برایم از روشنایی بگو عزیزم خورشید را با چشمهایت روشن کن کافه نادری کانال شعر و موسیقی برای ارتباط با ادمین و ارائه نظرات و پیشنهادات @siahati
خون در زمین فرو نرفت. روی زمین پخش شد، از زیر هر سنگ جوشید و جوشید و به راه افتاد. هرکس آن را میدید میفهمید جایی بیگناهی را کشتهاند.
#سوگ سیاوش
#شاهرخ مسکوب
@fatimasiahati
جهان پر از رنج است؛
با این حال
درختان گیلاس شکوفه میدهند
#نوروز_1402
#کوبایاشی_ایسا
| 小林一茶 |
@fatimasiahati
مگر چه میخواهم از وطن؟
جز لقمهای نان و خیالی آسوده.
چه میخواهم؟
جز تکهای آفتاب و
بارانی که آهسته ببارد.
جز پنجرهای که رو به عشق و آزادی گشوده شود.
مگر چه خواستم از وطن که از من دریغش کردند؟
آه ای میهن مغموم
وطن از پا افتاده
بدرود
بدرود...
#شیرکو_بیکس
@fatimasiahati
خب، یه موقعی، فقط تاریکی بود.
حالا اگه از من بپرسی،
میگم که روشنایی داره پیروز میشه.
➖ True Detective (S1) (2014)
➖ Cary Fukunaga
@fatimasiahati
❑ بر کدام جنازه زار میزند...
بر کدام جنازه زار میزند این ساز؟
بر کدام مُردهی پنهان میگرید
این سازِ بیزمان؟
در کدام غار
بر کدام تاریخ میموید این سیم و زِه،
این پنجهی نادان؟
بگذار برخیزد مردمِ بیلبخند
بگذار برخیزد!
زاری در باغچه بس تلخ است
زاری بر چشمهی صافی
زاری بر لقاحِ شکوفه بس تلخ است
زاری بر شراعِ بلندِ نسیم
زاری بر سپیدارِ سبزبالا بس تلخ است.
بر برکهی لاجوردینِ ماهی و باد چه میکند این مدیحهگوی تباهی؟
مطربِ گورخانه به شهر اندر چه میکند
زیرِ دریچههای بیگناهی؟
بگذار برخیزد مردمِ بیلبخند
بگذار برخیزد!
#احمد_شاملو
@fatimasiahati
سکوت، دسته گلی بود
میان حنجره ی من
ترانهی ساحل،
نسیم بوسهی من بود و پلک باز تو بود.
بر آب ها پرندهی باد،
میان لانه ی صدها صدا پریشان بود.
بر آب ها،
پرنده، بی طاقت بود.
صدای تندر خیس،
و نور، نورتر آذرخش،
در آب، آینهای ساخت
که قاب روشنی از شعلههای دریا داشت.
نسیم بوسه و
پلک تو و
پرندهی باد،
شدند آتش و دود
میان حنجرهی من،
سکوت، دسته گلی بود
#یدالله_رویایی
@fatimasiahati
. سومین نشست شعر تولدی دیگر در اولین جمعهی شهریور (۴ شهریور ۱۴۰۱) ساعت ۱۶ الی ۱۸ در تماشاخانهی شانو برگزار خواهد شد. سخنران این نشست شعر، دکتر فرزان سجودی خواهد بود. در این برنامه سینا جهاندیده، ستار جانعلیپور ،شوکا حسینی، آرزو رضاییمجاز، نیر فرزین و آرمان میرزانژاد هر کدام به مدت ده دقیقه شعر خواهند خواند. #فرزان_سجودی #شوکا_حسینی #سینا_جهاندیده #ستار_جانعلیپور #آرزو_رضاییمجاز #نیر_فرزین #آرمان_میرزانژاد ورود برای علاقهمندان آزاد است. پانوشت: محل برگزاری جلسهی ما تغییر کرده است، لطفا به نشانی روی پوستر دقت کنید.
@fatimasiahati
سایه به خاک افتاد
امیر هوشنگ ابتهاج متخلص به سایه در سن ۹۴ سالگی با زندگی خداحافظی کرد.
سایه ۱۸ مرداد ۱۴۰۱ بدورد حیات گفت. آلما مایکیال، همسر ابتهاج نیز در ۱۸ اسفند ۱۴۰۰ (۵ ماه پیش) چهره در نقاب خاک کشید. یادشان گرامی باد.
