fanusname | Unsorted

Telegram-канал fanusname - فانوسنامه

-

@moeinmeshkat

Subscribe to a channel

فانوسنامه

🔹ادیان بی‌خدا؟
🗣حسین نصر

نصر در این برش از گفتار خود دربارهٔ خدامحوری ادیان سخن می‌گوید و این تصور را که جاینی‌ها و بودایی‌ها بی‌خدا هستند رد می‌کند.

Читать полностью…

فانوسنامه

💠خدا: بازیگر نقش حقیقت ۱/۲

🔸در گفتگو میان خداباوران و خداناباوران همواره باید از ابتدا معلوم کرد که مقصودشان از خدا چیست؛ زیرا که «اشتراک لفظ دائم رهزن است». به‌طور کلی معمولا از خدا یک «موجود» را اراده می‌کنیم و صفت‌هایی را به او نسبت می‌دهیم. همین‌که وجود دارد، مهربان است، تواناست، داناست، سخن می‌گوید، پاداش می‌دهد و... . و این صفت‌ها را به استعاره و مجاز هم نسبت نمی‌دهیم. او واقعا یک موجود جدای از هستی است و واقعا ویژگی‌هایی دارد. خدای بسیاری از دین‌داران، ازجمله روحانیان‌شان همین است و اگر با خداناباوران بحث و دعوا کنند، یک بحث و دعوای راستین است؛ چرا که یک‌طرف دقیقا ابژه‌ای را باور دارد که طرف دیگر همان ابژه را انکار می‌کند.

🔹اما گاه مقصود از خدا چنین نیست؛ بلکه به خود حقیقت، به خود وجود، به خود تمامیت خدا می‌گوییم. در این‌صورت این خدای نامتشخص، ناشناخته و ناشناختنی همان نیست که عموم خداناباوران آن را رد می‌کنند. در این‌جا از تعبیر خدا به این دلیل استفاده شده که رایج‌تر و ذهن‌آشناتر است تا این‌که بگوییم وجود مطلق، یا مطلق وجود یا حقیقت تمام و... . البته آن امر مطلق بی‌نام است و هیچ نامی نمی‌تواند تمامیت آن را آشکار کند؛ زیرا که تمامیت فراچنگ تصور ما نمی‌آید و بزرگ‌تر از درک ماست. ولی نام‌ها هرکدام نمایندهٔ تصور و درکی هستند. به‌ناچار است که به آن حقیقت یا مطلق یا خدا و... گفته می‌شود. وگرنه لفظ مطلق درحقیقت معنای کاملا مطلقی ندارد!

🔸ابن‌عربی تفکیک جالبی دارد. وی برای اشاره به مطلق در مقام اطلاقش از لفظ خدا استفاده نمی‌کند؛ به‌ناچار و از سر ضرورت نیاز‌ به یک واژه، تعبیر «حق» را به کار می‌برد و نه «خدا». وی می‌گوید که مطلق راستین را حتا نمی‌توان خدا خواند و واژه‌ی خدا (الله) را برای اشاره به وجود در مقام متشخص آن استفاده می‌کند.¹

🔻اندیشمندان بسیاری هم از خداناباوران و هم خداباوران به ما تذکر داده‌اند که خدا را ما می‌آفرینیم. این ماییم که تصوری از خدا داریم و آن را به ساحت حقیقت نسبت می‌دهیم. تصور ما از خدا نیز پژواکی از فرهنگ‌مان است و برای همین ادیان مختلف تصویری از خدا داده‌اند که کاملا رنگ‌وبوی جغرافیا‌ی‌شان را می‌دهد. اهورامزدا بوی ایرانی‌بودن می‌دهد، خدایان یونان ملیت یونانی خود را کاملا آشکار می‌کنند، خدایان هندی به همین نحو، یهوه همین وضع را نسبت به یهودیان دارد و رابرت هیوم راست می‌گوید که الله یک شیخ عرب است که در ابعاد جهانی مجلل و بزرگ شده.² هرچند این سخن بر مترجم و حاشیه‌نویس مسلمان آن سنگین آمده باشد.

🔸این‌همه خدا کدام‌شان وجود دارند و کدام ندارند؟ شاید همه وجود داشته باشند. شاید آسمان شلوغ و پرترافیک از همهٔ خدایان هندی و مصری و یونانی و غیره باشد که همه با هم در تعامل‌اند! شاید هم فقط برخی وجود دارند و یا شاید تنها یک خدا حقیقت دارد و بقیه همه ساختگی و دروغین‌اند. همه‌ی این شایدها را می‌توان تصور کرد. ولی من دلیلی مجاب‌کننده بر پذیرش هیچ‌کدام‌شان نمی‌شناسم. درواقع اگر ادعا این باشد یکی یا برخی از این خدایان با این توصیفاتی که از آن‌ها داریم همان حقیقت مطلق‌اند، نمی‌توانم به وجود خدا باور داشته باشم؛ زیرا آنچه ذهن انسانی به‌عنوان حقیقت معرفی کند نمی‌تواند خود حقیقت باشد. بلکه صرفا داستانی است که انسان دربارهٔ حقیقت می‌گوید، درکی است که انسان از حقیقت دارد. به این معنا خداناباوری هستم که دلیل بر بی‌باوری خود نیز دارم.
و اگر مقصود چیزی مانند باور هندوها باشد که یک حقیقت متعال در بالا وجود دارد و خدایان دیگر در پایین‌دست هستند (تجلیات آن حقیقت یا تعبیری دیگر). در این معنا که خدا تمام حقیقت نیست و در مرتبه‌ای مابین انسان و حقیقت قرار می‌گیرد، ندانم‌گرا هستم و دلیلی بر رد خدا(یان) ندارم.

〰ادامه

Читать полностью…

فانوسنامه

📺سریال فرینج Fringe

🎬ساختهٔ جِی.جِی. آبرامز، الکس کُرتزمن و رُبرتو اُرسی

🔻فصل یکم، قسمت پانزدهم (زیرنویس‌شده)

🔗دربارهٔ این سریال:
/channel/fanusname/832

Читать полностью…

فانوسنامه

💠الاهی‌دان، فیلسوف دین و دین‌پژوه ۲/۲

〰ادامه از قبل:
🔸دین‌پژوه را به‌معنای خاص می‌توان «پدیدارشناس دین» شمرد. وی تنها با یک دین سروکار ندارد؛ بلکه دین‌های مختلفی را می‌شناسد و دربارهٔ آن‌ها نه داوری الاهیاتی می‌کند و نه داوری فلسفی، بلکه به توصیف می‌پردازد. دین‌پژوه به ما می‌گوید که فلان دین چگونه است، یا تاریخ بهمان دین چه تحولاتی را پشت سر گذاشته است. به ما می‌گوید دین در جامعه چه اثری دارد یا چه کارکردهایی برای روان آدمی. اما دربارهٔ حقانیت یا بطلان ادیان داوری نمی‌کند (و اگر داوری کند، در آن هنگام در مقام یک دین‌پژوه به‌معنای خاص کلمه نیست). البته طبیعی‌ست که دین‌پژوهان، می‌توانند خود، دین‌دار و یا حتا الاهی‌دان باشند (در ایران معروف‌ترین دانشگاه دین‌پژوهی _ دانشگاه ادیان و مذاهب _ یکی از مرکزهای اقماری حوزهٔ علمیه‌ی قم است). اما برخی دین‌پژوهان نیز بی‌دین و حتا منتقد دین هستند. هم‌چنین ممکن است یک دین‌پژوه فیلسوف دین نیز باشد.

🔻شاخه‌های مختلفی در دین‌پژوهی (Religious studies) وجود دارد که مطرح‌ترین آن‌ها عبارت‌اند از:
-انسان‌شناسی دین
-جامعه‌شناسی دین
-روان‌شناسی دین
-تاریخ ادیان
-دین‌شناسی تطبیقی
باز هم باید دقت کرد که همانند فلسفهٔ دین، این یک علم سکولار است و نه دینی. مثلا روان‌شناسی دین (psychology of religion) است و روان انسان دین‌دار و تأثیر دین بر روان انسان را برمی‌رَسد نه روان‌شناسی دینی (religious psychology) که هواداران دینی‌سازی علوم، معتقد به وجود آن هستند و به‌باور آنها الزاما منجر به دین‌دارترشدن انسان می‌شود.

