ganjehozourprogramstext | Unsorted

Telegram-канал ganjehozourprogramstext - گنج حضور متن کامل برنامه ها - Ganje Hozour

1665

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارۀ 2219 من به گوش تو سخنهای نهان خواهم گفت سر بجنبان که بلی، جز که به سر هیچ مگو

Subscribe to a channel

گنج حضور متن کامل برنامه ها - Ganje Hozour

و اگر جان تو، بدون بدن نمی‌تواند زندگی کند، این آیهٔ «فِي السَّمَاءِ رِزْقُكُمْ» که رزق شما از آسمان هست، این برای چه گفته شده می‌گوید؟ این روزیِ کیست؟ روزی ما در آسمان است، یعنی ما فضا را باز می‌کنیم و روزی‌مان را از آن‌جا می‌گیریم. روزی ما و آن شیرهٔ زندگی ما این نیست که پولمان زیاد می‌شود من خوشم می‌آید یا مقامم دارد می‌رود بالا، بالاتر از دیگران هستم چه خوشمان می‌آید، من‌‌ذهنی‌ام خوشش می‌آید، این نیست. بلکه چیست؟ بلکه فضا‌گشایی و نداشتن هیچ همانیدگی، این آسمان ایوان من است. من به‌صورت خورشید می‌درخشم و این درخشش خورشید من که در غزل هم هست، یک‌ جور آرزومندی است، یک‌ جور شناسایی زندگی در همه است، یعنی درست مثل این‌که هر لحظه شما با شناسایی زندگی در دیگران دارید به‌طور غیرمستقیم می‌گویید که شما هم بدانید، شما هم بدانید، شما هم بدانید که چه‌جوری وارد بهشت می‌شوند. شما در جهنم زندگی نکنید. جهنم، ذهن است. بهشت، فضای گشوده‌شده. درست است؟

خب این «یا لَیْتَ قَوْمی یَعْلَمُون» از آن آیه‌هایی است که زیاد گفته می‌شود که شما نعرهٔ عشق می‌زنید. در غزل هم هست، می‌گوید ما میان گلستان یک گُل را باز می‌کند، این گُل در ضمن در مورد انسان، بلبل هم هست، شروع می‌کند مثل مولانا نعرهٔ عشق را زدن.

«قِيلَ ادْخُلِ الْجَنَّةَ ۖ قَالَ يَا لَيْتَ قَوْمِي يَعْلَمُونَ.»
«گفته شد: به بهشت درآى. گفت: اى كاش قوم من مى‌دانستند.»
🌴(قرآن کریم، سورهٔ یس (۳۶)، آیهٔ ۲۶)

پس هر کسی وارد این جهان آبگون بشود، فضای گشوده‌شده بشود، همین‌طور نعرهٔ عشق می‌زند تا دیگران را بیدار کند. نعرهٔ عشق ارتعاش به زندگی است که زندگی را در انسان‌های دیگر به ارتعاش درمی‌آورد. نمی‌رود با من‌ذهنی به من‌های ذهنی بگوید «چرا شما آن‌طوری زندگی می‌کنید؟ اشتباه است، جمع کنید وگرنه تنبیه می‌شوید». این نیست. باید نعرهٔ عشق بزنید می‌گوید، آیهٔ قرآن است. و همین‌طور:

«وَفِي السَّمَاءِ رِزْقُكُمْ وَمَا تُوعَدُونَ.»
«و رزق شما و هرچه به شما وعده شده در آسمان است.»
🌴(قرآن کریم، سورهٔ الذاریات (۵۱)، آیهٔ ۲۲)

می‌گوید:

گر نخواهد زیست جان بی این بَدَن
پس فلک ایوانِ کی خواهد بُدَن؟
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۷۴۱)

گر نخواهد بی بدن جان تو زیست
فِی‌ السَّمآءِ رِزْقُکُمْ روزیِّ کیست؟
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۷۴۲)

آیهٔ قرآن می‌گوید که روزی شما و هرچه که به شما وعده داده شده در آسمان است. کدام آسمان؟ این آسمان نه، آسمان درون. پس آسمان را باز کنید. خواندیم این را:

گل داند و بلبلِ مُعَربِد
رازی که میانِ گلْسِتان گفت

آن کس نه که از طریقِ تحصیل
آموخت، ز بانگِ بلبلان گفت
🌺(مولوی، دیوان شمس، غزل ۳۶۷)

مُعَربِد: بدمَست، عَربده‌کش
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖

الآن این دو بیت را خوب می‌فهمیم دیگر یعنی چه. درست است؟ شما هم گُل گلستان خدا هستید با «قضا و کُن‌فَکان» و دَم ایزدی باز می‌شوید، هرچه باز می‌شوید بلبل هم می‌شوید. بلبل چه نعره می‌زند؟ نعرهٔ بلبل چیست؟ همین الآن خواندیم، ای کاش قوم من می‌دانستند. نعرهٔ «یا لَیْتَ قَوْمی یَعْلَمُون» می‌زند این بلبل. ای کاش دیگران می‌دانستند، چرا مولانا این‌همه غزل گفته، این‌همه مثنوی گفته؟ ای کاش دیگران می‌دانستند، دارد آرزو می‌کند که دیگران بدانند، برای همین این‌ها را گفته، ما هم برای همین پخش می‌کنیم.

و همین‌طور دارد به شما می‌گوید که رزق شما در همانیدگی‌ها نیست، در آسمان درون است. در باور‌پرستی نیست، در زمان‌پرستی نیست، در مکان‌پرستی نیست، در درد‌پرستی نیست، در پول‌پرستی نیست، در جاه‌پرستی نیست، در پرستش چیز‌ها نیست. پس فهمیدیم که کسی که از طریق ذهن آموخته، نمی‌تواند بلبل خدا بشود.

آن کس نه که از طریقِ تحصیل
آموخت، ز بانگِ بلبلان گفت
🌺(مولوی، دیوان شمس، غزل ۳۶۷)

صیّادیِ تیرِ غَمزه‌ها را
آن ابروهایِ چون کمان گفت

صد گونه زبان زمین برآورد
در پاسخِ آنچه آسمان گفت
🌺(مولوی، دیوان شمس، غزل ۳۶۷)

غَمزه‌: اشاره با چشم و ابرو، برهم‌ زدن مژگان از روی ناز و کرشمه.
➖➖➖➖➖➖➖➖➖ ➖

«تیرِ غَمزه‌» یعنی تیرِ درواقع نگاه. چه کسی می‌تواند دل‎‌ها را صید کند؟ مولانا دارد صید می‌کند دل‌ها را. این هنر صید کردن را، صیّادی را که چه‌جوری شما نگاه می‌کنید و زندگی را در مرکز انسان‌ها می‌بینید و به ارتعاش در‌می‌آورید، دارید دلش را صید می‌کنید. چرا می‌توانید صید کنید؟ برای این‌که با ابرو‌هایی مثل کمانِ زندگی نگاه می‌کنید. درست است؟

🔟2️⃣0️⃣ ۲۲ 🔟2️⃣0️⃣

Читать полностью…

گنج حضور متن کامل برنامه ها - Ganje Hozour

پس می‌گوید دیروز در یک لحظهٔ روشن، خداوند به گوش من گفت که تو که زندگی را، من را به‌صورت فرم درآوردی، به‌صورت نشان درآوردی، می‌دانستی این کار را نمی‌توانی بکنی؟ شما ممکن است اول توجه نکنید، ولی بیت دوم می‌گوید باید توجه کنی. تو همان جنسی هستی که اگر نشان‌دار بکنی، نشان را می‌دَری و آن موقع آن چیزی که بافتی، از درون می‌سوزی. پس سوزنده و درندهٔ خودت می‌شوی، نکن این کار را. بعد هیچ عذر و بهانه‌ای هم برای این‌که خودت کردی، نمی‌توانی بیاوری، یقهٔ کسی را نمی‌توانی بگیری، برای این‌که از بی‌نشان که خداوند است نشان گفتی. هر دفعه از بی‌نشان، نشان می‌گوییم ما، ضرر می‌دهیم، دریده می‌شویم. پس تنها عذری که قابل‌قبول است پیش خداوند، این است که شما این کار را متوقف کنید.

گل داند و بلبلِ مُعَربِد
رازی که میانِ گلْسِتان گفت

آن کس نه که از طریقِ تحصیل
آموخت، ز بانگِ بلبلان گفت
🌺(مولوی، دیوان شمس، غزل ٣۶٧)

مُعَربِد: بَدمَست، عَربده‌کش
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖

می‌گوید فرض کنید که در گلستان هستید و آن‌جا گُل باز شده و یک بلبل آواز می‌خواند. می‌گوید که رازی که میان این گلستان می‌گوید، فقط گل می‌داند و آن بلبلی که نعرهٔ عشق می‌کشد. مُعَربِد یعنی نعره‌کشنده، بَدمست، عَربده‌کش. این‌جا عَربدهٔ عشق است.

پس راجع‌به بلبل صحبت نمی‌کند، راجع‌به انسان صحبت می‌کند. انسان وقتی فضا را باز می‌کند، باز می‌کند، هیچ همانیدگی در مرکزش نمی‌ماند، می‌شود گُل خداوند، باز می‌شود‌. بعد آن موقع مثل بلبل نعرهٔ عشق می‌زند. آن موقع آن گل و آن بلبل، مثل مولانا، می‌داند که میان گلستان، یعنی خداوند که مرکز همهٔ عالم است، همهٔ موجودات است، چه رازی بیان می‌کند. یعنی چه؟ یعنی با ذهن نمی‌شود فهمید.

و بعد بیت بعدی می‌گوید «آن کس نه که از طریقِ تحصیل»، «آموخت»، کسی که سوادش از طریق تحصیل ذهنی نیست، از کتاب یاد نگرفته، معنی‌‌اش این نیست که از کتاب یاد گرفتن بد است ها! شما نباید به مدرسه بروید، نه. مدرسه علم ذهن است، یک چیزهایی را مثل ریاضیات و فیزیک و این‌ها ما با گوشمان از طریق ذهن یاد می‌گیریم، با چشممان، گوشمان و ذهنمان، ولی چشم و گوش و ذهن، چیزهایی کتابی به ما یاد می‌دهند، این نمی‌تواند زبان عشق را بفهمد. برای همین می‌گوید «آن کس نه که از طریق تحصیل»، «آموخت»، کسی که از طریق ذهن نیاموخته، بنابراین از طریق فضاگشایی و عشق‌ آموخته، می‌تواند مثل بلبل حرف بزند، می‌تواند بلبل نعرهٔ عشق بکشد.

