filmosophy | Unsorted

Telegram-канал filmosophy - Filmosophy | فیلموسوفی

1588

بررسی، نقد، ترجمه و تألیفِ فلسفی‌ـ‌سیاسی‌ـ‌روانکاوانه‌ در باب سینما و آثار سینمایی @Filmosophy گردانندگان کانال: @zaman1982 @Keyhanpmi @gorgin89

Subscribe to a channel

Filmosophy | فیلموسوفی

چرخ یکی از بهترین ساخته‌های سینمایی کودک و نوجوان است که پس از گذشت نزدیک ۲۵ سال همچنان طراوت و شادابی اولیه‌اش را حفظ کرده است. پدری که میوه‌فروش سیار است کودک شلوغ و بازیگوشش را تنبیه میکند. تنبیه او زندانی شدنش در درون چرخ طوافی (میوه فروشی) است. کودک در درون این چرخ با پدرش به جاهای مختلف شهر سفر میکند. در یکی از این مناطق ناگهان چرخ در مسیری سرازیری رها میشود و پس از طی مسافتی طولانی و اصابت به دیوار و درخت و ... در هم میشکند. کودک نجات می‌یابد و پدر و پسر به آشتی میرسند...
@Filmosophy

Читать полностью…

Filmosophy | فیلموسوفی

♧ خوابِ (رویایِ) عقل غول می‌زاید (۱۷۹۹-۱۷۹۷)

♤ فرانسیس گویا (۱۸۲۸-۱۷۴۶)

◇ سه تفسیر از این تابلوی نقاشی:

۱) اولین تفسیر آنرا نماینده باور سفت و سخت نقاش به توان عقل در دور کردن خطر تاریکی و تاریک‌اندیشی میداند، که معرف اعتماد روشنگری است به قدرت نازدودنی عقل در زائل کردن خطاها و رذایل انسان، نکوهش تاریکیِ غفلت و تبلیغ نور حقیقت.

۲) دومین تفسیر آنرا به مثابه اصلی زیباشناختی میبیند که ریشه در هنر و نقد نئوکلاسیسم دارد، که عقل و فانتزی را اصولی ضد هم میبیند که هنرمند باید بداند چگونه آنها را با هم بیامیزد یعنی هنرمند باید عقل را برای تعدیل افراطهای فانتزی به کار بندد، که در غیاب آن (عقل) فقط غولها میتوانند زاده شوند.

۳) و سرانجام تفسیر سوم آنرا به مثابه نمایشِ تلخیِ مواجهه با ناکامیِ جبران‌ناپذیر عقل در روزگاری میبیند که روشنگری آن (عقل) را به چنان مرتبه رفیعی برکشیده بود. در نبرد بین نور و سایه، سایه پیروز شده است. جهانِ نظم‌یافته توسط عقل اینک تسلیم و مسکن حیواناتی شده که شاهان شیطانی سایه‌هایند...

@Filmosophy

Читать полностью…

Filmosophy | فیلموسوفی

《تاریخ شعری حماسی است، سروده‌شده در روحِ خدا؛ دو بخشِ اصلی‌اش عبارت‌اند از: بخشی که خروج انسانیت از مرکزش تا دورترین فاصله از مرکز را نمایش می‌دهد، و بخش دیگر که بازگشت را نمایش می‌دهد. بخشِ اول به تعبیری ایلیادِ تاریخ است، بخش دوم اُدیسه‌ی تاریخ.》

《"من می‌اندیشم، من هستم" خطای بنیادینِ هر شناختی از زمانِ دکارت است؛ اندیشیدن اندیشیدنِ من نیست، و هستی هستیِ من نیست، زیرا همه چیز تنها متعلق به خدا یا متعلق به کل است》.

