بررسی، نقد، ترجمه و تألیفِ فلسفیـسیاسیـروانکاوانه در باب سینما و آثار سینمایی @Filmosophy گردانندگان کانال: @zaman1982 @Keyhanpmi @gorgin89
تام سایر (لازار فرانکل و گِلِب زاتوورنیتسکی، ۱۹۳۶، اتحاد جماهیر شوروی)؛ نشانهای از علاقه فیلمسازان شوروی به ادبیات آمریکا
@Filmosophy
قصههای مجیــد را باید از چنین چشــماندازی دید: چشمانداز تضادهای در حال ظهور، چشمانداز آشفتگی ناشی از تقاطع فقــر و میــل. بازخوانــی و بازبینی قصههــای مجید از این زاویــه نه تنها در نقطهی مقابل چشمانداز نوستالژیزده قرار میگیرد بلکه نگاه خود را به عناصــر کمتر دیدهی درون این اثــر معطوف میکند. این کتاب حاصل و حامل چنین چشماندازی است و میکوشد به دور از نگاه نوستالژیزده یا چهارچوبهای تعریفشده در مورد نمایش فقر یا داستانهای مربوط بــه کــودک و نوجــوان، نگاه تــازهای به این اثــر مهم ادبیات داســتانی و سینمایی ایران بیاندازد. این کتاب از دو تکنگاری تشکیل شده است؛ تکنگاری اول عمدتا بر داستان قصههای مجید نوشته هوشنگ مرادی کرمانی متمرکز است و تکنگاری دوم عمدتا روایت کیومرث پوراحمد را مد نظر دارد. اما جهتگیری و خطوط اصلی هر دو تکنگاری مبتنی بر دغدغههای مشترک (و گاهی متفاوت) است.
تراژدی میل، نقدی روانکاوانه بر قصههای مجید، به همت نشر شبخیز منتشر شده است.
@Filmosophy
زیستن در جهان بیافق (دربارهی فیلم platform) - پروبلماتیکا
http://problematicaa.com/platform/
♤ انسانِ محکوم به آزادی، انتخاب و تصمیم
♧ یک محکوم به مرگ گریخت، روبر برسون، ۱۹۵۶
@Filmosophy
نهادۀ قدرتمندِ کتابِ حاضر این است که هر یک از ما در درونِ خویش کودکی برای کشتن داریم. این کودکِ شگرف چیزی نیست جز بازنمودِ میلِ مادر یا، بهتعبیر فروید، «خودشیفتگیِ آغازین». بدونِ کشتنِ این کودک و بدونِ تکرارِ مدامِ این کشتار هرگز نمیتوان سخنِ تازه گفت و عشق ورزید.
سرژ لوکلر، نخستین روانکاوِ لاکانی فرانسه، هریک از پنج فصلِ کتاب را با یک یا چند مورد پژوهیِ برگرفته از تجربۀ بالینیاش در مقامِ روانکاو آغاز میکند. سپس، در هریک از این پژوهشها درونمایۀ اصلیِ کتاب را به مسائل و مفاهیمِ مهمِ دیگر پیوند میزند، مفاهیمی نظیرِ میل، سوژه، عشق، تفاوتِ جنسی، رانۀ مرگ و جز اینها. خودشیفتگیِ آغازین
افزون بر این، در پینوشتِ خارقالعادۀ کتاب، ناتا مینور دربارۀ «مواجهۀ غریبِ» زیگموند فروید و آرتور شنیتسلر بحث میکند. پرسشِ اصلیِ پینوشتِ کتاب این است: «امر زنانه» چه جایگاهی در آثار و افکار این دو نویسندۀ بزرگ دارد؟
♧ کودکی کشته میشود: در باب خودشیفتگی آغازین و رانۀ مرگ
◇ نویسنده: سرژ لوکلر
♤ مترجم: علی حسنزاده
از مجموعهٔ «درنگها»ی نشر لِگا
@Filmosophy
اگر آثار فلسفی غرب را از افلاطون به بعد و تا پیش از سه دههٔ اخیر بررسی کنیم احتمالاً چیز چندان خوشایندی دربارهٔ عشق نخواهیم یافت (البته به جز در تعداد معدودی از فیلسوفان با گرایشات عرفانی مانند اسپینوزا و…). عشق درفرهنگ فلسفی غرب عموماً درتداخل با مفهوم «اروس» مطرح می شود، آن چه بعدها برای فروید برسازندهٔ تقابل میان اروس (سائق زندگی) وتاناتوس (سائق مرگ) است، گرچه لکان نشان می دهد که مسئله بر سر تقابل میان دو شکل از سائق