﷽ خوش آمدید،مهربانان❤ این کانال،پر از دست نوشته های من، تکست و موسیقی های برترِ... ممنونم از همراهیتون🙏🌸 ☘ ارتباط با من : https://telegram.me/dar2delbot?start=send_WM2bWYY 🍀 من مسلمان شدم از روزی که، چشم های تو،مرا شاعر کرد..❣
خدایا واسه تمام لحظه هایی که کمکم کردی،ازت ممنونم❤
خدایا شکرت❤
و من چگونه بی تو نگیرد دلم؟
اینجا که
ساعت و
آیینه و
هوا
به تو معتادند.
و انعکاس لهجهی شیرینت
هر لحظه زیر سقف شیفتگیهایم
می پیچد.
حسین منزوی
(وَمَا يَفْعَلُوا مِنْ خَيْرٍ فَلَنْ يُكْفَرُوهُ
وَاللَّهُ عَلِيمٌ بِالْمُتَّقِينَ)
{و هر كار نيكى انجام دهند هرگز
در باره آن ناسپاسى نبينند و
خداوند به حال تقواپيشگان داناست}
"سوره مبارکه آل عمران_آیه ۱۱۵"
خدایا شکرت❤️
پیام شما:👇
سلام.
یکی از دوستان ما نیاز به عمل فوری داره و متاسفانه فعلا وضعیت مالی مناسبی نداره چند نفر جمع شدیم و مبلغی رو فراهم کردیم.برای بقیه پول عمل نیاز به کمک داریم.
شماره کارت:
6037998231015743
مجتبی صابری
در عشق هزار جان و دل بس نکند
دل خود چه بود، حدیث جان کس نکند
این راه کسی رود که در هر قدمی
صد جان بدهد که روی واپس نکند
#مولانا
ای به تو زنده همه من،
ای به تنم جان همه تو
#حسین_منزوی
🌱
دوستت دارم، و اگر تو را از دست بدهم چیزهای زیادی در من ویران خواهد شد، و میدانم که غبار روزها بر زخم خواهد نشست امّا به همان اندازه هم میدانم که مانند سایر زخمهای تنم خواهد بود: هربار که باد بر آنها بوزد ملتهب میشوند.
غسان کنفانی
یه دیالوگ تو سریال قورباغه هست که میگه:
"من دوستت داشتم، اما گذاشتم بری! چون تو آدمِ زندگیِ من نبودی...!"
این حرف به نظرم خیلی عمیقه...
کاش بذاریم آدمایی که مال زندگی ما نیستن برن!
چندماهه که من درگیر دو حس متفاوت هستم...
حس تنفر و حس دوست داشتن!
خیلی روزا سعی کردم
با یاد اوری بدی هات و هر چی که سرم اوردی تو رو فراموش کنم...
و خیلی جاها هم شکست خوردم و با فکر کردن بهت باز دلتنگ شدم...
خب حق دارم بنظرم!
این مدت هیچ کسی حالمو نپرسید
هر کی ام از سرِ عادت پرسید طبق معمول گفتم: خوبم!
ولی میدونی احوال پرسی کردنای تو
نگران شدنای تو یجور دیگه بود...
کسی دیگه صدام نزد: " عزیزم"!
و چقدر دردناکه که توی این دنیا
عزیز کسی نباشی...
شاید حتی باورت نشه ولی تمام مکالمه های تلفنم نهایتش زیر دو دقیقه استدر صورتیکه با تو،هر روز ساعتها صحبت میکردم...
اینکه توی این روزگار حداقل تنها نباشی
و کسی باشه که حواسش بهت هست،خیلی نعمت بزرگیه!
روز و شبای عاشقی یجور دیگن...
حتی آهنگ گوش کردن،رانندگی
و چیزایی که معمولی بنظر میان،عجیبن...
استرس قرار گذاشتن و دیدن هم دیگه،
دلتنگی های همیشگی،بوسیدن عکسای دوتایی
و اینکه قلبت به عشق کسی میزنه،حالِ خوبیه...
از اونورم مجبوری بعد از تموم شدن،
بشینی تمام بدیای طرف رو بچینی و
از عشقی که یه روز تحمل نبودنشو نداشتی غول بسازی تا بپذیری مال هم نبودین...
باید به وجودت و دوست داشتنی که توی قلبت ریشه دونده حرفای منطقی و فلسفی بخورونی و هضم کنی تا اسیر خشکسالی عاطفی بشی و تبدیل به یه آدم محکم ولی بی اعتماد بشی...
ماه ها و حتی سالها ممکن با فراموش کردن آدمی که روزی همه ی وجودت بوده رو بگذرونی...درگیر بشی که چرا هنوز دوسش داری و چرا بیخیالش نمیشی؟!
یا هنوز یه دلیل مونده باشه ته دلت
که بگه:نه!چجوری میخوای ازش دل بکنی؟!
.
نمیدونم چند روز از عمر ما مونده...
و چقدر توی زندگی بین دو حس مختلف گیر کردیم..