🔹دین‌پژوهی یک معنای عام هم دارد که علاوه بر این پنج شاخه، شامل الاهیات و فلسفهٔ دین هم می‌شود. برخی از صاحب‌نظران، به معنای عامِ دین‌پژوهی قائل نیستند و فلسفهٔ دین و الاهیات را جزئی از دین‌پژوهی نمی‌دانند. من نیز فعلا به این دیدگاه مایل‌ترم. در هر حال دین‌پژوهی در معنای خاصِ پدیدارشناسانه شامل مطالعاتی‌ست که به توصیف دین می‌پردازند و دربارهٔ درستی و نادرستی ادیان داوری نمی‌کنند.

🔸آنچه در ایران بیش‌تر تدریس می‌شود با عنوان «ادیان و عرفان تطبیقی» است که به نظر می‌رسد همان دین‌شناسی تطبیقی باشد. اما در اصل بر تاریخ ادیان تمرکز دارد و در کنار آن عرفان اسلامی (تصوف) و فرقه‌های اسلام را مورد مطالعه قرار می‌دهد. بنابراین احتمالا بیش‌تر دین‌پژوهان ایرانی (که به ادیانی‌ها معروف هستند) تاریخ ادیان را بهتر از سایر شاخه‌های دین‌پژوهی می‌شناسند.
هم‌چنین یک سیاست عجیب این‌جاست که این رشته معمولا نه در دانشکده‌های علوم انسانی؛ بلکه در دانشکده‌های الاهیات و معارف اسلامی تدریس می‌شود! درحالی که دین‌پژوهی به‌معنای خاص رشته‌ای کاملا متفاوت از الاهیات است و در معنای عام نیز این الاهیات است که باید جزئی از دین‌پژوهی باشد و نه برعکس! یعنی اگر دانشکده‌ی دین‌پژوهی تأسیس می‌شد و رشته‌های الاهیات اسلامی مانند فقه، علوم قرآن و... در آن قرار می‌گرفت و در کنار رشته‌های مربوط به پدیدارشناسی دین تدریس می‌شد معقول‌تر بود.

☑️با این‌حال همین که این رشته هم‌چنان در ایران باقی مانده است جای خوش‌وقتی است. زیرا که بسیاری از خروجی‌های آن هم‌سو با اندیشه‌های دینی مورد تأیید حاکمیت نیستند و نگاه‌های دگراندیشانه را نسبت به دین رواج می‌دهند.
@fanusname
✍🏼معین مشکات (فانوس)

Читать полностью…

فانوسنامه

📺سریال فرینج Fringe

🎬ساختهٔ جِی.جِی. آبرامز، الکس کُرتزمن و رُبرتو اُرسی

🔻فصل یکم، قسمت سیزدهم (زیرنویس‌شده)

🔗دربارهٔ این سریال:
/channel/fanusname/832

Читать полностью…

فانوسنامه

📺سریال فرینج Fringe

🎬ساختهٔ جِی.جِی. آبرامز، الکس کُرتزمن و رُبرتو اُرسی

🔻فصل یکم، قسمت یازدهم (زیرنویس‌شده)

🔗دربارهٔ این سریال:
/channel/fanusname/832

Читать полностью…

فانوسنامه

📺سریال فرینج Fringe

🎬ساختهٔ جِی.جِی. آبرامز، الکس کُرتزمن و رُبرتو اُرسی

🔻فصل یکم، قسمت نهم (زیرنویس‌شده)

🔗دربارهٔ این سریال:
/channel/fanusname/832

Читать полностью…

فانوسنامه

🎧موسیقی متن سریال بوعلی سینا
🎶فرهاد فخرالدینی
@fanusname

Читать полностью…

فانوسنامه

🔻این مصاحبه را پسندیدم. هرچند که باز هم نمی‌تواند پروندهٔ بحث را دربارهٔ لفظ کودتا ببندد؛ زیرا تا آنجا که می‌دانم در قانون اساسی مشروطیت تصریحی وجود نداشته که در برههٔ فترت، پادشاه اختیار عزل نخست‌وزیر را دارد. خود غنی‌نژاد هم به این نکته اذعان می‌کند و آن را «سنت» می‌شمرد (اما بعداً تعبیر خود را از یاد می‌برد و تمرد مصدق از فرمان عزل خود را مصداق تمرد از قانون اساسی می‌خواند). با این‌همه «دست‌کم» به یک اعتبار ممکن است فرمان عزل را موجه دانست و آن اینکه «عرف» در همه‌جا یک منبع قانونی به شمار می‌رود که در فقدان نص صریح می‌توان به آن دست آویخت. اگر بتوان ثابت کرد که قانون اساسی، دربارهٔ وضعیت «فترت» حکم مشخصی نداشته، مشروعیت فرمان عزل موجه می‌شود. درواقع یک برتری نظام مشروطه بر نظام جمهوری را همین می‌دانم که در بحران فترت که مجلس منحل شده، یک نهاد پایدار وجود دارد که برای ثبات کشور تصمیم بگیرد.

🔻نکتهٔ دیگر اینکه ما در داوری تاریخی بسیار اسیر کلیشه‌ها هستیم. مثل این کلیشه که رضاخان را انگلیسی‌ها بر سر کار آوردند یا این کلیشه که توسعهٔ ایران در دورهٔ او (مانند راه‌آهن شمال-جنوب) متناسب با منافع انگلستان انجام می‌گرفت و... . دربارهٔ ۲۸ مرداد هم دست‌کم یک کلیشهٔ رایج وجود دارد: آمریکایی‌ها به اشرار خیابانی ناز شست پرداختند تا آنها مصدق را به زیر بکشند! تو گویی شاه، «یکه و یالغوز» بدون هیچ هواداری بر تخت نشسته بود و همهٔ مردم و همهٔ جریانات سیاسی وقت هوادار مصدق بودند. اولا خود شاه به‌واسطهٔ جایگاه پادشاهی درمیان بخشی از مردم کوچه و بازار هوادار داشت که بارزترین‌شان پهلوان شعبان جعفری بود (معروف به شعبون بی‌مخ، لقبی که معلم دوران مدرسه‌اش به او داده بود بابت اینکه جهت خروج از کلاس اجازه نمی‌گرفت). دوما جریانات و گروه‌های ملی-مذهبی وجود داشتند که بدون علاقه‌ی خاصی به شاه، از جمهوری‌شدن کشور یا قدرت‌گرفتن کمونیست‌ها می‌هراسیدند و به همین جهت «نه از محبت علی، که از کینهٔ معاویه» در ۲۸ مرداد جانب شاه را گرفتند.
سوما من سندی ندیده‌ام که نشان بدهد امریکایی‌ها ابتکار عملی در این زمینه داشته‌اند و پولی پرداخته‌اند.

🔻نکتهٔ سوم اینکه، برخی دوستان می‌پندارند اگر مصدق پای‌برجا می‌ماند آزادی و مردم‌سالاری بود که بر سر ایران می‌بارید! من می‌فرضم که خود مصدق حقیقتا آزادی‌خواه بوده است. اما آیا هنوز در این توهم هستیم که آزادی سیاسی اصالتا رهاورد ارادهٔ سیاست‌مردان است؟ آیا آزادی یک دکمه‌ای زیر میز مصدق بود که آن را بزند و ما آزاد شویم؟! آزادی سیاسی رهاورد قوام جامعهٔ مدنی‌ست که امروز هم وجود ندارد. چه رسد به دهها سال پیش. هم‌چنین بررسی وضعیت اقتصادی در دورهٔ مصدق نشان نمی‌دهد که اگر به‌جای شاه، او و هوادارانش قدرت را در دست می‌گرفتند، می‌توانستند در همان حدی معیشت ایرانیان را بهبود ببخشند که در دوران زمامداری شاه رخ داد.

🔻در پایان اینکه من برای مصدق احترام قائل‌ام و از دوستان مشروطه‌خواه خود درخواست دارم، در دام دوگانه‌ی «فرشته و دیو» نیفتند و از مصدق اهریمن نسازند. ما دلیلی نداریم که صفت دلسوزی و میهن‌دوستی را از او سلب کنیم. همین درخواست را نیز از جمهوری‌خواهان دارم که مصدق را بت نکنند و شاه را در برابرش تندیس پلیدی‌ها سازند. هر دو عزیز ازدست‌رفته، خیرخواه بوده‌اند و ای کاش روزگار آن دو را در برابر هم قرار نمی‌داد. اما بدون اینکه بخواهیم به شخصیت آن دو بتازیم و مثل تیم فوتبال متعصبانه از یکی طرفداری کنیم باید عملکردشان را با هم بسنجیم و ببینیم به‌رغم اینکه هر دو خیر ما را خواسته‌اند، عملکرد کدام‌شان بهتر بوده و خیر در بقای کدام‌یک بود. به نظرم می‌رسد که مجموعا خیر در بقای شاه بود و بر ما بهتر شد که ایشان در قدرت ماند.

