متوقع بودن، گاهی تنها -و احتمالا بدترین- راهیست که فرد بلد است تا به وسیلهی آن، به خودش ثابت کند هنوز برای دیگران دوستداشتنی و ارزشمند است!
پرستوامیری
@engaarr
@engaarr
برای اولین گروهِ گروهدرمانی، یک نفر ظرفیت باقی مونده.
این گروهدرمانی مبتنی بر رویکرد طرحوارهدرمانیه.
اگر شما مشکلات مزمن در روابط دارید؛
اعتماد کردن براتون سخته؛
خودتون رو ارزشمند و دوستداشتنی نمیدونید؛
احساس شکست و ناکافی بودن دارید؛
احساس تنهایی مزمن میکنید؛
احساس میکنید هیچوقت کسی صداتون رو نشنیده و درک نشدید؛
این گروه برای شما مناسبه.
جلسات حضوریه؛
دوشنبهها ۱۴ الی ۱۷
در کلینیک تخصصی دیبا
تبریز، زعفرانیه
به ما پیام بدید:
پیامک، واتساپ، تلگرام:
۰۹۳۶۵۷۰۵۱۷۱
داستان مراقبت
پاملا تمایل عجیب و وسواسگونهای به انسانهای آسیبدیده داشت! یکبار روانکاوش به او گفته بود در میل تو به مراقبت از دیگران، هیچ فضیلت اخلاقی وجود ندارد، و این رفتار فقط نوعی وسواس است.
اما هرچه بود هم پاملا و هم اطرافیانش از این میل، بهرهمند میشدند.
این تمایل، در روابط با مردان بیشتر هم میشد. پاملا، زن مورد توجهی بود برای مردان.
چهره و لبخند دلنشینی داشت، آرام، منفعل و در عین حال سرزنده و پرشور بود، و مردها از معاشرت با او لذت میبرند. اما پاملا برخلاف زنهای دیگر، جذب ظاهر، ثروت یا موقعیت یک مرد نمی شد، بلکه جذب زخمهای روانی او میشد.
او مرد زخمی را از هفت فرسخی تشخیص میداد، نوعی شهود ذاتی داشت در این کار که در طی سالها، تجربه آن را تقویت کرده بود. مردهای زخمی هم فورا جذب گرمی و آرامش ذاتی او میشدند.
اما چه چیز این روابط برای پاملا جذابیت داشت. در واقع، شروع رابطه با مرد زخمی و آسیبپذیر، برای پاملا، شروع زندگی بود!
پاملا تکهتکهی خود را به رابطه تزریق میکرد. اگر لازم بود یک دوست خیرخواه میشد، یک مادر دلسوز، یک درمانگر همدل، یک مربی جدی و عاقل، یک دختر لوس و شیطان، یک معشوقهی پرحرارت و ... اینها تمام نقشهایی بود که پاملا بهخاطر شخصیت بیش از اندازه منفعلش میتوانست ایفا کند.
اما این روابط نقطه پایانهای نسبتا ثابتی داشتند.
گاهی زخمهای مرد التیام پیدا میکرد و دلیلی که رابطه بهخاطر آن شکل گرفته بود دیگر اعتباری نداشت. آنگاه یا آن مرد، میرفت پی زندگیاش یا پاملا یکطوری رابطه را تمام میکرد.
و گاهی هم تقلاهای پاملا هیچ اثر و التیامی نداشت. اینجا اوضاع پیچیدهتر میشد. این وضعیت برای پاملا این معنا را داشت که هیچ فایدهای در این جهان ندارد؛ ناکام و سرخوره و حتی خشمگین میشد. مرد مقابلش را ناسپاس خطاب میکرد و با نقاب زنی قربانی که مورد سواستفاده قرار گرفته است از رابطه بیرون میآمد و در انتظار برای داستانِ بعدیِ مراقبت.