چقدر موندیم و چقدر پا پس کشیدیم
چقدر عقل رو انتخاب کردیم،چقدر دل رو
ولی
میدونم خوبی این دنیا اینکه میگذره...
ممکن سخت بگذره و حتی ممکن خیلی وقت ها پات گرون تموم شه...
و به قیمت از دست دادن چیزای خوب!
اما کوتاه بودن فرصت ما توی این دنیا
این رسالت رو ایحاد میکنه که؛
از هر چی که آزارمون میده بگذریم...
حتی اگه مسببش ادمی باشه که
ما "عشقم" صداش میزنیم!
#فرنوش_همتی
@Farnoush_hemati
.
او زیبا بود در عصر زشتیها،
زلال در عصر پلشتیها،انسان در عصر آدمکشان...
لعلی نایاب بود میان تلی از خزف.
زنی بود اصیل!
میان انبوهی از زنان مصنوعی...
#نزار_قبانی🌱
همونجا که ازم خوبی دیدی و
با بدی جوابمو دادی
افتادی با اشکام از چشمام...
همونجا که یه شبایی تا صبح
قلبم تیر میکشید و تمام جونم
درد میکرد ولی سکوت میکردم و
نبودی که ببینی حالمو
ازت متنفر شدم...!
همونجایی که،
التماست کردم نری و
خواهشمو نادیده گرفتی
پشت سرت آب ریختم و دعا کردم که
دیگه از مسیری که رفتی پیش من
برنگردی...
همون روزی که،ترجیح دادی همه رو به من
و چشماتو روی دوست داشتنم و این همه عشق بستی
از سرم انداختم بیرون فکرتو...
همون لحظه ای که،خیانت کردی به
جنونِ منِ دیونه و من و خودت
عکساتو پاک کردم، شمارتو بردم جز بلک لیست گوشیم و منتظر نبودم که دیگه
برگردی
این دندون لقو انداختم دور وزندگی کردمش همونجا که برام نجنگیدی و نفس نکشیدی یه بار تو هوامو ادعاهاتو برام فقط اوردی
خط زدمت و گفتم:یادم تو را فراموش!همون ثانیه ها که،اذیتم میکردی و رنج میکشیدم
و تو عین خیالت نبود
یا توی سرت دور زدن و پیچوندن من بود
فهمیدم،آدما میرن سراغ لیاقتی که
حقشو دارن و محبت زیادی دلو میزنه چه برسه آدمو...!
.
بعضیا دوست دارن
بعضیا هم،توهم دوست داشتنو دارن...
من جز اونایی که بودم که،
برای خستگیات میخواستم دنیا رو، متوقف کنم و بیارم آسمونو به زمین! برای خوشحالیت
برات شاعر شدم
ضعیف شدم
سر به راه و تو شدم
از یاد بردم همه رو که کنارتو آروم بگیرم
دادم به باد خودمو
غرورمو
شادیمو..
دویدم تا تو بخندی
گریه کردم تا برسی به یار یه یار
اخم کردم تا بخری نازمو
ایستادم تا تو نلرزی
جنگیدم و
دیده نشدم
دیده نشدم
اونیکه میخواستی نشدم
چون نداشتی باور و میگشتی تا
از بهترونو ببینی...
کیه که من و خواستنمو ببینه و انکار کنه؟
کیه که نخواد یه آدم بی توقع و بی نهایت
این همه بخوادش ولی چشمش به بیرون در باشه؟
کی پس میزنه این دلِ بی منت و صافو؟
.
برای هر عاشق
یه راه واسه موندن هست
و واسه کسی که دلش با تو نیست
هزار تا بهونه برای رفتن...
فقط بگو تو که میگفتی دوسم داری
کدوم ذره ذره عشقی که بهت دادم
پایبندت نکرد؟
#فرنوش_همتی
@Farnoush_hemati
اون روز برات یه موزیک غمگین فرستادم، بعد دیدم دلم نمیخواد موزیک غمگین گوش کنی پاکش کردم. یعنی راستشو بخوام بگم، متن موزیکه ترسیدم تو رو یاد کسی جز من بندازه پاکش کردم. دیدم ما که خوبیم خوشیم چه کاریه...؟ حسودم من.
یه وقتایی شب ها اگه از پشت تلفن ازت میخوام زودتر بخوابی، زیاد بیدار نمونی بعد من، اکه یه شبایی هی ازت میپرسم مطمئنی دیگه؟ فقط من تو قلبتم؟ برا اینه که.... ولش کن. فقط بدون من خیلی باور ندارم موجود دوست داشتنی ای باشم، یعنی آدما یه کاری کردن که باورم رو از دست دادم.
اون روز مامان پرسید از کجا میدونی عاشقشی؟ گفتم والا منی که همه رو با زبون تندم رنجوندم، نمیتونم به این آدم از گل نازکتر بگم، برنجه انگار خودم رو رنجوندم. اینارو ول کن، از تو برای کسی حرف میزنم بیشتر دلم برات تنگ میشه. کافیه از تو برای کسی حرف بزنم.
