essential_english | Education

Telegram-канал essential_english - Essential English

126

برگزارکننده کلاسهاي زبان خصوصي و نيمه خصوصي Follow me on Instagram on Marzie_sedaaghat And youtube on Marzie_sedaaghat learning English ارتباط با ادمين: https://telegram.me/essentialEnglish TOEFL,IELTS، MSRT, EPT,Speaking, Grammar

Subscribe to a channel

Essential English

Dear followers plz join my Instagram

Читать полностью…

Essential English

روضه به زبان انگلیسی
@essential_English

Читать полностью…

Essential English

Hello
Nice music video
@essential_English

Читать полностью…

Essential English

https://www.instagram.com/p/B8ZGGhdq4o6/?igshid=1ehsv7gw87hx5

Читать полностью…

Essential English

نصحيت هاى يک درخت:

سرافراشته و مغرور باش.
متفاوت و مستقل باش.
ريشه هايت را به ياد داشته باش.
آب فراوان بنوش.
از زيبايى طبيعى ات خوشنود باش.
از منظره لذت ببر.

✔️ @essential_English

Читать полностью…

Essential English

به ما یک زندگی خوب یا یک زندگی بد داده نشده.
به ما فقط یک زندگی داده شده
این هنر ماست که چگونه آن‌را به یک زندگی خوب یا بد تبدیل کنیم.
@essential_English

Читать полностью…

Essential English

تو لايق همون عشقى هستى كه بى چشم داشت به همه هديه ميكنى .

@essential_English

Читать полностью…

Essential English

❇️کلمه امشب

voracious / vô rā´shǝs , vǝ-/
adj.
✅سیری ناپذیر،پرخور،کسی که لاه می‌زند،ارضانشدنی،پرولع،حریص
1️⃣voracious appetite
اشتهای سیری ناپذیر

2️⃣don't be so voracious!
اینقدر حرص نزن‌!

3️⃣he read the book voraciously
با ولع همه‌ی کتاب را خواند.

@essential_English

Читать полностью…

Essential English

ترجمه متن بالا
شاهزاده هملت

🛑 سال‌ها پیش در دانمارک شاهزاده‌ای به نام هملت زندگی می‌کرد.
روزی از روزها پدر هملت که پادشاه دانمارک بود ناگهان می‌میرد و هملت خیلی ناراحت می‌شود.
بعدازآن گرترود مادر هملت خیلی زود با کلادیوس برادر شوهرش ازدواج می‌کند و حالا کلادیوس پادشاه است!
هملت با خودش می‌گوید: «چطور توانستی این کار را با من بکنی!»
شبی هوراشیو دوست هملت به او می‌گوید که شبحی در قصر است. آن شَبَح پدر هملت بود!
شبح به هملت می‌گوید: «کلادیوس مرا با زهر مسموم کرد! هملت، تو باید به خاطر من کلادیوس را به سزای کارش برسانی.
هملت گیج می‌شود. نمی‌داند که باید حرف‌های آن شبه را گوش کند یا نه و نمی‌داند چه کند
حالا هملت کارهای عجیبی می‌کند. بدجنس و عصبانی است و نامزدش اوفیلیا را می‌رنجاند.
هملت به اوفیلیا می‌گوید: «از من دور شو! تنهایم بگذار!»

اوفیلیا می‌گوید: «آه، چقدر بدجنس شده است!»
یک روز یک گروه هنرپیشه وارد قصر می‌شوند و هملت نقشه‌ای می‌کشد. او از هنرپیشه‌ها می‌خواهد نقش‌هایشان را عوض کنند. نمایشنامه جدید ماجرای پادشاهی است که مثل پدر هملت مسموم شده است.
هملت با خود می‌گوید: «من با این نمایشنامه پادشاه را گیر می‌اندازم.»
وقتی کلادیوس نمایش را تماشا می‌کند بسیار نگران شده و فرار می‌کند. هملت او را می‌بیند و حقیقت را می‌داند.
حالا کلادیوس نگران خطری است که هملت برایش دارد و با لرتیز برادر اوفیلیا نقشه‌ای می‌کشد.
کلادیوس می‌گوید: «تو با هملت مسابقه شمشیرزنی می‌دهی و ما شمشیر را زهرآلود می‌کنیم و در جام نوشیدنی‌اش هم زهر می‌ریزیم.»

لرتیز و هملت می‌جنگند. لرتیز هملت را خونی می‌کند اما در حین جنگ، هملت شمشیر لرتیز را می‌گیرد و با آن، لرتیز را هم خونی می‌کند.
گرترود به هملت می‌گوید:«این رو بگیر و بنوش هملت.»
هملت می‌گوید:« نه ممنون مادر. من تشنه نیستم.»
کلادیوس فریاد می‌زند: «نه نخورش!»
«خودشه! اون همه ما رو مسموم کرد!»
سرانجام هملت می‌فهمد که باید کلادیوس را به سزایش برساند.
هملت به‌سوی کلادیوس حمله کرده و او را می‌کشد: «بگیر که اومد! این هم نوش جانت!»
حالا تمام اعضای خانواده سلطنتی مسموم شده‌اند و هملت به دوستش می‌گوید باید کسی پادشاه شود.
دوست هملت با او وداع می‌کند: «شاهزاده من بدرود و خداحافظ
@essential_English

Читать полностью…

Essential English

Conversation

♨️Chris, where are you going?

