بگذارید پگاه آزادی را بستاییم ،
برادران
سال بزرگ پگاه را
جنگلی انبوه از دام ها
در درون آبهای خروشان شب گسترده
شده است .
خورشید ، داور ، مردم ، برهوت ،
سالهایی هستند که از درونشان تو
بر می خیزی .
حتی اگر ما در لیت* منجمد شویم
آن ده آسمانی را که بهای زمین بود
به یاد خواهیم آورد
#ماندلشتام
ترجمه ی
#مصطفی_اسلامیه
_
*رودخانه ای در شهر زیر زمینی یونان که نسیان
به بار می آورد
@forsatesabz
دیریست پابهپای نیمروزِ دهم
بیابان بلوچ مینوردد
ابر سترون اما
اما سوچن دوچیِ * ترکههای نیمسوز زیباست
دستدردستِ خشکسالی.
#م_موید
کندلوس-لاهیجان
۱۴۰۱/۰۶/۳
سوچندوچی/سوزندوزی به زبان بلوچی.
@forsatesabz
می خوانم
بلوچ
از صدایم
خون
می
چ
ک
د
#سمیرا_خاشی
@forsatesabz
کبوتران پیکاسو
بخشی از از منظومه ی " من ، پلنگ برفی"
#جیدی_ماجیا
ترجمه: ابوالقاسم اسماعیل پور مطلق
____
همچون اجزاء شهاب سنگ ِ آسمان ِ فرازِ سَرَم
تنم در لحظه ای
پرتویی را لمس می کند
افروخته در شعله های سفید برفی
و شکل من رگه ای از آذرخش
همچون ماهی نقره ای که دور می شود
از گنبد تاریک آسمان
من فرزند راستین کوه های برف خیزم
نگرنده بر انزوا
پاینده در زمان نامتناهی گذشته
قوز کرده در میانه ی امواج سخت تخته سنگ ها
به نگاهبانی ایستاده ام اینجا
بر این رشته کوه سر به فلک کشیده
بی گمان خون و تبارم نژاده بود
با تباری از نیاکان پیشین
تولدم معجزه بود
آبستنِ هزاره ها در برف سفید
مرگ من دگردیسه ای چرخه ای است
از سکوت در این قلمرو برفی
بدان گونه که در نامم هست
پنهان می شوم در مه و یخبندان باد خیز
هم قدم می زنم در آگاهی حیات
اما دور زدنِ حاشیه ی دیگر حیات
شکفتن از ژرفای چشمانم
برق ستاره وش ِ نفس هایم
مروارید های اندیشه ام
با قطره های سپیده دم می آمیزند
در سوره ای بلند از کتاب آسمانی
من سطور آغازین نیستم
رشته کوه ها زمان را شکست می دهند
با سکوتی که نیز صدای من است
بدان کلام نوشتاری تعلق ندارم
معلق از آسمان ، با زبان
من تنها پرتوی از نورم
که ردّی درخشان بر جای می گذارد
مومنانه عهد می بندم
هیچ کلام خائنانه ای هرگزم در نخواهد نوشت
هماره سوی مرزها می زیم
که برخی شکل می گیرند بی هیچ عنصری
هرگز اینجا را ترک نخواهم کرد
حتی زمانی که مرگ
این چکادهای برفی را فرا گیرد .
_□■□_
" من ، پلنگ برفی " منظومه ای بلند در ستایش و پاسداشت طبیعت است . منظومه ای درباره ی کوهستان کونولون واقع در جنوب استان چینگ های در امتداد مرز تبّت است . کونلون سرچشمه ی دو رود اصلی و حیاتی چین ، یانگ تسه و رود زرد است . از کوهستان کونلون در بعضی اسطوره های آفرینش در اساطیر چین یاد شده است . جیدی ماجیا ، این منظومه را برای یک نمایش رقص ، بر پایه ی اسطوره های تبتی ، چینی و اساطیر " یی" مربوط به رشته کوه کونلون سروده است . شاعر در این منظومه مانند اوکتاویوپاز جهان معاصر فاقد عشق راستین را به نقد می کشد و بی عدالتی ، خشونت و شکستن قوانین طبیعت را از زبان یک پلنگ که به دست انسان سنگدل زخمی شده بیان می کند ..(مترجم)
@forsatesabz
رد شده سیم خاردار از تن ، در گلویم شکسته _ خنجرها
روی زانو نشسته ام ، مبهوت ، سینه ام قتلگاه باورها
روی دستم دو زخم آویزان ، توی ذهنم دو مرگ آبستن
لکنت زخم های تـنـ تـنـ تـنـ تنه ی توی خون شناور .. ها
از دل سوگوار گورستان ، جسدش را کشیده ام بیرون
نوعروس سیاه پوشیده ! با دو چشم تو .. آه .. کافرها
صبر ، بعدش فشار ، بعدش حرف
حرف ، بعدش فشار ، بعدش درد
درد ، بعدش فشار، بعدش ..... مرگ
بوی خون و جنازه بر درها
تب بالایِ .. می رود پایین
شبِ یلدای .. ناگهان خونین
دختری را که دوست ..گرگ آگین
بره ها در سکوت ، بسترها ...
