fanusname | Unsorted

Telegram-канал fanusname - فانوسنامه

-

@moeinmeshkat

Subscribe to a channel

فانوسنامه

💠 نیاکان پیشاتاریخی ما سالم‌تر بوده‌اند. ۲/۲
✍🏼کریستوفر ریان و ساسیلدا جفا

🔹بیماری‌ها از حیوانات اهلی به انسان‌ها منتقل شدند و پس از آن به‌سرعت از اجتماعی به اجتماعی دیگر راه یافتند. راه‌اندازی دادوستد در مقیاس جهانی برای این عوامل بیماری‌زا یک موهبت بود. طاعون، ازطریق جاده‌ی ابریشم به اروپا راه یافت. آبله و سرخک در کشتی‌هایی که رو به سوی دنیای جدید داشتند پنهان شدند و سفلیس احتمالاً در اولین بازگشت کلمب از سفر با افرادی که از آتلانتیک بازمی‌گشتند، همراه شده بود. امروز نیز موج دلهره و ترس هر ساله از انتقال آنفلوانزا از شرق دور، در دنیای غرب وجود دارد. و سرانجام ویروس ابولا، سارس، باکتری‌های خوراکی، ویروس H1N1 (آنفولانزای خوکی) و عوامل بیماری‌زای بی‌شمار دیگری که هنوز نام‌گذاری نشده‌اند، ما را بی‌اختیار وادار به شستن دست‌های‌مان می‌کنند.

🔸اگرچه در مورد شیوع گهگاهی بیماری‌های عفونی در دوران ماقبل تاریخ نیز شکی وجود ندارد؛ اما بعید بوده که _حتى علارغم رواج روابط جنسی هم‌زمان با چند نفر در آن دوران_ این بیماری‌ها گسترش جغرافیایی می‌یافتند. ماندگاری عوامل بیماری‌زا در گروه‌های گشت‌زن که به‌طور گسترده‌ای پراکنده بودند و ارتباط بین گروهی کمی نیز با یکدیگر داشتند، تقريباً غير ممكن بود. در‌واقع شرایط لازم برای بیماری‌های همه‌گیر، تا زمان انقلاب کشاورزی-دامپروری به‌وجود نیامد. این ادعا که داروهای جدید و رعایت اصول بهداشتی ما را از شر بیماری‌هایی نجات می‌دهد که مردمان دوران پیشاکشاورزی-دامپروری را به نابودی می‌کشاند، مانند این است که بگوییم کمربند ایمنی و کیسه‌های هوا ما را در مقابل سوانح رانندگی‌ای محافظت می‌کند که نیاکان ما در اثر آن جان می‌سپردند.

📙سرشت جنسی انسان. کریستوفر ریان و ساسیلدا جِفا.‌ ترجمهٔ مهبد مهدیان. ۱۳۹۳، نشر اینترنتی.‌ صص۳۱۶-۱۸
@fanusname
1⃣ خوانندگان علاقه‌مند به چگونگی ادامه‌ی مصائب کشاورزی-دامپروری در دنیای مدرن می‌توانند کتاب زیر از مایکل پلان (Michael Pollan) را مطالعه کنند:
In Defense of Food: An Eater’s Manifesto (2009)
2⃣Larrick, J. W., Yost, J. A., Kaplan, J., King, G., and Mayhall, J. (1979). Patterns of health and disease among the Waorani Indians of eastern Ecuador. Medical Anthropology, 3(2): 147-189.
3⃣Diamond, J. (1997) Guns, Germs and Steel: The Fates of Human Societies. New York: Norton
4⃣Edgerton, R. B. (1992). Sick Societies: Challenging the Myth of Primitive Harmony. New York: The Free Press, p. 111

Читать полностью…

فانوسنامه

💠اعتماد به دانش و تعصب بر دانش

🔸در زیست‌جهان سنت، معرفت دین، مسلط بر معرفت‌های فلسفی، علمی و هنری بود و به نظر می‌رسد که بیشتر مردم به پاسخ‌هایی که متولیان دین به مسئله‌ها می‌دادند اعتماد بیشتری داشته‌اند تا پاسخ‌های دیگران. در جهان جدید دانش (به‌معنای ساینس) جایگزین دین شده و بر صدر نشسته است. حتا در میان دینداران، روزبه‌روز اعتبار دانشمندان در حال پیشروی‌ست و هنگام بروز تعارضات میان دیدگاه روحانیان و دانشمندان، هر روز شمار بیشتری به جانب دانشمندان می‌گرایند. در رویارویی با فلسفه نیز وضع همین است. کافی‌ست که دانشمندان برای مسئله‌ای پاسخی داشته باشند. دیگر کمتر کسی می‌گوید که این تنها وجه علمی مسئله/پدیدار است و نه همهٔ حقیقت دربارهٔ آن.‌ هرکجا که علم پا بگذارد، تمام آن ذیل قلمرو علم می‌شود و به فیلسوفان خواهند گفت: «پای خود را از علم بیرون بکشید»!

🔹درست همان آفتی که هنگام تسلط دین وجود داشت و اعتماد به روحانیان را تبدیل به تعصب بر روحانیان می‌کرد اکنون در دورهٔ تسلط دانش پدید آمده است و رگ‌های گردن برای دانشمندان باد می‌شوند. این آفت، به‌جز زیان برای دیگر شاهراه‌های معرفت، برای خود علم هم زیان دارد؛ زیرا مزاحم طرح نظریات رقیب یا شکستن الگوواره‌ها (پارادایم)های غالب می‌شود و دانشمندان را محتاط‌تر می‌کند. نمونهٔ شایع آن را دربارهٔ نظریهٔ فرگشت داروین می‌بینیم که در مواردی حتا در کشورهای مردم‌سالار، مخالفت با آن منجر به آزار و مشکلات برای استادان و دانشجویان می‌شود.

🔸آنچه جالب‌تر است اینکه دانش‌آموختگان نیز گاه بر اساس تعصب از کتاب‌هایی که خوانده‌اند پیروی می‌کنند و به آن‌ها اعتقاد دارند. بدون بررسی نقادانه، تبدیل به متکلمانی می‌شوند که از نظریات مشهور علمی طرفداری کنند. کلیپی که به این یادداشت پیوسته‌ام مصاحبه‌ای از هواداران نظریهٔ فرگشت است که از ارائهٔ مثالی از تبدیل یک گونه به گونه‌ای دیگر فرو می‌مانند [۱].
/channel/sfiles/260
🔻من نه زیست‌شناسم، نه هیچ تخصصی در مسئله‌ی فرگشت دارم. پس برای من طبیعی‌ست که یا کلا هیچ موضعی دربارهٔ فرگشت نداشته باشم، یا به نظریهٔ مشهورتر و رایج‌تر زیست‌شناسان «اعتماد» کنم و بر مبنای این اعتماد، فرگشت را «تا زمانی که نظریهٔ دیگری رایج و غالب نشود» بپذیرم. خود من راه دوم را برگزیده‌ام و به نظریهٔ فرگشت صرفا «اعتماد دارم» و بر اساس همین اعتماد پذیرفته‌ام. چون نظریهٔ مشهورتر دانشمندان است. درست همان‌طور که به پزشک اعتماد می‌کنم و تجویز او را می‌پذیرم، تا زمانی که روش‌های درمانی یا داروهای بهتری ابداع شوند و یا خودم پزشک شوم. اما نمی‌توانم با کسی جدل کنم که الا و بلا مو لای درز تجویز پزشک من نمی‌رود.

🔻در صلاحیت من نیست که نظریات رقیب در زیست‌شناسی را رد کنم، تنها می‌توانم به‌دلیل اینکه اعتمادم به نظریه‌ی فرگشت بیشتر است، بدون مجادله و ردکردن نظریات رقیب، همان فرگشت را بپذیرم و نه مخالفش را.‌ حتا فکر می‌کنم شرط انصاف علمی این است که در فیزیک نیز باور «زمین‌تخت‌گرایان» را نیز رد نکنم؛ چون شخصا جز بر مبنای اعتماد به فیزیکدانان نیست که نظریات مشهور را پذیرفته‌ام، زمین را کروی می‌دانم و خورشید را ثابت. کافی‌ست بدون رد و انکار نظریه‌ی زمین‌تختی، صرفا از پذیرش آن سر باز بزنم.
@fanusname
1⃣این کلیپ را کانالی با نام زمخت «رد شبهات ملحدین» زیرنویس کرده است. ترجیح می‌دادم نسخهٔ زیرنویس‌شده را از سایتی دیگر می‌یافتم که سوگیرانه نباشد! ولی در دسترسم همین بود.

Читать полностью…

فانوسنامه

💠ارادهٔ معطوف به «من»!

🔹اگر از من بپرسند چرا فلان باور و بهمان کنش را داری پاسخ می‌دهم که چون حقیقت در آن باور و کنش «من» است. نهایتا با تعارف و فروتنی روشنفکرانه بگویم که چون آن را به حقیقت نزدیک‌تر یافته‌ام. اما اگر به‌راستی چنین بود، نکوهش و ستایش دیگران برایم توفیر چندان نمی‌داشت. حتا اگر انتقادی روشمند و منصفانه از من شود، ولو بکوشم به انصاف واکنش و ترتیب اثر بدهم، باز هم انکار نمی‌کنم که در لایه‌های زیرین روان خود ترجیح می‌دادم از من انتقاد نکنند؛ بلکه مرا بستایند. این‌ها نشان از ارادهٔ معطوف به حقیقت نمی‌دهد؛ بلکه ارادهٔ معطوف به قدرت، به شهرت، به احترام، به «من». چنان می‌کنم و می‌گویم که بر جایگاه من بیفزاید و حال اگر منطبق بر حقیقت‌جویی هم بود چه بهتر! کوتاه سخن: «من» نقطهٔ پرگار وجود است و حقیقت‌ باید در خدمت من باشد نه من در خدمت حقیقت!

🔸معرفت می‌تواند برای فرارفتن از «من» کارگر بیفتد و حقیقتی بزرگ‌تر از من را نشان بدهد.‌ دانش، دست‌کم برخی از شاخه‌های دانش می‌توانند. مثلا فیزیک می‌تواند نشان بدهد که انسان چه هستندهٔ کوچک و ناچیزی دربرابر پهنهٔ بیکران جهان است. یا تاریخ می‌تواند آدمی را به فکر ببرد که چه «من‌ها» که هر یک همچون ما خود را در مرکز آفرینش دیدند و بر سر آن چه‌ها که نکردند و اکنون از آن‌ها جز نامی نمانده است. فلسفه با اندیشهٔ پیوسته و روشمند درباب مسئله‌های مهم هستی می‌تواند نشان بدهد که چقدر این «من» _ یعنی این نقشی که به‌عنوان یک بازیگر در تئاتر زندگی ایفا می‌کنم‌_ دربرابر پرسش‌های بنیادین کودکانه‌اند. هنر می‌تواند مرا از خود به در کند. یک شاهکار هنری می‌تواند مرا در وادی حیرت بیندازد و ولو برای چند دقیقه حواسم را از من برباید. و دین؟ نقش دین شاید در این میان خاص‌تر باشد. عموم دین‌ها یا ما را به کرنش دربرابر هستی فرامی‌خوانند یا از این هستی یک صورت متشخص (با نام خدا) ترسیم می‌کنند و ما را به بندگی او دعوت می‌کنند. همه برای اینکه این «من» را از مرکزیت بیندازند. پس هر چهار بال معرفتی ما اعم از علمی و فلسفی و هنری و دینی، می‌توانند من‌شکن باشند.

🔹اما عجبا از قدرت «من» که همین معرفت را هم به دکان فضل‌فروشی (بخوانید «من»فروشی) بدل می‌کنم. می‌اندیشم، می‌نویسم، می‌آفرینم تا شما منِ دانشمند، منِ فیلسوف، منِ هنرمند و منِ روحانی را بستایید و با کرنش، من مرا بپرورانید (باد کنید). اینکه عارفان گفته‌اند خود سواد و معرفت می‌تواند یک چشم‌بند بزرگ باشد و ما را در توهم اسیرتر نگاه دارد از همین روست. آن‌قدر به عمرمان هنرمند و دکتر و استاد و شیخ متکبر که بوی گند فرعونیتش مشام را می‌آزارد دیده‌ایم تا این نکته را تصدیق کنیم. معرفت‌آموزی بی‌سلوک، خوراکی چرب‌تر در شکم «من» است‌...

🔻من نیز خود یک اسیرم نه بیش‌تر. خود کورم که عصاکش کوران شده‌ام. اما ای اسیران! ما را تا دیر نشده کاری باید!
عمر برف است و آفتاب تموز
اندکی ماند و خواجه غِرّه هنوز...

Читать полностью…

فانوسنامه

💠اگر فارابی و ابن‌سینا زنده شوند...

🔹چنانچه بخواهیم رفتار فیلسوفان گذشته را در جهان معاصر و با کمک سیره‌ای که در زندگی داشته‌اند بازسازی کنیم به چه تصویری خواهیم رسید؟ یعنی اگر آنان زنده شوند و همان روالی که در زندگی واقعی‌شان در پیش گرفتند تکرار کنند چه از آنان خواهیم دید؟ به‌گمان من:

1⃣ از هواداران سیاسی خود که معمولا بدون شناخت از آنها هواداری می‌کنند (و نیاکان فکری‌شان، خودْ دشمن درجه یک این فیلسوفان بوده‌اند) روی خواهند گرداند، وارد دعوای هویتی-سیاسی اسلامگرایان با غرب نخواهند شد و دم از اسلامی‌سازی علم نخواهند زد. همان‌طور که دم از اسلامی‌سازی فلسفه نزدند و تعبیر مشکل‌دار «فلسفهٔ اسلامی» را به اندیشه‌های خود نسبت ندادند. پس درنهایت به‌عنوان مشتی روشنفکرمآب سکولار غرب‌زده‌ی مزدور نظام سلطه و استکبار جهانی، به کنار خواهند رفت.
2⃣ اگر نه شاید با همه، ولی دست‌کم با برخی از هواداران سنت‌گرای خود، به چالش خواهند خورد و آنان را به‌سبب توقف‌شان در دانش فلسفهٔ کهن و بی‌اعتنایی به دانش و فلسفهٔ نوین سرزنش خواهند کرد.
3⃣ به لبخندی، دستی بر سر روشن‌فکران مَحویده در جمال و جلال فلسفهٔ مدرن (که گاه در اندیشه‌های یک-دو سده پیش سیر می‌کنند) خواهند کشید و از کنارشان خواهند گذشت.
4⃣آن‌گاه بدون مرعوبیت و تعبد و تقلید، اما با قدردانی و شوق و رغبت، دانش و فلسفهٔ نوین را باز هم به دید نقادانه (نه انکارگرانه و طعن‌زنانه) خواهند آموخت، در آن تأمل خواهند کرد، تأملات و ملاحظات خود را به قلم خواهند کشید، شاگردان خود را تربیت خواهند کرد و بی‌سروصدا چهره در نقاب خاک خواهند برد.

