معمولا از مراجعانم دو مورد را میپرسم؛
در خانوادهی شما
چه کسی و با چه معیاری موفق محسوب میشود؟
و چه کسی و با چه معیاری شکستخورده؟
این دو سوال اطلاعات زیادی دربارهی فضای خانوادگی، تشویقها، تحسینها، تنبیهها و سرزنشها میدهد.
(شما به این دو سوال فکر کنید؛ آیا ارتباطی بین پاسخها و الگوهای رفتاری/فکری/احساسی فعلیتان میبینید؟)
دکتر پرستوامیری
@engaarr
@engaarr
@engaarr
.
دکتر عباسی، استاد فلسفه، تصحیح کردند که:
به جای استدلال، از کلمهی عقل باید استفاده بشه در اینجا.
ما پنج منبع مهم شناخت داریم که یکی اش عقل است. استدلال منبع مستقلی نیست. استدلال داده های این منابع را پردازش می کنه. به این معنا که از مقدماتی به نتایجی میرسد.
عقل، بردهی هیجان است ...
.
✅️ کارگاه نیروی التیامبخش نوشتن برای چه کسانی مناسب است:
مردان! شاید باورتان نشود اما ما تاکید داریم مردان از این کارگاه بهره بیشتری خواهند برد، از این جهت که کمتر تمایل به حرف زدن، درد دل کردن و ابراز احساسات دارند؛ نوشتن راه امنتری برای مردان است!
کسانی که یک مصیبت تلخ و دردناک را پشت سر گذاشتهاند.
کسانی که یک سوگ حل نشده یا پیچیده را تجربه کردهاند.
کسانی که شکست عاطفی را تجربه کردهاند.
کسانی که در تنظیم احساساتشان مشکل دارند و اغلب از این بُعد آسیب میبینند.
اگر در حال حاضر، در میانهی یک حادثهی دلخراش هستید؛ مثل دست و پنجه نرم کردن با یک بیماری، طلاق، زندگی با شرایط دشوار محیطی و ...
کسانی که بیش از حد راجع به اتفاقات گذشته نشخوار ذهنی میکنند یا مدام نسبت به آینده نگرانی میبافند.
دکتر پرستو امیری
متخصص روانشناسی سلامت/ رواندرمانگر
@engaarr
@engaarr
عزیزِ جان!
نمیتوانی منتظر شوی تا زخمهایت خوب شوند، بعد زندگی کنی. زندگی منتظر تو نمیماند!
بعضی زخمها هرگز خوب نمیشوند، بعضیهایشان التیام مییابند، بعضی فراموش میشوند و جایِ بعضی از آنها برای همیشه با تو باقی خواهد ماند.
اما تو تنها نیستی؛ تو تنها کسی نیستی که زخمی شدهای. هیچ انسانی در هیچجای تاریخ نبودهست که زخمی نشده باشد و درد نکشیده باشد و رنج نکشیده باشد.
همه یکجایی رهاشدهاند، یک جایی خیانت دیدهاند، یکجایی مورد ظلم بودهاند، یکجایی آسیب دیدهاند، یکجایی نادیده گرفته شدهاند، یک جایی زیرپا له شدهاند. همه، زخمیاند. زخمهای تو زخمِ "انسان بودنِ" توست. میلیاردها انسان، پیش و پس از تو، با این زخمها زیستهاند و خواهند زیست.
بهجای تلاش برای فرار از زخمها، بهجای جا ماندن، گیر کردن و درگیر شدن با زخمها، بهجای نکوهشِ زندگی، زخمهایت را بهعنوان بخش ارزشمندی از وجودِ خودت بپذیر و
به پیش برو.
گذر زمان، رشد کردن و ارزشمند زندگی کردن، زخمهای تو را التیام خواهند داد.
زخمهایت را ببخش و اجازه بده خاکِ حاصلخیزی باشند برای رشد تو، اجازه بده جای زخمهایت محل رویش بالهای پروازت باشند.
زخمهایت را عزیز بدار و با "ارزشمند زندگی کردن" بر آنها مرهم بگذار.