پرستو امیری
انسان تمایل دارد جریانات درونی و روانی خود را به جهان نسبت دهد؛ مثلا یک روز که احساس غم و افسردگی دارد احساس میکند هوا هم غمانگیز است؛ آدمها هم گرفته و غمگیناند؛ گویی آرزو میکند در تجربهی احوال درونیاش تنها نباشد.
دکتر پرستوامیری
@engaarr
@engaarr
@engaarr
ما نهادهای تضمینکنندهی صمیمیت (خانوادهی بزرگ، همسایگان، مراسم سنتی و ...) را از دست دادیم تا امروز از فرط تنهایی و فقدان صمیمیت، برای غریبهای که در خیابان تابلوی "آغوش باز و مجانی" در دست گرفتهاست ذوق کنیم و خودمان را در آغوش او بیاندازیم و برای لحظهای صمیمیت را تجربه کنیم!
دکتر پرستوامیری
@engaarr
@engaarr
@engaarr
یک باور دردسرساز کمالگراها این است که باور دارند فقط خودشان کارها را به بهترین شکل انجام میدهند و اگر کارها را به دیگران واگذار کنند خرابکاری اتفاق میافتد.
این باور باعث میشود مسئولیت تمام کارهای ریز و درشت را خودشان به عهده بگیرند. و در نتیجه فشار و اضطراب خیلی زیادی را متحمل میشوند.
اگر شما هم اینطور هستید، برای بیرون آمدن از این وضعیت چند سوال از خودتان بپرسید:
آیا ضروریست که همه کارها به بهترین شکل و بدون نقص انجام شود؟
چه اتفاقی میفتد اگر بعضی کارها به بهترین شکلشان انجام نشوند؟
اگر کار مشخصی را به دیگری بسپارید، بدترین/بهترین/محتملترین حالتی که ممکن است پیش بیاید چیست؟
آیا فشار و هزینهای که متحمل میشوید به چیزی که بهدست میآورید میارزد؟
دکتر پرستوامیری
@engaarr
@engaarr
@engaarr
کارگاه مهارت حل مساله و تصمیمگیری
۴ ساعت
دوشنبه ۲۲ خرداد
از ساعت ۱۳ الی ۱۷
کارگاه به صورت آموزش، مشارکت و تمرین عملی، به شکل حضوری (در کلینیک دیبا در تبریز) آنلاین، و آفلاین (ارسال فایل ضبط شده جلسه) برگزار میشه.
برای اطلاعات بیشتر:
واتساپ و پیامک:
۹۰۴۴۷۵۳۲۲۴
۰۹۳۶۵۷۰۵۱۷۱
و تلفن:
041 3330 0116
041 3333 4121
با ارائه گواهی معتبر از انجمن مطالعات رواندرمانی ایران و مورد تایید سازمان نظام روانشناسی و مشاوره
مراجعی دارم که از بچگی خارج از کشور زندگی کرده. فارسی را بلد است، اما به انگلیسی مسلطتر. گاهی وسط حرفهاش وقتی هیجانزده میشود، چند دقیقهای انگلیسی صحبت میکند. یک بار ازش پرسیدم وقتی با انگلیسی حرف زدن راحتتری چرا یک درمانگر انگلیسی زبان را انتخاب نکردی؟ گفت: شما که فارسی حرف میزنید احساس آرامش بیشتری میکنم.
انگار زبان مادری، تسکین است؛ اولین بارهایی که در رنج و گریه بودیم، مادر ما را در آغوش کشید به چه زبانی با ما حرف زد؟ به چه زبانی قربان صدقهمان رفت؟ به چه زبانی لالایی خواند؟
انگار در بزرگسالی هم برای تسکین دنبال همان آواییم.
دکتر پرستوامیری
@engaarr
@engaarr
@engaarr
قرار نیست تو کارگاه حل مساله و تصمیمگیری فقط حرفهای قدیمی، تکراری و کلیشهای بزنیم.
قراره در مورد دو مهارت مهم حل مساله و تصمیمگیری کمی عمیقتر فکر کنیم و باهم حرف بزنیم.
