11515
▪️نوشته هایی به دور از قلمبه سلمبه گویی دربارۀ زندگی روزمره ایرانی ارسال نقد و نظر: ✅ @alikhahfardin
فایل صوتی سخنرانی
لبوبو، از رغبت تا ملالت کودکانه
فردین علیخواه
عنوان نشست:
تأملی بر پدیده عروسک لبوبو در ایران
برگزارکننده:
انجمن ایرانی مطالعات فرهنگی و ارتباطات با همکاری پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات
زمان :چهارشنبه ٧ آبان ۱۴۰۴، ساعت ١۰ صبح
برای خواندن جستار بالا هم می توانید به سایت عصر ایران بروید و هم می توانید روی INSTANT VIEW کلیک کنید.👆🏽
Читать полностью…
فردا ساعت دو و نیم بعد از ظهر در نشست انجمن جامعه شناسی ایران به توصیف تجربه زیستهام در زمینه «به اشتراک گذاشتن جامعه شناسی با جامعه» خواهم پرداخت.
لینک حضور آنلاین
https://B2n.ir/kankash04
برنامه تفصیلی همایش کنکاشهای مفهومی و نظری در جامعه ایران
دوشنبه الی پنجشنبه
۱۴-۱۷ مهرماه
دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران
📣 لازم به ذکر است برای عزیزانی که علاقمندند به شکل برخط در جلسات حضور داشته باشند، لینک هر جلسه در فایل بالا قرار داده شده است.
@iran_sociology
#انجمن_جامعه_شناسی_ایران
دکتر سمیه توحیدلو مجموعه نشستهایی با حضور پژوهشگران اجتماعی و جامعه شناسان درباره جنگ ۱۲ روزه برگزار میکنند. تاکنون هشت نشست برگزار شده است. فایل صوتی این نشستها در صفحه انجمن جامعه شناسی منتشر میشود. برخی از این سخنرانیها بسیار درخشانند. پیشنهاد میکنم اگر فرصتی داشتید گوش کنید. اگر در صفحه تلگرام انجمن از آخرین پست به سمت پستهای قبلتر بروید این فایلها با عنوان «بازخوانی اجتماعی جنگ ۱۲ روزه» قابل پخش یا دانلود میباشد.
آدرس صفحه انجمن جامعه شناسی ایران:
/channel/iran_sociology
از تلویزیون تا هوش مصنوعی
در گفتوگو با فردین علیخواه
🔶۲۵ شهریور ۱۴۰۴، در گفتوگو درباره پشت پرده آگاهی این پرسش با دکتر فردین علیخواه مطرح شد که شبکههای مجازی و رسانهها تا چه میزان و از چه طریق در شکلگیری آگاهی ما موثراند؟
🔹علیخواه یاداوری کرد که در قرن بیستم متفکران اجتماعی چپ نسبت به رسانه بدبین بودند. زیرا آنها تصور میکردند که کار رسانه سرپوش گذاشتن و جلوگیری از شکلگیری «آگاهی راستین» است.
🔹در قرن بیستویکم اینترنت خوشبینیهایی را ایجاد کرد. دیگر یک زن روستایی و یک چوپان هم میتوانستند رسانه داشته باشند. در این دوره ما شاهد «انقلاب روایتها» هستیم.
به نظرتان در مجموع اینترنت روایتهای خرد را در مقابل کلانروایتهایی که رسانهها ترویج میکنند توانمندتر کرده؟
شما فکر میکنید نقش رسانههای فرامرزی در ایجاد یا تشدید نارضایتی چقدر است؟
آیا آینده هوش مصنوعی برای شما نگرانکننده است؟ چقدر درباره ظرفیتهای رو به رشد آن اطلاعات دارید؟
زندگی دانشجویی،
رقابت بر سر «زیبایی»
فردین علیخواه
🔺برایآنکه به مسئله اصلی این نوشته بپردازم ابتدا مقدمهای کوتاه بیان میکنم. گاهی فرصتی پیش میآید تا با والدینی که فرزندانی دانشجو دارند در خصوص تغییرات فرزندشان پس از ورود به دانشگاه گفتگو کنم. معمولاً این سؤال را مطرح میکنم که فرزندشان پس از ورود به دانشگاه کموبیش دچار چه تغییراتی میشود که به چشم آمده و ملموس است. قابلتأمل آنکه، «خودزشتپنداری» و تلاش پیگیرانه برای «زیبا شدن» یکی از پاسخهایی بوده است که در یکی دو سال اخیر فراوان شنیدهام.
🔺منظور والدین چیست؟ اینکه دانشجو پس از ورود به دانشگاه مدام خودش را از نظر «خوشتیپ» «خوشقیافه»، «زیبا»، «جذاب»، «مُد روز» و «Snatched» بودن (داشتن استایل فوقالعاده و خَفن) با دیگران مقایسه میکند. برخی از والدین از پیامدهای نگرانکننده حاصل از این نوع مقایسهها میگویند که انزوای اجتماعی، حبسکردن خود در خانه، کاهش شدید اعتمادبهنفس، سرزنش والدین خود به دلیل میراث زشتی، و در مواردی، بروز رفتارهای ضداجتماعی از آن جمله است.
🔺در یکی از نمونهها، دانشجویی از دانشگاه صنعتی شریف اینگونه بود و «خودزشت پنداری» او در مواجهه با همکلاسیهایش، نگرانی زیادی در والدین ایجاد کرده بود. بهعنوان کسی که سالهاست در دانشگاهها تدریس میکنم از نزدیک شاهد افزایش آهستهآهستة وسواس نسبت ظاهر بودهام. بگذارید مثالی بزنم. اگر در ترمهای آغازینِ ورود دانشجویان درسی با آنان داشته باشم معمولاً در پایان ترم عکسی به یادگار میگیریم و آن را به دیوار اتاقم نصب میکنم. چندین و چند بار پیشآمده است که دانشجویی آمده، بادقت بهعکس خود نگاه کرده و درخواست کرده تا عکس را بردارم. برخی از آنان در سالهای بالاتر و پس از تغییرات اساسی چهره و سبک پوشششان نسبت به ترمهای آغازین، میآیند و اینچنین درخواستی را مطرح میکنند. مهمترین دلیل نیز همانی است که والدین به آن اشاره کردهاند. هر چقدر از سالهای دور بهسوی اکنون میآییم چنین وسواس و حساسیتی افزایش مییابد بهگونهای که هم اکنون چنین دغدغهای به یکسان، هم در بین پسران و هم در بین دختران دانشجو دیده می شود.