پس آن کسی که دائماً از کتاب یاد گرفته و همه‌اش چیزهای ذهنی را حفظ است، می‌گوید فلان کس این‌ را گفته، بهمان کس این را گفته، این کتاب این را نوشته، دارد انسان‌ها را به سبب‌سازی می‌کِشد، به برخی رفتارها می‌کِشد، این عشق نیست. مردم جهان یک ذره می‌توانند رفتارشان را بهتر کنند که شاید نظم مادی پیدا کنند، ولی تا زمانی که به او زنده نشویم و عشق را به معرض نمایش نگذاریم، تا زمانی که مثل بلبل خدا آواز نخوانیم با یک فضای گشوده‌شده، با یک گُل بازشده، از درونمان این فضای گشوده‌شده نعرۀ عشق را نکِشد، به عشق ارتعاش نکند، به زندگی ارتعاش نکند، ما نمی‌توانیم روی دیگران اثر بگذاریم. ما نمی‌توانیم زندگی خوبی داشته باشیم، باز هم دریده خواهیم شد.

پس بنابراین گرچه که ما درس می‌خوانیم، ولی کاملاً به آن درس خوانده‌شده برای ادارهٔ زندگی‌مان متکی نمی‌توانیم باشیم‌، آن فقط سببِ سبب‌سازی ذهن می‌شود.

بلبلِ مست سخت مَخمور است
گلشن و سبزه‌زار بایستی
🌺(مولوی، دیوان شمس، غزل ۳۱۵۵)

مخمور: خمارآلوده
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖

چندتا بیت می‌خوانم تا این دو بیت را درست بفهمیم. «بلبل مست» امتداد خداست، دراثر همانیدگی سخت غم‌زده است. پس بنابراین باید فضا را باز کنیم، انعکاسش در بیرون زیبا باشد تا ما به نعرهٔ عشق بیاییم. باید گلشن و سبزه‌زار ایجاد کنیم.

توجه کنید گلشن و سبزه‌زار موقعی ایجاد می‌شود که عرض کردم، شما مرتب در زندگی شخصی خودتان فضا را باز کنید، جفَّ‌‌الْقَلم، انعکاس فضای بازشده در بیرون زیباست، آبادانی است. پس گلشن و سبزه‌زار به‌وجود آورد، درونتان آباد، بیرونتان هم آباد.

در دلش خورشید چون نوری نشاند
پیشَش اختر را مقادیری نماند
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۸۷۵)

اختر: ستاره
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖

وقتی فضا را باز می‌کنید، زندگی، خداوند نورش را مستقر می‌کند در مرکز شما، همانیدگی‌ها ارزششان را از دست می‌دهند. تا این فضا باز نشود، همانیدگی‌ها برای شما مهم خواهند بود، مهم هم باشند، می‌آیند مرکز شما. مرکز شما بیایند، شما نشان‌دار می‌شوید، خودتان خودتان را می‌درید. بیت مهمی است، اگر تکرار کنید، معنی‌‌اش بیشتر باز می‌شود.

🔟2️⃣0️⃣ ۲۰ 🔟2️⃣0️⃣

Читать полностью…

گنج حضور متن کامل برنامه ها - Ganje Hozour

حُکمِ حق گُسترد بهرِ ما بِساط
که بگویید از طریقِ انبساط
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۲۶۷۰)

بِساط: هر چیزِ گستردنی مانند فرش و سفره
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖

یک ضلعش «نمی‌دانم» است. اگر این دوتا را شما رعایت کنید، می‌رسید به این‌که شما واقعاً مرکز را عدم می‌کنید، قضا یعنی خواست خداوند و او می‌گوید بشو و می‌شود، به شما کمک می‌کند. درست است؟ پس شما فقط حق دارید در زندگی گسترده بشوید.

درنگر در شرحِ دل در اندرون
تا نیاید طعنهٔ لاتُبْصِرُون
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۰۷۲)

یعنی از درون فضا را باز کن در اطراف آن چیزی که ذهن نشان می‌دهد، تا خداوند شما را در این لحظه طعنه نزند که چرا من را نمی‌بینی و جسم را می‌بینی و آن را می‌گذاری مرکزت، من را نمی‌گذاری که گسترده بشوم و به تو کمک کنم.

چون ملایک گوی: لا عِلْمَ لَنا
تا بگیرد دستِ تو عَلَّمْتَنا
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۱۳۰)

«مانند فرشتگان بگو: «ما را دانشی نیست» تا «جز آن‌چه به ما آموختی» دستِ تو را بگیرد.»

پس بنابراین با فضاگشایی شما دارید می‌گویید چه؟ با فضاگشایی دارید می‌گویید این چیزی که من ذهناً می‌دانم که می‌خواست بیاید مرکز من، من این را انکار کردم حالا با این فضای گشوده‌شده تو به من درس بده، تو به من راه‌حل بده. درست است؟ نمی‌دانم.

پس شهوتِ می‌دانم از بین رفت، این شهوت می‌دانم ستونی بود که آن سه‌تا ناموس و پندار کمال و درد واقع شده‌بودند. بله این هم آیه‌اش است:

«قَالُوا سُبْحَانَکَ لَا عِلْمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمْتَنَا ۖ إِنَّکَ أَنْتَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ.»
«گفتند: منّزهى تو. ما را جز آنچه خود به ما آموخته‌اى دانشى نيست. تويى داناى حكيم.»
🌴(قرآن کریم، سورهٔ بقره (۲)، آیهٔ ۳۲)

وقتی فضاگشایی می‌کنید، مرکز شما عدم می‌شود اصطلاحاً می‌گوییم شما از جنس فرشته می‌شوید. درست است؟ این فرشتگی شما است. و:

دَم او جان دهدَت رُو ز نَفَخْتُ بپذیر
کارِ او کُنْ فَیکون‌ است نه موقوفِ علل
🌺(مولوی، دیوان شمس، غزل ۱۳۴۴)

نَفَخْتُ: دمیدم.
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖

این بیت بسیار مهم است. تقریباً هر جلسه می‌خوانیم تا بدانید شما که دمِ او با فضاگشایی، دمِ خداوند با فضاگشایی به شما فقط می‌تواند کمک کند. و کار زندگی هم، کار او هم می‌گوید بشو و می‌شود، بشو و می‌شود با علمِ فضای گشوده‌شده و این تغییر شما موقوف سبب‌سازی ذهن شما نیست. درست است؟

پس شما با فضاگشایی به خداوند می‌گویید نمی‌دانم، او هم می‌گوید با مرکز عدمِ شما بشو و می‌شود کار شما درست می‌شود.

فهمِ تو چون بادهٔ شیطان بُوَد
کِی تو را وهمِ میِ رحمان بُوَد؟
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۶۵۸)

اگر فقط فهم ما با سبب‌سازی، مالِ من‌ذهنی باشد، دراین‌صورت ما نمی‌توانیم میِ رحمان را بفهمیم با سبب‌سازی یا با ذهن. باید فضا را باز کنیم تا بفهمیم می‌ای که از طرف خداوند بیاید چه‌جوری است، مزه‌اش چه‌جوری است. این هم مثلث واهمانش است [شکل‌۶ (مثلث واهمانش)]:

دل آمد و دی به گوشِ جان گفت
ای نامِ تو این‌که می‌نتان گفت

درّندهٔ آن‌که گفت پیدا
سوزندهٔ آن‌که در نهان گفت
🌺(مولوی، دیوان شمس، غزل ۳۶۷)

پس الآن دل، زندگی، خداوند، با فضاگشایی و عدم کردن مرکز به گوشِ جان شما می‌گیرد و جان شما این را می‌شنود که نام تو به‌اصطلاح که گذاشته‌ای رویت غلط است. این نام درواقع شما اَلَست را نشان‌دار می‌کند این غلط است.

پس شما می‌گویید من خودم را به‌صورت جسم، به‌صورت ذهن ارائه نمی‌کنم، نه به خودم، نه به دیگران. من همیشه فضا را می‌گشایم و از جنس او می‌شوم، از جنس عدم می‌شوم و خودم را نشان‌دار نمی‌کنم. اگر فضا را ببندم و چیزی در مرکزم بگذارم دارم او را نشان‌دار می‌کنم. باید مطلع باشم که دریده می‌شوم و سوزیده می‌شوم. درست است؟

با فضاگشایی و عدم کردن مرکز می‌بینید که صبر و شکر در زندگی ما خودش را نشان می‌دهد. صبر یعنی تن دادن به زمان قضا و کُن‌فَکان. شما می‌گویید من صبر می‌کنم با فضاگشایی، کِی این کار من درست می‌شود؟ کِی یک همانیدگی خودش را به من نشان می‌دهد و من او را می‌اندازم، عجله‌ای ندارم.

و می‌بینید که شُکر عبارت از این است که شما از این ابزار فضاگشایی استفاده می‌کنید. شکر عبارت از این است که شما می‌گویید که الآن من دسترسی به این ابزار فضاگشایی دارم که دوباره خداوند را بیاورم به مرکزم من برای این کار شکر می‌کنم.

شکر برای نعمت‌های خداوند که به من پول داده، سلامتی داده، همسر خوب داده، بچۀ خوب داده، این‌ها شکرهای فرعی است، این‌ها هم خوب است. ولی مادرِ شکرها این‌ها نیستند. مادرِ شکرها تشکر از خداوند است که فضا را باز می‌کنم به تو مجدداً دسترسی پیدا می‌کنم. و همۀ این‌ها همیشه همراه با پرهیز است که چیز بیرونی نیاید مرکز من، اگر بیاید می‌دانم که نشان‌دار می‌کنم اَلَست را، دریده خواهم شد، سوزیده خواهم شد.

🔟2️⃣0️⃣ ۱۸ 🔟2️⃣0️⃣

Читать полностью…

گنج حضور متن کامل برنامه ها - Ganje Hozour

و شما می‌دانید که این با شتاب کار می‌کند، با عجله کار می‌کند، با زمان کُن‌ْفَکان کار نمی‌کند این من‌ذهنی. پس متوجه شدیم که ما وقتی از نقطه‌چین‌ها رد می‌شویم، عجله داریم. به‌طور کلی من‌ذهنی که تصویر ذهنی پویا است، عجله دارد به آن چیزی که توی ذهنش است و باید برسد، برسد و این عجله ایجاد استرس می‌کند.