Читать полностью…

فانوسنامه

💠پوپر نظریه‌ی فروید و مارکس را علمی نمی‌داند.
✍🏼سمیر اُکاشا

🔹به نظر کارل پوپر که در قرن بیستم می‌زیست و فیلسوف علم تأثیرگذاری هم بود، ویژگی اصلی نظریات علمی ابطال‌پذیربودن آنهاست. ابطال‌پذیری نظریه، به‌معنی باطل یا غلط‌بودن آن نیست؛ بلکه به این معناست که بر اساس چنین نظریه‌ای می‌توان پیش‌بینی‌های مشخص کرد و سپس آن پیش‌بینی‌ها را به محک تجربه زد. اگر پیش‌بینی‌ها غلط از آب درآمدند، نظریه ابطال یا نقض می‌شود. پس نظریۀ ابطال‌پذیر نظریه‌ای‌ست که اگر نادرست بود، نادرستی‌اش را می‌توان معلوم کرد. چنین نظریه‌ای با همۀ تجربه‌های ممکن سازگاری ندارد. حال آنکه به نظر پوپر، بعضی از نظریه‌های به‌ظاهر علمی، با هر تجربه‌ای سازگارند و به همین دلیل به هیچ‌وجه شایسته نیست این نوع نظریات را متعلق به حوزۀ علم بدانیم. باری آنها علم نیستند، بلکه شبه‌علم‌اند.

🔸پوپر وقتی می‌خواست از شبه‌علم نمونه‌ای بیاورد یکی از مثال‌های برگزیده‌اش نظریۀ روان‌کاوی فروید بود. به عقیدۀ پوپر، نظریۀ فروید را می‌شد با هر نوع یافتۀ تجربی سازگار کرد. مهم نبود رفتار بیمار چه باشد؛ پیروان فروید در هر حال رفتار او را برپایۀ نظریۀشان تبیین می‌کردند و در هیچ حالتی بطلان نظریۀ خود را نمی‌پذیرفتند. پوپر برای نکته‌ای که در نظر داشت مثالی می‌آورَد. می‌گوید فردی را تصور کنید که کودکی را به داخل رودخانه‌ای هل می‌دهد و قصدش هم این است که کودک را در آب غرق کند. اما شخص دیگری جانش را به خطر می‌اندازد تا آن کودک را نجات دهد. پیروان فروید به‌راحتی می‌توانند هر دو رفتار را تبیین کنند. می‌گویند فرد اول دارای امیال سرکوفته است و دومی امیالش والایش یافته است. پوپر معتقد است که نظریۀ فروید را با تکیه بر مفاهیمی از قبیل سرکوفتگی، والایش و امیال ناخودآگاه می‌توان با همۀ داده‌های کلینیکی سازگار کرد. پس این نظریه ابطال‌ناپذیر است.

🔹به نظر پوپر نظریۀ مارکس در باب تاریخ نیز مشمول همین حکم است. مارکس ادعا می‌کرد که در جوامع صنعتی سراسر جهان، در آغاز سوسیالیسم و دست آخر کمونیسم جای سرمایه‌داری را می‌گیرد. اما وقتی چنین نشد، مارکسیست‌ها به‌جای اینکه بپذیرند نظریۀ مارکس ابطال شده است، تبیینی موقتی و موردی دست‌وپا می‌کنند تا به دیگران بقبولانند آنچه واقعاً رخ داده کاملاً با نظریۀ‌شان سازگار است. برای مثال چه بسا ادعا کنند این نظام رفاه اجتماعی است که باعث شده ظهور کمونیسم (هرچند امری قطعی است) موقتاً به تأخیر بیفتد. زیرا این نظام، طبقۀ کارگر را «نرم کرده» و از شور انقلابی آن کاسته است. اگر بنا باشد این شیوه را پیش بگیریم، در آن صورت مسیر وقایع هرچه باشد با نظریۀ مارکس جور درمی‌آید. درست مثل نظریۀ فروید. بنابراین با معیار پوپر، نه نظریۀ فروید را می‌توان واقعاً علمی دانست و نه نظریۀ مارکس را.

🔻پوپر نظریات فروید و مارکس را با نظریۀ گرانش اینشتین _ که نام دیگرش نظریۀ نسبیت عمومی است _ مقایسه می‌کند. نظریۀ اینشتین، برخلاف نظریات فروید و مارکس، به‌طور مشخص چنین پیش‌بینی می‌کند: مسیر نور ستارگان دوردست در میدان جاذبۀ خورشید منحرف می‌شود. به‌طور معمول این رویداد جز در هنگام کسوف قابل رصد نیست. سِر آرتور ادینگتن، منجم و فیزیک‌دان انگلیسی، در سال ۱۹۱۹ دو گروه را سازمان داد تا کسوف آن سال را رصد کنند. یکی از این دو گروه را به برزیل فرستاد و دیگری را به جزیرۀ پرینسیپه نزدیک ساحل آفریقا در اقیانوس اطلس. هر دو گروه به این نتیجه رسیدند که خورشید، نور ستاره را به طرف خود کج می‌کند، میزان انحراف هم دقیقاً همان است که اینشتین پیش‌بینی کرده بود. این واقعه بر پوپر تأثیر زیادی گذاشت. بر مبنای نظریۀ اینشتین پیش‌بینی دقیق و مشخصی صورت گرفته بود و مشاهدات هم آن پیش‌بینی را تأیید می‌کردند. اما اگر کاشف به عمل می‌آمد که خورشید نور ستاره را به طرف خود کج نمی‌کند، در آن صورت آشکار می‌شد که اینشتین برخطاست. بنابراین نظریۀ اینشتین با معیار ابطال‌پذیری جور درمی‌آید.
@fanusname
📖فلسفۀ علم. سمیر اُکاشا. ترجمۀ هومن پناهنده. تهران، فرهنگ معاصر. اول، ۱۳۸۷. صص۱۶-۱۸

Читать полностью…

فانوسنامه

🔻«کسانی که صاحب زور بودند معنی بی‌طرفی را نشان دادند»

🗣انتقاد محمدرضاشاه پهلوی از سیاست بی‌طرفی ایران در جنگ جهانی دوم

@fanusname

Читать полностью…

فانوسنامه

📺سریال فرینج Fringe

🎬ساختهٔ جِی.جِی. آبرامز، الکس کُرتزمن و رُبرتو اُرسی

🔻فصل یکم، قسمت پنجم (زیرنویس‌شده)

🔗دربارهٔ این سریال:
/channel/fanusname/832

Читать полностью…

فانوسنامه

📺سریال فرینج Fringe

🎬ساختهٔ جِی.جِی. آبرامز، الکس کُرتزمن و رُبرتو اُرسی

🔻فصل یکم، قسمت سوم (زیرنویس‌شده)

🔗دربارهٔ این سریال:
/channel/fanusname/832

Читать полностью…

فانوسنامه

📺سریال فرینج Fringe

🎬ساختهٔ جِی.جِی. آبرامز، الکس کُرتزمن و رُبرتو اُرسی

🔻فصل یکم، قسمت یکم (زیرنویس‌شده)

🔗دربارهٔ این سریال:
/channel/fanusname/832

Читать полностью…

فانوسنامه

💠کتابی دربارهٔ سرشت انسان و پرسشی خطرناک ۲/۲

🔻دوم)مسئله‌ی بس مهم‌تر از این کتاب یا کل مقولهٔ جنسی ذهنم را درگیر کرده است: روزگار ما که دست‌کم با تلقی نیچِگِری (نیچه‌ای-هایدگری) روزگار بسط نیست‌انگاری است، با فروپاشی در عرصه‌های گوناگون روبروست: فروپاشی نظام‌های الاهیاتی را آشکارا می‌بینیم. ایدئولوژی‌ها درحال فروپاشی‌اند و دیگر به‌سختی کسی را می‌توان یک «فِلانیست» راستین یافت. آرمان‌خواهی هر روز عقب‌تر می‌نشیند و فردگرایی غلیظ‌تر می‌شود. اهل فلسفه می‌نالند که فیلسوفان کوتاه‌قامت‌تر از نیاکان فکری خود شده‌اند. هنردوستان گله می‌کنند که شاهکارها هر روز کمتر می‌شوند. اهل دانش می‌گویند که رشد دانش دوباره به حالت نقطه‌ای درآمده و نمی‌جهد.