@Filmosophy

Читать полностью…

Filmosophy | فیلموسوفی

@Filmosophy
اخلاقیات نظری من «پاداستراتژیک» است: احترام گذاشتن هنگامی که یک تکینگی قیام می‌کند و سازش‌ناپذیربودن به‌مجرد آن که قدرت امر عام و جهان‌شمول را زیر پا می‌گذارد. انتخابی ساده اما کاری دشوار چون باید همواره اندکی در زیر تاریخ مترصد آن چیزی بود که تاریخ را برهم می‌زند و آن را منقلب می‌کند، و باید اندکی در پس سیاست هشیار آن چیزی بود که باید سیاست را بی‌قیدوشرط محدود کند. روی‌هم‌رفته کار من این است؛ من نه اولین نفرم نه یگانه کسی که چنین می‌کند. اما من این کار را برگزیده‌ام».
آیا قیام‌کردن بی‌فایده است؟ از دو مجموعه تشکیل شده است. بخش نخست شامل کوته‌نوشت‌ها و گفت‌وگوهایی است که مستقیما به انقلاب سال ۱۳۵۷ ایران مربوط‌اند و در همان بحبوحه انجام گرفته‌اند. بخش دوم شامل یک کوته‌نوشت («در باب نوعی اخلاق ناخرسندی») و دو درس‌گفتار («روشن‌نگری چیست؟» و «انقلاب چیست؟») است که هرچند به مسئله‌ی انقلاب ایران نمی‌پردازند اما چندان هم بی‌ربط نیستند.
@Filmosophy

Читать полностью…

Filmosophy | فیلموسوفی

کتاب جنسیت و هستی شناسی اثر آلنکا زوپانچیچ با ترجمه علی حسن زاده توسط انتشارات دمان در 256 صفحه به چاپ رسیده است.

هدف پژوهش این کتاب چیزی متفاوت و کاملاً متضاد است: پژوهشی فلسفی و روانکاوانه در بابِ نقاطِ ساختاریِ ویژه‌ای که این تجلی‌های فراوان را به وجود می‌آورند و حتی ضروری می‌سازند.
به بیان دیگر، کاملاً معقول و منصفانه است که بگوییم در این کتاب من اصلاً و ابداً «از جنسیت حرف نمی‌زنم». هیچ‌گونه بحث و حرف‌های آن‌چنانی دربارۀ سکس و جنسیت را نمی‌توان در این‌جا یافت؛ چیزی در راستای دانشِ «رفتارِ جنسی» دستگیرِ خواننده نخواهد شد؛ در حقیقت، پرسش حاکم بر سراسرِ کتاب این است: کدام بن‌بست‌ها و تناقض‌های هستی‌شناختی «کیفیت‌های خاص» جنسیت را به وجود می‌آورند و ارزش‌گذاری‌های فرهنگی متفاوت و انواع گوناگونِ تنظیمات تحمیلی بر جنسیت، از جمله ــ به‌تعبیر فوکو ــ تنظیم از راهِ تحریک، را ایجاد می‌کنند.

@Filmosophy

Читать полностью…

Filmosophy | فیلموسوفی

Songs Of Second Floor, Roy Anderson, 2000
@Filmosophy

Читать полностью…

Filmosophy | فیلموسوفی

وقتی دربارۀ «دلوز » صحبت می شود، غالباً مقصود دلوز و فلیکس گتاری است. گتاری را اغلب، و حتی در قابل اتکاترین کتابهایی که دربارۀ آثار این دو نوشته شده، به نقش دستیار و همکار تنزل داده اند. گتاری در قابی دیگر ، درآمدی به اندیشه های او از طریق رسانۀ فرهنگ دیداری است، اما راهنمایی برای چگونه زیستنِ نوعی زندگی فلسفی تر هم هست. در حالی که دلوز به معنای سنتی خود فیلسوف بود، گتاری روانپزشکِ مشتغل در کلینیک لابورد ۳ فرانسه بود .او مارکسیست و حامی انواع گروه های مختلف سیاسی هم بود از جمله جبهۀ آزادی دگرباشان و جنبش زنان. این بدان معنا است که اندیشه های او همواره به جامعۀ پیرامونش ربط داشته اند و فلسفۀ او همواره اعتبار خود را، در وضعیتی که هنوز هم برقرار است، حفظ کرده است.