کریس، کجا می خواهی بروی؟

♨️I'm going to the store. I need to buy something.

من دارم به مغازه میروم .من نیاز دارم چیزی بخرم.

♨️Really? I need to go to the store too.

واقعاً؟ منم نیاز دارم به مغازه بروم.

♨️Would you like to come with me?

شما مایل هستی (تمایل داری) با من بیایی؟

♨️Yeah, let's go together.

آره.بیا باهم بریم.

♨️Would you like to go now or later?

مایلی الان برویم یا بعداً؟

♨️Now.

حالا

♨️What?

چی؟

♨️Now would be better.

الان بهتر خواهد بود.

♨️OK, let's go.

باشه. بیا برویم.

♨️Should we walk?

لازمه (باید) پیاده برویم؟

♨️No, it's too far. Let's drive.

نه، خیلی دوره. با ماشین میریم.
@essential_English

Читать полностью…

Essential English

تو زندگى دقيقا همون چيزى گيرت مياد كه شجاعت درخواستش رو داشته باشى .

@essential_English

Читать полностью…

Essential English

@essential_English

Читать полностью…

Essential English

#conversation

A: We need a new mattress.

ما تشک جدید نیاز داریم.
@essential_English

B: What’s the matter with this one?

مشکل این یکی چی هست؟

A: It’s not comfortable.

آن راحت نیست.

B: It seems fine to me.

به نظر می رسد برای من خوبه.

A: I toss and turn all night.

من در تمام شب در غلتیدن و چرخش هستم.

B: You should stop drinking coffee.

شما بهتره نوشیدن قهوه را متوقف کنی.

A: Look at these marks on my arms.

این علامت ها روی دستهام(بازوهام) را نگاه کن.

B: What are they?

آنها چی هستند؟

A: They are bites.

آنها جای گاز هستن.

B: Did the cat bite you?

گربه گازت گرفته؟

A: No. The bedbugs in that mattress bit me.

ساس های داخل تشک من را گاز گرفتند.

B: Okay. Let’s get a new mattress.

باشه.بیا بریم تشک جدید بگیریم
💗💗💗
@idioms

Читать полностью…

Essential English

Twenty years from now you will be more disappointed by the things that you didn't do than by the ones you did. explore. dream. discover.

بيست سال ديگه بيشتر براى كارهايى كه نكردى ناراحت ميشى تا كارهايى كه كردى. جستجو كن، روياپردازى كن، كشف كن .

👤Mark Twain mengh

@essential_English

Читать полностью…

Essential English

موفقیت رو بهت نمیدن
باید بدست بیاریش.

@essential_English

Читать полностью…

Essential English

کلمات هم معنی دوست essential_English@

Читать полностью…

Essential English

✨ ذهنتان را برای پیروزی آماده کنید...
جول_اوستین

@essential_English

Читать полностью…

Essential English

🔺شایعات منتشر شده درباره کرونا را بازنشر ندهیم؛ این کلیپ را یونیسف منتشر کرده است

▫️اطلاعات نادرست درباره ویروس کرونا، تهدیدی علیه شبکه‌های اجتماعی هم هست.

@essential_English

Читать полностью…

Essential English

داستان امشب همراه با فایل صوتی و متن فارسی و انگلیسی 👆
🅾 The Rooster, the Duck, and the Mermaids

🛑 A rooster and a duck were arguing so much over whether mermaids exist or not, that they decided to settle the matter once and for all , by searching the bottom of the sea.
They dived down, first seeing colourful fish, then medium-sized fish and large fish. Then they got so deep that they were in complete darkness and couldn’t see a thing.
This made them terribly scared, so they returned to the surface. The rooster was terrified and never wanted to return to the depths, but the duck encouraged him to keep trying. To calm the rooster, this time the duck took a flashlight . They dived down again to the darkness, and when they started getting scared, they switched the flashlight on.
When the darkness was lit up they saw that they were totally surrounded by mermaids.
The mermaids told them that they thought the rooster and the duck didn’t like them. The previous time the mermaids had been just about to invite their visitors to a big party, but the rooster and the duck had quickly left.
The mermaids were very happy to see that they had returned, though.
And thanks to their bravery and perseverance , the rooster and the duck became great friends with the mermaids.