نیست، بلکه در این جا «فراروی سائق از محدودهٔ “اصل لذت”» مطرح است که خود را به صورت رنج آشکار می کند و برای لکان مفهوم فرانسوی ژویی سانس تبیینگر آن است. به عبارت دیگر، در فرهنگ غربی عموماً هم پوشانییی میان عشق و ژویی سانس وجود دارد و عشقِ بدون ژویی سانس معادل نوعی عشق افلاطونی است، عشقی خیالی یا آرمانی که پایهیی در واقعیت ندارد و با گونهیی ناممکنی پیوند خورده است. اما نکتهٔ مهم تر آن که امروزه نهادی چون روان کاوی نیز به جریان مُد زمانه و ناممکنی عشق طولانی مدت پیوسته است. درک محدود روان کاوان از عشق شگفتی آور و عجیب است. آنها عشق را صرفاً امری تحت شرایط «انتقال» روان کاوانه می بینند و تحت این شرایط تصنعی به بررسی آن می پردازند. نمونه این ادراک جزیی و سطحی نگر را می توان در مصاحبهٔ ژک-آلن میلر دربارهٔ عشق مشاهده کرد که نشان می دهد روان کاوان عموماً یک قدم از زمان خود عقب تر اند.
فهم میلر از عشق در قیاس با بدیو که او نیز از سنتی لکانی می آید واز امکان «عشق همیشگی» دفاع می کند هم ابتدایی است و در محدودهٔ ادیپ و ژوییسانس باقی می ماند: «بالزاک گفته است: “هر اشتیاقی که ابدی نباشد زشت است.” اما آیا اشتیاقِ یک رابطه میتواند در تمامِ طول زندگی همواره حفظ شود؟ یک مرد هرچه بیشتر خود را وقف تنها یک زن میکند، آن زن بیشتر برای او دلالت مادرانه مییابد: و بیشتر از آنکه دوستش بدارد برایش متعالی و دست نیافتنی میشود.... وقتی زنی تنها به یک مرد چنگ میاندازد، او را اخته میکند. پس جاده تنگ میشود. بهترین راه برای زندگی مشترک، دوستیاست. این همان حرف افلاطون است»...
@Filmosophy
حیوان نه نفی میداند و نه گسست و مدام در پیوستار حیات بهسر میبرد. هر حیوان چنان در دنیاست که قطره در دریا. حیوان نمیداند اجازۀ عبور از دروازۀ حقیقت را ندارد و هم ازین رو اهمیتی به دروازه نمیدهد. هر کجا حصاری بگذاریم و مرزی تعیین کنیم، حیوان، این «یگانه قانونشکن حقیقی»، از آن خواهد گذشت. در حقیقت دروازه فقط برای کسی معنا دارد که اجازۀ عبور از آن را نداشته باشد. حیوان راه فرار خود را درست در همانجایی مییابد که انگار هیچ راه فراری در کار نیست. و چهبسا در این راه چیز دیگری نیز بیابد. آیا این چیزِ دیگر آزادی است؟
@Filmosophy
انتشارات بهجت منتشر کرد:
دربارهی فلسفه ی بوم
اصطلاح «فلسفه بوم» (ecosophy) را نخستین بار آریهناس، فیلسوف نروژی که دغدغههایی اساسی در مورد رابطهی فلسفه و محیط زیست داشت مطرح کرد، این اصطلاح مرکب از دو واژهی «بوم شناسی» (ecology) و فلسفه (philosophy ) است. گتاری در دههی آخر کار فلسفی و روانکاوانهی خود با بازتعریفی از این ترم، آن را از حوزه ی زیست محیطی خارج کرده و با بهرهگیری انتقادی از آثار گریگوری بیتسن، متفکر چندرشتهای انگلیسی، به شکل سه بومشناسی روانی، اجتماعی و زیستمحیطی معرفی می کند که با یکدیگر رابطهای ناگسستنی دارند. از دید گتاری معضل اساسی جدا کردن این سه حوزهی مرتبط و درهمتنیده است. فلسفهی بوم در تلاش است تا مسائل روانی، اجتماعی و زیست محیطی را بر اساس روابط درهم بافتهی این حوزهها از نو تعریف کند و کنش های جدیدی برای نجات «زیست-جهان» بیافریند که متناسب با این قلمروهای وجودی نویناند...