دکتر پرستوامیری
@engaarr
@engaarr
اینکه از هر نظام فکری، یک تکهای که دوست دارید را بردارید و به زخمِ یک گوشه از زندگیتان بزنید، باعث میشود نتوانید به یک معنای انسجامبخش برای زندگی برسید و برای خودتان یک جهانبینی قابل اتکا بسازید.
در نتیجه، در بزنگاههای مسیر زندگی، سردرگم و مضطرب میشوید.
جهانبینی و معنای زندگی، کلانترین باوریست که انسان برای خود میسازد، و این کلانباور، باید بتواند لحظهلحظهی زیستن او، وجوه مختلف زندگی و عملکردش را هدایت کرده و انسجام ببخشد.
درست مانند نخ تسبیح که دانههای آن را بههم متصل نگه میدارد.
(پ.ن: مدتی پیش در منزل یکی از دوستانم، با ترکیب عجیبی از عود هندی، دریمکچر، مجسمهی کوچکی از بودا، یک تسبیح بزرگ چوبی افریقایی، موسیقی مدیتیشن چینی و ... مواجه شدم؛ و البته رفته بودم برای پختن غذای نذری به او کمک کنم!)
پرستو امیری
@engaarr
@engaarr
کمالگراها در حوزه درونروانی نیز به دنبال بینقص بودن هستند.
آنها سادهترین تجارب انسانی را نقص پنداشته و بابت آنها خودشان را تحت فشار قرار میدهند:
نباید افکار منفی داشته باشم.
نباید ناراحت، مضطرب یا خشمگین باشم.
نباید هیچ رفتار بدی داشته باشم.
کمالگراها مدام گوش بهزنگاند و کوچکترین نشانهی کامل و بیعیب نبودنِ احساسات، افکار و رفتار خود را فورا متوجه میشوند.
دکتر پرستوامیری
@engaarr
@engaarr
@engaarr
عشق به سرنوشت خویشتن
برای دوره زیادی این مفهوم را اینطور در مییافتم که مسیر خودت را در زندگی انتخاب کنی، برای آن بکوشی و پذیرای هزینههای آن باشی. هر چه آید خوش آید. مهم این است که به خواستههای خودت وفادار باشی و در راه آن از چیزی فرو نگذاری. مانند قهرمانی، حتی بینام و نشان و در خلوت وجودی خود، اتفاقات و رویدادهای زندگیات را رقم بزنی. گویی سکان کشتی زندگیات را به دست بگیری و به رغم ابر و باد نامساعد جهان پیش بروی. خطوط اشتیاق و امیالت را با سماجت و لجاجت بر دفتر هستی نقاشی کنی حتی اگر نقشی از درد و ناکامی به جا بگذاری. اما هر چه گذشت از زاویه دیگری مفهوم عشق به سرنوشت خویشتن به رویم گشوده شد. در برداشت اولی با سر به روشنی میاندیشی و دل در راه آن قوی میداری. در برداشت دومی با دل و دلایل گنگ آن راه میبری و مقام سر صرفا فرمانبری است. اینطور خودمحورانه به جنگ جهان نمیروی، به فراخوانی جهان گوش میدهی. اینطور خود حجاب خویشتنی و باید از میان برخیزی. از قلمرو آشنای خود فراتر روی و جان و تن به غرابت جهان و دیگران دهی. میل تو در مقابل جهان نیست که وفادارانه آن را بپایی تا رخداد نهایی را رقم بزنی. رخداد، میل تو را در جهان رقم میزند و البته نابهنگام. اینجا دیگر عرصه پاکبازی و جانبازی است وقتی نامه ناخوانده سرنوشت قلب ناخودآگاهت را هدف میگیرد. همچون عشق که ویران و بیخودت میکند ولی جوانه دیگری در نهادت میزند. همچون تمنای بیمحابای آزادی که در نهانت میدمد و به ماجراها میکشاند. همچون هزاران نیرنگ سرنوشت که پنهان در پس پرده برای هوشربایی به دنبال هستند. اگر ایمان بیاوری لمحه غریب دیگری نمیتواند تو را فرا بخواند مگر در اعماق وجودت با آن آشنا باشی.