🔻سپس ما خواهیم ماند و آثاری گرانبار که بدون سرهم‌بندی‌های چهل‌تکه‌ای که اینک مرسوم است (و چه بسا بدون ارادهٔ پیشینی نویسندگان‌شان) آمیزشی نظام‌مند و هارمون (هارمونیک) را از زیست‌جهان فرهنگی ایرانی و ایمانی آنها با بینش جهانی نشان خواهد داد. آنگاه عده‌ای از ما، بدون خواندن‌شان این کتاب‌های کفر و‌ گمراهی را ممنوعه اعلام خواهیم کرد. عده‌ای دیگرمان بدون خواندن، بر سر این آثار رگ گردن باد می‌کنیم، به جهانیان فخر می‌فروشیم و اندیشمندان دیگر ملت‌ها را تحقیر می‌کنیم. دسته‌ی دیگرمان نیز باز هم بدون خواندن، این آثار «متکلمانهٔ فیلسوف‌نمایانهٔ مبتذل» را دور می‌اندازیم، نویسندگانش را تحقیر می‌کنیم و همچنان به واگویهٔ طوطی‌وار کلمات قصار اندیشمندان غربی بسنده می‌مانیم.

✍🏼معین مشکات
@fanusname

Читать полностью…

فانوسنامه

🔻پیش‌تر انتقاداتی را نسبت به اندیشه‌ی سیاسی استاد بیژن عبدالکریمی مطرح کردم. ایشان نیز در یک نشست تلگرامی، بردبارانه و به‌تفصیل به این انتقادات پاسخ گفته که همهٔ آن پاسخ‌ها در این فایل صوتی یک‌پارچه شده‌‌اند.

🔻متن انتقادی که پیشتر خطاب به استاد گرانقدر نگاشتم در این پیوند دسترس‌پذیر است.
🔗/channel/fanusname/799

Читать полностью…

فانوسنامه

💠خطر بزرگ

🔹تا دو سال پیش اگر امریکا به ایران حمله می‌کرد بسیار محتمل بود که به‌رغم مخالفت جدی‌ام با رژیم،‌ به پایگاه بسیج بروم و برای شرکت در جنگ ثبت‌نام کنم. اکنون اگر از من بپرسند بقای جمهوری اسلامی خطرناک‌تر است یا اشغال کشور به‌دست امریکا یقینا هنوز هم دومی را برمی‌گزینم. اما در عمل؟... به‌گمانم اگر حمله‌ای رخ بدهد پای خودم را بیرون بکشم و در خانه بنشینم. از من بپرسید که آیا خشونت بر علیه رژیم جز در مقام دفاع مشروع موجه است یا خیر؟ برای شما دلیل می‌آورم و حاضرم یک ساعت بحث کنم که بگویم موجه نیست. اما وقتی خبری می‌خوانم که در فلان نقطه از کشور، اشرار چند نیروی پلیس را کشته‌اند ککم نمی‌گزد و بی‌تفاوت رد می‌شوم (خیلی هنر کنم زیر لب «به جهنم» نگویم). وقتی عباسعلی سلیمانی، عضو مجلس خبرگان را در بانک کشتند، طبعا دیدگاه من جز این نبود که ترور ناموجه است و نباید این اتفاق می‌افتاد؛ هنوز هم دیدگاهم همین است. اما فیلم لحظهٔ ترور را چندبار تماشا کردم و چرا دروغ بگویم؟ وحشت‌زده‌ام که در آن لحظات احساس خوشایندی داشتم... .

🔸من یک نفرم، اگر می‌خواستم به جنگ بروم، نهایتا می‌توانستم دو یا سه نفر دیگر را با خود همراه کنم و بیست تا سی نفر را به حمایت مادی و معنوی از رزمندگان دلگرم بدارم. اگر قرار بر نفی خشونت باشد، بسیار هنر کنم در برابر وسوسه‌های درونی خودم می‌ایستم و وارد اعتراضات خشونت‌آمیز نمی‌شوم. حداکثر اینکه بتوانم با یادداشت‌ها و بحث‌های پیاپی حداکثر چهل-پنجاه نفر دیگر را نیز با خشونت‌پرهیزی همراه سازم.‌ پس کنارکشیدن من به‌تنهایی مهم نیست و اثر خاصی بر جامعه ندارد.

🔻اما می‌ترسم تنها من نباشم که چنین شکافی میان دیدگاه و عاطفه‌ام افتاده است. می‌ترسم که بسیاری از فعالان مدنی، استادان برجسته، روشنفکران و سلبریتی‌ها که بر جامعه بسیار اثرگذارند و کنارکشیدن آنان خطری بزرگ است نیز در حال تجربه همین شکاف میان دیدگاه و عاطفه باشند. می‌ترسم که آنان هم آنقدر کلافه شوند که در برابر ایدهٔ حملهٔ خارجی کنار بکشند و چشم‌شان را بر چرخهٔ خشونت ببندند. می‌ترسم اگر پلیسی کشته شد به درک بگویند و می‌ترسم اگر قدرت بیگانه بر این خاک طمع کرد در خانه بنشینند و در را ببندند.

🔹با حکومت سخن نمی‌گویم؛ زیرا اکنون حکومت به مرحله‌ای رسیده که سخن‌گفتن یک منتقد با دیوار معنادارتر است تا با حکومت. اما به آن دسته از طرفداران حکومت که صدایم را می‌شنوند و هنوز نور عقل در سرشان خاموش نیست سخن می‌گویم: برای حفظ میهن نه، برای حفظ دین‌تان نه؛ برای حفظ حکومت‌تان با آن سخن بگویید. غرور بلاهت‌آمیز را کنار بگذارید؛ شما بدون همراهی فعالان مدنی محتاط و میانه‌رو نمی‌توانید کشور را از خطر خشونت‌های ویرانگر نجات بدهید. باید نظام را مجاب کنید اگر از حل مشکلات کشور عاجز است لااقل دست از رفتارهای خشم‌انگیز و جنون‌آمیز خود بردارد و بیش از این مردم را کلافه نکند.‌ می‌دانم که برخی از شما با حجاب اجباری مخالف‌اید، با خفقان مخالف‌اید، با منویات احمقانه مخالف‌اید. به‌جای آنکه اینها را در پستوی بسیجیان و روحانیان روشنفکر «لُند لُند» کنید و با صدایی که گوش موش توی دیوار نشنود نق بزنید، مستقیما با حکومت سخن بگویید. طرفداران نواندیش نظام! شما نام خود را «انقلابی» نهاده‌اید! این حجم از «محافظه‌کاری» برازندهٔ شما نیست! اسم و مسمای‌تان را هماهنگ کنید!
✍🏼معین مشکات
@fanusname

Читать полностью…

فانوسنامه

💠گاهان نخستین متن فلسفی در جهان است. ۴/۴
✍🏼شروین وکیلی

🔻این آفرینش چنان که دیدیم با پیش‌شرطِ حضور اشه همراه بود و خودِ اشه نیز مخلوق خرد خداوند بود. از سوی دیگر در مکالمه‌ی دو مینوی ازلی دیدیم [۲۷] که سپندمینو مرد را یکی از وجوه تمایز دو مینو و بنابراین یکی از عناصر مینویی تشکیل‌دهنده‌ی «من» تلقی کرده بود. اگر به‌راستی سیاهه‌ی هشت عنصر مینویی زیرسیستم‌های دستگاه روانی سوژه و قوای روحی «من» را نشان دهد، در آن حالت باید انتظار داشته باشیم ما‌به‌ازای خرد خداوند، خردی نیز در انسان داشته باشیم. این انتظار به خوبی در گاهان برآورده می‌شود.
🍀...ای مزدا! در پرتو اشه خواست تو را برآورده می‌کنم. گزینش من از روی خرد و اندیشه. [۲۸]

🔸خرد و اندیشه و گزینش آزادانه چنان که گفتیم سه نیرویی هستند که بخشی از ساحت مینویی انسان را برمی‌سازند. خرد برچسبی خاص برای محتوای آموزه‌ی زرتشت است، اما به او تعلق ندارد. چون در آنجا که زرتشت دخترش را خطاب قرار می‌دهد، از او می‌خواهد تا با خرد خویشتن همپرسگی کند و با یاری سپندارمذ نیک‌‌آگاهی بورزد. [۲۹] بنابراین خرد نیرویی است که مانند سایر قوای هشت‌گانه‌ی مینویی، به انسان تعلق دارد نه انسانی خاص. زرتشت درضمن تصریح کرده که خرد انسانی بخشی از منش و مینوی خداوند است. [۳۰] و به همین ترتیب با اشه و کلیت گیتی ارتباط بر قرار می‌کند. چون زرتشت می‌کوشد تا کردارى سازگار با اشه، منش نیک و خرد خویش داشته باشد و به این ترتیب روان گاو را خوشنود کند. [۳۱] هم‌چنین در جای دیگری می‌خوانیم که مقدسان و دانایان و آموزگاران رازآشنای اهورامزدا به کمک منش نیک و خرد به دلدادگان و دوست‌داران او تبدیل می‌شوند [۳۲] با این وجود این خرد هدیه‌‌ای الاهی نیست که تنها به هواداران اشه و پیروان زرتشت تعلق داشته باشد. چون پیروان دروغ نیز دارنده‌ی نوعی از خرد هستند. اما آنان که خشم وستم را با آموزه‌های خود (زبان خود) می‌افزایند، دچار دژ-خردی هستند. [۳۳] دژ-خردی دو بار در گاهان یاد شده و بار دوم موقعی است که به مراسم هوم یا مهر اشاره می‌شود. کرپنان و شهریاران بد، با شرابی مست‌کننده و پلید با دژ خردی بر مردم حکم می‌رانند. [۳۴] پس خرد نیرویی است که در همگان وجود دارد، اما ممکن است فرد گمراه به‌خاطر آموزه‌های دروغ از این خرد ایزدی روی‌گردان شود. [۳۵] با این وجود همین آموزگاران بد (مانند گرهم) نیز صاحب خرد و توانایی هستند. [۳۶]
.
👈🏼👈🏼در دو بند از گاهان عبارت بسیار جالبی وجود دارد که عبارت است از نیکوخرد/ خردمند (هوخرَتوش...) این عبارت در یک جا خودِ زرتشت یا یکی از شاگردان بلندپایه‌اش را منظور می‌کند. [۳۷] در جایی دیگر، صفات فردِ نیکوخرد دقیق‌تر فهرست شده، او رهبری درست‌کردار است که خداوند را نماز می‌گذارد و دادگر و نگهبان قانون (داتا) است. او استاد راستی (ردِ اشونان) و در ضمن توانا و بخشنده است و می‌کوشد تا در سازگاری با اشه هستی را ببالاند و آبادان کند. [۳۸] آشکار است که منظور از این عبارتها مبلغان دین زرتشت یا همان مغ‌ها هستند.
جالب آن که این واژه در سانسکریت و برخی از گویش‌های دیگر زبان هند و ایرانی، «سوکراتوش/سوکراتوس» خوانده می‌شده که دقیقا نام یونانیِ سقراط است. این البته تنها حدسی خیال‌انگیز و بی‌مهاباست: اما آیا نمی‌توان لقبِ نخستین فیلسوفِ خردمند یونانی را که در گفتگوهای افلاطون جاودانه شده، با این لقبِ بسیار دیرینه‌ی ایرانی مربوط دانست؟
@fanusname
📙زندِ گاهان. شروین وکیلی. تهران، شورآفرین. اول، ۱۳۹۲. صص۳۵۶-۶۸

0⃣1️⃣🔻 ۵/۲۸
0⃣2⃣🔻۱/۴۶
0⃣3⃣🔻۱۴/۳۱
0⃣4⃣🔻 ۱۵/۳۱
0⃣5⃣🔻 ۱۶/۳۱
0⃣6⃣🔻 ۱۲/۳۴
0⃣7⃣🔻 ۱/۴۴
0⃣8⃣🔻 ۲/۴۴
0⃣9⃣🔻 ۴/۴۴
1⃣0⃣🔻 ۱۳/۴۴
1⃣1⃣🔻 ۱۴/۴۴
2⃣1⃣ مراد از «جم» جفت متضاد معنایی‌ست که نویسنده در فهم متن به آن اهمیت می‌دهد.
1⃣3⃣🔻۳/۴۴
1⃣4⃣🔻۴/۴۴
1⃣5⃣🔻۵/۴۴
1⃣6⃣🔻۱۵/۴۴
1⃣7⃣🔻۱۸/۴۴
1⃣8⃣🔻۱۷/۳۱
1⃣9⃣🔻۶/۴۴
2⃣0⃣🔻۲۰/۴۴
2⃣1⃣🔻۶/۴۴
2⃣2⃣🔻۱۴/۳۴، ۶/۴۳ و ۳/۴۶
2⃣3⃣🔻۶/۴۵ و ۶/۴۹
2⃣4⃣🔻۷/۳۱
2⃣5⃣🔻۴/۴۸
2⃣6⃣🔻۹/۳۱
2⃣7⃣🔻۲/۴۵
2⃣8⃣🔻۱۸/۴۶
2⃣9⃣🔻۳/۵۳
3⃣0⃣🔻۱۱/۳۱
3⃣1⃣🔻۱/۲۸
3⃣2⃣🔻۳/۴۸
3⃣3⃣🔻۴/۴۹
3⃣4⃣🔻۱۰/۴۸
3⃣5⃣🔻۹/۳۲ و ۴
3⃣6⃣🔻۳۲/۱۴
3⃣7⃣🔻۱۰/۳۴
3⃣8⃣🔻۵/۵۱

Читать полностью…

فانوسنامه

💠گاهان نخستین متن فلسفی در جهان است. ۲/۴
✍🏼شروین وکیلی

🔸شاید چنین بنماید که پرسیدن در گاهان تنها ترفندی زبانی برای زیباتر کردن گفتار است و از طرح دغدغه‌ای فلسفی و جدی فاصله دارد. ترفندی شبیه به آنچه که در مکالمات افلاطونی می‌بینیم و در آن پرسش و پاسخ میان سقراط و مخالفانش بیشتر روشی بلاغی برای به‌کرسی‌نشاندن پاسخی است که درنهایت به‌شکلی قطعی ابراز خواهد شد. اما اگر بخواهیم به فعلِ پرسش‌گری فلسفی در گاهان و مکالمات افلاطونی امتیاز بدهیم، بر خلاف آنچه که انتظار عموم است، گاهان اعتبار بیش‌تری کسب خواهد کرد. چرا که پرسشگری در گاهان را نمی‌توان به سبکی ادبی فروکاست.

