برایم از روشنایی بگو عزیزم خورشید را با چشمهایت روشن کن کافه نادری کانال شعر و موسیقی برای ارتباط با ادمین و ارائه نظرات و پیشنهادات @siahati
#موسیقی
یه شب مهتاب
شعر: #شاملو
صدای:#فرهاد
@fatimasiahati
دهانت را میبویند
مبادا که گفته باشی دوستت میدارم
دلت را میبویند
روزگارِ غریبیست، نازنین
و عشق را
کنارِ تیرکِ راهبند
تازیانه میزنند
عشق را در پستوی خانه نهان باید کرد
در این بُنبستِ کجوپیچِ سرما
آتش را
به سوختبارِ سرود و شعر
فروزان میدارند
به اندیشیدن خطر مکن
روزگارِ غریبیست، نازنین
آن که بر در میکوبد شباهنگام
به کُشتنِ چراغ آمده است
نور را در پستوی خانه نهان باید کرد
آنک قصاباناند
بر گذرگاهها مستقر
با کُنده و ساتوری خونآلود
روزگارِ غریبیست، نازنین
و تبسم را بر لبها جراحی میکنند
و ترانه را بر دهان
شوق را در پستوی خانه نهان باید کرد
کبابِ قناری
بر آتشِ سوسن و یاس
روزگارِ غریبیست، نازنین
ابلیسِ پیروزْمست
سورِ عزای ما را بر سفره نشسته است
خدا را در پستوی خانه نهان باید کرد.
#احمد_شاملو
@fatimasiahati
#موسیقی
#صدای_پرندگان
#طبیعت
#فلوت
#گیتار
#دن_گیبسون
@fatimasiahati
یکبار حساب نیست، یکبار چون هیچ است. فقط یکبار زندگی کردن مانند هرگز زندگی نکردن است.
از کتاب #بار_هستی
#میلان_کوندرا
@fatimasiahati
«دری به زمستان باز کن
تا سپیدیِ برفها
به ما امیدِ زندهماندن بدهد.
ما گرما نمیخواهیم
ما امید میخواهیم.»
#احمدرضا_احمدی
🖤🖤
@fatimasiahati
آیا این صبح
با این شاخهی نرگس
دوباره برای من تکرار خواهد شد؟
@fatimasiahati
شب به پایان راهش نزدیک میشود
ما را هرگز خوابی نیست.
بیدار میمانیم تا سپیدهدمان.
منتظر میمانیم
تا خورشید چکشاش را
بر تارک خانهها بکوبد.
منتظر میمانیم
تا خورشید چکشاش را
بر پیشانی و قلبهایمان بکوبد
#یانیس_ریتسوس
@fatimasiahati
حکایتِ بارانِ بی امان است
این گونه که من
دوستت میدارم
شوریدهوار و پریشان باریدن
بر خزهها و خیزابها
به بیراهه و راهها تاختن
بیتاب، بیقرار
دریایی جستن
و به سنگچین باغ بسته دری سر نهادن
و تو را به یاد آوردن
حکایت بارانی بیقرار است
این گونه که من دوستت میدارم
#شمس_لنگرودی
@fatimasiahati
یوهانا:
راههای مختلفی هست برای اینکه کسی را محبوس کنیم. بهترین راه آن است که ترتیبی بدهیم تا خودش خودش را محبوس کند.
لنی:
چطور می توانیم؟
یوهانا:
مرتب به او دروغ بگوییم...
#ژان_پل_سارتر
#گوشهنشینان_آلتونا
@fatimasiahati
مکس ریشتر (زاده ۲۲ مارس ۱۹۶۶) آهنگساز بریتانیایی زاده آلمان است که یکی از هنرمندان تأثیرگذار در آهنگسازی پست مینیمالیسم و تلاقی موسیقی کلاسیک معاصر و موسیقی سبک آلترناتیو عامیانه (موسیقی مستقل) از سال ۲۰۰۰ میباشد.
Читать полностью…هر بار
که ترانه ای برایت سرودم
قومم بر من تاختند!
که چرا برای میهن شعر نمی سرایی؟
آیا زن چیزی به جز وطن است؟!