@Filmosophy

Читать полностью…

Filmosophy | فیلموسوفی

■ الکساندر مکندریک (۱۹۹۳-۱۹۱۲) ●
@Filmosophy

Читать полностью…

Filmosophy | فیلموسوفی

@Filmosophy

Читать полностью…

Filmosophy | فیلموسوفی

♧ نماهایی از تئاتر خیابانی عباس آقا کارگر ایران ناسیونال (۱۳۵۸)، #سعید_سلطانپور (۱۳۶۰-۱۳۱۹).

@Filmosophy

Читать полностью…

Filmosophy | فیلموسوفی

♧ ما در یکدیگر، به دنبال خودمان می‌گردیم...

♤ #رنگ_انار (#سرگئی_پاراجانف، ۱۹۶۹)
@Filmosophy

Читать полностью…

Filmosophy | فیلموسوفی

♧ کوستوریتسا به طرز نیشداری به کارگردان داستان لیسبون اشاره میکند. وندرس که با عنوان کارگردان فیلمهای جاده‌ای و بحثهای آکادمیک بدنام است در فیلم کوستوریتسا در سیمای دکتر اشتراسه (به معنای جاده) ظاهر میشود که رییس تیمارستان برلین است. دکتر اشتراسه در پاسخی کلیشه‌ای که نشان از بیخبری کامل از جهان اقتصادی و سیاسی است که در آن زندگی میکند از سیستم زیرزمینی فقط یک چیز دستگیرش میشود: این که برای تعطیلات به پرتغال برود!

♤ اروپای تقسیم (ن)شده: چگونه در داستان لیسبون (۱۹۹۵) ویم وندرس صلح پیروز میشود و در زیرزمین (۱۹۹۵) امیر کوستوریتسا جنگ هرگز تمام نمیشود
◇ اولین پرویس، ترجمه مهدی پارسا

@Filmosophy

Читать полностью…

Filmosophy | فیلموسوفی

متن نمایشنامه نفس
اثر : ساموئل بکت
 
ترجمه : آربی آوانسیان
 
 
 
[ پرده ]
 
1 – نور ضعیف بر صحنه ای پر از زباله های گوناگون . تقریبا (پنج ثانیه) به همین حال .
 
2 – فریادی ضعیف و کوتاه بلافاصله صدای دم و همراه آن افزایش تدریجی نور تا رسیدن به اوج با هم در حدود ( ده ثانیه ) [سکوت]
 
و تقریبا ( پنج ثانیه ) به همین حال .
 
3 – بازدم همراه کاهش تدریجی نور تا رسیدن به حد اقل با هم ( نور مانند 1 ) در حدود ( ده ثانیه ) و بلافاصله مانند پیش ، فریاد .
 
[ سکوت ] و تقریبا ( پنج ثانیه ) به همین حال .
 
[ پرده ]
 
نکات :
 
زباله -  عمودی نباشد ، همه پراکنده بر روی صحنه .
 
فریاد -  لحظه ای از جیغ ضبط شده . مهم است که هر دو فریاد ها شبیه به هم باشند . آغاز و پایان کاملا با نور و نفس
 
همگام .
 
نفس - ضبط تقویت شده .
 
نور حد اکثر – نه زیاد شدید ، اگر صفر = تاریک و 10 = روشن . نور باید بین سه تا شش نوسان یابد و بر عکس .
 
@Filmosophy

Читать полностью…

Filmosophy | فیلموسوفی

@Filmosophy

Читать полностью…

Filmosophy | فیلموسوفی

♧ شعری از شاعری که زمانی نیما یوشیج او را "ولیعهد من" خوانده بود:

♤ بازار در سیاهی شب کیف می کند
صدها هزار طاق
در پشت یکدگر زده صف
چون اشتران قافله سنگین و بردبار
تا بر دیار جادوی شب پا نهاده اند
بر جای خشک.