کاین تأنّی پرتوِ رحمان بُوَد
وآن شتاب از هَزّهٔ‌ شیطان بُوَد
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۵۹)

تأنّی: آهستگی، درنگ کردن، تأخیر کردن
هَزّه: تکان دادن، در این‌جا به‌معنیِ تحریک و وسوسه
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖

تأنی با فضاگشایی می‌دانید و زمان قضا و کُن‌ْفَکان، مثل زمانی که می‌گیرد یک گل باز بشود، این زمان قضا و کُن‌ْفَکان است. ولی به ما باشد، می‌گوییم که این غنچه است بعد از پنج دقیقه باز بشود، بشود گل کامل، که چنین چیزی نمی‌شود. ما می‌خواهیم برای این‌که عجله داریم، برای این‌که با من‌ذهنی‌مان کار می‌کنیم.

پس شتاب از نیروی محرکهٔ شیطان است، و تأنی و فضاگشایی و صبر، و تن‌ دادن به زمان زندگی، قضا و کُن‌ْفَکان، ما می‌گویم قضا و کُن‌ْفَکان معنی‌اش این است که خداوند قضاوت می‌کند، همان نیرو قضاوت می‌کند و او می‌گوید بشو و می‌شود.

در‌واقع زندگی مرتب به ما می‌گوید بشو و می‌شویم، بشو و می‌شویم، بشو و می‌شویم، باید ببینیم که بشو و می‌شویم با چه مرکزی صورت می‌گیرد. اگر با مرکز عدم باشد، عالی است. اگر با مرکز جسم باشد، ما داریم خودمان را می‌دریم، داریم می‌سوزیم، و قضا و کُن‌ْفَکان نمی‌آید بگوید که خب این فامیل من است، حالا مرکزش جسم است، ما می‌گوییم کُن و باش، این ‌هم می‌شود، بهتر است این ضرر نبیند. نه، مرکزت جسم باشد دریده می‌شوی. این قانون خداوند است، مرکزت عدم باشد ساخته می‌شوی، تمام شد. درست است؟

این جَفَّ‌الْقَلم است. قلم خداوند درست می‌نویسد. بستگی به شما دارد. برای همین انسان هستیم، انسان فرقش با حیوان این است که ما توانایی انتخاب داریم، حیوان ندارد.

و این افسانهٔ من‌ذهنی است [شکل‌۹ (افسانه من‌ذهنی)].

دل آمد و دی به گوشِ جان گفت
ای نامِ تو این‌که می‌نتان گفت

درّندهٔ آن‌که گفت پیدا
سوزندهٔ آن‌که در نهان گفت
🌺(مولوی، دیوان شمس، غزل ۳۶۷)

می‌بینید این دستگاه که این‌جا دیده می‌شود، در‌واقع نیروی زندگی را می‌گیرد به مانع ذهنی تبدیل می‌کند، به مسئلهٔ ذهنی تبدیل می‌کند و به دشمن ذهنی تبدیل می‌کند، مآلاً درد می‌سازد. یعنی چه؟ یعنی دارد ما را می‌درَد و می‌سوزد، زندگی ما را تلف می‌کند.

یک نام دیگرش خرّوب است. اسمش را گذاشته‌ایم افسانهٔ من‌ذهنی، هپروت من‌ذهنی. بیشتر مردم در زمان مجازی با من‌ذهنی در افسانهٔ من‌ذهنی زندگی می‌کنند. شما از خودتان بپرسید اگر خودتان، خودتان را می‌درید و می‌سوزانید، مجهز به افسانهٔ من‌ذهنی هستید.

از این‌که بگذریم می‌رسیم به مثلث پندار کمال [شکل‌۱۶ (مثلث پندار کمال)]، اسمش را بگذار مثلث پندار کمال یا ناموس. این یکی از بهترین مثلث‌ها است که نشان می‌دهد چرا ما تغییر نمی‌کنیم، چرا ما درست نمی‌کنیم خودمان را. الآن در این برنامهٔ ۱۰۲۰ مولانا می‌گوید که اگر شما اَلَست و امتداد خدا را که شما خودتان هستید، نشان‌دار کنید یعنی همانیده بشوید، خودتان خودتان را می‌درید، خودتان خودتان را می‌سوزانید. شما شنیدید این را، درست است؟ خب ان‌شاءالله که باور می‌کنید.

ولی اگر باور نکنید یا بکنید، مهم نیست، برای این‌که این سه‌تا عامل که الآن روی صفحه می‌بینید پندار کمال، ناموس و درد نخواهد گذاشت شما خودتان را عوض کنید. توجه می‌کنید؟

بعضی آدم‌ها شما تجسم کنید ورای زندگی عادی، مثلاً شاه هستند، رئیس جمهور هستند یا آن مقامات سیاسی بالا، می‌دانند که ده پانزده روز دیگر ممکن است که کشته بشوند، ولی ناموسشان نمی‌گذارد، حیثیت بدلی‌شان نمی‌گذارد خودشان خودشان را نجات بدهند. می‌دانند که باید اقرار کنند به اشتباه، اگر به اشتباه اقرار کنند ممکن است حالا بخشیده بشوند، ولی نمی‌کنند، برای این‌که کوچک می‌شوند. ناموس، این حیثیت بدلی گرفتار می‌کند ما را، برای همین می‌گوید که «کرده حق ناموس را صد مَن حَدید» یعنی آهن، الآن می‌خوانیم.

پس هیچ مرضی بدتر از این پندار کمال نیست که من فرض می‌کنم با این سیستمی که الآن دیدید، افسانهٔ من‌ذهنی، من کامل هستم، هیچ ایرادی ندارم. از این مرض بدتر می‌گوید وجود ندارد. علّتی بدتر یعنی بدتر از پندار کمال داشتن، این تصور واهی در مورد خودم که من خیلی کاملم، از این بدتر مرضی وجود ندارد. درست است؟ این قاعدهٔ مثلث است. دومی‌اش درد است [شکل‌۱۶ (مثلث پندار کمال)].

🔟2️⃣0️⃣ ۱۶ 🔟2️⃣0️⃣

Читать полностью…

گنج حضور متن کامل برنامه ها - Ganje Hozour

/channel/GanjeHozorTeleText/12125

Читать полностью…

گنج حضور متن کامل برنامه ها - Ganje Hozour

فایل PDF متن کامل پیغام‌های تلفنی برنامه ۲-۱۰۱۵ (روزهای سه‌شنبه)

Читать полностью…

گنج حضور متن کامل برنامه ها - Ganje Hozour

/channel/GanjeHozorTeleText/12040

Читать полностью…

گنج حضور متن کامل برنامه ها - Ganje Hozour

فایل PDF متن کامل پیغام‌های تلفنی برنامه ۱-۱۰۱۵ (روزهای جمعه)

Читать полностью…

گنج حضور متن کامل برنامه ها - Ganje Hozour

/channel/GanjeHozorTeleText/11996

Читать полностью…

گنج حضور متن کامل برنامه ها - Ganje Hozour

فایل PDF متن کامل پیغام‌های تلفنی برنامه ۱۰۱۵ (روزهای چهارشنبه)

Читать полностью…

گنج حضور متن کامل برنامه ها - Ganje Hozour

فایل PDF متن کامل برنامهٔ شمارهٔ ۱۰۱۵
(مخصوص چاپ سیاه و سفید)

Читать полностью…

گنج حضور متن کامل برنامه ها - Ganje Hozour

فایل WORD متن کامل برنامهٔ شمارهٔ ۱۰۱۵

Читать полностью…

گنج حضور متن کامل برنامه ها - Ganje Hozour

✨خلاصه‌ای فهرست‌وار از برنامه ۱۰۱۵ گنج حضور✨

موضوع کلی برنامه ۱۰۱۵:

در این لحظه از طرف زندگی به جان انسان‌ها ندا می‌رسد؛ یا ندای واقعی یا اگر من‌ذهنی داشته باشند انعکاس آن ندا به‌صورت درد می‌رسد که چقدر می‌خواهید در فضای ذهن که خانهٔ فرعی شماست معطل کنید؟ به‌سوی خانهٔ اصلی‌تان که پیش من است بیایید.


✓بخش اول

- تفسیر بیت اول و دوم غزل به‌همراه بررسی چهار دایره‌، و تفسیر بیت سوم غزل

- ابیاتی که نشان می‌دهد چرا ما در ذهن مانده‌ایم؛ از جمله:

- مجموعه پنج بیت کلیدی که می‌گوید انسان باید هر لحظه در خود حاضر باشد تا بتواند پیغامی که زندگی به مهمان‌‌خانهٔ تن می‌فرستد را دریافت کند و‌ متوجه اشتباهات خود شود.

- براساس ابیات ۴۴۶۹ تا ۴۴۷۲ دفتر سوم علت عدم موفقیت و ایجاد درد، اقامت در ذهن است. صداقت و راستین بودنِ من‌ذهنی به درد نمی‌خورد، بنابراین صادقان به زور شکسته می‌شوند. اما شکست عاشقان که فضاگشایی می‌کنند چیز دیگری است.

- مجموعه ابیات و تک‌بیت‌های «نفس و شیطان»؛ از جمله:

- ابیات ۳۱۹۶ تا ۳۱۹۹ دفتر سوم بیان می‌کند که نفس و شیطان هردو یکی هستند، و دشمن حالت فضاگشایی و تبدیل شدن ما به زندگی؛ بنابراین هیچگاه نباید نه با نفسمان و نه شیطان مشورت کنیم؛ درصورتی‌که ما در ذهن هرلحظه با شیطان مشورت کرده و کاری با عقل کل و طرب و صنع نداریم.


✓بخش دوم

- اتمام ابیات «نفس و شیطان»

- بررسی مثلث همانش و شکل افسانهٔ من‌ذهنی به‌همراه بیت اول و دوم غزل اصلی

- بررسی دوبارهٔ بیت اول و دوم غزل به‌همراه دایرهٔ همانیدگی‌ها و دایرهٔ عدم

- بررسی مثلث پندار کمال به‌همراه ابیات مربوط‌به این شکل

- ابیاتی جهت بیان ویژگی‌ من‌ذهنی در استفاده از عقل جزوی و دچار شک و تقلید شدن

- مجموعه ابیات تمرکز روی خود و عدم تمرکز روی دیگران، که می‌گوید برای رفتن از فضای ذهن به فضای یکتایی، حواس ما باید روی خودمان باشد.