#نزار_قبانی
@fatimasiahati
دور باید شد
دور
شب سرودش را خواند
نوبت پنجرههاست
#سهراب_سپهری
@fatimasiahati
بیعزت است وطنی که در آن
زنان و مادران تحقیر شوند
#نوال_سعداوی
ترجمه #سعید_هلیچی
@fatimasiahati
به تو گفتم:
«گنجشکِ کوچکِ من باش
تا در بهارِ تو من درختی پُرشکوفه شوم»
و برف آب شد
شکوفه رقصید
آفتاب درآمد...
#احمد_شاملو
@fatimasiahati
ریرا
«« ریرا»...صدا می آید امشب
از پشت « کاچ» که بند آب
برق سیاه تابش تصویری از خراب
در چشم میکشاند.
گویا کسی است که میخواند...
اما صدای آدمی این نیست.
با نظم هوش ربایی من
آوازهای آدمیان را شنیدهام
در گردش شبانی سنگین؛
زاندوههای من
سنگینتر.
و آوازهای آدمیان را یکسر
من دارم از بر.
یکشب درون قایق دلتنگ
خواندند آنچنان؛
که من هنوز هیبت دریا را
در خواب
می بینم.
ری را ری را...
دارد هوا که بخواند.
درین شب سیا.
او نیست با خودش،
او رفته با صدایش اما
خواندن نمی تواند.»
#نیما_یوشیج
@fatimasiahati
براي شاعر شدن، تنها کلمه کافی نیست
تجربهی دوزخ به اضافهی کلمه یعنی شاعر
#رضا_براهنی
@fatimasiahati
گریستن سپیدی اسب
#از_شعر
#احمدرضا_احمدی
فکر کنم سال 86 بود که عصرگاهی با رسول رخشا رفتیم خانهی احمدرضا و به مناسبت انتشار کتاب "همهی شعرهای من" گفتوگویی مفصل داشتیم با او در باب داستان انتشار تکتک کتابهایش. از همانجا با ما رفیق شد. با من کمتر و دورادور و با رسول نزدیک و صمیمی که منجر شد به همکاریشان در گردآوری دو کتاب از گفتوگوها و مقاالات و جستارهای احمدرضا. این پاسخ او به نخستین پرسش گفت و گوی آن روزمان است. آدم گرم و طناز و عزیزی بود و هنرها داشت... او فقط سپیدی اسب را گریسته بود ...
آقای احمدی! نخستین شعرهایتان را در چه زمانی سرودید و کی به چاپ سپردید و اصولا کار شعر از چه زمانی برایتان جدی شد؟
احمدی:رسم است که وقتی از نقاشها چنین سوالی میشود، می گویند: ما از سه سالگی با زغال روی دیوار نقاشی میکشیدیم؛ و یا شاعرها جواب میدهند که ما از ده سالگی غزل میگفتیم وپدرمان به ما سکه میداد. اما برای من ماجرا اصلا اینطور نبود. شروع کار من در بیست سالگی بود. نخستین بارقهها را هم «فریدون رهنما» در وجود من انداخت. «رهنما» میخواست یک گروه تئاتر تشکیل دهد و چند نفری را هم جمع کرده بود از جمله من، بهرام صادقی، مرتضی ممیز، غلامرضا لبخندی و ایرج گرگین. کافهای بود سرِ لالهزار نو به نام کافه «نور». یک بخاری زغالسنگی داشت و چای و نارنج و شیرینی میداد. نمیدانم که هنوز هم هست یا نه. آنجا جمع میشدیم و حرف میزدیم. کارِ تئاتر البته هیچوقت نگرفت. بعد تمرین کردیم برای فیلم «سیاوش در تختجمشید» که قرار بود من بازی کنم و شانس آوردم که نشد. همان دوران اولین شعرم را گفتم و فرستادم برای نشریه «کتاب هفته». در دورهی «شاملو»، شعرم چاپ نشد. من هم اصلا اهل این نبودم که بروم و پی قضیه را بگیرم. تا در زمان سردبیری آقای دکتر«حاجسیدجوادی» شعر «قوطی سیگار» چاپ شد و خوب، خیلی مهم بود برایم. چون پرتیراژترین نشریهی آن دوران کارم را منتشر کرده بود. این گذشت و من حدود بیست شعر دیگر هم گفتم. «رهنما» مخالف بود که من به این سرعت کتابم را چاپ کنم. ولی خوب جوانی بود و ناشر هم که پیدا نمیشد آن زمان. ناشر شعر نو فقط انتشارات «نیل» بود که از «شاملو» و «نادرپور» و «کسرایی» و «ابتهاج» چاپ کرده بود. حتی «زمستان» را هم «اخوان» خودش چاپ کرده بود. من و «مسعود کیمیایی» آمدیم و قبضهایی چاپ کردیم و کتاب را پیشفروش کردیم. آن زمان میشد با پانصد، ششصد تومان، کتاب چاپ کرد. چاپخانهای بود در «خیابان خانقاه». اولین کتاب من به نام «طرح» آنجا چاپ شد. «بهرام بیضایی» و «نادر ابراهیمی» هم اولین کتابهایشان را همانجا منتشر کردند. آن موقع هم که پخش و این حرفها نبود. خودمان میرفتیم و کتاب را در کتابفروشیها امانت میگذاشتیم. زیاد هم از کتاب استقبال نشد.