🔸همهٔ این‌ها در کنار فروپاشی زیستی معنادارتر می‌شود. روزی نیست که کارشناسان محیط زیست از روند انقراض زمین سخن نگویند. پیش چشم ما محیط زیست درحال نابودی‌ست و ما (همین خود من!) با افسوسی چندلحظه‌ای از کنار خبرهای فاجعه‌ می‌گذریم و به بحران‌های کم‌تر مهم می‌پردازیم. هشدار از پی هشدار می‌آید که احتمالا همه‌گیری‌های بدتری از کووید-۱۹ در راه است و بلاهای بسیار سختی که موجب مهاجرت‌های اجباری ‌ مرگ‌‌های فراوان خواهند شد. ولی این فروپاشی آشکار زیستی را هم نمی‌بینیم، تا چه رسد به فروپاشی‌های فرهنگی و تمدنی.

🔹چرا این‌ها را نوشتم؟! مسئله‌ی فروپاشی را در اینجا نیز می‌بینم‌. نهاد خانوادهٔ هسته‌ای _ خواه در سرشت انسان باشد و خواه محصول نظام پساکشاورزی، عمیقا درحال فروپاشی‌ست. بنا به یک پژوهش انجام‌شده در امریکا، سطح هرمون‌های تستوسترون به‌شدت درحال افت و کاهش است. طبعا این مسئله نشان از افول روزافزون مردگونگی دارد. نتیجه‌ی طبیعی این روند چیست؟ درهم‌شکستن نظم پدرسالار که نهاد خانواده در شکلی که می‌شناسیم وابسته به این نظم است. طلاق که شاید برای هزاران سال جز پدیده‌ای نادر نبود، اکنون یک اتفاق کاملا همه‌گیر و تقریبا طبیعی در خانواده‌هاست و آماده می‌شود تا ننگ «معضل‌»بودن را از پیشانی خود پاک کند. خیانت زناشویی، درحال بیرون‌آمدن از پرده‌ی پنهان‌بودگی‌ست‌. در بخش‌هایی از جهان، نیمه‌برهنگی زنان چنان امری طبیعی شده که گاه پوشاندن کامل بدن امری غریب به شمار می‌رود. برهنگی درحال تحمل‌پذیرشدن است. هم‌‌جنسگرایی دیگر نه‌تنها پنهان نیست، که به‌مرور از لاک دفاعی نیز بیرون می‌آید. تابوهای جنسی که به‌علت تضادشان با ماهیت خانواده، در بیشتر اجتماعات جز در ذهن و آن نیز با ترس‌ولرز امکان بروز نداشتند اکنون به بحث گذاشته می‌شوند، طرفدارانش هر روز با هراسی کمتر، از آن دفاع می‌کنند و در قالب رسانه به تصویر کشند. در یک کلام: نهاد خانواده نیز درحال فروپاشی است و حکومت‌ها هر کدام در موضع و موقعیتی که هستند درحال مبارزه‌ای بی‌حاصل بر علیه این فروپاشی‌اند. یکی در موقعیتی‌ست که تنها ژانری خاص از پورن را محدود کند، دیگری می‌تواند قانونی بر علیه سقط جنین به تصویب برساند، دیگری دربرابر به‌رسمیت‌شناختن همجنسگرایان مقاومت می‌کند و... تا حداکثری‌ترین سر این طیف یعنی جمهوری اسلامی و طالبان که بر سر مسئله‌ی حجاب می‌جنگند تا بدن زنان پوشیده بماند. تاریخ دهه‌های اخیر چنین نشان می‌دهد که همهٔ این مقاومت‌ها درحال شکست‌اند‌.

👈🏼وقتی همهٔ این فروپاشی‌ها را کنار یکدیگر می‌گذارم به یک ابَرفروپاشی می‌رسم که آن فروپاشی تمدن است و آنگاه باید پرسید پیامد این ابرفروپاشی چیست؟
آیا هولناک‌ترین پیش‌بینی رخ می‌دهد و انسان هوشمند روبه نابودی و انقراض می‌رود، بی آنکه موجودی دیگر جایگزین آن شود؟
یا آیا با توجه به رشد سرسام‌آور هوش مصنوعی، ما در چرخه‌ی «بقای اصلح» درحال نابودکردن خود هستیم که جای خود را به موجودی بدهیم که احتمالا در آینده‌ی نزدیک از ما هوشمندتر خواهد بود؟
یا آیا ما درحال نابودکردن همهٔ بنای تمدن هستیم که در دوران تاریخی خود (به بهای جنگ‌ها و خون‌های بسیار) ساختیم و سپس به دوران پیشاتاریخی بازمی‌گردیم و همان انسان‌های بدوی می‌شویم؟ آیا برخی از گروه‌های موسوم به دنیاگریز (تارک دنیا) که در دنیای مدرن به تمدن پشت پا می‌زنند و سبک زندگی بدویان را تقلید می‌کنند پیشگامانی برای چنین رخدادی هستند؟! آیا مدعیات برخی ادیان شرقی مبنی بر دُوری‌بودن تاریخ جهان و سیر انسانیت از عصر زرین تا آهنین و دوباره بازگشت به عصر زرین با چنین برآوردی ربط و نسبتی دارند؟ در همهٔ این فرضیات و تخیلات نمی‌توانم از پرسیدن این پرسش خطرناک بپرهیزم که:

❇️آیا به‌راستی انسان متمدن (اعم از سنتی و مدرن) سعادت‌مندتر از انسان پیشاتاریخی، بدوی و بی‌تمدن است؟ آیا فروریختن برج‌وباروی سنت و حال، ترک‌برداشتن برج‌وباروی مدرنیّت سبب بی‌تمدنی دوباره‌ای شود، لزوما برای انسان فاجعه‌بار خواهد بود؟! شک دارم و شک در اینجا سزاوار است...
/channel/sfiles/261
✍🏼معین مشکات
@fanusname

Читать полностью…

فانوسنامه

💠خدا: بازیگر نقش حقیقت ۲/۲

〰ادامه:
🔹اما از نظرگاهی دیگر می‌توان از خداباوری سخن گفت و دفاع کرد. می‌توانیم تأیید و تصدیق کنیم ما راهی به احاطه بر حقیقت/ وجود نداریم و نمی‌توانیم آن را ابژه کنیم و بشناسیم. اما در عین حال بگوییم این حقیقت و وجود در صورت‌های گوناگون تجلی می‌کند. هرآنچه وجود دارد، خواه وجود عینی و خواه وجود ذهنی، هرآنچه حقیقت دارد جلوه‌ای و پرتویی از حقیقت/وجود است و بهره‌ای از آن دارد.
درخت، آب، هوا، انسان، جامعه، علم، عدالت، خیر و... هرآنچه در نزد ماست، هرآنچه می‌شناسیم جلوه‌ای از حقیقت است و نه تمام آن. همه‌ی این‌ها بازیگرانی در تئاتر حقیقت/وجود هستند. اما این صحنهٔ تئاتر یک بازیگر نقش اول لازم داشته است تا وقتی که می‌خواهیم «خودِ تمامیت» را مورد خطاب قرار دهیم و با آن ارتباط بگیریم واسطه‌ای داشته باشیم. آن واسطه مفهومی بوده است به نام خدا که ما مطابق فرهنگ خود آفریده‌ایم. درواقع خدایان بازیگران نقش حقیقت بودند که حد اعلای کوشش بشری در هر فرهنگ را برای به تصویرکشیدن حقیقت نشان می‌دادند.
خدای قرآن نهایت تصور مسلمانان اولیه از تمامیت حقیقت است و خدای فیلسوفان مسلمان، نهایت تصور آنان.

🔸اکنون این بازیگران نقش اول در هر تئاتر یکی‌یکی در حال مردن‌اند. نیچه به‌درستی اعلام کرد که «خدا مرده است» و هنوز بازیگری جایگزین نقش اول نشده است. هنوز معلوم نیست بشر مدرن که یا به‌کلی از خدا رو گردانده یا اگر هم اسما مذهبی و خداباور است توجهی به این بازیگر نقش اول ندارد، چه کسی را جایگزین خدا کرده است. مفهوم خدا، نهایت کوشش بشری ما از بنیاد بنیادها و بنیاد فضیلت‌هاست. اگر این مفهوم از میان برود چه چیزی بنیاد فضیلت‌های ما خواهد بود؟ درحال گریم کدامین بازیگر در پشت صحنهٔ تئاتر هستیم؟ اگر کسی دیگر در پشت صحنه نیست، یعنی در همان وضعیتی هستیم که نیچه با عنوان نیست‌انگاری/ نیهیلیسم از آن یاد می‌کرد.