- مجموعه ابیات قرین، و تأکید بر این‌که انتخاب قرین من‌ذهنی یکی از موانع رفتن از فضای ذهن به فضای گشوده‌شده است.

- دو بیت اساسی ۳۱۰۸ و ۳۱۱۳ دفتر چهارم می‌گوید ذهن فضای فهمیدن است نه درک و تجربهٔ عمیق، همین‌قدر می‌دانم آمده‌ام به این جهان تا در طول عمر کوتاهم و قبل از مردن، با این ابزار فهمیدن چراغ حضور را روشن کنم.

- بررسی دوبارهٔ مثلث واهمانش و شکل حقیقت وجودی به‌همراه دو بیت اول غزل

- ابیاتی که با خواندن‌ آن‌ها تصمیم می‌گیریم از فضای ذهن بیاییم بیرون

- ابیاتی جهت بیان واژهٔ «خرّوب» به‌معنی خراب‌کننده، به‌عنوان یکی از واژه‌های بسیاربسیار رسا برای من‌ذهنی، که ما را مجبور می‌کند از فضای ذهن حرکت کرده و با فضاگشایی از ذهن برویم؛ از جمله:

- در ابیات ۱۳۷۶ تا ۱۳۷۸ دفتر چهارم من‌ذهنی خودش را با عملش معرفی می‌کند، بدین صورت که خطاب به سلیمان که نماد هشیاری شاهد و ناظر در ماست می‌گوید: من خروبم و زندگی تو را خراب می‌کنم تا مرا وِل کنی.

- خلاصه‌ٔ داستان «امیر و سُنقر» از دفتر سوم که در برنامهٔ ۱۰۱۴ تفسیر شد و نتیجه‌گیری از آن که اگر خرّوب باشیم، نمی‌توانیم برویم توی فضای یکتایی.

- ابیاتی که نشان می‌دهد علت ماندن در ذهن استفاده از عقل من‌ذهنی‌ است. و همچنین این‌که کار ما شرح دل و انبساط است و اگر منقبض شدیم باید چارهٔ آن را بکنیم.

- ابیات «جفّ القَلم»

- در ادامهٔ ابیاتی که تأکید بر واژهٔ خروب می‌کند تا به ما القا کند که در ذهن نمانیم، ابیات ۱۳۸۳ تا ۱۳۸۶ دفتر چهارم راه رهایی از این یار بد را نشان می‌دهد.

Читать полностью…

گنج حضور متن کامل برنامه ها - Ganje Hozour

می‌گوید از قرآن بشنو که شیطان از آینده ما را می‌ترساند، از فقر شدید و سبب می‌شود که ما چکار کنیم؟ ما سریع چیزها را بیاوریم مرکزمان و پُر کنیم. آیه قرآن می‌گوید: «درنگ از خداوند است»، حدیث است ببخشید:

«اَلتَّأَنّي مِنَ اللهِ وَالْعَجَلَةُ مِنَ الشَّيْطانِ.»
«درنگ از خداوند است و شتاب از شیطان.»
🌴(حدیث)

بله، این هم یک آیه است:

«الشَّیطانُ یَعِدُکُمُ الفَقْرَ وَ یَأمُرُکُمْ بِالفَحْشاءِ وَ اللهُ یَعِدُکُمْ مَغفِرَةً مِنْهُ وَفَضْلًا وَ اللهُ واسِعٌ عَلیمٌ»
«شيطان شما را از بينوايى مى‌ترسانَد و به كارهاى زشت وامى‌دارد، درحالى‌كه خدا شما را به آمرزشِ خويش و افزونى وعده مى‌دهد. خدا گشايش‌دهنده و داناست.»
🌴(قرآن کریم، سورهٔ بقره (۲)، آیهٔ ۲۶۸)

«شيطان شما را از بينوايى مى‌ترسانَد و به كارهاى زشت وامى‌دارد» پس ما از بی‌نوایی من‌ذهنی که ما را تهدید می‌کند نباید بترسیم. اصلاً نباید بترسیم. «در‌‌حالى‌كه خدا شما را به آمرزشِ خويش و افزونى وعده مى‌دهد.» خدا می‌گوید فضا را باز کنید، اندازهٔ من بشوید، مرتب به‌سوی من بیایید، به‌سوی بی‌نهایت من، به قاف قربت من میل کنید، «خدا گشایش‌دهنده و داناست».

تا خوری زشت و بَری زشت از شتاب
نی مروّت، نی ‌تأنّی، نی ثواب
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۶۲)

لاجَرَم کافر خورَد در هفت بَطْن
دین و دل باریک و لاغر، زَفتْ بطن
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۶۳)

مروّت: جوان‌مردی
لاجَرَم: ناچار
بَطْن: شکم
زَفت: درشت، فربه
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖

با عجله، سریع ما چیزها را می‌آوریم به مرکزمان و پر می‌کنیم مرکزمان را و نه مروّت داریم، نه تأنی داریم، نه کار ثوابی انجام می‌دهیم.

بنابراین کافر هرچه می‌تواند می‌خورد، در مرکزش می‌گذارد، دین و دلش باریک می‌شود، لاغر می‌شود، ولی شکمش که نشان کفرش است، یعنی تعداد همانیدگی‌هایش بسیار زیاد است، ولی این‌که یک لحظه‌ای سلیمان را ببیند، خیلی ضعیف است. در فضاگشایی خیلی ضعیف، در فضابندی، دیدن برحسب همانیدگی‌ها بسیار قدرتمند.

بی‌نهایت حضرت است این بارگاه
صدر را بگْذار، صدرِ توست راه
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۹۶۱)

این‌ها را فقط برای یادآوری عرض می‌کنم که در این ترکیب بماند. بله این‌که ما تا عمر داریم باید فضا را باز کنیم به او زنده بشویم، زنده بشویم، این کار ماست و هیچ‌جا متوقف نشویم، می‌دانیم توقف هلاکت است و صدری نیست برسیم.

بعضی‌ها نمی‌توانند از ذهن خارج بشوند، در یک مرحله‌ای از تغییرشان فکر می‌کنند که به آن‌جایی که باید می‌رسیدند رسیدند، درنتیجه متوقف می‌شوند، از ذهن نمی‌توانند خارج بشوند. پس صدرِ ما همیشه راه است.

اجازه بدهید به همین‌جا بسنده کنیم، ابیات دیگری بود که نتوانستیم برایتان بخوانیم، ولی همین‌قدر که خواندیم به‌نظرم اگر کسی به آن توجه کند، کفایت می‌کند.

🔟1️⃣5️⃣ ۵۴ 🔟1️⃣5️⃣

Читать полностью…

گنج حضور متن کامل برنامه ها - Ganje Hozour

توجه کنید که قبل از ما من‌های ذهنی این‌جا آمده‌اند، همهٔ این‌ها نمایندهٔ شیطان هستند، می‌خواهند کسانی را که وارد این جهان می‌شوند مثل خودشان کنند. آدم‌هایی مثل مولانا هست که ما را بیدار می‌کنند به موضوع.

شما نگاه کنید به خودتان اگر پنجاه سالتان است، خواهید دید که مقدار زیادی دراثر گوش کردن به حرف‌های همین جامعه، خودتان را به‌اصطلاح زیر درد بُردید، کلی درد دارید. خب این‌ها از کجا آمده؟ این‌ها را شما درست کردید. چرا؟ برای این‌که من را تربیت کردند این‌طوری. یعنی جامعه من‌ذهنی تربیت می‌کند، من‌ذهنی هم یعنی ایجاد درد، تبدیل مسئله به درد.

خلاصه «بمیرید پیش از آن‌که بمیرید» هم مربوط به این قسمت است که این هم حدیث هست می‌بینید.

«مُوتُوا قَبْلَ اَنْ تَمُوتُوا.»
«بمیرید پیش از آن‌که بمیرید.»
حدیث

یعنی قبل از این‌که راست‌راستی بمیرید بروید زیر خاک، شما بمیرید نسبت‌به من‌ذهنی.

پس گرفتش یک صیادِ ارجمند
پس بر او تُف کرد و بر خاکش فگند
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۲۷۷)

غَلْط غَلْطان رفت پنهان اندر آب
مانْد آن احمق همی‌کرد اضطراب
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۲۷۸)

از چپ و از راست می‌جُست آن سَلیم
تا به جَهدِ خویش بِرْهانَد گلیم
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۲۷۹)

صیادِ ارجمند: صیّادِ ماهر و حاذق
سَلیم: در این‌جا به معنی احمق و کودن است.
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖

«به جهد خویش» نه با فضا‌گشایی، با عقل من‌ذهنی‌اش. پس یک صیاد بلندمرتبه گرفت او را، هی بالا پایین، با خودش گفت آقا مُرده دیگر این. تُف کردند به او و گفتند به درد نمی‌خورد این دیگر، انداختند به خاک. انداختند به خاک ببینند که شاید تکان بخورد توی خاک، یعنی هنوز نمرده، توی خاک اگر تکان بخورد مثل این‌که می‌شود خوردش.

اما پنهان از چشم آن‌ها یواش‌یواش این غلط‌غلطان خودش را انداخت به آب، یعنی پنهان از چشم مردم فضاگشایی کرد، انداخت به آب. فقط آن احمق، ماهی سوم که نادان بود، ماند و هی از روی ترس و اضطراب تکان می‌خورد، براساس دردهای من‌ذهنی‌اش.

آن ساده‌دل از چپ و از راست هی می‌پرید این‌ور آن‌ور تا به کار خودش، جهد خودش، فکر خودش، خودش را از این برکه رها کند، ولی نمی‌شد دیگر.

دام افگندند و اندر دام ماند
احمقی او را در آن آتش نشاند
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۲۸۰)

بر سرِ آتش، به پشت تابه‌ای
با حماقت گشت او همخوابه‌ای
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۲۸۱)

او همی‌جوشید از تَفِّ سَعیر
عقل می‌گفتش: اَلَم یَأْتِکْ نَذیر؟
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۲۸۲)

تَفِّ سَعیر: حرارتِ سوزان
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖

پس دام را افکندند او را گرفتند. پس هر کسی که در دام همانیدگی‌ها و دردها در این جهان گرفتار می‌شود، نادان است. عاقل باشد، نیمه‌عاقل باشد، با توجه به این صحبت می‌گذارد می‌رود. یعنی همین ابیاتی که امروز خواندم، اگر کسی عاقل است و نیمه‌عاقل است، می‌گذارد می‌رود از ذهن. اگر ماند، احمقی او را در آتش خواهد نشاند، آتش دردها. در مورد ماهی می‌گوید این‌ را در ماهی‌تابه سرخ کردند.

