمانگر شناختیرفتاری و طرحوارهدرمانگر
@engaarr
@engaarr
برای دوستانی که پیگیر پستهای اینستاگرامی در اینجا بودند.
https://www.instagram.com/stories/dr.parastoo.amiri/3473572781415079901?igsh=MTlrcGlvNmEwdnp0eQ==
میتونید جوابها و نظراتتون رو کامنت کنید:👇
گروه جاییست که در آن این شانس را داریم که، آنچه که در دنیای بیرون دریافت نکردهایم را دریافت کنیم؛ احساس امنیت، دیده شدن، شنیده شدن، حمایت شدن، حمایت کردن، قضاوت نشدن و پذیرفته شدن، توسط کسانی که با ما درد و مسالهی مشترک دارند.
و در این فضای امن به خودشناسی و حل مسائلمان بپردازیم.
دکتر پرستوامیری
@engaarr
۱۰ جلسه
پنجشنبهها
ساعت ۱۵ الی ۱۸
در فضای دلنشین کلینیک دیبا در تبریز
اطلاعات بیشتر:
۰۹۰۰۴۴۰۱۰۴۱
خانم رحیمی
⛔️ظرفیت باقیمانده فقط ۳ نفر⛔️
@engaarr
خواهی که درین باغ کنی کسبِ شکفتن
شاگردِ خزان باش که استادِ بهار است!
#سلیم_تهرانی
@engaarr
دوستان عزیز
بخش کامنتها رو فعال کردم که این ارتباط یکطرفه نباشه و از شما بیاموزم.
مشتاقانه نظراتتون رو میخونم.🙏✨️
هرچقدر بیشتر دنبال لذت باشید، شادیِ کمتری بهدست خواهید آورد!
درباره تفاوت لذت و شادی، این ویدیو رو ببینید:
https://www.instagram.com/reel/C_nhfuap4Ya/?igsh=MW9sbmY0ZjVmOW5ibQ==
#گابریل_گارسیا_مارکز میگوید:
زندگی آنچه زیستهایم نیست، بلکه همان چیزی است که در خاطرمان مانده و آنگونه است که به یادش میآوریم تا روایتش کنیم.
در دو جلسه مهرماه،
در کارگاهِ نیروی التیامبخش نوشتن،
ما تلاش میکنیم با انواع تکنیکهای خاصِ نوشتن، به روایتی نو و تسکیندهنده از اضطرابها، افسردگیها، سوگها، خشمها، نفرتها و کدورتها، شکستها، خاطرات دردناک، حوادث تلخ، و دردهای جسمی و روانیمان برسیم.
✅️این افراد میتوانند از این کارگاه بهرهمند شوند:✅️
مردان! شاید باورتان نشود اما ما تاکید داریم مردان از این کارگاه بهره بیشتری خواهند برد، از این جهت که کمتر تمایل به حرف زدن، درد دل کردن و ابراز احساسات دارند؛ نوشتن راه امنتری برای مردان است!
کسانی که یک مصیبت تلخ و دردناک را پشت سر گذاشتهاند.
کسانی که یک سوگ حل نشده یا پیچیده را تجربه کردهاند.
کسانی که شکست عاطفی را تجربه کردهاند.
کسانی که در تنظیم احساساتشان مشکل دارند و اغلب از این بُعد آسیب میبینند.
اگر در حال حاضر، در میانهی یک حادثهی دلخراش هستید؛ مثل دست و پنجه نرم کردن با یک بیماری، طلاق، زندگی با شرایط دشوار محیطی و ...
کسانی که بیش از حد راجع به اتفاقات گذشته نشخوار ذهنی میکنند یا مدام نسبت به آینده نگرانی میبافند.
کارگاه نیروی التیامبخش نوشتن
جمعه ۶ و ۱۳ مهر
ساعت ۲۰ الی ۲۱:۳۰
آنلاین در گوگلمیت
۴۵۰ هزارتومان
ثبتنام:
۰۹۳۶۵۷۰۵۱۷۱
@engaarr
گفتم بدوم تا تو همه فاصلهها را
تا زودتر از واقعه گویم گلهها را
چون آینه پیش تو نشستم که ببینی
در من اثر سختترین زلزلهها را
پر نقشتر از فرش دلم بافتهای نیست
از بس که گره زد به گره حوصلهها را
ما تلخی نه گفتنمان را که چشیدیم
وقت است بنوشیم از این پس بلهها را
بگذار ببینیم بر این جغد نشسته
یک بار دگر پر زدن چلچلهها را
یک بار همای عشق من از عقل میندیش
بگذار که دل حل کند این مسئلهها را
محمدعلی بهمنی
۱۳۲۱-۱۴۰۳
@engaarr
@engaarr
ابتدایی که بودم دوستی داشتم که همسن بودیم اما دوتا مدرسهی جدا درس میخوندیم.