جیغ و هورا و .. آفرین ! بزنش!
با دو چک کش برقص بر بدنش
عین زیبایی است له شدنش
زیر پای کبود افسرها
یخ زده زیر برف انگشتم
اعترافی زمخت در مشتم
من تمام قبیله را کشتم
که نرویند هرزه - پیکرها
***
توی پس کوچه های ساکت شهر
لاشخورها حریص ماکت شهر..
نیست جز مرگ در روابط شهر
شهر #در_انتظار_بر_بر_ها
#سمیرا_خاشی
@forsatesabz
بنده با کمال خلوص و صمیمیت اقرار می کنم و
به هر کسی بدون استثنا حق می دهم که هر
جور دلش می خواهد شعر بگوید و نثر بنویسد،
اما فقط برای عمه اش ! اگر برای زبان فارسی
شعر یا نثر می نویسد ... می خورد که هر جوری
دلش می خواهد بنویسد . مگر زبان فارسی
فقط مال من و شماست ؟ این زبان مال یک
ملت ۲۵ میلیونی بعلاوه تمام تاجیکستان و
افغانستان و فارسی دان های پاکستان و
هندوستان و فارسی دان های همه جاست
#مجتبی_مینوی
کتاب امروز
ص ۱۴
پاییز ۱۳۵۲
@forsatesabz
.....تورا می نمایم که زمین چهار قسمت دارد ،
یک جزو زمین ترک میان مغارب هند تا مشارق
روم ، و جزو دوم میان روم و قبط و بربر ، و
جزو سوم سیاهان از بربر تا هند ، و جزو
چهارم این زمین ، که منسوبست به پارس و
لقب بلاد الخاضعین ، میان جوی بلخ تا آخر
بلاد آذربایگان و ارمنیه ی فارس و فرات و خاک
عرب تا عمان و مکران ، و از آنجا تا کابل و
طخارستان ، و این جزو چهارم ، برگزیده ی
زمین است ، و از دیگر زمین ها به منزلت سر و
ناف و کوهان و شکم ، و من تورا تفسیر کنم .....
#نامه_ی_تنسر
به گشنسب
به تصحیح مجتبی مینوی
ص ۸۹
@forsatesabz
کتابخانه پر است از کتاب آشپزی
چطور کاچیٖ بهتر ز هیچ چی بپزی
کتاب خوانده ای و بچه عادتت داده
که شب به شب وسط قصه های خاله قزی...
که سطر سطر دلت را به سطل می ریزی
به کنج یک بغل سست بی ستون بخزی
که از کلیشه بیفتی به پای متنی زرد
که باد باشی و بی مقصدی فقط بوزی
خودت غریبه خودت آشنا خودت... کوشی؟
کجای صورت من مرده ای؟ زن عوضی
که روزنامه بخوانی و شیشه ...پاک کنی
ردیف و قافیه را ، شعر را بهم بزنی
به جان خانه بیفتی و روی اعصاب
اتاق ها و سرامیک ها قدم بزنی
دهان خانه پر از سوسک است و آجرها
شبیه بوسه ی پوکی به روی لب هایش
ببند پنجره را دور زخم این خانه
بکش پتوی مرا روی نعش شب هایش
دو دست بودم و لبهایم اردکی مرده
و بغض بوده ام اما فقط فروخورده
کدام گربه ای از سینه قلب سرخم را
میان پنجه ی خونی گرفته و برده؟
منی که شنبه ی تعطیل های تعطیلم
غروب جمعه ی پاییزهای افسرده
که بند بند تنم انفرادی تاریک
که تکه تکه تنم مجرمی کتک خورده
دهان ندارم اگر شمع فوت باید کرد
که بیست و هفتم مرداد و مرده ام مرده!
