وفا ندیده کس از دلبران گل رخسار
چنان که گل ندمد پیش تر ز فصل بهار
چون برد دل ز کفم خود برفت از نظرم
دمی نماند که جان در برش کنیم نثار
به جای دوست کشیدیم ماه را به بغل
به یاد یار نشاندیم سرو را به کنار
ولی از ماه ندیدیم جلوه رخ دوست
ولی زســـــــرو نچیدیم میوه قـد یـــار
چگونه ماه تواند که حلقه سازد زلف
چگونه سرو تواند که سنبل آرد بار
نه ماه راست به سر طره های مشک افشان
نه سرو راست به بر جامه های زرین تار
ز ماه با رخ زیبای او مثال مزن
زسرو باقدرعنای او دلیل میار
نمود شاهدی از ماه و سرو آزادم
که سرو خوش حرکات ست و ماه خوش گفتار
#ناصرالدین_شاه
mashgheeshghs
─┅═༅𖣔𖣔༅═┅─
📘گنجینه آبی
گزیده ای از آثار منظوم ادبیات پارسی
دوستانی که به حکایت های شیرین پارسی علاقه دارن میتون ما رو همراهی کنن
حکایت هایی چون بوستان و گلستان سعدی، خمسه نظامی،شاهنامه فردوسی، مثنوی معنوی، منطق الطیر عطار و .....
دوستانی که به شعر علاقه دارن بیو رو چک کنن
اگر در شطرنج، مهره مونث وجود داشت، بدون شک، پادشـاه، از عشق جان میباخت!
اما کسی نمیداند که چرا در بازی #شطرنج، ملکهای نیست؛ و فقط و فقط یک #پادشاه وجود دارد؟
چرا که هیچگاه، شایسته نیست... یک زن بازیچه قرار بگیرد!
برای عاشقانه های من از بیو وارد شو
فنجان آرامش
سلام امان الله عزیز
به گروه 🎸زندون دل🎸 خوش امدید 🌻
ساعت ›› ۱۲:۲۰ ( پنجشنبه ۲۸ دی ۱۴۰۲ )
میلاد هور:
امرداد است من اکنون
سراغ از عشق میگیرم
که در سودای او هر دم
دلم را در میان شعله سوزنده می بینم
که گرمای وجود او
بسوزاند همه غم های عالم را
که آن گرمای آوازش
پریشان می کند چشمان شیدا را
امرداد است و در میلاد او
لب های چون شاه توت می خواهم
چنان میل لبش دارم
که در خواب و خیالم از لبانش کام می خواهم
چنان مست از شراب چشم او هستم
که در پیمانه خود
هر دم از جام نگاهش
باده ای از عشق می خواهم
اگر یاری نماید این دو روز زندگی با من
امردادی رسد شاید
که در میلاد هور و مهر
کنم رویای خود را هدیه بر چشمان زیبایش
خرداد 1401
"آرمین"
لحظه های آبی محفلی برای کتاب خوانی و شعر
لطفا بیو رو چک کنن
📘دمیان
هرمان هسه
این کتاب داستان پسر جوانی هست که تمام زندگی اون رو میشه در نبردی میان دو دنیا خلاصه کرد: دنیای توهمات و دنیای واقعیت ها، سراسر این کتاب مملو از تمثیل های فوق العاده پر معنا هست
در صورت تمایل به مطالعه این کتاب لطفا بیو رو چک کنید
سلام Lahzehaye_abi عزیز
به گروه 🎸زندون دل🎸 خوش امدید 🍀
ساعت ›› ۱۶:۴۱ ( پنجشنبه ۱۶ آذر ۱۴۰۲ )
روح شاهرخ عزیزم شاد باش بگید اونم از بین ما رفت .
ادمین عزیز یکی از آثار نابشو بزار
💚❤️💚❤️پسر بچه ای پرنده زيبايي داشت و به آن پرنده بسيار دلبسته بود. حتی شبها هنگام خواب، قفس آن پرنده را كنار رختخوابش می گذاشت و ميخوابيد.
اطرافيانش كه از اين همه عشق و وابستگی او به پرنده باخبر بودند، از پسرک حسابی كار ميكشيدند و سو استفاده میکردند. هر وقت پسرک از كار خسته ميشد و نميخواست كاری را انجام دهد، او را تهديد ميكردند كه الان پرنده اش را از قفس آزاد خواهند كرد و پسرک با التماس مي گفت: نه، كاری به پرنده ام نداشته باشيد. هر كاری گفتيد انجام ميدهم.