🔹شاید یک علت «مرگ خدا» این بود که فرهنگ‌های منجمد مذهبی کوشیدند یک خدای ثابت را بر صحنه نگه دارند و از تغییر بازیگر هراسیدند. مثلا مسلمان‌های راستکیش برخلاف مسلمانان صوفی و حکیم کوشیدند همان تصویری که در الاهیات رسمی به‌عنوان حقیقت مطلق و با نام خدا معرفی می‌شد را در ذهن‌ها نگه دارند و همان خدای اشعری را تمام حقیقت معرفی کنند. معلوم بود که روزگار مرگ چنین خدایی هم می‌رسد. اگر خدا مفهومی‌ست که «واسطهٔ» میان انسان و آن حقیقت بی‌نام ازلی می‌شود، دائما باید پابه‌پای رشد انسان، خدایی بزرگ‌تر و رشدیافته‌تر داشت. رهرو که هر لحظه بیش‌تر و بیش‌تر با حقیقت «نسبت برقرار می‌کند» هر لحظه خدایی تازه می‌خواهد که واسطه‌ی شایسته‌ای باشد و از این روست که به کهنه‌پرستان می‌گوید:

بیزارم از آن کهنه‌خدایی که تو داری
هر لحظه مرا تازه خدایی دگرستی

🔻باری، یک انسان خداناباور اگر به‌جای مفهوم خدا (که بازیگر نقش حقیقت و تمامیت است و نه خود آن) به مفهومی دیگر ایمان داشته باشد و از طریق ایمان به آن مفهوم با حقیقت نسبت برقرار کند او هم به‌درجه‌ای از ایمان رسیده است. او نیز همانند یک انسان مذهبی، جلوه‌ای و نوری از حقیقت را دریافته و نه تمام آن را.

✍🏼معین مشکات
@fanusname

1⃣Sufism and Taoism. Toshihiko Izutsu. University of California press. 1984. P.23
2⃣ادیان زندهٔ جهان. رابرت ا. هیوم. ترجمهٔ عبدالرحیم گواهی. تهران، علم. ۱۳۸۶. ص۳۵۹

Читать полностью…

فانوسنامه

📺سریال فرینج Fringe

🎬ساختهٔ جِی.جِی. آبرامز، الکس کُرتزمن و رُبرتو اُرسی

🔻فصل یکم، قسمت شانزدهم (زیرنویس‌شده)

🔗دربارهٔ این سریال:
/channel/fanusname/832

Читать полностью…

فانوسنامه

📺سریال فرینج Fringe

🎬ساختهٔ جِی.جِی. آبرامز، الکس کُرتزمن و رُبرتو اُرسی

🔻فصل یکم، قسمت چهاردهم (زیرنویس‌شده)

🔗دربارهٔ این سریال:
/channel/fanusname/832

Читать полностью…

فانوسنامه

💠الاهی‌دان، فیلسوف دین و دین‌پژوه ۱/۲

🔹تصور عمومی میان این سه نفر تفاوتی قائل نیست و حتا بسیاری از جامعه‌ی دانشگاهی و در برخی موارد حتا برخی از دانشجویان مبتدی این رشته‌ها نیز این تفاوت سه را نمی‌دانند (به‌ویژه میان دین‌پژوه و الاهی‌دان). عموما وقتی دربارهٔ رشته‌‌ای که من در آن دانش آموخته‌ام (دین‌پژوهی/ادیان) می‌پرسند به ذهن‌شان درس‌های عمومی معارف مثل اندیشه‌ی اسلامی و اخلاق اسلامی و... می‌رسد. بانمک‌ترین سوال را یکی از دانشجویان ارشد از من پرسید: «پایان‌نامه‌های شما دربارهٔ چیست؟ مثلا نوعی نظرسنجی هستند و می‌روید در خیابان از مردم می‌پرسید که نماز می‌خوانی یا نه»؟ به شما اطمینان می‌دهم برخلاف ظاهر خنده‌دار این پرسش، پرسشگر واقعا جدی بود و قصد استهزا نداشت.
اکنون به معرفی این سه و تفاوت آن‌ها از هم می‌پردازم:

🔸الاهی‌دان/الهی‌دان ترجمهٔ Theologian است و به کسی گفته می‌شود که در الاهیات دینی که خود از آن پیروی می‌کند تخصص دارد. بنابراین اولا خود او الزاما دیندار است؛ شاید گاه گرفتار شک و تردید شود، اما نهایتا خود را به یک دین مشخص متعلق می‌داند. دوما در زمینه‌ی الاهیات همان دین دانش آموخته است. پس اگر یک فرد بی‌دین در الاهیات یهودی تخصص داشته باشد یا اگر یک مسیحی در الاهیات اسلامی تخصص داشته باشد به او الاهی‌دان گفته نمی‌شود.
عالِم دین را می‌توان مترادفی برای الاهی‌دان در نظر گرفت، به این شرط که فقط منحصرا به روحانیان اطلاق نشود؛ چرا که یک الاهی‌دان ممکن است در لباس روحانیت نباشد و خدمت روحانیت نکند و یا اساسا در مرکزی تحصیل کرده باشد که به‌طور طبیعی دانش‌آموختگان آن روحانی نمی‌شوند (مانند اکثر دانشکده‌های الاهیات در ایران).
واژه‌ی «متأله» نیز گاه برای اشاره به این افراد به کار می‌رود اما «الاهی‌دان» دست‌کم به دو دلیل بر «متأله» ترجیح دارد. یکی از این رو که هرچند وام‌گیری از زبان‌های دیگر اشکالی ندارد، اما بهتر است مطابق دستورزبان فارسی مشتقات آن واژه ساخته شود نه دستور زبان مبدأ. از وام‌واژهٔ الاه (اله) که از عربی آمده است، می‌توان بدون نیاز به دستگاه صرف عربی، مشتق ساخت که الاهی‌دان یکی از آن‌هاست. دوما متأله در اصطلاح علاقمندان به عرفان بار معنایی سنگینی دارد و صفتی است که به عارفان اطلاق می‌شود. درحالی که هر الاهی‌دانی لزوما عارف نیست‌ و هر عارفی نیز لزوما الاهی‌دان نیست.

🔹 فیلسوف دین که شاید ابهام کمتری دربارهٔ او وجود داشته باشد، فردی‌ست که دین را می‌فلسفد. یعنی پدیدهٔ دین را مورد داوری فلسفی قرار می‌دهد. گفتمان فیلسوف دین برخلاف گفتمان الاهی‌دان برون‌دینی است نه درون‌دینی. یک الاهی‌دان مسیحی می‌تواند بگوید که روح انسان رستگار می‌شود و برای این ادعا مجبور نیست که صرفا استدلال عقلی بیاورد. وی می‌تواند به عهدین یا آرای آبای کلیسا یا منبع دیگری مراجعه کند که در سنت دینی او دربارهٔ اعتبار آن توافقی عام وجود دارد. اما فیلسوف دین ناچار است به دلیلی بِیناذهنی مراجعه کند و نمی‌تواند اعتبار یک متن یا نهاد دینی را پیش‌فرض بگیرد.‌ وی حتا اگر با مخاطبان هم‌دین خود سخن بگوید به همان روشی استدلال می‌آورد که با مخاطبان ناهم‌دین خود. اگر بگوید معاد و رستگاری روح وجود دارد، با دلیل عقلی می‌کوشد وجود روح و امکان رستگاری آن را نشان بدهد و مجاز نیست که بگوید چون در قرآن/عهدین/ اوستا و... سخن از روح به میان آمده است پس معلوم می‌شود که روح وجود دارد. اساسا داوری در خود این‌که آیا دین خردپذیر است یا نه و آیا گزاره‌های دینی می‌توانند واجد معنا و معرفت (به‌معنای معرفت‌شناسانه/اپیستمولوژیک) باشند یا نه، اصالتا و اولا به فیلسوفان دین مربوط می‌شود.
فیلسوف دین ممکن است دین‌دار باشد و حتا ممکن است الاهی‌دان هم باشد و آثاری درون‌دینی هم نوشته باشد. بسیاری از فیلسوفان قدیم ایران الاهی‌دان بودند و به‌عنوان شیخ شناخته می‌شدند (مانند ابن‌سینا،‌ سهروردی، ملاصدرا و...). جهان معاصر هم فیلسوفان الاهی‌دان به چشم خود می‌بیند (مثل فردریک کاپلستون که کشیش بود). اما برخی از فیلسوفان دین نیز بی‌دین هستند. برخی حتا منتقد دین هستند و از دانش فلسفی خود در جهت انتقاد از دین استفاده می‌کنند.
در نهایت اینکه فلسفهٔ دین (philosophy of religion) را نباید با فلسفهٔ دینی (religious philosophy) اشتباه گرفت. «فلسفهٔ دینی» یک ادعاست و به نظر نمی‌رسد مصداقی در جهان داشته باشد.‌ کسانی که طرفدار علم دینی هستند و مدعی‌اند که می‌توانند علوم را دینی کنند نسبت به فلسفه نیز چنین ادعایی دارند.

