ganjehozourprogramstext | Unsorted

Telegram-канал ganjehozourprogramstext - گنج حضور متن کامل برنامه ها - Ganje Hozour

1665

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارۀ 2219 من به گوش تو سخنهای نهان خواهم گفت سر بجنبان که بلی، جز که به سر هیچ مگو

Subscribe to a channel

گنج حضور متن کامل برنامه ها - Ganje Hozour

فایل PDF متن کامل پیغام‌های تلفنی برنامه ۲-۱۰۱۲ (روزهای سه‌شنبه)
(مخصوص چاپ سیاه و سفید)

Читать полностью…

گنج حضور متن کامل برنامه ها - Ganje Hozour

فایل WORD متن کامل پیغام‌های تلفنی برنامه ۲-۱۰۱۲ (روزهای سه‌شنبه)

Читать полностью…

گنج حضور متن کامل برنامه ها - Ganje Hozour

فایل PDF متن کامل پیغام‌های تلفنی برنامه ۱-۱۰۱۲ (روزهای جمعه)
(مخصوص چاپ سیاه و سفید)

Читать полностью…

گنج حضور متن کامل برنامه ها - Ganje Hozour

فایل WORD متن کامل پیغام‌های تلفنی برنامه ۱-۱۰۱۲ (روزهای جمعه)

Читать полностью…

گنج حضور متن کامل برنامه ها - Ganje Hozour

فایل تصویری بخش سوم برنامه ۱۰۱۲ با زیرنویس چسبیده

Читать полностью…

گنج حضور متن کامل برنامه ها - Ganje Hozour

فایل تصویری بخش اول برنامه ۱۰۱۲ با زیرنویس چسبیده

Читать полностью…

گنج حضور متن کامل برنامه ها - Ganje Hozour

فایل PDF متن کامل پیغام‌های تلفنی برنامه ۱۰۱۲ (روزهای چهارشنبه)
(مخصوص چاپ سیاه و سفید)

Читать полностью…

گنج حضور متن کامل برنامه ها - Ganje Hozour

فایل WORD متن کامل پیغام‌های تلفنی برنامه ۱۰۱۲ (روزهای چهارشنبه)

Читать полностью…

گنج حضور متن کامل برنامه ها - Ganje Hozour

فایل PDF متن کامل برنامهٔ شمارهٔ ۱۰۱۲

Читать полностью…

گنج حضور متن کامل برنامه ها - Ganje Hozour

موضوع کلی برنامهٔ ۱۰۱۲:

✓بخش چهارم


- تفسیر دوبارهٔ ابیات سوم تا چهاردهم غزل به‌همراه دو شکل افسانهٔ من‌ذهنی و حقیقت وجودی انسان، و ابیاتی جهت روشن شدن این ابیات غزل؛ از جمله:

- در ارتباط با بیت چهارم غزل ابیاتی در بازهٔ ۲۲۲۷ تا ۲۲۵۳ دفتر سوم بیان می‌کند که وقتی به‌وسیلهٔ مانع‌سازی و مسئله‌سازی من‌ذهنی گرفتار می‌شویم، خداوند و پای اصلی زندگی کمکمان می‌کند که نجات پیدا کنیم ولی ما همچون روباه می‌گوییم این دُممان یعنی زرنگی و عقل‌ من‌ذهنی ما نجاتمان داده‌است. با این ابیات باید خود را بسنجیم که آیا ما با من‌ذهنی‌مان عشق‌بازی می‌کنیم، و آیا ادعا می‌کنیم هشیاری بی‌درد هستیم؟

- جهت تکمیل معنای بیت ششم غزل، ابیات ۶۲۳ تا ۶۲۸ دفتر ششم که باید حفظ باشیم می‌گوید وقتی با فضاگشایی با خدا یکی شویم، این فضای گشوده‌شده همان حلق عشق و اژدهایی‌ست که عقل مانند کوه من‌ذهنی را به خودش جذب می‌کند، به‌طوری‌که عقل انسان اگر از آن آگاه شود، همهٔ محتویات ذهن را می‌ریزد در جوی این لحظه تا آب زندگی ببَرد.

- در ابیاتی جهت روشن شدن بیت سیزدهم غزل، خداوند خود را گنجینهٔ رحمت و مهربانی معرفی می‌کند. ما نیز باید در خود بازبینی کنیم که آیا ما هم گنجی هستیم که خدا می‌خواهد خودش را از طریق ما بیان کند و رحمتش را به ما برساند؟ یا این‌که فقط می‌خواهیم در من‌ذهنی مردگی را اظهار کنیم؟

🟣صفحه دوم

Читать полностью…

گنج حضور متن کامل برنامه ها - Ganje Hozour

💠💠💠پایان بخش چهارم💠💠💠

Читать полностью…

گنج حضور متن کامل برنامه ها - Ganje Hozour

شاد باش و فارِغ و ایمن که من
آن کنم با تو که باران، با چمن
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۷۲)

من غمِ تو می‌خورم تو غم مَخَور
بر تو من مشفق‌ترم از صد پدر
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۷۳)

فارِغ: راحت و آسوده
ایمن: رستگار، محفوظ و در امان، سالم
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖

از زبان خداوند است. تو شاد باش، فارغ باش، خاطرجمع باش، ایمن باش، حس امنیت کن که من کاری با انسان می‌کنم، با تو می‌کنم که باران با چمن می‌کند. فضا را باز کن، مقاومت نکن، خودت را به‌صورت مرده درنیاور، از حیطۀ نفوذ من‌ذهنی و همانیدگی‌ها بیرون بیا، من غم تو را می‌خورم. بنابراین لازم نیست تو غم بخوری. من از تو از صدتا پدر مهربان‌تر هستم. این‌ها را از زبان خداوند می‌گوید.

چه شِکَرفروش دارم که به من شِکَر فروشد
که نگفت عذر روزی که برو شِکَر ندارم
🌺(مولوی، دیوان شمس، غزل ۱۶۲۰)

شکرفروش ما خداوند است که لحظه‌به‌لحظه به ما شکر می‌دهد، شیرینی می‌دهد، یک دفعه به ما نگفته که برو من شکر ندارم، مگر شما با مقاومت نگیرید.

گنجِ مخفی بُد، ز پُرّی چاک کرد
خاک را تابان‌تر از افلاک کرد
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۸۶۳)

گنجِ مخفی بُد ز پُرّی جوش کرد
خاک را سلطانِ اَطْلَس‌پوش کرد
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۸۶۴)

اَطْلَس‌پوش: پوشندهٔ اطلس
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖

پس گنج خداوند مخفی است از بس که پر است، فقط کافی است شما اجازه بدهید که از شما اظهار بشود و خاک شما را یعنی که من‌ذهنی است تابان‌تر از آفتاب بکند، آسمان بکند. گنج، مخفی بود، یک مثالش:

گنجِ مخفی بُد ز پُرّی جوش کرد
خاک را سلطانِ اَطْلَس‌پوش کرد
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۸۶۴)

درست است؟ یک مثالش پُرِ گُل بودن جهان است. پس گنج مخفی است، از پُری‌اش جوش می‌کند و ما که از جنس خاک هستیم، مواد شیمیایی هستیم ما را به حضور تبدیل می‌کند، به سلطانی تبدیل می‌کند که لباس حضور می‌پوشیم و از جنس او در زمین می‌شویم.

لیک من آن ننگرم، رحمت کنم
رحمتم پُرّ است، بر رحمت تنم
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۱۵٩)

یعنی من به بی‌وفایی تو نگاه نمی‌کنم، هر لحظه که بتوانی فضا را باز کنی، من این‌طوری نیست که انتقام بگیرم، ایراد بگیرم چرا گذشتهٔ تو این‌طوری بوده؟ همین الآن تو فضا را باز کن من رحمتم را، کمکم را به تو برسانم.

