farzad_hasani | Unsorted

Telegram-канал farzad_hasani - 🥢روزمرگی های فرزاد حسنی

219

گزارشهاى فرزاد حسنى درباره فرهنگ،اجتماع و رويدادهاى مختلف از آمريكا و ساير نقاط جهان

Subscribe to a channel

🥢روزمرگی های فرزاد حسنی

For this is the end
I've drowned and dreamt this moment
So overdue, I owe them
Swept away, I'm stolen

#Adele
🎶Skyfall

Читать полностью…

🥢روزمرگی های فرزاد حسنی

مادرشون یه زنگ رو گذاشته رو میز که وقتی کسی بغل خواست میزنه و بغل میشه😍

‌🆔 @GizmizTel 💯

Читать полностью…

🥢روزمرگی های فرزاد حسنی

آنچه مارک منسن به آن اشاره می‌کند، فراتر از «تقویتِ همدلی» است؛ این، «کیمیایِ» تغییرِ ماهیتِ انسان است.
‏ما، ذاتاً، در «سلولِ انفرادیِ» جمجمه‌یِ خود و تجربیاتِ محدودِ شخصی‌مان به دنیا می‌آییم.
‏«دیگری»، برایِ ما، همیشه یک «موجودِ خارجی»، یک «شیء» یا یک «تهدیدِ» ناشناخته است.
‏«وحشی‌گریِ» اروپا (و هر وحشی‌گریِ دیگری در تاریخ) از همین‌جا ریشه می‌گیرد؛ از «ناتوانیِ مطلق در تصورِ دردِ دیگری».
‏ما برایِ کشتن، تحقیر، یا بی‌احترامی به «دیگری»، ابتدا باید او را در ذهنِ خود «مسخ» کنیم؛
‏باید او را از «انسان بودن» خلع کنیم.
‏و اینجاست که «داستان» (رمان، فیلم، کتاب) وارد می‌شود. داستان، «همدلی» را «تقویت» نمی‌کند؛ داستان، «عملِ مقدسِ حلول» را انجام می‌دهد.
‏وقتی «مرد نامرئی» را می‌خوانید، شما «دردِ سیاه‌پوستان» را «نمی‌فهمید»؛ شما برایِ مدتی، «تبدیل» به آن مردِ نامرئی می‌شوید. شما جهان را از چشمانِ او می‌بینید و دردِ او را در روحِ خود «زندگی» می‌کنید.
‏این، «جادویِ» داستان است ؛ داستان، «دیگریِ» ناشناخته را برمی‌دارد و او را به «منِ» شناخته‌شده تبدیل می‌کند.
‏و چالشِ روان اینجاست ؛
‏شما دیگر نمی‌توانید کسی را که «روحش» را در درونِ خود «میزبانی» کرده‌اید، به راحتی «مسخ» یا «تحقیر» کنید.
‏اروپا و....متحول شد، نه چون «اطلاعاتِ» بیشتری کسب کرد، بلکه چون «انسان‌هایِ» بیشتری را در روحِ خود «زندگی» کرد. این، تنها راهِ نجاتِ ما از «روزمرگیِ» خودخواهی‌هایِ شخصی‌مان است.

Читать полностью…

🥢روزمرگی های فرزاد حسنی

در ۱۶ مه ۱۸۷۸، آلیوشا فرزند سه ساله داستایفسکی در پی حمله صرع فوت کرد و چند روز بعد داستایفسکی برای التیام مرگ آلیوشا همراه با سولوویف در بازدید از صومعه اپتینا پوستین با آمبروز پیر صومعه، ملاقات کرد، او به داستایفسکی گفت: گریه کن و تسلی مجوی، گریه کن.

Читать полностью…

🥢روزمرگی های فرزاد حسنی

مستند «فروغ فرخزاد»
کارگردان ناصر تقوایی

Читать полностью…

🥢روزمرگی های فرزاد حسنی

ایستگاه بیشه، لرستان

‏📸 : Ahmad mostafapour

Читать полностью…

🥢روزمرگی های فرزاد حسنی

چوپان و پسرانش در ارتفاعات لاچینِ قره‌باغ
‏سال ۱۹۸۰
‏Qarakeçdi (Garakechdi

Читать полностью…

🥢روزمرگی های فرزاد حسنی

🎯🪐🍁🎶 @Farzad_Hasani

Читать полностью…

🥢روزمرگی های فرزاد حسنی

اگر هنوز من آوازِ آخرینِ تو ام
بخوان مرا و مخوان جز مرا...