این هربار منو میدید میپرسید: درستون کجاست؟
منم میگفتم فلان درس ...
بعد اگر اونها عقبتر بودن، میگفت: معلم ما خیلی آروم و باحوصله درس میده که قشنگ یاد بگیریم.
و اگر اونها جلوتر بودن، میگفت: بچههای کلاس ما انقدر باهوشن که معلم تندتند درس میده.
خلاصه در هر حالت اون برنده بود!
@engaarr
اما اینو گفتم که بگم:
آدمها، بهخصوص اگر احساس نقص و شرم داشته باشند، ممکنه به هر مکانیسمی دست بزنن برای اینکه حال خودشون رو خوب کنند.
یکی از این مکانیسمهای دفاعی، حملهی متقابل یا جبران افراطیه.
یعنی من نه تنها نقصی ندارم، بلکه در هر موقعیتی بهترینم!
یک جور دفاع خودشیفته.
بخش دردناکش اینه که اونا درحالی که دارن با این روش حال خودشون رو خوب میکنن، به اطرافیانشون حال بد رو تزریق میکنن.
یهجورایی دیگران باید نقص داشته باشند تا من احساس کامل بودن و خوب بودن کنم.
شما دوروبرتون آدمی رو دارید که برای تسکین احساس نقص و شرم خودش به دیگران حال بد بده؟
پرستو امیری
@engaarr
یه بحث جالب و مهم داریم توی استوریهای امروز اینستاگرام؛ از دستش ندید:
https://www.instagram.com/stories/dr.parastoo.amiri/3515476917861366966?igsh=MWI3bzdza3l5ZTZzMg==
توضیحات این آزمایش خیلی عجیب و جالب رو اینجا ببینید:
👇👇👇
https://www.instagram.com/reel/DC67KELt1D1/?igsh=MTd6Y29ubThibnR6Mw==
@engaarr
یکی از مراجعانم تعریف میکرد که در یک رستوران سلفسرویس چینی در آلمان، بابت غذای باقیمانده در بشقاب از مشتری جریمه دریافت میکنه.
این موضوع برای من از چند جهت جالب بود.
اول، احترامی که برای منابع غذای ( و به تبعش طبیعت/محیطزیست) قائلند.
دوم، ارزشی که برای زحمت، زمان، انرژی و نیروی انسانی قائلند. برای آمادهسازی یک بشقاب غذا از تولید مواد اولیه تا زمانی که روی میز گذاشته میشه، آدمهای زیادی زمان و انرژی و مهارت صرف کردن و منابع انرژی زیادی مصرف شده.
سوم، اهمیتِ یادگیری رفتار درستِ مصرفه. شاید فکر کنید چهار قاشق غذا که این حرفها رو نداره. اما رفتارهای آسیبزننده و ناسالم انسان اغلب محدود به یک موقعیت نمیمونن و در موقعیتهای دیگه هم تکرار میشن.
جریمه مالی، بهعنوان یک کنترلکنندهی محیطی، به آدمها یاد میده رفتارهای نادرست تبعات ناخوشایندی دارند و به مرور باعث میشه رفتارهاشون آگاهانهتر و با درنظر گرفتن پیامدها باشه.
دکتر پرستوامیری
@engaarr
بعضی شبها که مامان حس آشپزی نداره، من پامیشم یه شام ساده درست میکنم.
در حد نیمرویی، املتی ...
بابا همون رو با اشتها میخوره و کلی تعریف میکنه. میپرسه اینو چطور درست میکنی که انقدر خوشمزه میشه.
یادم میاد بابا از بچگی برای هر کاری من رو تشویق میکرد. تو درس خوندن، شعر خوندن، دینگ دینگ ارگ زدن، ...
حتی یهبار ۷/۸ ساله بودم دزدکی دامن مامانم رو پوشیده بودم و جلو آینه میرقصیدم که بابام اومد تو و بهجای اینکه دعوام کنه شروع کرد برام بشکن زدن و نانای خوندن.
بزرگتر که شدم این تحسینها، در من به قدرت و اعتماد به خودم تبدیل شد.