#فاطمه_هویدا
بیست و هفت مرداد ۱۴۰۲
@forsatesabz
#حمید_مصدق در شعرهای کوتاهش نیز
نشانه گیری دقیق و ماهرانه دارد و هدف را در دو / سه جمله به خوبی مشخص می کند در شعر شکست سکوت دقت کنید ، که الهام آن از مصرعی از شعرهای خود اوست :
" ای کاش / دست ستم
کشیده به سنگ آشنا شود ":
تا مگر شیشه ی این کاخ به هم درشکند
تا مگر ولوله افتد به دل قصر سکوت
دست در حسرت سنگ
سنگ در آرزوی پرواز است .
به نمونه ای دیگر از شعرهای کوتاه او ، که ایهام و ایجاز را به هم آمیخته است ، توجه کنید :
"پایدار "
گفتم هنوز هم
در جنگل بزرگ
نشمرده ایم برگ درختان سبز را
غافل که برگ ها
هر یک نشانه یی زشهیدی ست در جهان
و هر درخت ، دار
هر دار
در کمین ِ
انسان پایدار یا .. پای دار
_
__
سیمین بهبهانی
@forsatesabz
اشعاری از #سراجی
#مجمع_الفصحاء
تالیف #رضا_قلیخان_هدایت
به کوشش #مظاهر_مصفا
@hassan_arbab
#سید_سراج_الدین_سراجی یکی از بزرگترین
شاعران سده ی ششم و هفتم هجری می باشد.
او اصلش از خراسان بوده چنانکه خود می گوید:
فخر بر مکران نمود اندر هوای خدمتت
گرچه اصل پاکش از خاک خراسان در رسد
___
من ثنای تو به الفاظ خراسان گویم
که مرا آب و گل از خاک خراسان برخاست .
از اشعارش پیداست که سراجی سالها در مکران
بوده و پادشاهان محلی آن جا را مدح گفته
است . از آن جمله تاج الدین ابوالمکارم و
برادرش نصرت الدین ابوالخطاب از همه بیشتر
مورد توجه قرار یافته است .
در طبقات ناصری سلطان تاج الدین مکرانی
معاصر سلطان غیاث الدین محمد بن سام و
معزالدین محمد بن سام قرار داده شده از این
جهت روشن است که تاج الدین خیلی پیش از
۵۹۹ هجری فرمانروای مکران بوده است . در
دیوان سراجی قصیده ای وجود دارد که به ظن
قوی در سال ۶۰۴ یا ۶۰۵ هجری نوشته شده باشد.
از این هم روشن می شود که سلطنت تاج الدین
در اوائل هفتم هم ادامه داشته است .
***
واقعه ای که در زندگی سلطان تاج الدین
ابوالمکارم و برادرش ابوالخطاب خیلی مورد
توجه قرار می یابد این است که هر دو برادر
فتنه ی غز را بر نشانده و حصاری را که موسوم
به سنگ بود ، فتح نموده بودند . ابیات زیر از
منظومه ای است که در مدح سلطان تاج الدین
سروده شده است :
به پیش لشکر تو سنگ پست آمد چو حرف جر
سپاهی چون سپاه تو چنین جرار کی باشد
مبارک باد فتح سنگ و غز مقهور پیش تو
که قهر لشکر غز را چو تو قهار کی باشد
ابیات زیر نیز از قصیده ای است که در مدح نصرت الدین ابوالخطاب ( یکی از پادشاهان مکران) نوشته شده است :
مبارک باد فتح سنگ و غز مقهور پیش تو
دعای بیگمانست این که آمینش یقینستی
***
به علاوه ی این دو سلطان ، سراجی شاهزادگان و
امرا و وزرای دربار مکران را که نام بعضی از ایشان به قرار زیر است ، سروده است :
۱- ناصر الدین پسر نصرت الدین ابوالخطاب
۲- قطب الدین سلطانشه پسر تاج الدین ابوالمکارم
۳-خسرو شاه پسر تاج الدین ابوالمکارم
۴- معزالدین سنجر شاه پسر نصرت الدین ابوالخطاب
۵- نصرت الدین خورشید امیر مکران
۶- خطیر الدین بن محمد وزیر مکران
۷- ضیا الدین محمود بن ابی ابکر وزیر مکران
۸- حسام الدین امیر دربار تاج الدین
۹- نجم الدین صدر وزیر تاج الدین
۱۰ میر نورالدین عمر امیر دربار نصرت الدین .