🔗
@ravanesalemm

Читать полностью…

🥢روزمرگی های فرزاد حسنی

تا حالا شده بارون بیاد و یه بوی خاص به مشامت بخوره، بعد یهو غرق خاطره و آرامش بشی؟

این بو یه اسم داره: پتریکور (Petrichor)
وقتى بارون روى خاك خشك مى‌باره، باكترى‌هاى خاكى موادى به اسم ژئوسمين (Geosmin) آزاد مى‌كنن.
ژئوسمين + روغن‌هاى گياهى =همون بوى خاص،
اين بو براى مغز ما حس امنيت و  آرامش ايجاد میكنه؛ حالا چرا؟
چون از زمان اجدادمون، بوى بارون يعنى:
آب و غذا در راهه
زمين زنده شده
زمان رشد و بقاست.
و اين خاطره‌ها توى ژن‌هامون مونده!
جالب تر اينكه مغز ما به ژئوسمين حساسيت خيلى بالايى داره. و ما مى تونيم اين بورو حتى در غلظت خيلى كم تشخيص بديم.

‌🆔 @GizmizTel 💯

Читать полностью…

🥢روزمرگی های فرزاد حسنی

نقاشی دیواری در محوطه باز انباری در غرب لس آنجلس

Читать полностью…

🥢روزمرگی های فرزاد حسنی

نخستین عشق درناک ترین عشقهاست.
‏جوان ترین عشق،پر التهاب ترین عشقهاست.اینک نطفه ی آدمیت ما بسته میشود.اینک لحظه ی بشری بودن تعالی ما آغاز میشود و منکه پرواز نمیدانم
‏مثل جوجه ی کبوتری بالهای سنگین خود را با تمام توانایی ام برهم میکوبم و میخواهم پرواز کنم.
‏⁧ #شب_هول⁩
#هرمز_شهدادی

Читать полностью…

🥢روزمرگی های فرزاد حسنی

🎯🪐🍁🎶 @farzad_hasani

Читать полностью…

🥢روزمرگی های فرزاد حسنی

امروز كارهاى زيادى دارم؛ بايد حافظه‌ام را سلاخى كنم، روح‌ام را منجمد كنم، و سپس بياموزم كه دوباره زندگی كنم…


آنا آخماتووا

Читать полностью…

🥢روزمرگی های فرزاد حسنی

«بغض گلوی همه را گرفته بود، اما چون اجازه نداشتند گریه‌کنند، به جای آن همگی دست مفصلی زدند. هیچ‌کس جرات نکرد به عنوان اولین نفر دست نزند.»
‏سرزمین گوجه‌های سبز، هرتا مولر، میرزاصالح، نشر مازیار

Читать полностью…

🥢روزمرگی های فرزاد حسنی

@MusicFinder19Bot | info

Читать полностью…

🥢روزمرگی های فرزاد حسنی

❗️فیلم‌مستند کمیاب «تشییع جنازه اسقف ملیک-تانگیان»
▪️کارگردان: جانی باغداساریان و سیمیک کنستانتین
▫️محصول: ایران، ۱۳۲۸ خورشیدی
▪️این فیلم مستند؛ گزارشی‌ است از دو روز انتقال پیکر اسقف از خلیفه‌گری تبریز به کلیسای مریم مقدس در محله ارمنی‌نشین قلعه (قالا) تبریز و روز بعد، انتقال از آن‌جا به قبرستان ارامنه تبریز برای خاک‌سپاری. ملیک-تانگیان در خلال جنگ‌های جهانی اول و دوم به مدت چهل‌سال سمت خلیفه‌گری ارامنه آذربایجان (۱۹۴۸-۱۹۱۲) را برعهده داشت. اسقف ملیک-تانگیان در سال ۱۹۴۸م (۱۳۲۷ش) در تبریز در سن هشتادودو سالگی درگذشت. در مدت سی‌و‌هفت‌سالی که ملیک-تانگیان رهبر دینی خلیفه‌گری آذربایجان بود، حیات اجتماعی، آموزشی، فرهنگی و سازندگی ارامنه آذربایجان ایران به رشد و شکوفایی رسید. این دوره مقارن با بسته‌شدن مدارس ارامنه به دستور رضاشاه و شرایط دشوار اجتماعی بود.

@artchanel

Читать полностью…

🥢روزمرگی های فرزاد حسنی

آیا خواندن رمان و کتاب‌های داستانی فایده‌ای هم دارد؟
‏این سوالی‌ست که مارک منسن نویسنده آمریکایی می‌پرسد و جوابش آن‌قدر تكان‌دهنده است که، ادعای وجود اروپای آزاد امروز به همین پاسخ مربوط است.

