💠کمترین دلیل اهمیت رؤیا در معرفت
🔸دو رویکرد رایج نسبت به رؤیا میشناسیم. یکی بخشی از مردم عموما مذهبی که به رؤیاها بسیار بها میدهند و در باورهای خود سهمی مهم برای آن قائلاند. دردناک این است که شمار زیادی از هواداران و حتا زمامداران رژیم حاکم جزء این دستهاند و در دفاع از دیدگاههای سیاسی خود بسیار به رؤیا استناد میکنند. تصور کنید چه انحطاط سرسامآوریست که مثلا دربرابر استدلال فلسفی علیه نظریهٔ ولایت فقیه یا استناد به آمارهایی که تباهی وضعیت اقتصادی یا زیستمحیطی یا فرهنگی را نشان میدهیم، یک نفر بگوید: «آیتالله فلان رفت به خواب حجتالاسلام بهمان، فرمود که من بودم و امام زمان، چنین بود و چنان... و خلاصه حضرت فرمودند که ما از آبگوشت شما میخوریم چون شما خامنهای را تأیید میکنید»!
🔻دربرابر این رویکرد منحط، رویکردی تندروانه درمیان نوگرایان وجود دارد که از اساس اهمیتدادن به رؤیا را نشانهٔ انحطاط و خرافیبودن فرد میشمارند و هیچ ارزشی برای آن قائل نیستند. اما رؤیا در حد خود ارزشمند است.
🔹حتا اگر بفرضیم که هیچگونه منبع الهامی وجود ندارد تا به خرد انسان اشراق کند و تنها و تنها خود ماییم که در فهمیدن فاعلیت داریم و بس، باز هم رؤیا را نمیتوان بیارزش تلقی کرد و دستکم یک دلیل برای اهمیتدادن به آن وجود دارد: رؤیاها دستکم پژواک اندیشهها و احساسات پراکندهمان هستند و آنها را در یک روایت به تصویر میکشند. بسیار میشود که مواد خام یک فکر را بهصورت پراکنده در ذهن خود گردآوردهایم. رؤیا مثل یک کارگردان عمل میکند و از احساسات و اندیشههای ما فیلم میسازد. در این فیلمها احساسات و اندیشههای ما در قالبهای مختلفی به هم میآمیزند که برخی از آنها را ما در بیداری و بهصورت خودآگاه نیامیختهایم یا حتا به ذهنمان نیز نرسیده است که میتوان چنین ترکیبی از این مواد خام به دست داد. بنابراین با اندیشیدن به رؤیاهایی که دیدهایم، درحقیقت امکان اندیشیدن به مدلهای متفاوتتر و امکانات و نتیجههای متفاوتتر را فراهم میکنیم. من حتا گاه نه تنها اندیشههای تازه؛ بلکه عبارتهای تازه را در خواب آموختهام!
🔻بیان رؤیاها نیز ارزشمند است؛ حتا برای فیلسوف. زیرا که هم میتواند بر لطف و شیرینی سخن بیفزاید، هم آن امکان و نوع متفاوت اندیشیدن را به مخاطب نشان دهد. بهویژه اگر آن رؤیا بهصورت داستان بتواند بیان شود و در اینصورت شامل «گونهٔ هنری معرفت» است.
👈🏼اما نکتهٔ مهم اینجاست که به رؤیا میتوان استشهاد کرد و نه استناد. فیلسوف یا هر پژوهشگر دیگری نمیتواند مثل یک انسان عامی بگوید«الف ب است؛ زیرا خواب دیدم که الف ب بود». نخست باید دلیل علمی خود را بهطور کامل تبیین کند. سپس رؤیای خود یا دیگری را بر آن استوار کند و نشان دهد که محصول اندیشهٔ او چگونه توانسته در قالب یک داستان جلوه کند.
✍🏼معین مشکات
💠دربارهٔ معجزه
🔸باور به معجزه مخالف با روح زمانهٔ مدرن است. اما همانطور که دلیلی برای واقعیت آن نمیشناسم، دلیلی در رد آن نیز در دست ندارم. کسی مثل دیوید هیوم دلیلهایی تأملانگیز در تردید نسبت به وقوع معجزات آورده و از جمله نشان داده بود که سند گزارش معجزات اطمینانآور نیستند. اما او هم در رد امکان معجزه سخنی نگفته و صرفا آن را کماحتمال شمرده است. راستی چه استدلالی بر خردستیزی معجزه در دست است؟ برخی میگویند طبیعت قانونمند است و کاملا بر اساس علت و معلول سیر میکند. آیا بهراستی این پیشفرض درست است؟ آیا دلیلی فلسفی این را ثابت میکند که چون هر روز خورشید طلوع میکند، فردا هم ضروریست که طلوع کند؟ بهعبارت فلسفیتر، آیا استقرا میتواند ضرورتآور باشد؟! اگرنه آیا جز این است که آنچه برخلاف ضرورت عقلی نباشد خردستیز نیست، بلکه یا خردپسند است و یا خردگریز؟ از اینرو نمیتوان معجزه را امری خردستیز شمرد.
🔹سپس، حتا اگر بفرضیم که استقرا میتواند ضرورت بیاورد؛ آیا جایی اثبات کردهایم که «معجزه اگر بخواهد رخ بدهد الا و لابد باید برخلاف قانون طبیعت باشد»؟ کدامین ضرورت این را اثبات میکند که معجزه اگر واقعیت داشته باشد، نمیتواند امری فراتر از «دانش ما از قانون طبیعت» باشد و ناگزیر و انحصارا باید «برخلاف خود قانون طبیعت» رخ دهد؟! اگر نه میتوانیم ثابت کنیم که «قانونمداربودن طبیعت ضرورت دارد»، نه میتوانیم نشان بدهیم که «معجزه بر فرض وجود، ضروریست که برخلاف قانون طبیعت عمل کند» و نه میتوانیم مدعی باشیم که «بر طبیعت و قانون آن احاطه داریم و دانش ما تمام آن را دربرمیگیرد»، در اینصورت آیا هیچ استدلالی در رد امکان معجزه داریم؟
🔸من نمیدانم معجزات وجود دارند یا ندارند؛ نه دلیلی بر قبولشان دارم و نه دلیلی بر انکار. پس در ایستنگاه ندانمگرا میایستم. اما یک چیز را میدانم. هربار که دیدهایم فردی (معمولا از میان زنان) از اتفاقات خارق عادت عکس و فیلم گرفتهاند و با هیجان به ما نشان میدهند، ما معمولا از ابتدا میفرضیم که یا فیلم جعلیست یا آن زنک/مردک یک ابله خرافاتی بیش نیست. الا و لابد امری عادی رخ داده است و به هیجانات آن «ابلهان خرافاتی» میخندیم. ما «پیشفرض حکمی» میگیریم که هیچ امری ویژه و برخلاف عادت رخ نداده است. آیا اگر با وجود پیشفرض حکمی پی مسئلهای را گرفتیم و دربارهٔ آن پژوهیدیم، انتظار داریم به نتیجهای غیر از آنچه از ابتدا گفتهایم و باور داشتهایم برسیم؟!
👈🏼تکرار میکنم که نمیدانم معجزات وجود دارند یا ندارند. اما میدانم فیلسوف راستین همچون یک کودک است که دست از چرایی نمیکشد. کسی که متکی و با اعتماد بر «روح زمانه» استدلال میکند، شاید عرفاً و رسما فیلسوف شناخته شود. اما فیلسوف راستین آن است که مثل یک کودک، در پیشفرضها نیز کنجکاوی میکند، از اینکه توجهش به امور خردگریز جلب شود و «آدم بزرگها» تحقیرش کنند، نمیشَرمَد و جز امر خردستیز، در هیچ چیز حکم به امتناع نمیدهد. فیلسوف راستین و آرمانی، ذهنش را دور از دشمنی متعصبانه با امر خلافآمد عادت، خلاف پیشفرضهای متصلبشده و خلاف روح زمانه گشوده نگه میدارد.
✍🏼معین مشکات
🔰چرا تشیع ۱۲امامی از جذابیت افتاده است؟
🔷من در این یادداشت، پای سیاست را به میان نمیکشم و میفرضم که گویی جمهوری اسلامی پدید نیامده و یا اگر پدید آمده تماما خیر و برکت بر این سرزمین بارانده و ذرهای مایهٔ بیآبرویی تشیع ۱۲امامی و روحانیت آن نشده است. در هیچ یک از باورهای کلامی سنتی این فرقه نیز هیچ مناقشهای نمیکنم و پیشفرض میگیرم که همهٔ باورهای کلامی رایج آنان درست است. اینکه ۱۴ معصوم، عصمت کامل داشتهاند، کاملا دانای غیب بودند، هیچ انسانی به مقام آنان نرسیده و نخواهد رسید، موبهموی سخنانشان کمال معرفت است، امام دوازدهم اکنون در همین جهان بهطور ناشناس زندگی میکند و... . من همهٔ اینها را پیشفرض میگیرم و به دیدگاههای عالمان دگراندیش این فرقه کاری ندارم. اما سخن اینجاست:
🔶عموم الاهیدانان این مکتب، به مردم چه میآموزند و بر منبر و مجلس و تریبون خود چه در چنته دارند؟ فکر میکنم اگر پژوهش جامعی باشد یا صورت بگیرد، قاعدتا پربسامدترین سخنان ایشان را در این حیطهها نشان بدهد:
۱) احکام فقهی که بسیاری از آن هم تکرار مکرر شیوهٔ غسل و تیمم و مسئلههای مربوط به حیض زنان و... است.