از دیوان اشعار سراجی پیداست که از مکران به
درگاه سلطان ابوالفتح رسیده بود چنان که گوید:
خسروا بنده سراجی مدح گویان بنده وار
پیش تو از بارگاه شاه مکران می رسد
درباره ی تاریخ درگذشت سراجی اطلاعی در
دست نیست . در خلاصه الاشعار تاریخ قتل وی
۶۵۲ هجری درج شده و نیز در آن علاوه شده که
سراجی در دهلی مدفون شده اما بعضی اطلاعات
درباره ی سراجی که در این تذکره درج است ،
خالی از اشتباه نیست ..
دیوان سراج الدین خراسانی
با مقدمه و تعلیقات
به کوشش
دکتر نذیر احمد.
تقی الدین کاشی در خلاصه الاشعار نوشته است
که اصل سراجی از #کیچ و #مکران است . بعضی
گویند از بلخ است اما در مکران ساکن و متاهل
بوده ، جمعی اورا نیشابوری می دانند.. اما
سراجی بلخی غیر از سراجی مکرانی است ..
سعید نفیسی به دو سراج الدین سراجی قائل شده
که یکی در قرن هفتم و دیگری در قرن هشتم
می زیسته ، یکی را مداح شمس الدین التتمش و
دیگری را مداح ناصر الدین محمود تغلقی دانسته
است. تصور نفیسی ظاهرا بر اثر اشتباه در
تطبیق نام ممدوحان سراجی بر پادشاهان
معروف مذکور در متون تاریخ بوده است و در
نتیجه ی همین لغزش است که او نظام الملک
محمد جنیدی را که خود و پسرش هر دو از
ممدوحان سراج الدین سراجی بوده اند یک بار
وزیر شمس الدین التتمش و بعد از یکصدو
شصت و اندی سال وزیر محمود شاه تغلقی دانسته است .
علت اساسی این همه خلط و اشتباه ها آن است
که ممدوح اصلی و اساسی سراج الدین یعنی
ابوالخطاب خسرو شاه بن حسن پادشاه مکران و
فرزندانش معزالدین سنجر شاه و تاج الدین
ابوالمکارم و قطب الدین سلطانشاه و ناصرالدین
محمد ، که این آخری دارای فتوحاتی بوده و
دامنه ی تصرفات پدر را تا ناحیه ی سند کشانیده
بود ، نشناخته و اورا به سبب عدم اطلاع از
احوالش از دوره ی غزنویان تا عهد آل خلف و
سپس تا عهد محمد بن تغلق و امثال اینها
کشانیده و در ادوار تاریخی بالا و پایین برده اند
در حالی که سراج الدین مسلماً در قرن هفتم
می زیسته و هم از آغاز آن قرن در کار خود
شهرت شهرت و به دربار امرای محلی جنوب
شرقی ایران ( بلوچستان ) و ناحیه ی سند
اختصاص داشته است و بی تردید دوران حیاتش
از قرن هفتم تجاوز نکرده است..
@hassan_arbab
خداحافظ
پاییز شد - ولی چرا به خورشید جاودانه حسرت بریم ، اکنون که ما دور از کسانی که
در گیر و دار فصل ها می میرند - به کشف نور خدا پیمان بسته ایم ؟
......
....
#آرتور_رمبو
فصلی در دوزخ
و کشتی مست
ص ۶۵
ترجمه
#سپانلو
■□■□
بدرود
خزان به این همه زودی - ولی چه سود حسرتِ یک آفتاب ابد خوردن ، اگر که در سر ِ ما کشف نور خداست ، دور از این مردمان که فصل فصل
می میرند
.......
....