قراره بتونیم خودمون رو در مواجهه با مسائل و تصمیمهای زندگی بشناسیم،
و در نهایت یاد بگیریم چطور مسائلِ ریز و درشت زندگیمون رو حل کنیم و در بزنگاههای سخت و آسون، درست تصمیمگیری کنیم.
بارِ دو موضوع از نوزادی بر دوش ما باقی میماند؛
نیازهای بنیادینِ ارضانشدهمان؛
و پیامهای والدینمان.
در بزرگسالی، اولی را به شکل حالتهای ناخوشایندِ روانی/هیجانی تجربه میکنیم؛
و دومی را به شکل باورها، قضاوتها و باید/نبایدها.
و تعامل این دو، برای همیشه بر زندگی ما اثر میگذارد.
دکتر پرستوامیری
@engaarr
@engaarr
@engaarr
نحوهی نمادسازیِ ما از جهانِ بیرونی و درونیمان -که آن را زبان مینامیم- بر ساختار و فرایندهای روانیِ ما، بر دنیای پدیدارشناختیِ ما و بر ارتباط ما با جهان، تاثیر میگذارد.
تفاوتی جدی وجود دارد بین تجربهی انسانی که میگوید:
"من افسرده هستم."
و انسانی که میگوید:
"من خودم را افسرده کردهام."
در دستور زبان آلمانی، بهجای من افسردهام، گفته میشود: من خودم را افسرده کردهام.
دکتر پرستوامیری
متخصص روانشناسی سلامت
@engaarr
@engaarr
@engaarr
یکی از مهمترین وظایف و در عین حال چالشهای ما در دنیای امروز، حل مساله و تصمیمگیریست.
ما، به نسبت پدربزرگها و مادربزرگهایمان، با گزینههای بسیار بیشتری در زندگیمان مواجه هستیم.
آنها به دلیل کم بودن گزینهها، خیلی زود تکلیفشان با زندگی، کار، ازدواج و غیره روشن میشد.
اما ما -خوشبختانه یا متاسفانه- گزینههای بسیار بیشتری داریم که هر یک از آنها با خود پیامدهایی به زندگی ما وارد میکنند. از انتخابهای کوچک مانند خرید لباس یا گوشی موبایل تا انتخابهای بزرگتر مانند رشتهی تحصیلی، انتخاب یا تغییر شغل، محل سکونت، ازدواج کردن یا نکردن، بچهدار شدن یا نشدن، مهاجرت کردن یا نکردن، بیرون آمدن یا نیامدن از رابطه و ...
به همهی این الزامات بیرونی، مشکلات درونی خودمان، از جمله افسردگی،
اضطرابها و ترسها، وسواسها و تردیدهای مزمن، کمالگرایی، عدم تحمل بلاتکلیفی و غیره را هم اضافه کنید تا ببینید چقدر کار سختتر و پیچیدهتر میشود.
اما، در عین این پیچیدگی، فراموش نکنیم که حل مساله و تصمیمگیری، مهارتهایی هستند که مانند هر مهارت دیگری، میتوان آنها را اصولی آموخت، تمرین کرد و در آنها ورزیده شد.
ورزیدگی در حل مساله و تصمیمگیری در دنیای امروز، یک مهارت ضروریست که علاوه بر کاهش دردسرها و مشکلات بعدی، زندگی ما را را ارزشمندتر و معنادارتر میکند.
در نهایت، کارگاه حل مساله و تصمیمگیری را با هدف تمرین و ورزیدگی در این مهارت مهم، و به امید حرکت در مسیر ارزشها در زندگی طراحی و برنامهریزی کردهام.
دکتر پرستوامیری
متخصص روانشناسی سلامت
@engaarr
@engaarr
@engaarr
در جوابِ "حالت چطوره؟"
میتونیم همزمان بگیم:
عالیام
یا
افتضاحم؛
بستگی داره کی ازمون پرسیده باشه.
دانی که چرا سِرِ نهان با تو نگویم؟
طوطیصفتی، طاقت اسرار نداری!