بازار همچو دختر بیچاره ای زبون
پیچیده است سخت به چادر سیاه شب
از زیر چادر خفقان آور
پیوسته در تلاش
چون مار تیر خورده به هنگام احتضار
هر حجره بسته لب،
ز چه رو؟
چون شب است، شب.

از زیر طاقی که از آن تیرگی چو دود
رقصان دَوَد به بیرون
جمعی
کز کرده
از روزن عباها بر تیرگی طاق
مبهوت دوخته چشمان به خیرگی
گهگاه لرزه بر تن شان افکند ز بیم
آوای وهمناکی از پاسبان شب
بازار پر شده ست ز کابوسها
بیم و امید بر سر امواج تیرگی
پیوسته در ستیز
ره چاه می نماید و چَه ره
بازار پر ز خدعه
بازار پر فریب
بر وحشت من و تو زند خنده
بازار در سیاهی شب کیف می کند

◇ منوچهر شیبانی (۱۳۷۰-۱۳۰۳)

@Filmosophy

Читать полностью…

Filmosophy | فیلموسوفی

چرخ
غلامرضا رمضانی، ۱۳۷۶

@Filmosophy

Читать полностью…

Filmosophy | فیلموسوفی

نهادۀ قدرت‌مندِ کتابِ حاضر این است که هر یک از ما در درونِ خویش کودکی برای کشتن داریم. این کودکِ شگرف چیزی نیست جز بازنمودِ میلِ مادر یا، به‌تعبیر فروید، «خودشیفتگیِ آغازین». بدونِ کشتنِ این کودک و بدونِ تکرارِ مدامِ این کشتار هرگز نمی‌توان سخنِ تازه گفت و عشق ورزید.
سرژ لوکلر، نخستین روانکاوِ لاکانی فرانسه، هریک از پنج فصلِ کتاب را با یک یا چند مورد پژوهیِ برگرفته از تجربۀ بالینی‌اش در مقامِ روانکاو آغاز می‌کند. سپس، در هریک از این پژوهش‌ها درون‌مایۀ اصلیِ کتاب را به مسائل و مفاهیمِ مهمِ دیگر پیوند می‌زند، مفاهیمی نظیرِ میل، سوژه، عشق، ‌تفاوتِ جنسی، رانۀ مرگ و جز این‌ها. خودشیفتگیِ آغازین
افزون بر این، در پی‌نوشتِ خارق‌العادۀ کتاب، ناتا مینور دربارۀ «مواجهۀ غریبِ» زیگموند فروید و آرتور شنیتسلر بحث می‌کند. پرسشِ اصلیِ پی‌نوشتِ کتاب این است: «امر زنانه» چه جایگاهی در آثار و افکار این دو نویسندۀ بزرگ دارد؟

♧ کودکی کشته می‌شود: در باب خودشیفتگی آغازین و رانۀ مرگ
◇ نویسنده: سرژ لوکلر
♤ مترجم: علی حسن‌زاده
از مجموعهٔ «درنگ‌ها»ی نشر لِگا