#آرتور_رمبو
ترجمه ی کیوان طهماسبیان
@forsatesabz
حرف بسیار است
بیا بیا دردها را تقسیم کنیم
زخم بسیار است
#مبارک_قاضی
برگردان :
#یاسین_پسکوهی
مجموعه شعر
شاگ ماں سبزیں ساوڑ ءَ
مارچ ۲۰۰۳
@forsatesabz
▫️
با تو غمگین و بی تو غمگینم
از تو غم دور، عشقِ شیرینم
به فدای سرت نمی خندم
گریه کافی ست بهر تسکینم
آرزوی منی! شبی بگذر
از تبِ خواب، مرغِ آمینم
تو سبکبال مثل رویایی
بنشین بر دو پلکِ سنگینم
مثلِ آیینه ای ولی در تو
من به غیر از تو را نمی بینم
#سمیه_حسامی
@forsatesabz
راہ را نمی داند دَرد
چگونہ مسافریست
راھی ی ھر منزلیست برای جستجوی نشانِ خود
این زمانہ بہ کجا می رسد
من، بسیار اندیشیدہ ام
نہ اشکی نہ تگرگی
عصر بہ سرخی ی کدام غبار می نازد
پاھا از یاد بردہ اند پاپوشھای خود را
این روزھا رَمہ ی پشکوُل
ھچون زَر(طلا) خریدار پیدا کردہ
این بازی باتن جگر را آسیاب می کند۔
دل را کباب می کند
زمان از یاد بردہ مسافرِ قدیمی را
شاعری گمنام
عصرھا، مدام از پرندگانِ رھگذر می پرسد
قاضی کجا رفتہ
من، چہ بگویم، بگو
#مبارک_کازی
برگردان :
عزیز یادینی
@forsatesabz
تاریک° روشنای آزادی
____
تمجید می کنیم تاریک° روشنای آزادیرا
برادران --
سال کبیر تیره را .
جنگل سنگین تورها
در آب جوشان شبانه رها شده است.
به سالهای خلوت و خاموش بر می آیی
تو ای خلق ، تو خورشید - و- دادرس.
یوغ تقدیر را ستایش می کنیم
که پیشوای خلق
با اشک بر دوش می کشد .
یوغ تاریک قدرت
و بار طاقت فرسایش را ستایش
می کنیم .
هر که قلبی دارد ، با آن زمان را
می شنود ،
می شنود چگونه کشتی ِ تو - زمان - به قعر
می رود.
ما ، پرستوها، گردان ، جنگاوران را
به هم بستیم - بنگر
خورشید نامرئی است ؛ چار عنصر
با صدای پرندگان می خوانند ،
می جنبند ، می زیند ؛
از میان تور - انبوه گرگ و میش -
خورشید ناپیدا و زمین شناور است .
پس می آزماییم : دست بر سکانی عظیم
و بی تناسب
که صدا می دهد در چرخیدن .
زمین شنا می کند . جرئت کنید مردان.
اقیانوس را شخم می زنیم چون گاوآهن
و در سرمای لته۱ ، باز به یاد خواهیم آورد
که ده آسمان ، به یک زمین می ارزید برایمان.
#اوسیپ_ماندلشتام
ترجمه ی بهنام باوندپور
۱ - Lethe:
فراموشی ، دختر اریس( نفاق) . نامش را بر چشمه های جهان زیرین نهاده بودند. مردگان از چشمه ی فراموشی می نوشیدند تا زندگی گذشته ی خودرا فراموش کنند.