@engaarr
@engaarr
صمیمیت پدیداریست پیچیده و سردرگمکننده.
پیچ و خمهای عجیبی دارد؛ عمارتیست با اتاقهایی تو در تو؛ بعید میدانم ممکن باشد که بتوان با یک نفر به تمام اتاقهای آن وارد شد.
ممکن است با یک نفر در عمیقترین لایههای فکری هم شریک شوید، اما هرگز نتوانید به او بگویید امروز داشتم از غصه دق میکردم. انگار اتاقهای عاطفی/احساسی به روی او بسته شدهاست.
و برعکس ممکن است یک نفر هیچ چیز از افکار شما نداند، اما به راحتی دستش را بگیرید و ببریدش به اتاقِ غصه، اضطراب و حالِ ناخوشتان.
دکتر پرستوامیری
@engaarr
@engaarr
@engaarr
در سالن انتظار، نوزادِ چند ماهه، گوشهی مجلهی توی دست مادرش را برد به سمت دهان و گاز گرفت؛ مادر فورا مجله را از دهانش بیرون کشید و بهجای آن دستش را گرفت کشید روی جلد مجله و با لبخند گفت: نازی نازی ...
بچه هم به تبعیت از شیوهی مادر، با خنده شروع کرد به ناز کردن مجله.
مادر به مثابه میانجی، نوزاد را با جهان مواجه میکند و شیوهی خاصِ میانجیگری مادر، برای همیشه روی مواجههی انسان با جهان اثر میگذارد.
مواجههی شما با جهانِ پیرامون، با اشیایی که هرروز با آنها سروکار دارید، با معشوق، با خودتان، همه متکیست بر شیوهی همراهیِ مادرتان در ابتداییترین برخوردهای شما با جهان؛ با پستان مادرتان، با گوشهی یک مجله، یک قاشق، اسباببازی، بندکیف مادر و ...
دکتر پرستوامیری
@engaarr
@engaarr
@engaarr
چوچو کلاغه
هرصبح مامان کلاغها بعد از دادن صبحانه به بچه کلاغها، شروع میکردند به آموزش دادن به آنها. اینکه چطور پرواز کنند؛ چطور فرود بیایند؛ چطور روی زمین غذا پیدا کنند و چطور لانه بسازند.
آن روز صبح هم مثل هر روز باغ پر بود از قارقار مامان کلاغها و بچه کلاغها.
مامانِ چوچو هم داشت به بچههایش آموزش میداد. چوچو ترسو بود و کمی ناتوان. همه همسن و سالها و خواهر و برادرهایش پریدن از بلندترین شاخهها را هم یاد گرفته بودند. اما چوچو فقط از این شاخه به آن شاخهی نزدیک میپرید.
مادر ناامیدانه پرشهای کوتاه چوچو را نگاه میکرد؛ فکر کرد اگر ببرمش روی بلندترین شاخه و خودم پرواز کنم، شاید چوچو به اعتمادِ من پرواز کند یا هم بالاخره از گرسنگی پایین بیاید. اخیرا خانم کلاغ همسایه بهش گفته بود چوچو را زیادی لوس کردهای باید با ترسش روبهرو شود وگرنه هیچوقت قادر به پرواز نخواهد بود.
مامان کلاغه، چوچو را شاخه به شاخه بالا برد بعد خودش پرواز کرد و آمد پایین.
چوچو وحشت کرد. بال بال میزد اما با پنجههایش سفت شاخه را چسبیده بود.
خواست مثل همیشه شاخه به شاخه پایین بیاید. پرید روی شاخه پایینی. با مادرش که از پایین نگاهش میکرد چشم تو چشم شد. ناامیدی را توی چشمهای مادرش میدید. از خودش بدش آمد. چرا انقدر ترسو و ناتوان بود؟ هرجور شده باید میپرید.
از آن بالا داد زد: مامان میخوام بپرم.