بر سرِ آتش، به پشت تابه‌ای
با حماقت گشت او همخوابه‌ای
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۲۸۱)

یعنی بستر این دنیا را که پر از درد است به «تابه» تشبیه می‌کند. او از حرارت زیاد، «تَفّ سَعیر» یعنی حرارت زیاد، حرارت سوزان، یعنی از حرارت سوزانِ دردها می‌جوشید و عقلش به او می‌گفت که آیا هشدار‌دهنده‌ای نیامد؟ «اَلَم یَأْتِکْ نَذیر؟» این آیهٔ قرآن است. بله این‌جا است:

«وَلِلَّذِينَ كَفَرُوا بِرَبِّهِمْ عَذَابُ جَهَنَّمَ وَبِئْسَ الْمَصِيرُ. إِذَا أُلْقُوا فِيهَا سَمِعُوا لَهَا شَهِيقًا وَهِيَ تَفُورُ.تَكَادُ تَمَيَّزُ مِنَ الْغَيْظِ كُلَّمَا أُلْقِيَ فِيهَا فَوْجٌ سَأَلَهُمْ خَزَنَتُهَا أَلَمْ يَأْتِكُمْ نَذِيرٌ.»
«و براى كسانى كه به پروردگارشان كافر شده‌اند عذاب جهنم باشد و جهنم بد سرانجامى است. چون در جهنم افكنده شوند، به جوش آيد و بانگ زشتش را بشنوند، نزديک است كه از خشم پاره‌پاره شود. و چون فوجى را در آن افكنند، خازنانش گويندشان: آيا شما را بيم‌دهنده‌اى نيامد؟»
🌴(قرآن کریم، سوره مُلک (۶۷)، آیات ۶ تا ۸)

«و براى كسانى كه به پروردگارشان كافر شده‌اند عذاب جهنم باشد و جهنم بد سرانجامى است»، یعنی افتادن در این‌جا جهنم، به همین افسانهٔ من‌ذهنی که امروز هم نشان دادیم. «چون در جهنم افكنده شوند، به جوش آيد و بانگ زشتش را بشنوند، نزديک است كه از خشم پاره‌پاره شود. و چون فوجى را در آن افكنند، خازنانش گويندشان: آيا شما را بيم‌دهنده‌اى نيامد؟» همان قسمت آخر را آورده، «آيا بيم‌دهنده‌اى نيامد؟» پس:

🔟1️⃣5️⃣ ۵۲ 🔟1️⃣5️⃣

Читать полностью…

گنج حضور متن کامل برنامه ها - Ganje Hozour

کاش چون طفل از حِیَل جاهل بُدی
تا چو طفلان چنگ در مادر زدی
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۴۱۵)

حِیَل: حیله‌ها
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖

یا به علمِ نَقْل کم بودی مَلی
علمِ وحیِ دل ربودی از ولی
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۴۱۶)

مَلی: مخفف مَلی‌ء، به‌معنیِ پُر
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖

با چنین نوری، چو پیش آری کتاب
جانِ وحی‌آسایِ تو آرَد عِتاب
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۴۱۷)

عِتاب: نکوهش
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖

درست است؟ این را برای چه می‌خوانیم؟ برای این‌ است که کسی که فقط دانش ذهنی دارد، این با علم وحی نمی‌خواند، این علم نَقل است. برای همین می‌گوید که ای کاش ما مثل طفل از حیله‌های سبب‌سازی ذهن جاهل بودیم تا همین‌طور که طفل چنگ در مادرشان می‌زنند، ما هم فضا را باز می‌کردیم چنگ در خدا می‌زدیم، یا پُر از علم نَقل نبودیم، علم کتابی نبودیم، مَلی یعنی پُر، و علم وحیِ دل را از مولانا یعنی ولی می‌ربودیم، یعنی به دلمان وحی می‌شد.

شما فضاگشایی را اگر عادت کنید، خواهید دید که یواش‌یواش شما به صنع دست می‌زنید، راه‌حل‌های جدید برای مسائل خودتان پیدا می‌کنید. یک راه‌حل این است که اصلاً مسئله نسازید. بالاخره در یک مرحله‌ای از این فضاگشایی و تمرینات، هر کدام از ما به یک پیشرفتی می‌رسیم، می‌گوییم که من پس از این مسئله نخواهم ساخت‌ و اگر دیگران هم خواستند مسئله بسازند، من قطب نخواهم شد. مسئله نمی‌سازیم، مانع ذهنی نمی‌سازیم. یک کسی می‌خواهد از شما یک دشمن درست کند، می‌گویید آقا، خانم، من دشمن شما نیستم، من با شما کاری ندارم، خداحافظ. نمی‌ایستی مقاومت کنی، قضاوت کنی، تفسیر کنی. پس مرکز را روشن نگه می‌داری، پس علم وحی را از ولی می‌گیری.

«با چنین نوری»، درحالی‌که امکان دسترسی به چنین نوری داریم با فضا‌گشایی، ما کتاب را باز کنیم ببینیم این چه نوشته، با ذهن بخوانیم، ذهنمان را انباشته کنیم، دراین‌صورت ما یک جان وحی‌آسا داریم که همین اَلستمان است، با فضا‌گشایی آن جان ما می‌گوید من به علم بزرگ‌تری دسترسی دارم، چرا نمی‌گذاری من آن علم را بگیرم، من را مجبور می‌کنی این چیز‌های کتاب را حفظ کنم؟ من که ماشین نیستم. من صنع دارم، من طرب دارم، من انسان هستم. درنتیجه عِتاب می‌آورد برای ما و عِتاب یعنی نکوهش. پس مَلی یعنی پُر. حِیَل یعنی حیله‌ها. عِتاب یعنی نکوهش.

فهمِ تو چون بادهٔ شیطان بُوَد
کِی تو را وهمِ میِ رحمان بُوَد؟
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۶۵۸)

این بیت را خواندیم، مهم است. شما از خودتان بپرسید، آیا فهم من همه‌اش بادهٔ شیطان است؟ همه‌اش ساختهٔ من‌ذهنی است؟ همه‌اش مفهوم است؟ یا فضا را هم باز می‌کنم و واقعاً «میِ رحمان» را هم می‌بینم و می‌گیرم؟ بعضی موقع‌ها حال من بدون سبب‌های بیرونی خوب می‌شود؟ یک لحظه سلیمان را من دیده‌ام؟ اصلاً می‌خواهم سلیمان را ببینم؟ یا همه‌اش می‌خواهم این بادهٔ شیطان را بخورم؟ و این سه بیت:

می‌زند جان در جهانِ آبگون
نعرهٔ یا لَیْتَ قَوْمی یَعْلَمُون
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۷۴۰)

گر نخواهد زیست جان بی این بَدَن
پس فلک ایوانِ کی خواهد بُدَن؟
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۷۴۱)

گر نخواهد بی‌ بدن جانِ تو زیست
فِی‌السَّمآءِ رِزْقُکُمْ روزیِّ کیست؟
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۷۴۲)

خیلی جالب است، اگر شما فضا را باز کنید، دارد می‌گوید جانتان نعرهٔ عشق می‌زند در آن فضا و در انسان‌های دیگر زندگی را شناسایی می‌کند. پس می‌گوید راه نفوذ روی دیگران، تأثیرگذاری روی دیگران از طریق این آرزومندی درونی در فضای‌ گشوده‌شده است که ای‌ کاش، دیگران هم می‌دانستند که می‌توانند فضا را باز کنند و وارد بهشت بشوند. درست است؟ جان ما در فضای گشوده‌شده که آبگون است، شکل آب است، این نعرهٔ عشق را می‌زند که ای کاش، قوم من می‌دانستند.

و می‌گوید اگر این جان یعنی جان اصلی ما، اَلَست، بدون این بدن و سه بُعد دیگر نمی‌تواند زندگی کند، پس این آسمان یعنی آسمان درون، ایوان کیست؟ چه کسی از این آسمان به کائنات نگاه می‌کند؟ انسان. اگر قرار باشد همیشه توی این بدن باشد، توی ذهن باشد، پس این آسمان گشوده‌‌شده ایوان کیست؟

🔟2️⃣0️⃣ ۲۱ 🔟2️⃣0️⃣

Читать полностью…

گنج حضور متن کامل برنامه ها - Ganje Hozour

و همین‌طور این شکل [شکل‌۱۰ (حقیقت وجودی انسان)]، که حقیقت وجودی انسان است، که البته با دوتا بیت از یک غزل دیگر هست که می‌گوید: «در غم یار، یار بایستی». عیب ندارد این هم آمده این‌جا. یعنی اگر من غم یار دارم باید از جنس یار بشوم یا باید غمم حد‌ و حدود داشته باشد، غم من را می‌کُشد. اگر به یک غم، به یک منظور جان ندهم، جان ذهنی را ندهم دراین‌صورت هزارتا غم ذهنی پیدا می‌کنم.

به‌هرحال این حقیقت وجودی انسان است که این لحظه را با پذیرش شروع می‌کنم و یواش‌یواش شادی بی‌سبب که جنس اصلی من است خودش را به من نشان می‌دهد و یواش‌یواش به صنع و طرب دست می‌زنم. توجه می‌کنید که پذیرش، شادی بی‌سبب، آفرینندگی، کار اصلی ما است. اگر شما این کار را می‌کنید یعنی من‌ذهنی با سبب‌سازی دیگر رفته.

سبب‌سازی ذهن بر اثر وضعیت‌های ذهنی یعنی یک وضعیت ذهنی سبب یک وضعیت ذهنی. این صنع نیست. این پشت‌سرهم چیدن حوادث است که به نظر ما می‌آید که این وضعیت سبب این وضعیت می‌شود، این وضعیت سبب این وضعیت می‌شود بعد همین‌طوری می‌روم جلو آخرسر می‌رسم به یک جایی که منظور آن نبوده. می‌بینم که نه جواب نداد چرا؟ برای این‌که با فضاگشایی نبوده. با فضاگشایی هم ما سبب‌سازی می‌کنیم، ولی سبب‌ها را او تعیین می‌کند. توجه می‌کنید؟ سبب‌ها را زندگی و خرد کل تعیین می‌کند.

