1652
Farhad Mehrad Facebook.com/farhad159 https://instagram.com/farhadmehrad159 https://instagram.com/159_farhad . دوستان عزیز، تبادل و تبلیغات انجام نمی شود. .
فیلم "رضا موتوری" را ندیده بودم و خبری هم از آهنگش نداشتم. صفحه آن هم زود جمع شده بود و تصوری از آهنگ آن نداشتم. در سال 1351 فیلم "بلوچ" به کارگردانی کیمیایی را در سینما سیلور سیتی (فرهنگ فعلی) دیدم . در صحنه ای که در بوتیک میگذشت، ترانه ای را شنیدم که فهمیدم همان ترانه رضا موتوری است. عجب چیزی بود. به جای اینکه فیلم را ببینم، حواسم به این تصنیف خارق العاده بود. رضا موتوری را یکی دو بار دیگر هم شنیدم، ولی صفحه آن را نداشتم. نهایتا در یک بعد از ظهر تابستان 1353 در میدان 24 اسفند آن زمان (انقلاب فعلی) پشت ویترین یک صفحه فروشی، صفحه ای با این نام دیدم. باورم نمیشد، و با تردید از مغازه دار صفحه رضا موتوری را خواستم، فهمیدم که انتشارش آزاد شده است. فکر کنم آن روز در خانه حداقل 15 بار گوش کردمش و شعرش را هم حفظ شدم.
مرتضی سیدی نژاد
از راست
منوچهر اسلامی ، فرهاد ، اردلان سرفراز، و حسن شماعی زاده
پس از خواندن چندمین باره ی کتاب «مسخ» اثر کافکا با ترجمه ی ماندنی و همیشه خواندنی هدایت، «صادق» بزرگی که ادبیات جهان مدیون اوست، این ترانه را سرود م. نام همان کتاب را برآن نهاده و ترانه را هم به همان دو ابر مرد پیشکش کردم!!
شعر را به شماعی زاده داده بودم و او هم آهنگش را ساخته بود. این آهنگ آغاز همکاری ما با فرهاد و یکی از نوابغ موسیقی ایران ـ منوچهر اسلامی بود. اردلان سرفراز ـ تهران ۱۹۷۳
مسخ (آینه ها)
می بینم صورتمو تو آینه
با لبی خسته میپرسم از خودم
این غریبه کیه؟ از من چی میخواد؟
اون به من یا من به اون خیره شدم
باورم نمیشه هر چی می بینم
چشامو یه لحظه رو هم می ذارم
به خودم میگم که این صورتکه
می تونم از صورتم ورش دارم
می کشم دستمو روی صورتم
هر چی باید بدونم دستم میگه
منو توی آینه نشون میده
میگه: این تویی، نه هیچ کس دیگه
جای پاهای تموم قصه ها
رنگ غربت تو تموم لحظه ها
مونده روی صورتت تا بدونی
حالا امروز چی ازت مونده به جا
آینه می گه: تو همونی که یه روز
میخواستی خورشید و با دست بگیری
ولی امروز شهر شب خونه ات شده
داری بیصدا تو قلبت می میری
می شکنم آینه رو تا دوباره
نخواد از گذشته ها حرف بزنه
آینه می شکنه هزار تیکه میشه
اما باز تو هر تیکه اش عکس منه
عکس ها با دهن کجی بهم میگن
چشم امید و ببر از آسمون
روزا با هم دیگه فرقی ندارن
بوی کهنه گی میدن تمومشون!!!/ اردلان سرفرازـ تهران ۱۹۷۳
آهنگ: حسن شماعی زاده /تنظیم: منوچهراسلامی /صدا: زنده یاد فرهاد
.
👇👇👇👇👇
www.KolbeDel.persianblog.ir
Instagram.com/fFARHAD_159
facebook.com/FARHAD159
@FARHAD_159
جمعه ای دیگر رسید... اما اینبار عطر و بوی دیگری دارد...