مادر با شادی جواب داد: بپر! نترس! هر جوجه کلاغی همسن تو میتواند از این ارتفاع بپرد. بپر! نترس!
چوچو پرید. ولی چوچو واقعا بلد نبود چطور و با چه سرعتی بال بزند، بالهای ناتوان و کمزوری هم داشت.
سقوط کرد و افتاد پایین درخت. درجا مرد.
پرستو امیری
.
من داستاننویس نیستم، اما روایت کردن به روشِ داستان رو بسیار دوست دارم.
گاهی موضوعاتی که با اونها مواجه میشم رو به شکلِ داستانی کوتاه، در کانال مشقِ داستاننویسی، مینویسم.
خوشحال میشم که همراهم باشید.
/channel/mashgh_dastannevisi
@engaarr
این واقعیت را هم باید یاد گرفت و کسب کرد که اصولا هیچ چیز ثابت و ابدی نیست، همه چیز موقتی ست؛ باید یاد گرفت با این آدم های موقتی، احساسات موقتی، عقاید و باورهای موقتی زندگی کرد.
زندگی، گذر زمان، رشد شخصی، شرایط، پیدا شدن آدم های جدید، مرگ و خیلی چیزهای دیگر باعث کمرنگ شدن و یا از بین رفتن روابط می شوند. تقصیر هیچکس نیست. آدمی ست و این بی ثباتی ها. بلوغ یعنی یاد بگیریم که در مسیر زندگی، آدم ها با ما همسفر میشوند و ممکن است یک جایی راهشان از ما جدا شود؛ ممکن است برای همیشه راهمان یکی شود، هیچ معلوم نیست، اما باید به راه مان ادامه بدیم.
وقتش که برسد باید همه چیز را رها کرد، اینگونه بهتر است. با گذر زمان، همه چیز می گذرد. این خاصیت زندگی ست.
پرستو امیری
#ترانه #avecletemps
#روابط #رابطه #زندگی #گذر_زمان #عشق #جدایی #شکست_عشقی #شکست_عاطفی
#موسیقی #موسیقی_فرانسوی #فرانسه
https://www.instagram.com/p/B4Wuojegobu/?igshid=MTc4MmM1YmI2Ng==
نقصِ توجه و تمرکز در بزرگسالانِ مبتلا به اختلال بیشفعالی و نقص توجه، منجر به رفتارهایی میشود (مانند فراموشی و اهمالکاری در کارها، نصفه رها کردن فعالیتها، تصمیمگیریهای تکانشی و ناگهانی) که ممکن است از سمت اطرافیان، به اشتباه، عدمِ مسئولیتپذیری، بیخیالی، سربههوایی یا لجبازی تلقی شود.
هرچند که دانستن این موضوع، نباید موجبِ توجیه همه جانبهی این رفتارها شود؛ به هر حال مسئولیتِ جستجوی درمان و تلاش برای تغییر در بزرگسالان مبتلا به نقصتوجه و بیشفعالی، بر عهده خود این افراد است.
دکتر پرستوامیری
@engaarr
@engaarr
@engaarr
آن موجود گرم و نرم و مهربان،
-مادر-
پستانش را از دهانم بیرون کشید،
لبخندی به من زد و از پیش چشمانم رفت.
با چشمانی گرد و متعجب و دهان بازِ تازه از پستان گرفته شده، رفتنش را تماشا میکردم.
ماتم گرفتم، شاید وحشت کردم.
اما ناگهان،
از جایی که نمیدیدمش صدایم زد؛ با ذوق خندیدم و از سر اشتیاق دست و پایم را تکان دادم.
مادر رفته بود، اما صدایش بود، با من حرف میزد؛ احتمالا از آشپزخانهای، بالکنی، حمامی، جایی در این دنیا.
آن لحظاتِ تعلیق، آن زمانِ دشوار، بین ندیدن و شنیدن مادر، نمود نابی از دلهره و اشتیاق بود.
در آن لحظات، مادر نمیدانست برای همیشه،
تعلیق و دلهره و اشتیاق را در جانم به یکدیگر گره میزند.