ﺍﺭﻏﻮﺍﻥ ﺷﺎﺧﻪ ﻫﻤﺨﻮﻥ ﺟﺪﺍ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﻣﻦ
ﺁﺳﻤﺎﻥ ﺗﻮ ﭼﻪ ﺭﻧﮓ ﺍﺳﺖ ﺍﻣﺮﻭﺯ؟
ﺁﻓﺘﺎﺑﯽ ﺳﺖ ﻫﻮﺍ؟
ﯾﺎ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﺳﺖ ﻫﻨﻮﺯ ؟
ﻣﻦ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﮔﻮﺷﻪ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺩﻧﯿﺎ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺍﺳﺖ
ﺁﻓﺘﺎﺑﯽ ﺑﻪ ﺳﺮﻡ ﻧﯿﺴﺖ
ﺍﺯ ﺑﻬﺎﺭﺍﻥ ﺧﺒﺮﻡ ﻧﯿﺴﺖ
ﺁﻧﭽﻪ ﻣﯽ ﺑﯿﻨﻢ ﺩﯾﻮﺍﺭ ﺍﺳﺖ
ﺁﻩ ﺍﯾﻦ ﺳﺨﺖ ﺳﯿﺎﻩ
ﺁﻧﭽﻨﺎﻥ ﻧﺰﺩﯾﮏ ﺍﺳﺖ
ﮐﻪ ﭼﻮ ﺑﺮ ﻣﯽ ﮐﺸﻢ ﺍﺯ ﺳﯿﻨﻪ ﻧﻔﺲ
ﻧﻔﺴﻢ ﺭﺍ ﺑﺮ ﻣﯽ ﮔﺮﺩﺍﻧﺪ
ﺭﻩ ﭼﻨﺎﻥ ﺑﺴﺘﻪ ﮐﻪ ﭘﺮﻭﺍﺯ ﻧﮕﻪ
ﺩﺭ ﻫﻤﯿﻦ ﯾﮏ ﻗﺪﻣﯽ ﻣﯽ ﻣﺎﻧﺪ
ﮐﻮﺭﺳﻮﯾﯽ ﺯ ﭼﺮﺍﻏﯽ ﺭﻧﺠﻮﺭ
ﻗﺼﻪ ﭘﺮﺩﺍﺯ ﺷﺐ ﻇﻠﻤﺎﻧﯿﺴﺖ
ﻧﻔﺴﻢ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﺩ
ﮐﻪ ﻫﻮﺍ ﻫﻢ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺯﻧﺪﺍﻧﯽ ﺳﺖ
ﻫﺮ ﭼﻪ ﺑﺎ ﻣﻦ ﺍﯾﻨﺠﺎﺳﺖ
ﺭﻧﮓ ﺭﺥ ﺑﺎﺧﺘﻪ ﺍﺳﺖ
ﺁﻓﺘﺎﺑﯽ ﻫﺮﮔﺰ
ﮔﻮﺷﻪ ﭼﺸﻤﯽ ﻫﻢ
ﺑﺮ ﻓﺮﺍﻣﻮﺷﯽ ﺍﯾﻦ ﺩﺧﻤﻪ ﻧﯿﻨﺪﺍﺧﺘﻪ ﺍﺳﺖ
ﺍﻧﺪﺭ ﺍﯾﻦ ﮔﻮﺷﻪ ﺧﺎﻣﻮﺵ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﺷﺪﻩ
ﮐﺰ ﺩﻡ ﺳﺮﺩﺵ ﻫﺮ ﺷﻤﻌﯽ ﺧﺎﻣﻮﺵ ﺷﺪﻩ
ﯾﺎﺩ ﺭﻧﮕﯿﻨﯽ ﺩﺭ ﺧﺎﻃﺮ ﻣﻦ
ﮔﺮﯾﻪ ﻣﯽ ﺍﻧﮕﯿﺰﺩ
ﺍﺭﻏﻮﺍﻧﻢ ﺁﻧﺠﺎﺳﺖ
ﺍﺭﻏﻮﺍﻧﻢ ﺗﻨﻬﺎﺳﺖ
ﺍﺭﻏﻮﺍﻧﻢ ﺩﺍﺭﺩ ﻣﯽ ﮔﺮﯾﺪ
ﭼﻮﻥ ﺩﻝ ﻣﻦ ﮐﻪ ﭼﻨﯿﻦ ﺧﻮﻥ ﺁﻟﻮﺩ
ﻫﺮ ﺩﻡ ﺍﺯ ﺩﯾﺪﻩ ﻓﺮﻭ ﻣﯽ ﺭﯾﺰﺩ
ﺍﺭﻏﻮﺍﻥ
ﺍﯾﻦ ﭼﻪ ﺭﺍﺯﯾﺴﺖ ﮐﻪ ﻫﺮ ﺑﺎﺭ ﺑﻬﺎﺭ
ﺑﺎ ﻋﺰﺍﯼ ﺩﻝ ﻣﺎ ﻣﯽ ﺁﯾﺪ؟
ﮐﻪ ﺯﻣﯿﻦ ﻫﺮ ﺳﺎﻝ ﺍﺯ ﺧﻮﻥ ﭘﺮﺳﺘﻮﻫﺎ ﺭﻧﮕﯿﻦ ﺍﺳﺖ
ﻭﯾﻦ ﭼﻨﯿﻦ ﺑﺮ ﺟﮕﺮ ﺳﻮﺧﺘﮕﺎﻥ
ﺩﺍﻍ ﺑﺮ ﺩﺍﻍ ﻣﯽ ﺍﻓﺰﺍﯾﺪ؟
ﺍﺭﻏﻮﺍﻥ ﭘﻨﺠﻪ ﺧﻮﻧﯿﻦ ﺯﻣﯿﻦ
ﺩﺍﻣﻦ ﺻﺒﺢ ﺑﮕﯿﺮ
ﻭﺯ ﺳﻮﺍﺭﺍﻥ ﺧﺮﺍﻣﻨﺪﻩ ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ ﺑﭙﺮﺱ
ﮐﯽ ﺑﺮ ﺍﯾﻦ ﺩﺭﺩ ﻏﻢ ﻣﯽ ﮔﺬﺭﻧﺪ ؟
ﺍﺭﻏﻮﺍﻥ ﺧﻮﺷﻪ ﺧﻮﻥ
ﺑﺎﻣﺪﺍﺩﺍﻥ ﮐﻪ ﮐﺒﻮﺗﺮﻫﺎ
ﺑﺮ ﻟﺐ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﯼ ﺑﺎﺯ ﺳﺤﺮ ﻏﻠﻐﻠﻪ ﻣﯽ ﺁﻏﺎﺯﻧﺪ
ﺟﺎﻥ ﮔﻞ ﺭﻧﮓ ﻣﺮﺍ
ﺑﺮ ﺳﺮ ﺩﺳﺖ ﺑﮕﯿﺮ
ﺑﻪ ﺗﻤﺎﺷﺎﮔﻪ ﭘﺮﻭﺍﺯ ﺑﺒﺮ
ﺁﻩ ﺑﺸﺘﺎﺏ ﮐﻪ ﻫﻢ ﭘﺮﻭﺍﺯﺍﻥ
ﻧﮕﺮﺍﻥ ﻏﻢ ﻫﻢ ﭘﺮﻭﺍﺯﻧﺪ
ﺍﺭﻏﻮﺍﻥ ﺑﯿﺮﻕ ﮔﻠﮕﻮﻥ ﺑﻬﺎﺭ