🔺در برخی جوامع، زیبایی شکلی از سرمایه تلقی میشود، سرمایهای که به شکل بالقوه میتواند برای فرد منزلت اجتماعی در پی داشته باشد. به همین دلیل، زیبایی، همچون سایر سرمایهها، میتواند زمینه و معیار قشربندی اجتماعی شود و در بین افراد سلسلهمراتب ایجاد نماید. زیبایی، وقتی تبدیل به ارزشی اجتماعی میشود میتواند افراد را به فقیر، کمتر برخوردار و ثروتمند تقسیم کند بهگونهای که بعضیها ندارند، بعضیها کم دارند و بعضیها هم از نظر برخورداری از آن غنیاند. زیبایی، زمینهساز نابرابری اجتماعی در جامعه جدید است. با این اوصاف، اگر تفکر و مواجهۀ انتقادی وجود نداشته باشد زیبایی به شکل بالقوه میتواند زمینۀ کنار گذاشتهشدن افراد، طرد اجتماعی و «جداسازی غیررسمی» را ایجاد کند. آنچه میگویم در مقام توصیف بوده و به معنای تأیید یا تجویز نیست که بیشک نویسنده این متن با آپارتاید ناشی از زیبایی میانهای ندارد.
🔺نکتهای که خواننده فرهیخته متن باید به آن توجه داشته باشد این است که «زیبایی» را غالباً باید داخل گیومه نهاد. زیبایی، مفهومی نسبی و برساختی اجتماعی است. زیبایی در افریقا لزوماً با زیبایی در اروپا یکسان نیست. زیبایی در ترکیه لزوماً با زیبایی در آرژانتین یکی نیست؛ ولی اتفاقی که بهویژه در قرن بیستم رخ داد آن بود که رسانههای جمعیای که دارای نفوذی جهانی بودند بهتدریج معیارهای محدود به سرزمین خاصی را جهانی جلوه دادند. توضیح بیشتر آنکه، معیارهای زیبایی غالباً از کشورهای توسعهیافته اروپا و امریکای شمالی به سمت سایر نقاط جهان سرازیر شد، هر چند دراینخصوص گاهی شاهد بدهبستان فرهنگها هم بودیم، به این معنا که در حوزه مد یا میکاپ، معیارها و صفاتی از کشورهای درحالتوسعه به سمت کشورهای نوع نخست جریان یافت. بااینوجود شکل غالب، گسترش معیار «زیبایی» از کشورهای پیشرفته اروپایی و امریکا به سایر نقاط جهان بوده است. خلاصه آنکه، باید تأکید کرد که معیارهای زیبایی جهانی نیست و اگر جهانی میشود باید این احتمال و فرض قوی را داشت که ردپای کمپانیهای رسانهای و شرکتهای تولید لوازم آرایشی در میان باشد. احساس میکنم که دارم از بحث اصلی دور میشوم. به بحث اصلی برگردم.
👇🏽ادامه نوشته در صفحه بعد آمده است👇🏽
🔻 گروه جامعهشناسی معرفت، علم و فناوری انجمن جامعهشناسی ایران برگزار میکند:
پشت پرده آگاهی: واقعیت در عصر چندگانگی روایتها
در این گفتوگوی چندجانبه از سه منظر متفاوت به این پرسش میپردازیم:
اندیشهی ما چگونه شکل میگیرد؟ و آیا علیرغم آن فضایی برای تفکر انتقادی باقی میماند؟
💬 پرسشگر: پیام افشاردوست
👥 پاسخهایی از منظر:
جامعهشناسی سیاسی | محمدمهدی مجاهدی
جامعهشناسی معرفت | مقصود فراستخواه
جامعهشناسی رسانه | فردین علیخواه
📌 سهشنبه ۲۵ شهریور ۱۴۰۴ | ساعت ۲۰ تا ۲۲
🔗 حضور فقط بهصورت مجازی:
https://meet.google.com/pko-mzdk-vet
@SociologyOfKST
ibna.ir/x6BBr
از اژدر زاپاتا تا پیژامه تترون آبی در گفتوگو با فردین علیخواه:
جامعهشناس باید آدم «سربههوایی» باشد
بیایید دربارهی جزئیات حرف بزنیم
🔺فردین علیخواه در گفتوگو با ایبنا گفت: دانشجوی جامعهشناسی باید خوب به جزئیات نگاه کند. همیشه به دانشجویان میگویم اگر آدم «سربهزیر» در معنای واقعیاش هستید، جامعهشناسی به
درد شما نمیخورد. جامعهشناس باید آدم «سربههوایی» باشد (خنده). جدای از طنز، جامعهشناس باید خوب ببیند. باید متوجه تغییرات زیرپوستی دنیای اطرافش باشد.
🔺سرویس دین و اندیشه خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - الهه شمس: در دنیایی که هر روز با انبوهی از پدیدههای ریز و درشت، از چالشهای بزرگ اجتماعی گرفته تا جزئیترین عادات روزمره، احاطه شدهایم، «مکث کردن» و «پرسیدن» به یک کنش انتقادی تبدیل شده است. چرا صف میایستیم؟ چرا فلان لباس را میپوشیم؟ چرا نوع خاصی از موسیقی را گوش میدهیم یا چرا از نبود اینترنت احساس «نیستی» میکنیم؟ این پرسشها، که در نگاه اول ساده به نظر میرسند، پنجرهای به سوی درک لایههای پنهان فرهنگ، سیاست و اقتصاد جامعه باز میکنند.
🔺کتاب «اینترنت ندارم پس نیستم» مجموعهای از همین پرسشهای جسورانه است که با نگاهی دقیق و نثری روان، ما را وادار به تأمل درباره بدیهیترین جنبههای زندگیمان میکند. از این رو به سراغ فردین علیخواه، نویسنده این کتاب و عضو هیئت علمی گروه جامعهشناسی دانشگاه گیلان رفتم تا درباره کتابش و دغدغههای پشت آن با او گفتگو کنم.
.....................................
آیا پس ندادن، هنجار اجتماعی است؟
فردین علیخواه
🔺چرا وقتی فردی در فضاهای عمومی چیزِ ارزشمندی مانند پول یا طلا مییابد و آن را به صاحبش بازمیگرداند علاوه بر شبکههای اجتماعی، حتی ممکن است اخبار سراسری تلویزیون هم خبرش را اعلام کند؟ بهراستی آیا این خبر آنقدر مهم است که باید در تمام کشور اعلام شود و همه مردم بدانند که چنین اتفاقی افتاده است؟ آیا در اینجا چیزی بر خلاف انتظارات جامعه رخداده؟ باید پرسید که جامعه در این زمینه چه انتظاری داشته است؟ اینکه، وقتی فردی چیزِ ارزشمندی مییابد، حتی باوجودآنکه میداند و یقین دارد متعلق به دیگری است، بیتردید آن را به صاحبش برنمیگرداند و برای خودش برمیدارد؟ ظاهراً شکلی از توافق یا انتظار عمومی، و به تعبیر جامعهشناسان «هنجار اجتماعی» وجود دارد که از چنین افرادی تجلیل میشود: «هیچکس این کار را نمیکند. شما میتوانستی برای خودت برداری؛ ولی لطف کردی و به صاحبش برگرداندی». آیا قاعدۀ جامعه پسندادن است یا پسدادن؟
🔺سالها قبل در مطلبی نوشتم که ایران جزو معدود کشورهایی است که در آن باید از آدمها برای داشتن شعور اجتماعی تشکر کرد و برای نمونه مثالهایی آوردم. در آن نوشته گفتم:
-موتورسوار نه در پیادهرو بلکه داشت در خیابان میراند! از او تشکر کردم.