🔻نخستین دلیل آن که پرسش‌های گاهانی بر نقطه‌ای متمرکز _یعنی پاسخ_ تأکید ندارند و در اطراف پاسخ‌های متفاوت به بازی مشغول هستند. یعنی در شرایطی که پرسش‌وپاسخ‌های افلاطونی مانند گردبادی در اطراف یک نقطه‌ی مرکزی می‌چرخد و گرداگرد پاسخی مطلوب را جارو می‌کند، پرسش گاهانی به شاخ‌و‌برگ درختان می‌ماند و از یک نقطه به نقاط پیرامونی منشعب می‌شود و ماهیت راستین پرسش یعنی زادآوری و شاخه‌شاخه‌شدنش را به نمایش می‌گذارد.
🔻دومین دلیل آن‌که پرسش‌های گاهانی برخلاف پرسش‌های افلاطونی همواره پاسخی دریافت نمی‌کنند. بلکه برعکس؛ در بیش‌تر موارد پرسشی که در گاهان طرح شده پاسخی را در دنبال ندارد. یعنی در متن گاهان پرسش اصل است، و گاه با پاسخی درخور دنبال شده و گاه هم چنین نشده است. پاسخ در گاهان امری موردی و موضعی است که ضرورتی برای حضورش حس نمی‌شود. اما پرسش چنین نیست و در بسیاری از هات‌ها بافت اصلی متن را برمی‌سازد. به‌عنوان مثال در هات ۲۹ اشه بخش مهمی از پرسش‌های اهورامزدا را بی‌پاسخ باقی می‌گذارد. شاهکار گاهان در این مورد طولانی‌ترین فصل گاهان یعنی هات ۴۴ است که در آن سی‌و‌پنج پرسش پیاپی طرح شده‌اند، بی آن که پاسخی در کار باشد یا حتی ضرورتی برای پاسخ‌گویی احساس شود. با آن‌که در بینابین این گزاره‌های پرسشی جملاتی هم‌چون شرح حال شخصی درمورد دین گنجانده شده، به هیچ یک از این پرسش‌ها پاسخی داده نشده است. برجسته‌ترین پرسش‌های شرح‌حال‌گونه اما، در هات ۴۶ یافت می‌شوند. در اینجا هم پرسش‌و‌پاسخی میان زرتشت و اهورامزدا در جریان است، که محور آن دشواری‌های دعوت زرتشت و وصف حال پیامبر در روزگار سختی است:
🍀...به کدام مرز و بوم روی آورم؟ به کجا روم و از که پناه جویم [۲]

🔹در گاهان تقریبا تمام مفاهیم و عناصری که شرحش در این نوشتار گذشت، در قالب پرسش‌هایی صریح و روشن صورت‌بندی شده است. با توجه به محوربودن مفاهیم مینویی و استوار‌بودن دستگاه اخلاقی زرتشت بر این عناصر، شمار زیادی از جملات سوالی بر این مفاهیم تمرکز یافته‌اند. شکل جمله‌بندی و دقت پرسش‌ها هم به‌روشنی نشان می‌دهد که تفسیر ما از سطح هوشیاری پیامبر در‌مورد رسالتش و دستگاه نظری‌اش درست بوده است. چرا که تا وقتی کسی به دقت نظام فکری خویش را نشناسد و درباره‌ی زیر‌وبم عناصر و روابطش نیندیشیده باشد، قادر به طرح پرسش‌هایی با این دقت در مورد آن نیست:
🔻چگونه گذشته است و چگونه خواهد گذشت؟ پاداش و کیفر اشونان و دروغ‌زنان در روز حساب‌رسی چگونه خواهد بود؟ [۳] چیست سزای کسی که نیروی دروغ‌زنان را می‌افزاید؟ [۴]و آیا پاداش کسی که برعکس، در پاسداری از اشه و آبادانی گیتی بکوشد، رسیدن به (مرتبه‌ی) اهورامزدا هست یا نه؟ [۵] داد مزدا چیست؟ مزدا خواستار چیست؟ و کدامین ستایش و نیایش سزاوار اوست؟ [۶] نیایش فروتنانه‌ی دلدادگان اهورامزدا چگونه باید باشد؟ [۷] سرآغاز بهترین زندگی چگونه است و آن کس که به‌راستی به‌خاطر آن کوشاست چه پاداشی می‌یابد؟ [۸] کیست که بهمن (اندیشه‌ی نیک) را آفریده است؟ [۹] چگونه دروغ را از خود برانیم و چگونه از دروغ‌زنان دوری گزینیم؟ [۱۰] چگونه می‌توان دروغ را به دست اشه سپرد تا پاک گردد و دروغ‌زنان از این راه شکست بخورند؟ [۱۱]

🔻این پرسش‌ها که قلمرو مینویی و آموزه‌های اخلاقی زرتشت را صورت‌بندی می‌کنند، در بسیاری از موارد با پاسخی صریح دنبال نمی‌شوند. اما اگر متن گاهان به‌دقت خوانده شود، برای تمام‌شان پاسخ‌هایی می‌توان پیدا کرد. دربرابر این رده از سوال‌ها، پرسش‌هایی وجود دارند که به گیتی مربوط می‌شوند، و بیش‌ترشان برخلاف پرسش‌های مینویی، در سراسر گاهان بی‌پاسخ مانده‌اند. بیش‌ترین تراکم از این پرسش‌ها را در هات ۴۴ می‌بینیم. جالب آن که تقریبا در آغاز تمام بندهای این هات، چنین عبارتی به چشم می‌خورد:
🍀...ای اهورا! این را از تو می‌پرسم، به‌درستی به من پاسخ بده!
تنها در شش مورد به‌جای اهورا، اهورامزدا خطاب قرار گرفته است که در اصل قضیه تفاوتی ایجاد نمی‌کند. یعنی پرسش‌های مربوط به گیتی از اهورا و پرسش‌های مربوط به مینو از مزدا پرسیده شده‌اند که حدس ما درمورد تناظر این دو لقب با جمِ [۱۲] گیتی/مینو را تأیید می‌کند.

〰ادامه دارد

Читать полностью…

فانوسنامه

💠بی‌حجابان «چشم» بگویند؛ بحثی اخلاقی دربارهٔ دروغ و دورویی

🔹نه نیازی هست که هنوز دربارهٔ ضرورت آزادی حجاب توضیحی بدهم (چون اکثریت جامعه در این‌باره توافق دارند) و نه حوصله‌ای هست که دربارهٔ انگیزه‌های احتمالی حکومت از راه‌اندازی دوبارهٔ ارشاد بحثی کنم. آنچه برایم مهم است این‌که هم‌داستان با دکتر محسن رنانی[۱] به بانوان بی‌حجاب توصیه کنم: «یک شال یا روسری همراه داشته باشید و در هنگام مواجهه با مأموران گشت ارشاد، بدون هیچ‌گونه مشاجره و مقاومتی فرمان‌شان را اجرا کنید. پس از دورشدن آن مأموران _ که مطمئن‌ام بسیاری از آن‌ها بدون رضایت قلبی در حال انجام این مأموریت هستند _ به همان پوشش اختیاری خودتان بازگردید». آقایان همراه بانوان نیز دقیقا همین الگوی «چشم‌گفتن و کار خود کردن» را مد نظر بگیرند. این تقلای دوبارهٔ نظام دربارهٔ حجاب در هر حال نافرجام و شکست‌خوردنی است؛ پس چه بهتر که با کم‌ترین هزینه برای مردم شکست بخورد.

🔸اما نکته‌ای اخلاقی نیز در این‌باره دارم. شاید با نوعی آرمانگرایی اخلاقی برای برخی از هم‌میهنان شریف و اخلاق‌مدار این پرسش مطرح شود که آیا این چشم‌گفتن ناصادقانه نوعی دورویی نیست؟ پاسخ من این است که البته دورویی است؛ اما بسیاری از کنش‌هایی که معمولا غیر اخلاقی‌اند استثنا دارند و به‌نحو مطلق در همه‌جا نمی‌توان حکم به غیراخلاقی‌بودن‌شان کرد. یکی از موقعیت‌هایی که دروغ و دورویی را اخلاقی (و چه بسا گاه تبدیل به تکلیف اخلاقی می‌کند!) موقعیتی‌ست که «راهی موجه» برای «کسب حق» نیست.

🔹برخی امور در زمرهٔ حقوق طبیعی ما هستند که مطابق یک سند بالادستی حقوقی یا منبع قانون‌گذاری (مثلا حقوق بشر یا عرف) باید از آن برخوردار باشیم و برخی امور دیگر در زمرهٔ امتیازاتی هستند که به خودی خود حق ما نیست؛ بلکه با تلاش باید به دست آورد. مثلا داشتن مدرک دکترا یا داشتن فلان مبلغ ثروت، حق طبیعی من نیست؛ صرفا یک امتیاز است که اگر از راهی موجه برای آن بکوشم حق من می‌شود. یعنی اگر در مقطع دکتری تحصیل کنم و تمام نمرات لازم را دریافت کنم آنگاه حق من است که مدرک دکتری داشته باشم. برای کسب امتیاز دروغ و دورویی روا نیست و اگر مدرک جعل کنم (یعنی مرتکب دروغ رفتاری شوم) مرتکب رذیلت شده‌ام.

🔸اما برای حق طبیعی چطور؟ مثلا این حق که فرد امکان تحصیل در دانشگاه داشته باشد. در اینجا مسئله دو شاخه دارد. یک شاخه‌ی آن وقتی‌ست که راهی موجه در پیش روی اوست که بدون نیاز به دروغ و دورویی بتواند حق تحصیل خودش را به دست بیاورد. در این‌صورت نباید مرتکب این دو رذیلت شود (حتا اگر آن راه موجه سخت‌تر باشد).
اما گاه چنین راهی وجود ندارد. مثلا فردی که پیرو هیچ یک از دین‌های تصریح‌شده در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران نیست، اگر در فرم ثبت‌نام کنکور خود را پیرو اسلام معرفی نکند حق طبیعی تحصیل در دانشگاه را از دست می‌دهد. فعلا هیچ راهی موجود نیست که بتواند با استفاده از آن به دانشگاه راه یابد. دروغ‌گفتن او و انتخاب اسلام به‌عنوان دین تنها راهی‌ست که در پیش دارد تا از این حق خود محروم نشود. در این‌صورت دروغ و دورویی او رذیلت نیست و آنچه در الاهیات شیعی از آن با عنوان «تقیه» یاد می‌شود در اینجا نیز مصداق موجه دارد. زیرا تحصیلات دانشگاهی یک حق است و نه یک امتیاز و از سوی دیگر راهی جز دروغ و دورویی وجود ندارد تا آن فرد یادشده از این حق طبیعی برخوردار شود.

🔻بنابراین از آنجا که «آزادی پوشش عرفی» (یعنی آزادی در حدی که عرف جامعهٔ کنونی ایران آن را برمی‌تابد) یک حق طبیعی برای بانوان است، و از آنجا که فعلا در برخورد با گشت ارشاد، راه موجهی برای حفظ این حق وجود ندارد (وگرنه ممکن است پیامدهای ناگواری داشته باشد) دورویی یا به تعبیر دیگر ریاکاری بانوان و وعدهٔ دروغ‌دادن‌شان (که از این پس حجاب‌شان را رعایت خواهند کرد) با مشکل اخلاقی مواجه نیست. این کنش همچنان دروغ و دورویی، اما در چنین موقعیتی رواست.
t.me/fanusname
✍🏼معین مشکات

1⃣https://www.renani.net/index.php/speechs/speeches/951-2023-07-19-13-49-59

Читать полностью…

فانوسنامه

💠برای این سه حسین

1⃣ خطاب به حسین حکومتی:
گفته‌اند که در محاصرهٔ امویان می‌خواستی رهایت کنند تا به راست بپیچی و به ایران بیایی. سیزده سده بعد...‌ نفهمیدم چگونه به چپ پیچیدی و باز در ایران بودی! نفهمیدم تو که پیروانت می‌گویند کمال معرفت را در سینه داری، چه شد که لباس چگوارا پوشیدی و زانوی ادب به پای کمونیست‌ها زدی! نفهمیدم چگونه از مقام «تجلی والای الاهی بر زمین» کناره گرفتی و خود را تا سرحد یک انقلابی چپی-اسلامگرای قرن بیستمی فرو کوفتی که فقط به کار انقلاب‌کردن می‌آمد. این را نفهمیدم، اما تو انقلاب کردی و داستان تمام شد. مأموریتت به پایان رسید و اکنون می‌توانی «با دلی آرام و قلبی مطمئن» برای همیشه سایه‌ات را از سر ما کم کنی و به تاریخ بپیوندی. دیگر چه می‌خواهی؟ مانده‌ای و تماشا می‌کنی که چگونه با نام تو نان از گلوی گرسنگان می‌گیرند و فریاد دادخواهان را پاسخ به چوب و سرب می‌دهند؟ به کدامین بها؟ به بهای کارناوال‌های حکومتی که نامش را سوگ تو نهاده‌اند و حق آب و نان مردم تنگدست میهنم را به پایش اسراف می‌کنند؟ حالت خوب است؟! آیا هنوز چیزی از نور ایمان در دل سنگین تو باقی‌ست؟!
اگر دست از سر ما نمی‌کشی و نمی‌روی بگذار خبر بدی به تو برسانم. تو در حال مردنی! نفرت روزافزون از استبداد مذهبی دامان ترا گرفته و این‌بار مردم ترا که هر روز به دشمن تاریخی‌ات مانندتر می‌شوی با افتخار رها می‌کنند تا در کربلای انزوای خویش بمیری و آن روز، روز جشن و پایکوبی ماست.