٩ شهریور ِ ١٣٨١ ، «جمعه » شب، «فرهاد» درگذشت. بیست و دومین سالیست که دیگر در بین ما نیست... اما چیزی که تا ابد ماندگار است
حرف ها و صدای اوست و تاریخ آن را همیشه به نیکی مرور خواهد کرد.
گرم و زنده... بر شن های تابستان...
زندگی را... بدرود گفت...
تا قاصد... میلیون ها لبخند گردد...
تابستان اورا در بر گرفت...
و دریا در دل بی انتهایش غرق شد!
یادت گرامی فرهاد عزیز... 🖤🥀
جمعه، ٩ شهریور ١۴٠٣
مرآت فرهاد
🆔 @Farhad_meraat
نهم شهریور 1381 ؛ پر از "خون دل و مهربان چهر" ؛چشم از دنیا فروبست...
Читать полностью…
@farhadmehrad159
@samtosoo.media
.
فرهاد، خواننده معترضی که به پول و دنیا بیاعتنا بود
فرهاد مهراد، این خواننده و موزیسین بزرگ موسیقی ایران ساعت 6 صبح سهشنبه 9 شهریور 1381 از دنیای ما خداحافظی کرد. این فرزند سال 1322 کوچه محمودوزیر سرچشمه تهران مسیر طولانی و شگفتانگیزی رو طی کرد تا تبدیل بشه به فرهادی که ما میشناسیم.
اگر ویدئو رو ببینید با روند تحصیلی متفاوتش، مطالعات گسترده، مواضع سیاسی و اجتماعی و ویژگیهای رفتاری متفاوتش آشنا میشید.
اینها و خیلی تجربههای خواسته و ناخواسته، اون رو به یک موزیسین متفاوت تبدیل کرد. توی این گزارش ویدئویی به 35 سال اول زندگی او پرداختیم. چون واقعاً برای بررسی همه عمر 59 ساله او، نمیشه به یک گزارش چند دقیقهای کوتاه اکتفا کرد.
روحش شاد.
در تهیه این گزارش ویدئویی از کتاب «چون بوی خوش کندر»، نوشته وحید کهندل از انتشارات ماهی، مستند «گربههای سیاه» و سایر منابع بهره بردیم.
#فرهاد #فرهاد_مهراد #موسیقی_اعتراضی #اسفندیار_منفردزاده #بلک_کتس #شهیار_قنبری #مسعود_کیمیایی #احمد_شاملو #چون_بوی_تلخ_خوش_کندر
#تجربه #سمت_و_سو
نجوی تمرینی با حال و هوای انقلاب 57 و چند آکوردی از خمینی ای امام
Читать полностью…
نجوی(نجوا)
دستخط از فرهاد // دفتر فرهاد
به فاصله ها دقت کنید...
👇👇👇👇👇
www.KolbeDel.persianblog.ir
Instagram.com/FARHAD_159
facebook.com/FARHAD159
@FARHAD_159
مجله چلچراغ شماره ٧٢۶
یادی از گنجشکک اشی مشی
به خاطر ٧۴ ساله شدن فرهاد مهراد
توی قاب خیس این پنجره ها
🆔 @Farhad_meraat
سقفمون افسوس و افسوس...
تن ابر آسمونه...
یه افق یه بی نهایت...
کمترین فاصلمونه...
🆔 @Farhad_meraat
@farhadmehrad159
یکی از شیوههای مهم ترانه خوانی وی در آثار فارسی و غیر فارسیاش نحوه صحیح اَدای کلمات میباشد، بهطوریکه او کلمات متن شعر را از موسیقیاش جدا میکند و کلمات در ترانههایش محترمانه از حنجره اش بر گوش شنونده مینشیند و آنها را نمیفشارد و برای همنشین کردن با آهنگ هم آنها را نمیکشد.