-کودکان در پارک به گربهها لگد که نه؛ لبخند زدند! از آنها تشکر کردم.
-رانندهای توقف کرد و اجازه داد من از خط عابر پیاده رد شوم! از او تشکر کردم.
-تاکسی، زباله داخل ماشینش را به بیرون پرتاب نکرد. نگه داشت و در سطل زباله ریخت! از او تشکر کردم.
-کسی که تلفن خانهمان را اشتباه گرفته بود وقتی که فهمید، بدون عذرخواهی و سریع تماس را قطع نکرد! از او تشکر کردم.
-کارمند بانک موقع حرفزدن، به من احترام گذاشت و به صورتم نگاه کرد! از او تشکر کردم.
🔺تجلیل از فردی که شیء ارزشمندی را به صاحبش بازمیگرداند مرا یاد مثالهای یادشده در آن نوشتار میاندازد. ما با تحسین و تشویق، در واقع غیرمعمول یا خارقالعاده بودن این کار را تأیید میکنیم. این تحسین در نگاهی عمیقتر، ترحیم است، ترحیم برای آنچه باید باشد و حالا نیست.
🔺بازگرداندن پول یا شیء ارزشمندِ گمشده به صاحبش، شایسته تقدیر و تحسین نیست. این کار اقدامی کاملاً عادی است یا باید اقدامی عادی تلقی شود. از منظر جامعهشناختی، تجلیل از چنین افرادی، نشان از وضعیت نامطلوب، و شکلی از نقصان اجتماعی دارد. طی سالهای اخیر اخبار متعدد و متنوعی درباره سوءاستفاده از اموال و منابع عمومی میشنویم، درباره کسانی که در نگهداری امانت، خیانت کردهاند، کسانی که منابع متعلق به جامعه را برداشتهاند و پس نمیدهند! نکته شایسته توجه آن است که دیگر شنیدن چنین اخباری برای ما عادی و امری متداول شده است و نسبت به آن حساسیت خاصی هم نداریم. شاید به همین دلیل، وقتی رفتاری مانند بازگرداندن شیء ارزشمند گمشده در فضای عمومی به صاحبش میبینیم شگفتزده میشویم و آن را فضیلت اخلاقی کمیاب تلقی میکنیم. گویی رفتاری خلاف انتظار رخداده و به همین دلیل متأثر میشویم، و فرد را بهعنوان قهرمان اخلاق معرفی میکنیم.
🔺بازگرداندن شیء گمشده به صاحبش را باید در مدرسه و در کودکی یاد میگرفتیم و من بعید میدانم که یاد نگرفته باشیم. چیزی که متعلق به من نیست معنایش آن است که متعلق به من نیست! و گمشده را باید به صاحبش بازگرداند. جامعه در چه مسیری قرار گرفته است که حالا انجام این کار چنین شگفتزدهمان میکند؟
کاش جامعه شرایطی داشت که پسندادن شیء گمشده به صاحبش بیشتر مایه تعجب و شگفتی ما بود تا بازگرداندن آن! منِ معلم به روزی فکر میکنم که برای مثال به دانشجویی نمره اضافی بدهم؛ چون لطف کرده و در امتحان به ورقۀ دانشجوی بغلدستیاش نگاه نکرده است. بیتردید آن روز، روزِ خوبی نیست.
▫️سخن پایانی آنکه، از خودم میپرسم چنین تجلیلها و تحسینهایی، وسوسۀ «پسندادن» را در افراد بیشتر نخواهد کرد؟
@fardinalikhah
🔺همچنین، کتاب سرشار است از جملههای ساده، روان، و در عین حال، غیرکلیشهای و دست مالی نشده. به عنوان مثال، نویسنده در جستاری با عنوان «روان شناسان بازاری» مینویسد که «آنها معلومات دارند، نه علم. (ص69)». این جمله به ظاهر ساده و پنج کلمه ای، به روشنی گویای وضعیت «روان بریتیها (واژهای برساخته نویسنده، با ترکیب دو کلمه روان شناس و سلبریتی)» است. اجازه دهید این نوشتار را با نقلِ بخشهای دیگری از این جستار تمام کنم:
«روان بریتی ها، در شبکههای صدا و سیما، شبکههای ماهوارهای و اینستاگرام بازارشان حسابی سکه است. [...] اغلب خود را مهربان و دوست داشتنی نشان میدهند، همه چیز میدانند و از هر موضوعی سخن میگویند، [البته] به جز سیاست. [...] روان بریتیها کاری به سیاست ندارند. حتی کاری به اقتصاد هم ندارند، چون خوب میدانند که در این کشور اقتصاد هم گرفتار سیاست است. [...] از نظر آنها همه چیز در ایجاد روانِ ناآرام نقش دارد، جز سیاستِ همه چیزخواه. آنها فکر میکنند آدمها گویی در خلأ زندگی میکنند. برای مثال، برای یک فرانسوی یا آرژانتینی یا رومانیایی همان حرف هایی را میزنند که برای یک ایرانی میزنند: «نگاهتو به زندگی تغییر بده عزیز دلم!» [...] آنها خودشان را روان شناس میدانند، ولی روان شناسانی که عمر خود را در دانشگاه و پژوهش صرف کرده اند و سهمی در علم روان شناسی دارند آنها را کاسب میدانند و میگویند اینها روان شناسی را به گند کشیده اند!»
منبع: کتاب نیوز
https://uploadkon.ir/uploads/82de23_25174911164645048798.jpg
کتاب دکتر سمانه کوهستانی با عنوان:
«به من نگاه کن: دربارۀ سلبریتیهای اینستاگرامی در ایران»
توسط انتشارات اندیشه احسان منتشر شد. این کتاب حاصل چند سال پژوهش و اندیشهورزی ایشان در حوزه سلبریتی در ایران، و به طور خاص سلبریتیهای شبکههای اجتماعی است.
کتاب حاصل رسالۀ دکتری او در رشته جامعهشناسی فرهنگی است. به ایشان صمیمانه تبریک میگویم و خوشحالم که در طول نگارش رساله، در کنارشان بودم و در مقام راهنمایی، اگر چیزی میدانستم با او به اشتراک گذاشتم، هر چند سخن درست آن است که بگویم بیشتر آموختم. بهعنوان یک معلم، دقت نظر و تحلیل ایشان را ارج مینهم و امیدوارم در مسیر پژوهش آثار ارزشمند دیگری را به جامعه علمی کشور ارائه دهند که بیتردید چنین خواهد بود.
برای این کتاب با افتخار مقدمه کوتاهی نوشتم. اگر به این موضوع علاقهمند هستید توصیه میکنم کتاب را تهیه کنید. البته پیشاپیش یادآوری میکنم که کتاب، حاصل پژوهشی دانشگاهی است و طبیعتاً زبان متون دانشگاهی را دارد.