https://s8.uupload.ir/files/073804210520157133695_m6bt.jpg
حقیقت دارد
تو را دوست دارم
در این باران
میخواستم تو
در انتهای خیابان نشسته باشی
من عبور کنم
سلام کنم
لبخند تو را در باران میخواستم
#احمدرضا_احمدی
@fatimasiahati
این آهنگ ارسالی دوست عزیزی ست از همراهان خوب کافه نادری
Читать полностью…از قلب تو چیزی نمیخواهم
مگر تپیدن
#محمود_درویش
@fatimasiahati
جرقهای میتواند جنگلی را به آتش بکشد.
فقط یک جرقه.
جرقهای را در درونت نگهدار.
#چارلز_بوکفسکی
@fatimasiahati
ﻣﯽﮔﻮﻳﻨﺪ ﺳﺘﺎﺭﻩﺍﯼ ﮐﻪ
ﮔﺎﻩ ﺑﺎﻻﯼ ﺑﺎﻡِ ﺧﺎﻧﻪﯼ ﻣﺎ ﻣﯽﺁﻳﺪ
ﺭﻭﺡِ ﻏﻤﮕﻴﻦِ ﻫﻤﺎﻥ ﻗﺎﺻﺪﮐﯽﺳﺖ
ﮐﻪ ﺷﺒﯽ ﺍﺯ ﺗﺮﺱِ ﺑﺎﺩ
ﭘُﺸﺖ ﺑﻪ ﺟﻨﻮﺏ ﻭ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺟﺎﻳﯽ ﺩﻭﺭ
ﮔﺬﺍﺷﺖ ﻭ ﺭﻓﺖ ﻭ دﻳﮕﺮ
ﺑﻪ ﺧﻮﺍﺏِ ﻫﻴﭻ ﺑﻮﺗﻪﺍﯼ ﺑﺎﺯ ﻧﻴﺎﻣﺪ !
سید_علی_صالحی
@fatimasiahati
مثل کوهی که در مه فرو رفته است
دلتنگم
و آواز پرندهای غمگین
در سینهی سنگیام میپیچد
صدایم را به باد میسپارد.
وقتی خیالم از پرتگاه عبور میکند
جادهی باریکی باش!
که تنگاتنگ در آغوشم کشیده
مرا به دور دستها ببر
به جایی که ابرها
قطره قطره
محو میشوند.
#فاطیما_سیاحتی
📕چکههای زخم در تاریکی
@fatimasiahati
می توان به سوی رهایی گریخت؛ اما بازگشت ما به اسارت نابخشودنی است.
#نادر_ابراهیمی
@fatimasiahati
تو را از اسب میتوان فرو کشید، شلاق تو را میتوان گرفت و قدّارهی تو را میتوان شکست. به این جمع نگاه کن که در آنها وِلوِله افتاده. تو با تک تک اینها حرف میزنی و من با کلشان. اگر کلشان از زمین بلند شوند تو پایین میغلتی. اگر کلشان نفس بکشند تو مثل پر کاهی به هوا میروی. اگر کلشان آب دهن بیندازند تو غرق میشوی.
#حقیقت_و_مرد دانا
#بهرام_بیضایی
@fatimasiahat