ﺗﻮ ﺑﺮﺍﻓﺮﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺵ
ﺷﻌﺮ ﺧﻮﻧﺒﺎﺭ ﻣﻨﯽ
ﯾﺎﺩ ﺭﻧﮕﯿﻦ ﺭﻓﯿﻘﺎﻧﻢ ﺭﺍ
ﺑﺮ ﺯﺑﺎﻥ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺵ
ﺗﻮ ﺑﺨﻮﺍﻥ ﻧﻐﻤﻪ ﻧﺎﺧﻮﺍﻧﺪﻩ ﯼ ﻣﻦ
ﺍﺭﻏﻮﺍﻥ ﺷﺎﺧﻪ ﻫﻤﺨﻮﻥ ﺟﺪﺍ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﻣﻦ
#هوشنگ_ابتهاج
@fatimasiahati
ادامه از فرستهی بالا
سالروز شهادت میرزا جهانگیرخان صور اسرافیل مناسبت پرمقتضایی برای انتخاب روز خبرنگار است. میرزا جهانگیرخان صور اسرافیل به دلایل متعدد و مجموع شرایط، گزارهی مناسبی برای نمادسازی در عرصهی رسانهای داخل است که با تکریم و تکرار نام این چهرهی معتبر تاریخ روزنامهنگاری، فینفسه به تحکیم مبانی آرمانی جامعهی رسانهای تاکید میگردد.
پانویس:
۱. محمد باقر مؤمنی، صوراسرافیل، مجله: «نامه انجمن کتابداران ایران» دوره هفتم، بهار ۱۳۵۳ - شماره ۱، برگهای پنچم و ششم
۲.همان
۳. محمد باقر مؤمنی، صوراسرافیل، مجله: «نامه انجمن کتابداران ایران» دوره هفتم، بهار ۱۳۵۳ - شماره ۱، برگهای ۱۱ و ۱۲
۴. رکن الدین خسروی، راه سواران آزادی، یادی از: جهانگیرخان صور اسرافیل، چیستا، خرداد ۱۳۶۷، شماره ۵۰، برگ ۸۱۴
@fatimasiahati
دومین نشست شعر تولدی دیگر، روز جمعه هفتم مرداد ماه ۱۴۰۱ در خانهی هنر سپندارمذ برگزار شد.
سخنران این برنامه دکتر روحانگیز کراچی بود.
کراچی در این نشست به اندیشهنگاران زن ایران و پیشینهی هزار سال شعر و خرد توسط آنان پرداخته و با بررسی نقش و جایگاه تاریخی زنان در عرصهی شعر و ادبیات بحث خود را به پایان برد.
در این برنامه لیلا صادقی، سعدی گلبیانی، آتفه چهارمحالیان، رهام سعیدینیا و پریسامامی به شعرخوانی پرداختند.
#نشست_شعر_تولدی_دیگر
@fatimasiahati
چراغی به دستام چراغی در برابرم.
من به جنگِ سیاهی میروم.
گهوارههای خستهگی
از کشاکشِ رفتوآمدها
بازایستادهاند،
و خورشیدی از اعماق
کهکشانهای خاکستر شده را روشن میکند.