« طلاق با موهای سفید» آرام آرام از راه می رسد
(فایل PDF)
نویسنده: فردین علیخواه
«طلاق با موهای سفید» آرامآرام از راه میرسد
▪️▪️فردین علیخواه
🔺بیتردید برای شما هم پیشآمده که در شبکههای اجتماعی عکسی از دو سالمند (اغلب از اجتماع روستایی) ببینید که متبسّم و خوشحال به همدیگر محبت میورزند. معمولاً در توضیح اینچنین عکسهایی، از عشق و وفاداری در سنین بالا تجلیل، و در ادامه چند سطر ایموجیِ دستزدن و قلب قرمز در زیر عکس ردیف میشود. این نوع عکسها کم نیستند، ولی گویا در شهرها روند خزندهای در حال افزایش است و آن؛ طلاق در بین افراد پابهسنگذاشته است.
🔺جامعهشناسان از این پدیده بهعنوان طلاق با موهای سفید (gray divorce) یا طلاق با موهای نقرهای (silver divorce) نام میبرند. جالب آنکه کلمه gray پیر و ناامید هم معنی میدهد؛ ولی در اینجا بیشتر به موهایی اشاره دارد که با افزایش سن رو به سفیدی نهاده است. حالا کمکم متوجه میشویم که چرا در سوگندی که زوجها در برخی کشورها در مراسم ازدواجشان میخوانند کلمه «تا آخر عمر» یا «تا هنگام مرگ» وجود دارد. شواهد نشان میدهد هستند کسانی که در پارت (شاید) سوم عمرشان با گیسوان سپید و صورتی پرچین و چروک که شاهدی بر گذرِ عمر است تصمیمی سخت میگیرند و از همراه زندگی خود جدا میشوند. من در ادامه سعی میکنم به چند عامل بپردازم که به گمانم در بیشترشدن طلاق در سنین بالا نقش دارند.
▫️گسترش شهرنشینی: ماکس وبر، جامعهشناس آلمانی معتقد بود که «هوای شهر انسان را آزاد میکند». وقتی میگویم گسترش شهرنشینی بر وقوع طلاق در سن بالا تأثیر دارد مقصودم پیامدهای اجتماعی زندگیکردن در شهر است و نه خودِ زیستن در شهر. زندگی در شهر باعث میشود تا افراد بتوانند تا اندازه زیادی «گمنامی» را تجربه کنند. در شهر خیلیها ما را نمیشناسند و چشم دروهمسایه مدام بر روی سلوک و رفتار ما نیست. در نتیجه نظارت اجتماعی قوموخویش یا «دروهمسایه» بر ما کاهش مییابد. اگر در شهر زندگی میکنیم واقعاً چند نفر از همسایگانمان را خوب میشناسیم؟ یا بر عکس؛ آنها ما را میشناسند؟ زندگی شهری حتی به ما یاد میدهد «سرت تو کار خودت باشه» و این آموزه نشانۀ مدنیّت شهری قلمداد میگردد. در این شرایط، کمی آسانتر میتوان در زندگی تصمیمات سخت گرفت و مانند اجتماعات کوچک، نگران «آبرو» نبود.
▫️بحران بیهدفی مشترک: من در کتاب «از لذت آنی تا ملال فوری» بهتفصیل درباره این بحران نوشتهام. جامعهشناسان زمانی از «طلاق با موهای سفید» صحبت میکنند که فرزند یا فرزندان خانواده به دنبال زندگی خود رفتهاند. معمولاً والدینی که در طول زندگی از نوع «هلیکوپتری» بودهاند یعنی تمام هموغمشان در رسیدگی به فرزندان خلاصه شده است با نبود آنان توجیهی برای بودن در کنار هم نمییابند. زندگی برای آنان بهشدت فاقد معنا میگردد و گویی سوخت لازم برای تداوم حیات از دست رفته است. در این شرایط سندروم آشیانۀ خالی (به تعبیر کنفیلد فیشر در کتاب مادران و فرزندان) به سراغ آنان میآید و در نتیجه بحران بیهدفی مشترک سر باز میکند. حلقهای که مایه اتصال آنان بود(فرزندان) دیگر نیست و همین انگیزه برای طلاق را بیشتر میکند. گویی پروژه مشترک به پایان رسیده و هنگام خداحافظی است. برخی والدین در این وضعیت حتی از نظر هویتی دچار بحرانی طاقتفرسا میشوند: «اکنون من چهکاره هستم؟» یکی از دلایل دخالت والدین ایرانی در زندگی فرزندان حتی پس از ازدواج، به گمان من، شاید یافتن پاسخی برای همین پرسش ساده و پیشپاافتاده باشد.
▫️ظهور فردیت بهتعویقافتاده: پس از رفتن فرزندان از خانه، و در پی آن تنها شدن والدین، فکر و خیال به سراغ آنان میآید. برخی از والدین به کندوکاو و به زبان سادهتر؛ شخمزدن زندگی خود میپردازند چرا که در موقعیت جدید فرصت برای اندیشیدن به خویشتن بیشتر میشود. آنان سعی میکنند به این پرسش پاسخ دهند که «آیا من از زندگی در کنار او واقعاً خوشحال بودم یا برای دلخوشی و رضایت فرزندانم تظاهر به خوشحالی میکردم؟» برخی از آنان پاسخ مأیوسکنندهای به این پرسش میدهند. احساس میکنند فردیتشان در پارت دوم زندگی (بودن در کنار شریک زندگی) نابود شده است. در نتیجه تصمیمی سخت میگیرند. فردیتی که برای قوام و ثبات خانواده کنار گذاشته شده بود حالا مجال بروز مییابد و آرامآرام این احساس شکل میگیرد که جدایی به معنای رهایی است و باید فردیتی نو ساخت: «من خوشحال نبودم؛ ولی بعدازاین میخواهم آدم خوشحالی باشم».
ادامه مطلب در صفحه بعد👇🏽👇🏽👇🏽
https://gilkhabar.ir/508337
#انجمن_ایرانی_مطالعات_فرهنگی_و_ارتباطات با همکاری پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات برگزار می کند:
عنوان نشست:
تأملی بر پدیده عروسک لبوبو در ایران
با حضور:
فردین علیخواه
جامعه شناس و عضو هیئت علمی دانشگاه گیلان
عنوان ارائه: لبوبو، از رغبت تا ملالت کودکانه
رضا جمیلی
مدیر توسعه کسب و کار راه کار
عنوان ارائه :چرخه تولد تا مرگ محصول در اقتصاد سریع
دبیر نشست:
محیابرکت
(دبیر کارگروه مطالعات بازی و سرگرمی انجمن ایرانی مطالعات فرهنگی و ارتباطات )
زمان :چهارشنبه ٧ آبان ۱۴۰۴، ساعت ١۰ صبح
مکان:خیابان ولیعصر، نرسیده به میدان ولیعصر، کوچه دمشق، پلاک ٩، پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات
نشست به صورت حضوری و برخط برگزار می شود.
لینک ورود به نشست:
https://www.skyroom.online/ch/ricac/communication
🆔 @irancsca
بازنشر. شاید دوست داشته باشید دوباره بشنوید👆🏽👆🏽👆🏽
Читать полностью…
ششمین همایش کنکاش های مفهومی و نظری درباره جامعه ایران سه شنبه 15 مهر در دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران برگزار شد. در پنل «علوم اجتماعی و حوزه عمومی» این همایش، سخنرانی و جستاری ارائه دادم و در آن بر شرح تجربه زیسته ام در خصوص « به اشتراک گذاشتن جامعه شناسی با جامعه» از طریق شبکه های اجتماعی پرداختم. امروز روزنامه اعتماد در صفحه اندیشه خود آن جستار را منتشر کرده است. اگر علاقه مند هستید می توانید بخوانید.