عزیزم دوست داشتنت خیلی قشنگه. من همیشه میگم همه ی آدما، میتونن کسی رو دوست داشته باشن ولی، فقط بعضی آدما دوست داشتنشون قشنگه. تو کافه روبروم نمیشینی، کنارم میشینی که نزدیکتر باشی بهم،
وقتی نیستم یا خوابم، میری سراغ چتهامون، میری سراغ عکس هام، وقتی تو تاکسی نشستی برام لایو لوکیشن میفرستی میگی مواظبم باش، میدونم چرا این کارو می کنی، چون بهت گفته بودم که «مواظبتم»، عاشقانهترین جمله تو دنیاست.
من به همه میگم این نوشته ها مخاطب ندارن اما تو تنها کسی هستی که داستانمون رو میدونی. داستان فروغ و پرویز رو شنیدی؟ من همه ترسم اینه که تو مثل فروغ باشی. رها و سرکش. من همون پرویز نگرانتم، تو اما فروغ نباش... آیدا باش مثل آیدای احمد، مثل سیمین باش، برا جلال. یعنی مثل اونها میخونن نامه هامون رو بعدها؟ خواب دیدم، خواب دیدم صدمین نامه ازدواج کردیم.
چند شب پیش عروسی مرتضی و سدره، وسط مهمونی چشمامو بستم، خودمو خودتو دیدم اون وسط... با یه کت مشکی باهات میرقصیدم، عروسی دوست نزدیکت بشینی یه گوشه با چشمهای بسته فکرو خیال کنی عجیب نیست؟ عادت کردم جایی باهام نیای بشینم تصورت کنم. من بدترین عکسهات رو پاک نمیکنم چون عکسای تو ان، بهترین ایدههای نوشتنم رو تو نوشته هایی که برای تو مینویسم میارم، من... با تو دوباره نوشتنم گرفته، فکر میکنی میرسیم به نامه ی شماره ی صد؟
دلم میخواد تو خیالاتم فکر کنم دخترم شکل توئه، اون روز پرسیدی دوست داری اسم دخترت رو چی بذاری، خواستم برات بنویسم هرچیزی که من رو یاد تو بندازه... رها، نیاز، پناه, نفس. دلم میخواد یه وقت هایی نیاز صدات کنم. انقد که بهت نیاز دارم.
من همیشه گفتم عروسی گرفتن خرج اضافیه، که چی پونصد نفر بیان بشینن بخورن برن؟ با پولش میشه کلی کار کرد. ولی وای از اون روز آخر که دیدمت، هی داشتی میگفتی حواست کجاست؟ حواسم به تو بود ولی نه اینجا، چند سال دیگه، اونجا که با لباس سفیدت کنار من ایستادی، اونجا که اینطوری دیدمت فهمیدم پونصد که هیچی دو هزار نفر باید ببینمون...
میخوام باهات برقصم، میخوام برا یه بارم که شده به یکی از ته دل بگم همسر... به نظرت، به نظرت میرسیم به نامه ی صد...؟ من رقص بلد نیستم، ولی میخوام یاد بگیرم... این نوشته ام رو یادت میمونه؟ نود و هفتمیش رو، با یک کت مشکی برات میخونم. من رقص بلد نیستم، رقص یاد میدی به من...؟
❤️
#امیرعلی_ق
نه منتظر برگشتن کسی هستیم
نه چشم به راه آدم جدید!
ما تنهایی زیستن را از بر شده ایم
و فهمیده ایم به کسی جز خودمان نیاز نداریم...
.
ماهم یک روز دل بستیم
یک روز رفتن جان از بدن را دیدیم
اما آخر کسی برایمان نماند،جز خودمان..
در آیینه نگاه کردیم
تعدادی موی سفید و غم عمیق چشم هایمان توی ذوق میزد...
گذشته رفته بود و آینده نگاهش به تصمیم ما بود...
دل شکسته بودیم و ناامیدی رخنه کرده بود در جانمان
اما گذر زمان ما را قوی تر میکرد...
.
یک روز که ار خواب بیدار شدیم
دیدیم هیچ چیز یادمان نمی آید...
دیدیم سِر شده ایم به این آدم ها و نا مهربانی هایشان...
دیگر دلمان تنگ برای جاده پشت سر نمیشد و دوست داشتن را از یاد برده بودیم...
برای قوی شدن،خون دلها خورده بودیم...خیلی ها تحقیرمان کرده بودن و عده ای ما را ندیدن
اما ما رشد کردیم
و یادگرفتیم برای آنچه نامش زندگیست
نه باید محتاج کسی باشیم نه عاشقش...!
دنیا فقط به آدم هایی نیاز دارد که
بدون آنکه گره بخورد خوشبختیشان به دست کسی،
خودشان بلد باشن شاد زندگی کنند...
مستقل اما خوشحال!
#فرنوش_همتی
@Farnoush_hemati