@Filmosophy
مردم در شگفتند که فیلمام را چطور طبقهبندی کنند. پوچگرایی (absurdism) یا سوررئالیسم؟ از خود میپرسند این دیگر چه کوفتی است؟... این فیلم سبکی را معرفی میکند که مایلم "پیشپاافتادهگرایی" (trivialism) بنامم. زندگی بمثابه زنجیرهای از اجزای پیشپاافتاده به تصویر کشیده شده است. هدف من همزمان لمس مسائل بزرگتر و فلسفیتر است.
روی آندرسون (-۱۹۴۳) کارگردان سوئدی، درباره فیلم آوازهای طبقه دوم (۲۰۰۰)
@Filmosophy
♧ خفه شو بابا نمیفهمی که ما حامی شأن و مقام انسانیم...؟!
◇ دیالوگ دو شیاد؛ تانگوی شیطان (بلا تار، ۱۹۹۴)
@Filmosophy
♧ مردی با لباس سفید (الکساندر مَکِندریک، ۱۹۵۱)
♤ مخترعی که در مقام دستیار آزمایشگاه یک کارخانه نساجی کار میکند، پارچهای اختراع میکند که هرگز فرسوده و کثیف نمیشود. پس از مخالفتهای اولیه، یک کارخانهدار و دخترش از او حمایت میکنند، اما اتحادیههای کارگری و صاحبان کارخانههای نساجی متحد میشوند تا این پارچه به بازار نیاید...
◇ یکی دیگر از نمونههای درخشان کمدیهای کمپانی ایلینگ که قابلترین کارگردان این سبک آن را ساخته است
@Filmosophy
♧ ایدئال تراویس گذر از واژهها به چیزهاست، و تجربه برهنگی ناب ماقبل زبان. تراویس روی مرز ایستاده: مرز کودکی و زبان. مدام در گذر است بین گفتار و سکوت، بین تجربه و بیتجربگی، بین درخت معرفت و درخت زندگی. جالب آنکه نام "تراویس" یادآور همین گذر یا عبور است و با فعل traverser در زبان فرانسه همریشه است که بر گذر از جایی دلالت دارد...
◇ پویا ایمانی؛ از کودک و فرشته: لحظههایی از سینمای ویم وندرس
♤ تصویر: پاریس تگزاس، ویم وندرس، ۱۹۸۴
@Filmosophy
◇ شما باید مردم را با لذت هنریتان شکنجه کنید، مادر و مادربزرگ را در نیمه شب بترسانید...
○ سرگئی پاراجانف (۱۹۹۰-۱۹۲۴)
@Filmosophy
بچهها لباسشان را پوشیدند، اسلحه و ابزارهایشان را پنهان کردند و راه افتادند. غصه میخوردند که دیگر راهزنی نمانده و در حیرت بودند که تمدن فعلی به جای آن راهزنها چه آورده. گفتند که خیلی بیشتر دلشان میخواست یک سال در جنگل شروود راهزنی کنند تا تمام عمر رییس جمهور کشورهای متحد باشند... بچهها گفتند که دیگر هیچوقت به آبادی و تمدن برنمیگردند.
تام سایر، مارک تواین، ترجمه پرویز داریوش، چاپ اول، ۱۳۳۶
@Filmosophy
♧ انسان بیمحتوا
◇ جورجو آگامبن
♤ ترجمه داود میرزایی
■ نشر شبخیز
فیلسوف جوانی که در سالهای پایانی عمر هایدگر، شانه به شانهی او راه میرفت، از همان ابتدا در فهم نقصان معناشناختی، زیباشناختی و در کل متافیزیک انسان مدرن، با پیرمرد همراه و همنظر بود. البته که جورجو آگامبن دقیقا در دستگاه فلسفی مارتین هایدگر فلسفهپردازی نمیکرد و خودش آرامآرام دستگاه فلسفی عظیم خودش را ساخت، ولی ایدههای پیرمرد را همیشه با خود داشت. کتاب «انسان بیمحتوا» در مقام نخستین کتاب منتشر شدهی او، به مسئلهی معنا و استتیک و خالی شدن هنر انسان مدرن از مسئله میپردازد که بنمایهی فکری آن به دستگاه فلسفی هایدگر مربوط است. آگامبن در این کتاب یورش تهیسازی و تهیسازان به هنر را ماجرایی خطرناک میداند که هویت و بودن انسان را تهدید کرده و راهی وجود ندارد جز حملهی تمام عیار به همهی چارچوبهایی که تحت عنوان هنر مدرن میخ خودشان را در زمین فرو کردهاند و معنای بودن انسان و مسائلاش را تخریب کردهاند. همانطور که آگامبن در دهههای پس از این و با پیش کشیدن اهمیت معاصر بودن مطرح کرد، در انسان بیمحتوا، سنگ بنای ایدهاش را محکم گذاشته و اظهار میکند که هنر را باید به جایگاه خودش یعنی برسازندهی کنشهای اصیل و خلاقهی انسانی بازگرداند تا بیش از این در این گرداب هایل فرو نشده و به آن خو نگیریم.