برای مطالعه روی کلمه INSTANT VIEW یا اینجا کلیک کنید
👆🏽👆🏽👆🏽
برای علاقه مندان به مباحث علوم اجتماعی درباره جامعه ایرانی. شرکت در نشست ها چه به شکل حضور و چه به شکل آنلاین برای علاقه مندان آزاد است. در متن پی.دی.اف. پست قبل جزئیات برنامه و عناوین سخنرانی ها آمده است.
برای خواندن مطلب بالا می توانید روی INSTANT VIEW کلیک کنید.👆🏽👆🏽👆🏽
Читать полностью…
☝🏾پست قبل در واقع سخنرانی ام در ۲۵ شهریور، در انجمن جامعه شناسی ایران در نشست «پشت پرده آگاهی: واقعیت در عصر چندگانگی روایتها» است که از طریق گوگل میت برگزار شد
Читать полностью…
ادامه: زندگی دانشجویی، رقابت بر سر زیبایی
🔺اول: دانشگاه، نامش روی خودش است و نام، بیانگر مهمترین ویژگی و کارکرد آن است. اگر ارزشی در دانشگاه قرار است زمینهساز ایجاد سلسلهمراتب باشد دانش است. در واقع اگر قرار است رقابتی وجود داشته باشد باید برای کسب دانش بیشتر و درخشیدن فرد در این عرصه باشد. هم اکنون اما اینطور نیست. در سطرهای قبل به دانشگاه صنعتی شریف اشاره کردم. چند سال قبل پژوهشی (منتشر نشده) درباره سبک زندگی دانشجویی در بین دانشجویان آن دانشگاه داشتم. جالب بود که در بین دانشجویان، رقابتی چشمگیر نسبت به داشتن ماشین، آن هم مدل خوب و به روزش وجود داشت. این ویژگی در کشورهای توسعهیافته بهندرت دیده میشود. منظورم آن است که ارزشهایی در دانشگاهها در حال گسترش است که با ماهیت وجودی آن در تضاد و تعارض است.
🔺دوم: معمولاً یکی از ویژگیهای حیات دانشجویی در بیشتر کشورهای جهان، «پادفرهنگ» بودن سبک زندگی آنان است. منظور از پادفرهنگ، پیروینکردن، مخالفت و نزاع بافرهنگ مرسوم، غالب و جریان اصلی است. دانشجویان در مقایسه با جریانات فرهنگی غالب بر جامعه، همواره مسیر و پنجرۀ متفاوتی میگشایند و معمولاً از موضعی انتقادی با قالبها و کلیشههای فرهنگی مواجه میشوند. در زمینه بحث اصلی این جُستار، از طرف دانشجویان مقاومتی در مقابل استانداردهای جامعه در خصوص زیبایی دیده نمیشود و یا حداقل ضعیف دیده می شود. طرح مسیرهای فرهنگی جایگزین در فرهنگ دانشجویی رو به ضعف نهاده است و به نظر میرسد، تأکید میکنم که به نظر میرسد، آنان نیز با تجویزهای جامعه همنوا و همگام شدهاند.
🔺امیدوارم از این متن برداشتی نشود که بههیچوجه مراد من نیست. فداکردن تمامی لذتهای زندگی برای کسب دانش، تحقیر «خوشپوشی»، «آراستگی» و حتی « بههنگامزیستن» اصلاً مدنظر من نیست. آنچه میخواهم بر آن اصرار کنم مواجهه انتقادی با حیات فرهنگی بیرون از دانشگاه، بهویژه با آنچه است که «سرآمدان زیبایی» که اغلبشان ساخته و پرداختۀ رسانههایند تجویز میکنند.
🔺سخن پایانی آنکه، وضعی که توصیف شد خود، دلایل و ریشههایی دارد که صرفاً برای نمونه میتوان به اعمال سیاستهای فرهنگی یکطرفه، واقع گریزانه، غیرتعاملی، غیرمشارکتی، اجبارگونه، و بهدوراز شرایط زمانه در دانشگاههای کشور اشاره کرد. آنچه توصیف شد معلول است و اساساً قابل سرزنش نیست.
▪️منبع: پایگاه خبری تحلیلی مرور(گیلان)
@fardinalikhah
یادداشت زیر در 25 اسفند 1402 و به هنگام افتتاح بخش باقیمانده آزادراه قزوین-رشت منتشر شد. از آنجایی که در این کشور معمولا مشکلات حل نمی شود بلکه فقط توجه به آنها کم یا زیاد می شود نوشته را بازنشر می کنم. رسانه ها نوشتند که در روزهای اخیر شاهد ترافیک حدودا 30 کیلومتری در این مسیر بودیم. گویا باز توجه به این مشکل زیاد شده است. نگران نباشید. دوباره از مهر توجه کم خواهد شد.
..........................
https://moroor.org/%D8%A7%DB%8C%D9%86-%D8%A7%D9%81%D8%AA%D8%AA%D8%A7%D8%AD-%D8%B9%D8%A7%D8%AF%D9%84%D8%A7%D9%86%D9%87-%D9%86%DB%8C%D8%B3%D8%AA/
اگر کتاب های مرا(تا طلاق نگرفتند کتاب ننوشتند، از لذت آنی تا ملال فوری، و کتاب آخر؛ اینترنت ندارم پس نیستم) خوانده اید پیشنهاد می کنم مصاحبه فوق را مطالعه بفرمایید. اگر هم نخوانده اید این مصاحبه چشم اندازی از محتوای آن کتاب ها فراهم می آورد👆🏽👆🏽
Читать полностью…
https://www.youtube.com/watch?v=4WPD0flTlVc&t=20s
نسل زد و دنیای کار
سخنران: فردین علیخواه
مکان: رشت-کارخانه نوآوری گیلان
زمان: 25 شهریور 1404
به دعوت: مجموعه سرنا
🔵ضبط، تهیه و انتشار ویدئو: گیل آرت
@gilartnews
سلسله نشستهای تعاملی سرنا:
با هدف آسیبشناسی شغلی و نسلی
نشست دوم
تجربه کار با نسل زد
نسل تنبل یا نسل نابغه؟!