پرستو امیری
@engaarr
@engaarr
@engaarr
کارگاه حل مساله و تصمیمگیری برای چه کسانی مناسبه؟
در واقع مهارت حل مساله و تصمیمگیری برای همه لازمه، چرا که همه ما در زندگی هرروزه با مسائل و تصمیمات زیادی مواجه هستیم و باید بهشون رسیدگی و حلشون کنیم.
اما اگر شما
اصولا در تصمیمگیریها دچار تردید مزمن و وسواس فکری میشید و مدام تصمیمات رو به تعویق میندازید.
اگر در مواجهه با مسائل دچار اضطراب میشید و نمیتونید حل مساله کنید.
اگر زیاد احساس پشیمونی رو تجربه میکنید.
و اگر تو زندگیتون با مسائل و انتخابهای زیادی مواجه هستید.
این کارگاه برای شما ضروریه.
ازدواج، سلف سرویس نیست که یک چیزهاییاش را بردارید، یک چیزهایی را نه!
نمیتوانید امنیت روانی/عاطفی/جنسی ازدواج را بردارید، اما تعهدش را نه!
نمیتوانید محبت، توجه، امنیت مالی، غذای گرم و رختخواب گرم را بردارید، اما وقت گذاشتن، متعهد بودن، سرمایهگذاری عاطفی/روانیاش را نه!
ازدواج میزیست که چیده شده و تمام آن را باید بخورید.
دکتر پرستوامیری
@engaarr
@engaarr
@engaarr
در زندگیِ بشر، بیشمار امور و سوالاتی وجود دارند که بلاتکلیف و بیپاسخاند.
اموری که برای هزاران سال، منطق، فلسفه، استدلال، علم و غیره نتوانستند پاسخی قطعی برای آنها دست و پا کنند.
خیر و شر؛ مرگ؛ زندگی؛ راستی و کژی؛ معنای زندگی؛ انواع فضائل و رذایل؛ و غیره.
نکتهی دردناک ماجرا این است که ما برای زندگی کردن -چگونه زیستن- به پاسخ اینها نیاز داریم؛ اما به هر دری که بشر تا کنون گشوده، میزنیم، به انواعی از پاسخها -حتی ضد و نقیض- در موردشان میرسیم و نمیدانیم به کدام تکیه کنیم برای معنا دادن به خود، جهان و امورمان؛ برای پیدا کردن راهمان در زندگی.
اما ... چارهای نیست جز انتخاب.
ما ناچاریم از بین پاسخهای ممکن، به یکی دل ببندیم و فلسفه و معنای زندگیمان را بر اساس آن پیش ببریم.
اینکه برچه اساس انتخاب کنیم خودش راه دشواریست؛ با مطالعه، استدلال یا احساس خودمان؟ با تکیه بر علم؟ اگر دینباوریم بنابه آموزههای دینیمان؟ متناسب با فرهنگ یا سخن آبا و بزرگانمان؟ ...
هرچه هست، نمیتوانیم تا پایان عمر سرگردان و بلاتکلیف بین پاسخهای موجود بمانیم و زندگی را معطل کنیم.
دکتر پرستوامیری
@engaarr
@engaarr
@engaarr
تردید، همیشه هم نشانهای از اشتباه بودن مسیر یا انتخاب نیست. در واقع در اغلب انتخابها و مسیرها، تردید حضور دارد. (نکند آن انتخاب دیگر بهتر بود!)
اما اعتنای بیش از اندازه و تکیه بر تردید، به عنوان یک اطلاعات مهم در تصمیمگیریها، ممکن است ما را به دردسر بیندازد و موجب شود نتوانیم یک مسیر را متعهدانه بهپیش رویم، و مدام مسیرمان را تغییر دهیم.
بنابراین، بهتر است با حضورِ تردید، به عنوان بخشی از انتخابها و مسیر زندگی کنار بیاییم، بیآنکه بخواهیم هرلحظه به آن اعتنا کنیم.