@ravankavi1939
روزی در آخر، از خودمان خواهیم پرسید:
آیا حقیقتا، در این زندگی، باری -پرمعنا- متناسب با قد و اندازهی خودم تحمل کردم؟
برای آن روز، پاسخی فراهم کنیم.
پرستو امیری
@engaarr
@engaarr
انگار زندگی داره دیر میشه.
احتیاج اصالت انسان را از بین میبرد.
هرچقدر فرد به دیگران وابستهتر و محتاجتر باشد، به ناچار بیشتر به آنها اجازهی تسلط میدهد و از خود واقعیش دور میشود.
به همین دلیل همیشه در مراجعانم به مقدار سالمی از استقلال تاکید میکنم.
مستقل بودن (از لحاظ فکری، عاطفی، مالی، رفتاری و غیره)، در فضای روابط، به شما فرصتِ آزادی عمل و حرکت -بر اساس نیازها و خواستههای خودتان- میدهد.
پرستو امیری
@engaarr
@engaarr
متوقع بودن، گاهی تنها -و احتمالا بدترین- راهیست که فرد بلد است تا به وسیلهی آن، به خودش ثابت کند هنوز برای دیگران دوستداشتنی و ارزشمند است!
پرستوامیری
@engaarr
@engaarr
برای اولین گروهِ گروهدرمانی، یک نفر ظرفیت باقی مونده.
این گروهدرمانی مبتنی بر رویکرد طرحوارهدرمانیه.
اگر شما مشکلات مزمن در روابط دارید؛
اعتماد کردن براتون سخته؛
خودتون رو ارزشمند و دوستداشتنی نمیدونید؛
احساس شکست و ناکافی بودن دارید؛
احساس تنهایی مزمن میکنید؛
احساس میکنید هیچوقت کسی صداتون رو نشنیده و درک نشدید؛
این گروه برای شما مناسبه.
جلسات حضوریه؛
دوشنبهها ۱۴ الی ۱۷
در کلینیک تخصصی دیبا
تبریز، زعفرانیه
به ما پیام بدید:
پیامک، واتساپ، تلگرام:
۰۹۳۶۵۷۰۵۱۷۱
داستان مراقبت
پاملا تمایل عجیب و وسواسگونهای به انسانهای آسیبدیده داشت! یکبار روانکاوش به او گفته بود در میل تو به مراقبت از دیگران، هیچ فضیلت اخلاقی وجود ندارد، و این رفتار فقط نوعی وسواس است.
اما هرچه بود هم پاملا و هم اطرافیانش از این میل، بهرهمند میشدند.
این تمایل، در روابط با مردان بیشتر هم میشد. پاملا، زن مورد توجهی بود برای مردان.
چهره و لبخند دلنشینی داشت، آرام، منفعل و در عین حال سرزنده و پرشور بود، و مردها از معاشرت با او لذت میبرند. اما پاملا برخلاف زنهای دیگر، جذب ظاهر، ثروت یا موقعیت یک مرد نمی شد، بلکه جذب زخمهای روانی او میشد.
او مرد زخمی را از هفت فرسخی تشخیص میداد، نوعی شهود ذاتی داشت در این کار که در طی سالها، تجربه آن را تقویت کرده بود. مردهای زخمی هم فورا جذب گرمی و آرامش ذاتی او میشدند.
اما چه چیز این روابط برای پاملا جذابیت داشت. در واقع، شروع رابطه با مرد زخمی و آسیبپذیر، برای پاملا، شروع زندگی بود!
پاملا تکهتکهی خود را به رابطه تزریق میکرد. اگر لازم بود یک دوست خیرخواه میشد، یک مادر دلسوز، یک درمانگر همدل، یک مربی جدی و عاقل، یک دختر لوس و شیطان، یک معشوقهی پرحرارت و ... اینها تمام نقشهایی بود که پاملا بهخاطر شخصیت بیش از اندازه منفعلش میتوانست ایفا کند.