2⃣ دربارهٔ حسین تاریخی
نام ابژه: حسین فرزند علی مشهور به ابوعبدالله
نام‌برده نوهٔ محمد است و یکی از شخصیت‌های مهم صدر اسلام به شمار می‌رود. اطلاعات تاریخی دست اول چندانی دربارهٔ او در دست نیست. فرقه‌های مختلف شیعی او را یکی از پیشوایان خود می‌شمارند و سایر مسلمانان نیز عموما وی را یکی از قدیسان قلمداد می‌کنند. هرچند اقلیتی او را به‌سبب پیکار با حکومت اسلامی وقت، گمراه می‌دانند. بنا به اتفاق تاریخ‌نگاران مسلمان، حسین در دهم اکتبر سال ۶۸۱ میلادی در جنگی که نابرابر توصیف می‌شود، به‌دست سربازان اموی کشته شد. دربارهٔ علت‌ها و زمینه‌های جنگ در میان تاریخ‌نگاران اختلاف نظر وجود دارد، اما در عموم بررسی‌ها بر این نکته انگشت نهاده‌اند که حکومت بنی‌امیه، او را ناچار کرد تا در یک دوراهی میان به‌رسمیت شناختن نظام و مرگ یکی را انتخاب کند و حسین از به‌رسمیت‌شناختن نظام سر باز زد. کشته‌شدن او یکی از مهم‌ترین رخدادهای صدر اسلام بود که پیامدهای متعددی به بار آورد. برخی از این پیامدها تا امروز در میان مسلمانان ادامه یافته است.

3⃣ خطاب به حسین اسطوره‌ای:
کجا عزم سفر کرده‌ای رفیق نیمه‌راه؟! تو سده‌ها با ما ایرانیان زیسته‌ای، سده‌ها یار غم و شادی مسلمان و نامسلمان‌مان بودی، سده‌ها گوش شنوای سویدای دل‌مان بودی! تو چنان در خانهٔ ما زیستی که از گوشت و پوست و استخوان ما شدی! تو ایرانی شدی و به تار و پود فرهنگ ما گره خوردی. قهرمان معصوم و مظلوم ما! قهر کرده‌ای؟! در برهوت زمانهٔ تاریک نیست‌انگاری، ما را به که می‌سپاری و می‌روی؟! جای خالی تو را در دل‌های فسرده و سنگین‌شدهٔ ما که پر خواهد کرد؟ ما فرزند توایم؛ اگر از تو روگردانده‌ایم، تو چرا رهای‌مان می‌کنی؟
خودت که می‌دانی عامی‌مان ترا با حسین نوظهور حکومتیان یکی گرفته و روشنفکرمان به دیدهٔ تحقیر به اسطوره می‌نگرد و خرافه می‌نامد. ما جوان‌ایم و خام! تو چرا روی می‌تابی و رهای‌مان می‌کنی پدر کهنسال؟
یادت رفته یک قران و دو قرانی که کارگر با دست پینه‌بسته بر سفره می‌گذاشت تا چای روضه در استکان بریزد؟ دلت تنگ نمی‌شود برای صدای مخلصانهٔ شهیدانی که نیمه‌شب‌ها در سنگر به تو اقتدا کردند و ترا خواندند؟ بر آن‌همه اشک پاک بااخلاص که بر تو افشاندند، بر جوانمردانی که به نام تو علم برگرفتند، بر پیرزنانی که با نام تو محله را آش نذری پختند، بر هنرمندان که با عشق تو شور آفریدند، بر همه وداع می‌کنی و می‌روی؟

🔻ای انسان! ای پسر انسان! ای پدر انسان! ای خدای صلیب‌شده بر سنان! بگو کجا بیابم‌ات؟ بگو در این عصر آهن، که شوری به دل ما نمانده، کربلای تو کجاست تا عصازنان و فانوس‌کشان خود را به تو برسانم و در این جهان بی‌روح نمیرم؟ تا دیر نشده، تا هنوز دل من هم به‌تمام نیفسرده و تا هنوز چیزی از آفتاب غروب‌هنگام در دلم مانده، مرا هم بخوان و با خود ببر. کجاست کربلای قدسی تو در جهانی که نور قدس در آن غروب کرده است؟

✍🏼معین مشکات (میرزا فانوس)

🔗یادداشت‌های مرتبط:
🔻حسین یک نماد ایرانی است
/channel/fanusname/706
🔻اسطوره مهم‌تر از تاریخ است
/channel/fanusname/778

Читать полностью…

فانوسنامه

💠 دنیامحوری و انسان‌محوری در آیین زردشت ۱/۲
✍🏼شروین وکیلی

🔸هرچند در تاریخ اندیشه و به‌ویژه تاریخ ادیان جهان‌گیر یکتاپرست، مینو همواره برتر از گیتی فرض شده است، اما در این میان استثنایی معنادار نیز وجود دارد. در میان تمام ادیان یکتاپرست، دین زرتشتی تنها موردی است که در آن گیتی و مینو چنین موقعیتی نسبت به هم ندارند. در آیین زرتشتی شکلی از شادخواری و خوش‌باشی مادی تبلیغ می‌شود که مشابهش را در هیچ دین دیگری نمی‌توان یافت. تأکید بر آبادانی زمین، برخورداری از لذت‌های مادی، و مقدس‌شمردن نیروهای طبیعی جاری در گیتی، مواردی هستند که ما‌به‌ازایی در سایر ادیان یکتاپرست ندارند. این ویژگی دین زرتشتی از معدود مواردی است که امروز نیز در میان زرتشتیان رسمیت دارد و مشابهش را در نسخه‌های متاخرِ عصر ساسانی و اشاره‌های دینی هخامنشیان می‌توان بازیافت. به عبارت دیگر، تأکید بر اهمیت گیتی و برتر"نشمردن" مینو بر گیتی، ویژگی پایداری است که شواهدی محکم در سراسر تاریخ سه‌هزار‌ساله‌ی این دین دارد.

🔹در گاهان نیز به‌روشنی می‌توان الگویی مشابه را تشخیص داد. هرچند زرتشت گیتی را زیاد توصیف نکرده و آن را به‌صورت امری آشنا و بدیهی پذیرفته است، اما تاکیدش درمورد کنش اخلاقی یک‌سره بر گیتی متمرکز است. او همواره از بهترکردن وضع زندگان، ترمیم‌کردن بیماری گیتی، آبادکردن کشتزارها، و چیرگی بر دروغ‌زنان از راه پیشرفت‌دادن جهان مادی سخن می‌گوید. در‌واقع با کمی تسامح می‌توان تمام اشاره‌های گاهانی به "کنش اخلاقی" را مربوط به قلمرو گیتی دانست. این تأکید به تعبیرِ گیتی همچون "دار امتحان" ربطی ندارد. یعنی گیتی زمینه‌ی محک‌خوردنِ امرِ اصیل‌تر مینویی در نظر گرفته نشده است. بر عکس، گیتی به‌خودی خود اصیل و مهم است. زرتشت در آن هنگام که از اهورامزدا و نیروهای مقدس یاری می‌خواهد، خواست‌های خود را به‌روشنی در قالب کلماتی صورت‌بندی می‌کند که طنینی سخت گیتیانه دارند. او از عمر دراز و شادمانی و خوشنودی سخن می‌گوید و لذتی کاملا مادی و زمینی را می‌طلبد. [۱]

🔸در دیدگاه زرتشت نوعی خوش‌بینی بنیادین در مورد گیتی به چشم می‌خورد. گیتی همان گاو است که سراسر سودمند و ورجاوند است. قلمروی بی‌گناه و منفعل اما بارور و بهره‌رسان است که نیروهای پلید مینویی بدان تاخته‌اند و دروغ‌زنان را به تباه‌کردنش برانگیخته‌اند. از این رو هر آنچه تباهی و پلیدی است، در مینوی بد (انگره‌مینو/اهریمن) ریشه دارد. گیتی ممکن است ویران و تباه بنماید، اما این ناشی از ظهور گناهی و مرضی در مینوست و نه برخاسته از سرشت خودِ گیتی.

〰ادامه

Читать полностью…

فانوسنامه

اگر بخواهیم در تاریخ جهان به‌دنبال کهن‌ترین نسخه‌ی مستند درمورد صورت‌بندی مفهوم روح و روان بگردیم، بی‌تردید باید گاهان را نامزدِ این افتخار کنیم. چرا که در متون پیش از گاهان نه‌تنها به متغیرهای درونی روح با این دقت و انسجام اشاره نشده است، که اصولا قلمرو مستقلی مانند مینو تعریف نشده که روح بتواند به آن تعلق داشته باشد و از ماده تفکیک شود. مدل گاهانی، کهن‌ترین نسخه از آن چیزی است که بعدها دو شاخه شد و یک روایتش مفهوم دینی روحِ غیرمادی شد، و خوانش دیگرش به روان‌شناسی و علم ذهن و روان تبدیل گشت. به بیان دیگر، زرتشت نخستین کسی بود که دو سطح توصیفیِ زیست‌شناختی و روان‌شناختی را هنگام مدل‌سازی ماهیت انسان از هم تفکیک کرد.

📙زندِ گاهان. شروین وکیلی. تهران، شورآفرین. اول، ۱۳۹۲. صص۳۱۳-۳۱۴

Читать полностью…

فانوسنامه

💠خداپرستی زردشت در الگوی آزادانه و اختیاری‌ست ۱/۲
✍🏼شروین وکیلی

🔹در دوران زرتشت دو چارچوب عمومی در مورد رابطه‌ی خدا و انسان وجود داشت. یکی از آن‌ها در تمدن‌های باستانی مصر و سومر و آناتولی تکامل یافته و پس از سررسیدن امواج قبایل سامی در میانه‌ی هزاره‌ی دوم پ.م تثبیت شده بود. برمبنای این نگرش، خدایان سرورانی هستند که آدمیان را برای خدمت به خود خلق کرده‌اند. از‌این‌رو حکمتِ نهفته در آفرینش، به‌سادگی عبارت است از نیاز خدایان برای پذیرایی‌شدن و خدمت‌شدن. در این حالت رابطه‌ی انسان و خداوند به رابطه‌ی ارباب و رعیت می‌ماند. چنان‌که میان کشاورزان مطیع و سروران جنگاور حاکم بر آنها رواج دارد. از این روست که این نگاه در جوامع کشاورز اولیه تکامل یافته است و روابط اجتماعی حاکم بر پویایی قدرت در این جوامع را در آسمان‌ها منعکس می‌کند. احتمالا خاستگاه تاریخی این نگرش مصر بوده است؛ چرا که خالص‌ترین رابطه‌ی سیاسی از این دست را در جامعه‌ی مصر باستان می‌بینیم و این رابطه‌ی دینی نیز برای بار نخست و به کامل‌ترین شکل در همان‌جا صورت‌بندی شده است. برمبنای این برداشت خداوند را ارباب و انسان را برده می‌بیند و پیروی کورکورانه از فرامین خداوند را بر این بندگان فرض می‌کند. چنین نگرشی گذشته از مصر در جوامع بابلی و آشوری و احتمالا هیتی و میتانی و ایلامی رواج داشته است و همان است که در دین یهود باقی ماند و با یکتاپرستی گره خورد و سرمشق عمومی ادیان سامی بعدی را پدید آورد.

🔸رویکرد دیگر به رابطه‌ی انسان و خدا، در نیمه‌ی شرقی قلمرو میانی و به‌طور خاص در میان قبایل کوچ‌گرد آریایی رواج داشته است. رگه‌هایی از آن را در وداها می‌توان بازیافت و به‌گمانم کامل‌ترین و کهن‌ترین صورت‌بندی دقیق و صریح آن به گاهان مربوط می‌شود. برمبنای این نگرش، رابطه‌ی انسان و خدا از نوع ارتباط دو هم‌پیمان است. یعنی چنین نیست که انسان هم‌چون عروسکی سفالی به دست خدایان ساخته شده باشد، و سرنوشتی جز خدمت‌کردن به خدایان نداشته باشد. برعکس؛ آدمیان و خدایان خاستگاهی کمابیش یکسان دارند و به‌شکلی موازی در کل تاریخ هستی حضور داشته‌اند. در این حالت آنچه بین این دو تمایز ایجاد می‌کند، قدرت و تسلط چشم‌گیر خدایان است و ضعف آدمیان. ازاین‌رو آدمیان خدایان را احترام می‌کنند و برای‌شان قربانی می‌گذارند، بدان امید که خدایان هم در عوض سودی به ایشان برسانند.

🔻در این نوشتار مجال کافی برای مقایسه‌ی متون دینی کهن سامی و آریایی وجود ندارد. اما اگر چنین مقایسه‌ای انجام شود، خواهیم دید که دعاها و سرودهای دینی بابلی و آشوری و مصری، آدمی را خدمتگزار خدایان می‌دانند، چرا که برای‌شان راه دیگری قابل تصور نیست. انسان مجبور به خدمت‌کردن است، چون برای خدمت‌کردن و به‌مثابه‌ی خدمتکاری آفریده شده است. [۱] پس خدایان مسئولیتی در قبال دست‌ساخته‌ی خود ندارند. [۲] قدرت ایزدان بر انسان کامل و قطعی و فراگیر است. درست همان‌طور که قدرت سیاسی شاه آشور و بابل یا فرعون بر قلمروهای تحت سلطه‌شان چنین فرض می‌شد. درمقابل، در متون دینی ودایی و همچنین در یشت‌ها، با الگوی یک‌سره متفاوتی روبرو هستیم. در این‌جا آدمیان برای خدایان قربانی می‌گذارند، چون انتظار کمک و یاری از ایشان دارند. در خودِ سرودهای دینی‌ای که برای بزرگ‌داشت خدایان سروده شده و بخشی از آیین قربانی را تشکیل می‌داده، بارها و بارها به‌صراحت به خدایان گوشزد شده که برگزارکنندگان آیین انتظار دارند فلان و بهمان خواسته‌ی مادی و ملموس‌شان برآورده شود. ارتباط خدا و انسان از نوع بده-بستان است. آدمیان قربانی می‌گذارند و درمقابل خدایان چیرگی بر دشمن را در میدان نبرد، یا رمه‌ای پرشمار و چالاک را به ایشان اهدا می‌کنند. در این شرایط ایزدان اقتداری مطلق و بی‌چون و چرا ندارند؛ بلکه هم‌چون هم‌پیمانی نیرومندتر در یک رابطه‌ی آزادانه در نظر گرفته می‌شوند. [۳] به‌گمان من دلیل تکامل این الگوی بازنمایی اندرکنش انسان و خدایان، نظم خاص حاکم بر قبایل کوچ‌گرد بوده است. نظمی که سلسله‌ی مراتب اقتدار و چفت‌و‌بست‌های حقوقی جامعه‌ی کشاورز را پدید نمی‌آورده و بنابراین در کل رابطه‌ای آزادانه‌تر و متعادل‌تر را میان طرف‌های درگیر ممکن می‌ساخته است. در چنین جامعه و چارچوبی است که عبارتِ تکان‌دهنده‌ی ریگ‌ودا می‌توانسته بیان شود و به‌صورت بخشی از متون مقدس پذیرفته شود که: "این برهمنان هستند که با انجام عمل قربانی خدایان را می‌آفرینند!"