Though it's forbidden for my arms to hold you And though it's forbidden, I tease myself towards youThat I hold you secretly each time we meetIn these forbidden games that I play
Though it's forbidden in dim quiet placesTo capture the rainbows my aching heart chasesMy bitter sweet esctasy, come to meIn these forbidden games that I play
Everyone knows you belong to anotherSpinning your magic for him and no otherStill, I'll be content to be part of this fantasyPart of this game that I play
Though it's forbidden and you love him nowI'll keep my love hidden and love you foreverThrough countless eternity you will be mineIn these forbidden games that I play
#اسطوره_ها #اسطوره #خوانندگان #ترانه_قدیمی
+دوستداران عزیز فرهاد
امشب برایتان هدیهای داریم
به گفته جناب منفردزاده این اجرا در آبادان است
این اجرا ، یک اجرای فوق العاده است و تا اکنون بسیار کم شنیده شده است.
@farhad_159
Kolbedel.persianblog.ir
Instagram.com/159_farhad
Facebook.com/farhad_159
Telegram.me/farhad_159
شاهکار دیگری از فرهاد در اواخر 1351 به نام "آینه ها" منتشر شد. طراحی روی جلد این صفحه خیلی زیبا بود. کلا ترکیب سیاه و سفید و خاکستری و جلد دو برگی. عکس نگاتیو فرهاد پشت جلد، و شعر آینه ها در صفحه داخلی جلد. عجب شعر قشنگی داشت، و چه آهنگ زیبایی. چند ماه بعد که "مرداب" اثر شماعی زاده پخش شد، دیدم که تشابه مضمون شعر این دو اثر از "اردلان سرفراز" چقدر زیاد است، بعدها شنیدم که ابتدا "مرداب" را فرهاد خوانده بود، ولی شماعی زاده مجددا آن را ضبط کرد. اثر فرهاد منتشر نشد و فرهاد هم اعتراضی نکرد. من این گناه شماعی زاده را نمی بخشم که ما را از شنیدن یک شاهکار دیگر محروم کرد، مگر چند بار امکان داشت که فرهاد، این خواننده گزیده کار، تصنیفی بخواند.
Читать полностью…
مجموعه تصاویر هنگام ظبط ترانه مسخ (آینه) فرهاد همراه با حسن شماعی زاده (آهنگساز) ، اردلان سرفراز(شاعر)،منوچهر اسلامی
Читать полностью…
مسخ ( آینه ها)
از راست:
حسن شماعی زاده،منوچهر اسلامی،فرهاد، اردلان سرفراز
@farhad_159
دو غزل از حافظ با صدای مرد تنها
#فرهاد "بیسواد را آنانی میدانست که #حافظ نمیدانند. "
اگر چه باده فرح بخش و باد گلبیز است
به بانگ چنگ مخور می که محتسب تیز است
صراحی ای و حریفی گرت به دست افتد
به عیش کوش که ایام فتنه انگیز است
در آستین مرقع پیاله پنهان کن
که همچو چشم صراحی زمانه خونریز است
ز رنگ باده بشوییم خرقهها از اشک
که موسم ورع و روزگار پرهیز است
مجوی عیش خوش از دور باژگون سپهر
که صاف این سر خم جمله دُردی آمیز است
سپهر برشده پرویزنیست خون افشان
که قطره اش سر کسری و تاج پرویز است
عراق و فارس گرفتی به شعر خوش حافظ
بیا که نوبت بغداد و وقت تبریز است......
از دیوان کهنه جناب حافظ
.............................
ترانه ای که فرهاد با دستخطش بر روی پیانواش نوشته بود:
جز آستان تواَم در جهان پناهی نیست
سَر مرا، بجز این دَر، حوالهگاهی نیست
چرا ز کوی خرابات روی برتابم؟
کز این به ام به جهان هیچ رسم و راهی نیست
عدو چو تیغ کشد، من سپر بیندازم
که تیغ ما بجز از نالهای و آهی نیست
زمانه گر بزند آتشم به خِرمنِ عمر
بگو بسوز، که بر من به برگ کاهی نیست
غلام نرگس جماش آن سهی سروم
که از شراب غرورش به کس نگاهی نیست
مباش در پی آزار و هر چه خواهی کن
که در طریقت ما جز این گناهی نیست
عنان کشیده رو، ای پادشاه کشور حُسن!