@Filmosophy

Читать полностью…

Filmosophy | فیلموسوفی

اگر آثار فلسفی غرب را از افلاطون به بعد و تا پیش از سه دههٔ اخیر بررسی کنیم احتمالاً چیز چندان خوشایندی دربارهٔ عشق نخواهیم یافت (البته به جز در تعداد معدودی از فیلسوفان با گرایشات عرفانی مانند اسپینوزا و…). عشق درفرهنگ فلسفی غرب عموماً درتداخل با مفهوم «اروس» مطرح می شود، آن چه بعدها برای فروید برسازندهٔ تقابل میان اروس (سائق زندگی) وتاناتوس (سائق مرگ) است، گرچه لکان نشان می دهد که مسئله بر سر تقابل میان دو شکل از سائق نیست، بلکه در این جا «فراروی سائق از محدودهٔ “اصل لذت”» مطرح است که خود را به صورت رنج آشکار می کند و برای لکان مفهوم فرانسوی ژویی سانس تبیینگر آن است. به عبارت دیگر، در فرهنگ غربی عموماً هم پوشانی‌یی میان عشق و ژویی سانس وجود دارد و عشقِ بدون ژویی سانس معادل نوعی عشق افلاطونی است، عشقی خیالی یا آرمانی که پایه‌یی در واقعیت ندارد و با گونه‌یی ناممکنی پیوند خورده است. اما نکتهٔ مهم تر آن که امروزه نهادی چون روان کاوی نیز به جریان مُد زمانه و ناممکنی عشق طولانی مدت پیوسته است. درک محدود روان کاوان از عشق شگفتی آور و عجیب است. آنها عشق را صرفاً امری تحت شرایط «انتقال» روان کاوانه می بینند و تحت این شرایط تصنعی به بررسی آن می پردازند. نمونه این ادراک جزیی و سطحی نگر را می توان در مصاحبهٔ ژک-آلن میلر دربارهٔ عشق مشاهده کرد که نشان می دهد روان کاوان عموماً یک قدم از زمان خود عقب تر اند.
فهم میلر از عشق در قیاس با بدیو که او نیز از سنتی لکانی می آید واز امکان «عشق همیشگی» دفاع می کند هم ابتدایی است و در محدودهٔ ادیپ و ژوییسانس باقی می ماند: «بالزاک گفته است: “هر اشتیاقی که ابدی نباشد زشت است.” اما آیا اشتیاقِ یک رابطه می‌تواند در تمامِ طول زندگی همواره حفظ شود؟ یک مرد هرچه بیشتر خود را وقف تنها یک زن می‌کند، آن زن بیشتر برای او دلالت مادرانه می‌یابد: و بیشتر از آنکه دوستش بدارد برایش متعالی و دست نیافتنی می‌شود.... وقتی زنی تنها به یک مرد چنگ می‌اندازد، او را اخته می‌کند. پس جاده تنگ می‌شود. بهترین راه برای زندگی مشترک،‌ دوستی‌است. این همان حرف افلاطون است»...
@Filmosophy

Читать полностью…

Filmosophy | فیلموسوفی

حیوان نه نفی می‌داند و نه گسست و مدام در پیوستار حیات به‌سر می‌برد. هر حیوان چنان در دنیاست که قطره در دریا. حیوان نمی‌داند اجازۀ عبور از دروازۀ حقیقت را ندارد و هم ازین رو اهمیتی به دروازه نمی‌دهد. هر کجا حصاری بگذاریم و مرزی تعیین کنیم، حیوان، این  «یگانه قانون‌شکن حقیقی»، از آن خواهد گذشت. در حقیقت دروازه فقط برای کسی معنا دارد که  اجازۀ عبور از آن را نداشته باشد. حیوان راه فرار خود را درست در همانجایی می‌یابد که انگار هیچ راه فراری در کار نیست. و چه‌بسا در این راه چیز دیگری نیز بیابد. آیا این چیزِ دیگر آزادی است؟
 
@Filmosophy

Читать полностью…

Filmosophy | فیلموسوفی

انتشارات بهجت منتشر کرد:

درباره‌ی فلسفه ی بوم

اصطلاح «فلسفه بوم» (ecosophy) را نخستین بار آریه‌ناس، فیلسوف نروژی که دغدغه‌هایی اساسی در مورد رابطه‌ی فلسفه و محیط زیست داشت مطرح کرد، این اصطلاح مرکب از دو واژه‌ی «بوم شناسی» (ecology) و فلسفه (philosophy ) است. گتاری در دهه‌ی آخر کار فلسفی و روانکاوانه‌ی خود با بازتعریفی از این ترم، آن را از حوزه ی زیست محیطی خارج کرده و با بهره‌گیری انتقادی از آثار گریگوری بیتسن، متفکر چندرشته‌ای انگلیسی، به شکل سه بوم‌شناسی روانی، اجتماعی و زیست‌محیطی معرفی می کند که با یکدیگر رابطه‌ای ناگسستنی دارند. از دید گتاری معضل اساسی جدا کردن این سه حوزه‌ی مرتبط و درهم‌تنیده است. فلسفه‌ی بوم در تلاش است تا مسائل روانی، اجتماعی و زیست محیطی را بر اساس روابط درهم بافته‌ی این حوزه‌ها از نو تعریف کند و کنش های جدیدی برای نجات «زیست-جهان» بیافریند که متناسب با این قلمروهای وجودی نوین‌اند...
@Filmosophy