اما این روابط نقطه پایانهای نسبتا ثابتی داشتند.
گاهی زخمهای مرد التیام پیدا میکرد و دلیلی که رابطه بهخاطر آن شکل گرفته بود دیگر اعتباری نداشت. آنگاه یا آن مرد، میرفت پی زندگیاش یا پاملا یکطوری رابطه را تمام میکرد.
و گاهی هم تقلاهای پاملا هیچ اثر و التیامی نداشت. اینجا اوضاع پیچیدهتر میشد. این وضعیت برای پاملا این معنا را داشت که هیچ فایدهای در این جهان ندارد؛ ناکام و سرخوره و حتی خشمگین میشد. مرد مقابلش را ناسپاس خطاب میکرد و با نقاب زنی قربانی که مورد سواستفاده قرار گرفته است از رابطه بیرون میآمد و در انتظار برای داستانِ بعدیِ مراقبت.
پرستو امیری
انسان تمایل دارد جریانات درونی و روانی خود را به جهان نسبت دهد؛ مثلا یک روز که احساس غم و افسردگی دارد احساس میکند هوا هم غمانگیز است؛ آدمها هم گرفته و غمگیناند؛ گویی آرزو میکند در تجربهی احوال درونیاش تنها نباشد.
دکتر پرستوامیری
@engaarr
@engaarr
@engaarr
وسواس میتواند پاسخی باشد به تجربهی حوادث تهدیدکنندهی زندگی و احساس ناامنی. گویی فرد به مدد آیینهای وسواسی تلاش میکند جهانش را کنترل و پیشبینیپذیر کرده و از بروز اتفاقات غیرمنتظرهی دیگر جلوگیری کند. آیینهای وسواسی جهان و اتفاقات آن را از پیش طراحی و برنامهریزی میکنند.
دکتر پرستوامیری
@engaarr
@engaarr
@engaarr
دیوید هیوم میگوید: استدلال بردهی هیجان است.
استدلال نمیتواند به ما بگوید که "چه میخواهیم"؛ بلکه تنها میتواند بگوید "چگونه به آن خواسته دست یابیم".
دوباره و دوباره به این نظر بازمیگردم که انسان موجودی عاطفیست؛ انسان، تصمیمات و رفتارها و امیالش را بر اساس عواطف و هیجانات شکل داده است و بعد برای آنها دلایل منطقی میتراشد تا بتواند به آنچه میخواهد (برخاسته از هیجان و عاطفه) دست یابد.
دکتر پرستوامیری
متخصص روانشناسیسلامت
@engaarr
@engaarr
@engaarr
استاد شین
آقای شین، استاد درس فلسفه عقلی-تجربی بود. استاد بدعنق و سختگیری، که دو نوع واکنش متفاوت در دانشجویان برمیانگیخت؛ تحسین و ترس.
عادات عجیبی هم داشت. مثلا هرگز امتحان نمیگرفت؛ بلکه بر اساس نظر و برداشت خودش به دانشجوها نمره میداد.
البته که خیلیها شاکی و معترض میشدند، چراکه اغلب نمرات بسیار پایینتر از میانگین سایر اساتید بود. اما در عین حال همه ته دلشان میدانستند نمراتش منصفانهست!
حتی دو سه باری، چندنفر از دانشجویان بر سر اعتراضشان ایستادگی کرده بودند و استاد شین گفته بود از آنها امتحان میگیرم به شرطی که هر نمرهای گرفتند، بپذیرند. و تقریبا تمام دفعات نمرات امتحانی دانشجویان، کمتر از نمره اولیهشان بود! حتی آنها که درس را حسابی خوانده بودند.
استاد شین، یک عادت دیگر هم داشت و آن این بود که موقع توضیح یک مطلب، هر سه چهار جمله یکبار از مخاطبش میپرسید: درسته؟ و بهطرز گنگ و کنجکاوانهای، زُل میزد توی چشم مخاطب.
یک روز دانشجوها داشتند در بوفه دانشکده راجع به این اخلاق استاد شین حرف میزدند.