من خیلی جاها تو زندگیم به مشکلات جدی برخوردم، اما هیچوقت به توانایی خودم شک نکردم. از پا افتادم، اما مطمئن بودم که میتونم بازم بلند شم.
من همیشه یه بابای درون داشتم که بهم اعتماد داشت!
برای دخترهاتون همچنین بابایی باشید.
اون برای ادامه زندگی به تحسین و اعتماد شما نیاز داره، حتی وقتی که شما پیشش نیستید.
پرستوامیری
@engaarr
دوستان و همراهان عزیزم
پیج پزشکان تبریز در مورد بنده یک پست گذاشتن.
بسیار خوشحال میشم هر تجربه و نظری در مورد من دارید زیر پستشون کامنت بنویسید. 👇👇
https://www.instagram.com/p/DAocH85g7G7/?igsh=MTlzbnB0NWNicDhrcw==
مشتاقانه همه کامنتهاتون رو میخونم.
🙏⚘️
@engaarr
میگن چینیها شش خوشبختی رو میخوان:
ثروت
طول عمر
تندرستی
فضیلت
مرگ با آرامش خاطر
کسی نمیدونه ششمین خوشبختی چیه؛
ششمی رو هرکسی خودش باید پیدا کنه.
ششمین خوشبختی شما چیه؟
@engaarr
هرچقدر وقت بیشتری داشته باشید، احساس نیاز کمتری به برنامهریزی خواهید داشت و درنتیجه وقت بیشتری تلف خواهید کرد!
دکتر پرستوامیری
کانال انگار
@engaarr
.
.
هر زمان غمگین یا عصبانی میشدم،
پدرم میگفت: بنویس ...
نوشتن، راههایی نو برای کنار آمدن با دردهای کهنهی ما میسازه.
@engaarr
متن و صدا:
دکتر پرستوامیری
دنیای مدرن ما رو تشویق میکنه به متوسط بودن در ابعاد مختلف، بهجای درخشان بودن در یک بعد.
درخشان بودن در یک بعد یعنی تولیدکننده بودن در اون بعد، ولی متوسط بودن در حوزههای مختلف یعنی مصرفکنندهی اون حوزهها بودن.
پرستوامیری
@engaarr
یک توضیح درباره کارگاه نوشتن اینکه در این کارگاه ما چند روش نوشتن رو باهم تمرین میکنیم و شما میتونید برحسب مسألهتون از اونها استفاده کنید. برای حل ترومایی که تجربه کردید، خاطرات ناخوشایند، نظم دادن به افکارتون، کاهش دردهای روانتنی، مشکلات رابطهای، افسردگی، اضطراب، خشم و...
ظرفیت باقیمانده ۵ نفر.
برای ثبتنام، پیامک/واتساپ و تلگرام:
۰۹۳۶۵۷۰۵۱۷۱
@engaarr
در پیج اینستاگرام داستان سفر به جنوب و جستجوی مامازار رو گذاشتم.
و اینجا فیلم و کتاب مربوطه رو میذارم.
لینک استوریها:
https://www.instagram.com/stories/dr.parastoo.amiri/3450201883060616112?igsh=NHNmMWF4dzBqZm9q
لینک فیلم بدون فیلترشکن:
https://www.aparat.com/v/FfNWR/%DB%B1%DB%B3%DB%B4%DB%B8_%D8%A8%D8%A7%D8%AF_%D8%AC%D9%86_-_%D9%86%D8%A7%D8%B5%D8%B1_%D8%AA%D9%82%D9%88%D8%A7%DB%8C%DB%8C
و این حرف در زندگیِ من، بازی رو تغییر داد:
https://www.instagram.com/reel/C_dibwXtBqB/?igsh=MTA0Y3o0cGE2dzhuMQ==
شیطان در جزئیات
آقای گونزالو که مُرد، بعد از سی و چهار سال، مدیریت مجموعهی عریض و طویل شرکتهایش رسید به تنها پسرش، مارکوی بیست و هشت ساله.
آقای گونزالو سختگیر و جدی بود. از یکصد و هفتاد و سه کارمند او، کمتر از بیست نفر او را از نزدیک دیده و با او صحبت کرده بودند.
علاقهای به ارتباط مستقیم با کارمندان نداشت. آن کمتر از بیست نفر هم مدیران بخشهای مختلف بودند که در جلسات هفتگی منظم، موظف بودند گزارشی کلی از بخش تحت مدیریتشان به آقای گونزالو بدهند. او کارهای هربخش را کاملا به مدیر آن بخش سپرده بود و خودش روی امور کلی و گزارش مدیران میانی نظارت میکرد.