〰ادامه

Читать полностью…

فانوسنامه

📺سریال فرینج Fringe

🎬ساختهٔ جِی.جِی. آبرامز، الکس کُرتزمن و رُبرتو اُرسی

🔻فصل یکم، قسمت دوازدهم (زیرنویس‌شده)

🔗دربارهٔ این سریال:
/channel/fanusname/832

Читать полностью…

فانوسنامه

📺سریال فرینج Fringe

🎬ساختهٔ جِی.جِی. آبرامز، الکس کُرتزمن و رُبرتو اُرسی

🔻فصل یکم، قسمت دهم (زیرنویس‌شده)

🔗دربارهٔ این سریال:
/channel/fanusname/832

Читать полностью…

فانوسنامه

💠تقلید و تعبد پابرجاست!

🔸ما این پندار رایج را داریم که تعبد و تقلید مربوط به انسان‌های گذشته بود و امروزه انسان‌های سالم اهل تقلید و تعبد نیستند. من می‌خواهم با یک مثال در این پندار مناقشه کنم:

🔻شما در برخورد با زمین‌تخت‌گرایان چه می‌کنید؟ آنان می‌گویند اولا زمین نه یک کره؛ بلکه یک دایرهٔ مسطح است. دوما همان کیهان‌شناسی کهن درست است که زمین را ثابت می‌داند و می‌گوید خورشید به دور زمین می‌چرخد. آن‌ها بر این باورند که همه‌ی مستندات کیهان‌شناسی جدید که کیهان‌شناسی بطلمیوسی را رد می‌کنند ساختگی هستند و یک دروغ رایج را با انگیزه‌های ایدئولوژیک ساخته‌اند و به خورد جهانیان داده‌اند. هنوز هیچ‌کس پای به کرات دیگر نگذاشته و چه بسا چنین امری امکان ندارد.

🔹احتمالا برخی از شما عصبانی شده‌اید و زیر لب می‌گویید: «عجب احمق‌هایی»! خب؛ حال اگر یکی از این «احمق»ها‌ با شما مواجه شود چه دلیلی بر رد ادعای او دارید؟ احتمالا بهترین پاسخی که به او خواهید داد این است که این‌همه فیلم و خبر و عکس و کتاب نمی‌تواند اشتباه باشد! خود من هم اگر با او مواجه شوم پاسخی چندان دندان‌گیرتر نخواهم داشت و نهایتا با احتیاطی روشن‌فکرانه می‌گویم: «احتمال این‌که این‌همه مدرک روزافزون، ساختگی باشد، آن‌چنان ضعیف است که نمی‌توانم به آن اعتنا کنم و ناگزیر به گفتمان کیهان‌شناسان معاصر اعتماد می‌کنم».
حتا مطمئن‌ام بسیاری از دانشجویان فیزیک هم در این‌باره شخصا و مستقلا وارد نشده‌اند و همان دلیل‌های علمی که در کتاب‌ها خوانده‌اند را بدون این‌که در آن تردید کنند از بر کرده‌اند و درستی‌شان را اصل گرفته‌اند.

🔸مقصودم دفاع از نظریهٔ زمین‌تختی نیست، می‌خواهم بگویم ما کماکان نظریات مشهور را به‌دلیل مشهوربودن می‌پذیریم و در آن‌ها تردید به خود راه نمی‌دهیم. احتمالا هیچ‌کس میان ما نباشد که دست‌کم یکی از باورهای مذهبی شایع در میان پیشینیان را مصداق خرافه نداند. می‌پرسم آیا این‌که شما اکنون خرافه می‌دانید زمانی مشهور نبود؟ اگر مردم قدیم به‌صرف مشهوربودن آن را پذیرفتند و دربارهٔ آن تردیدی به خود راه ندادند شایستهٔ سرزنش‌اند؟ پس شما هم هستید؛ ما هم هستیم. ما هم از مشهورات پیروی می‌کنیم.

🔹این‌طور نیست که تقلید و تعبد از میان رفته باشد؛ بلکه موضوع تقلید و تعبد تغییر کرده است. در جهان سنت، عقلانیت مسلط دینی بود بنابراین مشهورات دینی به‌سرعت پذیرفته می‌شد.‌ یک صوفی به نام خواجه کُجَجانی، می‌گفت اگرچه وجود خدا مانند خورشید هویداست اما مردم عامی مانند کورانی هستند که آن را نمی‌بینند، بلکه صرفا بر اساس تقلید از گفتمان مشهور وجود خدا را بدیهی می‌شمارند. اگر روزی این گفتمان مشهور از میان برود مردم تغییر رأی خواهند داد:
/channel/fanusname/760

👈🏼امروز عقلانیت مسلط بر جهان دینی نیست؛ بلکه علمی (به‌معنای ساینس آن) است. انسان‌های عصر سنت مشهورات را می‌پذیرفتند و دربارهٔ آن چون وچرا نمی‌کردند. برای‌شان بدیهی بود که تصدیق این‌همه روحانی بر درستی مدعای «الف ب است» نشان می‌دهد که الف به‌راستی ب است. انسان عصر مدرن هم دربارهٔ مشهورات چون‌وچرا نمی‌کند؛ چون برایش بدیهی‌ست که وقتی این‌همه دانشمند بگویند الف ب است، پس الف ب است.

⚜ما هم‌چنان تقلید می‌کنیم و تعبد می‌ورزیم؛ تنها مرجع تقلید‌های‌مان را تغییر داده‌ایم.

✍🏼 معین مشکات (فانوس)

Читать полностью…

فانوسنامه

💠سروده‌ای در ستایش ابن‌سینا

دریای ژرفی از علم، آمد به دیدگانم
وصفش چگونه گویم؟ عجز ‌است در بیانم

گر خواهم از کرانش لاف سخن سرایم
یعنی وجب‌کنان بر دریای بی‌کران‌ام!

دریای آسمان‌سا! ای شیخْ ابن‌سینا!
گرداب‌رفتگان‌ایم، ره را بده نشان‌ام

یک چشمه از «اشارات» شد مایهٔ «نجات»ام
«انصاف» شد ترا خویش، «نفسِ» «شفا» بخوانم

«چشمان حکمت»آرا، «منطق به شرقیان» است
«قانون» تو چو «اکسیر»، آرام جسم و جانم [۱]

فرزانه را امام و حجت برای حقی
بر مُلک‌مان شرف را شیخِ رئیس دانم [۲]

«شیخ» ار تویی؛ چه شوخ است، مفتیّ مسألت‌گوی
«حیض و نفاس» خواند و گفت: «عالم زمان‌ام»!

ما غرق حوض ‌فقه‌ایم! ای بحر فقه اکبر!
دستی بگیر ما را؛ عمری به‌امتنان‌ام

گفتند تیر حکمت، از سوی یار خیزد
شیخا! شفاعت‌ام کن؛ مشتاق آن کمان‌ام [۳]

فخرم بس این‌که باشم، در پرتوی نگاهت
ای آفتاب حکمت، بر بام خانمانم!