‏منسن می‌گوید:
‏وقتی جوان‌تر بودم فکر می‌کردم خواندن داستان، وقت تلف کردن است اما معلم دبیرستانم یک جمله‌ی درخشانی گفت، که در آن زمان معنیش را نمی‌فهمیدم.

‏معلمم گفت: «ما داستان‌ها را می‌خوانیم چون هیچ‌وقت به اندازه‌ی کافی فرصت نداریم تا مردم را بشناسیم!»

‏این جمله یک حقیقت پرمغز دارد.
‏منسن می‌گوید؛ ما آدم‌های زندگی‌مان را خودمان انتخاب می‌کنیم، یعنی دوست داریم با افرادی دوست بشویم که علایق، دیدگاه‌ها و تجارب مشترکی با ما دارند.
‏چرا؟ چون با تفاوت در سلیقه و تفکر، میانه‌ی خوبی نداریم.
‏داستان‌ها دقیقاً این‌جا به دادمان می‌رسند.

‏داستان‌سرایی در هر شکلی، چه فیلم، چه کتاب، یا هم‌صحبتی با دیگران، محک خوبی است که آدم‌ها را وادار می‌کند تا فراتر از چارچوب تجربه‌های محدودشان فکر کنند و ببینند بقیه‌ی آدم‌ها با افکار و سلایق مختلف، چه نظراتی ممکن است داشته باشند و در این باب، مثال خوبی می‌زند.

‏مارک منسن می‌گوید؛ من خودم هرگز درد سیاه‌پوستان آمریکایی را نفهمیدم تا این‌که کتاب «مرد نامرئی» را خواندم
‏و اینکه، هیچ ذهنیتی نسبت به وقایع غیر احساسی جنگ نداشتم تا وقتی که کتاب «در جبهه‌ی غرب خبری نیست» را خواندم.

‏این یعنی تقویت همدلی! اما چرا مهم است؟
‏منسن پاسخ جالبی دارد...

‏او می‌گوید؛ تا قبل از قرن هجده، اروپا به طرز عجیبی وحشی بود. اما وقتی دستگاه چاپ اختراع شد و کتاب‌ها در دسترس مردم قرار گرفتند، این شرایط آرام آرام شروع به تغییر کرد.
‏چرا؟
‏چون مردم شروع به خواندن کردند، و مطالعهْ، نیروی همدلی و دغدغه‌مندی را در آن‌ها بیدار کرد و...
‏حالا اروپایی‌ها فهمیده بودند چرا آزادی‌های فردی مهم است؟،
‏چرا احترام به حقوق دیگری که شاید عقیده‌ای متفاوت با من داشته باشد، در نهایت به نفع خودمان است؟
‏چطور باید دولت‌مردها را پاسخ‌گو کرد؟ و...

‏در واقع اروپا با مطالعه کردن، خواندن و اندیشیدن، متحول شد.

‏⁧ #مجله_ادبی_سیاه_مشق⁩

Читать полностью…

🥢روزمرگی های فرزاد حسنی

«سعدی! چو جورش می‌بری نزدیک او دیگر مرو»
ای بی‌بصر! من می‌روم؟ او می‌کشد قلاب را

Читать полностью…

🥢روزمرگی های فرزاد حسنی

آرامگاه کوروش و کهکشان راه شیری

Читать полностью…

🥢روزمرگی های فرزاد حسنی

با خودش گفت:
«گرم است! و سایه‌ای به من برسانید!»
و چه فراموشکارند آنان که صلیب تنهایی خود بر دوش می کشند!