〰ادامه

Читать полностью…

فانوسنامه

🔸دوگانهٔ جهان مثال و جهان عینی ابداع زرتشت است.
✍🏼 شروین وکیلی

🔻مهم‌ترین و تأثیرگذارترین نوآوری فلسفی در گاهان، که در تاریخ نوشته شده‌ی تمدن‌ها بی‌سابقه است و پس از آن بارها و بارها با دامنه‌ی تأثیری خیره‌کننده وام‌گیری شده است، به تمایز گیتی و مینو مربوط می‌شود. تا پیش از زرتشت قلمرو آسمان و زمین تنها به‌لحاظ جغرافیایی و در تناظر با جمِ [۱] پایین/بالا از هم جدا می‌شد؛ نه هم‌چون دو عرصه‌ی هستی‌شناسانه‌ی متفاوت. زرتشت نخستین کسی است که جم جدیدی را معرفی کرد، و آن گیتی/مینو بود.
گیتی همان است که جهان مادی، ملموس، محسوس، زمینی، و عینی نامیده می‌شود. مینو، در مقابل آن، جهانی است معنوی، انتزاعی، معقول، آسمانی و ذهنی. این همان تمایزی است که بعد از هفت [۲] به یونان باستان نیز راه یافت و افلاطون مبلغ آن شد و با تعریف جهان مثال (ایده/ἰδέα) در برابر جهان ملموس (دوکسا/δόξα) دوگانه‌ی یادشده را به جهان اروپایی معرفی کرد. این‌که امروزه در بیش‌تر کتاب‌های درسی _به‌نادرست_ افلاطون را واضع این تمایز می‌دانند، ناشی از این وام‌گیری موفق است. اما حقیقت آن است که دوگانه‌ی گیتی و مینو، یا به بیان فلسفی‌تر، جهان معقول و جهان محسوس، برای نخستین بار در متن گاهان مورد اشاره واقع شده است. جالب آن است که این تمایز با واژگانی کاملا دقیق و فلسفی صورت‌بندی شده و پیش از آن که به دستگاه نظری افلاطون راه یابد، در مجموعه‌ای از نگرشهای دینی دیگر (از همه برجسته‌تر، در آیین یهود) جایگاهی برای خود یافته است.
@fanusname
📙زندِ گاهان. شروین وکیلی. تهران، شورآفرین. اول، ۱۳۹۲. صص۱۵۳-۴

1⃣ مقصود نویسنده از اصطلاح «جم» جفت متضاد معنایی‌ست و در فهم متون برای آن اعتباری ویژه قائل است.
2⃣ ظاهراً پس از واژهٔ «هفت» واژهٔ «سده» باید قرار می‌گرفته که از متن افتاده است (مطابق نظریه‌ای که نویسنده دربارهٔ زمانهٔ زردشت می‌پذیرد).

Читать полностью…

فانوسنامه

💠انتقادی بر سخنان سیاسی دکتر عبدالکریمی ۱/۲

🔹در این فضای مسموم که عادت کرده‌‌ایم نقد اندیشهٔ سیاسی را به ستیز با شخصیت گوینده بیامیزیم، لازم می‌دانم ابتدا اشاره کنم: هیچ گمان بدی دربارهٔ استاد ارجمند دکتر بیژن عبدالکریمی ندارم و هر کجا از هم‌داستانی با ایشان فاصله بگیرم، هیچ دلیلی ندارم که بتوانم ایشان را متهم به منفعت‌پرستی کنم. همین‌که ایشان گاه به‌شدت برخلاف مذاق عمومی جامعه سخن می‌گوید نشان تعهد است؛ فردی چون عبدالکریمی به‌خوبی می‌داند اگر با گفتن سخنانی مانند آنچه در مصاحبه با یورونیوز گفته منفور مخالفان ج.ا می‌شود، اما نورچشمی رژیم شدیدا انحصارگرا و تمامیت‌خواه کنونی هم نخواهد شد؛ چه، تا زمانی که رسما به ولایی‌ها نپیوندد، چفیه بر دوش نیندازد و سخنان «ازغدی‌گونه و رائفی‌پورانه» نگوید جایی در حلقهٔ محبوبان رژیم نخواهد یافت. به‌عبارت دیگر عبدالکریمی نفرت مخالفان حکومت را می‌خرد و در عوض محبوبیت و رانت حکومتی به دست نمی‌آورد. من این را نشان تعهد می‌دانم.

🔸انتقاد نخست من درواقع گونه‌ای دلسوزی و نگرانی برای خود ایشان است. گاه همهٔ ما فراموش می‌کنیم که رسانه چه قابلیتی در کاریکاتورساختن از سخن‌مان دارد. به یاد می‌آورم که یک کانال یادداشتی از مرا یافته و پسندیده بود و با نیت ترویج آن، تلخیصی بسیار مضحک از آن به دست داده، سخنم را کاملا وارونه ساخته و نفله کرده بود. وقتی با نیت خوب می‌شود اینگونه تخریب کرد، نیت بد چه می‌کند؟ شاید جناب استاد در مصاحبه‌ی اخیر خود با یورونیوز توجه کافی نکرد که رسانه‌ها جملات خاصی از ایشان را گلچین خواهند کرد و کنار هم خواهند گذاشت. ما انسان‌های بی‌حوصلهٔ مدرن هم که وقت نداریم (درواقع توهم می‌بریم که وقت نداریم) تا به اصل مصاحبه مراجعه کنیم. به گمانم ایشان می‌توانست برخی جملات را به‌نحوی دیگر بیان کند که وقتی رسانه‌ها تقطیع می‌کنند چنین محصول شومی از دل آن بیرون نیاید. مثلا چه بسا می‌شد به‌جای اینکه بگوید حکومت ایران «به‌هیچ وجه زنستیز نیست»؛ به همان توضیحات بعدی بسنده کند و بگوید حکومت زن مدرن را نشناخته و چون اقتضائات آن را رعایت نمی‌کند زنستیز به نظر می‌رسد؛ هرچند که اصالتا انگیزهٔ ستیز با زن نداشته باشد.
این توصیه که از سر نگرانی می‌گویم یک یادآوری به همهٔ ماست؛ «رسانه‌ها خطرناک‌اند»!

🔹انتقاد دوم من نیز کلی‌ست (نه صرفا ناظر به مصاحبهٔ یورونیوز). ایشان به‌درستی ضرورت تاریخی‌نگری را به روشنفکران تذکر می‌دهد و به‌حق می‌گوید که نباید تمام مسئله را در چهل سال یا صد سال بررسید. اما چرا به نظر می‌رسد آن‌قدر بر این حیث تاریخی تأکید می‌کند که نقش حکومت در آن گم می‌شود؟ جزئی‌تر بگویم؟ ایشان یک سخنرانی بسیار جالب توجه با نام «مواجهه‌ی فلسفی اسلامی با جهان تجدد» دارد که من چند بار آن را با لذت شنیدم. در این سخنرانی ایشان می‌گوید که ما سنگاپور نیستیم و سنگاپور نمی‌شویم (یعنی به‌سرعت آن توسعه نمی‌یابیم) چون برخلاف آن کشور ریشه‌هایی تاریخی و میراثی از گذشتگان داریم که هم می‌تواند نقطهٔ قوت باشد و هم در جایی نقطهٔ ضعف. ما برای توسعه باید فکری به حال این میراث کنیم وگرنه با صرف بی‌توجهی به آن این درخت تنومند ریشه‌دار به‌مثابهٔ یک نیروی تاریخی مانع‌مان خواهد شد (نقل به مضمون). بسیار خب، تا اینجا درست. اما آیا مقصود ایشان از این سخن آن است که سیاست‌های حکومت در توسعه‌نایافتگی ما اهمیت کمی دارد؟ متاسفانه این‌چنین به نظر می‌رسد. پس می‌پرسم چرا کشورهایی با میراث پربارتر از ایران (هند و چین) و کشورهایی با میراث کمابیش هم‌حدود با ایران (ژاپن و مصر) با سرعت از ما پیشی گرفته‌اند؟ اگر ایشان بگوید در امارات و مالزی و غیره نیروی تاریخی مهمی وجود ندارد که درصورت نادیده‌گرفته‌شدن مزاحم توسعه شود، دربارهٔ این کشورها چه می‌گوید؟! این کشورهای میراث‌دار چرا یکی‌یکی از ما پیشی گرفتند و ما از همه‌شان عقب ماندیم؟!

ادامه دارد

Читать полностью…

فانوسنامه

💠 نیاکان پیشاتاریخی ما سالم‌تر بوده‌اند. ۱/۲
✍🏼کریستوفر ریان و ساسیلدا جفا

🔸هنگامی که انسان به دوران کشاورزی-دام‌پروری (پرورش دام و دانه) پا گذاشت، علاوه بر پایین‌آمدن کیفیت تغذیه و ارزش غذایی خوراکش، دچار بیماری‌های مهلک واگیردار نیز شد. در واقع همه چیز برای چنین وضعیتی جور بود: جمعیت متراکمی که در کثافات خود می‌لولید، حیوانات اهلی در فاصله‌ی نزدیک (که به فضولات ویروس‌ها و انگل‌های این مجموعه می‌افزودند) و همین‌طور مسیرهای تجاری توسعه‌یافته که انتقال بیماری‌های واگیردار را از جوامع مصون به جوامع آسیب پذیر آسان می‌نمود.¹
هنگامی که «جیمز لاریک» و همکارانش هندی‌های «وارانی» اکوادور را که هنوز تقریباً منزوی بودند، مطالعه می‌کردند، هیچ علائمی از فشار خون، بیماری قلبی یا سرطان نیافتند. هم‌چنین اثری از کم‌خونی یا سرماخوردگی یافت نشد. هیچ انگل داخلی‌ای وجود نداشت. علامتی از شيوع فلج اطفال، ذات‌الریه ،آبله، آبله مرغان تیفوس، سفليس، سل، مالاريا، یا ورم کبد دیده نمی شد.²

🔹این موضوع آن‌قدر هم عجیب نیست؛ چرا که تقریباً همه‌ی این بیماری‌ها از حیوانات اهلی نشأت می‌گیرند یا مربوط به جمعیت متراکم با قابلیت بالای انتقال بیماری هستند. بیماری‌های عفونی مهلک یا انگل‌هایی که امروزه گونه‌ی ما را به ستوه آورده، درواقع تا پیش از گذار به دوران پرورش «دام و دانه»، امکان شیوع نداشتند.

🛑بیماری‌های مهلک ناشی از حیوانات اهلی³
🔻بیماری‌های انسان 🔻منشاء حیوانی
سرخک گاو (وبای گاوی)
سل گاو
آبله گاو (آبله‌ی گاوی)
آنفولانزا خوک و پرندگان
سیاه‌سرفه خوک و پرندگان
مالاریای فالیسپاروم پرندگان

🔸افزایش چشم‌گیر در جمعیت جهان، هم‌زمان با رشد کشاورزی-دامپروری، اگرچه سلامتی افراد را افزایش نداد، اما باروری را افزایش داد: حال، افراد بیش‌تری برای تولید مثل وجود داشتند اما کیفیت زندگی برای آنها پایین‌تر بود. حتی ادگرتون _کسی که دروغ طول عمر کوتاه را به‌طور مرتب تکرار کرده است، (این دروغ که امید به زندگیِ گشت‌زنان هنگام تولد، بين ۲۰ تا ۴۰ سال است...)_ با این نکته موافق است که، به‌هرحال، گشت‌زنان از کشاورزان-دامپروران سالم‌تر بوده‌اند. در سراسر دنیا، سلامتی کشاورزان-دامپروران از شکارچی-گردآوران کمتر بود. او می‌نویسد: «حتی تا میانه‌ی قرن نوزدهم و یا حتی قرن بیستم، طول عمر جمعیت شهری اروپا هنوز پایین‌تر از شکارچی گردآورندگان بود».⁴ تازه این در‌مورد وضعیت اروپا است. مردم آفریقا، اکثریت مردم آسیا و آمریکای لاتین، حتی امروز نیز به طول عمر نیاکان‌شان نرسیده‌اند و در آینده‌ی قابل پیش‌بینی نیز دست‌یابی به آن، به‌دلیل فقر شدید عالم‌گیر، گرمایش جهانی و ایدز محتمل نیست.

Читать полностью…

فانوسنامه

🔻فرایند طولانی گذار به مردم‌سالاری مستلزم تقویت جامعهٔ مدنی است که برخلاف جامعهٔ توده‌ای قدرت چانه‌زنی و ایستادگی دربرابر قدرت حکومت‌ها را دارد. پس باید به فکر راه‌هایی برای تقویت جامعه‌ی مدنی در برابر حکومت بود و به‌گمانم یکی از این راه‌ها حمایت از افراد، فروشگاه‌ها و مؤسسه‌هایی‌ست که به‌ناروا مورد تنبیه حکومت قرار گرفته‌اند. مثلا آنهایی که برای حجاب جریمه شده‌اند را در اولویت قرار بدهیم.