#فرصت_سبز
@forsatesabz
پژواکِ صدا میانِ کوهستانم
هر بار تو را، تو را، تو را میخوانم
تو باغی و پای بندِ شهرِ لاهور
من کوهم و عاشقِ بلوچستانم
#احمد_شهریار
@forsatesabz
گریه باید سبکترم می کرداشک ازوزن غصه
می کاهید
شب عمیق و عمیق تر می شد ، حوضک آسمان نمی ماهید
کنده ی مرگ در دهن دارم پنج انگشت هیسسس بر لب ها
اه ای ابرهای درهم گنگ در گلوگاه من
چه می خواهید؟
جمله ها پنبه اند در دهنم ، شعرها مثل خشت خشکیده
من نفس می کشم ولی مخفی، آنچنانکه شما هم آگاهید
زخم از روی پوست سر می رفت، پوست از کوره داشت در می رفت،
با عصب های مغز ور می رفت ، شیش و هشت ترانه ی ناهید
چرخ دنیاست اینکه می چرخد ، تا فقط زیر چرخ او باشم
آرزوها بلند بالایند ، دست های منید و کوتاهید
دست هایی که سربی و سردند، دوستانی که زخمی ام کردند
مگسانید گرد شیرینی، نارفیقان نیمه ی راهید
روی تصمیم باد ، بادا باد ... زندگی من از نفس افتاد
خواستم تادوباره برخیزم،حیف دیگرشما
نمی خواهید
#فاطمه_هویدا
شهریور ۱۴۰۲
@forsatesabz
دوچشم سرمه پر قندهاری ات زیباست
دو گونه ی تر وسرخ مزاری ات زیباست
مرا ببند به رگبار تیر مژگانت
بکار زخم وببین زخم کاری ات زیباست
توقصر آینه ام را خراب خواهی کرد
در این مسیر تویوتا سواری ات زیباست
به روی سینه ی تو بمب دستی بیتاب
چقدر واسکت انتحاری ات زیباست
دویده خون من وتو به جان یکدیگر
به روی کشته ی من خون جاری ات زیباست
نه خون جاری ما یخ نمی زند هرگز
تو رود خون منی بی قراری ات زیباست
**
من وتو هر دو شهیدان زنده ی عشقیم
شهید من دل من! پایداری ات زیباست
#محمد_شریف_سعیدی
@forsatesabz
ماریا می ترسم از یاد ببرم اسمت را
بسان شاعران
که می ترسند از یاد ببرند
آن کلمه را
که زاده شد از شکنجه ی شب
آن کلمه را
می نماید هم تراز خدا
اما
همیشه به یاد خواهم داشت
جسمت را
اما
همیشه دوست خواهم داشت
جسمت را
همیشه پاس خواهیم داشت
جسمت را
بدانسان که سربازی
جنگش درهم شکسته
بی کس و بی مصرف
پاس می دارد
تنها پای بر جای مانده اش را
#ولادیمیر_مایاکوفسکی
ابر شلوار پوش
ترجمه:
#م_کاشیگر
○●○●○●
ماريا!
مىترسم از یاد ببرم نامت را،
مثل شاعری که میترسد از یاد ببرد
کلمهای را که میان رنج شبانه زاده،
و شکوه خدا دارد.
تن تو را
پاس و دوست خواهم داشت،
مثل سربازی زخمخورده از جنگ،
بی مصرف،
بیکس،
که از تنها پای خویش پاسداری میکند.
#ولادیمیرمایاکفسکی
ابر شلوار پوش
ترجمه: نرگس سنائی
Мария!
Имя твое я боюсь забыть,
как поэт боится забыть
какое-то
в муках ночей рожденное слово,
величием равное богу.
Тело твое
я буду беречь и любить,
как солдат, обрубленный войною,
ненужный,
ничей,
бережет свою единственную ногу.
Владимир Маяковский
@forsatesabz
سره الارض .
به اقلیم چهارم یعنی ایرانشهر ناف زمین گفته
اند که میان رود بلخ تا آن سوی آذربایجان را
در بر می گیرد و ارمینیه را تا قادسیه و فرات و
بحر یمن ، و دریای فارس را تا مکران و
طبرستان . و این لقب از آنجاست که این
سرزمین میانه ی زمین است و در خطه ی
اعتدال واقع شده ، و راستی اندام و اعتدال
حال مردمان آن نیز از این است . زیرا که آنها
نه مانند مردم روم و سیسیل سرخ روی
هستند و نه حبشیان سیاه ، و نه مانند زنگیان
سوخته وتیره ، و چون مردمان چین کوتاه قد
و جاحظ گفته : سرزمین بابل چون مهره های
به رشته کشیده ، و گوهر یکتا ، و به جای ناف
در تن است و سینه در وجود زن و جای لگام
در صورت اسب ، و زرده ی تخم مرغ ، و
عنوان و سپیدی در کاغذ
#ثمار_القلوب_فی_المضاف_والمنسوب
ص ۲۷۵
تالیف
ابومنصور ثعالبی نیشابوری
پارسی گردان
رضا انزابی نژاد
@forsatesabz
و حقیقت بدان که در عالم هیچ شرّی و بلائی و فتنه ای و وبائی را آن اثر فساد نیست که فرومایه به مرتبه ی بزرگان رسد
#نامه_ی_تنسر
به گشنسب
به تصحیح
#مجتبی_مینوی
@forsatesabz
.....دیگری گفت :" شب بخیر " و برق را خاموش
کرد ، و به گفتگوی با خود ادامه داد : " البته
نور خوب چیزیه . اما باید جاهم پاک و دلچسب
باشه .موزیک نمی خوام.حتما موزیک
نمی خواهم . نمیشه جلوی یک بار با وقار
وایستاد. اگر چه در این ساعت فقط از بار هست
که میشه استفاده کرد . از چه ترس داشت ؟ از
ترس و وحشت نبود . این یک چیز ، هیچی بود .