فریادهای عاصیِ آذرخش ــ
هنگامی که تگرگ
در بطنِ بیقرارِ ابر
نطفه میبندد.
و دردِ خاموشوارِ تاک ــ
هنگامی که غورهی خُرد
در انتهای شاخسارِ طولانیِ پیچپیچ جوانه میزند.
فریادِ من همه گریزِ از درد بود
چرا که من در وحشتانگیزترینِ شبها آفتاب را به دعایی نومیدوار طلب میکردهام
تو از خورشیدها آمدهای از سپیدهدمها آمدهای
تو از آینهها و ابریشمها آمدهای.
در خلئی که نه خدا بود و نه آتش، نگاه و اعتمادِ تو را به دعایی نومیدوار طلب کرده بودم.
جریانی جدی
در فاصلهی دو مرگ
در تهیِ میانِ دو تنهایی ــ
[نگاه و اعتمادِ تو بدینگونه است!]
شادیِ تو بیرحم است و بزرگوار
نفسات در دستهای خالیِ من ترانه و سبزیست
من
برمیخیزم!
چراغی در دست، چراغی در دلام.
زنگارِ روحام را صیقل میزنم.
آینهیی برابرِ آینهات میگذارم
تا با تو
ابدیتی بسازم.
A light in my hand
a light across from me
I go to war with blackness.
The cradles of exhaustion
have halted
the back-and-forth of their rocking,
and a sun from the depths
illuminates galaxies turned ash-grey.
Subversive blasts of the lightning —
all the while hail
in the hyperactive womb of the cloud
is conceived.
And the imperceptible hurt of the vine —
as small, unripe grapes
sprout at the outer end of its long, coiling boughs.
My scream was aimed entirely at the evasion of hurt
for I would, in the most appalling of nights, seek out the sun
with a disheartened prayer.
You have come from the suns, have come from the daybreaks
you have come from the mirrors and from the silken cloths.
In an abyss without God or fire, I sought out your gaze and your
confidence with a disheartened prayer.
A serious matter
in the breach between two perishings
in the void between two solitudes —
(your gaze and your confidence is of this caliber!)
Your delirium is merciless and exalted
your breath within my bare hands is rhapsody and greenness
I arise!
A light in my hand
a light in my heart
I polish the rust off my soul
and place a mirror across from your mirror
so as to create an eternity of you.
#احمد_شاملو
برگردان به انگلیسی: #جیسون_بهبک_محقق | Jason Bahbak Mohaghegh |
از کتاب: Born Upon the Dark Spear"| Contra Mundum Press 2015 |
دوم مرداد، سالروز درگذشت «احمد شاملو»ست. [۲۱ آذر ۱۳۰۴ -- ۲ مرداد ۱۳۷۹]
@fatimasiahati
#موسیقی
Alper Kömürcü: اثری از
نام اثر:Çığ Gibi
@fatimasiahati
ز خاک من اگر گندم برآید
از آن گر نان پزی مستی فزاید
مرا حق از می عشق آفریدهست
همان عشقم اگر مرگم بساید
منم مستی و اصل من می عشق
بگو از می به جز مستی چه آید
#مولوی
@fatimasiahati
امروز ۱۲ جولای،زادروز شاعر بزرگ قرن بیست، پابلو نرودای شیلیایی است.شاید بتوان ادعا کرد که او از میان شاعران معاصر ،پر خوانندهترین و محبوبترین شاعر دنیاست.
نرودا شاعر محبوب من هم هست و منتخبی از اشعار او را به فارسی برگرداندهام با نام «هوا را از من بگیر خندهات را نه»نشر چشمه چنین برمیآید که بر دل دوستداران شعر در کشورم نشسته و آمار چاپ آن تا امروز ۵۷ بار تجدید چاپ است در دو قطع رقعی و جیبی.خاطرات او را هم به نام اعتراف به زندگی به فارسی برگرداندهام که نشر چشمه آن را چاپ کرده و نرودا دوستان از آن استقبال کردهاند.
پست امروز شعری از او به نام «بانو »ست که تقدیمش میکنم به دوستدارانِ شعر و نرودا.
احمد پوری
@fatimasiahati
در خلوت روشن با تو گریستهام
برای خاطر زندگان،
و در گورستانِ تاریک با تو خواندهام
زیباترین سرودها را
زیرا که مردگانِ این سال
عاشقترین زندگان بودهاند.
#شاملو
@fatimasiahati
پاپ از میکل آنژ پرسید
"راز نبوغت را بگو.
چگونه مجسمه داوود، شاهکار تمام
شاهکارها، را ساختی؟"
جواب میکل آنژ این بود" ساده است.
هر چیزی را که داوود نبود تراشیدم."
بیا صادق باشیم. ما به درستی نمیدانیم چه چیزی عامل موفقیت ماست. نمیتوانیم
به دقت بگوییم چه چیزی خوشحالمان میکند. ولی با قطعیت میتوانیم بگوییم چه چیزی موفقیت و شادی ما را نابود میکند.