«فانوس» را چه حاجت آنجا که آفتاب است؟
فرخنده باد روزت! استاد مهربانم

✍🏼معین مشکات (فانوس) سروده‌شده در یک شهریور ۱۳۹۶
/channel/sfiles/107
____
[۱] "الإشارات و ٱلتنبیهات"، "النجاة"، "الإنصاف"، "رسالة النفس"، "الشفاء"، "عیون الحکمة"، "منطق المشرقیین"، "القانون فی الطب" و‌ "رسالة فی الإکسیر"، پاره‌ای از آثار فراوان شیخ هستند. کتاب "الإنصاف" در جریان حملهٔ سلطان مسعود غزنوی به اصفهان و غارت خانهٔ شیخ از دست رفت و تنها اندکی از آن برجای مانده است. شیخ بر آن بود که آن کتاب ۲۰ جلدی را دوباره بنویسد اما مهلت نیافت و اجل سررسید.
[۲] "امام الحکماء"، "حجة الحق"، "شرف المُلک" و "الشیخ الرئیس" از لقب‌های دیرینهٔ ابن‌سیناست.
[۳] اشاره به سخن منصور حلاج است که می‌گفت: «حکمت هم‌چون تیر است و دل‌های مؤمنان نشانه های آن. و تیرانداز خدای عزوجل.» اخبار الحلاج، قطعۀ 18
🔻🔻🔻
@fanusname

Читать полностью…

فانوسنامه

❓واقعهٔ ۲۸ مرداد کودتا بود؟

⭕️موسی غنی‌نژاد در این گفتگو نگاهی منتقدانه به کارنامهٔ سیاسی محمد مصدق می‌اندازد و برکناری او را مصداق «کودتا» نمی‌داند.

به‌باور او روایت غالب تاریخی دربارهٔ برکناری مصدق همچنان تحت تأثیر چپ‌گرایان است.

@fanusname

Читать полностью…

فانوسنامه

📺سریال فرینج Fringe

🎬ساختهٔ جِی.جِی. آبرامز، الکس کُرتزمن و رُبرتو اُرسی


🔗دربارهٔ این سریال:
/channel/fanusname/832

Читать полностью…

فانوسنامه

🔹درِک رامبرانتز روستایی هلندی‌ای بود زاده‌ی روستای نیروپ در منتهی الیه شمال هلند، رو به شبه جزایر فریز. در ولایت خود به حرفه‌ی کفاشی مشغول بود و آنچه از این کار به دست می‌آورد به‌سختى كفـاف تـأمين لـوازم معیشتش را می‌داد. اما شناخت ژرفی از ریاضیات کسب کرده بود و بدین ترتیب توانسته بود راهی بیابد تا بر بخت بدش فائق آید؛ بـه هـیـچ شـکل نمی‌توانست از پرداختن به ریاضیات دوری کند و این اغلب به بهای صدمه به کار یدی‌ای بود که بدان اشتغال داشت. شهرت آقای دکارت از یک‌سو و عطش ریاضیات که کتاب‌های عامه‌خوان قادر به اطفاء آن نبودند از سوی دیگر، سبب شدند که از روستایش عازم دیدار آقای دکارت شود و درخواست راهنمایی از او. معروف بود که ورود به محضر آقای دکارت برای اهل اندیشه آسان است و در تصور او از یک فیلسوفِ عزلت‌گزیده نمی‌گنجید که گاردهای سوییسی از درگاه تنهایی‌اش محافظت کنند. اما اطرافیان آقای دکارت با او هم‌چون روستایی‌ای سمج رفتار کردند و او را راندند؛ تنها پس از آن بود که موضوع را به استحضار ارباب خانه رساندند.

🔸رامبرانتز دو یا سه ماه بعد از آن با همان هیأت بازگشت و با لحن و چهره‌ی قاطعِ کسی که می‌خواهد قضیۀ مهمی را با آقای دکارت در میان بگذارد، درخواست کرد تا با او صحبتی داشته باشد. ظاهرش موجب نشد که در استقبال از او چندان مساعدتی بشود؛ وقتی پیام او را به آقای دکــارت رساندند او را گدایی مزاحم تصویر کردند که به بهانه‌ی صحبت درباره‌ی فلسفه و نجوم به دنبال انعامی چند است. آقای دکارت هم برداشت اطرافیانش را پذیرفت و بی آنکه بخواهد در این باب تعمیقی کند، مقداری پول داد کـه بـه او بدهند و بگویند که او را از گفتگو معاف داشته است. تنگدستی رامبرانتـز خللی در قلب صاف او ایجاد نکرده بود و چنین بود که گشاده‌دستی فيلسوف ما را نپذیرفت و در پاسخ پیغام فرستاد که چون هنوز زمانش فرا نرسیده است، برای مدتی به روستایش برمی‌گردد؛ اما امید دارد که سفر سوم برایش ثمربخش‌تر باشد. چون این پاسخ را به سمع آقای دکارت رساندند ایشان متأسف گشت از اینکه روستایی را ندیده بود و به خدمه‌اش امر کرد که چنانچه باز آمد متوجه‌اش باشند.

🔹رامبرانتز چند ماه بعد بازگشت؛ و خود را روستایی‌ای معرفی کرد که شوق دیدار آقای دکارت، دو بار راهی سفرش کرده است، بی هیچ فایده‌ای و بالاخره، این بار، آنچه را که با آن‌همه شور و ممارست دنبال کـرده بـود بـه دست آورد. آقای دکارت که فی‌المجلس به توانمندی و استعداد وی واقف گشت، تصمیم گرفت تمامی دشواری‌هایی را که روستایی از سر گذرانده بود جبران کند و حتی بابت بهرۀ آن هم چیزی به او بدهد. گذشته از آنکه همه‌ی نکات سخت و روش خود را برای تصحیح براهین به او آموخت، او را بـه حلقه‌ی دوستان خود وارد کرد، بی آنکه شرایط محقر روستایی سبب شود او را
فروتر از دوستان تراز اول خود به شمار آورد؛ به او اطمینان داد که درِ خانه و قلبش همواره به روی او گشوده خواهد بود.

🔻رامبرانتز در پنج یا شش فرسنگی اِگمونت اقامت داشت، زان پس مرتباً به دیدار آقای دکارت می‌رفت و در محضر او به یکی از ستاره شناسان طراز اول قرن خود بدل شد.
@fanusname
📓از کتاب زندگی آقای دکارت نوشتهٔ اَدریان بَیِه، به‌نقل از کتاب فیلسوف و فقرایش. نوشتهٔ ژاک رانسیر. ترجمهٔ آرام قریب. نشر شیرازه. صفحات ۱۱ تا ۱۳

Читать полностью…

فانوسنامه

📺سریال فرینج Fringe

🎬ساختهٔ جِی.جِی. آبرامز، الکس کُرتزمن و رُبرتو اُرسی

🔻فصل یکم، قسمت چهارم (زیرنویس‌شده)

🔗دربارهٔ این سریال:
/channel/fanusname/832

Читать полностью…

فانوسنامه

📺سریال فرینج Fringe

🎬ساختهٔ جِی.جِی. آبرامز، الکس کُرتزمن و رُبرتو اُرسی

🔻فصل یکم، قسمت دوم (زیرنویس‌شده)

🔗دربارهٔ این سریال:
/channel/fanusname/832

Читать полностью…

فانوسنامه

💠سریال فرینج

🔻قصد دارم برخی از فیلم و سریال‌هایی که می‌پسندم و پیشنهاد می‌دهم را نیز بار بگذارم. مگر اینکه احساس کنم درحال تغییر ماهیت فکری کانال است و آن را به‌سمت‌وسوی یک کانال سرگرمی می‌کشاند.

🔻مایل‌ام با سریال فرینج آغاز کنم که نمی‌دانم برای چندمین بار می‌خواهم به تماشای آن بنشینم! فیلم و سریال‌های علمی-تخیلی اگر بیشتر جنبهٔ تخیلی داشته باشند معمولا مورد پسندم نیستند. کلید کار برای من آن است که رخدادهای آن هرقدر هم غریب و ماورایی به نظر می‌رسد، تبیین علمی آن قانع‌کننده باشد؛ حتا اگر خود آن تبیین درواقع شبه علمی و تخیلی‌ست اما بتواند ذهن را قانع کند. Fringe یکی از همین سریال‌هاست، دست‌کم از فصل یک تا چهار مجموعا چنین وضعیتی به داوری من دارد. معماهای غریب باورناپذیر افسانه‌گون، که معمولا با تلاش‌های علمی (و شبه علمی) باورپذیر می‌شوند. اما فصل پایانی به‌نظرم کمتر در این امر موفق شده و به‌همین سبب آن فصل را کمتر می‌پسندم.