۲) روضه بر شهادت امامان
۳) نقل کرامتها و معجزات خارق عادی دربارهٔ پیشوایان دین
۴) توصیههای اخلاقی عموما ساده، و مخصوصا در جهت پاسداشت فریضههای اسلامی مانند حجاب
۵) نقد کلامی بر دیدگاههای اهلسنت (بهویژهٔ شاخهٔ سلفی آن) و دیگر ادیان
۶) انتقاد از سبک زندگی مدرن و جهان غرب
نکته: البته پرداختن به بحثهای سیاسی نیز یکی از پررنگترین (و شاید صدرنشین) باشد، اما در این یادداشت ما مقولهٔ سیاست را فاکتور گرفتهایم.
🔷باز هم میخواهم از مناقشه بپرهیزم و بفرضم که عموم آنچه میگویند اتفاقا درست و حق است. یعنی هم احکام فقهی عادلانهاند، هم همهٔ کرامتها و معجزاتی که به پیشوایان دین نسبت میدهند عین حقیقتاند و تماما رخ دادهاند، هم توصیههای اخلاقی ایشان بهجاست، هم ایشان شناختی کاملا درست و دقیق از ادیان و مذهبهای دیگر دارند و انتقاداتی کاملا درست و منصفانه بر آنها وارد میکنند و هم کاملا درک درستی از جهان مدرن دارند و نقدهای حرفهای بر جهان غرب میکنند. من حقانیت و درستی مطلق همهٔ اینها را در این یادداشت پیشفرض میگیرم و سپس میپرسم: آیا بضاعت این فرقه همین است؟! آیا تمام آنچه برای انسان دارد این است که نشان بدهد زنی که در دورهٔ قاعدگیست چگونه طهارت میگیرد، چگونه حمزه با یک دست کل کعبه را از جا بلند کرد، حسین بن علی چقدر مظلومانه و با لب تشنه شهید شد، وهابیها چقدر کژاندیش هستند و...؟!
🔻بشر مدرن طبعا میگوید: گیرم فرقهٔ شماست که حق مطلق است و غیر شما باطلاند و در جهنم جای دارند. اما این مذهب حق چه در خود دارد که درد و طلب مرا پاسخ بگوید؟ آنگاه میبینید عمدهٔ آنچه الاهیدانان دوازدهامامی در چنته دارند، همان مسئلههای فقهی و کلامیست. روایتهایی هم که میشناسند عموما همین است و البته به نظر میرسد میراث حدیثی نیز بیشتر رنگوبوی کلامی و فقهی داشته باشد. نقش عرفان کمرنگ و گاه حتا غایب است. البته، اینجا و آنجا الاهیدانانی عرفانمشرب سراغ دارند که سخنانی نسبتا متفاوت میگویند. اما به نظر میرسد عمدهٔ سرمایهٔ آنان از میراث تصوف است. عیبی هم در آن نیست؛ طبعا تصوف بخشی از سنت ۱۴۰۰سالهٔ اسلام، و احتمالا پربارترین بخش آن است. اما هیچ دلیلی تاکنون نشان نداده که برای بهرهبردن از میراث تصوف لازم است که شیعهٔ ۱۲امامی بود. برعکس؛ عموم بزرگان تراز اول تصوف، ۱۲امامی نبودند. از اینسو جریان غالب ۱۲امامی نیز روی خوش به تصوف نشان نمیدهد و بسیاری عرفاندوستان این فرقه نیز میکوشند از مسما بدون اسم استفاده کنند و در عین نفی تصوف، میراثشان را استفاده کنند.
〰ادامه در فرستهٔ پسین
💠بلایی که تکدینی بر سر دین ایران آورد.
فرستهٔ ۱
🔸ایران همیشه کشوری با «اکثریت مطلق مسلمان» نبود؛ سرزمین و پناهگاهی رنگارنگ از گروههای مختلف مذهبی بود. تا روزگار صفویان (بنا به یک برآورد حدود ده درصد) از ایرانیان همچنان زرتشتی بودهاند. اقلیتی بزرگ از یهودیان در ایران میزیستند. مانویان بهرغم اینکه «اهلکتاب» شناخته نشدند و رسمیت نیافتند، تا قرنها در ایران تاب آوردند. بوداییان در شرق ایران برجای بودند. مسیحیان که پیش از اسلام روزافزون میشدند، پس از اسلام هم با فراز و نشیب در این سرزمین حضور داشتند. پیروان ادیان دیگری از مهرپرستی و مزدکی و یارسان و مندائی و غیره با همهٔ سختیها دوام میآوردند و هنوز از برخی از آنها جمعیتی کوچک نفس میکشند.
🔹خود مسلمانها فقط دوازدهامامی و سنی نبودند. بسیاری از شیعیان (و احتمالا اکثر آنان) اسماعیلی بودند که در جایجای این سرزمین بهرغم دشمنی دیگر مسلمانان با آنان، آشیان داشتند. طبرستان در چنبرهٔ شیعیان زیدی بود، معتزلیها در گوشه و کنار سرپناه گرفته بودند، شراة در سیستان روزگار به سر میبردند و دستههای مختلف دیگری از مسلمانان در این سرزمین بودند.
🔸وقتی بلای مغول به این سرزمین افتاد، دستههای مختلفی از اقلیتها متلاشی شدند و به انقراض رفتند. رود خروشان خون که مغولان جاری کردند بسیاری اقلیتها را با خود برد و کشتارها وضع ادامهٔ حیات برخی اقلیتهای دیگر همچون اسماعیلیان را به مو رساند. چند سده بعد، صفویان بیگانگان را از قدرت برانداختند و با تشکیل شاهنشاهی مقتدر ملی، ایران را جان تازه بخشیدند. اما این خدمت بزرگ هم بهبهای یکدستشدن هرچه بیشتر جامعهٔ ایران تمام شد. در روزگار صفوی، خلافت عثمانی نفوذی وسیع بر سرزمینهای مسلمانان داشت. شاهنشاهان صفوی، اکثریت سنی و بیشتر اقلیتهای دینی و اسلامی را زیر فشار مستمر گذاشتند تا شیعهٔ دوازدهامامی شوند؛ مذهبی که جلوی نفوذ خلافت سنی عثمانی را میگرفت و استقلال ایران را ضمانت میکرد.
🔹فشار بر اقلیتها با فراز و نشیب در روزگار قاجار ادامه یافت؛ بهویژه که دین بهاییت پدید آمد و ستیز مخالفان با آنان درگرفت. وضع اقلیتستیزی تا انقلاب مشروطه دوام یافت. کسانی همچون شیخ فضلالله نوری بهخوبی فهمیده بودند این انقلاب که مفهوم «شهروند» را به ایران میآورد، مسلمان و نامسلمان را برابر مینشانَد، بهسختی دربرابر آن ایستادند. اما با شکست آنان، دورهای از آرامش نسبی برقرار شد و به ویژه در دوران پهلوی آزار علیه اقلیتها تا حد زیادی آرام گرفت. با اینهمه این نوشداروی پس از مرگ سهراب، نمیتوانست رنگارنگی مذهبی را به جامعهٔ ایرانی برگرداند. ایران از مدتها پیش یکدست شده بود؛ جامعهای با اکثریت مطلق مسلمان و عموما شیعهٔ دوازدهامامی. درست در غیبت گروههای مختلفی که قرنها بود در ایران مرده و یا از ایران رفته بودند، کشور برای تشکیل یک حکومت دوازدهامامی آماده شد و مجددا شهروندان را به درجه ۱ (مسلمان دوازدهامامی)، درجه ۲ (مسلمان غیر دوازدهامامی)، درجه ۳ (اقلیتهای مذهبی مجاز!) و درجه ۴ (اقلیتهای غیرمجاز!) تقسیم کرد.