Читать полностью…

🥢روزمرگی های فرزاد حسنی

در مراسم تدفین ناصر تقوایی چنان که وصیت کرده بود، بدرقه‌کنندگان لباس سفید بر تن داشتند. خبری از روحانی دینی و واژگان رسمی مرگ نبود. به جایش موسیقی جنوبی نواخته شد. ریتم زیبای خاک و دریا؛ یعنی زیباترین روی زندگی.
این آخرین اثر زیبای هنرمندی بود که وداعش را باشکوه و خرد کارگردانی کرد. اگرچه عنوان اثر «وداع» بود اما هنرمند برجسته آن را به سلامی به زندگی بدل کرد. با لباس سفید و موسیقی خاک و دریا و شاهنامه و دست زدن و بندر و شرجی و عرقِ کار.
او چنان زیبا وداعش را کارگردانی کرد که مرگ به‌جای «آیینِ اطاعت»، به «آیینِ زیستن» بدل شد.
این مراسم نشانه‌ی کوچکی از یک تحول بزرگ است: جامعه‌ای که دارد جرأت می‌کند مرگ را هم از چنگ ایدئولوژی پس بگیرد.
تمام فیلم‌ها را نگاه کردم. همه چیز از وصیت دفن با تابوت گرفته تا موسیقی و ... نشانه‌ای بود از دگرگونی بنیادین در ضمیر جمعی جامعه ایران. گذار از دینِ نهادمند به سوی معنویتِ انتخابی و انسانی.
«ایده‌ی ناظر» در آخرین کارگردانی هنرمند با هنرمندی تحسین‌برانگیز همسرش و نزدیکانش، «آزادی» بود.
پیامی آشکار که دیگر نمی‌توانید نحوه‌ی مردن ما را به ابژه‌ی ایدئولوژیک بدل کنید.
انتخاب رنگ سفید که لباس بدرقه‌ی ایرانیان پیش از اسلام بود و خواندن شاهنامه و سرود «ای ایران» بدل به «کنش نمادین آزادی» شد؛ حرکتی آرام اما ژرف، که به قدرت حاکم نشان داد که قدرت واقعی دست کیست.
این، اتفاق کوچکی نیست که مردم، آهسته ولی پیوسته، دین را از انحصار روحانیت و نهاد بیرون می‌کشند و به قلمرو «معنوییت در تجربه‌ی شخصی» برمی‌گردانند.
این همان تغییری‌ست که سال‌هاست در لایه‌های زیرین جامعه جریان دارد: مردم دیگر برای معنویت، به نسخه‌های رسمی تکیه نمی‌کنند. آن‌ها در موسیقی، در طبیعت، در دوستی و حتی در سکوت، نوعی ایمانِ تازه می‌جویند؛ ایمانی که در آن ترس، دستور و دوزخ و بهشتِ وعده‌داده‌شده، راه ندارد.
هنرمند در آخرین اثرش نشان داد که چگونه جامعه دارد آیین‌های خودش را بازمی‌سازد؛ آیین‌هایی که نه از آسمان می‌آیند، بلکه از زمین، از تجربه‌ی زیسته، از بدن و حافظه‌ی جمعیِ زخمی.
نشان داد ایمان از «آنچه باید باور کرد»، بدل شده «به آنچه می‌توان زیست.»
این مراسم لبخند به جهان نوینی بود که قدرت از آن بیرون رفته و معنا به آن بازگشته است. درست در همان لحظه که موسیقی جنوب در خاک پیچید، می‌شد شنید که جامعه ایران، آرام و چون همیشه صبور، دارد می‌گوید:
ما زبان شما را دیگر نمی‌خواهیم؛ ما حتی مرگ‌مان را به زبانِ خودمان، زندگی می‌کنیم.
«زهرا عبدی»


#ناصر_تقوایی

/channel/Abdinovelist

Читать полностью…

🥢روزمرگی های فرزاد حسنی

میگم تموم شاعرا، برای تو غزل بگن
میگم تموم خنده‌ها، سهم لبای تو بشن

Читать полностью…

🥢روزمرگی های فرزاد حسنی

ببیند خدا چقدر قشنگ چید براش...

داستان جالب و شنیدنی اوزجان دنیز که چجوری خواننده شد و به محبوبیت رسید و شد یکی از خوانندگان معروف ترکیه

🆔 @GizmizTel 💯

Читать полностью…

🥢روزمرگی های فرزاد حسنی

‏Ac-Cent-Tchu-Ate the Positive Aretha Franklin

Читать полностью…

🥢روزمرگی های فرزاد حسنی

آیا به سمت پوست اندازی پیش می‌رویم؟
شهریور ۱۴۰۴ ، کنسرت سیروان خسروی و گروه ایهام در محوطه باز کاخ نیاوران