در سی و چهارسال مدیریتش، مجموعه بالا و پایینهای زیادی را تجربه کرده بود، اما هربار آقای گونزالو راهحلی برای مشکلات مییافت و با دیکتاتوری مختص خودش کارمندان را وادار به اجرا میکرد. راهحلها ممکن بود در کوتاه مدت به ضرر کارمندان یک بخش تمام شود، اما همیشه منفعتی درازمدت برای کل شرکت داشت.
در نهایت اینجور شده بود که در طی سالها، کارمندان در عین احساس امنیت، همیشه از سختی کار و عدمتوجه آقای گونزالو به شکایتهایشان و عدم ارتباط نزدیک با آنها شاکی بودند.
مارکو اما، آمده بود برای ایجاد تغییرات اساسی. او جوان و امروزی بود و دورههای زیادی دربارهی مدیریت گذرانده بود.
روز اول مدیریت همهی یکصد و هفتاد و سه نفر کارمند را در سالن همایشهای شرکت جمع کرد و ضمن پذیرایی برای آنها سخنرانی پرشوری کرد.
با هیجان از گامهای بلند پیشرو، از آیندهی درخشان، از جو صمیمانهی موردنظرش، از روشهای نوین و غیره حرف زد.
به چهره تکتک یکصد و هفتاد و سه نفر تماشا میکرد و لبخند میزد.
واضح بود، کارمندان دوستش داشتند.
حالا کسی آمده بود که آنها را میدید و حتی گفته بود مدیران هربخش باید در اتاقی شیشهای کار کنند تا کارمندان بر کار آنها نظارت کنند.
به برابری و دموکراسی باوری عمیق داشت.
روش مدیریت او اینطور بود که بهجای اینکه در دفتر و پشت میز باشکوه پدر بنشیند و با مدیران بخشها جلسه بگذارد، مدام در راهروها و بخشها و اتاقها در رفت و آمد بود. کارمندان اورا میپرستیدند و یکی از خودشان میدانستند.
مارکو به تکتک اتاقها سر میکشید. مشکلات آن اتاق، شکایتهای کاری، شکایت درباره مدیربخش و غیره را میشنید و فورا دستوراتی برای رفع آنها صادر میکرد. در جریان تمام جزییات و وظایف کارمندانش بود. از هر اتاق که بیرون میآمد، کارمندان آن اتاق خوشحال و راضی بودند از رسیدگی فوری به خواستههایشان.
کمی بعد اما مشکلات شروع شدند.
راهحلهایی که مارکو برای رفع مشکلات یک بخش یا یک اتاق میداد، در تعارض بود با منافع بخشهای دیگر. گاهی حتی دو راه حل او همزمان قابل اجرا نبودند.
بین کارمندان بخشهای مختلف اختلافات شدیدی پیش آمده بود و هربخش سعی داشت در این درگیریها، مارکو را وارد تیم خودش کرده و از او دستوراتی بگیرد که به نفع بخش خودش تمام شود.
دفتر مارکو همیشه مملو بود از کارمندانی که با شکایت از کار و بخشهای دیگر منتظر ملاقات با مدیرکل بودند.
مدیران میانی سعی میکردند با یکدیگر تعامل کنند ک مشکلات بخششان را حل کنند، اما کارمندان اصلا از آنها حساب نمیبردند و میخواستند خود مارکو به مسائلشان رسیدگی کند.
مارکو سردرگم و ترسیده بود و نمیدانست کجای کار اشتباه کرده است.
یک روز که برای انجام اموری به بانک رفته بود و با رئیس بانک، که از دوستان قدیمی پدرش بود، در اینباره درددل میکرد، رئیس بانک با خنده گفته بود: شنیدهای شیطان در جزئیات است؟
مارکو از بانک بیرون آمد و توی دلش گفت: چه مسخره و بیربط!
کمتر از دو سال بعد، مجموعهی عریض و طویل شرکتهای آقای گونزالو ورشکست شد.
پرستوامیری
/channel/mashgh_dastannevisi
چیزی راجعبه اصطلاح ژاپنیِ "ایکیگای" شنیدید؟
دلیلی برای بیدار شدن در صبح!
اینجا ببینید:👇
https://www.instagram.com/reel/C_DlfzzN1M7/?igsh=MWlhczBrbmYzZmp1bg==