🔻به همین خاطر از امروز برای خرید کتاب‌های الکترونیکی، کتاب‌فروشی طاقچه را در اولویت می‌گذارم و برای هر کتاب اول در این نرم‌افزار به دنبال آن خواهم گشت. (و البته امیدوارم پس از سال‌ها پیشنهاد مطابقت‌دادن شمارهٔ صفحه‌ی کتاب الکترونیکی با نسخهٔ کاغذی را اجرا کنند تا کتاب‌ها در پژوهش‌ها کاربردی شوند).

🔻شاید برخی با فرضی بدبینانه بگویند این اتفاقات برنامه‌ریزی خود مسئولان این شرکت‌هاست تا به‌نوعی برای خود تبلیغات کنند. من ضمن تأکید بر بدبینانه‌بودن این فرضیات می‌گویم که حتا اگر چنین باشد، حمایت از مؤسساتی که با نقض قانون‌های ناروا، به‌دنبال تبلیغات برای خود هستند، به سود تقویت جامعهٔ مدنی‌ست.
@fanusname

Читать полностью…

فانوسنامه

💠نقدهای کم‌اثر ما

🔸برایم این پرسش مطرح شده است که چرا نقدهای سیاسی من و مانند من و حتا کسانی که در حکم استادان ما هستند کم‌اثرند؟ چرا مثلا از آن میزان که نقدهای مارکس بر نظام سرمایه‌داری اثر می‌نهاد در نوشته‌های ما خبری نیست؟ طبعا دلیل‌هایی می‌توان آورد مثل اینکه ساختار سیاسی ما دربرابر نقد و اصلاح بسیار کم‌انعطاف‌تر است. یا اینکه سطح فکری ما را نمی‌شود با کسی چون مارکس سنجید. این‌ها البته درست است؛ اما همهٔ مطلب نیست. خشم ما هم در این کم‌اثری اثر دارد!

🔹من به‌حکم طبیعت از برخی امور بیزارم.‌ مثلا از استبداد بیزارم و از استبداد مذهبی بسیار بیزارتر و این طبیعی است.‌ اما وقتی که می‌خواهم به ابژه‌ای به‌نام استبداد مذهبی بیندیشم به‌دنبال چه هستم؟ چرا می‌نویسم؟ ظاهراً برای این‌که کمکی‌ به حل مشکل کنم. ولی معمولا انگیزهٔ اصلی این نیست؛ می‌خواهم خشمم را تخلیه کنم، می‌خواهم واژه‌ها را شلیک کنم و بیزاریم را فریاد بکشم _ حتا اگر چندان به این انگیزهٔ پنهانی خودآگاه نباشم.‌ در این‌صورت چه خواهم نوشت؟ مطلبی که اگر موافق و همفکرم بخواند تنها جگرش خنک شود و احتمالا چندان نکته‌های تازه‌ای نیاموزد (مخالف که به جای خود).

🔸استبداد مذهبی هنوز چندش‌آور و هولناک است، اما وقتی که می‌خواهم دربارهٔ آن بفلسفم یا مطالعهٔ علمی کنم، باید تمام تلاش خود را به‌کار بگیرم تا با این «ابژهٔ مطالعاتی» چنان برخورد کنم که زیست‌شناس با یک سلول یا ملکول. به‌نحو مطلق نمی‌شود، ولی دست‌کم در حد امکان خشم و نفرتم را در نگریستن به این ابژهٔ مطالعه و اندیشه دخالت ندهم. نیازمندم که حقیقت این ابژه را دقیق‌تر بشناسم. استبداد مذهبی چگونه شکل می‌گیرد؟ چرا شکل می‌گیرد؟ چه زمینه‌هایی سبب کاستن از آن می‌شود؟ زیان‌ها و سودهای آن چیست؟ چگونه می‌شود آن سودها را از پدیده‌ای مثبت‌تر از استبداد مذهبی تأمین کرد و...؟

🔻خشم در هنگام اندیشه و مطالعه، مانع از شناخت درست می‌شود و سوگیری پدید می‌آورد. از شناخت نادرست و سوگیرانه اندیشه و راه حل مناسب به دست نمی‌آید، پس طبعا تغییری هم از دل آن زاده نمی‌شود. باید بکوشم با وجود همهٔ عامل‌های خشم‌انگیزی که رژیم کنونی هر روز از زمین و آسمان بر سر ما می‌بارد و از چپ و راست بهانه برای منفجرشدن به ما می‌دهد، خشم خودم را بر سر قلم تخلیه نکنم و هرگاه دست به نوشتن نقد می‌برم از خود بپرسم: «چرا می‌نویسم؟! چه نکته‌ای را برای آموختن یا یادآوری ضروری و لازم یافته‌ام؟ آیا سخن من بیش از اینکه نفرین بر تاریکی باشد، افروختن شعله‌ای فانوس است؟ اگر نه، آیا به‌راستی کار نیکوکردن از پر کردن است؟!»

✍🏼معین مشکات

Читать полностью…

فانوسنامه

🕯شعلهٔ شمع از شما روشن‌تر است.

🔹اگر بپذیریم که «امر معنوی» را می‌توان در عمیق‌ترین لایه‌های وجود خود یافت، آنگاه جستجوی آن در خاموشی سزاوارتر است تا در غوغا. نمی‌دانم آن دسته از مکان‌های مذهبی (مانند حرم رضا) که یک لحظه از بلندگو دل نمی‌کنند، از امر معنوی چه فهمیده‌اند‌. چرا لمعه‌خوان یک‌دقیقه از تبلیغ بیهودهٔ احکام حیض و نفاس و روضه‌خوان از هق‌هق‌های تصنعی فرمایشی دم فرو نمی‌بندند تا زائر خلوتی با خویشتن خویش را تجربه کند که در هیاهوی زندگی روزمرهٔ مدرن از آن غافل است؟ آیا دغدغهٔ هویت جایگزین معنویت شده است؟ آیا گدایی توجه و تشنگی نیاز به اعلام «ما هستیم» در برابر جمعیت روزافزونی که بی‌علاقه از کنار مذهب می‌گذرند، همان علتی‌ست که هر سال ضربه بر طبل را محکم‌تر می‌کند، بلندگوی هیئت‌ها را قوی‌تر و عربده‌های مداح را «آسمان‌خراش‌»تر؟ نمی‌دانم؛ اما هرچه که هست این‌همه هیاهو برای من پشیزی در برابر آن چند لحظه که در ساعت پایانی کلیسا در خلوت و تاریکی سپری کردم و آن دقیقه‌ها که در ساعت پایانی مسجد سید، چراغ‌ها خاموش شدند و با عزیزی در صحن، زیر نور ستارگان آسمان تنها شدیم نمی‌ارزد. بعید می‌دانم اگر متولیان مکان‌های مذهبی، درکی از «آن چیز دگر» داشته باشند، باز هم مانند آموزشگاهِ «رزومه‌-پُر-کُن» غوغاسالار بمانند.

🔸سالیانی‌ست که نمی‌توانم با عمدهٔ صورت‌های سوگواری محرم ارتباطی بگیرم _ حتا آنها که حکومتی نیستند. منبرهای وعظ سرشار از مدعیاتی الاهیاتی‌اند که نمی‌پذیرم. روضه‌های مصنوعی مرا نمی‌گریانند (اگر نخندانند). دسته‌های زنجیرزنی که بسیارشان بدون اطلاع پیشین مردم خیابان را می‌بندند مزاحم‌اند و عربده‌های پشت بلندگو که گاه تا پایان شب خواب و زندگی را از چشم مردم محروم می‌کنند برایم نفرت‌انگیز و تهوع‌آورند.
/channel/sfiles/259
🔻اما شام غریبان سال پیش، در محلهٔ حسین‌آباد اصفهان قدم می‌زدم، مردمی را می‌دیدم که بدون غوغا، اینجا و آنجا در حاشیه‌های خیابان بر زمین نشسته بودند و شمع می‌افروختند و این از معدود لحظاتی بود که هنوز تمام‌ناشده دلتنگ آن شدم و از اینکه می‌دانستم احتمالا در آینده‌ای نه چندان دور دیگر شاهد نخواهم بود غمگین شدم. سوژه‌های مدرن، که تمام سال را غرق آراستن نقش خود در صحنهٔ تئاتر زندگی‌اند، در آن شب بی توجه به حریم پرجاه‌وجلالی که به گرداگرد هویت خویش درتنیده‌اند، بر زمین کنار شعلهٔ کوچک، بی‌ادعا و بی‌غوغای شمع نشسته بودند و «در رهگذار باد، نگهبان لاله» بودند.

🔻طوفانی در راه تاریخ است که دودمان آتش‌افروزی مذهب‌پرستان را بر باد خواهد داد. ولی آیا دستانی گرم ومهربان در این طوفان خواهند ماند و شعله‌ی شمع‌های کوچک حقیقت‌جویان را زنده نگاه خواهند داشت؟

✍🏼معین مشکات
@fanusname

Читать полностью…

فانوسنامه

📙منتخبی از ارادهٔ معطوف به قدرت
✍🏼 نوشتهٔ فریدریش نیچه
📝ترجمهٔ محمدباقر هوشیار
🗞نشر دانشگاه تهران
©حق نشر: از مرگ مترجم بیش از مدت مصوب (پنجاه سال) گذشته و کتاب جزئی از اموال عمومی است.
/channel/sfiles/257
🔹این کتاب ترجمه‌ای ناقص از اثر نیچه است. دکتر هوشیار که احتمالا رواج اصطلاح «ارادهٔ معطوف به قدرت» مدیون اوست، پیش از تکمیل این اثر درگذشت.

🔻حدود نیمی از متن موجود را مقدمهٔ مترجم دربرمی‌گیرد که به‌گمان من خوشایند نیست. بهتر می‌دانم مترجم جز به‌ضرورت سخن نگوید و میدان را به نویسنده وابنهد.

🔻متن خود نیچه یک‌راست با جملاتی مهیب آغاز می‌شود؛ به‌سان معلمی که هنوز‌ از راه نرسیده سیلی به گوش شاگرد می‌نوازد و فریاد می‌کشد: «بلند شو! ابله!» و بعد آغاز به تدریس اندیشهٔ خود کند:

👈🏼آنچه در اینجا می‌آورم تاریخ دو سدهٔ آینده است. آنچه را خواهد آمد و جز ان هم نتواند بود توصیف می‌کنم: برآمدن «نیست‌گرایی» را. این داستان از هم‌اکنون توان گفت؛ چه، ضرورت اینجا به‌نفسه در کار است. این آینده هم‌اکنون با صد زبان سخن می‌گوید و این سرنوشت، همه‌جا از خود خبر می‌دهد. برای این نوای آینده نیز هم‌اکنون گوش‌ها همه تیز است. فرهنگ اروپایی ما سربه‌سر از زمانی دراز، با رنح و تمدد کلیهٔ قوا که از دهه به دهه بیش‌تر می‌شود، گویی بی‌پروا به‌سوی فاجعه‌ای در جنبش است: بی‌آرامش و با زور و شتاب: چنان طوفانی که بخواهد به پایان رسد، که دیگر به خود نیاید و از آن بترسد که به خود آید.
@fanusname

Читать полностью…

فانوسنامه

📙زندِ گاهان
✍🏼شروین وکیلی
🗞نشر شورآفرین

💠نویسنده که خود به زبان اوستایی آشناست، در این کتاب به بازفهم فرازهایی از گاهان (اصیل‌ترین بخش اوستا که مستقیما به خود زردشت منسوب است) می‌پردازد و حدودا از نیمهٔ دوم کتاب می‌کوشد نشان دهد که گاهان نه صرفا یک کتاب دینی؛ بلکه نخستین متن فلسفی موجود در جهان است.

©حق نشر: این کتاب با رضایت شخص نویسنده در فجازی قرار گرفته و دانلود آن آزاد است‌‌.
@fanusname

Читать полностью…

فانوسنامه

💠گاهان نخستین متن فلسفی در جهان است. ۳/۴
✍🏼شروین وکیلی

🔸پرسش‌هایی که درمورد گیتی هستند، دامنه‌ای وسیع را در بر می‌گیرند: چه کسی در آغاز آفریدگار و پدر اشه بوده است؟ کیست که مسیر خورشید و ستارگان را تعیین کرده است از کیست که ماه می‌افزاید و دوباره می‌کاهد [۱۳] کیست که زمین را در زیر نگه داشته و سپهر را بر فراز جای داده است که فرو نیفتد؟ کیست که آب و گیاه را آفرید؟ کیست که باد و ابر تیره را شتاب بخشید؟ [۱۴] کدام استادکاری روشنایی و تاریکی را بیافرید؟ کدام استادکار خواب و بیداری را پدید آورد؟ کیست که بامداد و نیمروز و شب را بیافرید تا فرزانگان را گزاردن پیمان فرا یاد آورد؟ [۱۵] وقتی دو سپاه رزم‌جو به یک‌دیگر نزدیک می‌شوند، پیروزی بر مبنای پیمان ازلی به کام کدام‌یک خواهد شد؟ [۱۶] چگونه کام زرتشت برآورده خواهد شد؟ چگونه پاداشی مانند ده مرتبه‌ی سلوک (ده اسب و مادیان) و روشن‌شدگی (شتر) فرا چنگ خواهد آمد؟ [۱۷] چگونه از این راه کمال و جاودانگی حاصل خواهد آمد؟

🔻در بعضی از جملات چنین می‌نماید که زرتشت به نقد خویش و شک در آموزه‌های خود مشغول است. مثلا در آنجا که می‌پرسد: کدام‌یک از این دو، اشون یا دروغ‌زن بهترین راه را برگزیده‌اند؟ [۱۸] این جهان بارور و خرمی‌بخش را برای که آفریدی؟ [۱۹]به همراه این پرسش تأمل‌برانگیز که آیا دیوان هرگز خداوندان نیکی بوده‌اند؟ [۲۰] و از همه تکان‌دهنده‌تر این‌که: آیا به‌راستی همه‌ی آنچه من نوید می‌دهم درست است؟ [۲۱]
این جملات شاید نخستین نشانه‌ها از خوداندیشی فلسفی و نقد خویش در متون جهان باستان باشند. شگفت‌تر آن‌که زرتشت این پرسش‌های مهم و اساسی را نیز بی‌پاسخ گذاشته و معلوم است که طرح کردن‌شان تدبیری ادبی برای بیان تاییدیه‌ای بر خود نبوده است.