رحمت بی‌حد ر‌‌و‌انه هر زمان
خفته‌اید از د‌ر‌ک آن ای مر‌د‌مان
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۳۰۴)

پس این لحظه رحمت بی‌حد از آن‌ور به این‌ور جاری است. مردم در من‌ذهنی، در انقباض، در این‌که این را ندارم، آن را ندارم، می‌ترسم این را از من بگیرند، در حس عدم امنیت به‌سر می‌برند، در انقباض از درک این رحمت بی‌حد محروم هستند، خفته‌اند.

آن هنرها گردنِ ما را ببست
زآن مَناصِب سرنگونساریم و پست
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۹۱۱)

مَناصِب: جمع منصب، درجه، مرتبه، مقام
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖

هنرهایی که به‌دست آوردیم و با آن‌ها همانیده شدیم هر کدام گردن ما را بسته، یک طنابی است در گردن ما، ما را به‌صورت هشیاری می‌کشند به‌سمت دنیا. این طناب‌ها را می‌توانیم باز کنیم، می‌توانیم با هنرهایمان همانیده نباشیم. از آن نقش‌ها سرنگون شده‌ایم. می‌توانیم بگوییم من با هیچ‌ چیزی که هنر حساب می‌شود، فن حساب می‌شود، مهارت حساب می‌شود همانیده نیستم، نمی‌خواهم بشوم.

آن هنر فی جیدِنا حَبْلٌ مَسَد
روزِ مُردن نیست زآن فن‎ها مدد
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۹۱۲)

جز همان خاصیّتِ آن خوش‌حواس
که به شب بُد چشمِ او سلطان‌شناس
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۹۱۳)

آن هنرها جمله غولِ راه بود
غیرِ چشمی کو ز شه آگاه بود
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۹۱۴)

این بیت‌ها را امروز چندین بار خوانده‌ام.

«فِي جِيدِهَا حَبْلٌ مِنْ مَسَدٍ»
«و بر گردن ريسمانى از ليف خرما دارد.»
🌴(قرآن کریم، سورهٔ لهب (۱۱۱)، آیهٔ ۵)

امیدوارم هیچ‌کدام از ما الآن ریسمانی در گردنمان نداریم که یک همانیدگی دارد ما را می‌کشد بعد از این غزل.

🔟1️⃣2️⃣ ۵۳ 🔟1️⃣2️⃣

Читать полностью…

گنج حضور متن کامل برنامه ها - Ganje Hozour

چون بُراق عشق از گردون رسید
وارَهد عیسیِ جان زین خر؟ بلی
🌺(مولوی، دیوان شمس، غزل ۲۹۱۰)

بُراق: اسب تندرو، مرکب حضرت رسول در شب معراج
➖➖➖➖➖➖➖➖➖

اگر براقِ عشق از آسمان برسد و شما سوار بشوید، که امروز هم غزلش را خواندیم، عیسی جان شما از این خر می‌رهد؟ بله. پس شما اگر فضاگشایی کنید و از آسمان براق عشق برسد و شما سوار بشوید، آیا از این خر ذهن و همانیدگی‌ها می‌توانید جانِ سالم به‌درببرید و رها بشوید؟ جواب می‌دهد بله. به شرط این‌که کار را انجام دهید، مثل مرده‌ها نباشید هیچ حرکتی نکنید.

با خر میا به میدان، زیرا که خرسوار
از فارِسانِ حمله و چوگان و گوی نیست
🌺(مولوی، دیوان شمس، غزل ۴۵۹)

الآن می‌گوید که همان‌طور که گفتیم تو با خر من‌ذهنی به میدان نبرد با همانیدگی‌ها مرو. سوار براق بشو و چوگان شناسایی دستت باشد، همین‌که شناسایی کردید که این همانیدگی است و می‌تواند به مرکز شما بیاید، این می‌افتد و نمی‌تواند دیگر به مرکز شما بیاید.

هندویِ ساقیِ دلِ خویشم که بزم ساخت
تا تُرکِ غم نتازد کامروز طوی نیست
🌺(مولوی، دیوان شمس، غزل ۴۵۹)

طوی: به ترکی جشن، شادی، عروسی
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖

به‌اندازهٔ کافی راجع‌به این صحبت کردم. پس کارگر ساقی دل خویشم یعنی ساقیِ خدا هستم که در درون من با آسمان گشوده‌شده، بزم ساخته و به این بزم، تُرکِ غم نمی‌تواند حمله کند که به‌هم بریزد.

[شکل‌۹ (افسانه من‌ذهنی)] این تُرک غم است به‌صورت افسانهٔ من‌ذهنی به هر شادی‌ای می‌خواهد حمله کند و نمی‌خواهد شادی ایجاد کند گفتم، با ایجاد مانع و مسئله و کارافزایی، ولی اگر فضا باز شود [شکل‌۱۰ (حقیقت وجودی انسان)] و شما به‌عنوان هشیاری، کارگرِ این میخانۀ فضای بازشده باشید که بزم شماست، کارگر این‌جا باشید، دیگر غم نمی‌تواند به شما حمله کند.

این بیت را داشتیم:

بیند مرّیخ که بزم است و عیش
خنجر و شمشیر کند در میان
🌺(مولوی، دیوان شمس، غزل ۲۱۰۴)

مریخ همین نیرویِ تخریب جهان است. همین‌که ببیند یکی شاد است، سعی می‌کند که خنجر و شمشیر را به پهلویش فروببرد. البته مولانا معتقد است که اگر شما واقعاً سروصدا برپا نکنید و این شادی را از ذهنتان پنهان کنید، اگر هیاهو راه نیندازید که من این‌طور هستم، آن‌طور هستم، ذهن شما نمی‌شنود و به شما نمی‌تواند آسیبی برساند. باید پنهان کنید این شادی را از من‌های ذهنی.

ما می‌دانیم که اگر فارغ بشویم، یک ذره حالمان خوب باشد، من‌ذهنی می‌خواهد از این سوءاستفاده کند. چه بسا ما یک مقدار به حضور زنده می‌شویم، ولی من‌ذهنی می‌خواهد از آن سوءاستفاده کند و به‌صورت یک آدم معنوی بلند بشود و همه‌چیز را خراب کند. شما باید مواظب باشید یعنی بزمِ درونِ خودتان را که صنع دارد و طرب دارد، این را به حرف درنیاورید. به‌اصطلاح اعلام نکنید به مردم، من این‌طور شدم یا آن‌طور شدم. هر کسی که واقعاً به حضور زنده بشود، اعلام نمی‌کند. هر کسی می‌گوید به حضور رسیده‌ام، حتماً نرسیده. کدام کسی هست که به حضور برسد، بیاید بگوید من به حضور زنده شدم؟! یک دانه نبوده. پس آن کسی که می‌گوید این‌طور شدم آن‌طور شدم، یا واقعاً یک چیزی شده و دارد خراب می‌کند دوباره من‌ذهنی‌اش، حمله کرده یا این‌که نه اصلاً هیچ‌جا نرسیده، یک چیز ذهنی است.

دایماً خاقانِ ما کرده‌ست طُو
گوشمان را می‌کشد لٰا تَقْنَطُوا
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۷۴۲)

طُو: مخفّفِ طُوی به معنی جشن مهمانی
لٰا تَقْنَطُوا: ناامید و مأیوس نشوید.
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖

پس بنابراین یعنی خداوند که خاقانِ ماست، لحظه‌به‌لحظه عروسی راه انداخته، جشنی راه انداخته و گوش ما را می‌کشد که ناامید نباشید، «لٰا تَقْنَطُوا» آیۀ قرآن است.

«قُلْ يَا عِبَادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلَىٰ أَنْفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّـهِ ۚ إِنَّ اللَّـهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعًا ۚ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ»
«بگو: اى بندگان من كه بر زيان خويش اسراف كرده‌ايد، از رحمت خدا مأيوس مشويد. زيرا خدا همهٔ گناهان را مى‌آمرزد. اوست آمرزنده و مهربان.»
🌴(قرآن کریم، سورهٔ زمر (۳۹)، آیهٔ ۵۳)


«بگو: اى بندگان من كه بر زيان خويش اسراف كرده‌ايد»، این هم خیلی جالب است که ما واقعاً در ضرر زدن به خودمان خیلی اسراف کرده‌ایم. با وصف این «از رحمت خدا مأيوس مشويد، زيرا خدا همهٔ گناهان را مى‌آمرزد»، همان مرکز‌های جسمی که به خودتان لطمه زده‌اید و هر موقع که فضاگشایی کنید و به خودتان بیایید، مثل حضرت آدم بگویید که من به خودم ستم کردم و بعد از این تو را می‌آورم به مرکزم، جسم‌ها را نمی‌آورم و حواسم هست، بنابراین مهربان است و آمرزنده است.