🔸به «برَکَت انقَلاب»، فرار همان اقلیت ناچیزی که در ایران باقی مانده بودند بهسرعت سرسامآور آغاز شد و امروز بهسختی بسیار میتوان در کنج و کنار اثری از ایشان یافت. وضع امروز همین اصفهان که به چنددینی معروف است را ببینید: شهری که روزگاری جمعیت بسیار انبوه (و حتا احتمالا برای مدتی اکثریت) یهودی داشت، امروز بهزحمت میتوان در کوچه پسکوچههای محلهٔ جوباره سراغ یهودیان را گرفت. محلهٔ جلفا را که اصلا قصبهای ساختهٔ خود ارمنیان بود، امروز فقط به تسامح میتوان محلهٔ ارمنیان نامید و باید گوشها را تیز کرد تا در کوچه خیابانهایش صحبت به زبان ارمنی شنید. زرتشتیانش را تقریبا کسی نمیبیند و بهاییان همینکه مجاز به نفسکشیدناند باید شکرگزار باشند.
ادامه👇🏻
🔹نقد نظریهٔ اعجاز علمی قرآن
🗣علیرضا آزاد
🗓فروردین ۱۴۰۲
🔻دکتر آزاد، استاد الاهیات در دانشگاه فردوسی مشهد، در این فایل ادعای معجزهی علمی بودن قرآن را به چالش میکشد و با رویکرد علمی به قرآن مخالفت میکند.
t.me/fanusname
©از کانال آزادنامه
@Dr_AlirezaAzad
🔵 علامه مجلسی: حکومت صفویه به حکومت امام زمان میپیوندد.
↖️فرستهٔ دوم
🔻حدیث دوم: باز شیخ نعمانی در کتاب مذکور به سند معتبر از حضرت امام بحق ناطق جعفر بن محمد الصادق روایت کرده است که آن حضرت فرمود که، روزی حضرت امیرالمؤمنین و امام المتقین علی بن ابی طالب - عليه السلام - خبر میدادند از وقایعی که بعد از آن حضرت به ظهور آید تا ظاهر شدن قائم آل محمد - عليه السلام - پس حضرت سید الشهداء حسين بن علی - عليه السلام - فرمودند که یا امیرالمؤمنین! چه وقت حق سبحانه و تعالی زمین را از ظالمان پاک خواهد کرد؟ حضرت امیرالمؤمنین - عليه السلام - فرمود که خدای تعالی زمین را از لوث کافران پاک نخواهد کرد تا خون حرام بسیار به زمین ریخته شود. بعد از آن پادشاهان بنی امیه و بنی عباس را به تفصیل بیان فرمودند. در حدیث طولانی که راوی اختصار کرده است. پس فرمود که ...هرگاه، خروج کند پادشاهی از خراسان و غالب شود بر زمین کوفه و ملتان و بگذرد از جزیره بنیکاوان که در حوالی بصره است، و خروج کند از ما پادشاهی در گیلان و او را اجابت کنند و یاری نمایند اهل ابر - که در حوالی استرآباد است - و دیلم - که قزوین و حوالی آن است - و ظاهر شود از برای فرزند من علَمهای ترکان، و متفرق شوند اطراف عالم و در مکانهای شریف و جنگها و فنهای عظیم ایشان رو دهد، در وقتی که جنگکننده در بصره و برخیزد پادشاه پادشاهان.
پس حکایت طولانی بیان فرمودند که راوی از میان انداخته است، پس فرمودند : که آن گاه تهیه کرده شود چندین هزار لشکر برکشیده صفها، و بکشد قوچ فرزند خود را، در آن هنگام دیگری پادشاه شود. امامی که مردم قدرش را ندانند یا پی به مکانش نبرند. او راست شرف و فضیلت بر عالمیان و او از فرزندان تست ای حسین. وصف آن نمی توان کرد. مثل او کجا بههم میرسد؟ ظاهر شود در میان دو رکن کعبه معظمه با جماعتی اندک، و بر جن و انس غالب گردد و مردم دون، یعنی کافران و ظالمان را از زمین براندازد. خوشا حال کسی که زمان او را دریابد و به روزگار دولت او برسد و در خدمتش حاضر گردد.
✔️مترجم گوید که : ظاهر است که خروجکننده خراسان اشاره است به امرای ترکان مثل چنگیزخان و هلاکوخان، و خروجکننده در گیلان اشاره است به شاه دینپناه رضوانمکان شاه اسماعيل - حشره الله مع الائمه الطاهرین - لهذا حضرت فرمود که از ماست و او را فرزند یاد کرد. او از میان خسروان روزگار به این نسب عالیمقدار همین سلسله عليه ممتاز و سرافرازند و پادشاه پادشاهان با مراد همان خسرو خلد آشیان است با دیگری از سلاطین عظام و اولاد کرام او. و چون راوی بسیاری از حدیث را انداخته، به خصوص حکم نمی توان کرد.
و کشتن قوچ فرزند خود را به گمان این حقیر اشاره است به شهادت شاهزاده عالیتبار صفی میرزا - نوّر الله مضجعه - و پادشاه دیگر که طلب خون نماید اشاره است به سلطنت سلطان علیین آشیان شاه صفی - افاض الله عليه.
و چون حدیث را اختصار کرده اند بعضی از وقایع افتاده است، اما به تعجیل ظهور حضرت صاحبالزمان - عليه الصلاة و السلام - و اتصال دولت دینپرور به دولت حق امام البشر از آخر حدیث ظاهر است.
[۱] چاپ مقبول آن در سال ۱۳۸۶ در قم (نشر دلیل ما) منتشر شده است.
📗 نظریه اتصال دولت صفویه با دولت صاحبالزمان (ع): بهضمیمهٔ رسالهٔ «شرح حدیث دولتنا فی آخر الزمان»، بهکوشش رسول جعفریان، تهران، نشر علم، چاپ دوم، ۱۳۹۹. صص ۲۷- ۳۲
🔵تصحیح یک خطا دربارهٔ امیرکبیر
🔹آقای مسعود بهنود در قطعه ویدئویی که با نام «امیر کبیر و آدمیت» نشر کرده، میگوید تا پیش از دکتر آدمیت ایرانیان امیر کبیر را فراموش کرده بودند و هیچکجا یادی از او نشده است. این سخن صحیح نیست؛ چرا که دستکم در «تاریخ بیداری ایرانیان» که اثر یکی از مشروطهخواهان با نام ناظمالاسلام کرمانی است از او یاد شده:
🔹«اگرچه ما در این تاریخ خود بیداری ابرانیان را از سال ۱۳۲۲ [قمری] شروع کردهایم، لکن اگر خیال خود را جمع کنیم و به نظر دقت و انصاف در تاریخ گذشتگان بنگریم، هرآینه بهخوبی مشاهده میکنیم... بسیاری از امور و وقایع را که دلالت دارد بر بیداری ایرانیان و قدمگذاردن آنها به راه تمدن. و باعث و مسبب آن را جز مرحوم میرزا تقیخان امیرنظام احدی را سراغ نداریم.» (جلد اول، ص ۶۶)
🔸وی در آنجا ضمن بزرگداشت امیرکبیر از کسان دیگری نیز نقلقولهایی راجع به او میآورد. مثل ذکاءالملک فروغی که مطلبی را از یک کتاب تاریخی انگلیسی ذکر کرده بود. نیز از کتاب «تاریخ سرگذشت مسعودی» اثر شاهزاده ظلالسلطان مطلبی نقل میکند که او را بسیار گرامی داشته بود و در مقام سنجش با وزیران مشهور تاریخ برتر شمرده بود. نیز در شرح یکی از اقدامات امیرکبیر خواننده را به کتاب ناسخالتواریخ ارجاع میدهد تا شرح کاملتر را ببیند. (صفحات ۶۷ و ۶۸)
🔻بنابراین ممکن است با ورود دکتر آدمیت به این عرصه امیرکبیر بسیار بیش از پیش شناخته شده باشد، اما روشن میگردد که گزارش آقای بهنود درست نیست و امیرکبیر کاملا فراموش نشده بود.
📕نسخهٔ مورد ارجاع: تاریخ بیداری ایرانیان، ناظمالاسلام کرمانی. بهاهتمام علیاکبر سعیدی سیرجانی. تهران، نشر پیکان، چاپ پنجم، ۱۳۷۶
🔻مولانا جلالالدین بلخی:
شبههای انگیزد آن شیطان دون
درفِتَند این جمله کوران سرنگون
پای استدلالیان چوبین بود
پای چوبین سخت بیتمکین بود
🔺میرداماد استرآبادی:
ای که گفتی «پای چوبین شد دلیل»
ورنه بودی فخر رازی بیبدیل!
فرقناکرده میان عقل و وهم
طعنه بر برهان مزن ای کجبهفهم!