🔹 زمان و مکان
📅 چهارشنبه ۵ شهریور ۱۴۰۴
⏰ ساعت ۱۶
📍 رشت - خیابان پیام نور - جنب ناحیه کارگاهی - مرکز نوآوری کسب و کار شعبه ۲ کارخانه نوآوری گیلان
🔹 مزایا
گواهی حضور
گفتوگوی تعاملی
شبکهسازی حرفهای
فرصتهای نوآوری
🔹 ثبتنام
📞 09333743404 | @Jokar_M
📩 دایرکت پیج: sorna_co
GP: @SornaTalks
Instagram: Sorna_Co
Telegram: @Sorna_Co
چرا امروزه باید غذاها را تفت بدهیم؟ | نویسنده: احمد آفتابی
حاشیه ای بر کتاب « اینترنت ندارم پس نیستم» نوشته فردین علیخواه
🔺بنا به نظر نویسنده کتاب «بهتر بنویسیم (نشر ادیان)»، روان شاد رضا بابایی، «نویسنده کسی است که نوشتن برای او آسان است» ـ و اجازه دهید اضافه کنیم ـ «و لذت بخش». نمیدانم با حقیر موافقید یا نه که اگر کسی از «فرایندِ» انجامِ کاری لذت ببَـرد و با تمامِ وجودِ ذهنی و عاطفی خود، سرگرمِ آن کار شود (به عبارت دیگر، هر دو حوزه شناختی و عاطفی خود را درگیر آن فرایند کند)، آن گاه سایر افراد از «فراورده» حاصل از کار او لذت خواهند برد، درست مانندِ کدبانویی که از مراحل طبخ غذا لذت میبرد و بدون شک، غذایی لذیذ میپزد؛ یا معلمی که از فرایند تدریس کیفور میشود و قطعا، دانشی شادان را به دانش آموزانش منتقل میسازد؛ و در موردِ کتابی که امروز معرفی میکنیم، نویسندهای که از نوشتن کیف میکند، نوشتنی سرخوشانه، و گاه بازیگوشانه، البته همراه با تیزبینی و ژرف نگری، و برخوردار از دانشِ تخصصی «جامعه شناسی».
🔺دکتر فردین علیخواه، عضو هیئت علمی گروه جامعه شناسی دانشگاه گیلان، در کنارِ انجامِ دو فعالیتِ مرسوم و پرداختن به دو وظیفه کلاسیک استادان دانشگاه، یعنی آموزش و پژوهش، به کارِ سومی نیز مشغول است که در زمانه کنونی، کم اهمیت تر از آن دوتای قبلی نیست؛ و به نظرِ عدّه ای، در زمانه گسترش و تبلیغِ «شِبه علم»ها، چه بسا، از آنها مهم تر نیز باشد؛ و آن فعالیت سوم، چیزی نیست جز «ترویج دانش»، آن هم دانشِ واقعی و اصیل، البته با زبانی ساده و سلیس؛ و این هنری است که نویسنده، هم در دو کتاب قبلی اش که نشر هنوز منتشر کرده بود، و هم در کتابی که امروز معرفی میکنیم، توانسته است به خوبی از پس آن برآید.
🔺این سه کتاب، جستارهایی کوتاه (هر کدام حدودا پانصد کلمه) هستند درباره اتفاقاتِ به ظاهر ساده زندگی روزمره و تبیینِ جامعه شناختی آن ها. هر جستار، با یک گزارش یا توصیفِ معمولا شوخ طبعانه از یک رخدادِ عادی و روزمره آغاز میشود؛ مثلا اینکه امروزه به جای سرخ کردن، غذاها را تفت میدهیم؛ یا گاهی از رنج دیگران شادمان میشویم و لذتی شرم آور را تجربه میکنیم؛ یا انواع و اقسامِ کنش هایی که در فضای مجازی داریم و مواردی مشابه. در ادامه، نویسنده با گذاشتنِ یک «چرا» پشت آن اتفاق، گریزی جامعه شناختی به آن ماجرا میزند و با این بهانه، به تحلیل جامعه ایران میپردازد.
🔺جستارهای این کتاب، مانندِ دو کتاب قبلی دکتر علیخواه، عنوانها یا همان تیترهای جذابی دارند. شما بهتر از حقیر میدانید که نخستین برخوردِ خواننده با یک متن از دریچه «تیتر» صورت میپذیرد، و یک تیترِ جالب و کنجکاوی برانگیز میتواند خواننده را به خواندنِ متن ترغیب کند. تا یادم نرفته است عرض کنم که عنوانِ نخستین کتاب دکتر علیخواه، که مانندِ این کتاب، برگرفته از عنوانِ یکی از جستارهای آن بود، بی اغراق، سهمِ مهمی در رواجِ آن کتاب داشت، یعنی کتاب «تا طلاق نگرفتند، کتاب ننوشتند!»؛ و در مورد کتاب حاضر نیز، عنوان هایی چون «اینترنت ندارم، پس نیستم» که با الهام از جمله معروف دکارت «فکر میکنم، پس هستم» ساخته شده است، یا «شلوارک میپوشند، اما دموکرات نمیشوند» که اشاره به وضعیتِ پدرانِ دیکتاتورمنشِ ایرانی پس از مهاجرت به غرب دارد، یا «شاخیابها در حال تکثیرند» که به یک شغل جدید و نوظهور در اینستاگرام میپردازد: کاشفان و سپس، استادانِ شاخهای اینستاگرام، انصافا عنوان هایی شیرین و جذب کننده اند.
ادامه مطلب در صفحه بعد👇🏽
درو باز کن!
کیک تولدت خراب شد
فردین علیخواه
🔺این روزها والدینی میبینم که به دلیل در خانه ماندن فرزندانِ نوجوان خود، اوقاتشان تلخ است. آنان احساس میکنند که فرزندانی افسرده دارند که تنهایی، گوشهگیری و جامعهگریزی را ترجیح میدهند. به اعتقاد آنان فرزندانشان، با چشمهای گود افتاده اصلاً در این دنیا نیستند. جالب آنکه وقتی با فرزندان آنان گفتگو میکنم متوجه میشوم که به دلیل دیدن نگرانی (به تعبیر خودشان) بیاساس والدین، خندهای عصبی بر چهره دارند و اتفاقاً آنان نیز اعتقاد دارند که والدینشان در این دنیا نیستند! آیا بیرون نرفتن برخی نوجوانان نشانه جامعهگریزی است و واقعاً باید دراینخصوص بیمناک بود؟
🔺ری اولدنبرگ در سال 1989 در کتاب« مکانِ بسیار خوب» مفهوم «مکان سوم» را بکار برد. مراد او مکانهای اجتماعی غیررسمی بودند که بیشتر برای معاشرت، و ارتباطات غیررسمی و دوستانه مناسباند. کافهها، پارکها، پاساژها و فضاهای عمومی شهری جزو چنین مکانهایی محسوب میشوند. مکان سوم در کنار مکان اول، یعنی خانه، و مکان دوم، یعنی محل کار و مدرسه قرار دارد. مکانهای سوم از نظر میزان رسمیّت و اِعمال قواعد و مقررات، جایی بین دو مکان یادشده قرار میگیرد: نه بسیار رسمیاند و نه ویژگیهای فضاهای خصوصیِ راحت را دارند.