🔟1️⃣2️⃣ ۵۱ 🔟1️⃣2️⃣

Читать полностью…

گنج حضور متن کامل برنامه ها - Ganje Hozour

اوّل و آخِر تویی ما در میان
هیچ هیچی که نیاید در بیان
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۵۰۱)

«همان‌طور که عظمت بی‌نهایت الهی قابل بیان نیست و باید به آن زنده شویم، ناچیزی ما هم به عنوان من ذهنی قابل بیان نیست و ارزش بیان ندارد. باید هر چه زودتر آن را انکار کنیم و به او زنده شویم.»

امروز چندین بار خواندیم. و این مربوط به این آیه است:

«هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ ۖ وَهُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ.»
«اوست اوّل و آخر و ظاهر و باطن، و او به هر چيزى داناست.»
🌴(قرآن کریم، سورهٔ حدید (۵۷)، آیهٔ ۳)

«اوست اوّل» یعنی قبل از این‌که وارد این جهان بشویم اوست به‌صورت ما. و «آخر» که قرار است ما بمیریم نسبت‌به تن، باید او باشد. هرچه زودتر باید او باشد. اول او است، آخر هم او است و این وسط، من‌ذهنی باید خیلی خلاصه و سریع باشد.

امروز گفت که به آن کسی که مست درد است و درد پخش می‌کند، می‌گوید اگر یک بندۀ خدا به او توجه کند مثل مولانا متوجه می‌شود که این «خیالِ ناریه»، «در طریقت نیست اِلّا عاریه». خلاصه دردهای ما و من‌ذهنی ما موقتی تا ده دوازده‌سالگی است. اگر بعد از آن ادامه پیدا می‌کند، اشتباه است.

اول خدا است، آخر خدا است، ظاهر و باطن او است و «او به هر چیزی داناست»، پس من‌ذهنی چکاره است؟ هیچ‌چیزی! ولی ما من‌ذهنی‌پرست شدیم. الآن شما با این صحبت‌ها متوجه می‌شوید که من‌ذهنی و دردهایش باید موقت باشد، عاریه است. عاریه است یعنی ما از جهان گرفتیم.

ما آمدیم به این جهان، به این جهان احتیاج نداریم. به غیر از این‌که خوردن و خوابیدن و این‌ها بله، جسم ما احتیاج دارد، ولی به‌عنوان زندگی به این جهان احتیاج نداریم. بنابراین هرچه زودتر می‌گفت که «در جهانِ حَیّ و قَیّومی» برآ، یعنی به ذات خودت متکی بشو، قائم بشو به ذات خودت. و این بیت را حالا امروز خواندم:

یار در آخرزمان کرد طَرَب‌سازی‌ای
باطنِ او جِدِّ جِد، ظاهرِ او بازی‌ای

جملهٔ عشّاق را یار بدین عِلم کُشت
تا نکُند هان و هان، جهلِ تو طنّازی‌ای
🌺(مولوی، دیوان شمس، غزل ۳۰۱۳)

این بیت سوم هم بسیار مهم است.

در حرکت باش از آنک، آبِ روان نَفسُرد
کز حرکت یافت عشق سِرِّ سَراندازی‌ای
🌺(مولوی، دیوان شمس، غزل ۳۰۱۳)

فِسُردن: یخ بستن، منجمد شدن
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖

«در حرکت باش از آنک، آبِ روان نَفسُرد»، «کز حرکت یافت عشق» یعنی عاشق، «سِرِّ سَراندازی‌ای». ولی توجه کنید اگر شما پاییز باشید رو به زمستان بروید، حرکت کمتر می‌شود.

درنتیجه به بیت‌های اول نگاه کن، شما باید اول بگویید که اولاً زمان روان‌شناختی به پایان رسیده، یعنی دیگر انسان‌ها نباید من‌ذهنی داشته باشند و در زمان روان‌شناختی باشند و نیازهای روان‌شناختی داشته باشند. نیازهای روان‌شناختی نیازهای موهومی من‌ذهنی است.

مثلاً من به غذا احتیاج دارم، به آب احتیاج دارم، به مسکن احتیاج دارم، ولی احتیاج ندارم که تو حتماً در کارت ناموفق بشوی، تو خوشبخت نشوی، توی خانوادۀ شما دعوا بیفتد، بیزینس (business) تو پیشرفت نکند، احتیاج دارم من؟ اگر احتیاج دارم، این‌ها احتیاجات روان‌شناختی است. من می‌خواهم یک اتومبیل بخرم مثلاً با این خودم را نشان بدهم، بگویم من این را دارم یکی ندارد، که فکر کند من پول دارم، مهم هستم. این نیاز من است واقعاً؟ نیاز حقیقی است؟ نه، نیاز روان‌شناختی است.

هر نیازی که من‌ذهنی دارد، نیاز روان‌شناختی است و موهومی است، واقعی نیست. تقریباً می‌توانیم بگوییم نود درصد نیازهای ما که ذلیل آن‌ها هستیم، نیازهای روان‌شناختی هستند، اصلاً نیاز نیستند. ما را گیر انداخته‌اند.

شاید شما بتوانید بگویید که چرا مُردگی را ادامه می‌دهیم؟ برای این‌که من‌ذهنی به ما ثابت کرده که این نیازها را اگر برآورده نکنی، تو خوشبخت نمی‌شوی، آزاد نمی‌شوی. توجه می‌کنید؟ واقعاً حسادتِ ما نیاز حقیقی ما است؟ انتقام‌جوییِ ما نسبت‌به گذشته نیاز حقیقیِ ما است؟ یا نیاز روان‌شناختی است؟ این‌که من می‌خواهم ثابت کنم بهتر از شما هستم، این نیاز حقیقی من است؟ یعنی اگر این را برآورده نکنم از گرسنگی می‌میرم؟ از بین می‌روم؟ شب توی خیابان می‌خوابم؟ نه، این نیاز روان‌شناختی است. برای همین آن‌جا می‌گفت مفتیِ ضرورت تو هستی. یک اقدام مفید این است که شما با آن بیتِ مفتی ضرورت تو هستی، نیازهای روان‌شناختی را بشناسید، در حرکت باشید.

🔟1️⃣2️⃣ ۴۹ 🔟1️⃣2️⃣

Читать полностью…

گنج حضور متن کامل برنامه ها - Ganje Hozour

پس شما خاموش باشید اَنْصِتوا
تا زبانْ‌تان من شَوم در گفت‌وگو
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۶۹۲)

پس ما بیاییم خاموش باشیم، به فرمان اَنصِتوا گوش بدهیم. اَنصِتوا فرمان خاموش باشید به ذهن است. توجه کنید! خداوند با فرمان اَنصِتوا می‌گوید شما ذهن را خاموش کنید، حرف نزنید تا من حرف بزنم و تا شما حرف می‌زنید با ذهنتان برحسب همانیدگی‌ها، من برحسب مرکز عدم و خِرد زندگی حرف نخواهم زد.

و توجه کنید که ما بنابه خلقتمان چون از جنس خدا هستیم، اختیار داریم. می‌توانیم اختیارمان را به‌کار ببریم در جهت سازندگی و باز شدن فضا، می‌توانیم اختیارمان را به غلط به‌کار ببریم در تخریب. و ما لحظه‌به‌لحظه در تخریب می‌رویم و غافل از این‌که لحظه‌به‌لحظه او در کار جدیدی است، می‌خواهد به‌وسیلۀ ما صنع بکند و طربش را به شما بدهد.