〰(شعر میرداماد را حسین نصر بهنقل از کتاب «فلسفهٔ عالی یا حکمت صدرالمتألهین» اثر جواد مصلح آورده است. در:
فلسفه در سرزمین نبوت: فلسفهٔ اسلامی از آغاز تا امروز، ترجمهٔ بیتالله ندرلو، تهران، ترجمان، ۱۳۹۶. ص۶۳)
🔵اسلامگرایان؛ خدمتکاران ناخواسته و بیمزد غرب
🔰فرستهٔ نخست
🔹زمانی یکی از دوستان ژاپنی پرسید: «دربارهٔ این احتمال چه فکر میکنی که ایران در پشتپرده همکار اسرائیل و بلوک غرب باشد و همهٔ این دشمنیها صوری»؟ از پاسخ روشن طفره رفتم؛ زیرا هرچند این دشمنی کاملا واقعی به نظر میرسد، از این واقعیت نمیتوانم چشم بپوشم که اسلامگرایان همواره و احتمالا بیآنکه بدانند و بخواهند خدمت بزرگی به بلوک سیاسی غرب کردهاند و میکنند.
🔸تاریخ استقلال هندوستان را بخوانید. مدتها همزیستی مسلمانان و هندوان به آن درجه رسیده بود که دربارهٔ برخی گروهها حتا نمیشد دین غالب را تشخیص داد و انگلیسیها به آنان «هندو-محمدی» گفتند. و همین انگلیسیها بودند که رهبران گروهها را واداشتند تا خودشان را تحت یکی از دو دین هندو و اسلام متمایز کنند و آنها را به هویتطلبی تشویق کردند که در همه چیز، حتا در ادبیات و لباس و موسیقیشان یا هندو باشند و یا مسلمان. سپس مسلمانان را تشویق کردند تا از یک حکومت اسلامی سخن بگویند و دست به تجزیهٔ هندوستان بزنند. تجزیهای که هزارانهزار کشته و زخمی و آواره و زیاندیده برجای گذاشت و بعدها معلوم شد که حتا نقشهٔ مرزهای کشور اسلامی جدید؛ یعنی جمهوری اسلامی پاکستان هم از قبل بهدست انگلستان تدوین شده بود.
و این را به یاد بسپرید: پاکستان همانجایی است که جریانات اسلامگرای بعدی از آن اثر گرفتهاند.
🔹دربارهٔ برخی از جریانات اسلامگرای دیگر نیز نقش تأسیسگرانهٔ غرب آشکارا معلوم شده است. ولی چرا؟ اسلامگرایان که از غرب بیزارند و مدام علیه دولتهای غربی و تمدن غربی شعار میدهند چه سودی برای غرب دارند؟ پاسخ این است که نظامهای سیاسی یک «دیگری» میخواهند تا زشتیهای آن را با اغراق نشان دهند و مخاطبشان را به مقایسه سوق دهند و به این نتیجه برسانند که اگر این نظام سیاسی نباشد یا ضعیف شود، آن «دیگریِ» زشترو بر جهان مسلط میشود. مدتها برای دولتهای مدرن غرب، کلیسای کاتُلیک همان «دیگری» بود. نماد واپسگرایی و عقبماندگی و بنیادگرایی و خشونت که اگر دولتهای مدرن نبودند، دوباره ممکن بود بر مردم مسلط شود. قرون میانه بسیار تاریکتر از آنچه بود ترسیم میشد و از تاریخ کلیسا بر زشتیهای آن انگشت مینهادند و خدمتهایش را نمیگفتند.
اما هم کلیسا تا حد زیادی خود را اصلاح کرد و هم تاریخنگاران باانصافتری پدید آمدند و بیطرفانهتر سخن گفتند. بهمرور دیگر کلیسا نمیتوانست آن دیگری زشت باشد و نیاز به یک «دیگری» دیگر بود. نازیسم و کمونیسم هم برای مدتی این نقش را برعهده گرفت و سپس عمر آنان هم به سر آمد. حال بهترین گزینه چه بود؟
🔰حکایتی که تکرارش بیلطف نیست.
🔸فقیه علیبن عیسی ولوالجی میگوید:
شیخ ابوریحان بیرونی به بستر جانسپاری خفته و نفسش به شماره افتاده بود. به عیادت رفتم و در آنوقت، با آن حال گفت: راجع به حساب آن مسئلۀ فقهی که گفتی دوباره برایم تکرار کن. از سر دلسوزی پرسیدم: «آخر چه وقت این سؤال است»؟ گفت: «ای مرد! اگر این مسئله را بدانم و بمیرم بهتر است یا ندانم»؟
من مسئله را دوباره شرح کردم و او نیز به خاطر سپرد. مسئلهای را هم قبلاً وعده داده بود که او به من بیاموزد. مرا نگاه داشت و آن مطلب را تعلیم داد. بعد از آن از نزد او برگشتم و هنوز دور نشده بودم که صدای شیون از بیت او برخاست... .
📖معجم الادباء، یاقوت بن عبدالله الحموی. بیروت، دار الاحیاء التراث العربی. 1988، ج 17، ص186-7
📢به اطلاع همراهان گرامی میرسانم:
کانال الاهیدانان در آغاز شکلگیری، نقش و مخاطبانی محدود داشت و بیشتر برای اطلاعرسانی برنامههای گروه «الاهیدانان» و نشر مطلبهای برجسته برای هموندان همان گروه تدارک دیده شده بود. درحقیقت مخاطبان کانال در آغاز هموندان گروه یادشده بودند.
اما رفتهرفته همراهان جدیدی به کانال پیوستند و درنهایت بیشینهٔ مخاطبان را تشکیل دادند که ارتباطی با گروه ندارند. ازسوی دیگر چون مایل به ادامهٔ مدیریت گروه نبودم، زحمت آن را به یکی دوستان بزرگوار واگذاشتم. کانال دیگر به گروه الاهیدانان متصل نیست و بههمین جهت نام آن هم تغییر میکند. امیدوارم آنچه در این کانال از دانش و بینش اندیشمندان نشر میشود، بتواند بهقدر شعلهٔ فانوسی بر روشنیمان بیفزاید.
با احترام
مشکات
🔵تعارض رازی و اسماعیلیه، از عالیترین لحظات اندیشه در اسلام.
✍🏻 هانری کربن
♦️رازی برای بیداری نفوس از خواب رخوتناک آنها، رسالت فیلسوفان را به یاری میطلبد. اما اسماعیلیه میگویند بیداری این نفوس از توانایی فیلسوفان خارج است و باید کلام پیامبران وجود داشته باشد. 👈🏻آیا خیل فیلسوفان اغلب مورد بیتوجهی مردم قرار نگرفته و از سوی قدرتمندان به سخره گرفته نشدهاند؟
🔻به نظر رازی، نفوسی که به دست فیلسوفان رستگار نشده باشند، پس از مرگ در این جهان سرگردان باقی خواهند ماند. اینان همان موجودات زیانکاری هستند که مردمانی را با نخوت فریفته و آنان را به طور موقتی به پیامبرانی تبدیل میکنند. (ص۱۹۹)
♦️رازی بهشدت طرفدار برابری میان انسانهاست. همۀ انسانها برابرند و نمیتوان تصور کرد که خداوند برخی از آنان را بر برخی دیگر ترجیح داده و رسالت نبوی را به آنان واگذاشته باشد. بنابراین رسالت نبوت، نتایج زیانباری را بهدنبال خواهد داشت که عبارتاند از جنگ و کشتارهایی که بهخاطر اعتقادات و باورهای پوچ انجام میشوند.