بعضیها نظرشان این بود که او به گفتههای خودش اعتماد ندارد و با این سوال دنبال تایید مخاطب است و بعضیها گمان میکردند استاد شین، به مخاطبش اعتماد ندارد؛ عدهای هم میگفتند این، فقط یک عادت است، مثل تمام عادتهای عجیب استاد شین.
یکی از دانشجوها اما فکر میکرد استاد شین از "فهمیدهنشدن" وحشت دارد. البته که حرفش را توی دلش نگه داشت.
پرستو امیری
در جهانی که فیلم باربی، تبدیل به نوعی جنبش اجتماعیِ -صورتی- میشه و به راحتی در تعداد زیادی از آدمها، نوعی هویت جمعی شکل میده،
با من از آزادی اراده حرف نزنید.
پرستو امیری
@engaarr
اغلب به مراجعانم نوشتن را به عنوان یک روش التیامبخشِ فکری/هیجانی پیشنهاد میکنم و اغلب هم نتایج شگفتانگیزی را دیدهام.
اما این نوع نوشتن -که به آن نوشتن ابرازی میگوییم- اصول و آداب خودش را دارد که اگر رعایت نشود نه تنها بیفایده خواهد بود بلکه ممکن است به روشی برای نشخوار بیپایان افکار تبدیل شده و آسیبرسان هم باشد.
دکتر سامان نونهال را از دوره دکتری میشناسم. پژوهشگر و مترجمی توانمند و حرفهای که چندسالی هم هست در حوزه نوشتنِ ابرازی تفکر و تحقیق میکند و کتابی با عنوان این کارگاه -نیروی التیامبخش نوشتن- نیز ترجمه کرده است.
این کارگاه را با همکاری ایشان و با هدف آموزش و تمرین نوشتنِ ابرازی طراحی کرده و برگزار میکنم و امید دارم گام مفیدی باشد برای جستجوگران سلامتِ روان.
کارگاه به صورت آنلاین در گوگلمیت برگزار میشود.
برای حفظ کیفیت و فرصت تمرین گروهی، ظرفیت محدود است.
زمان دقیق بعد از تکمیل ظرفیت و با هماهنگی تمام اعضا، تعیین خواهد شد.
جلسهی اول را در خدمت دکتر نونهال خواهیم بود و جلسات بعدی را من برگزار خواهم کرد.
دکتر پرستو امیری
@engaarr
هرچقدر حجم نیازی که در رابطه رد و بدل میشود بیشتر باشد، احتمال ناکامی و برآورده نشدن آن هم بیشتر میشود؛ در نتیجه احتمال اینکه از سمت پدر و مادر، همسر و دوست صمیمیتان احساس ناکامی کنید بسیار بیشتر از همکار، استاد، یا دوست دورتان است.
اینبار که به ذهنتان آمد که فلان همکار یا استادم من را بیشتر از همسر یا والدینم درک میکند این حقیقت را به یاد بیاورید که نیاز و توقعی که شما در ارتباط با این آدمها دارید قابل قیاس با حجم و اندازهی آنچه که در روابط بسیار نزدیک رد و بدل میشود نیست.
دکتر پرستوامیری
@engaarr
@engaarr
@engaarr
@engaarr
مادر بودن میتونه ترکیب شگفتآوری از شفقت و بیرحمی باشه؛ از ترس و جسارت.
این ویدیو رو امروز گرفتم.
گربهی مادری که پرید توی درز دیوار برای شکار کبوتر و در نهایت ...
.
.
مادرم میگه: نمیدونم دلم شاد باشه برای اون بچههای گرسنهش، یا غمگین باشه برای اون کبوتر بینوا؟
تا آخر ببینید و بهم بگید شما با دیدن این ویدیو چه احساسی داشتید؟ مشتاقانه میخونم. 👇👇👇
https://www.instagram.com/reel/CupM5kIslrC/?igshid=MTc4MmM1YmI2Ng==
آدم گرسنهای که خودش را با هله هوله سیر کند نمیرود دنبال غذای سالم. گرسنگی روانی را با مصرف و خرید و روابط سطحی، سیر نکنیم؛ نترسیم از گرسنه ماندن، از بیلذتی، از بیمعنایی. اتفاقا این گرسنگی، سائق مهمی برای جستجوی غذای سالم برای روان خواهد بود؛ در این وضعیت است که میتوانیم بهجای لذتهای زودگذر و الکی سیرکنندهی مضر، بگردیم و آن لذت و رضایت و معنای واقعی را پیدا کنیم.