توجه کنید امروز بیت‌هایی خواندیم گفت که هر چیزی ‌که در این جهان خلق شده برای طرب است. می‌گوید هر جزو تو برای طرب خلق شده و تو با پیچیدن به همانیدگی‌ها این موضوع را از کار انداخته‌ای. این هنوز از بین نرفته می‌گوید، ولی از شما به‌اصطلاح مخفی شده و دیده نمی‌شود.

اوّل بدان که عشق نه اوّل نه آخرست
هر سو نظر مکن که از آن سوی سوی نیست
🌺(مولوی، دیوان شمس، غزل ۴۵۹)

اول بدان که آن چیزی که اول و آخر دارد یک چیز ذهنی است. پس عشق در این لحظه نه اول دارد نه آخر. وقتی می‌آییم به این لحظه فضا را باز می‌کنیم، این دیگر از سو می‌آییم، از تمام سوها و فکرها برمی‌گردیم به این لحظه، فضا را باز می‌کنیم و از این فضای گشوده‌شده اگر فکر خلق بشود، به‌صورت صنع، آفریدگاری خلق می‌شود.

پس بنابراین به سوها نظر مکن که بی‌سویی در سو نیست. ما بی‌سو هستیم. وقتی فکر می‌کنیم می‌رویم یک سویی، ولی وقتی فکر می‌کنیم باید فضا گشوده باشد. وقتی با فضای بسته در ذهن ما فکر می‌کنیم، حتماً داریم سبب‌سازی ذهنی می‌کنیم. گفت این چیست؟ این مکر و حیله است. اصلاً فکر کردن برحسب من‌ذهنی و همانیدگی‌ها قدغن است، بی‌ادبی است.

[شکل‌۹ (افسانه من‌ذهنی)] پس در ذهن ما می‌بینیم که اول و آخر داریم. افسانۀ من‌ذهنی در این‌جا هشیاری در ذهن است، از وضعیتی به وضعیت دیگر می‌رود مانند قوم موسی درجا می‌زند.

[شکل‌۱۰ (حقیقت وجودی انسان)] مگر فضا را باز کند، مرکز را عدم کند، سوار بُراق بشود و پیاده نشود. ممکن است درد هشیارانه داشته باشد، ولی باید روی آن بماند و پیاده نشود تا برود بی‌سو بشود، تا سوها قطع بشوند. شما هم بفهمید که با من‌ذهنی در سوها فکر کردن، این فکرهای خراب‌کارانه است.

گر بپرّانیم تیر، آن نی ز ماست
ما کمان و تیراندازش خداست
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۶۱۶)

این را دیگر می‌دانیم. اگر فکر می‌کنیم می‌گوید، آن تیر انداختن است، وقتی تیر می‌اندازیم آن نه ز ماست. ما کمان هستیم و تیراندازش همیشه خداست. وقتی شما دخالت می‌کنید با من‌ذهنی تیر بد انداخته می‌شود، خداوند کَج از طریق ما فکر می‌کند. ما نمی‌گذاریم خداوند از طریق ما فکر کند، حرف بزند، عمل کند و خرد زندگی به فکر و عمل ما بریزد. پس

گر بپرّانیم تیر، آن نی ز ماست
ما کمان و تیراندازش خداست
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۶۱۶)

ما باید کمان باقی بمانیم. کمان هیچ موقع دخالت در تیراندازیِ تیرانداز نمی‌کند. کمان ثابت است. شما هم اگر ثابت باشید، اَنصِتوا کنید، من‌ذهنی صفر باشد، زندگی می‌تواند از طریق ما خوب فکر کند.

زآن محمّد شافعِ هر داغ بود
که ز جز حق چشمِ او، مٰازاغ بود
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۸۶۱)

در شبِ دنیا که محجوب است شید
ناظرِ حق بود و زو بودش امید
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۸۶۲)

از أَلَمْ نَشْرَح دو چشمش سُرمه یافت
دید آنچه جبرئیل آن برنتافت
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۸۶۳)

شافع: شفاعت‌کننده
داغ: در این‌جا یعنی گناه‌کار
شید: خورشید
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖

می‌گوید رسول، حضرت رسول به این علت شافع هر داغ بود، شافع هر داغ بود یعنی از ارتعاش یک انسان انسان دیگر اگر طلب داشته باشد می‌تواند زنده بشود.

این بیت مربوط است به غزل ما که مولانا می‌خواهد بگوید که اگر شما طلب نداشته باشید، اگر شما آگاه از وضعیت خودتان نباشید که خرّوب هستید، اگر نخواهید درمان کنید این مرض را، نخواهید، این ارتعاش را نخواهید گرفت، بنابراین کسی نمی‌تواند شافع شما باشد. شافع یعنی شفاعت‌کننده، داغ یعنی درد. یعنی می‌گوید حضرت رسول من‌های ذهنی را می‌توانست درمان کند به‌ شرطی که آن‌ها طلب می‌داشتند، می‌خواستند.

🔟1️⃣2️⃣ ۴۷ 🔟1️⃣2️⃣

Читать полностью…

گنج حضور متن کامل برنامه ها - Ganje Hozour

فایل PDF متن کامل پیغام‌های تلفنی برنامه ۲-۱۰۱۲ (روزهای سه‌شنبه)

Читать полностью…

گنج حضور متن کامل برنامه ها - Ganje Hozour

/channel/GanjeHozorTeleText/11184

Читать полностью…

گنج حضور متن کامل برنامه ها - Ganje Hozour

فایل PDF متن کامل پیغام‌های تلفنی برنامه ۱-۱۰۱۲ (روزهای جمعه)

Читать полностью…

گنج حضور متن کامل برنامه ها - Ganje Hozour

فایل تصویری بخش چهارم برنامه ۱۰۱۲ با زیرنویس چسبیده

Читать полностью…

گنج حضور متن کامل برنامه ها - Ganje Hozour

فایل تصویری بخش دوم برنامه ۱۰۱۲ با زیرنویس چسبیده

Читать полностью…

گنج حضور متن کامل برنامه ها - Ganje Hozour

/channel/GanjeHozorTeleText/11156

Читать полностью…

گنج حضور متن کامل برنامه ها - Ganje Hozour

فایل PDF متن کامل پیغام‌های تلفنی برنامه ۱۰۱۲ (روزهای چهارشنبه)

Читать полностью…

گنج حضور متن کامل برنامه ها - Ganje Hozour

فایل PDF متن کامل برنامهٔ شمارهٔ ۱۰۱۲
(مخصوص چاپ سیاه و سفید)

Читать полностью…

گنج حضور متن کامل برنامه ها - Ganje Hozour

فایل WORD متن کامل برنامهٔ شمارهٔ ۱۰۱۲

Читать полностью…

گنج حضور متن کامل برنامه ها - Ganje Hozour

✨خلاصه‌ای فهرست‌وار از برنامه ۱۰۱۲✨

موضوع کلی برنامهٔ ۱۰۱۲:


ای انسانی که در همانیدگی‌ها به خواب ذهن فرورفته‌‌ای و هیچ نشانی از جان زندگی در تو نیست، تو که با خواندن اشعار زنده‌دلانی چون مولانا یا قرین شدن با انسانی زنده به حضور، هیچ واکنشی نشان نمی‌دهی و هیچ اثری روی تو ندارد، درواقع مانند مرده‌ای هستی که هرچقدر هم او را بشویند درونش پاک نمی‌شود، بلکه فقط ظاهرش کمی تمیز می‌شود یعنی موقتاً یک ذره حال من‌ذهنی‌ات بهتر می‌شود، درحالی‌که باید هشیاری‌ات تبدیل شود.