که نیست بر سر راهی که دادخواهی نیست
چنین که از همه سو دام راه میبینم
بِهْ از حمایت زلفش مرا پناهی نیست
خزینه دل حافظ به زلف و خال مده
که کارهای چنین حد هر سیاهی نیست
👇👇👇👇👇
www.kolbedel.persianblog.ir
Instagram.com/farhad_159
facebook.com/farhad159
@farhad_159
برای نهم شهریور که « فرهاد » در گذشت
اجرای ِ انسانیت ِ مدام تا شب ِ بی طپش ...
پیمان برنجی
یک،
تمام ِ سعی ام را معطوف به کشف ِ سلوک ِ شخصی « فرهاد » کردم ، در چند سالی که فرصت حضور در خانه ی او به لطف و مهربانی همسرش برایم میسر شد . تا جایی که جزئی از خانواده او شدم ، هر چند در غیاب ِ جسمانی اش . صدای سکوت ِ خانه اش هنوز در گوشم هست ...، وقتی که بار اول به دعوت ِ « پوراندخت » ، پا به آن «پانتئون» گذاشتم .
نزدیک شدن به احوالات شخصی ِ آدم های نازنین ِ زندگی ات ، کار ِ آسانی نیست. گاهی به تار ِ مویی بند است باورهایت .
نیست و نابود می شود گاهی ...
اما « فرهاد » اینگونه نبود .
مثلا اگر به کتابخانه اش نگاه می کردی به جهان بینی اش پی می بردی .جهان بینی خاص و منحصر بفردی که در هیچ قالب تعریف شده ای از پیش نمی گنجید.خاص خودش بود و " یونیک" .
اما تمام ِ تلاش او در زندگی هنری و شخصی ، حرکت ِ واقعی بر مدار « انسانیت » به مفهوم مطلق آن بود. بدور از هر گونه چنگ زدن به دنیا و مستغنی بودن از چرک های دنیوی .
پوراندختـ می گفت : از پیغمبر ، آراستگی اش و از علی آن سر به چاه انداختنش را و.... می پسندید .
می گفت :" فرهاد اجازه نمی داد هیچ عکسی از خودش بر روی دیوار خانه باشد . فقط آن پوستر ِ اجرای آلمانش که در خانه « بتهوون » بود را خیلی دوست داشت.اصلا کلی خوشحال بود و افتخار می کرد که در آن خانه که بصورت سالن کنسرت در آمده ، آواز خوانده...." این پوستر را روی کتابخانه اش چسبانده بود.
واین داده ها را باید مثل پازلی کنار هم بگذاری و تصویری ورای صدای او را ترسیم کنی و چراغی را روشن کنی برای آیندگانی که در هر حیطه ای، صاحب هنری می شوند و یا که هستند.
فرهاد در میان آثار اندک خود ، اثر «بد» اصلا ندارد . این ویژگی یکی از دلایل برتری او در حیطه ی موسیقی است ، اما به جرات می توان گفت در زندگی شخصی اش هم تمام ِ تلاشش این بود که « انسان ِ بد » نباشد؛که هرگز نبود و تزکیه نفسش از جنسی دست نیافتنی بود ویکه.
دو
نه شهریور ِ 1381 ، «جمعه » شب ، « فرهاد » درگذشت . رفت آن بالا بالاها ...، بالا که بود همیشه . کیفیت ِ سالم ِ زندگی هنری و شخصی اش مثل وزنه ایست که کسی تا حال نتوانسته آن را روی سر بلند کند. مقلد ها فراوانند و کمیاب کسانی که صاحب گوهر ِ « اصل » هستند.
اما حرف ها و صدای « فرهاد » باقی ست و تاریخ آن را همیشه به نیکی مرور خواهد کرد.
یادش همیشگی...