Читать полностью…

Filmosophy | فیلموسوفی

مردم در شگفتند که فیلم‌ام را چطور طبقه‌بندی کنند. پوچ‌گرایی (absurdism) یا سوررئالیسم؟ از خود میپرسند این دیگر چه کوفتی است؟... این فیلم سبکی را معرفی میکند که مایلم "پیش‌پاافتاده‌گرایی" (trivialism) بنامم. زندگی بمثابه زنجیره‌ای از اجزای پیش‌پاافتاده به تصویر کشیده شده است. هدف من همزمان لمس مسائل بزرگتر و فلسفی‌تر است.
روی آندرسون (-۱۹۴۳) کارگردان سوئدی، درباره فیلم آوازهای طبقه دوم (۲۰۰۰)
@Filmosophy

Читать полностью…

Filmosophy | فیلموسوفی

♧ خفه شو بابا نمی‌فهمی که ما حامی شأن و مقام انسانیم...؟!

◇ دیالوگ دو شیاد؛ تانگوی شیطان (بلا تار، ۱۹۹۴)

@Filmosophy

Читать полностью…

Filmosophy | فیلموسوفی

مردی با لباس سفید (الکساندر مَکِندریک، ۱۹۵۱)
♤ مخترعی که در مقام دستیار آزمایشگاه یک کارخانه نساجی کار می‌کند، پارچه‌ای اختراع می‌کند که هرگز فرسوده و کثیف نمی‌شود. پس از مخالفت‌های اولیه، یک کارخانه‌دار و دخترش از او حمایت می‌کنند، اما اتحادیه‌های کارگری و صاحبان کارخانه‌های نساجی متحد می‌شوند تا این‌ پارچه به بازار نیاید...
◇ یکی دیگر از نمونه‌های درخشان کمدی‌های کمپانی ایلینگ که قابل‌ترین کارگردان این سبک آن را ساخته است
@Filmosophy

Читать полностью…

Filmosophy | فیلموسوفی

♧ ایدئال تراویس گذر از واژه‌ها به چیزهاست، و تجربه برهنگی ناب ماقبل زبان. تراویس روی مرز ایستاده: مرز کودکی و زبان. مدام در گذر است بین گفتار و سکوت، بین تجربه و بی‌تجربگی، بین درخت معرفت و درخت زندگی. جالب آنکه نام "تراویس" یادآور همین گذر یا عبور است و با فعل traverser در زبان فرانسه همریشه است که بر گذر از جایی دلالت دارد...
◇ پویا ایمانی؛ از کودک و فرشته: لحظه‌هایی از سینمای ویم وندرس
♤ تصویر: پاریس تگزاس، ویم وندرس، ۱۹۸۴
@Filmosophy

Читать полностью…

Filmosophy | فیلموسوفی

◇ شما باید مردم را با لذت هنری‌تان شکنجه کنید، مادر و مادربزرگ را در نیمه شب بترسانید...
○ سرگئی پاراجانف (۱۹۹۰-۱۹۲۴)
@Filmosophy

Читать полностью…

Filmosophy | فیلموسوفی

♧ دوشیزگان آوینیون (پابلو پیکاسو، ۱۹۰۷)
♤ دوشیزگان آوینیون ابدان کج و قناس روسپیان را به تصویر کشیده است. این عدم هماهنگیِ به تصویر کشیده شده در واقع مدعی نکته‌ای درباره حذف طبقه اجتماعی است. پیکاسو به بیمارستان سن‌لازار پاریس رفته بود تا روسپیانی که به آنجا می‌آیند را ببیند. هنر مدرن پیشرو که گمان میرود با این تابلو آغاز میشود میتواند از اعتراض و واکنشی بر ضد پروژه نامحدود کل‌گرای تبعیض نژادی مدرن نشات گرفته باشد. بیم انحطاط نژادی در اوایل قرن بیستم جوامع غربی را سخت تحت تاثیر قرار داد. خطری که بوسیله پیامدهای اپیدمیک سیفلیس و خصوصا بواسطه تهدید مجرمان پست نژاد احساس میشد.
◇ Introducing Postmodernism, For Beginners, Richard Appignanesi and Chris Garrat, 1999