این درک با وجود سادگیاش، بسیار اساسی است: دانستن منفی(شناخت نبایدها)
بسیار قدرتمندتر از دانستن مثبت
(شناخت بایدها) است.
✍🏻 #رولف_دوبلی
@fatimasiahati
روز خواهد شد
آن روز درمی یابم چرا تمدن،
زنانه است...
و چرا شعر، زنانه است
و چرا نامه های عاشقانه زنانه هستند
و چرا زنان،
هنگامی که عاشقند
به گنجشک و نور
و آتش بدل می شوند...
#نزار_قبانی
@fatimasiahati
آزادی!
کدامین آزادی؟
آزادی، اسبیست خسته و لنگان
که هر روز گلوله بارَش میشود.
میهن!
کدامین میهن؟
خاکی که هر روز چندینبار میکُشیم؟
دشتی که مرده شویخانه شده است؟
کوهی که تابوت گشته است؟
سنگ،گِل،ماسه و ریگی
که بند و زندان زاییده است؟
نمیدانم کدام است میهن؟
کدام است آزادی؟
جویباری که در روز روشن
سرچشمهاش را غارت میکنیم؟
معشوقهای که در خواب
چشمهایش را میرباییم؟
ابری که پیش از باریدن
بارانش را به تاراج میبریم؟
ماهی که در شب چهارده میدزدیم؟
آزادی، اسبیست خسته و لنگان
که هر روز گلوله بارَش میشود…
#شیرکو_بیکس
@fatimasiahati
نامهای مرگ را
همه جز مرگ دیدم
و مرگ نامی
جز مرگ نداشت
یداله رویایی شاعر شعر حجم، میانِ زمان ایستاد.
@fatimasiahati
سومین نشست شعر «تولدی دیگر» روز جمعه، چهارم شهریور در تماشاخانهی شانو برگزار شد.
دکتر فرزان سجودی در بخشی از این نشست با اشاره به نظریهی مرگ مولف، گفت: وقتی از مرگ مولف صحبت میشود در واقع از مرگ یک موضع، جایگاه و موقعیت صحبت میشود و نه این یا آن نویسنده که ممکن است خود با اتخاذ رویکردی انتقادی قرار گرفتن در چنین موقعیتی را نفی کند. وی افزود: قائل شدن این جایگاه برای مولف ناشی از یک گفتمان رسوب شدهی پدرسالار و استبدادی است که پیشفرص آن بر این اصل متکی است که باید معنای متن را در نزد مولف آن جستجو کرد و مولف را چنان پدر متن تلقی میکند و هرگونه تخطی از ارادهی پدر متن را گناه نابخشودنی میداند.
این نظریهپرداز خاطر نشان کرد: اما در واقع هر گاه متنی را مطالعه میکنیم الزاما مولف در کنار ما ننشسته بلکه آن جایگاه و موقعیت تاریخی است که مدام به ما متذکر میشود که حق نداری از این خطوط تخطی کنی. حال باید پرسید روح مولف در چه شخصیت و جایگاههای دیگری حلول میکند، خب به نظرم در جایگاه منتقد در نقش متعارفی که همان گفتمان به او داده است، یعنی نقش دانایی که معنای مورد نظر مولف از متن را بر دیگران آشکار میکند و به شکل عینیتری نقش وکالت مولف غایب را بازی میکند، زیرا منتقد در تلاش است تا واسطهی تثبیت آن معنای مورد نظر مولف باشد! بنابر این در این نقش، منتقد تجلیگاه جایگاه استبدادی مولفی میشود که قرار است به زیرش بکشیم. او گفت: جایگاهی دیگری هم هست که سعی میکند در غیاب مولف این نقش تاریخی را بازی کند، آن هم معلم در مفهوم برساخته در نظم آموزشی است. معلم و نهاد آکادمیک نیز کوشش میکند از موضع قدرت خود را بر متن مسلط کند و از موقعیت سلطه، متن را بر ما آشکار کند.