🔻اسماعیلیه پاسخ میگویند که هدف اصلی همانا هدایت مردم به ورای ظاهر احکام است. اگر مردمان میتوانستند تأویل باطنی را پذیرفته و درک کنند، میفهمیدند که هر یک از اینها در مرتبۀ خاصی قرار دارند، بی آنکه تعارضی میان آنها وجود داشته باشد. دیگر آنکه رازی هر اندازه که برابریطلب بوده باشد، مگر نه آن است که خود را استاد و راهنما میداند؟ و بر آن است که به کشف اموری نایل آمده است که پیشینیان بر آن امور جاهل بودند؟ مگر نه آن است که فیلسوفان نیز با یکدیگر اختلاف دارند؟
🔻رازی پاسخ پرمعنا میدهد: بحث بر سر خطا و دروغ نیست. 👈🏻هریک از آنان کوششهایی کردهاند و بهخاطر همین کوششها در مسیر حقیقت قرار گرفتهاند. (بعدها لسینگ خواهد گفت که جستجوی حقیقت از خود حقیقت ارجمندتر است.) (ص۲۰۰)
♦️همۀ نویسندگان اسماعیلی بهویژه همشهری معاصر وی، ابوحاتم رازی با زکریای رازی مجادلات قلمی داشتهاند و این مجادلات، پس از مرگ او نیز ادامه یافته است: محمد سرخ نیشابوری (در شرح قصیدۀ استاد خود ابوهیثم جرجانی)، حمید کرمانی و ناصرخسرو. باتوجه به همین مناقشات بود که نقلقولهای طولانی و گرانبها از آثار رازی به ما رسیده است، در حالیکه خود آن آثار از میان رفتهاند. میتوانیم چنین تصور کنیم که این ایرانیان دارای فرهنگی والا میبایستی با یکدیگر تفاهم داشته باشند. زیرا دشمنان واحدی داشتنند که همان نویسندگان مدرسی و قشری اسلام «مکتبی» بودند و دشمنان اهل زهد و تأمل فلسفی بهشمار میآمدند. اما با این همه، اهداف آنان یکسان نبود و این دو گروه مخالف، اهلیت مناقشه با یکدیگر را داشتند. (ص۱۹۴-۵)
__
تعارض میان رازی و اسماعیلیه، یکی از عالیترین لحظات اندیشه در اسلام بوده است. (ص۲۰۱)
📖تاریخ فلسفهٔ اسلامی. هانری کوربن [بهاملای کتاب]. ترجمهٔ جواد طباطبایی. تهران، کویر. ۱۳۸۸
♦️در عرفان زردشتی تنها یک ذات ازلی وجود دارد نه دو ذات
✍🏻 بابک عالیخانی
🔸دربارۀ ثنویت (dualism) زردشتی، آنچه در محافل مشهور است بسیار سطحی و ناقص است. دین زردشتی را ظاهریست و باطنی: در شریعت زردشتی که ظاهر دین باشد دربارۀ منشأ اهرمن که سرچشمۀ هر تاریکی و بدیست سکوت اختیار کردهاند. هرمزد را ذات ازلی میدانند ولی هرگز دربارۀ ازلیت اهرمن چه در اوستا و چه در کتب پهلوی سخنی نخواهید یافت. در حقیقتِ دین زردشتی که باطن دین باشد، سکوت مذکور شکسته شده و تعلیم کردهاند که اهرمن هم مانند هرمزد از ذات الهی برآمده، با این تفاوت که اهرمن مظهر قهر و عزت و هرمزد مظهر لطف و رحمت حق مطلق بیرون از احاطۀ اسم و رسم است. «عرفان فهلوی» دو رنگ روشن و تیرۀ وجود را هر دو در مقام ذات یگانه میبیند.
🔹در طرق عرفانی زردشتی مانند طریقهی زروانی و طریقهی مهری [1]، اهرمن را از اصل الهی دانستهاند. چنانکه گفتهاند اهرمن از فکرت تعزز و کبریایی حق پدید آمد. یعنی از این اندیشۀ زروان مطلق که «مطلق در مقید نمیگنجد.» و «عالم حاوی آن حقیقت بیکران نتواند بود.» مهرپرستان در قلمروی امپراتوری روم که از Deus Aremanius سخن راندهاند در واقع حق را به صفت عزت دیده و پرستیدهاند. همین معانی مغانی در عرفان قومس و خراسان بهخوبی نگه داشته شده، چنانکه پیش عرفای فهلویمشرب ایران، ابلیس همواره مظهر عزت حق کبریایی دانسته شده و او را به نظری نگریستهاند که در دید شریعت هرگز قابل قبول نخواهد بود.
📖بررسی لطایف عرفانی در نصوص عتیق اوستایی. بابک عالیخانی. تهران، هرمس. ۱۳۷۹. پاورقی ص۱۴
____
🏮[1] مقصود از طریقۀ مهری، آیین ایرانی مهرپرستیست (میتراییسم) که در روم پیروان بسیاری داشت.
@Elahidanan
🔻سخنانی از احمد خمینی، از غبارخانهٔ تاریخ بیرون آمده که برای زندهماندن سلمان رشدی نیروهای حزباللهی را توبیخ میکند و میگوید که باید سفارتخانهها را به آتش بکشند و در کتابخانهها بمب بگذارند. وی اظهار میدارد که کشتن سلمان رشدی اثری بیشتر دارد تا ۱۰۰ سال کار فرهنگی.
🔻این سخنان یکی از صادقانهترین بیاناتیست که بدون نقاب، ماهیت ایدئولوژی اسلامگرایی را نشان میدهد. این ایدئولوژی برای «خشونت بهقصد پاکسازی» مرزی نمیشناسد _ چندانکه حتا فقه سنتی که خود یک نظام حقوقی خشن است نمیتواند پاسخگوی این ایدئولوژی باشد. گسست پیکارجویان وهابی از نهادهای راستکیش فقهی سنی را در همین نکته میشود فهمید. در اسلامگرایی شیعی نیز، نظریهٔ نوظهور ولایت فقیه مدعی یکسانی با ولایت رسولالله است، زیرا فقه سنتی نمیتواند اختیارات کافی به «ولی امر» بدهد.
🔻اگر اسلامگرایان شیعی در ایران امروز جرأت این اظهار نظرها و کنشهای دههشصتی را ندارند، بهدلیل تبدیل ماهیتشان نیست؛ بلکه بهدلیل مقاومت فرهنگ و تاریخ ایرانی دربرابر این ایدئولوژی سرکش بوده است. عقبنشینی اسلامگرایی ایرانی همچنان ادامه دارد...
@fanusname
🔰چرا تشیع ۱۲امامی از جذابیت افتاده است؟
ادامه از فرستهٔ پیشین:
🔺اگر بخواهم مسئله را بهشکل دیگری بشکافم، تشیع ۱۲امامی مدعی برترین و جامعترین راه سعادت است و بلکه راههای دیگر را گمراهی میداند. اما اگر بخواهد این برنامه را صرفا با تکیه بر نوشتههای جریان راستکیش و زعیمان رسمی خود ارائه کند، بیشتر آنچه در دست دارد احکام فقهی است و باورهای عقیدتی. اگر بخواهد آموزههای عرفانی را پیش بکشد، بیشترین دِین را به کسانی دارد که پیرو این «برنامهٔ جامع سعادت» نبودهاند. بهعبارت سادهتر، روحانیان طرفدار عرفان، از یکطرف میگویند راه سعادت در فرقهٔ ۱۲امامیست و از طرف دیگر تکیهٔ اصلی و دین اصلیشان بر معارفیست که در درون این فرقه پدید نیامدهاند! (شاید برای همین است که معدودی میکوشند بزرگان تصوف، مانند مولانا را با توجیهاتی سست، غسل تعمید بدهند و ۱۲امامی جلوه دهند).
☑️در میراث حدیثی البته روایتهای عرفانی هم هست، اما همانطور که گفته شد، هم روایت های فقهی و کلامی _ اگر در آن غالب نباشند _ دستکم بسیار پررنگ هستند و بیشتر به چشم میخورند و هم اینکه این روایتهای عرفانی هرگز شاکلهٔ فرقهٔ ۱۲امامی را شکل ندادهاند. جریان غالب روحانیان این فرقه همواره غرق در دنیای فقه و کلام و روضه و نقل کرامت و... بودهاند و هستند. اما بشر مدرن هم به اخلاق و احکام عرفی تمایل دارد، هم از مجادلات کلامی دلزده است و هم بهسختی میتواند معجزات را باور کند و بر فرض هم که باور کند، سعادت خود را در گرو معجزه نمیبیند، بنابراین انگیزهٔ چندانی برای توجه به این فرقه در خود نخواهد یافت. به همین سبب حتا اگر این فرقه درگیر انقلاب نمیشد و مشکلاتی که در ایران امروز است را به پای خود نمینوشت و نیز حتا اگر منبرهایش آلوده به خرافات و تعصب و دگرستیزی نبود، باز هم به احتمال بسیار رو به افول میرفت. آن هم در دنیایی که اساسا دین رو به افول است.
⚠️تذکر: با احترام به مسلمانان اهلسنت، مذهب تسنن _ آنچنان که من میشناسم _ حتا از تشیع ۱۲امامی هم فقر عرفانی بیشتری دارد و درگیرتر در ظاهر است. اساسا عموم مذهبهای عقیدتی در جهان اسلام مبتلا به همین آفت هستند و به همین خاطر جذابیت خود را بهطور روزافزون میبازند. این جریان غیر راستکیش گِنوسی/باطنی/راهبانهٔ تصوف است که میتواند در کنار جریانات عرفانی دیگر ادیان سخنی برای گفتن به بشر مدرن داشته باشد و این جریان را نیز بهسختی میتوان درون یک فرقهٔ ظاهرگرای کلامی گنجاند.
✍🏼معین مشکات
@fanusname
وحید بهبهانی، فقیه بزرگ دوران قاجار: بیشترِ فقه برپایهٔ روایتهای سست است.
🔸فقیهان متقدم و متأخری که «خبر واحد» را حجت میدانند، همداستاناند که حدیث سست اگر با شهرت جبران شود (یعنی نزد فقیهان مشهور باشد و به آن عمل شود) حجت است. بلکه باید گفت استناد آنان به حدیث سست (ضعیف) چندبرابر استناد آنان به حدیث درست (صحیح) است و حتا باید گفت حدیث سستی که با شهرت جبران شده در نزد فقیهان متقدم با حدیث درست یکی دانسته میشود.