دکتر پرستوامیری
@engaarr
@engaarr
@engaarr
در ارتباط با فردِ خودشیفته:
همیشه
شما مقصر هستید.
شما مسئولِ مشکلات رابطه هستید.
شما کاری میکنید که او عصبانی شود.
شما نمیتوانید او را بفهمید و درک کنید.
شما بلد نیستید چطور رفتار کنید.
شما همیشه خرابکاری میکنید.
شما ناکافی هستید.
اگر نیازهایتان را بیان کنید، پر توقع و بهانهگیر و نقنقو هستید.
اهداف، ارزشها و علائقتان مسخره و پیشِ پا افتادهاست.
دکتر پرستوامیری
@engaarr
@engaarr
@engaarr
همهی ما، تا پایان عمر دیون خود را -حتی به صورت معوقه- از شادی، رنج، اشک، خنده، ترس، شجاعت، لذت، نفرت، حقارت، دلدادگی، سوگ، اشتیاق، دلسردی، هرزگی، امید، یاس، عشق، گناه، ذلت، سرافرازی و غیره، حتما و یقینا، به جهان خواهیم پرداخت.
این، حقِ زندگی بر گردن ماست و تا نستاند، اجازه ترخیص نخواهد داد.
پرستو امیری
@engaarr
@engaarr
این تابلو، یکی از اشیاءِ خاطرهانگیز و عجیب زندگیِ من است. هربار در منزل خالهی مادرم دقیقههای طولانی میخکوبش میشدم.
در سالن انتظار، نوزادِ چند ماهه، گوشهی مجلهی توی دست مادرش را برد به سمت دهان و گاز گرفت؛ مادر فورا مجله را از دهانش بیرون کشید و بهجای آن دستش را گرفت کشید روی جلد مجله و با لبخند گفت: نازی نازی ...
بچه هم به تبعیت از شیوهی مادر، با خنده شروع کرد به ناز کردن مجله.
مادر به مثابه میانجی، نوزاد را با جهان مواجه میکند و شیوهی خاصِ میانجیگری مادر، برای همیشه روی مواجههی انسان با جهان اثر میگذارد.
مواجههی شما با جهانِ پیرامون، با اشیایی که هرروز با آنها سروکار دارید، با معشوق، با خودتان، همه متکیست بر شیوهی همراهیِ مادرتان در ابتداییترین برخوردهای شما با جهان؛ با پستان مادرتان، با گوشهی یک مجله، یک قاشق، اسباببازی، بندکیف مادر و ...
دکتر پرستوامیری
@engaarr
@engaarr
@engaarr
چوچو کلاغه
هرصبح مامان کلاغها بعد از دادن صبحانه به بچه کلاغها، شروع میکردند به آموزش دادن به آنها. اینکه چطور پرواز کنند؛ چطور فرود بیایند؛ چطور روی زمین غذا پیدا کنند و چطور لانه بسازند.
آن روز صبح هم مثل هر روز باغ پر بود از قارقار مامان کلاغها و بچه کلاغها.
مامانِ چوچو هم داشت به بچههایش آموزش میداد. چوچو ترسو بود و کمی ناتوان. همه همسن و سالها و خواهر و برادرهایش پریدن از بلندترین شاخهها را هم یاد گرفته بودند. اما چوچو فقط از این شاخه به آن شاخهی نزدیک میپرید.