#کتیبه
کتبیه، شعر از فریدون رهنما
گرم و زنده بر شنهای تابستان زندگی را بدرود خواهم گفت، تا قاصد میلیونها لبخند گردم
تابستان مرا در برخواهد گرفت و دریا دلش را خواهد گشود
زمان در من خواهد مُرد و من بر زمان خواهم خفت
آه، زمان در من خواهد مُرد و من بر زمان خواهم خفت
به امید باران و صلح/فرهاد مهراد
(ترانه کتیبه فرهاد و وداع در ۹ شهریور تابستان ۱۳۸۱)
اردلان سرفراز، که پیشتر ترانه آهنگ "آیینهها"ی فرهاد را سروده بود، از او دعوت به همکاری کرد. فرهاد هم آهنگ "نجوا" را که ساخته منفردزاده روی ترانهای از شهیار قنبری بود و چند ماه پیش از انقلاب ۵۷ ساخته شده و برای اجرا نزد فرهاد امانت بود، با پیانو اجرا کرد. فرهاد پیش از زدن خود آهنگ، چند نت از ملودی "خمینی ای امام"، از سرودهای انقلابی محبوب طرفداران آیتالله خمینی، را نواخته بود.
این آهنگ کنار آهنگهایی از خوانندگان دیگر در نواری با نام "برگ زرد" منتشر شد و همان چند نت اول آهنگ، گلایه و اعتراض منفردزاده و قنبری را در پی داشت. آنها فکر میکردند رفیق قدیمی ترسیده و بهشان پشت کرده است.
+بخشی از مستند جمعه های فرهاد ساخته بهمن دارالشفاهی
#نجوی
«باران بشدت میبارید و باد بیش تر از باران کلافهام میکرد، بالاخره در حالیکه تقریبا یخ زده بودم به مزار فرهاد رسیدم و ناباورانه به آنچه میدیدم چشم دوختم.
یک باغچه پر ازگل، سنبلهای بنفش، لالههای زرد و یک غنچه نرگس که «تازه از خاک بیرون آمده بود همراه با دسته گلهایی که شاید برای عید آنجا گذاشته بودند. میدانستم که پیاز گلها را دوستانم کاشتهاند اما باور نمیکردم در پاریس که هنوز از بهار هیچ خبری نیست با این بهشت رویایی روبرو شوم، شرمگین جعبه کوچک چوبی بنفشههایم را گذاشتم و برگشتم.
باد به صورتم سیلی میزد و باران اشکهایم را میشست.»
―#پوران_گلفام
چهار شنبه، ۱۲ فروردین ۱۳۹۴
#نجواها در سال ۱۳۵۸ منتشر شد
#شهیار_قتبری ترانه سرای این اثر است در پاراگرافی از یادداشت (شهیار قنبری. «برای اسطوره شدن باید مرد». شهریور ۱۳۸۱)خود می گوید:
#فرهاد پاک بود، روشن بود، نازک بود، آرام بود و دانا بود. فرهاد از همه بهتر بود، از همه سر بود. بعد جمعه از راه رسید. جمعهٔ پیروزی نوین. آمنه آغاسی را پس زد و بعد اسفندیار به زندان رفت و من در خلوت هوشیار و خوش رنگ واروژان؛ در خیابان بیست و پنج کوچه محسنی به هفته خاکستری رسیدم. بازجویان اوین گمان میکردند این ترانه را اسفندیار نوشته! همین طور پیش رفت تا #آخرین_نجواها. شعری که در دریا کنار به گل نشست. اسفندیار بر آن موسیقی نوشت. اما به استودیو نرفت. اسفندیار منفردزاده به آمریکا رفت و من به انگلیس و فرهاد در خانه ماند. گذشت و گذشت و بعد یک بار دیگر در برابر دوربین نشسته بودم که خبر آمد فرهاد هم رفت
اصل آهنگسازی را #منفردزاده کرده بود
#نجوی آخرین ترانه #فرهاد قبل از سال های انزوایش بود....
#نجوا
رستنیها کم نیست،
من و تو کم بودیم،
خشک و پژمرده و تا روی زمین خم بودیم!
گفتنیها کم نیست،
من و تو کم گفتیم،
مثل هذیان دم مرگ،
از آغاز چنین درهم و برهم گفتیم.
دیدنیها کم نیست،
من و تو کم دیدیم،
بیسبب از پاییز
جای میلاد اقاقیها را پرسیدیم.