🔹بیشتر فقه برپایهٔ روایتهای ناصحیح است و هیچ شک و شبههای در آن نیست؛ بلکه اصلا راه و روش فقه در همین است؛ چرا که هرگاه حدیث سست اما مشهور با حدیث درست به هم برسند، فقیهان همان سست مشهور را ملاک قرار میدهند. همهٔ تألیفات فقیهان، جز شماری کمیاب، همین وضعیت را دارد و روایتهای سستشان چندبرابر روایتهای درست است
📓الفوائد الحائرية. محمد باقر الوحيد البهبهاني. قم، مجمع الفكر الاسلامي. ص٤٨٧-٨ (با خلاصهسازی)
🔻تذکر: منظور فقیهان از سست و درست (ضعیف و صحیح) عمدتا مربوط به اعتبار سند روایت است.
@fanusname
💠بلایی که تکدینی بر سر دین ایران آورد.
فرستهٔ ۲
🔰اینهمه نوشتم تا به کجا برسم؟ عادت کردهام وقتی به تودهٔ مردم میگویم دانشآموختهٔ رشتهٔ ادیان هستم (و فورا باید توضیح بدهم که رشتهای متفاوت از الاهیات اسلامی است)، بشنوم که «ادیان سروته یک کرباساند... همه برای سواریگرفتن از مردم آمدهاند... همه عامل شر و نکبتاند و...». اکثرشان هیچ از ادیان نمیدانند؛ تنها با یک خوانش خاص ایدئولوژیک از یک فرقهی یک مذهب دین اسلام مواجه بودهاند و بس. اما بهعمرشان دین و دیندار دیگری ندیدهاند. یکبار با ارمنی ننشستهاند، با زرتشتی دوستی نکردهاند، نامی از شیعهٔ اسماعیلی نشنیدهاند... اقلیتها آنقدر ناچیزند که جامعهٔ ایرانی بخت شناخت دین از دریچهای جز مذهب پدری را ندارد. حال که مذهب پدری در دست اهل سیاست لجنآلود شده، جامعه نمیگوید یک خوانش از مذهب من آلوده است، حتا نمیگوید مذهب من یا دین من؛ همه چیز را به پای کل دین مینویسد و ادیان را به یک چوب میراند. جامعه تنها دو راه پیش روی خود میشناسد: اعتقاد به مذهب پدری و رهاکردن خویش از دین.
🔻تودهٔ مردم اهل تحقیق دربارهٔ ادیان نیستند؛ ادیان را از پیروانش میشناسند. در کشوری که اقلیت وجود ندارد یا ناچیز است، توده دینی جز دین پدری خود نمیشناسند، کسی راه دیگری از دینداری به آنها نشان نمیدهد و جماعت دینی دیگری به روی آنان آغوش نمیگشاید و هویت مذهبی جدیدی به او هدیه نمیدهد. در این میان بسیار کمیاب است کسی که خود تحقیق کند و برفرض که مذهب پدری را نخواهد به دینی دیگر بپیوندد؛ بهویژه اگر پیروان آن دین دیگر نزد او نباشند یا از راهدادن او به جماعت خود معذور باشند (همانطور که مسیحیان ارمنی و آشوری ایران به دلیل سیاسی معذورند).
〽️جامعهٔ ایرانی در این وضعیت تکدینی روزبهروز دینگریزتر میشود. من این را دیگر تنها در همسالان دانشجو نمیبینم. تقریبا تبدیل به جزئی از مشاهدات هرروزهام شده است که پیر و جوان، دانشگاهی و غیردانشگاهی، رانندهی تاکسی، مأمور پست، پلیس و نگهبان، آرایشگر و کارگر، پزشک و پرستار را ببینم که به سراپای ادیان تف میاندازند. مزاحمت و جلوگیری از معرفی ادیان دیگر و بیمهری با اقلیتها وقتی با دینیبودن حکومت همراه شده، (آنهم در روزگاری که اساسا دین در جهان به عقب رانده شده) نتیجهای جز شدت هرچه بیشتر دینگریزی و دینستیزی نمیشود. نمیدانم کسانی که نمیبینند و نمیشنوند و به آمار احمقانه و سراپا جعلی «۹۹درصد مسلمان» دلخوشاند کی از خواب نازشان بیدار خواهند شد...
t.me/fanusname
✍🏼معین مشکات
🔸علی ابن ابیطالب
📺میزگرد پرگار - تلویزیون بیبیسی
🔻بحثی دربارهٔ سیمای تاریخی علی و تأثیر سنتهای ایرانی و گنوسی بر تصویر اسطورهای او.
@fanusname
⚜حسن یوسفی اشکوری (نواندیش دینی و پزوهشگر تاریخ اسلام) و محمدالله صخره (پژوهشگر اصول فقه حنفی) با تکیه بر منابع تاریخنگاری اسلامی سعی در ارائهٔ تصویری تاریخی از علی بن ابیطالب دارند و محسن بنایی (پژوهشگر تاریخ اسلام آغازین) وجود تاریخی شخصی بهنام علی را نمیپذیرد.
🔵عینک در سدهٔ نهم هجری در ایران موجود بوده/ جامی، شاعر و صوفی نامدار عینکی بوده است.
🔹[(جامی)] در حین نظمکردن «سلامان و ابسال» ۶۸ ساله بود، بنابر آن در این مثنوی از ضعف پیری و ناتوانی یادها و شکایتها دارد و چون نور چشماش روی به کمی نهاده، از استعمال شیشهی فرنگی –یعنی عینک- ناگزیر بود و میگفت :
از دو چشم من نیاید هیچکار/ از فرنگی شیشه تا گشته چهار
و جای دیگر گوید:
دو چشم کردهام از شیشهی فرنگ چهار/ هنوز بس نبود در تلاوت سورم
زنده یاد محمداسماعیل مبلغ، پژوهشگر ترورشدهٔ افغانستانی در توضیح آورده است: «ظاهراً عینک در همان اوقات در ونیز ساخته و تازه در خراسان معمول شده بود»
📓📖عرفان جامی، محمد اسماعیل مبلغ، کابل، مؤسسۀ تحصیلات عالی ابنسینا، ۱۳۹۲، صص۳۹۳-۴
🔻🔻 عینک در تصویر، به نقاشی الحاق شده و جزء اصلی آن نیست.
🔵 علامه مجلسی: حکومت صفویه به حکومت امام زمان میپیوندد.
↖️فرستهٔ نخست
🔰علامه مجلسی در جریان رسالههایی که در نیم قرن اخیر دولت صفوی دربارهی رجعت نوشته شد، رسالهای دربارهی روایات مربوط به رجعت نوشت که محل اختلاف گشت. این رساله بهصورت سنگی و یکبار هم بهصورت مستقل چاپ شده است. [۱] رسالهی مزبور یکبار هم در ۱۳۶۸ در مشهد تحت عنوان «مجموعه رسائل اعتقادی» عرضه شده اما معالاسف در بخشهای نخست این چاپ، مطالبی حذف شده که دقیقا مربوط به مواردی بوده است که علامه مجلسی، به تطبیق دو روایت با ظهور دولت صفوی پرداخته است. ...از این کتاب نسخ خطی فراوانی نیز هست. مطلب زیر از نسخه خطی شماره ۱۸۵۶۳ عینا نقل میشود:
🔸اما بعد چنین گوید فقیر خاکسار محمد باقر بن محمد تقی - حشرهما الله مع الأئمة الأبرار - که چون بر کافه ارباب فطنت و ذکا و عامه اصحاب بصیرت و اعتلا ظاهر و هویداست که ادای شکر نعمت سلسله عليه صفيه صفویه ...بر کافهی مؤمنان متحتّم و دعای خلود این دولت ابدپیوند بر عامه فرقه ناجیه شیعیان لازم است.
و چون از پرتو این سلطنت روز افزون، این ذرهی بیمقدار توفیق یافت که اخبار حضرات ائمه اطهار - صلوات الله علیهم اجمعین - را در ضمن بیست و پنج مجلد از کتاب بحارالانوار جمع نمود، و عموم طلبه دینیه را از کتاب مزبور انتفاع عظیم حاصل گردید، در اثنای جمع احادیث، دو حدیث به نظر قاصر رسید که ائمه اهل بيت عليهم السلام - به ظهور این دولت علّیه خبر دادهاند و به اتصال این سلطنت بهيّه به دولت قائم آل محمد - صلوات الله علیهم اجمعین - شیعیان را بشارت فرمودهاند،
به خاطر فاتر رسید که ترجمه این دو حدیث شریف را ...به موقف عرض نواب کامیاب فلکقباب خورشیدحجاب، اعنی شهریار عادل کامل ...شاه سلیمان الصفوی الموسوی بهادرخان برساند.