خودش هم خوب می دونست . هیچ نبود و
خودش هم هیچ نبود . همه اش همین بود و
تنها چیزی که لازم داشت روشنایی بود و یک
کمی پاکی و ترتیب . بعضی ها در پاکی و ترتیب
زندگی می کنند . اما هرگز آن را حس می کنند .
اما او می دانست که همه چیز هیچ بود و باز
هیچ بود و باز هیچ بود و باز هیچ بود و باز
هیچ .
ای هیچ ما که در هیچی ! نام تو هیچ باد .
ملکوت تو هیچ شود . و اراده ی تو همچنان که
در هیچ است ، در هیچ ، هیچ شود.هیچ روزانهء
مارا به ما بده ، و هیچ های ما را
هیچ کن همچنانکه ما نیز هیچ های خودرا هیچ
می کنیم . مارا در هیچ هیچ مکن بلکه از هیچ
مارا رهایی ده ، بعد هیچ .
سلام بر هیچ پر از هیچ ، هیچ با تو نیست."
...
..
#ارنست_همینگوی
#یک_گوشه_ی_پاک_و_روشن
#زندگی_خوش_و_کوتاه
#فرنسیس_مکومبر
ص ۳۳
با مقدمه و ترجمه ی
#ابراهیم_گلستان
بهمن ۱۳۲۸
○●○●○
یک گوشه ی پاک و پر نور
........دیگری گفت ، " شب بخیر " چراغ را
خاموش کرد و گفتگو را با خودش سرگرفت "
البته روشنایی خوبه ، اما لازمه جا هم تمیز و
دلچسب باشه اون وقت آدم به موزیک ام
احتیاج نداره ، اصلا به موزیک احتیاج نداره با
وقار واسه کنار یه بار ، با این که این وقتای
شب، کاردیگه یی نمی شه کرد ." از چه
می ترسید ، ترس و وحشتی در کار نبود ، تنها
هیچی بود که خوب می شناختش . همه اش
هیچی بود و مردی که هیچ بود. همین بود و
فقط به روشنایی بود که احتیاج داشت و کمی پاکی و نظم . عده یی در آن زندگی کرده اند بی
اینکه حس کرده باشند ، اما می دانست که همه
اش هیچ بود و باز هیچ و هیچ و باز هیچ ، " ای
هیچ ما که در هیچی ، نام تو هیچ باد قلمرو تو
هیچ اراده ی تو هیچ در هیچ باد همان طور که
در هیچ است . ای هیچ ، هیچ روزانه ی مارا به
ما ده و هیچ مارا هیچ کن همان طور که ما هیچ
های خودرا هیچ می کنیم و مارا درون هیچی ،
هیچ مکن اما رهامان کن از هیچ ؛ و باز هیچ .
درود به هیچ پر از هیچ باد ،
هیچ با تست ."