و این دو بیت بسیار مهم است دوباره:

چون ز بی‌صبری قرینِ غیر شد
در فِراقش پُرغم و بی‌خیر شد
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۱۷)

صحبتَت چون هست زَرِّ دَهْ‌دَهی
پیشِ خایِن چون امانت می‌نهی؟
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۱۸)

صحبت: هم‌نشینی
زَرِّ دَه‌دَهی: طلای ناب
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖

اگر بی‌صبر باشیم، قرین من‌ذهنی‌مان می‌شویم. در فراق خداوند پر از غم و غصه می‌شویم و عاقبت‌به‌‌خیر نخواهیم شد، کارهای ما خیر نخواهد بود، چیزهای خوب اتفاق نخواهد افتاد. همنشینی من به‌عنوان اَلَست، زر خالص است، زر دَه‌دَهی خالص است. «صحبتَت چون هست زَرِّ دَه‌دَهی»، چرا می‌روی پیش خائن که من‌ذهنی تو است، با او نشست و برخاست می‌کنی؟ یا با من‌های ذهنی دیگر؟ چرا فضا را باز نمی‌کنی با خداوند مصاحب بشوی؟ چرا، دسترسی به فضاگشایی نداری چرا با مولانا مصاحبت نمی‌کنی؟ صحبت یعنی همنشینی.

«صحبتَت چون هست زَرِّ دَه‌دَهی»، صحبت تو مثل زَر خالص است، زَر خالص را که آدم پیش یک خائن نمی‌گذارد که فردا برود بگوید این زَر من را بده، بگوید کِی به من طلا دادی؟ ندادی. به من‌ذهنی زندگی‌تان را بدهید که زیر پا لِه کند، فردا یقه‌اش را بگیری چرا این کار را کردی؟ که می‌شود بیت سوم غزل، می‌گوید چه عذر و بهانه داری؟ هیچ‌چیز.

هشتاد‌سالگی ما از من‌ذهنی‌مان بپرسیم چرا زندگی‌ من را تلف کردی؟ می‌گوید خودت دادی تلف کردم، می‌خواستی ندهی، تو نمی‌دانستی من خرّوب هستم، خائن هستم؟ برای چه زندگی‌ات را امانت گذاشتی پیش من؟ من هم این‌طوری کردم. درست مثل این‌که پول کلانی را می‌دهی به یک کسی که اصلاً عقل معاش ندارد، در عرض دو سه سال زیر پا لِه می‌کند، از بین می‌برد، آتش می‌زند. خب نباید به او می‌دادی. دادی، تقصیر تو بوده‌.

خوی با او کن کاَمانت‌هایِ تو
ایمن آید از اُفول و از عُتُو
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۱۹)

اُفول: غایب و ناپدید شدن
عُتُو: مخففِ عُتُوّ به‌معنیِ تعدّی و تجاوز
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖

خوی با او کن که خو را آفرید
خوی‌های انبیا را پَرورید
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۲۰)

انبیا: جمع نبی، پیغمبران
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖

پس با کسی خو کن، نشست و برخاست کن که امانت تو، این زندگی تو زندگی بشود، حفظ بشود، من‌ذهنی خراب می‌کند. پس فضا را باز کن با خداوند می‌گوید مصاحبت کن. عادت با کسی بکن که خو را آفریده، این همین آفریدگار است، خداوند است و او توانسته با فضاگشایی خوی‌های پیغمبران را پرورش بدهد، شما هم این کار را بکن. سه بیت اول غزل را دوباره می‌خوانم:

دل آمد و دی به گوشِ جان گفت
ای نامِ تو این‌که می‌نتان گفت

درّندهٔ آن‌که گفت پیدا
سوزندهٔ آن‌که در نهان گفت

چه عذر و بهانه دارد، ای جان؟
آن کس که ز بی‌نشان، نشان گفت
🌺(مولوی، دیوان شمس، غزل ۳۶۷)

دی: دیروز، روز گذشته
می‌نتان: نمی‌توان
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖

🔟2️⃣0️⃣ ۱۹ 🔟2️⃣0️⃣

Читать полностью…

گنج حضور متن کامل برنامه ها - Ganje Hozour

در تگِ جو هست سِرگین، ای فَتیٰ
گرچه جو صافی نماید مر تو را
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۲۱۹)

تگ: ته و بُن
فَتیٰ: جوان، جوان‌مرد
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖

می‌بینید پس یک ضلع دیگرش درد است. یعنی اگر کسی من‌ذهنی داشته باشد، این سه‌تا را دارد و این سه‌تا در‌واقع مانع تغییرش است. دردش می‌آید بالا گیجش می‌کند اصلاً نمی‌فهمد. هرچه به او بگویی نمی‌فهمد، درد هم نداشته باشد پندار کمال دارد، می‌گوید راجع‌به چه کسی صحبت می‌کنید؟ مگر من ایرادی دارم؟ چه کسی گفته من ایراد دارم؟ هر کسی می‌گوید من ایراد دارم خودش ایراد دارد، باید برود ایرادهای خودش را درست کند. درست است؟

اگر هم یک حقیقتی را بدهی که اصلاً نتواند دیگر انکار کند می‌گوید آقا این اشتباه را شما کردید، شما فکر کردید، شما گفتید عمل کنیم، این ضررش است، به او برمی‌خورد و همه‌جا را می‌زند می‌شکند بلکه هم برمی‌دارد شما را می‌کُشد یا اذیت می‌کند یا از شما جدا می‌شود. ناموسش نمی‌گذارد‌. توجه می‌کنید؟

این سه‌تا را شما در خودتان ببینید. هر کس می‌خواهد تغییر کند، اولاً که چاره نداریم تغییر کنیم، نه؟ گفته که شما اَلَست را نشان‌دار کردید، وای به حالتان، خودتان خودتان را می‌درید، از درون می‌سوزید، شما بنشین حالا با سبب‌سازی دیگران را ملامت کن این چه دردی را دوا می‌کند؟

تنها عذری که می‌توانی بخواهی این است که این کار را دیگر نکنی. ولی شما چه‌جوری می‌توانید نکنید؟ برای این‌که آبرویتان می‌رود. مردم چه می‌گویند؟ تا دیروز این کار را می‌کردی، الآن می‌گویی این کارها اشتباه بوده؟ از آبرویت نمی‌ترسی؟ چرا والله، آبرویم می‌رود، نمی‌گویم، بگذار بدبخت بشوم، بمیرم، دریده بشوم. خب:

کرده حقْ ناموس را صد من حَدید
ای بسی بسته به بندِ ناپدید
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۲۴۰)

ناموس: خودبینی، تکبّر، حیثیتِ بدَلیِ من‌ذهنی
حَدید: آهن
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖

خداوند این ناموس، یعنی حیثیت بدلی من‌ذهنی را صد من آهن کرده، و خیلی آدم‌ها هستند که به این بندی که دیده نمی‌شود بسته شده‌اند، تکان نمی‌توانند بخورند.

کلاس مولانا نمی‌توانند بروند، مولانا نمی‌توانند بخوانند، برای این‌که می‌گویند آقا پس من اگر الآن مولانا را بخوانم یعنی من از مولانا کمتر می‌دانم؟ چطور این‌همه مردم دنبال من هستند، من نمی‌توانم بخوانم، نه! آبرویم می‌رود. شما جلوی این ناموس عرض کردم دربیایید.

برای مبارزه با ناموس، اگر این ناموس را بشکنید پندار کمال می‌شکند و یواش‌یواش آدم دردهایش را می‌بیند. ناموس خیلی خطرناک است.

شما می‌توانید از بچه‌تان گفتم عذر بخواهید، از دوستتان عذر بخواهید، بلافاصله اشتباهتان را دیدید اقرار کنید، تا نشان دادند اقرار کنید و عذر بخواهید، این‌ها روش‌های عملی مبارزه با ناموس است و ممکن است ما را نجات بدهد.

اصلاً هیچ عذر و بهانه نداریم. همین‌که فهمیدیم اشتباه کردیم، بلافاصله اقرار می‌کنیم و زیر بار مسئولیت می‌رویم و عذرخواهی‌اش هم این است که عوض کنیم آن‌ را، می‌گوییم من عوض می‌کنم این را عوض کردم تمام شد. خب الآن دیدید دیگر همه را دیدید و این را خواندیم:

خویش مجرم دان و مجرم گو، مترس
تا ندزدد از تو آن اُستاد، درس
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۳۸۷)

چون بگویی: جاهلم، تعلیم دِهْ
این‌چنین انصاف از ناموس بِهْ
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۳۸۸)

ناموس: خودبینی، تکبّر، حیثیتِ بدَلیِ من‌ذهنی
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖

اگر شما دچار همچو مثلثی شده‌اید [شکل‌۱۶ (مثلث پندار کمال)] درد و پندار کمال و ناموس، بهتر است که واقعاً بگوییم بله، من جاهلم، ای خدا فضا را باز می‌کنم به من درس بده، و من مجرم بودم دارم اعلام می‌کنم من مجرم بودم و گناه‌ها بر گردنِ من است برای این‌که مرکزم را جسم کرده بودم. و همین‌طور:

حُکمِ حق گُسترد بهرِ ما بِساط
که بگویید از طریقِ انبساط
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۲۶۷۰)

بِساط: هر چیزِ گستردنی مانند فرش و سفره
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖

خداوند خاصیت فضاگشایی را در درون ما قرار داده و به ما گفته که فقط می‌توانی منبسط بشوی، منقبض نمی‌توانی بشوی. منقبض بشوی، با من نمی‌توانی صحبت کنی. منبسط شو تا حرف من را بشنوی، من هم حرف تو را بشنوم تا من به تو بتوانم کمک کنم. پس در ضمن یک مثلث دیگر هم هست [شکل ‌۱۷ (مثلث فضاگشایی)] که قاعده‌اش فضاگشایی است.