...امید که اطناب این سلطنت عظمی به اوتاد خیام سعادت فرجام خاتم اوصیاء پیوند یابد و صبح صادق این دولت کبری تا طلوع خورشید عالمافروز قائم آل محمد - عليه السلام - از آسیب ظلمت فتنههای زمانی تیرگی نیابد بمحمد و آله الطاهرين، من قال آمین، ابقى الله مهجته، فان هذا دعاء يشمل البشر.
🔻حدیث اول : شیخ عالیمقدار محمد بن ابراهيم نعمانی که از اعاظم محدثین است در کتاب غیبت بسند معتبر از ابوخالد کابلی روایت کرده است که حضرت امام همام محمد بن علی باقر علوم الانبياء و المرسلين - صلوات الله عليه - فرمودند: ...گویا میبینم گروهی را که از جانب مشرق ظاهر شوند و طلب دین حق از مردم کنند و مردم را به آن دعوت نمایند. پس [مردم] از ایشان قبول نکنند. پس بار دیگر طلب نمایند و قبول نکنند. پس چون این آیه را بییند، شمشیرهای خود را بر دوشها گذارند و جهاد کنند. پس مردم به دین حق گرایند. پس ایشان به این راضی نشوند تا آن که بر ایشان پادشاه و والی شوند، و پادشاهی ایشان بماند و به کسی ندهند مگر به صاحب شما، یعنی حضرت صاحب الزمان - صلوات الله عليه - و هر که با ایشان کشته شود، در جنگ شهید شده است. او ثواب شهیدان را دارد.
مترجم گوید که بر صاحبان بصیرت ظاهر است که از جانب مشرق کسی که دین حق را طلب نمود و مردم را بدین حق دعوت کرد و پادشاهی یافت غیر سلسله علّيه صفویه - خلد الله ملکهم - نبود. و در این حدیث شریف شیعیان خصوصا انصار و اعوان این دولت توامان را بشارتهاست که بر ما پوشیده نیست.
🔹شاه در یک دورهٔ انتقالی تاریخ گرفتار شد
🗣 اندرو اسکات کوپر
🔻از دیدگاه ما تاریخنگاران، این دهه [دهه ۷۰ میلادی] پُل انتقالی از دوران جنگ سرد به دوره پساجنگ سرد و تجدید حیات اسلام [سیاسی] بود... روشن نیست که شاه میتوانست [در چنان دوره گذرایی] دوام آورد. ایران کشوری بود که در زمانی ناگوار در خط گسل پایان جنگ سرد و تجدید حیات اسلام بنیادگرا قرار داشت و شاه نخستین قربانی این تحول تاریخی بود.
🔻انتظار نداشتم چهره پادشاه ایران اینچنین باشد؛ یک میهنپرست قدرتمند که در مسایل گوناگون برای آمریکا مشکلساز بود. ایرانیانی که کتاب را خواندهاند از آنچه در روابط پنهان [ایران و آمریکا] روی داده، مبهوت و متحیر شدهاند.
متن کامل مصاحبه👇🏻
https://telegra.ph/شاه-در-یک-دوره-انتقالی-تاریخ-گرفتار-شد-02-05
🔵اسلامگرایان؛ خدمتکاران ناخواسته و بیمزد غرب
🔰فرستهٔ دوم
🔹چند ویژگی اسلامگرایان را به تأمل بنشینیم:
۱-استعداد خشونت دارند؛ زیرا به نظامی حقوقی (فقه) پایبندند که در آن احکامی خشونتآمیز وجود دارد.
۲- ساکن کشورهای توسعهنیافته و فقیرند.
۳- هرچند بنا بهعلتهای تاریخیِ قابل درک، بههرحال از کلیت غرب و تمدن غربی بیزارند.
۴- اختلافات فرقهای و بیزاری تاریخی آنها از یکدیگر، مانع از اتحاد و همکاری جدی و تشکیل یک قطب جهانی قدرت میشود.
۵- ایدئولوژیزده هستند، درک درستی از اقتضائات جهان مدرن ندارند و نمیتوانند دولتشان را بهدرستی مدیریت کنند.
🔻رسانههای حرفهای و جهانی غرب با تمرکز بر اسلامگرایان که تنها اقلیتی از مسلمانان هستند، و چندبرابرکردن زشتی و سیاهی آنان، سالهاست که دیگریِ مورد نیازشان را ساختهاند و بهترین بهره را از تندروی این جماعت میبرند. پارهای از خدمتهای اسلامگرایان به غرب از این قرار است:
۱) جهانیان از قدرتگرفتن آنها میترسند و امریکا را به چشم فرشتهٔ نجات میبینند که با نبود آن روشن نبود کار دنیا به کجا میرسید.
۲) با ظهور اسلامگرایان فرقهگرایی مذهبی در آسیای غربی شدت گرفت و رقابت میان قدرتهای برتر منطقه بسیار عمیق شد و احتمال اتحاد جدی این منطقه را سالیان سال عقب انداخت.
۳- همین رقابتها برای سالیان سال سود سرشار فروش سلاح امریکایی به کشورهای عربی را تضمین کرد.
۴- به همین نسبت امنیت اسرائیل را تا حد زیادی تأمین کرد. در وهلهٔ اول مانع از تمرکز انرژی کشورهای عربی، ترکیه و ایران بر اسرائیل شد و در وهلهٔ دوم برخی از این کشورها را بهسوی صلح با اسرائیل سوق داد.
۵- از آنجا که تندرویها و بیتدبیریهای اسلامگرایان نهایتا بهپای دین نوشته میشود، نیستانگاری (نیهیلیسم) را میان جوانان آسیای غربی (و بهویژه ایرانیان) بهشدت رواج داد، سبب شد تا به همهٔ میراث سنت خود بدگمان شوند، عمیقا به غرب بگرایند و انگیزهٔ رقابت با غرب را کاملا از دست بدهند.
🔸در همهٔ این سالها که اسلامگرایان خیال مسلمانکردن دنیا را داشتند، چینیها با هوشمندی از فرصت استفاده کردند و از یک کشور گرسنهٔ فلاکتزده، تا سرحد قطب دوم جهان (و شاید بهزودی قطب اول) بالا رفتند. امریکا قدری دیر دیگریِ جدید خود را یافته و با شتاب درحال رهاکردن آسیای غربی است تا همهٔ توانش را صرف چین کند. بنابراین شاید، شاید تنشها در آسیای غربی کاسته شود و دستکم برای مدتی صلح و آرامشی نسبی پدید آید. ولی به بهای این تمام شد که امروز بهجای آنکه ما مردمان غرب آسیا برای پذیرش کدخدایی چین آماده شویم، امکان داشت خودمان بتوانیم این قطب جدید باشیم یا دستکم به حدی برسیم که با چینیان رقابت کنیم. این عقبماندن بهایی بود که بابت «وسوسهٔ انقلاب» پرداختیم و میپردازیم.
@fanusname
✍🏻 فانوس
گفتم: من به کاتولیکها اعتمادی ندارم. برای اینکه از آدم سوءاستفاده میکنند.
با خندهیی پرسید: و پروتستانها؟
- آنها نیز بهشیوهای کورمالکورمال با وجدانشان پرسه میزنند که من نفرت دارم.
- و بیدینان؟
- حال مرا بههم میزنند؛ چون همهٔ حرفشان دربارهٔ خداست.
- و آنوقت تو چه؟
- من یک دلقک هستم. در این لحظه بهتر از شهرت خود هستم. و درضمن موجودی کاتولیک وجود دارد که بدطوری به او نیازمندم و آن موجود ″ماری″ است. همان کسی که شماها او زا از من دزدیدهاید.
- اشنایر! مهمل نگو! این ذهنیت آدمربایی را از کلهات بیرون کن؛ ما در قرن بیستم زندگی میکنیم.
گفتم: دقیقا بههمین جهت است؛ در قرن سیزدهم من یک دلقک درباری نازنازی بودم و حتا یک کاردینال کاری نداشت که من با ماری ازدواج کردهام یا نه. حالا هر عملهٔ کاتولیکی خودش را وسط میاندازد، دربارهٔ وجدان کثافتی صحبت میکند و او را بهطرف فحشا و زنا میکشاند. فقط بهخاطر یک ورقپاره... سالهاست شما کاتولیکها در امور خصوصی مردم مداخله کردهاید و وقتی یک اشارهٔ کوچک میکنم و یک تلنگر میزنم به حقیقتی که میتواند متناسب با معیارهای شما نباشد دیوانه میشوید.