🔹این مجموعه از پرسش‌ها، با ساختار و طرح ادبی ویژه‌ای که پیرامون‌شان را فرا گرفته‌اند، به‌روشنی نشان می‌دهند که پرسش و نه پاسخ در گاهان دست بالا را داشته است. اگر متنی با این پرسش‌ها، با آن مدل نظری درمورد هستی و اخلاق، و با آن دقت چشم‌گیر در به‌کار‌گرفتن واژگان، فلسفی نیست، چگونه می‌توان متون ارسطو و افلاطون و سنت آگوستین را فلسفی خواند؟

🔸با توجه به شرح فشرده‌ای که گذشت، گاهان را باید بی‌تردید متنی فلسفی دانست. حتی می‌توان تا آنجا پیش رفت که وجود نظامی سازمان‌یافته و منسجم از مفاهیم و عناصر نوپدید را مبنای تعریف دستگاه فلسفی گرفت و به این ترتیب گاهان را به‌عنوان نخستین متن فلسفی از این دست به رسمیت شمرد. با این وجود، وقتی از فلسفیدن سخن می‌گوییم، پرسشی فرا دید می‌آید و آن هم این که خودِ مؤلف متن تا چه حدی متن خود را فلسفی می‌دانسته است؟ آیا در صورت وجود چنین دستگاه نظام‌مندی از آرا و عقاید، ضرورت نداشت که خودِ زرتشت آن را هم‌چون شکلی نو از اندیشیدن برچسب بزند و این شیوه از استنتاج و نگرش نسبت به هستی را با عنوانی ویژه رمزگذاری کند؟ چنان که پوتاگوراس با ابداع کلمه‌ی فلسفه انجام داد، یا همان گونه که سوفیست‌های آتنی با ابداع عبارت سفسطه عمل کردند؟ در واقع زرتشت در گاهان با نامی کاملا دقیق و روشن شیوه‌ی پیشنهادی‌اش برای استنتاج و اندیشیدن درمورد هستی را نام‌گذاری کرده است. زرتشت این شیوه را خرد (خْرَت)... نامیده است. خرد، چنان‌که امروز نیز کاربرد خود را در فارسی حفظ کرده، به معنای نوعی از اندیشیدن عقلانی است که به حقیقت راه بنماید. زرتشت بارها آموزه‌ی خود را برابر با خرد دانسته است [۲۲] و گفته که خرد خداوند سرچشمه‌ی آگاهی اوست. [۲۳] اهورامزدا با خرد خویش اشه را آفریده است [۲۴] و با همین خرد درنهایت نیک و بد را از هم جدا خواهد کرد. [۲۵]

🔹در اوستای پسین خرد رده‌بندی دقیق‌تری را به خود پذیرفته است. خرد یا ذاتی و ارثی است که ریشه در سرشت و جوهر موجودات اندیشمند دارد. در این حالت "خرَتو آسَن" خوانده می‌شود. این خرد در برابر شهوت (ورن) قرار می‌گیرد و به‌ویژه در اهورامزدا تجلی می‌یابد. در برابر آن، خردی اکتسابی قرار داد که به آموزش و یادگیری وابسته است. این را در اوستا "خرتو گوش سرود" می‌خوانند که به‌ویژه در بهمن تبلور می‌یابد و سلاح اصلی برای غلبه بر بداندیشی (اکومن) است. اما خردِ ایزدی تنها نقش دینی ندارد و کارکردش تنها به تمیز نیک از بد و داوری مربوط نمی‌شود؛ که از خصلتی وجودی نیز برخوردار است. در گاهان از خرد مینویی گیتی آفرین (گِئوش تَشا اَس خرَتوش منیِئوش...) سخن به میان رفته است.[۲۶] یعنی خردی که در مقام نیرویی مینویی، آفریننده‌ی گیتی است.

〰ادامه دارد

Читать полностью…

فانوسنامه

💠گاهان نخستین متن فلسفی در جهان است. ۱/۴
✍🏼شروین وکیلی


🔹متن گاهان بیش از آن‌که سرودهایی دینی یا شعری خیال‌انگیز باشد، متنی فلسفی است. در عین حال منکر کاربرد دینی آن و جنبه‌های شعری و خیال‌انگیزش هم نیستم. برای دانستن این‌که متنی فلسفی هست یا نه، تنها راه آن است که به خود متن رجوع کنیم. فلسفی‌بودن یک نگرش و یک متن، از دید من با چهار متغیر تعیین می‌شود.
🔻نخست: پرسش‌مداری؛ متن فلسفی و نگرش فلسفی پرسش‌مدار است، به پرسش بیش از پاسخ بها می‌دهد و همواره پرسش‌های گشوده دارد. یعنی سوال‌هایی جدی را طرح می‌کند که پاسخ‌هایی قطعی برای‌شان وجود ندارد. این به نظرم مهم‌ترین متغیر برای تمیزدادن یک متن فلسفی از غیرفلسفی است.
🔻دوم: وجود یک دستگاه نظری منسجم؛ این بدان معناست که مجموعه‌ی گزاره‌های به‌کار‌گرفته‌شده در متن باید به تصویری منسجم و سازگار منتهی شوند و تعارض درونی و ناهم‌خوانی بنیادین با هم نداشته باشند. این البته حد و درجه دارد. چنان‌که مثال در آثار فیلسوفی مانند نیچه یا متفکران یونان باستان و به‌ویژه متون فلسفی کهن چینی تعارض فراوان دیده می‌شود. اما چون رگه‌هایی از یک دستگاه فکری منسجم در آنها وجود دارد، آن را فلسفه می‌شماریم.
🔻سوم: عام‌بودن موضوع؛ یعنی محتوای متن به امری عام و فراگیر مانند مفاهیم هستی‌شناختی، اخلاقی یا زیبایی‌شناسانه مربوط باشد. پرسش‌ها و پاسخ‌هایی که در متن فلسفی گنجیده‌اند، به عرصه‌ای عام و کلان اشاره می‌کنند و نه قلمروی خاص و شرایطی ویژه. یک متن فلسفی باید بتواند به مفاهیمی بپردازد که امروزه دست کم یکی از قلمروهای کلاسیک فلسفه را برمی‌سازند. یعنی اگر متنی به موضوعی اشاره کند که هیچ ربطی به فلسفه‌ی شناخت، فلسفه‌ی دین، اخلاق، زیبایی‌شناسی، هستی‌شناسی و... نداشته باشد، آن متن فلسفی نیست.
🔻چهارم: دقت معنایی؛ به این ترتیب که واژگان به‌کار‌گرفته‌شده در متن با نظم به‌کار‌گرفته‌شده باشند و دلالت‌هایی روشن و دقیق را حمل کنند و با یکدیگر اتصالاتی سنجیده داشته باشند. 

🔸گاهان به نظر من هر چهار متغیر یادشده را برآورده می‌کند. درمورد موضوع گاهان و این‌که هسته‌ی مرکزی بحث این متن هستی‌شناسی و اخلاق و مفهوم امر قدسی است، شکی وجود ندارد. در مورد دقت معنایی و سنجیده‌بودن کاربرد کلمات هم احتمالا با شرحی که [پیش‌تر در کتاب] داده شد، اعتبار گاهان روشن است. منسجم‌بودن دستگاه نظری گاهانی و چگونگی اتصال و ارتباط دو لایه‌ی دینی و فلسفی را هم که در بخشِ پایانی کتاب به تفصیل نشان دادیم. آنچه که می‌ماند، پرسش‌مداربودنِ گاهان است. ناگفته نماند که با وجود اهمیت این متغیر برای نگارنده، بخش عمده‌ی متون فلسفی کلاسیک به‌خصوص متون فلسفه‌ی دین در این مورد امتیاز بالایی کسب نمی‌کنند. حجمی انبوه از متون فلسفی (از شهر خدای آگوستین مقدس گرفته تا بسیاری از متون هگل) از پرسش خالی هستند و بر پاسخ تمرکز کرده‌اند.

🔹اما در گاهان پرسش نقشی محوری بر عهده دارد. چنان که پیش از این دیدیم، زرتشت می‌گفت که با مانتره‌ی نیرومند خویش گمراهان را به راه اشه رهنمون خواهد شد. جالب است که این مانتره در بسیاری از موارد گزاره‌ای پرسشی است، بی آن که پاسخی برای آن به دنبالش آورده شده باشد. مثال...:
🍀ای اشه! کی تو را خواهم دید و منش نیک (بهمن) را به فرزانگی درخواهم یافت؟ کی به اهورای تواناتر از همگان راه خواهم برد و سخن مزدا را خواهم شنید؟[۱]

🔻اصولا الگوی گفتگوی مبتنی بر پرسش و پاسخ در گاهان ارج و قربی بسیار دارد و احتمالا شکلی از گفتگوست که در آن دوران میان استاد و شاگرد درمی‌گرفته است؛ چون مشابه آن را در متون متأخرترِ هندی مانند اوپانیشادها هم داریم. گاهان هم این سبک از مکالمه را به رده‌ای ادبی برکشیده است و بارها و بارها از آن بهره جسته است. بخش‌های مهمی مانند هات شکایت گاو، در کل به شکل یک پرسش و پاسخ روایت شده‌اند. جالب آن است که در این هات اهورامزدا به‌عنوان استاد اشونان، پرسش‌گری پیشه کرده است و در  پاسخ به پرسش فلسفی و مهمِ گاو (چرا مرا آفریدی؟) از اشه و بهمن در مورد رهاننده‌ی روان گاو می‌پرسد. هات ۳۱ و ۴۳ نیز که در مورد ماهیت دین و هویت زرتشت سخن می‌گویند، ساختاری مشابه دارند. با این تفاوت که در این دو هات پرسش‌ها در بندهایی مستقل بیان شده‌اند و بعد در بندهایی دیگر پاسخ‌شان در جملاتی فشرده بیان شده است. این بی‌تردید شکلی از روایت آموزه‌ها بوده است و قالبی ادبی محسوب می‌شده است. چرا که با همین ساختار در هات ۲۹ و ۴۴ نیز تکرار شده‌اند.

〰ادامه دارد

Читать полностью…

فانوسنامه

.
حکمرانی کاریکاتوری

(توضیح درباره فایل صوتی)

محسن رنانی

این روزها حکومت دوباره اعتماد به نفس پیدا کرده است، اُشتُلُم می‌کند و نفس‌کش می‌زند و دوباره گشت ارشاد را به راه انداخته است؛ اما این بار با شکلی از تهاجم نرم و با سطح مدرن‌تری از اهانت و تهدید.

من البته از این موضوع خیلی خوشحالم چون نشانه آشکاری از وخیم شدن درجه پیری سیستم است. و هرچه درجه پیری سیستم بالاتر برود، فروپاشی درونی‌اش تسریع و رساندنش به نقطه تمکین و تسلیم، برای جامعه کم‌هزینه‌تر خواهد شد.

خواهشم از جوان‌ها این است که وقتی ماموران گشت ارشاد به آنها مراجعه می‌کنند و تذکر می‌دهند یا با دوربین ........

ادامه توضیحات را در پیوند زیر بخوانید:

https://www.renani.net/index.php/speechs/speeches/951-2023-07-19-13-49-59

.

Читать полностью…

فانوسنامه

💠دنیامحوری و انسان‌محوری در آیین زردشت ۲/۲
✍🏼شروین وکیلی

🔹در واقع برداشت من آن است که در گاهان، این گیتی است که اصالت دارد، و مینوست که هم‌چون مشتقی از آن و دلیلی برای توجیه بیماری آن، معرفی شده است. قاعدتا باید هم چنین باشد. چون زرتشت خود به‌تازگی مفهوم مینو را ابداع کرده بود و بعید است که این ابداع نوساخته را، که نیاز به وضع کلیدواژگانی نو برای توصیفش وجود داشت، بر قلمرو آشنا و ستوده‌ی گیتی ترجیح دهد.
🔻درهرحال، در متن گاهان هیچ نشانه‌ای بر این ترجیح وجود ندارد، درحالی‌که اشاره‌های فراوانی در تأیید اصالت گیتی به چشم می‌خورد. اگر گیتی از مینو اصیل‌تر و مهم‌تر باشد، و اگر مینو همچون مشتقی انتزاعی و ذهنی از گیتی در نظر گرفته شده باشد، آنگاه رابطه‌ی انسان و خداوند نیز واژگونه می‌شود. انسانی که در گیتی مقیم است، سایه یا جانشین خدا بر زمین نیست؛ که برعکس، اهورامزدای مقیم مینو همچون مشتقی انتزاعی و آرمانی‌شده از او به نظر می‌رسد. اگر اشاره‌های گوناگون گاهان درمورد انسان و اهورامزدا را با هم جمع بزنیم، به دو تصویر متفاوت از این دو دست خواهیم یافت. تصویری دوگانه که درمورد نیروهای قدسی مانند بهمن و اشه و آرمیتی نیز نمود داشت. در یک‌سو، تصویری از اهورامزدا را داریم که آشکارا انسان‌واره است. موجودی تشخص‌یافته، که همکام اشه است و پدر بهمن و نیروهای مقدس دیگر است. جنگاوری مینویی که با حریف در آغاز تاریخ سخن می‌گوید و تفاوت‌های خود را با او بر می‌شمرد. این تصویری از اهورامزداست که سخت به تصویر سایر ایزدان ایرانی در آن هنگام شباهت دارد. این همان خدای یکتاست. یعنی موجودی فرازین، نیرومند، آسمانی، و شبیه به انسان، که همچون انسانی کردارهایی را به انجام می‌رساند و مثلا در نبردی چندهزارساله بازیگر
اصلی است.

🔸از سوی دیگر، اهورامزدایی را داریم که به نیرویی فراگیر و مینویی می‌ماند. نیرویی که در انسان نیز جاری و ساری است، و چه بسا که بتوان آن را برخاسته از انسان دانست. این اهورایی است که در پیوند با اشه در گیتی نمود یافته است، و مزدایی است که با خرد و دانش خود ستوده می‌شود و در عرصه‌ی مینو فرمان می‌راند. این تصویر، صفت‌هایی انتزاعی و عام را متبلور می‌سازد که می‌توانند به‌سادگی به انسان منسوب شوند. اهورا و مزدا در این معنا قوایی مینویی هستند که فاقد تشخص و انسانوارگی هستند. جالب آن که در گاهان زرتشت بیش‌تر اهورا و مزدا را به این شکل و با کلماتی مجزا مورد خطاب قرار می‌دهد. چه بسا بندهای گاهان که در آن کاربرد این دو اسم چنان مبهم است که درست معلوم نیست زرتشت به نیروی سروری و خردِ بزرگ همچون امری انتزاعی اشاره می‌کند، یا موجودی مستقل و تشخص یافته.