@Filmosophy
■ شما به مدرسه سینمایی میآیید که فیلم بسازید، نگذارید استادانتان با شما درباره سرگئی آیزنشتاین و دی. دبلیو. گریفیث صحبت کنند...
□ اورسن ولز
@Filmosophy
♧ شطرنجبازان، ساتیا جیت رای، هندوستان، ۱۹۷۷.
♤ دو دوست به نامهای میرعلی و میرزاعلی عاشق شطرنجند. آنها حتی خانوادههایشان را رها کردهاند فقط برای شطرنج. در بحبوحه اشغال هندوستان توسط انگلیس، آنها به بیرون شهر رفتهاند تا شطرنج ببازند، هرچند از اشغال کشورشان ناراحت و غمگینند...
@Filmosophy
■ چرخ یکی از بهترین ساختههای سینمایی کودک و نوجوان است که پس از گذشت نزدیک ۲۵ سال همچنان طراوت و شادابی اولیهاش را حفظ کرده است. پدری که میوهفروش سیار است کودک شلوغ و بازیگوشش را تنبیه میکند. تنبیه او زندانی شدنش در درون چرخ طوافی (میوه فروشی) است. کودک در درون این چرخ با پدرش به جاهای مختلف شهر سفر میکند. در یکی از این مناطق ناگهان چرخ در مسیری سرازیری رها میشود و پس از طی مسافتی طولانی و اصابت به دیوار و درخت و ... در هم میشکند. کودک نجات مییابد و پدر و پسر به آشتی میرسند...
@Filmosophy
♧ خوابِ (رویایِ) عقل غول میزاید (۱۷۹۹-۱۷۹۷)
♤ فرانسیس گویا (۱۸۲۸-۱۷۴۶)
◇ سه تفسیر از این تابلوی نقاشی:
۱) اولین تفسیر آنرا نماینده باور سفت و سخت نقاش به توان عقل در دور کردن خطر تاریکی و تاریکاندیشی میداند، که معرف اعتماد روشنگری است به قدرت نازدودنی عقل در زائل کردن خطاها و رذایل انسان، نکوهش تاریکیِ غفلت و تبلیغ نور حقیقت.
۲) دومین تفسیر آنرا به مثابه اصلی زیباشناختی میبیند که ریشه در هنر و نقد نئوکلاسیسم دارد، که عقل و فانتزی را اصولی ضد هم میبیند که هنرمند باید بداند چگونه آنها را با هم بیامیزد یعنی هنرمند باید عقل را برای تعدیل افراطهای فانتزی به کار بندد، که در غیاب آن (عقل) فقط غولها میتوانند زاده شوند.
۳) و سرانجام تفسیر سوم آنرا به مثابه نمایشِ تلخیِ مواجهه با ناکامیِ جبرانناپذیر عقل در روزگاری میبیند که روشنگری آن (عقل) را به چنان مرتبه رفیعی برکشیده بود. در نبرد بین نور و سایه، سایه پیروز شده است. جهانِ نظمیافته توسط عقل اینک تسلیم و مسکن حیواناتی شده که شاهان شیطانی سایههایند...
@Filmosophy
《تاریخ شعری حماسی است، سرودهشده در روحِ خدا؛ دو بخشِ اصلیاش عبارتاند از: بخشی که خروج انسانیت از مرکزش تا دورترین فاصله از مرکز را نمایش میدهد، و بخش دیگر که بازگشت را نمایش میدهد. بخشِ اول به تعبیری ایلیادِ تاریخ است، بخش دوم اُدیسهی تاریخ.》
《"من میاندیشم، من هستم" خطای بنیادینِ هر شناختی از زمانِ دکارت است؛ اندیشیدن اندیشیدنِ من نیست، و هستی هستیِ من نیست، زیرا همه چیز تنها متعلق به خدا یا متعلق به کل است》.