🛑 یک خروس ویک اردک باهم بحث‌های زیادی میکردند که آیا پری دریایی وجود داردیا خیر. این‌قدر بحث کردند که دست‌آخر تصمیم گرفتند که موضوع رایک‌بار برای همیشه با رفتن به اعماق دریا حل کنند.
آن‌ها به سمت پایین دریا شیرجه زدند و شنا کردند. اول ماهیهای رنگارنگ دیدند؛ سپس ماهیهایی با اندازه‌های متوسط دیدند؛ و سپس ماهیهای بزرگ دیدند. سپس آن‌قدری در اعماق دریا فرورفته بودند که در تاریکی کامل بودند و نمیتوانستند چیزی ببینند.
این موضوع آن‌ها را به‌شدت ترساند. برای همین به سطح زمین بازگشتند. خروس بسیار وحشت‌زده شده بود و نمیخواست که دیگر هیچ‌وقت به اعماق دریا برگردد. اما اردک او را تشویق کرد که به تلاشش ادامه بدهد. و برای اینکه خروس را آرام کند، این بار اردک با خودشیک چراغ آورد. آن‌ها باری دیگر به سمت تاریکی شنا کردند و وقتیکه احساس کردند که دارند میترسند، آن‌ها چراغ را روشن کردند.
وقتیکه تاریکی روشن شد، آن‌ها مشاهده کردند که کاملاً در میان تعدادی پری دریایی محاصره‌شده‌اند.
پریهای دریایی به آن‌ها گفتند که فکر کرده بودند که خروس و اردک از آن‌ها خوششان نیامده است. دفعه‌ی قبلی پریهای دریایی نزدیک بود که بازدیدکنندگانشان را بهیک مهمانی دعوت کنند؛ اما خروس و اردک سریع صحنه را ترک کردند.
بااین‌حال، پریهای دریایی بسیار خوشحال بودند که آن‌ها دوباره برگشتند. و با تشکر از شجاعت و استقامت خروس و اردک، آن‌ها دوستان خیلی خوبی برای پریهای دریایی شدند.

@essential_English

Читать полностью…

Essential English

ارزش خودت رو بدون و به آدمها تخفيف نده .

@essential_English

Читать полностью…

Essential English

هرگز از یک روز زندگیت هم پشیمان نباش

روزهای خوب شادی بخشند،
روزهای بد تجربه آورند،
روزهای بدتر درس میدهند،
و روزهای بهتر خاطره آورند...

@essential_English

Читать полностью…

Essential English

#BBC_6_minute_English👇👇👇

🔴یادگیری در رحم مادر 🔴
همراه با فایل پی دی اف👆👆👆
Learning in the womb
@essential_English

Читать полностью…

Essential English

وقتى نبودنم تاثيرى رو زندگيت نداشته باشه، بودنم هم معنايى نداره .

@essential_English

Читать полностью…

Essential English

#Hamlet 👇
هملت همراه با فایل صوتی

🛑 Many years ago in Denmark there was a prince called Hamlet.
One day Hamlet’s father, the king, dies suddenly and Hamlet is very sad.
After this Hamlet’s mother, Gertrude, gets married again very quickly. She marries her husband’s brother, Claudius, and Claudius is now the king!
“Aargh! How could you do this to me!”
One night Hamlet’s friend, Horatio, tells him that there is a ghost in the castle. It is the ghost of Hamlet’s father!
“Claudius killed me with poison! Hamlet, you must punish Claudius for me!”
Hamlet is confused. He doesn’t know if he believes the ghost and he doesn’t know what to do.

Hamlet now acts very strangely. He is mean and angry, and he upsets his girlfriend, Ophelia.
“Go away! Leave me alone!”
“Oh, he is so mean!”
One day a group of actors come to the castle and Hamlet makes a plan. He asks the actors to change their play. The new play will show a king poisoned like Hamlet’s father.
“With this play I will catch the king.”
When Claudius watches the play he looks very worried and runs away. Hamlet sees him and he knows the truth.
Claudius is very worried about Hamlet now and makes a plan with Ophelia’s brother, Laertes.
“You will fight him and we will put poison on the sword and in his drink too.”
Laertes and Hamlet fight. Laertes cuts Hamlet, but in the fight Hamlet takes Laertes’ sword and cuts him with it too!
“Here, Hamlet, drink this.”
“No, thank you, Mother. I’m not thirsty.”
“No, don’t!”
“It was him! He poisoned us all!”
Finally, Hamlet knows he must stop Claudius.
“Aargh! Have this and this!”
All the royal family are now poisoned and Hamlet tells his friend that there must be a new king.
“Goodbye, my prince.”
@essential_English

Читать полностью…

Essential English

کسانیکه سکوتت را نمیفهمن، حرفهات رو هم هیچ وقت متوجه نمیشن @essential_English

Читать полностью…

Essential English

@essential_English
میدونید LOLمخفف چیه؟

Читать полностью…

Essential English

روشهای مختلف گفتن اینکه میخواین خیلی پول خرج خرید کنید
@essential_English

Читать полностью…

Essential English

How to say hello in British English
@essential_English

Читать полностью…

Essential English

Never let anyone get comfortable disrespecting you.

هرگز اجازه نده كسى در بى احترامى كردن بهت راحت باشه .

@essential_English

Читать полностью…

Essential English

May your day be filled with good thoughts, kind people, and happy moments.

اميدوارم روزت پر از افكار مثبت، آدمهاي مهربون و لحظات شاد باشه.
@essential_English

Читать полностью…
Subscribe to a channel