سجودی ابراز کرد: در نهایت نقد به مثابه برونداد نظام محافظه کار آموزش آکادمیک نمیکوشد خودش را در معرض متن قرار دهد بلکه تلاش میکند متن را تصرف کرده و سپس برای ما قابل مصرف کند. بتا بر این وقتی من میگویم گفتگو با شعر، فرضام بر این است که به جای اینکه از پیش و با ابزارهای سلطه به سراغ متن بروم و بگویم عدهی مخاطب و مصرف کننده دارم که این متن را برای آنها آشکار میکنم سعی میکنم با متن به صورت جز به جز وارد پرسش و پاسخ و گفتگو شوم. در نتیجه متنی در گفتگو و برانگیخته شده توسط متن دیگر نوشته میشود و نه متنی برای آشکار کردن متن دیگر. این نویسنده و نشانهشناس گفت: البته که همین گفتگو با متن در یک وضعیت آرمانی باقی میماند. به عنوان مثال تجربه خود من در نوشتن این گونه متون، وضعیتی در نوسان بوده است. گاهی متاثر از متنام، پرسشگر از متنام و گفتگوگر فعال با آن و گاهی پای ابزارهای آکادمیک و نظری را به میان میکشم تا بلکه جای برتر را در این گفتگو از آن خود کنم! بنابراین نوسانی در اینجا شکل میگیرد و البته این نوسان چیز بدی نیست و چنین کشمکشی (بر سر قدرت ویژگی هر گفتگویی است). این منطق پارادوکسی و متناقضنماست که سازنده و کنشگرانه است و هر جا کنشگری و پویایی اتفاق میافتد آنجا پارادوکسی وجود دارد و هر جا پارادوکسی نیست و ما به سمت قطعیت میرویم راهها را بر ارائههای متفاوت میبندیم. خلاصهی کلام اینکه گفتگو با متن ضد ذاتگرایی و قطعیت تک صدایی است و معتقد به عدم تعین و قطعیت معنا و باورمند به وجه تاریخی و گفتگوی بین متون است. در واقع هر متن در یک دیالکتیک بین وجه تاریخی یعنی در زمانی و وجه همزمانی است و همیشه در رابطه بینامتنی با متون دیگر است. متن حاصل گفتگو نیز میکوشد متنی را در ارتباط با متن دیگر و برانگیخنه از آن تولید کند و نه در وضعیت سلطه بر متن دیگر و این شبکه به خاطر باز بودن متناست که بسط پیدا میکند.
#حسین_نجاری
@fatimasiahati
#موسیقی
تو ای پری کجایی
خواننده #حسین_قوامی
شعر #هوشنگ_ابتهاج
آهنگساز #همایونخرم
@fatimasiahati
به مناسبت سالروز درگذشت محمود درویش شاعر فلسطینی
شعر: #محمود درویش
آواز: #نای_البرغوثی
ترجمه: #سعید_هلیچی
@fatimasiahati
یادآر ز شمع مرده یار آر
صوراسرافیل به جای صارمی
حسین نجاری: محمود صارمی، خبرنگار و مسئول دفتر خبرگزاری جمهوری اسلامی ایران در ۱۷ مرداد ۱۳۷۷ و در جریان کشتار دیپلماتهای ایرانی در مزارشریف (افغانستان) توسط طالبان جانش را از دست داد. این حادثه، بهانهای برای نامگذاری این روز به عنوان «روز خبرنگار» شد.
نخست، ضمن ادای احترام به ایشان و محکوم نمودن هر گونه اقدام تروریستی علیه انسانها باید گفت برای ارجگذاری به کار خبرنگاری و برای اعتبار بخشی به این حرفهی مهم و پرمخاطره باید مناسبتی اولیتر و پرمعناتر انتخاب میشد تا علاوه بر صحه گذاشتن به امر آزادیخواهی و آگاهیبخشی، پیام حقیقی و راستین رسانه نیز که چیزی جز روشنگری و گردش آزاد اطلاعات نیست، مورد تاکید قرار میگرفت. با تمسک به چنین مبانی مترقیانهای شایستهتر بود به جای شهید صارمی، روز شهادت میرزا جهانگیرخان صور اسرافیل که جانش را جانانه بر سر آرمانهای انسانی، آزادیخواهی و آگاهیبخشی گذاشت، به عنوان روز خبرنگار نامگذاری میشد. روح مبارزه با سلطهجویی و تمامیتخواهی که از مولفههای کار رسانهای و از ویژگیهای بارز کار خبرنگاری است در کار و کارنامهی درخشان میرزا جهانگیرخان صوراسرافیل به وفور دیده میشود. بیداری بخشی و تلاش و تکاپو برای روشنگری و حمایت از حقوق اساسی مردم در زمانهای خفته، چیزی نیست که از چشم تیز تاریخ مخفی بماند و سزاوارتر آن است با نمادسازی و تاکید بر استقلال و آزادی روح رسانه، چنین مشی و منشی را سرلوحهی کار خبرنگاری و رسانههای داخلی قرار داد.
بدیهی است که فضل تقدم با رسانههای مکتوب و کنشگران رشید این عرصهی پرحادثه است. کار رسانه با ۱۸۵ سال سابقه در ایران، در مواجههی جسورانه و مسئولانه با انبوهی از غارت و قربانیها، پیشینهای روشن و ارجحیت حجتمندی نسبت به شکلهای متاخر کار رسانهای دارد و چه خونها که در این وادی ریخته نشده تا پرچم آزادیخواهی در برابر طوفانهای تاریخی استوار بماند.
«درین وادی فرو شد کاروانها
که کس نشنید آواز درایی
درین ره هر نفس صد خون بریزد
نیارد خواستن کس خونبهایی»
(فخرالدین عراقی)
بر این اساس تا کی باید چشم را بر چهرهی درخشان تاریخ مطبوعات ایران بست، مراسم یادبودی برای او برگزار ننمود و این روز را به عنوان روز خبرنگار در تقویم رسمی کشور ثبت نکرد. جا دارد با تصویب سالروز شهادت میرزا جهانگیرخان صور اسرافیل به عنوان روز خبرنگار همصدا با دهخدا زمزمه کرد: «یادآر ز شمع مرده یادآر.»