چیدنیها کم نیست،
من و تو کم چیدیم،
وقت گل دادن عشق روی دار قالی،
بیسبب حتا پرتاب گل سرخی را ترسیدیم.
خواندنیها کم نیست،
من و تو کم خواندیم،
من و تو سادهترین شکل سرودن را در معبر باد
با دهانی بسته وا ماندیم
من و تو کم بودیم،
من و تو اما در میدانها
اینک اندازهی ما میخوانیم!
ما به اندازهی ما میبینیم!
ما به اندازهی ما میچینیم!
ما به اندازهی ما میگوییم!
ما به اندازهی ما میروییم!
من و تو
کم نه، که باید شب بیرحم و گل مریم و بیداری شبنم باشیم!
من و تو
خم نه و درهم نه و کم هم نه، که میباید با هم باشیم!
من و تو حق داریم
در شب این جنبش نبض آدم باشیم!
من و تو حق داریم
که به اندازهی ما هم شده با هم باشیم!
#گفتنیها #کم #نیست !
👇👇👇👇👇
www.KolbeDel.persianblog.ir
Instagram.com/159_farhad
facebook.com/FARHAD159
فرهاد مهراد/Farhad Mehrad
از اینجا بشنوید :
/channel/farhad_159/857
اجرای ترانه
*The House of The Rising Sun*
*خانه خورشید خیزان*
توسط گروه انیمالز و فرهاد مهراد
🆔 @Farhad_meraat
⭕️آلبوم پژواک های ذهن من
به همراه شناسنامه کامل ترانه ها
در کانال دیسکوگرافی قرار گرفت.
جهت دسترسی به ترانه ها به کانال زیر مراجعه کنید. ⬇️
💽 @Farhad_discography
🆔 @Farhad_meraat
#62
👤Farhad Mehrad
👤فرهاد مهراد
━━━━━━━━━━━━
💽 Khab Dar Bidari
💽 خواب در بیداری
━━━━━━━━━━━━
🎙Farhad Tehran Live Album
🎙آلبوم کنسرت تهران فرهاد
━━━━━━━━━━━━
🗺Location:
Shahr Hotel, Tehran, Iran
🗺مکان:
هتل شهر، تهران، ایران
━━━━━━━━━━━━
🗓Concert Date:
6 & 9 December 1998
🗓تاریخ کنسرت:
١۵ و ١٨ آذر ١٣٧٧
━━━━━━━━━━━━
📅🖋Songwriter:
Juan Ramón Jiménez Mantecón
(With Changes by Farhad)
✒️شاعر:
خُوآن رامُن خیمِنِس (با تغییرات فرهاد)
━━━━━━━━━━━━
🎸Composer:
Farhad Mehrad
🎸آهنگ ساز:
فرهاد مهراد
━━━━━━━━━━━━
#Discograghy
#ترانهشناسی
🆔 @Farhad_discography
+بازی های ممنوعه
اگر چه برای بازوان من ممنوع است که تو را در آغوش بگیرند،
اشک های من باید به تو گفته باشند که
هر بار تو را می بینم پنهانی در آغوش می گیریمت،
در این بازی های ممنوعه ای که بازی می کنم.
اگر چه دیدن رنگین کمان هایی که قلب دردناک من دنبال می کند،
در فضاهای تاریک و ساکت ممنوع است.
خوشی های تلخ و شیرینم در این بازی های ممنوعه که بازی می کنم
به سراغم می آیند.
همه می دانند که تو متعلق به کس دیگری هستی،
و جادویت را فقط برای او به نمایش می گذاری،
با این همه من هنوز راضیم که بخشی از این خیال باشم،
بخشی از این بازی که بازی می کنم.
اگر چه ممنوع است و تو دیگر مرا دوست نخواهی داشت،
من عشقم را پنهان می کنم و تو را برای همیشه دوست خواهم داشت.
در ابدیت های بی شمار تو مال من خواهی شد،
در این بازی های ممنوعه که بازی می کنم.