Читать полностью…

🥢روزمرگی های فرزاد حسنی

❗️سالن بزرگ و عجیب تئاتر در چین و قابلیت تغییر دکور در چند ثانیه!
▪️تالار بزرگ مرکز فرهنگی شهر چونگ‌چینگ چین - در کنار رود یانگ‌تسه - که در سال ۲۰۲۱ ساخته شد. طراحی بیرونی آن شبیه نوارهای روان و مواج است که نمادی از رودها و کوه‌های شهر است. مهم‌ترین بخش ساختمان سالن اصلی با ظرفیت دوهزار نفر است. این سالن به‌گونه‌ای طراحی شده که ستون ندارد و همه‌ی صندلی‌ها دید مستقیم به صحنه دارند. صحنه‌ی سالن دارای تجهیزات بسیار پیشرفته است: سکوی مرکزی گردان، سکوهای بالا و پایین‌بر، سیستم‌های هیدرولیکی و ابزارهای موتوردار برای تغییر سریع دکور است! برای صدا هم از پوشش‌های چوبی طبیعی، بازتاب‌دهنده‌های قابل تنظیم و جذب‌کننده‌های مخفی استفاده شده تا هم برای اپرا و کنسرت‌های کلاسیک و هم برای اجراهای چندرسانه‌ای مناسب باشد. اطراف سالن هم اتاق‌های کنترل و یک سیستم دیجیتال مدیریت پشت‌صحنه وجود دارد که نورپردازی، صدا و تجهیزات مکانیکی را یکپارچه و متمرکز کنترل می‌کند.

‏@artchanel

Читать полностью…

🥢روزمرگی های فرزاد حسنی

📟 Channel ID: @BehMelody

Читать полностью…

🥢روزمرگی های فرزاد حسنی

هفته‌ی قبل فرصت تماشای بخش دوم نمایش «داش آکل به گفته‌ی مرجان » به نویسندگی و کارگردانی بهرام بیضایی را داشتم که در برکلی امریکا روی صحنه رفت
( با بازی مژده شمسایی).
برگزار کننده ، مرکز مطالعات ایرانیان دانشگاه استنفورد بود .چندروز قبل از تماشای نمایش ، فیلم داش آکل کیمیایی را دیدیم و بنظرم قصه ، پرداخت ساده ای داشت ، جاذبه و کشش فیلم برای بیننده‌ی امروزی خیلی کم بود درحالیکه روایت بیضایی پیچیدگی بسیار داشت .این نمایش به گفته‌ی جناب بیضایی پاسخی بود برای پرسش هایی که با دیدن فیلم داش آکل برایش پیش امده بود .
مهبانو- مادر مرجان در کودکی با کمک داش‌آکل از شر متجاوزی کریه‌المنظر گریخته و به رسم ان زمان که مرد غریبه نباید نام دختر را بداند خود را به نام  «مرجان» به او معرفی کرده بود و داش‌آکل همواره به عنوان یک‌ اَبَر مرد و منجی در خاطر مهبانو می‌مانَد تا جایی که نام دخترش را مرجان می‌گذارد . حالا پس از سال‌ها در حالی‌که به سوگ همسر نشسته، با وصیت همسر ، داش اکل متولی اموال و ناموس وی می شود و با دیدن داش‌آکل یاد آن منجی خیال‌انگیز در دلش تازه می شود .
داش آکل نیز بین منجی- پدر و عشق بین دو مرجان‌سرگردان است و‌مهبانو هم در کشمکش با عشق مادری ازیکسو‌وعشق به منجی ازسوی دیگر !
بهتر است پایان قصه بازگو‌نشود تا انشاالله فرصت دیدار برای دوستان پیش آید .
داش اکل بیضایی یک اجرای سه ساعته و بی نظیربود در همه‌ی ابعاد ،
بازیگران غیرحرفه ای ولی پرتوان .
یک دیالوگ نمایش بیش از همه در ذهنم‌نشست : انجا که طوطیِ داش آکل آوا سر
می دهد : «مرجان ، عشق تو مرا کشت »، مرجانِ جوان رو به مادرمی پرسد : مادرجان ، بامن بود یا باتو؟!
به این ترتیب باردیگر عشق داش آکل در راز و رمز باقی
می ماند .
شاید روزی جناب بیضایی و یا یکی مثل او قصه‌ی دیگری از داش آکل بسازد .
گفتنی است این نمایش را جناب بیضایی در دوران بیماری سختی که با آن دست و‌پنجه نرم می کنند و در رفت و آمد از بیمارستان به صحنه به اجرا در اوردند که این بخشِ زندگی خارج از صحنه‌ی ایشان برایم تحسین برانگیز بود .
🌸جای دوستان هنرمند و دوستداران تئاتر و سینما خالی .
(مریم خداپرست/مرداد۱۴۰۴)

Читать полностью…

🥢روزمرگی های فرزاد حسنی

❗️فریدون هویدا از خودکشی صادق هدایت در پاریس می‌گوید!
▪️گفتگوکننده: ناخدا حمید احمدی

@artchanel

Читать полностью…
Subscribe to a channel