✓بخش اول

- تفسیر بیت اول و دوم غزل به‌همراه بررسی چهار دایره‌

- تفسیر بیت سوم غزل

- مقایسه‌ای بین غزل این برنامه و چهار بیت اول غزل ۳۰۱ که در برنامهٔ قبل (برنامه ۱۰۱۱) تفسیر شد، جهت بازبینی خودمان که ما چطور از ابیات مولانا در عمل استفاده می‌کنیم؛ آیا قدردان این آموزش‌ها هستیم و در عمل به‌کار برده هشیاری‌مان را تبدیل می‌کنیم و وضعمان بهتر شده؟ یا نه همچون مرده‌ای هستیم که خواندن ابیات هیچ واکنشی در ما ایجاد نمی‌کند؟
مقایسهٔ این دو غزل نشان می‌دهد که چقدر فرق می‌کند با فضاگشایی زندگی را به مرکز بیاوریم و همین‌طور بمانیم؛ یا نه، با فضا‌بندی و گذاشتن چیزها در مرکز خود را مرده کنیم.

- بررسی مثلث همانش و شکل افسانهٔ من‌ذهنی به‌همراه بیت اول و دوم غزل اصلی

- بررسی مثلث پندار کمال به‌همراه ابیات مربوط‌ به این شکل

- مجموعه ابیات تمرکز روی خود و عدم تمرکز روی دیگران

- بررسی مثلث واهمانش به‌همراه دو بیت اول غزل

- دو بیت کلیدی عدم نگریستن در سبب‌ها و حادث‌ها و دوپاره کردن آن‌ها

- بررسی شکل حقیقت وجودی انسان به‌همراه دو بیت اول غزل

- دو بیت اساسی در بیان اصل و جوهر انسان


✓ بخش دوم

- خلاصه‌ای از تفسیر سه بیت اول غزل و ادامهٔ تفسیر (ابیات چهارم تا چهاردهم) غزل اصلی

- ارائهٔ سه بیت دیگر از غزل ۳۰۱ برنامهٔ قبل، که مرتبط با این بخش از غزل اصلی بود.

- تفسیر مابقی غزل اصلی (ابیات پانزدهم و شانزدهم) و در ارتباط با بیت پانزدهم، یادآوری بیت دهم از غزل ۳۰۱ برنامهٔ قبل که چقدر اجرای این بیت در سلامتی ما مؤثر است.

- تفسیر دوبارهٔ بیت اول غزل، به همراه بررسی دو شکل افسانهٔ من‌ذهنی و حقیقت وجودی انسان، و ابیاتی در شرح بیشتر این بیت


✓بخش سوم

- ادامهٔ ابیات تکمیلی جهت فهم بهتر بیت اول غزل؛ از جمله:

- ابیات ۱۷۸۸ تا ۱۷۹۹ دفتر ششم می‌گوید تا خیال گوسالهٔ من‌ذهنی از جان ما نرود، محورهای من‌ذهنی در بیابان ذهن مثل گردابی تند، ما را به‌دنبال افسانهٔ من‌ذهنی می‌بَرد. درحالی‌که تمامی اجزای ما را خدا به‌خاطر لذت و شادی بی‌سبب آفریده ولی دراثر پیچانده شدن در ذهن این شادی لاغر شده‌است.

- شاید اگر شخصی ابیات ۴۴۶۲ تا ۴۴۷۲ دفتر سوم را درست بفهمد، اصلاً برایش کافی باشد تا به حضور زنده شود و نیازی نباشد هیچ‌چیز دیگری بخواند. در این قسمت یکی از نشانه‌های مردگی در ذهن به این صورت بیان می‌‌شود که هرگاه بی‌مراد می‌شوید با من‌ذهنی واکنش نشان دهید و برنجید، شما در ذهنتان مرده‌اید و معنی بی‌مرادی را متوجه نمی‌شوید، چون مانند عاشقان حاضر و ناظر نیستید تا پیغام بی‌مرادی را بگیرید.

- تفسیر دوبارهٔ بیت دوم غزل به‌همراه دو شکل افسانهٔ من‌ذهنی و حقیقت وجودی انسان، و ابیاتی جهت روشن شدن این بیت؛ از جمله:

- بیت ۱۴۳۷ تا ۱۴۳۹ دفتر سوم می‌گوید من در ذهن نباید به نقش خوب یا زشت خود نگاه کنم که‌ مردم چه می‌گویند، بلکه باید به عشقم و یکی شدن با خداوند نگاه کنم. بنابراین همواره باید این طلب را داشته باشم تا همچون مرده‌ و در پاییز نباشم.

🟣صفحه اول

Читать полностью…

گنج حضور متن کامل برنامه ها - Ganje Hozour

درنگر ای سایلِ محنت‌زده
زین قیامت صد جهان افزون شده
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۴۸۱)

ور نباشد اهلِ این ذکر و قُنوت
پس جوابُ الْاَحْمَق ای سلطان، سکوت
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۴۸۲)

ز آسمانِ حق، سکوت آید جواب
چون بُوَد جانا دعا نامُسْتَجاب
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۴۸۳)

سایل: خواهنده، پرسنده
➖➖➖➖➖➖➖➖➖

ما سایل، خواهندۀ محنت‌زده هستیم، در ذهن هستیم. از این قیامت که ما رها می‌کنیم و همانیدگی‌ها را رها می‌کنیم و به زندگی زنده می‌شویم، زنده می‌شویم واقعاً به او، «صد جهان افزون شده» یعنی صدتا انسان فضا را باز کرده، هزاران تا انسان فضا را باز کردند و بزرگ شدند به‌لحاظ فضاگشایی.

اگر کسی اهل این ذکر و این اطاعت نباشد، شما به او چیزی نگویید. جواب احمق ای سلطان، سکوت است. و اگر کسی مرده باشد، بیت اول، از آسمان حق جواب سکوت است. دعای مرده در من‌ذهنی مستجاب نمی‌شود، بله هیچ موقع.

آن عشقِ می‌فروش قیامت همی‌کند
زان باده‌ای که درخورِ خمّ و سبوی نیست
🌺(مولوی، دیوان شمس، غزل ۴۵۹)

این را می‌دانید که عشق، اتحاد ما با خداوند می‌ای به ما می‌دهد که قیامت ما می‌شود. بله بلند می‌شویم روی پای خودمان می‌ایستیم، دیگر مثل روباه نیستیم که روی دُممان بایستیم. اما این را باده‌ای به انجام می‌رساند که در خُم‌های ذهنی نمی‌گنجد، شما نمی‌توانید این‌ها را تجسم کنید در خم‌های ذهنی بریزید.

جوهر آن باشد که قایم با خود است
آن عَرَض باشد که فرعِ او شده‌ست
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۸۰۸)

پس ما موقعی جوهر اصلی‌مان هستیم که قایم با خودمان بشویم، بلند بشویم روی پای زندگی بایستیم و این من‌ذهنی عَرَ‌ض است، یک چیز ساخته‌شده هست، حادث است که فرع جوهر است، ولی ما روی این ایستاده‌ایم، باید رها کنیم این را.

اجازه بدهید به همین‌جا بسنده کنیم احتمالاً شما خسته شده‌اید. فکر می‌کنم تعداد زیادی از ابیات را پوشاندیم و بیت‌های زیادی را که مربوط‌ به ابیات مختلف غزل بود خواندیم و شما دیدید که درست است که بیت اول می‌گفت شما مرده‌اید و عشق زنده‌دلان مرده‌شوی نیست، ولی آخرش رسید به قیامت، زنده‌ شدن و بلند شدن و ایستادن روی پای اصلی خودمان.

ما دیگر از روباهی دست کشیدیم گرچه که در ابتدای غزل می‌گفت که «روباه لنگ رفت که بر شیر عاشقم» الآن دیگر روباه لنگ نیستیم. فهمیدیم که دُم ما نیست که ما را می‌رهاند، پای اصلی ماست، پس بلند شدیم روی پای اصلی‌مان ایستادیم الآن.

جوهر اصلی روی پای خودش، روی هشیاری قائم است، روی ذات خودمان قائم شده‌ایم، روی چیزی که ذهن نشان می‌دهد قائم نیستیم، اتکا به جهان نداریم. پس به‌عنوان اَلَست و امتداد خدا گذاشتیم که خداوند ما را از ذهن بکشد بیرون و در ما به بی‌نهایت خودش و ابدیت خودش قائم بشود، زنده بشود.