دکتر پرستوامیری
@engaarr
@engaarr
@engaarr
@dourha_ensani
درون گرا باشید و از آن لذت ببرید.
دکتر پرستو امیری
متخصص روانشناسی سلامت
شاید اگر بگوییم این روزها جهان بیش از هر زمانی در دست برونگراهاست بزرگنمایی نکرده باشیم!
برونگراها همهجا توجهها را به خودشان جلب میکنند؛ در مهمانی، در کلاس درس، در جلسات کاری، در روابط دوستانه و اجتماعی، در رسانهها و در شبکههای اجتماعی. حتما شما هم دوستانی دارید (یا شاید خودتان جز آنان باشید) که مدام در حال فعالیتهای اجتماعی و پرهیجان، سفرهای دسته جمعی، مهمانی و دورهمی هستند و تجربیات لذت بخششان را در شبکههای اجتماعی به اشتراک میگذارند. برونگراها اجتماعیتر، پرحرف.تر و پرانرژیترند؛ دوستان بیشتر و تجارب پرهیجان بیشتری دارند و به هر طرف نگاه کنید برونگرایی را میبیند که به نظر میرسد دارد از زندگی نهایت لذت را میبرد.
هیچ شکی نیست که درونگراها لذتهای خاص خودشان را از زندگی میبرند؛ اما به نظر میرسد جهان واقعی و مجازی فشار مضاعفی بر آدمها وارد میکند برای برونگرا بودن و بهرهمندی از فعالیتها و لذتهای خاص برونگرایانه.
متن کامل این یادداشت را در لینک زیر بخوانید؛ در سایت دورها:
http://dourha.ir/?p=601
(این یادداشت پیشتر در روزنامه خراسان منتشر شده است.)
کارگاه مهارت حل مساله و تصمیمگیری
۴ ساعت
دوشنبه ۲۲ خرداد
از ساعت ۱۳ الی ۱۷
کارگاه به صورت آموزش، مشارکت و تمرین عملی، به شکل حضوری (در کلینیک دیبا در تبریز) آنلاین، و آفلاین (ارسال فایل ضبط شده جلسه) برگزار میشه.
برای اطلاعات بیشتر:
واتساپ و پیامک:
۹۰۴۴۷۵۳۲۲۴
۰۹۳۶۵۷۰۵۱۷۱
و تلفن:
041 3330 0116
041 3333 4121
بعضی وقتها آدم نمیتونه یا بلد نیست احساسش رو بیان کنه، اما بعضی وقتها حتی خودشم نمیدونه احساسش چیه که بیانش کنه. دردِ احساسِ ناشناخته و غریبه حتی بیشتر از درد احساسهای بیان نشدهاست.
دکتر پرستوامیری
@engaarr
@engaarr
@engaarr
ای باغ چه شد مدفنِ خونینکفنانت؟
کو خاکِ شهیدانِ کفنپیرهنانت؟
تا سربْ که پاشیده و تا لاله که چیده است
در سینه و سیمای بهارینبدنانت
آه ای وطن! ای خورده به بازارِ شقاوت
بس چوب حراج از طرفِ بیوطنانت
خونِ که شتک زد ز پدرها و پسرها
بر صبحِ یتیمان و شبِ بیوهزنانت
رودابهی من! رودگری کن که فتادند
در چاهِ شغادانِ زمان، تهمْتنانت
رگبار گرفت آنگه و بارید ز هر سو
بر سینه و سر، نیزه و شمشیر و سنانت
ای باغِ اهوراییام افسوس که کردند
بیفرّه و بیفرّ و شکوه، اهرمنانت
همخوانِ نسیمم من و همگریهی باران
در ماتمِ سرخِ سمن و یاسمنانت
#حسین_منزوی
@engaarr
آنچه میشنوید، باغ اهورایی نام دارد که قطعهای است از آلبوم با من بخوان، با صدای #علیرضا_قربانی و آهنگسازی #حسام_ناصری.
@engaarr