🔺با گسترش فناوریهای ارتباطی و به طور خاص شبکههای اجتماعی، پژوهشگرانی از جمله کنستانس استاینکوهلر، استاد دانشگاه کالیفرنیای امریکا، از مفهومی مانند «فضای سوم دیجیتال» استفاده کردند. منظور آنکه، فضاها و مکانهای سوم واقعی سر جای خودشان، ولی پس از ظهور و گسترش اینترنت شاهد مکانهای سوم دیجیتال هستیم. به طور خاص، نوجوانان امروزی بخش قابلتوجهی از حضور در فضاهای سوم واقعی را به فضای سوم دیجیتال منتقل کردهاند. آنان همچنان معاشرت میکنند، میخندند و میگریند، بازی و شوخی میکنند. نوجوانان امروزی همچنان مدل موی جدید، کتانی یا عینک جدید، و جوش روی صورتشان را به دوستان نشان میدهند. آنان برای دوست خود گیتار مینوازند یا آواز میخوانند؛ ولی نه با حضور در پارک یا کافه بلکه با حضور در شبکههای اجتماعی و از طریق پلتفرمهای گفتگو. بهعبارتدیگر، با ورود مفاهیمی مانند «اجتماعی شدن دیجیتال»، سر برآوردن «فضای سوم دیجیتال» طبیعی به نظر میرسد. به این معنا که این روزها بر خلاف قبل، نوجوانان بخش قابلتوجهی از فرایند «اجتماعی شدن» خود را در جهان آنلاین طی میکنند. آنان چگونه رفتارکردن در جامعه و مهارتهای اجتماعی را در فضای دیجیتال میآموزند و به گمان من نقش مدرسه و خانواده در این زمینه روزبهروز کاهش مییابد.
🔺شواهد نشان میدهد که نوجوانان امروزی وقتی در خانهاند از جامعه دور نیستند. وقتی درِ اتاقشان را بستهاند و با هدفون گوشهایشان را پوشاندهاند شاید با والدین در ارتباط نباشند؛ ولی با دنیای اطرافشان در ارتباطاند. در نتیجه باید بین در خانه ماندن آنان ازیکطرف، و ارتباط نداشتن با دنیای اطراف تفاوت قائل شد. بر خلاف عصر والدین، در جهان جدید در خانه ماندن آنان لزوماً موجب ازدسترفتن ارتباط نمی شود. چسبیدن به اتاق به معنای نطلبیدن جامعه نیست. بسا آنکه آنان بهخوبی در حال طی فرایند اجتماعی شدن باشند.
🔺نکته درخور توجه آنکه در نسل والدین، یکی از نشانههای استقلال نوجوانان ترک خانه و حضور بیشتر در خارج از خانه بود. حضور در پارکها، خیابانها و پاساژها به همراه دوستان بیانگر ورود به بزرگسالی و کسب استقلال بود. این قاعده هم اکنون در حال تغییر است. امروزه یکی از نشانههای استقلال، ارتباطگیری در فضای سوم دیجیتال، البته بدون بازخواست والدین است. امروزه سرک کشیدن به صفحه تلفن همراه یا لپتاپ آنان بدون کسب اجازه، به معنای نقض استقلال است.
🔺فرزند شما در اتاق تنها نیست و از این بابت نگران نباشید. قرار هم نیست دیوانه و مالیخولیایی شود. زمانی دلواپس باشید که او هیچ کاری، حتی گرفتن گوشی در دست و نزدن هدفون به گوش، انجام ندهد. روی تخت دراز بکشد و ساعتها بیهدف و پریشانحال به سقف خیره شود و فکر و خیال کند.
🔺من فکر میکنم که بهترین وضعیت آن است که هیچکدام از مکانها، فدای دیگری نشود و به تحلیل نرود. در مجموع، قرصهای فشرده جای غذا را نگیرد، دوچرخه جای پیادهروی را نگیرد، تلفن یا پلتفرم جای معاشرت واقعی و رودررو را نگیرد، و در یککلام، رُبات جای انسان را نگیرد.
▫️نوجوانان عزیز. والدینتان گاهی نیاز دارند تا با شما بنشینند و حرف بزنند، شما را لمس کنند و در آغوش بگیرند، حالتان را بپرسند و با شما و در کنار شما باشند. آنان دوست ندارند تولدتان را از طریق اینستاگرام به شما تبریک بگویند. کیک تولد در یخچال است. در را باز کنید. شاید شما تنها نباشید ولی آنها تنهایند.
@fardinalikhah
ادامه نوشتۀ: طلاق با موهای سفید...
▫️تضعیف داغ ننگی به نام طلاق: بیگمان شما هم با من موافق هستید که طی یکی دو دهه اخیر بسیاری از خانوادههای ایرانی دیگر طلاق را ننگ نمیدانند. نزد بسیاری از ایرانیان قبح اجتماعی طلاق کمرنگ شده است و این روزها طلاق به معنای آغاز زندگی جدید، و یا ترک زندگی نابسامان و ناشاد تلقی میشود. این اتفاق در نسل جدید زودتر رخ داد و حالا به نسل موسفیدان رسیده است. نکته قابلتأمل آنکه، برخی از والدین موسفید به اصرار فرزندان جوان خود جدا میشوند. گویا برای نسل جدید، ازدواج و زیستن در کنار دیگری، تجربهای نه برای تمام عمر بلکه تنها برای پارتهایی از زندگی افراد است.
▫️گسترش فرهنگ «خودت باش»: در سالهای اخیر بهوفور در شبکههای اجتماعی پیشنهاد انگیزشیِ «خودت باش» را میبینیم. بهعمد از آن به عنوان فرهنگ یاد کردم چرا که این توصیۀ کوتاه لایههای چندگانهای دارد. برای مثال، یعنی خواستههایت را در زندگی جدی بگیر، تلاش کن خوشحال باشی، تلاش کن تا میتوانی حسرت زندگی نزیستهات را به حداقل برسانی، یعنی اصل و کانون؛ خودت هستی و در نهایت خودت باید مسئولیت زندگیات را بپذیری. گسترش «فرهنگ خودت باش» زمینه مساعدتری برای اتخاذ تصمیمی سخت در پارت سوم زندگی را فراهم میآورد. فرد به خودش اهمیت میدهد، فرد تلاش میکند تا جای ممکن مستقلانه تصمیم بگیرد و تصمیمش را عملی سازد چرا که ترجیح میدهد دیگر برای خودش و نه برای دیگران زندگی کند. در «فرهنگ خودت باش» همچنین این ایده شکل میگیرد که «همیشه میتوان از نو شروع کرد».
▫️گسترش اشتغال زنان: بیشک استقلال مالی زنان زمینهساز استقلالهای دیگر در زندگی آنان است. کسب درآمد منظم، نگرانیها برای عواقب ناشی از جدایی را کاهش میدهد و موجب افزایش اعتمادبهنفس زنان میگردد. این روزها شاهدیم که بسیاری از زنان خانهدار نیز اصرار دارند تا قسمتی از ملک و املاک خانواده به نام آنان ثبت شود. اینچنین مواجههای با زندگی مشترک، ضمانتی برای زیستن در هنگام فقدان شوهر است.
▫️بازنشستگی و پیامدهای آن: یکی از آثار بازنشستگی، ماندن بیشتر در خانه و تجربه جدیدی از بودن بلندمدت در کنار یکدیگر است. ماندن در خانه، ارتباط و مواجهه را افزایش میدهد و زمینه تنشهای احتمالی در روابط را بیشتر مینماید. به همین دلیل توصیه میشود که قبل از آنکه به بازنشستگی برسید برای آن دوران تدبیری بیندیشید. مشکل برخی از زوجها آن است که پس از بازنشستگی، هر یک مسیر متفاوتی برای کار یا فراغت در پیش میگیرد و این امر فاصله بین آنان را بیش از پیش مینماید.