🔟1️⃣2️⃣ ۵۴ 🔟1️⃣2️⃣

Читать полностью…

گنج حضور متن کامل برنامه ها - Ganje Hozour

رو تُرُش کن که همه روتُرُشانند این‌جا
کور شو، تا نخوری از کفِ هر کور عصا
🌺(مولوی، دیوان شمس، غزل ۱۶۹)

روتُرُش: عبوس، اخمو
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖

می‌گوید عبوس باش، اخمو باش که این‌جا همه روترشانند. و کور بشو، نگو بینا هستم تا از کف هر کور عصا، ضربه، نخوری. بیت واضح است.

دندانِ عدو ز ترش کُند است
پس روتُرُشی رهاییِ ماست
🌺(مولوی، دیوان شمس، غزل ۳۷۱)

کُند شدن دندان: ساییده شده و از کار افتادن دندان
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖

پس بنابراین دندان عدوی ما، که هر من‌ذهنی باشد، از عبوسی ما کند می‌شود، یعنی باز هم پنهان کردن اسرار. اگر شما روی خودتان کار می‌کنید، اعلام نکنید. به کسی هم نگویید که من این کار را می‌کنم یا دعوت کنید به گنج حضور، اگر می‌توانید نکنید. اگر پرسیدند، بگویید که من به این برنامه گوش می‌کنم. روترشی، عبوس کردن رویمان، رهایی ما است.

خواهی که ز معده و لبِ هر خام گریزی
پرگوهر و روتلخ همی‌باش چو دریا
🌺(مولوی، دیوان شمس، غزل ۹۶)

روتلخ: اخمو
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖

پس از ضررهای معده و لب هر من‌ذهنی می‌خواهی بگریزی، از ضرر زدن هر خامی، خام من‌ذهنی هست، بنابراین «پرگوهر» یعنی کسی که فضا را باز کرده، پر از گوهرهای اجلالی است ولی رویش تلخ است مانند دریا.

در شهر، مست آیم تا جمله اهلِ شهر
دانند کاین رَهی ز گدایانِ کوی نیست
🌺(مولوی، دیوان شمس، غزل ۴۵۹)

بله این هم گفتیم که من دیگر در میخانه‌ای که زندگی در درونم باز کرده بود، در آن بزم شراب خوردم، شراب آن‌وری خوردم، همیشه مست هستم. کسی که لحظه‌به‌لحظه فضاگشایی می‌کند، مست شراب زندگی‌ است، پس دائماً مست است تا مردم بفهمند که من بی‌نیاز هستم. برای این‌که این‌قدر شادی بی‌سبب دارم دیگر احتیاجی ندارم که گدای خوشی همانیدگی‌ها باشم. پس بنابراین همه می‌دانند که من گدای کوچه نیستم، گدای این جهان نیستم.

رحمتی، بی‌ علّتی بی‌ خدمتی
آید از دریا مبارک ساعتی
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۶۲۴)

و من می‌دانم که خداوند رحمت اندر رحمت است همین لحظه، درصورتی‌که فضا را باز کنم، بدون این‌که کاری بکنم و علت ذهنی پیدا کنم با سبب‌سازی، از دریا، از خداوند در این ساعت مبارک که من این لحظه هست فضا را باز کردم، رحمتی می‌آید. درست است؟ خب این رحمت می‌آید به من لحظه‌به‌لحظه، من احتیاج به رحمت چیزهای این‌جهانی ندارم.

رحمت اندر رحمت آمد تا به سَر
بر یکی رحمت فِرو مآ ای پسر
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ١٩۴١)

پس خداوند رحمت اندر رحمت است، این لحظه رحمت، لحظۀ بعد رحمت، لحظۀ بعد رحمت، پس چرا به ما نمی‌رسد؟ برای این‌که ما می‌خواهیم مرده باشیم! بنابراین به یک رحمت در یک لحظه، تو بسنده نکن. پس ما می‌توانیم با فضاگشایی، رحمت پس از رحمت را بگیریم. و

کُنْتُ کَنْزاً رَحْمَةً مَخْفِیَّة
فَابْتَعَثْتُ اُمَّةً مَهْدیَّة
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۶۴)

«من گنجینهٔ رحمت و مهربانیِ پنهان بودم. پس امّتی هدایت شده را برانگیختم.»

خداوند می‌گوید «من گنجینهٔ رحمت و مهربانیِ پنهان بودم. پس امّتی هدایت شده را برانگیختم.»

آیا ما هم گنج هستیم یا نه؟ بله، ما هم شبیه به او هستیم. این گنج را از طریق ما می‌خواهد بیان کند.

« کُنْتُ کَنْزاً مَخْفِیّاً فَأحبَبْتُ أَن أُعْرَفَ فَخَلَقْتُ الخَلْقَ لِکَیْ أُعرَف.»
«گنجی نهان بودم، دوست داشتم شناخته شوم، مخلوق را آفریدم که شناخته شوم.»
🌴(حدیث قدسی)

«گنجی نهان بودم، دوست داشتم شناخته شوم» این را از زبان خدا می‌گوید. «مخلوق را آفریدم که شناخته شوم.» و بهترین مخلوقش انسان است. بهترین گنجش را، بی‌نهایت و ابدیتش را می‌خواهد از طریق ما به نمایش بگذارد.


کُنْتُ کَنزاً گفت مَخْفِیّاً شنو
جوهرِ خود گُم مکن، اظهار شو
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۰۲۹)

دارد به ما می‌گوید. پس این را گفته که من گنجی پنهان هستم، مخفی هستم، پس ما نباید جوهر ما که همان گنج است، گم کنیم. باید اظهار بشویم. ما به‌صورت مردگی، اظهار نمی‌شویم. اگر قرار باشد توی من‌ذهنی پر از نیازهای روان‌شناختی باشیم، اظهار نمی‌شویم. باید فضا را باز کنیم اظهار بشویم.

🔟1️⃣2️⃣ ۵۲ 🔟1️⃣2️⃣

Читать полностью…

گنج حضور متن کامل برنامه ها - Ganje Hozour

شما هر چقدر ذهن را و آن چیزهایی که نشان می‌دهد، آن‌ها را بازی ببینید، بیشتر در حرکت هستید. اگر جدی بگیرید، می‌گیرد شما را نگه می‌دارد. اگر نیازهای روان‌شناختی را جدی بگیرید به غلط، آن‌ها شما را در ذهن نگه می‌دارند. برای همین ما می‌میریم در ذهن، می‌گوییم حالا حالاها کو؟ ما باید این نیازها را برآورده کنیم. کدام نیازها را؟ مقدار زیادی از این نیازها مربوطِ اصلاً به دیگران است، به ما نیست. فلان کس تغییر نکرده، فلان کس فلان جوری عمل می‌کند. پشت‌سر من این‌طوری حرف می‌زند. بدی من را می‌خواهد. من باید بروم به او حالی کنم، برای چه؟ شما باید، اصلاً هر نیازی که از عدم تمرکز روی خود و تمرکز روی دیگران برمی‌خیزد، نیاز موهومیِ روان‌شناختی است.

نیاز حقیقی ما بسیار کم است. یک مقدار غذا است، مسکن است، کار است. نیاز ما به عقل است. نیاز ما به گرمای عشق است. برای همین می‌گوید که هر چیزی که به شما وعده داده شده در آسمان است.

شما ممکن است برگردید بگویید آقا ما می‌خواهیم حسادت کنیم، این چه می‌شود پس؟! این نیاز هم از آسمان است! می‌گوید این نیاز نیست اصلاً! چه می‌گویید شما؟! پس «در حرکت باش از آنک، آبِ روان نَفسُرد»، «کز حرکت یافت عشق» یعنی عاشق، از حرکت یافت عاشق، سِرّ انداختن سرِ من‌ذهنی را. ولی اگر روزبه‌روز سردتر بشوید، حرکتی وجود نخواهد داشت.

گر طالبِ خری تو در این آخُرِ جهان
خر می‌طلب، مسیح از این سویِ جوی نیست
🌺(مولوی، دیوان شمس، غزل ۴۵۹)

سؤال می‌کند آیا طالب خَری یا مسیح هستی؟ حالا برویم ببینیم چه می‌گوید.