🔻سریال، دربارهٔ یک دپارتمان محرمانه در اف.بی.آی با نام Fringe Division است که مسئولیت پیگیری جنایت‌ها و رخدادهای فراعادی را دارد که با فرایندهای معمول توضیح‌پذیر نیستند. اصلی‌ترین دانشمندی که به این دپارتمان کمک می‌کند، دکتر والتر بیشاپ است که ترکیب دانش خاص او در علوم طبیعی و اختلالات روانی‌اش ترکیب شخصیتی منحصربه‌فرد را می‌سازد که بازیگر این نقش یعنی جان نوبل به‌خوبی توانسته چنین ترکیبی را بازی کند و دانشمندی روان‌پریش، نمکین و دلنشین را به بیننده نشان دهد. یک پیرمرد دانا که همچنان کودک درونش بازیگوش مانده است.

👈🏼جذابیت فرینج صرفا به‌تصویرکشیدن رخدادهای غریب و سپس مجاب‌کردن ذهن به واقعیت آن نیست. مهم برای من این است که این سریال می‌تواند باور بیننده را نسبت به اهمیت، مرکزیت و پایداری «رویدادگی‌» خودش بلرزاند. آیا جهان به‌راستی آنچنان است که من می‌شناسم؟ آیا رخدادها همان وجه آشکاری را دارند که ما با خرد متعارف خود می‌دانیم؟ آیا ما جهان را به‌درستی می‌شناسیم؟ آیا زمان و مکان محیط، درحال فریفتن ما نیستند...؟! آنقدر این سریال در ذهنم یادآور این پرسش‌ها شدند که رخدادها در ذهنم نقش بستند و شخصیت‌ها مانند افرادی از خویشان و بستگانم شدند(در جمع دوستانی که سریال را دیده‌ایم دکتر والتر را عمو می‌خوانیم!)

👈🏼طبعا می‌دانم میان نظریات و فرضیاتی که با زبان فنی در علمی مانند فیزیک مطرح می‌شود با داستان‌های خیال‌انگیزی که در هنر نقش می‌بندد شکاف و فاصله‌ای انکارناشدنی وجود دارد. با این‌حال خیال هنری بیشتر می‌تواند شوق را به علم برانگیزد تا زبان فنی خود علم. خود من پیش از تماشای این سریال، ضرورت و اهمیت فیزیک را برای فلسفیدن دریافته بودم، اما شوق و رغبتم به علوم طبیعی پس از دیدن فرینج بسیار افزون‌تر شد و مشتاق‌ام فرصتی دست دهد و این دانش‌ها را بیاموزم. امیدوارم این سریال در شما نیز شوقی به علم و اندیشه برانگیزد.
/channel/sfiles/264

🔸قسمت‌های این سریال با زیرنویس چسبیده‌ی فارسی (بارگذاشته در فیلم پوک)، به‌مرور در کانال قرار می‌گیرند.
@fanusname

Читать полностью…

فانوسنامه

💠کتابی دربارهٔ سرشت انسان و پرسشی خطرناک ۱/۲

🔻نخست خود کتابی را که در اختیار می‌گذارم معرفی می‌کنم:
📙سرشت جنسی انسان
🖋کریستوفر ریان و ساسیلدا جِفا
📝ترجمهٔ مهبد مهدیان
©حق نشر: ترجمهٔ این اثر به‌طور قانونی و رسمی در ایران به چاپ نرسیده است.

🔹در نظر داشتم مطالعات و شنیده‌های پراکنده‌ام در زمینهٔ روانشناسی فرگشتی (تکاملی) را جدی و کامل کنم که تبیینی دربارهٔ ریشه‌های زیستی جذابیت‌های زنانه و مردانه می‌دهند (چرا اندام زنان و روحیات مردگونهٔ مردان مایهٔ جذابیت جنسی آنان است).

🔸 اما در خلال یک گفتگو در این‌باره یک کتاب در انسان‌شناسی به‌دستم رسید که به روایت غالب در میان روان‌شناسان فرگشتی انتقاد دارد و این اثر را پیش‌تر به پایان بردم. نویسندگان این کتاب ادعا دارند آنچه ما به‌عنوان ارزش‌ها و هنجارهای زیستی غالب می‌شناسیم و در طول تاریخ بر فرهنگ‌ها مسلط بوده‌اند، برخلاف ادعای برخی متخصصان، به دوران پیشاتاریخی ما بازنمی‌گردد؛ بلکه ریشه‌های آن را باید در زمانی بسیار تازه‌تر و متأخرتر، یعنی از زمان کشاورزشدن ما در نظر گرفت (چیزی حدود ده هزار سال، که در سنجش با کل عمر پیدایش گونهٔ انسان گذشته‌ی نزدیک و زمانی اندک به حساب می‌آید). این کتاب با خوانشی دیگر از نظم جنسی اجتماعات بدوی که [تا حد امکان] دست‌نخورده باقی مانده‌اند و همچنین میمون‌های موسوم به بُنُبُو (بونوبو/bonobo) که به باور نویسندگان به نیاکان انسان‌ها نزدیک‌تر هستند تا دیگر میمون‌ها، پیشنهاد می‌کند که انسان‌ها نه بر اساس مدل تک‌همسری یا مدل حرم‌سرایی (چندین ماده برای یک نر قوی)؛ بلکه بر اساس ارتباطات باز چندهمسری فرگشته‌اند/تکامل یافته‌اند و اساسا مالکیت خصوصی نداشته‌اند. همچنین این ادعا که خشونت ریشه در سرشت انسان دارد، در این کتاب رد می‌شود و هر دو مقوله، یعنی تک‌همسری و جنگ و خشونت، پیامد نظام اجتماعی پساکشاورزی-دامپروری‌ست که به علت تولید غذای مازاد مالکیت خصوصی پدید آمد و انسان‌ها برای دفاع از مالکیت خصوصی و حفظ منبع‌های تولید از سرشت صلح‌جویانهٔ پیشین خود به‌درآمده‌اند و قاعده‌هایی برای حفظ مالکیت خصوصی پدید آورده‌اند که یکی از آن‌ها نیز مالکیت خصوصی فرزند است. از این زمان برای مردان مهم شده است که مطمئن باشند فرزندشان به خود آنها تعلق دارد و قاعده‌هایی برای این تضمین برقرار کرده‌اند که ارزش‌های جنسی کهن را تغییر داده، اما در تمایلات جنسی انسان‌ها (که به‌ادعای نویسندگان شهوانی‌ترین موجودات کرهٔ خاکی هستند) برجای مانده است‌. فرازی از کتاب که بخشی از ادعاهای نویسندگان با فروتنی علمی بیش‌تری بیان شده این است:

🔻گونه‌ی ما ظرفیتی دست‌کم به همان اندازه که برای تخریب و ویرانگری ظرفیت دارد برای عشق‌ورزی و سخاوت‌مندی هم زمینه دارد.
🔻گونه‌ی ما دست‌کم همان‌قدر برای همکاری صلح‌آمیز طراحی شده که برای جنگ و ستیزهای گروهی
🔻گونه‌ی ما دست‌کم همان‌قدر برای روابط جنسی باز و بی‌قیدوبند سیم‌کشی شده است که برای حسادت جنسی و انحصارگری جنسی

🔹هنوز دانسته‌های انسان‌شناختی من در حدی نیست که بتوانم دیدگاه نویسندگان را رد یا تأیید کنم. اما می‌خواهم دو مسئله را با شما در میان بگذارم:
🔻یکم) بار دیگر برای من افسانه‌بودن «بی‌طرفی علم» روشن شد و مثال دیگری به دستم رسید که چگونه ارزش‌ها و هنجارهای فرهنگی به داوری‌های علمی جهت می‌دهند. بارها نویسندگان این کتاب از این موضوع نالیده‌اند و ادعا کرده‌اند که دانشمندان مورد انتقاد ایشان، شواهد انسان‌شناختی را طوری کنار هم چیده‌اند و تحریف کرده‌اند که برخلاف واقعیت ثابت کنند انسان همیشه تک‌همسر بوده و حسادت جنسی داشته است. حال قاعدتا مسئله از سه حالت خارج نیست:
یا واقعا ریان و جفا درست می‌گویند و دانشمندان مورد انتقادشان سوگیری دارند.
یا کاملا برعکس، خود ریان و جفا و دانشمندان همفکرشان هستند که سوگیرانه، شواهد را تفسیر کرده‌اند تا با انگیزه‌هایی، به انسان پیشاتاریخ بی‌قیدی جنسی را نسبت بدهند.
یا هر دو دسته دچار سوگیری هستند و حقیقت موضوع، امری دیگر است.

〰ادامه دارد

Читать полностью…
Subscribe to a channel