🔟2️⃣0️⃣ ۱۷ 🔟2️⃣0️⃣

Читать полностью…

گنج حضور متن کامل برنامه ها - Ganje Hozour

همان‌طور که ملاحظه می‌کنید این مثلث همانش است [شکل‌۵ (مثلث همانش)]، نشان می‌دهد که ما چیزهای آفل یا گذرا را که ذهن نشان می‌دهد، ذهن هرچه را که نشان می‌دهد از‌بین‌رفتنی است و دارد از بین می‌رود. اگر خوب دقت کنید این‌ها نباید مرکز ما باشد، و ذهن این‌ها را می‌گذارد مرکزش، مثل پول، مثل وضعیت‌های زندگی و باورهای مختلف و با این‌ها همانیده می‌شود. دیدن برحسب این‌ها سبب می‌شود که با چرخش ذهن من‌ذهنی به‌وجود بیاید. من‌ذهنی در زمان مجازی کار می‌کند که همین گذشته و آینده هست.

و در سه بیت قبلی اگر یادتان باشد، گفت که «آخِرزمان» شده یعنی زمان مجازی برای انسان تمام شده، باید بیاید به زمان حقیقی که این لحظه است، هر انسانی در این‌جا زندگی کند، و تا نیاید به این لحظهٔ ابدی از دریدن خودش و سوزیدن خودش دست برنمی‌دارد. تا زمانی‌ که ما زمان مجازی را تمام کنیم در خودمان. توجه کنید به حرف مولانا:

مرغِ جان‌ها را در این آخِرزمان
نیستْ‌شان از همدگر یک دَم امان‏
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۷۰۶)

یعنی اگر حتی یک زن، دو نفر را در‌نظر بگیرید که به‌صورت زن و شوهر هستند. اگر زمان مجازی برای این‌ها تمام نشده باشد، این‌ها امان زندگی را از همدیگر می‌گیرند، دشمن هم می‌شوند به‌جای این‌که دوست هم بشوند. ولی به‌محض این‌که زمان مجازی از بین برود و بیایند هر دو به این لحظهٔ ابدی و فضا را باز کنند، این‌ها می‌شوند یار همدیگر، برای این‌که اَلَست و زندگی را در همدیگر شناسایی می‌کنند.

پس الآن می‌بینید که چه بلایی سر ما آمده، آمدیم نقطه‌چین‌ها، چیزهای آفل را گذاشتیم در مرکزمان و به‌وسیلهٔ این‌ها دیدیم. چون ذهن به‌‌سرعت از این فکرهای نقطه‌چین‌ها رد می‌شود من‌ذهنی به‌وجود می‌آید که در زمان مجازی است، دوتا خاصیت مقاومت و قضاوت در ما به‌وجود می‌آید.

مقاومت به یک اعتباری یعنی این‌که آن چیزی که ذهن نشان می‌دهد مهم است و بازی نیست و بنابراین می‌تواند بیاید به مرکز ما. پس یک معنی مقاومت ستیزه است. همین مقاومت، یعنی یک وضعیتی پیش می‌آید شما از کنارش رد نمی‌شوید مثل آب، شما درست نوک‌به‌نوک درمی‌آیید. چرا؟ برای این‌که از آن زندگی می‌خواهید، برای این‌که وضعیت ذهنی برای شما مهم تعریف شده‌.

و مقاومت یکی از راه‌های دریدن است. خود شما نگاه می‌کنید که وقتی از کنار یک وضعیتی رد می‌شوید و به شما نمی‌ساید، شما آسیب نمی‌بینید. وقتی با آن شروع می‌کنید به ستیزه کردن، رو‌در‌رو شدن، دعوا کردن شما آسیب می‌بینید و به این طریق دریده می‌شوید.

چه‌کسی مقاومت می‌کند؟ شما. شما می‌توانید از کنارش رد بشوید مثل آب. یا نه مثل یک جسم جامد جلوی سنگ دربیایید و بابا بکش کنار، من می‌خواهم رد بشوم. در رودخانه آب هیچ موقع به یک سنگ بزرگ نمی‌گوید باید کَنده بشوی، وگرنه من می‌ایستم این‌جا رد نمی‌شوم. نه، از پهلویش، از بالایش رد می‌شود می‌رود. شما باید آن‌طوری روان باشید. بنابراین مقاومت نمی‌کنید، ولی اگر چیز آفل در مرکزتان باشد، مجبور هستید مقاومت کنید.

پس منشأ این دریده ‌شدن و سوخته ‌شدن، همین جسم‌ها در مرکزمان است. از طرف دیگر هر لحظه چون وضعیت مهم است، ما می‌خواهیم ارزیابی کنیم ببینیم این وضعیت همانیدگی‌های ما را اضافه می‌کند یا کم می‌کند؟ اگر اضافه کند، خوشحال می‌شویم. اگر کم کند، غمگین می‌شویم. و این غمگین‌ شدن و خوشحال‌ شدن مربوط‌به من‌ذهنی است، مربوط‌به‌ حال من‌ذهنی است. شما به‌ حال من‌ذهنی احتیاج ندارید، به‌ حال اَلَست احتیاج دارید، به حال آن جان اصلی‌تان که فعلاً نیست. توجه می‌کنید؟

پس شما باید از شرّ من‌ذهنی‌تان خلاص بشوید، ولی این نشان می‌دهد که چه‌جوری شما دچار این کار می‌شوید. خیلی هم ساده است. کافی است هرچه که ذهنتان نشان می‌دهد، برای شما تعریف شده این مهم است، یکی‌اش همین پول است، پول معتبر هست، ولی مهم نیست، نباید بیاید مرکزتان. و اگر مرکزتان نیاید، می‌بینید اِ دارد زیاد می‌شود. اگر به مرکزتان بیاید، شما می‌شوید خسیس، پولتان زیاد نمی‌شود دیگر. توجه می‌کنید؟ اگر زیاد هم بشود موقتاً، بعداً کم می‌شود. مرکز عدم پول را زیاد می‌کند، برای همین در این بیت‌ها می‌گفت که اگر شما، «سلیمان‌جوی» هر دو را دارد.

دانه‌جو را، دانه‌‏اش دامی شود
وآن سلیمان‌جوی را هردو بُوَد
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۷۰۵)

از این ساده‌تر!

مرغِ جان‌ها را در این آخِرزمان
نیستْ‌شان از همدگر یک دَم امان‏
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۷۰۶)

شما تمرکزتان روی خودتان است، بگویید من می‌گذارم دیگران زندگی کنند، کاری ندارم، خودم هم زندگی می‌کنم. و اگر یک جوری مردم ریختند سر من می‌گویند زندگی نکن، من باید چاره‌اندیشی کنم و با فضاگشایی خودم را از شرّشان حفظ کنم. و در این زمان سلیمان هست. سلیمان الآن می‌تواند همین مولانا باشد برای شما، که به شما صلح بدهد و ظلم را از بین ببرد. بله این‌ را فهمیدیم.

🔟2️⃣0️⃣ ۱۵ 🔟2️⃣0️⃣

Читать полностью…

گنج حضور متن کامل برنامه ها - Ganje Hozour

فایل PDF متن کامل پیغام‌های تلفنی برنامه ۲-۱۰۱۵ (روزهای سه‌شنبه)
(مخصوص چاپ سیاه و سفید)

Читать полностью…

گنج حضور متن کامل برنامه ها - Ganje Hozour

فایل WORD متن کامل پیغام‌های تلفنی برنامه ۲-۱۰۱۵ (روزهای سه‌شنبه)

Читать полностью…

گنج حضور متن کامل برنامه ها - Ganje Hozour

فایل PDF متن کامل پیغام‌های تلفنی برنامه ۱-۱۰۱۵ (روزهای جمعه)
*مخصوص چاپ سیاه و سفید*

Читать полностью…

گنج حضور متن کامل برنامه ها - Ganje Hozour

فایل WORD متن کامل پیغام‌های تلفنی برنامه ۱-۱۰۱۵ (روزهای جمعه)

Читать полностью…

گنج حضور متن کامل برنامه ها - Ganje Hozour

فایل PDF متن کامل پیغام‌های تلفنی برنامه ۱۰۱۵ (روزهای چهارشنبه)
(مخصوص چاپ سیاه و سفید)

Читать полностью…

گنج حضور متن کامل برنامه ها - Ganje Hozour

فایل WORD متن کامل پیغام‌های تلفنی برنامه ۱۰۱۵ (روزهای چهارشنبه)

Читать полностью…

گنج حضور متن کامل برنامه ها - Ganje Hozour

فایل PDF متن کامل برنامهٔ شمارهٔ ۱۰۱۵

Читать полностью…

گنج حضور متن کامل برنامه ها - Ganje Hozour

✓بخش سوم

- ابیاتی در بیان ویژگی‌های دیگر من‌ذهنی مانند زیاده‌گویی، شتاب و عجله، مدّعی بودن و دیدن با غرض‌ها

- ابیات «یُعمیٖ و یُصِم»

- برای سومین بار بررسی مثلث واهمانش و شکل حقیقت وجودی، به‌همراه دو بیت اول غزل

-  برای سومین بار بررسی بیت اول و دوم غزل، به‌همراه دایرهٔ همانیدگی‌ها و دایرهٔ عدم

- ابیاتی دربارهٔ دید درست هشیاری اصلی و دید غلط من‌ذهنی. با کمک این ابیات می‌توانیم ببینیم که ما به‌عنوان خروب زندگی خودمان را خراب کرده‌ایم و مجبور هستیم زیر بار رفته و مسئولیت را قبول کنیم، چون اگر زیر بار نرویم، خروبی‌مان تندتند و بدتر خواهد شد.

- ادامهٔ تفسیر ابیات غزل (چهارم تا دهم)


✓ بخش چهارم

- یک نگاه کلی به آن‌چه تا این‌جا بیان شد و خلاصه‌ای از غزل که تا بیت دهم تشریح شد، و سپس تفسیر مابقی ابیات غزل (یازدهم تا پانزدهم)

- تفسیر دوباره ابیات اول تا سوم غزل، و ابیاتی جهت روشن شدن هر یک از این ابیات؛ از جمله:

- در تشریح بیت دوم غزل، ابیات ۲۲۵۱ تا ۲۲۵۹ دفتر سوم بیان می‌کند که ما به‌عنوان آب هشیاری در همانیدگی‌ها گیر افتاده‌ایم و می‌خواهیم برویم پیش خداوند در دریای فضای گشوده‌شده، اما گِل همانیدگی‌ها اجازه نمی‌دهد. ما باید شراب ناب زندگی و انعکاس آن در بیرون که زیبایی و سازندگی است را از این گِل جذب کنیم.