📚تاریخ انقلاب فکری در بخارا/ صدرالدین عینی
🔹از مسئلههایی که در آغاز ورود جهان اسلام به عصر جدید سبب نزاع میان محافظهکاران و تجددخواهان شد، مسئلۀ "مکتب" بود. تجددخواهان میخواستند شیوههای جدیدی در آموزش کودکان پایه بریزند و محافظهکاران این امر را خلاف شریعت میشمردند. صدرالدین عینی که در زمرۀ ملایان تجددخواه تاجیک قرن گذشته بود، التهاب امیرنشین بخارا در این مقوله را به خوبی به تصویر میکشد. وی در این کتاب با صراحت، تصویری از جامعهٔ بخارایی وقت ترسیم میکند که میتوان بر اساس آن از جهل و خرافهپرستی عامیان، تعصب و تکبر عالمان، استبداد و فساد حاکمان، ریاکاری و نیرنگ استعمارگران روس و هیجانهای احساساتی تجددخواهان سخن گفت. توصیفی که عینی از مشکلات آموزشی حوزه علمیۀ زمان خود در بخارا به دست میدهد، بهنظر بسیار شبیه انتقاداتیست که امروزه در ایران همچنان بر حوزهٔ علمیه میشود و بههرروی، ملایان محافظهکاران بخارا، به اعتبار گذشتۀ درخشانی که حوزۀ این شهر داشت تن به اصلاحات ندادند و امروزه از «بخارای شریف» که «منبع علم شریعت» خوانده میشد دیگر هیچ نامی در مجمعهای الاهیات اسلامی درمیان نیست.
🏮در ماجرای "مکتبهای نو" در بخارا، روایت عینی چنین است: عدهای از تجددخواهان مسلمان، در پی جایگزینی شیوههای آموزشی جدیدی بودند که زودتر بتوانند به کودکان خط و سواد و ادب و حساب و قرآن بیاموزند و ملاهای بخارا نیز در این باره سه طیف شدند: عدهای به دشمنی و خصومت پرداختند، عدهای موافق و عدهای بیطرف ماندند. اما عِده و عدۀ مخالفان بیشتر بود و کار بر موافقان سخت کردند. مردم به پیروی از محافظهکاران دست به حرکتهای خیابانی علیه تجددخواهان میزدند. حکومت امیرنشین بخارا نیز با این ملاهای محافظهکار در داد و ستد بود و هدف خود را از طریق آنان پی میگرفت. استعمارگران روس که امیران بخارا دستنشاندۀ آنها بودند نیز در ظاهر خود را دلسوز رعیت بخارا جلوه داده و وانمود میکردند که قصد آگاهیبخشی به آنان دارند، اما در باطن از آگاه شدن آنان واهمه داشته و به ترفندهای مختلف مانع از رواج مکتب و جریدههای نو میشدند. بیشتر ترقیخواهان است نیز به شکلی عاطفی و هیجانی شعار اصلاحات سر میدادند. ولی درک عمیقی از اصلاح نداشتند و با حرکتهای نمایشی و شعارهای احیاناً سیاسی قصد اصلاح داشتند.
🔻صدرالدین -ملایی که بهباور خود همتش را صرف اصلاحات بنیادین کرده است- خویشتن را در میان همۀ اینها گیرافتاده و مطرود همه مییابد. محافظهکاران او را تجددخواه سستایمان و اصلاحطلبان او را کهنهپرست بدگمان میشمارند و عاقبت به واسطۀ شلوغکاری سیاسی اصلاحاتیان است که بلوایی عظیم بر علیه اصلاحات برپا میشود و دامن عینی را هم فرا میگیرد. حکومت بخارا بلایی بر سر او و دیگر تجددخواهان میآورد که «قزاقان روس که در قساوت قلب و سختی دل در عالم ضرب المثلاند، آب چشم جاری کرده برای بازخواست انتقام این جنایتها دندان میخاییدند».
🔸این کتاب هفتاد سال توقیف بود تا اینکه پس از فروپاشی شوروی، با مساعدت جمهوری تاجیکستان نسخۀ آن بهدست آمد و فرزند آن زندهیاد کتاب را در ایران چاپ کرد. متن کتاب هرچند که به سبب تاجیکی بودناش -و آن هم تاجیکی قرن پیش- برای خوانندۀ ایرانی روان نیست، اما از ملاحت خاصی برخوردار است. شاید معدودی از واژگان برای ایرانیان ناآشنا باشند ولی، واژهنامۀ پایان کتاب آن را جبران کرده است. در مجموع، ارزش این کتاب آنقدر هست که این اندک تقلای ذهنی برای انس با سبک نوشتاریاش قابل آن را نخواهد داشت.
/channel/sfiles/94
♦️نقش انگیزههای سیاسی در تبدیل مکتب معنوی دائو به یک مذهب جدید
✍🏻 جان بایر ناس
🔸در قرن یازدهم میلادی، رنگ و صبغۀ دینی دائوییزم به اوج خود رسید. نقل شده است که یکی از خاقانان سلسلۀ «سونگ» (Song) به نام چن تسونگ (Chen Cong) در حدود سال 1004 میلادی موردحملۀ مهاجمان قبایل صحرانشین آسیای مرکزی (تاتارها) قرار گرفت و پس از آنکه شکست سختی خورد، معاهدۀ صلح ننگآمیزی با آنان منعقد ساخت و قسمتهای زیادی از نواحی شمال چین را به آنان واگذار کرد. این خاقان از وضعیت پیشآمده سخت متأثر شد و مورد تحقیر قرار گرفت.
🔹او که میخواست برای جبران شکست و تحقیر خود به پیشگویان و رمالان متوسل شود، وزیرش تدبیر دیگری اندیشید و حیلهای دیگر به کار بست. او به خاقان گفت که به دروغ، مدعی کشف و الهام شود و آنان را هوادار خود سازد. خاقان در این مورد تردید داشت اما وزیر با بیان اینکه پیشینیان در مواقع ضروری از این کار پروایی نداشتهاند و بارها مردم را به این صورت پیرو و هوادار خود ساختهاند او را از تردید بیرون آورد. بدینترتیب، خاقان با نظرخواهی از مشاوران و محرمان اسرارش، سرانجام با طرح و اجرای آن موافقت کرد.
🔸وزیر دست به کار شد تا اینکه در سال 1008 میلادی برنامهٔ خود را طراحی کرد و آن را با خاقان در میان نهاد که مورد پذیرش واقع شد. پس از آن خاقان طبق طرح وزیر، جلسهای با سران دربارش تشکیل داد و اعلام کرد که قبلاً خوابنما شده بود که به زودی فرمانی از آسمان برایش صادر خواهد شد. در پی آن اینک به او خبر رسیده که طومار زردرنگی از یکی از ستونهای معبد پایتخت آویزان شده است و از جانب آسمان است. سپس خاقان برای تأیید صحت و سقم مطلب، به همراه وزرا و درباریان با پای پیاده راهی معبد مذکور شدند. آنها بر سردر ورودی معبد طومار زردرنگی را دیدند که خاقان دستور داد طومار را پایین آوردند، گشودند و خواندند. آنان این واقعۀ نزول لوح از جانب آسمان را تعبیر و موید رؤیای خاقان پنداشتند و آن را کاری خارق العاده و حاکی از کرامات تلقی کردند و سفیرانی به اقصی نقاط چین گسیل داشتند تا این واقعۀ شگفت انگیز را برای مردم تشریح کنند. مردم نیز از شنیدن ماجرا شگفتزده شدند و چنین پنداشتند که خاقان مورد الطاف خاص «شانگدی» (Shang Di)، «خدای حاکم» آسمان قرار گرفته است. به این ترتیب، هم خاقان در دل مردم جای گرفت، هم اعتقاد مردم به دین دائوییزم محکمتر شد و هم خدای حاکم آسمانی جایگاه ویژهای پیدا کرد و بهتدریج خدایان دیگری نیز ساخته و پرداخته شدند.
📖از کتاب ادیان خاور دور تألیف فیاض قرائی. نقل از:
Noss, John B. Man's Religions, Macmilan Publishing co., New York, 1974, p.267
/channel/sfiles/91
🔵دستهبندی عالمان ۱۲امامی به اخباری و اصولی همیشه دقیق نیست
✍🏻ابراهیم بهشتی
♦️حدیثگرایانی چون علامه مجلسی و فیض کاشانی، از نگاه برخی اخباریاند و از نگاه برخی دیگر، اصولیاند؛ چرا که از یکسو استدلالهای عقلی در آثارشان فراوان است و از دیگرسو، دستِکم در مقام نظر بر اهمیت خبر و برتریاش بر عقل، تأکید دارند. وضعیت مکتب اجتهاد نیز در طرف مقابل بهتر از این نیست. بسیارند اصولیانی که در مباحثات اصولی، از هیچ دقت عقلیای فروگذار نمی کنند؛ ولی در عمل و بههنگام استنباط حکم فقهی، به احادیث بیش از آنچه مورد انتظار است اعتماد میکنند یا در آنجا که نصی در دست نیست، در حالی احتیاط میکنند که طبق مبنای اصولیشان میتوان برائت جاری کرد.
@Elahidanan
📖اخباریگری. ابراهیم بهشتی. قم، دارالحدیث. ۱۳۹۰، ص۳۰