@Filmosophy

Читать полностью…

Filmosophy | فیلموسوفی

♧ یکی میگفت بِرِشت میخواست همه شبیه هم فکر کنند. اما برشت به تعبیری میخواست این کار را از طریق کمونیسم انجام دهد. در روسیه [شوروی] این کار از طریق حکومت صورت میگیرد. در اینجا [آمریکا] بدون فشار حکومت این کار خودبخود صورت گرفته است. همه شبیه هم هستند، شبیه هم رفتار میکنند، و روزبروز هم این مساله شدت میگیرد.

◇ اندی وارهول (۱۹۸۷-۱۹۲۹)؛ مصاحبه سال ۱۹۶۳

@Filmosophy

Читать полностью…

Filmosophy | فیلموسوفی

♤ بیشمار مُردند
چون لیچاری از دهانی دررفته بود
چون تمدنی گندش بالا آمده بود
بعضی‌ها به گور رفتند
نه از جان و دل نه به خوشی
چشمها از حدقه درآمده در جهنم پرسه زدند
دروغ کهنه آدمیان را باور داشتند؛ آنگاه ناباوری آمد
غرق در فریب به خانه بازگشتند
به سوی دروغهای کهن، رذالتهای نو
در هر سو پیران و پوست‌کلفتان سوداگر
دروغزنان در رفت‌وآمد

♧ ازرا پاوند (۱۹۷۲-۱۸۸۵)

@Filmosophy

Читать полностью…

Filmosophy | فیلموسوفی

♤ در وقت مرگ که با مرگ
جز بیم نیستیّ وخطر نیست،
هزّالی و جلافت و غوغای هست و نیست
سهو است و جز به پاس ضرر نیست...

قایق، نیما یوشیج (۱۳۳۸-۱۲۷۴)

@Filmosophy

Читать полностью…

Filmosophy | فیلموسوفی

♤ به ‌نام خداوند ستم‌ستیزان!