در حرمت، حریت و اهمیت صوراسرافیل همین بس که گفته شده: این روزنامه اولین روزنامهای بود که به طور رسمی در کوچه و بازار به دست روزنامهفروشها و بیشتر توسط کودکان به فروش میرفت و از این رو در بیداری مردم تأثیر به سزایی داشت.
در سر مقالهی صور اسرافیل، «تکمیل معنی مشروطیت»، «حمایت مجلس شورای ملی» و «معاونت روستاییان و ضعفا و فقرا و مظلومین»، مراد این روزنامه اعلام شده بود. [۱]
نویسندگان آن در بیان حقایق و تعقیب هدفهای خود از همان شمارهی اول، گفته بودند: از تهدید و هلاکت، بیم و خوفی نداریم و به زندگی بدون حریت و مساوات و شرف وقعی نمیگذاریم… تملق از کسی نمیگوییم و به رشوه، گول نمیخوریم و اغراض نفسانی به کار نمیبریم، بد را بد و خوب را خوب مینویسیم.[۲]
به گونهای که فشار استبداد و به ویژه اقدامات ارتجاع سبب میشود، صور اسرافیل در طول عمر یک سال و یکماههی خود، ده بار توقیف و تعطیل گردد. این توقیفها، گاه به «امر مجلس» گاه به «حکم دولت»، زمانی در اثر حملهی اوباش و چند روزی بر حسب «ضرورت و مصلحت!» صورت میگیرد. در شمارهی ۱۵ که پس از یک و ماه نیم توقیف منتشر میشود میخوانیم که چون روزنامه به «امر مجلس» توقیف بوده باید به حکم آن احترام و گردن نهاد. در شمارهی ۲۰ نیز که با یک ماه و نیم فاصله از شمارهی قبلی بیرون آمده میخوانیم که «علت دیگر، تاراج شدن و شکسته شدن در و پنجره اداره و تغییر مکان و تهیه اسباب کار بوده»[۳]... و در غایت امر، میرزا جهانگیرخان صور اسرافیل جانش را بر سر آرمانش میگذارد و علی اکبر دهخدا در خاطرات خویش دربارهی قتل او مینویسد: در روز ۲۲ جمادیالاولی، ۱۳۲۶ قمری، مرحوم میرزا جهانگیرخان شیرازی، رحمهاله علیه، یکی از دو مدیر صوراسرافیل را قزاقهای محمدعلی شاه دستگیر کرده، به باغ شاه بردند و در ۲۴ همان ماه[مصادف با ۲ تیر ۱۲۸۷ خورشیدی] در همانجا، او را با طناب خفه کردند.[۴] و در نهایت آخرین شمارهی صوراسرافیل را علامه دهخدا در ۱۵ صفر ۱۳۲۷ در سوئیس منتشر کرد.
در آن شماره دهخدا شعر «یاد آر ز شمع مرده یاد آر» را در رثای شهید مشروطیت؛ میرزا جهانگیرخان شیرازی چاپ کرد.
بنا بر این مبرهن است برای تجلیل از خبرنگاران و روزنامهنگاران که پیش شرط کارشان آزاد اندیشی و آرمانخواهی است...
ادامه در فرستهی پایین
@fatimasiahati
#عاشقانه
خواننده #آزاده_حجت
آهنگساز #ارشک_رفیعی
شعر #شاملو
@fatimasiahati
دهانت را میبویند
مبادا که گفته باشی دوستت میدارم
دلت را میبویند
روزگارِ غریبیست، نازنین
و عشق را
کنارِ تیرکِ راهبند
تازیانه میزنند
عشق را در پستوی خانه نهان باید کرد
در این بُنبستِ کجوپیچِ سرما
آتش را
به سوختبارِ سرود و شعر
فروزان میدارند
به اندیشیدن خطر مکن
روزگارِ غریبیست، نازنین
آن که بر در میکوبد شباهنگام
به کُشتنِ چراغ آمده است
نور را در پستوی خانه نهان باید کرد
آنک قصاباناند
بر گذرگاهها مستقر
با کُنده و ساتوری خونآلود
روزگارِ غریبیست، نازنین
و تبسم را بر لبها جراحی میکنند
و ترانه را بر دهان
شوق را در پستوی خانه نهان باید کرد
کبابِ قناری
بر آتشِ سوسن و یاس
روزگارِ غریبیست، نازنین
ابلیسِ پیروزْمست
سورِ عزای ما را بر سفره نشسته است
خدا را در پستوی خانه نهان باید کرد.
#احمد_شاملو
@fatimasiahati
انتشار دو شعر از من در مجلهی الکترونیکی ادبیات و اندیشه جنزار / ۳۱ تیر ۱۴۰۱
با سپاس از دستاندرکاران این مجله به ویژه خانم فریبا حمزهای عزیز
http://jenzaar.com/2022/07/22/%d8%af%d9%88-%d8%b4%d8%b9%d8%b1-%d8%a7%d8%b2-%d9%81%d8%a7%d8%b7%db%8c%d9%85%d8%a7-%d8%b3%db%8c%d8%a7%d8%ad%d8%aa%db%8c/
نان را از من بگیر، اگر میخواهی،
هوا را از من بگیر، امّا
خنده ات را نه.