زین مردمِ کارافزا، زین خانهٔ پرغوغا
عیسی نخورَد حلوا، کاین آخُرِ خر آمد
🌺(مولوی، دیوان شمس، غزل ۶۱۳)

مردم کارافزا هستند. آیا شما کارافزایی مردم را شما هم می‌خواهید تقلید کنید شما هم کارافزار بشوید؟ کارافزا یعنی ایجاد مسئله. یک چیزی که با عقل زندگی در عرض دو دقیقه حل می‌شود، ما بیست سال طول بدهیم، کارافزایی کنیم. من‌ذهنی کارافزایی می‌کند. من‌ذهنی مسئله را حل نمی‌کند. ناموس کارافزایی می‌کند. فرق می‌کند که به شما چیزی بربخورد و شما بروید آن‌جا فکر کنید، عمل کنید، عصبانی باشید، رنجیده باشید، یا نه، چیزی به شما برنخورد با فضای گشوده‌شده با خردمندی با تأمل بروید بنشینید حرف بزنید، مسئله حل کنید.

«زین مردمِ کارافزا» کدام مردم کارافزا؟ آن‌هایی که من‌ذهنی دارند. این خانهٔ ذهنِ پُرغوغا. عیسیٰ، کسی که به‌صورت زندگی روی زندگی ایستاده، حلوا نمی‌خورد. این حلوا ندارد که! این خانهٔ پُرغوغا آخور خر است، یعنی هر کسی که از ذهن غذا می‌خورد از آخور خر غذا می‌خورد.

هله ای دل به سما رو، به چراگاهِ خدا رو
به چراگاهِ سُتوران چو یکی چند چَریدی
🌺(مولوی، دیوان شمس، غزل ۲۸۲۰)

سُتور: چهارپا
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖

پس به دل خودمان می‌گوییم ای دل، تو بیا فضا را باز کن به آسمان برو. آسمان است که چراگاهِ خداست. زمین یعنی ذهن، ذهن پرغوغا، چراگاهِ شیطان است. در چراگاهِ ستوران، چهارپایان، از آخور این جهان یک چند وقتی چریدی، ده سال، پانزده سال، بیست سال، بَسَ‌ات است دیگر. دیدی که وقتی از همانیدگی‌ها می‌چری و از آن‌ها غذا می‌خوری چه اتفاقی می‌افتد.

میرِ آخُر دیگر و خر دیگر است
نه هرآن‌که اندر آخُر شد، خر است
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ٢۵۵٠)

پس بنابراین امیرِ آخور که به آخور توجه ندارد، آخور در اختیار او است و خر که از آخور غذا می‌خورد که من‌ذهنی است، «دیگر است». شما باید ببینید امیر آخور هستید؟ امیر آخور چیزهای این‌جهانی را دارد، ولی با آن‌ها همانیده نیست. خر با آن چیزها همانیده هست و از همانیدگی‌ها غذا می‌خورد.

این‌طوری نیست که هر کسی وارد جهان شد، در جهان دارد کار می‌کند، حتماً باید همانیده بشود. نه، ما می‌توانیم در جهان کار کنیم، همانیده هم نباشیم. ما می‌توانیم چیزها را داشته باشیم، از مزایای آن‌ها استفاده کنیم و خر نباشیم، من‌ذهنی نباشیم، با آن‌ها همانیده نشویم.

یکتا شده‌ست عیسی از آن خر به نورِ دل
دل چون شکمبه پُر حدث و توی‌توی نیست
🌺(مولوی، دیوان شمس، غزل ۴۵۹)

پس عیسیٰ آمده یکتا شده از آن خر، از آن همانیدگی‌ها به نور دل یعنی فضا را باز کرده به نور دلش یکتا شده، زنده شده به زندگی. پس در خر نایستاده، در ذهن نایستاده. و این تشخیص را هم او داده ما هم می‌دهیم که دل، پُر از درد یعنی حَدَث و لایه‌به‌لایه همانیدگی نیست. درست است؟


🔟1️⃣2️⃣ ۵۰ 🔟1️⃣2️⃣

Читать полностью…

گنج حضور متن کامل برنامه ها - Ganje Hozour

خلاصه «شافعِ هر داغ»، هر کسی که شافع هر داغی است، هر دردی است به این علت است که او اولاً به، این‌جا صحبت سر آن شافع است نه گیرنده، گیرنده باید بخواهد بگیرد، اگر نخواهد بگیرد، بخواهد مردگی را ادامه بدهد، کسی نمی‌تواند کاری کند.

«که ز جز حق چشمِ او، مٰازاغ بود»، یعنی چشمش فقط حق را می‌دید، فضاگشایی می‌کرد. این حالت [شکل‌۱۰ (حقیقت وجودی انسان)]، هر کسی که لحظه‌به‌لحظه فضاگشایی می‌کند، از طریق عدم می‌بیند، از طریق سوها نمی‌بیند، چشمش مٰازاغ است. چشمش مٰازاغ است یعنی چیزی در مرکزش نیست.

در شب دنیا که خورشید خداوند پنهان است، او ناظر حق بود، ناظر خداوند بود، یعنی فضاگشایی می‌کرد. کسی که فضاگشایی می‌کند، ناظر خداوند است و امید زندگی را از او دارد نه از همانیدگی‌ها. بنابراین چشم‌هایش از فضاگشایی، از «أَلَمْ نَشْرَح»، بینا شده بود.

شما هم می‌توانید چشمانتان را با فضاگشایی بینا کنید مثل ایشان. بنابراین آخرسر چیزی دید که فرشته نمی‌توانست تحمل کند. جبرئیل گفت من دیگر از این‌جا بیشتر نمی‌توانم بروم، یعنی من مثل تو نمی‌توانم به خداوند زنده بشوم، من هنوز جسم هستم. جبرئیل جسم است، انسان دیگر از آن جسمیت می‌تواند خارج بشود و به بی‌نهایت او زنده بشود و نسوزد، چون از جنس خودش است.

این‌ها را مولانا می‌گوید، حالا دیگر شما باور می‌کنید یا نمی‌کنید، اگر باور نمی‌کنید، این همان شک است دیگر که از این باید بیرون بیایید. شما فکر نمی‌کنید می‌توانید به خداوند زنده بشوید، فکر نمی‌کنید خداوند می‌تواند از طریق شما حرف بزند. پس چطور از طریق مولانا زده؟ مگر فرق دارد انسان با انسان؟

در شب دنیا که خورشید پنهان است، شب دنیا یعنی شب همانیدگی‌ها و جسم بودن ما، خورشید پنهان است، ما خداوند را با ذهنمان نمی‌بینیم، با فضاگشایی از «أَلَمْ نَشْرَح»، أَلَمْ نَشْرَح می‌دانید آیۀ اول سورۀ انشراح است. می‌گوید آیا سینه‌ات را باز نکردیم؟ دیگر خودتان می‌دانید این‌ها را.

پس بنابراین از فضاگشایی چشم‌هایش بینا شد و بالاخره چیزی را دید، چه را دید؟ خداوند را دید که جبرئیل نمی‌توانست آن را تحمل کند.

«مَا زَاغَ الْبَصَرُ وَمَا طَغَىٰ.»
«چشم خطا نكرد و از حد درنگذشت.»
🌴(قرآن کریم، سورهٔ نجم (۵۳)، آیهٔ ۱۷)

مربوط به «مٰازاغ» است.

چشمِ حس اَفْسُرد بر نقشِ مَمَرّ
تُش مَمَر می‌بینی و او مُسْتَقَرّ
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۸۱۸)

مَمَرّ: گذرگاه، مجری، محل عبور
مُسْتَقَرّ: محل قرار گرفتن، استوار، برقرار
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖

توجه می‌کنید؟ می‌گوید که چشم حسیِ ما منجمد می‌شود روی چیزهای گذرا. در این ‌لحظه اصلِ ما و خداوند مستقر است، یعنی ساکن است، ولی ما با چشم حسمان فقط چیزهای گذرا و آفل را می‌بینیم. ما می‌بینیم که هِی چیزها می‌گذرند. چشم ما روی این افسرده شده، یعنی جامد شده، که چه خبر است؟ چه می‌شود؟ و نمی‌دانیم که تمام خبرها در این مستقر است.