مادر ناامیدانه پرشهای کوتاه چوچو را نگاه میکرد؛ فکر کرد اگر ببرمش روی بلندترین شاخه و خودم پرواز کنم، شاید چوچو به اعتمادِ من پرواز کند یا هم بالاخره از گرسنگی پایین بیاید. اخیرا خانم کلاغ همسایه بهش گفته بود چوچو را زیادی لوس کردهای باید با ترسش روبهرو شود وگرنه هیچوقت قادر به پرواز نخواهد بود.
مامان کلاغه، چوچو را شاخه به شاخه بالا برد بعد خودش پرواز کرد و آمد پایین.
چوچو وحشت کرد. بال بال میزد اما با پنجههایش سفت شاخه را چسبیده بود.
خواست مثل همیشه شاخه به شاخه پایین بیاید. پرید روی شاخه پایینی. با مادرش که از پایین نگاهش میکرد چشم تو چشم شد. ناامیدی را توی چشمهای مادرش میدید. از خودش بدش آمد. چرا انقدر ترسو و ناتوان بود؟ هرجور شده باید میپرید.
از آن بالا داد زد: مامان میخوام بپرم.
مادر با شادی جواب داد: بپر! نترس! هر جوجه کلاغی همسن تو میتواند از این ارتفاع بپرد. بپر! نترس!
چوچو پرید. ولی چوچو واقعا بلد نبود چطور و با چه سرعتی بال بزند، بالهای ناتوان و کمزوری هم داشت.
سقوط کرد و افتاد پایین درخت. درجا مرد.
پرستو امیری
.
من داستاننویس نیستم، اما روایت کردن به روشِ داستان رو بسیار دوست دارم.
گاهی موضوعاتی که با اونها مواجه میشم رو به شکلِ داستانی کوتاه، در کانال مشقِ داستاننویسی، مینویسم.
خوشحال میشم که همراهم باشید.
/channel/mashgh_dastannevisi
@engaarr
این واقعیت را هم باید یاد گرفت و کسب کرد که اصولا هیچ چیز ثابت و ابدی نیست، همه چیز موقتی ست؛ باید یاد گرفت با این آدم های موقتی، احساسات موقتی، عقاید و باورهای موقتی زندگی کرد.
زندگی، گذر زمان، رشد شخصی، شرایط، پیدا شدن آدم های جدید، مرگ و خیلی چیزهای دیگر باعث کمرنگ شدن و یا از بین رفتن روابط می شوند. تقصیر هیچکس نیست. آدمی ست و این بی ثباتی ها. بلوغ یعنی یاد بگیریم که در مسیر زندگی، آدم ها با ما همسفر میشوند و ممکن است یک جایی راهشان از ما جدا شود؛ ممکن است برای همیشه راهمان یکی شود، هیچ معلوم نیست، اما باید به راه مان ادامه بدیم.
وقتش که برسد باید همه چیز را رها کرد، اینگونه بهتر است. با گذر زمان، همه چیز می گذرد. این خاصیت زندگی ست.
پرستو امیری
#ترانه #avecletemps
#روابط #رابطه #زندگی #گذر_زمان #عشق #جدایی #شکست_عشقی #شکست_عاطفی
#موسیقی #موسیقی_فرانسوی #فرانسه
https://www.instagram.com/p/B4Wuojegobu/?igshid=MTc4MmM1YmI2Ng==
نقصِ توجه و تمرکز در بزرگسالانِ مبتلا به اختلال بیشفعالی و نقص توجه، منجر به رفتارهایی میشود (مانند فراموشی و اهمالکاری در کارها، نصفه رها کردن فعالیتها، تصمیمگیریهای تکانشی و ناگهانی) که ممکن است از سمت اطرافیان، به اشتباه، عدمِ مسئولیتپذیری، بیخیالی، سربههوایی یا لجبازی تلقی شود.
هرچند که دانستن این موضوع، نباید موجبِ توجیه همه جانبهی این رفتارها شود؛ به هر حال مسئولیتِ جستجوی درمان و تلاش برای تغییر در بزرگسالان مبتلا به نقصتوجه و بیشفعالی، بر عهده خود این افراد است.
دکتر پرستوامیری
@engaarr
@engaarr
@engaarr