تا اينكه يك روز صبح برادرش او را صدا زد كه برود از چشمه آب بياورد، و او با سختی و كسالت گفت: خسته ام و خوابم مياد، برادرش گفت: الان پرنده ات را از قفس رها میكنم، كه پسرک آرام و محكم گفت: خودم ديشب آزادش كردم رفت..... حالا برو بذار راحت بخوابم. كه با آزادی او خودم هم آزاد شدم.
اين حكايت همه ما است
تنها فرق ما، در نوع پرنده ای است كه به آن دلبسته ايم
پرنده بسياری پولشان
بعضی قدرتشان
برخی موقعيتشان
پاره ای زيبايي و جمالشان
برخی عشقشان
و خلاصه شيطان و نفس، هر كس را به چيزي بسته اند و وابسته کرده اند. و ترس از رها شدن از آنها سبب شده تا ديگران و گاهی خودمان از خودمان بیگاری بکشیم
پرنده ات را آزاد کن....
سلام abas عزیز
به گروه 🎸زندون دل🎸 خوش امدید 🌷
ساعت ›› ۰۱:۲۹ ( چهارشنبه ۰۴ بهمن ۱۴۰۲ )
سلام ramin عزیز
به گروه 🎸زندون دل🎸 خوش امدید ❤
ساعت ›› ۲۲:۵۶ ( یکشنبه ۰۱ بهمن ۱۴۰۲ )
رخنه باید کرد بر ظلمت شب
تا که نابود شود بی رنگی
لحظه های آبی،
میزند با سنگ بر پنجره بیداری
همه بی تاب
از این ظلمت بی پایانیم
تا که رنگی نزنیم
بر نهان خانه دل، همگی ویرانیم
این شب تیره به پایان برسد
لحظه ها پر شود از بیداری
چه کسی می داند
شاید آبی بشود چیره بر این بی تابی
"آرمین"
لحظه های آبی محفلی برای کتاب خوانی و شعر
لطفا بیو رو چک کنن
این گیسوی افشان به چه کار آیدم امشب
کو پنجهٔ او تا که در آن خانه گزیند
#فروغ_فرخزاد
#mashgheeshghs
─┅═༅𖣔𖣔༅═┅─
خاتون قلبم:
در گذر از کوچه ویران دل
ناگهان آهی شنیدم از سر دلدادگی
بید مجنون بود با چشمان تر
چشم بغض آلود و حزنی بر جبین
با من از دوری و اندوه و فراق
اندکی گفت و سپس اشکی چکید
از جدایی ها شکایت کرد گفت
وصل خواهد از نگار دلپذیر
آن طرف دورتر از بید غمین
بید مجنونی دگر با من بگفت
ریشه در خاک مرا کرده اسیر
کی توانم وصل یارم ای عزیز
ریشه آن دو درون خاک بود
لاجرم هجران نصیب هر دو بود
یادم آمد قصه ام با عشق خویش
قصه درد و جدایی از نگاری دلفریب
بید مجنون گفت با من اینچنین
ریشه ام باید جدا گردد
ز خاک این زمین
تا که پایان یابد این هجر حزین
باری از آنجا گذشتم
با دلی لبریز غم
با خودم گفتم
چرا من نگسلم از ریشه ام
قلمم بر روی کاغذ
می نوشت از این همه دلدادگی
کاغذ نامه تر از حال هوای عاشقی
عشق فرمان داد و من گفتم ز این شوریدگی
نامه ای بنوشته بر خاتون قلبم
در کمال سادگی
دوستت میدارم ای خاتون من
ای تو تمام زندگی
در جواب نامه ام
خاتون قلبم یک کلام
نامه ای بر من فرستاده
تویی دار و ندارم والسلام
خرداد 1402
"آرمین"
لحظه های آبی محفلی برای کتاب خوانی و شعر
لطفا بیو رو چک کنن
📘گنجینه آبی
گزیده ای از آثار منظوم ادبیات پارسی
دوستانی که به حکایت های شیرین پارسی علاقه دارن میتون ما رو همراهی کنن
حکایت هایی چون بوستان و گلستان سعدی، خمسه نظامی،شاهنامه فردوسی، مثنوی معنوی، منطق الطیر عطار و .....
دوستانی که به شعر علاقه دارن بیو رو چک کنن
سلام 𓄂𓆃farhad 𓃬 عزیز
به گروه 🎸زندون دل🎸 خوش امدید 🎍
ساعت ›› ۰۰:۴۳ ( سهشنبه ۱۴ آذر ۱۴۰۲ )
🌹❤🌹روح فریدون عزیز شاد و یادش گرامی. شعر این ترانه دقیقا بیانگر این واقعیته که در جامعه بسته، واقعاً قفس"زندان" با آزادی فرقی نداره !...
Читать полностью…