#ارنست_همینگوی
ترجمه ی
#احمد_گلشیری
#جنگ_اصفهان
تابستان ۱۳۴۴
@forsatesabz
ماهیست شهره شهره ز خورشید شهره تر
رخساره طرفه طرفه ء آن سرو سیمبر
رویش چو لاله لاله و در عشق او مرا
اشکست ژاله ژاله بماننده ی مطر
زان لاله لاله لاله ی نعمان شده خجل
زان ژاله ژاله ژاله ی نیسان شده هدر
مشکست توده توده نشسته بر ارغوان
خطش که نافه نافه به عالم کند سمر
زان توده توده توده ی عنبر برد عبیر
زین نافه نافه نافه ی آهو برد عطر
لعلش به خنده خنده دلم را اسیر کرد
چشمم به گریه گریه جدا مانده از بصر
زان خنده خنده خنده ی گل بی طراوت است
زان گریه گریه گریه ی ابرست مختصر
بنگر به دسته دسته سر زلف آن صنم
بنگر چو پسته بسته لب لعل آن شکر
زان دسته دسته دسته ی ریحان خجل شده
زین بسته بسته بسته شده راه بر درر
ای پیش چهره چهره ی تو در جمال زشت
وز غمزه غمزه ی تو که شد سحر بر حذر
زآن چهره چهره چهره ی خوبان قندهار
زین غمزه غمزه غمزه ی ترکان کاشغر
یابد ز چشم من همه کس دجله دجله در
چون خانه خانه ی زر ز کف شاه نامور
زآن دجله دجله دجله ی بغداد را مدد
زین خانه خانه خانه ی اقبال را حشر
قدر تو نقطه نقطه فزاید بر آسمان
دست تو قطره قطره فشاند به بحر و بر
زان نقطه نقطه نقطه بود چرخ مرتفع
زین قطره قطره قطره بود بحر معتبر
...
...
.
..
تا هفته هفته ماه قمر گردد از هلال
پس پاره پاره سوی هلال آید از قمر
زان هفته هفته هفته ی سور مبارک ست
زین پاره پاره پاره عدوی تورا جگر
تا غنچه غنچه بشکفد اندر بهار چرخ
تا ناله ناله وضع کند چرخ کینه ور
زان غنچه غنچه غنچه ی عمرت شکفته باد
زین ناله ناله ناله ی خصم تو بیشتر
#سراج_الدین_خراسانی
@forsatesabz
در قصیده یی که در ستایش سلطان نصرت الدین
ابوالخطاب خسرو مکران ساخته اشاره یی
صریح دارد به شعبان سال ۶۰۹ هجری و او در
این تاریخ در خدمت امیر مذکور در مکران به سر
برده است .
می گوید:
ماه فروردین در آمد روز نوروز قدیم
سال هجرت خی و طی بر حکم احکام حکیم
بیست و سه از ماه کانون در شمار رومیان
بیست و هفت از ماه شعبان بر حساب مستقیم
شد علامات زمستان سرنگون چون برگماشت
مُنهی دور فلک رایات نوروز قدیم..
ذبیح الله صفا
سید سراجی را به دلیل کاربرد ردیف های بسیار سخت و التزامات دشوار ، مصارع الشعرا
لقب داده اند .
@hassan_arbab
آرامم کن! آرامم کن!
به قلبم کسی میخ مینشاند!
#ماریناتسوتایوا
ترجمه: نرگس سنائی
Утешь меня, утешь,
Мне кто-то в сердце забивает гвозди!
Марина Цветаева
@forsatesabz
دریاها لبریز اند
رودخانه های چشم ها سیلابی شده اند
اشک ها قطره قطره می ریزند
#مبارک_قاضی
برگردان
#اسحق_رمشکی
مجموعه شعر
شاگ ماں سبزیں ساوڑ ءَ
مارچ ۲۰۰۳
@forsatesabz
شاعر و شعور پیش بین او
#حسین_منزوی
@forsatesabz
دو نگاه مضطرب
دو رد ناکام
دو پیاله خون
در سرزمینی فراموش شده
آه
چشم هایت را باید
مبارک کازی
شعر بگوید
#اسحق_رمشکی
@forsatesabz
ھچ زات ، ھچ زریات نیست
مرگ ءَ کد ءُ باندات نیست
تو آسر ءِ گپ ءَ کن ئے
بنی آدم ءَ بندات نیست
آسے کجام پاندا بلیت
اے آبریچاں گوات نیست
تئی نام ء نام ءَ ندر بیت
مارا چشیں سوگات نیست
چاگرد چو کور ءُ موسی ءَ
ھچ آہ نیست پریات نیست
ھر روچ لاشے سمبھیت
زاناں بلوچاں برات نیست
کازی چہ امروز ءَ شتگ
نا جاک نا سلوات نیست
#مبارک_قاضی
متولد ۲۴ دسامبر ۱۹۵۶
۱۶ سپتامبر ۲۰۲۳ درگذشت
@forsatesabz