گل سرخ را از من مگیر
سوسنی را که میکاری،
آبی را که به ناگاه
در شادی تو سرریز میکند
موجی ناگهانی از نقره را
که در تو میزاید
از پس نبردی سخت بازمی گردم
با چشمانی خسته،
که دنیا را دیده است
بی هیچ دگرگونی،
امّا خنده ات که رها میشود
و پرواز کنان در آسمان مرا میجوید
تمامی درهای زندگی را
به رویم میگشاید.
عشق من، خندۀ تو
در تاریک ترین لحظهها میشکفد
و اگر دیدی به ناگاه
خون من بر سنگفرش خیابان جاری ست
بخند زیرا خنده تو
برای دستان من شمشیری است آخته
خندۀ تو، در پاییز
در کنارۀ دریا
موج کف آلوده اش را
باید برفرازد
و در بهاران، عشق من،
خنده ات را میخواهم
چون گلی که در انتظارش بودم،
گل آبی،گل سرخ کشورم که مرا میخواند
بخند بر شب
بر روز، بر ماه،
بخند بر پیچاپیچ خیابان های جزیره،
بخند بر این پسر بچه کمرو که دوستت دارد
امّا آنگاه که چشم میگشایم و میبندم،
آنگاه که پاهایم میروند و بازمی گردند،
نان را، هوا را،
روشنی را، بهار را،
از من بگیر
امّا خنده ات را هرگز
تا چشم از دنیا نبندم.
#پابلو_نرودا
برگردان :#احمد_پوری
@fatimasiahati
.
نخستین نشست شعر تولدی دیگر، روز جمعه سوم تیر ۱۴۰۱ در خانهی هنر سپندارمذ برگزار شد.
مهمان ویژه این برنامه دکتر ضیاء موحد بود. در این برنامه شهاب مقربین، ایرج ضیایی، علیرضاعباسی، فرزانه قوامی و هرمز شریفی به شعرخوانی پرداختند.
موحد در یونیورسیتی کالج لندن در رشتهی فلسفه تحصیل کرده است. او مدیر گروه منطق و عضو هیئت امنای انجمن حکمت و فلسفه ایران است.
موحد گفت: آن زمان که در یونیورسیتی کالج لندن دانشجو بودم، در منزلام در حال مطالعهی درسام بودم که شعری از تلویزیون انگلیس پخش شد، این شعر مرا بهتزده کرد. گفته شد شعر از امیلی دیکنسون هست و بعد که به مطالعهی آثار او پرداختم، خودم را در اعماق آن کشف کردم.
موحد گفت: در تمام عمر دیکنسون، بیشتر از ۷ تا شعر، از او چاپ نشد و بعد از آنکه فوت شد، خواهرش تعداد ۱۷۰۰ شعر از او در جعبهای پیدا کرد که به ترتیب تاریخ سرایش شعرهایش، مرتب شده بودند. موحد در ادامه به کیفیت محتوای آثار سیلویا پلات و مقایسهی او با دیکنسون پرداخت...
دکتر موحد در بخش دیگری از صحبتهایش به ماهیت و مولفههای شعر اصیل و راستین اشاره کرد و گفت: تیموتی ویلیامسون، فیلسوف تراز اول انگلیسی است. در انگلستان تمامی محافل مهم، تمامی مدارج مهم را که به یک شخصیت برجسته میشود داد، به او دادهاند. من نه ماه با او محشور بودم، او در کتابی مینویسد: منطق به شعر خوب میماند،(نمیگوید شعر خوب به منطق میماند) تخیل دقیق، شکل زیبا و قوی، عبارتهای درست در ترتیب درست، تنوعهای ظریف در محتوا، تامل در زبان و بر زبان و ارتباط آن با جهان، عمقی محصول دقتی نافذ، از مشخصههای یک شعر خوب است.
موحد با اشاره به مصادیق جهانی، گفت: شعر و منطق باهم در تضاد نیستند ولی جا انداختن این باور کار دشواری در ایران است.
گفتنی است موحد در نیمهی دوم دههی هشتاد با اظهاراتی دربارهی جلال آلاحمد و همچنین قالب شعری غزل به چهرهای جنجالی در حوزهی ادبیات و روشنفکری ایران تبدیل شد.
موحد، آلاحمد را نه یک روشنفکر که یک هوچیگر نامید. او که این مطالب را در قالب گفتگو با هفتهنامه شهروند امروز به مناسبت سالروز مرگ آلاحمد بیان کرده بود در بخشی از آن گفت: «بخش سیاستپیشگی جلال آلاحمد دقیقاً دور از مسائل روشنفکری بود. آدمی است که به راحتی هوچیگری میکند.
موحد در انتها با دکلمهی شعری از خود به صحبتهایش پایان داد.
@fatimasiahati