🔹این مفهوم دوگانه از خدای یکتا در سراسر گاهان به شکلی موازی و همراه با یکدیگر دیده می‌شود.
شمار ارجاع‌های صریح به خدای تشخص‌یافته بی‌شک اندک است. اما بندهای بسیاری وجود دارد که مضمونش را می‌توان به وجود چنین خدایی تعبیر کرد. ازسوی دیگر؛ اشاره‌هایی که اهورا و مزدا را همچون نیروهایی در اندرون انسان نشان دهد نیز اندک هستند. هرچند برداشتی مشابه را از همان بندهای ایهام‌آمیز می‌توان داشت.
@fanusname
1⃣به‌عنوان یکی از چندین نمونه: ۱/۲۸
📙زندِ گاهان. شروین وکیلی. تهران، شورآفرین. اول، ۱۳۹۲. صص۳۴۵- ۸

Читать полностью…

فانوسنامه

🔻توییت متعلق به حساب رسمی وزارت خارجهٔ روسیه به زبان عربی است که در آن از عبارت «دولت‌های عربی خلیج» نام می‌برد.
https://twitter.com/Russia_AR/status/1679058663535722498?s=20
🔻👈🏼روس‌ها حتا حاضر نیستند در حد یک نام جانب‌دار ایران باشند و در برابر عرب‌ها موضعی دربارهٔ نام «خلیج» بگیرند.
@fanusname
#نوکری_مقتدرانه

Читать полностью…

فانوسنامه

💠خداپرستی زردشت در الگوی آزادانه و اختیاری‌ست ۲/۲
✍🏼شروین وکیلی

🔹زرتشت آشکارا در چارچوب دوم می‌اندیشد و رابطه‌ی خود و اهورامزدا را نیز به همین شکل صورت‌بندی می‌کند. زرتشت پیامی را از بهمن دریافت کرده و از رازی آگاه شده و به این ترتیب پیروی از اشه را برگزیده است. نه بدان دلیل که به انجام این کار مجبور بوده، و نه از آن رو که چاره‌ی دیگری نداشته. او مرتب خود را با کرپنان و کوی‌هایی مقایسه می‌کند که در شرایطی مشابه قرار دارند اما انتخاب‌شان دیگرگونه است. پیروان او باید آموزه‌های او را بشنوند و آنگاه خود تصمیم بگیرند که راه درست کدام است:
⚜ای آموزندگان! چه زن و چه مرد، با گوش‌های خویش و با منش روشن بهترین (سخنان) را بشنوید و پیش از آن‌که رویداد بزرگ به کام ما پایان پذیرد، از میان دو راه (یکی را) برگزینید و این (پیام) را به دیگران بیاموزید (۲/۳۰).⚜
از دید زرتشت آدمی هم‌پیمان و هم‌رزمِ اهورامزدا در برابر دروغ است، اما بنده و ابزاری در دست او نیست. این نکته در بسیاری از بندهای گاهان به تاکید بیان شده است.
...⚜ای مزدا! آنگاه که در ازل تن و وجدان ما را بیافریدی و از منش خویش خردمان بخشیدی، آنگاه که جان ما را تن پدید آوردی، آن‌گاه که ما را نیروی کارورزی و گفتار راهنما ارزانی داشتی، (مقرر داشتی که) هرکس باورِ خویش را به آزادکامی بپذیرد (۱۱/۳۱).⚜
...⚜ای مزدا! آن که نیک یا بد می‌اندیشد، بی‌گمان وجدان و گفتار و کردار خویش را نیز (چنان خواهد کرد). خواست او پیرو گزینش آزادانه‌ی او خواهد بود. سرانجام خرد توست که (نیک و بد را از هم) جدا خواهد کرد (۴/۴۸).⚜

👈🏼به این ترتیب مهم‌ترین عنصری که عظمت و خودمداری اهورامزدا را نشان می‌دهد، در آدمی نیز وجود دارد، و آن اراده‌ی آزاد است. آدمیان درست مانند اهورامزدا از آزادی انتخاب برخوردارند و اصولا به این دلیل است که موضوع علم اخلاق قرار می‌گیرند. تمرکز زرتشت بر نظامی اخلاقی به‌لحاظ نظری پیش‌داشتِ خودمختارپنداشتن آدمیان را هم در خود داشته است. وگرنه مگر می‌شود آدمیان را ابزارهایی بی‌اراده و مجبور در دست خداوندی مقتدر و جبار دانست و باز این‌همه در مورد اخلاق شخصی اندیشید و نظامی چنین پیچیده از هستی‌شناسی و الهیات را برای توجیه‌کردنش برافراشت؟

📙زندِ گاهان. شروین وکیلی. تهران، شورآفرین. اول، ۱۳۹۲. صص ۲۹۷-۳۰۱
@fanusname
1⃣نمونهٔ قرآنی: و ما خلقت الجن و الإنس إلا ليعبدون
2⃣ نمونه قرآنى: لا يسئل عما يفعل
3⃣خواننده توجه داشته باشد هم‌چنان که الاهیات زردشتی نسبت به اندیشه‌های پیشینی آریایی تکامل یافته و مثلا از پرستش آزادانهٔ خدا برای خواسته‌های دنیایی به پرستش آزادانهٔ او برای پیروی از راستی رسیده، در الاهیات ابراهیمی نیز تکاملی نسبت به اندیشه‌های پیشینی الگوی «رب و بنده» مشاهده می‌شود. چنان‌که اختیار بنده تا حدی پذیرفته شده است.
(تذکر: پاورقی‌ها از کانال هستند و نه از متن کتاب)

Читать полностью…

فانوسنامه

💠زرتشت از نخستین کسانی‌ست که جهت حرکت تاریخ را از «دوری» به «خطی» تغییر داد.
✍🏼شروین وکیلی

🔹تا زمان زرتشت، تا جایی که من می‌دانم، هیچ متن مهمی وجود ندارد که تصویری خطی و گشوده از زمان را به دست دهد. اصولا تصور زمان به‌صورت محوری خطی و بی‌بازگشت که سر و ته داشته باشد و زنجیره‌ای از رخدادهای تکرارناپذیر را در خود جای دهد، امری انتزاعی و فلسفی و به‌نسبت دور از تجربیات روزمره است. در زندگی عادی مردمان جهان باستان، زندگی نظمی تکرارشونده داشته که بر اساس دوره‌هایی یک‌نواخت از دگرگونی‌های طبیعی تثبیت می‌شده است. چرخه‌های کار و استراحت کشاورزان بر اساس دگرگونی فصول و توالی فصل‌های پرباران و کم‌آب و طغیان‌های فصلی رودها تنظیم می‌شده است و فعالیت‌های دیگری مانند شکار، چراندن دام‌ها، تعمیر و ساخت بناها، و لای‌روبی و احداث کاریزها برمبنای چرخه‌هایی طبیعی سازمان‌دهی می‌شده که "زمان مناسب" برای هر یک از این کارها را بر اساس نظم‌هایی طبیعی و تکراری به دست می‌داده است. رمه‌داران نیز با وجود متحرک‌بودن‌شان در چراگاه‌های گوناگون، از توالی مشابهی پیروی می‌کردند که اساسش بر قابل استفاده‌بودن یا نبودن چراگاه‌ها و مسیر فصلی مهاجرت شکارها و فصول زادوولد رمه‌ها استوار بود. به این ترتیب، وقتی در آن زمینه به مفهوم زمان می‌نگریم، می‌بینیم که ابتدا‌به‌ساکن، جایی برای ظهور مفهوم زمان خطی وجود نداشته است.

🔸زمان خطی، یعنی فرض محوری یک‌سویه، برگشت‌ناپذیر، و جهت‌دار برای زمان، برداشتی انتزاعی و عقلانی از زمان است که بیش از هرچیز از هدف‌مند‌پنداشتن هستی مشتق شده است. قبول این نوع زمان، بدان معناست که توجه خود را از چرخه‌های ملموس و آشنای طبیعی و کردارهای تکرار شونده‌ی مردمان برگیریم و به رخدادهای خاص و تکرارناپذیری مانند جنگ‌ها و زایش و مرگ پهلوانان و قهرمانان بپردازیم. مفهوم زمان خطی، محصولِ عزل نظر از انبوه رخدادهای هنجارین و تکرارشونده، و تمرکز بر معدود رخدادهای تکرارناپذیر و خاص است. چنین تمرکزی و چنان نادیده‌انگاشتنی تنها زمانی ممکن و ضروری می‌شود که فرد غایتی را برای هستی در نظر داشته باشد و کل رخدادها را همچون گام‌های پیاپی تحقق‌یافتن نقشه‌ای آسمانی در نظر گیرد. زرتشت آشکارا مبلغ چنین تصویری از هستی بود و بنابراین عجیب نیست که مفهوم زمان خطی را نیز به‌همراه غایت‌انگاری فراگیر خویش تبلیغ می‌کرد.
@fanusname
📙زندِ گاهان. شروین وکیلی. تهران، شورآفرین. اول، ۱۳۹۲. صص۱۷۵-۷

Читать полностью…

فانوسنامه

💠انتقادی بر سخنان سیاسی دکتر عبدالکریمی ۲/۲

🔻ایشان کاملا درست می‌گوید که مردم‌سالاری/دمکراسی برآیند ساختار خاصی اجتماعی‌ست و با تغییر نظام محقق نمی‌شود. همین واقعیت که هفتاد درصد جمعیت دنیا اکنون در سایهٔ استبداد زندگی می‌کنند برای تأیید سخن ایشان کافی‌ست و من به‌جد باور دارم که ما در حکومت پیشرو و موفق پیشین هم آزادی سیاسی نداشتیم. در حکومت بعدی هم هرچه باشد آزادی سیاسی نخواهیم داشت تا زمانی که ساختار «جامعهٔ مدنی» قوام بگیرد. اما دو پرسش مهم در اینجاست: آیا بسیاری از کشورهای استبدادی دیگر همین خشونت را در برخورد با اعتراضات دارند؟ تردید دارم. به نظرم می‌رسد شدت سرکوب‌گری در ایران به مرحلهٔ بغرنجی رسیده که بسیاری از دیگر حکومت‌های استبدادی در این سطح نباشند. البته شاید من اشتباه کنم، اما جناب استاد حتما می‌داند که این تصور من درست باشد یا غلط، تصور بخش بزرگی از مردم است و به‌گمانم با توجه به موضع سیاسی‌ای که ایشان برگرفته ضروری‌ست توضیحاتی مجاب‌کننده در نقد این تصور عمومی ارائه شود. توضیحاتی که تاکنون داده شده (که رسانه‌ها دربارهٔ ایران فراواقعیت/هایپر ریلیتی ارائهٔ می‌کنند) برای مجاب‌شدن کافی نیست.

🔻پرسش دوم این است که آیا صرف اینکه استبداد ناشی از ساختار اجتماعی-تاریخی ماست و نه نوع حکومت‌مان، ما را از نقد برخوردهای وحشیانهٔ حکومت بی‌نیاز می‌کند؟ این احساس مشترک میان بسیاری از ما وجود دارد که استاد عبدالکریمی بسیار بسیار بیش از نقد خشونت حکومت، از خشونت معترضان انتقاد می‌کند که در قیاس با خشونت حکومت اندک است. ما احساس می‌کنیم ایشان پنج بار گوش معترضان را می‌کشد و یک‌بار گوش حکومت را. اگر احساس ما غلط است امیدواریم توضیحات بعدی ایشان ما را مجاب کند.

🔻نکتهٔ بعد: ایشان گاه می‌گوید انقلاب برای ایران سم است و گاه می‌گوید انقلاب در سدهٔ بیست‌ویکم ممکن نیست. اولا اگر ممکن نیست نگرانی ایشان از کجاست و دوما من به یاد ندارم ایشان این مدعا را توضیح داده باشد که چطور انقلاب در سدهٔ بیست و یکم ممکن نیست. البته که می‌دانیم شکل انقلاب نسبت به سدهٔ بیستم تغییر کرده و البته که می‌دانیم دشوارتر شده است. اما سخن‌گفتن از امتناع به نظر نیاز به دلیل‌هایی متقن و استوار دارد که من نشنیده‌ام (شاید ایشان جایی تبیین کرده باشد). ضمن اینکه قوی‌ترین دلیل بر امکان یک امر رخ‌دادن آن است و انقلاب در سدهٔ بیست‌ویکم نیز رخ داده است.

🔻اشکال پایانی: ایشان بسیار از نیست‌انگاری/نیهیلیسم سخن می‌گوید و نگران آن است. هم‌چنین زوال دین (درمعنایی که خود در نظر دارد) را قوام‌بخش نیست‌انگاری می‌داند و ازسوی دیگر قبول دارد که برقراری حکومت دینی بیشتر به بی‌دینی دامن می‌زند. بر اساس این مقدمات قاعدتا ایشان باید استمرار حکومت دینی را خطرناک‌تر بداند و معتقد باشد که هرچه این حکومت بیشتر دوام بیاورد قدرت و سرعت بسط نیست‌انگاری در ایران بیشتر خواهد بود. اما ظاهراً چنین نیست و ایشان برخلاف مقدماتی‌ که خود قبول دارد، از نیست‌انگاری پسا ج.ا نگران‌تر است. اگر این تعارض را درست فهمیده باشم، چرایی آن برایم پرسش‌برانگیز است.

🔸آنچه تقدیم شد بخشی از انتقادم به بیانات سیاسی جناب دکتر بود و امیدوارم فرصت روشنگری بیشتر به ایشان دست دهد. برای این استاد عزیز، دلسوز و میهن‌دوست دوام توفیقات را آرزومندم‌.
@fanusname
✍🏼معین مشکات

Читать полностью…

فانوسنامه

📺مستندی دربارهٔ زنان ایرانی داعشی که پس از سقوط باغوز _ آخرین پایگاه داعش در سوریه _ در کمپ به سر می‌برند.

🔻ساختهٔ هنر احمِد
@fanusname

Читать полностью…
Subscribe to a channel