♧ هزاردستان ضدانقلاب

«مبارزه با مردی که سر همه‌ی رشته‌ها در دست اوست محکوم به شکست است»؛ این چکیده‌ی نظریه-اندرز سیاسی علی حاتمی است. نظریه‌-اندرزی که نزدیک به ده سال عمرش را پای آن گذاشت؛ برایش شهرکی ساخت و تهران را طهران کرد(خدا می‌داند که من تاچه‌اندازه از «طهران» و همه‌ی اداهایش بیزارم!). جمله‌ای که در هُرمز این نوشته آمد گفتاری‌ست که خود حاتمی در دهان مفتش شش‌انگشتی‌اش می‌گذارد تا درخواست رضا خوشنویس(تفنگچی پیشین) را برای کمک به کشتن خان مظفر پس بزند‌. به‌سخن‌دیگر، انقلاب همواره محکوم به شکست است؛ ا‌َزیرا که انقلاب بر شانه‌ی فریب‌خوردگانی استوار است که دست به خشونتی کور می‌یازند؛ ابوالفتح و رضا تفنگچیِ هزاردستان _کاریکاتورهایی که علی حاتمی از اعضای انجمن مجازات کشیده است_ نمونه‌ای از این فریب‌خوردگان‌اند؛ بگذریم از آن «جماعت خواب» که مفتشی مفنگی و ریزه‌خوارِ دربار قجری-پهلوی، آنان را به باد زخم‌ِزبان می‌گیرد و شیفتگان قلم آن نخبه‌ی درگذشته هنوز هم که هنوز است در بزنگاه‌های تاریخی، بال دامن از هنگامه برمی‌چینند و مردم را با عتاب‌های حاتمی‌وار، «اجتماع خواب‌زده» و «جامعه‌ی چرتی» خطاب می‌کنند و نشئه می‌شوند.
شاید کسی برافروخته شود که ای خداوند نادانی! مگر گفتار پایانی آن شاهکار را با صدای منوچهر نوذری نشنیده‌ای که: «کاری که امروز به دست رضا نشد فردا به امر خدا، دست مرتضی بساخت. هزاردستان بود و ابردست، غافل که دست خداست بالاترین دست‌ها.»؟! شنیده‌ام و به‌تازگی شنیده‌ام باری، این گرهی از کار فروبسته‌ی نظریه-کنش مولای شما نمی‌گشاید؛ زیرا رسانه‌ای که ما با آن روبه‌روییم سریال تلویزیونی‌ست نه رادیو یا شبنامه. نمی‌توان در یک سریال دامنه‌دار، همه‌ی جنایت‌های سهمناک خانِ مظفر را موبه‌مو با شیوه‌هایی نو و مو‌بر‌تن‌راست‌کننده نمایش دهیم و آن‌گاه، سروتهِ کین‌ستانی از فرمانده‌ی آن جنایت‌ها را به گفتاری شعرگون و آیتی از سخن خدا، هم بیاوریم. من تابه‌امروز صحنه‌هایی دردآورتر و زجردهنده‌تر ازصحنه‌های شکنجه‌ی رضا خوشنویس به‌دست مفتش شش‌انگشتی در سریال‌های صداوسیما ندیده‌ام و تنها همتای آن، شکنجه‌های مردم‌کُش زن سعید امامی‌ست که فیلم آن، سال‌ها پیش از بایگانی وزارت اطلاعات به پایمردی معاون رستگارشده‌ای به بیرون درز کرد. نمی‌توان در چنان سریالی، بارها هزاردستیِ فرمانفرما و ناگزیری شکست دربرابر او را به رخ بیننده کشاند و فرجام کارش را به خدا حواله کرد و این‌چنین خود را غسل داد. به‌سادگی می‌توان پرسید که چرا این دست خداوند را به تصویر نکشیدی ای سعدی سینما؟!(دریغ از خرد و خامه و خایه‌ی شیخ اجل!).
مهم این است که هر یک از ما در کجای تاریخ چه کنشی می‌کنیم وگرنه خودکامگان همین حوالی هم، از این گفتارهای پرکرشمه لبریزاند؛ علی حاتمی در میانه‌ی درگیری‌های خونین دهه‌ی شصت(به یاد دارید که ساختن آن گوهر یکتا ده سال زمان برده است؟!) جانبِ حاکمیت را می‌گیرد و به سبک بی‌شرمانه‌ی همان حاکمیت، خود را از ضدانقلاب‌بودن به گزین‌گویه‌ای رادیویی پاک می‌نماید(ایهام می‌نماید را بنگرید!). در روزگاری که صدای تفنگ در خیابان‌ها می‌پیچید علی حاتمی اندرز می‌داد که خونریزی بس است؛ که آش همان آش و کاسه همان کاسه است و این بدبختی، میوه‌ی همان درخت انقلابی‌ست که کاشته‌اید. علی حاتمی در روزگاری خنثی فیلم نساخته است و فیلمسازی او کنشی آگاهانه است که مردم را می‌ترساند که اگر خاموش نشوید مفتش‌های شش‌انگشتی و شعبان‌های بی‌مخ استخوان‌هایتان را به دندان می‌خایند. امضای هنرمندانه‌ی او نیز زیر آن حکم‌های صادره می‌درخشد. شاید اینک دریابید که چرا نام علی حاتمی را در صداوسیما بیش‌از نام پایه‌گذار جمهوری اسلامی می‌شنوید.

◇ احمد سلامیه
□ ۱۶مهر۹۹

@Filmosophy

Читать полностью…
Subscribe to a channel