خداوند مستقر است، ما هم مستقر هستیم، ولی حواسمان با ذهن همه‌اش در آن چیزهایی است که از ذهن ما می‌گذرد. بر نقش مَمَر یعنی نقش ذهن، فکرها. چشم من‌ذهنی که حس ما است جامد شده، افسرده شده به نقش فکرها. پس بنابراین هِی به چیزهای گذرا چشم می‌اندازد، می‌خواهد آن‌ها را مرتب کند، بگیرد جامد کند، ولی آن‌ها در حال از بین رفتن هستند.

می‌گوید تو او را، یعنی خداوند را مَمَر می‌بینی در حالتی که او مستقر است. ما الآن ذهن را می‌بینیم، به‌جای ذهنمان که دائماً در حال گذر است، می‌توانیم فضا را باز کنیم مستقر را ببینیم. در این لحظه متوجه می‌شویم خداوند تغییری نمی‌کند، پس ما هم تغییر نمی‌کنیم. حالا که ما تغییر نمی‌کنیم، چیزهای ذهنی بگذرند، ما واکنش نشان نمی‌دهیم. همین‌طور که خداوند ثابت است، ما هم ثابت هستیم.

چرا این‌قدر واکنش نشان می‌دهیم؟ برای این‌که همانیده می‌شویم با مَمَر، با چیزی که می‌گذرد. نباید بشویم. درست است؟ همین‌طور:

چشمِ او مانده‌ست در جویِ روان
بی‏‌خبر از ذوقِ آبِ آسمان
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۷۸۵)

چشم ما مانده در جوی روان ذهن. شما می‌بینید فکرها می‌گذرند، حواس ما به این است این الآن چه فکری است؟ چرا؟ برای این‌که از فکرها ما غذا می‌خواهیم. غذای ما در آسمان است، راه‌حل‌های ما در آسمان است. برای همین می‌گوید «چشمِ او مانده‌ست در جویِ روانِ» ذهن، جوی روان فکرها، بی‌خبر از این‌که فضا را باز کند و ببیند که هشیاری‌ای که، آبی که از آسمان درون می‌آید چقدر جالب است، چقدر گوارا است، چقدر مفید است!

🔟1️⃣2️⃣ ۴۸ 🔟1️⃣2️⃣

Читать полностью…

گنج حضور متن کامل برنامه ها - Ganje Hozour

این موضوع را این‌جا مطرح نمی‌کند که به ما بگوید که شبیه خداوند در این جهان نیست، که چه بشود که؟ می‌خواهد نتیجه بگیرد شبیه شما نیست، پس طبله‌ها را بریزید توی جوی و از این جوی برنیایید دیگر، بیرون نیایید. این از این جوی بیرون نیامدن شبیه همین سوارِ بُراق شدن و پیاده نشدن است.

بعد از این حرفی‌ست پیچاپیچ و دور
با سلیمان باش و دیوان را مشور
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۵٣٢)

مشور: مشوران، تحریک نکن.
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖

حالا که این‌ها را فهمیدی دیگر به پیچیدگی‌های ذهن نرو، مثل اژدها این‌ها را بجو و بینداز دور، خُرد کن. چه‌جوری؟ هر لحظه فضاگشایی کن، با سلیمان باش. نرو توی پیچ‌ و‌ خم‌های بحث‌های سبب‌سازی ذهن.

بس که خود را کرده‌ای بندۀ هوا
کِرمکی را کرده‌ای تو اژدها
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۳۵۶)

اژدها را اژدها آورده‌ام
تا به اصلاح آورم من دَم به دَم
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۳۵۷)

هوا: خواسته‌های من ذهنی
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖

از بس که ما بندۀ خواستن‌های من‌ذهنی شدیم، هوا یعنی همین هوای نفس، هوای من‌ذهنی، ما این من‌ذهنی را که یک کِرم کوچک است اژدها کرده‌ایم، ما را بلعیده، ما که از جنس خدا هستیم ما را بلعیده.

حالا موسی می‌گوید که من اژدها را اژدها آورده‌ام. اژدهای من‌ذهنی را یک اژدهای دیگر که همین فضاگشایی و حضور است آورده‌ام تا این اژدهای من اژدهای تو را ای فرعون اصلاح کند.

تا دَم آن از دَمِ این بشکند
مارِ من آن اژدها را برکَنَد
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۳۵۸)

گر رضا دادی، رهیدی از دو مار
ورنه از جانَت برآرد آن، دمار
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۳۵۹)

این دارد می‌گوید که اگر شما فضاگشایی کنید، این فضاگشایی یک اژدهایی است که دَمَش دَمِ اژدهای من‌ذهنی را می‌شکند. اگر رضا بدهیم ما در این لحظه، یعنی فرعون رضا بدهد، فرعون همین من‌ذهنی است، از دو مار می‌رهیم، از دو مصیبت می‌رهیم. یک مصیبت دردهای من‌ذهنی است، یک مصیبت دیگر دوری از برکاتِ زندگی است.

دو‌تا گرفتاری داریم در من‌ذهنی، یکی این‌که من‌ذهنی خرّوب است، بلا سر ما می‌آورد، همه‌چیز را خراب می‌کند. دو، ما دور ماندیم از رحمت ایزدی، از شادی بی‌سبب، از خِرد زندگی. مولانا می‌گوید این دومی، یعنی دور افتادن از زندگی و برکاتِ او و رحمت او، سخت‌تر از آن‌ یکی است، بدتر از آن است. درست است؟

از من دو‌ سه سخن شنو اندر بیانِ عشق
گرچه مرا ز عشق سرِ گفت‌ و گوی نیست
🌺(مولوی، دیوان شمس، غزل ۴۵۹)

دو‌ سه‌تا سخن بگویم در مورد بیانِ عشق با لفظِ ذهن، ولی بدان که عاشق سَر گفت‌و‌گو ندارد. شما می‌دانید که این من‌ذهنی سَرِ گفت‌و‌گو دارد [شکل‌۹ (افسانه من‌ذهنی)]، دائماً حرف می‌زند. من‌های ذهنی مشغول حرف زدن هستند، در حر‌ف زدن خودشان گم می‌شوند. عاشق اَنْصِتُوا دارد، وقتی زندگی به‌وسیلۀ او می‌خواهد حرف بزند به حرف می‌افتد، بعداً ساکت است [شکل‌۱۰ (حقیقت وجودی انسان)]. درست است؟

فِی السَّماءِ رِزْقُکُم نشنیده‌ای؟
اندرین پستی چه برچَفْسیده‌ای؟
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۹۵۶)

«مگر نشنیده‌ای که حق تعالی می‌فرماید: «روزیِ شما در آسمان است؟» پس چرا به این دنیای پست چسبیده‌ای؟»

چَفْسیده‌ای: چسبیده‌ای
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖

آیا ما شنیده‌ایم که روزیِ ما با فضاگشایی در آسمان درون است، بله؟ منظورش این آیه است:

«وَفِي السَّمَاءِ رِزْقُكُمْ وَمَا تُوعَدُونَ.»
«و رزق شما و هرچه به شما وعده شده در آسمان است.»
🌴(قرآن کریم، سورۀ ذاريات (۵۱)، آیۀ ٢٢)

می‌گوید این را شنیده‌ای؟ اگر این را شنیده‌ای، این من‌ذهنی که آسمان نیست. «اندرین پستی»، در این فضای محدود و تنگ ذهن چرا گرفتار شده‌ای و چسبیده‌ای و گوساله‌پرست شده‌ای تو، غم‌پرست شده‌ای؟ چرا؟

🔟1️⃣2️⃣ ۴۶ 🔟1️⃣2️⃣

Читать полностью…
Subscribe to a channel