@Filmosophy
@Filmosophy
اخلاقیات نظری من «پاداستراتژیک» است: احترام گذاشتن هنگامی که یک تکینگی قیام میکند و سازشناپذیربودن بهمجرد آن که قدرت امر عام و جهانشمول را زیر پا میگذارد. انتخابی ساده اما کاری دشوار چون باید همواره اندکی در زیر تاریخ مترصد آن چیزی بود که تاریخ را برهم میزند و آن را منقلب میکند، و باید اندکی در پس سیاست هشیار آن چیزی بود که باید سیاست را بیقیدوشرط محدود کند. رویهمرفته کار من این است؛ من نه اولین نفرم نه یگانه کسی که چنین میکند. اما من این کار را برگزیدهام».
آیا قیامکردن بیفایده است؟ از دو مجموعه تشکیل شده است. بخش نخست شامل کوتهنوشتها و گفتوگوهایی است که مستقیما به انقلاب سال ۱۳۵۷ ایران مربوطاند و در همان بحبوحه انجام گرفتهاند. بخش دوم شامل یک کوتهنوشت («در باب نوعی اخلاق ناخرسندی») و دو درسگفتار («روشننگری چیست؟» و «انقلاب چیست؟») است که هرچند به مسئلهی انقلاب ایران نمیپردازند اما چندان هم بیربط نیستند.
@Filmosophy
کتاب جنسیت و هستی شناسی اثر آلنکا زوپانچیچ با ترجمه علی حسن زاده توسط انتشارات دمان در 256 صفحه به چاپ رسیده است.
هدف پژوهش این کتاب چیزی متفاوت و کاملاً متضاد است: پژوهشی فلسفی و روانکاوانه در بابِ نقاطِ ساختاریِ ویژهای که این تجلیهای فراوان را به وجود میآورند و حتی ضروری میسازند.
به بیان دیگر، کاملاً معقول و منصفانه است که بگوییم در این کتاب من اصلاً و ابداً «از جنسیت حرف نمیزنم». هیچگونه بحث و حرفهای آنچنانی دربارۀ سکس و جنسیت را نمیتوان در اینجا یافت؛ چیزی در راستای دانشِ «رفتارِ جنسی» دستگیرِ خواننده نخواهد شد؛ در حقیقت، پرسش حاکم بر سراسرِ کتاب این است: کدام بنبستها و تناقضهای هستیشناختی «کیفیتهای خاص» جنسیت را به وجود میآورند و ارزشگذاریهای فرهنگی متفاوت و انواع گوناگونِ تنظیمات تحمیلی بر جنسیت، از جمله ــ بهتعبیر فوکو ــ تنظیم از راهِ تحریک، را ایجاد میکنند.
@Filmosophy
Songs Of Second Floor, Roy Anderson, 2000
@Filmosophy
وقتی دربارۀ «دلوز » صحبت می شود، غالباً مقصود دلوز و فلیکس گتاری است. گتاری را اغلب، و حتی در قابل اتکاترین کتابهایی که دربارۀ آثار این دو نوشته شده، به نقش دستیار و همکار تنزل داده اند. گتاری در قابی دیگر ، درآمدی به اندیشه های او از طریق رسانۀ فرهنگ دیداری است، اما راهنمایی برای چگونه زیستنِ نوعی زندگی فلسفی تر هم هست. در حالی که دلوز به معنای سنتی خود فیلسوف بود، گتاری روانپزشکِ مشتغل در کلینیک لابورد ۳ فرانسه بود .او مارکسیست و حامی انواع گروه های مختلف سیاسی هم بود از جمله جبهۀ آزادی دگرباشان و جنبش زنان. این بدان معنا است که اندیشه های او همواره به جامعۀ پیرامونش ربط داشته اند و فلسفۀ او همواره اعتبار خود را، در وضعیتی که هنوز هم برقرار است، حفظ کرده است.
@Filmosophy
■ الکساندر مکندریک (۱۹۹۳-۱۹۱۲) ●
@Filmosophy
♧ نماهایی از تئاتر خیابانی عباس آقا کارگر ایران ناسیونال (۱۳۵۸)، #سعید_سلطانپور (۱۳۶۰-۱۳۱۹).
@Filmosophy
♧ ما در یکدیگر، به دنبال خودمان میگردیم...
♤ #رنگ_انار (#سرگئی_پاراجانف، ۱۹۶۹)
@Filmosophy