▫️افزایش طول عمر: این روزها بهویژه با تحولات شگفتانگیزی که در حوزه دانش و فناوری در حال رخدادن است شاهد افزایش طول عمر بشر هستیم. واقعیت آن است که اگرچه افزایش طول عمر خبری خوب برای جوامع است؛ ولی بیتردید پیامدهای اجتماعی در پی دارد. دراینخصوص میتوان احتمال افزایش خستگی و ملال ناشی از زیستنِ بلندمدت در کنار هم را بررسی کرد.
🔺باتوجهبه همه آنچه گفته شد برخی از زوجهای سفیدمو به دو شکل از همدیگر رها میشوند. گروهی از آنان با هم و در مجاورت هماند ولی کاری با یکدیگر ندارند. آنان هستند؛ ولی در واقع نیستند. گروه دوم، تصمیم میگیرند با نماندن و رفتن، خود را از زیستنی رها کنند که به گمانشان ناشاد است.
https://gilkhabar.ir/508337
و دوباره قصه شهرداری تهران و «خانه اندیشمندان علومانسانی»
اصلاً بعید نیست...
▪️فردین علیخواه
🔺«نوابغ دنیای مدرن»، مستندی از شبکه جهانی بیبیسی است که در سال 2016 در انگلیس تولید شد. بتانی هیوز، مجری برنامه، دانشآموخته تاریخ باستان و مدرن از دانشگاه آکسفورد است. مستند به زندگی و افکار مارکس، نیچه و فروید اختصاص دارد و نسخه دوبله شدۀ آن در سایت آپارات نیز قابلِ دسترس است.
🔺هیوز در شرح زندگی این سه متفکر، در کوچههای شهرهای محل سکونت آنان قدم میزند، گاهی در مقابل ساختمانی میایستد، به آن خیره میشود و حیات تاریخی ساختمان و نقشی را که در سیر اندیشۀ اندیشمندان آن دوران داشته شرح میدهد. هدف مستند توصیف و بیان سرگذشت نامآوران و تفکر آنان است ولی راوی به ناچار به خیابانها، ساختمانها، کافهها، و مکانهای گردهمایی و قرار و مدار اندیشمندان توجه میکند که بخشی از فرهنگ مادی(material culture) هر عصر است. در این مستند درمییابیم که نام مکانها همواره با اندیشمندان گره خورده است و چقدر جالب است که طبق آنچه این مستند به ما نشان میدهد هنوز هم برخی از مکانهای دورهمیهای اندیشمندان در قرن نوزدهم در شهرهای اروپایی مرمت و نگهداری میشود.
🔺در علومانسانی کم نیستند مکاتب و حلقههای فکری که با نام خاستگاه شهری خود گرهخوردهاند. مکتب بوداپست، مکتب فرانکفورت، مکتب رم، مکتب شیکاگو، مکتب بیرمنگام، حلقه وین و غیره تنها چند نمونه دراینخصوص است. از نوشتن این سطرها قصد دارم چه نکتهای را بگویم؟ مکانها و شهرها در سیر تحول اندیشه مهماند و میتوانند به ماندگاری شهری و تبدیل شهر به برندی فرهنگی کمک کنند. اندیشهها و اندیشمندان به حیات فرهنگی و فکری شهرها قوام میبخشند و موجب شناسائی شهرها؛ هم در اکنون و هم در آینده میشوند. در واقع مایه افتخار یک شهر است که مکاتب و اندیشههایی با نام آن شهر ثبت و ضبط شود.
🔺دقیقاً به همین دلیل است که بسیاری از شهرهای جهان برای میزبانی کنفرانسها و همایشهای اندیشمندان اشتیاق نشان میدهند. حداقل یکی از دلایل اینچنین اشتیاقی، افزایش منزلت فرهنگی شهر است. چه چیز از این بهتر که شهری خودش را میزبانِ مشتاقِ اندیشمندان و متفکران معرفی کند؟ مدیران شهرهای جهانی نیک میدانند که میزبانی از این افراد میتواند برای شهر میراث ایجاد کند و آیندگان از آن شهر به نیکی و افتخار یاد کنند.
🔺در همین ارتباط، در سالهای اخیر علاوه بر شهرها، شرکتهای بزرگ و معروف جهان نیز همواره برای میزبانی حلقههای متفکران مشتاق بودهاند. دلیل آنکه سیلیکونولی یکی از مکانهای مهم برای پذیرایی از متفکرانی است که نگاهی نقادانه به فناوریهای ارتباطی دارند همین است. برای مثال گوگل اشتیاق نشان میدهد تا میزبان چهرهها و اندیشهورزان جهانی نظیر یوال نوح حراری باشد؛ چرا که قصد دارد با جذب اندیشمندان این پیام را به جهان بدهد که فقط و فقط در پی رشد افسارگسیختۀ فناوری نیست؛ بلکه جنبه فرهنگی و فکریِ فناوری نیز برایش مهم و ارزشمند است.
🔺ولی میدانید نقطه تلخ ماجرا کجاست؟ ما پژوهشگران در این کشور مجبوریم برای آنچه در جهان امری افتخارآمیز و البته بدیهی محسوب میشود مدام استدلال بیاوریم و مدیران را برای انجام آن متقاعد کنیم. به یاد دارم که سالها قبل وقتی گزارشهای مربوط به وجهه سازمانها نزد مردم را میخواندم معمولاً شهرداریها وضعیت مناسبی نداشتند. دارم تعارف می کنم انگار. شهرداری ها افتضاح بودند. به همین دلیل اعتقاد دارم که وجود «خانه اندیشمندان علومانسانی» در شهر، گردهمایی اندیشمندان و پژوهشگران در آن، و به ویژه بازتاب رسانهای گفتگوهای کارشناسی و تخصصی برای جامعه از جمله ویژگیهای مثبتی است که صددرصد به نفع نهادی همچون شهرداری تهران است. در واقع، این لطف اندیشمندان کشور به شهرداری تهران است و نه بر عکس! و عجیب آنکه شهرداری از این منبع رایگان سرمایه اجتماعی غافل است.
🔺اگر به سطرهای آغازین این نوشتار بازگردم تأکید میکنم که ساختمانها نیز جزوی از حیات فکری شهرهایند، ساختمانها و خانههای نمادین اندیشمندان جزو فرهنگ مادی جوامعاند و میخواهم بگویم که اصلاً بعید نیست که فرداروزی «بتانی هیوزهایی» به خیابان نجاتالهی شهر تهران بروند، در مقابل ساختمان خانه اندیشمندان علومانسانی بایستند و از نقش آن در حیات فرهنگی شهر و خط سیر علومانسانی ایران بگوید. ولی پرسش مهم تر آن است که در آن روزگار درباره شهردار وقت چه خواهند گفت؟
✅@fardinalikhah
https://www.sharghdaily.com/fa/tiny/news-1037204