- جهت تبیین بیت سوم غزل، ابیات ۲۲۷۴ تا ۲۲۸۶ دفتر چهارم از داستان «سه ماهی»، می‌گوید اگر کسی عاقل است یا نیمه‌عاقل می‌گذارد می‌رود از ذهن؛ اما اگر ماند، احمقی او را در آتش دردها خواهد نشاند.

Читать полностью…

گنج حضور متن کامل برنامه ها - Ganje Hozour

💠💠💠پایان بخش چهارم💠💠💠

Читать полностью…

گنج حضور متن کامل برنامه ها - Ganje Hozour

او همی‌گفت از شکنجه وز بلا
همچو جانِ کافران قالُوا بلیٰ
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۲۸۳)

باز می‌گفت او که گر این بار من
وا رَهَم زین محنتِ گردن‌شکن
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۲۸۴)

من نسازم جز به دریایی وطن
آبگیری را نسازم من سَکَن
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۲۸۵)

سَكَن: ساكن شدن، آرميدن، جاى گرفتن در خانه
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖

بله سَکَن یعنی ساکن شدن، آرمیدن. پس ما هم همین حرف‌ها را می‌زنیم. اگر توی ذهن بمانیم، عمل نکنیم، حرف را نشنویم، جهد نکنیم، مسئولیت قبول نکنیم، این گره‌های وزنهٔ پایمان را از خودمان باز نکنیم و حواسمان به خودمان نباشد، این بیت‌ها را نخوانیم، این‌ها جذب جانمان نشود، دراین‌صورت ما در ماهی‌تابه‌ٔ دردهای این جهان سرخ خواهیم شد.

پس او، همان ماهی می‌گفت «از شکنجه وز بلا»، مانند «جانِ کافران قٰالُوا بلیٰ». «قالُوا بلیٰ» هم باز هم آیه قرآن است.

«قَالُوا بَلَىٰ قَدْ جَاءَنَا نَذِيرٌ فَكَذَّبْنَا وَقُلْنَا مَا نَزَّلَ اللَّهُ مِنْ شَيْءٍ إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا فِي ضَلَالٍ كَبِيرٍ.»
«گويند: چرا، بيم‌دهنده آمد ولى تكذيبش كرديم و گفتيم: خدا هيچ چيز نازل نكرده است؛ شما در گمراهى بزرگى هستيد.»
🌴(قرآن کریم، سورهٔ مُلک (۶۷)، آیهٔ ۹)

این «قالُوا بلیٰ» همان اولش است. پس ما می‌گوییم بله، ما مولانا خواندیم، او هم می‌گفت باید از ذهن برویم، ولی خب گوش نکردیم.

او همی‌گفت از شکنجه وز بلا
همچو جانِ کافران قالُوا بلیٰ
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۲۸۳)

«باز می‌گفت او که گر این بار من»، دوباره آن ماهی به خودش می‌گفت، ما هم الآن به خودمان می‌گوییم اگر یک‌ بار دیگر من بیایم، «وا رَهَم زین محنتِ گردن‌شکن»، اگر من از این رنج و درد گردن‌شکن رهایی پیدا کنم، من می‌روم وطنم را فضای یکتایی می‌کنم، دریا می‌کنم، در آبگیر ذهن من مسکن نمی‌گزینم، آن‌جا را خانهٔ خودم نمی‌سازم.

پس بهتر است که ما نیمه‌عاقل بشویم و بالاخره خودمان را به مُردگی بزنیم، صیادان نتوانند از ما استفاده کنند، ما خودمان را به آب بسپاریم، برویم به دریا برسیم، اگر عاقل نیستیم. دیگر ما ماهیِ احمق نشویم. خلاصه:

آبِ بی‌حد جویَم و آمن شوم
تا ابد در امن و صحّت می‌روم
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۲۸۶)

من دیگر به برکه قناعت نمی‌کنم، برکهٔ ذهن. البته ما خیلی از این توبه‌ها کردیم، دوباره به برکهٔ ذهن برگشتیم. ان‌شاءالله قسمتمان بشود که بگوییم دیگر در ذهن ما منزل انتخاب نمی‌کنیم، آب اقیانوس را دنبالش می‌رویم و پیدا می‌کنیم و در این فضای بی‌نهایت باز که می‌گفت «قافِ قُربتِ» او، در «زاد و بودِ» اصلی‌مان در امن و آسایش و سلامتی زندگی کنیم. و:

جهدِ فرعونی چو بی‌توفیق بود
هرچه او می‌دوخت، آن تَفتیق بود
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۸۴۰)

تَفتیق: شکافتن
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖

شما می‌دانید که جهد من‌ذهنی بدون موفقیت است، هرچه می‌دوزد پاره می‌شود. پس این هم یک دلیلی است که شما باید بگذارید بروید از ذهن.

که تأنّی هست از رحمان یقین
هست تعجیلت ز شیطانِ لعین
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۴۹۷)

تأنّی: آهستگی، درنگ کردن، تاخیر کردن
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖

و این فضاگشایی، صبر و تأنی، نه عجلۀ من‌ذهنی، حتماً از خداوند است. و تعجیل ما، شتاب ما در ذهن از شیطان لعین است. و کار با ذهن با عجله و شتاب هست، به جایی نمی‌رسد. شما در این لحظه باید فضاگشایی کنید، با تأنی کار کنید و بدانید که شتابتان از شیطان است.

پس فضاگشایی، صبر، تأنی یعنی نیروی خداوند کار می‌کند. و عجله، اضطراب، سؤال کردن، بحث کردن، زود می‌خواهی به آن برسید، این از شیطان است.

این را هم بخوانیم:

کاین تأنّی پرتوِ رحمان بُوَد
وآن شتاب از هَزّهٔ‌ شیطان بُوَد
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۵۹)

زان‌که شیطانش بترسانَد ز فقر
بارگیرِ صبر را بِکْشَد به عَقْر
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۶۰)

از نُبی بشْنو که شیطان در وعید
می‌کند تهدیدت از فقرِ شدید
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۶۱)

تأنّی: آهستگی، درنگ کردن، تأخیر کردن
هَزَّه: تکان دادن، در این‌جا به‌معنی تحریک و وسوسه
بارگیر: حیوانی که بار حمل می‌کند؛ مرکوب، کجاوه
عَقْر: پی کردن: بُریدنِ دست و پای شتر به منظورِ ذبح و نَحْرِ او
نُبی: قرآن
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖

پس این فضاگشایی، تأنی، نور خداست و شتاب از نیروی محرکهٔ شیطان است. شتاب ذهن، صبر و تأنیِ فضای گشوده‌شده، این‌ها مقابل هم است.

شیطان ما را از فقیر شدن در آینده می‌ترساند، می‌گوید این‌ها را از دست خواهی داد، نباید بترسید. بنابراین این بارگیر اسب، اسبِ صبر را پاهایش را قلم می‌کند.

🔟1️⃣5️⃣ ۵۳ 🔟1️⃣5️⃣

Читать полностью…

گنج حضور متن کامل برنامه ها - Ganje Hozour

«تو به چنگِ خویش باید که گِرِه ز پا گشایی»، امروز ‌گفت باید جهد کنی و کلی صحبت کردیم جهد چیست و چقدر خوب است که زرّ خالص که ما زرّ خالص هستیم «چو به آتش اندر آید» که ناخالصی‌هایش بسوزد. فضا را باز کنیم این فضای بازشده واقعاً آتش است، آتش شناسایی است، ما هم زرّ خالص هستیم. یک ناخالصی‌هایی به ما چسبیده که این‌ها می‌سوزند در این آتش.

«چو کنَد درونِ آتش هنر و گُهرنمایی»، ما باید درون آتش برویم، این آتش بعضی موقع‌ها می‌تواند درد هشیارانه باشد، پرهیز باشد، صبر باشد و ما را این آتش نمی‌سوزاند، چون ما از جنس طلای خالص هستیم، ولی ناخالصی‌ها را می‌سوزاند. «چو کنَد درونِ آتش هنر و گُهرنمایی»، می‌رویم درون آتش گهر اصلی‌مان که همین الست است و زنده شدن به خداست، بی‌نهایتمان است، جوهر خالصمان است، جوهر روی جوهر قائم می‌شود.

جوهر آن باشد که قایم با خود است
آن عَرَض باشد که فرعِ او شده‌ست
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۸۰۸)

ما الآن دیگر فرع را شناختیم. فرع ما من‌ذهنی است، این می‌سوزد. این غلاف ماست که ما شمشیر تیز هستیم. هر موقع شما فضا را باز می‌کنید هم شمشیر تیز می‌شوید، هم شناسنده می‌شوید، هم خودتان حس مسئولیت می‌کنید که خودتان می‌توانید این گره را از پای جانتان باز کنید در هر سنی.

اجازه بدهید یک کمی هم راجع‌به این سه ماهی صحبت کنیم. همین‌طور که می‌دانید در این برکه سه‌تا ماهی بودند. این برکه گفتیم برکهٔ ذهن است، امروز هم یکی دو بار برکه را گفتیم، غدیر، می‌گوید تو خجالت بکش از غدیر آب مجو.

مَنفَذی داری به بحر، ای آبگیر
ننگ دار از آب جُستن از غدیر
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۰۷۰)

این همان غدیر است، برکهٔ ذهن است. پس سه‌تا ماهی آن‌جا زندگی می‌کنند. یکی عاقل است که این حرف‌های مولانا را یک‌ بار می‌شنود دیگر تصمیم می‌گیرد برود به دریا، می‌گذارد می‌رود، با کسی هم مشورت نمی‌کند.

یکی دیگر نیمه‌عاقل بوده، فکر کنم بیشتر انسان‌ها در این طبقه می‌افتند، هی معطل می‌کند توی ذهن و صیادها می‌آیند. صیادها همین جامعه است که گاهی اوقات می‌گوییم در یک داستانی می‌گوید خرگیری می‌کنند که تا غصه‌هایشان را به شما بدهند، تا تربیت کنند به‌عنوان من‌ذهنی ما را. درست است؟

بعد یک ماهی که نیمه‌عاقل است این می‌ماند، ولی می‌بیند صیادها آمدند. تصمیم می‌گیرد که خودش را به مردگی بزند گرچه دیر شده. ما هم گرچه دیرمان شده، اگر چهل سالمان است دیرمان شده، ولی می‌توانیم خودمان را به مردگی بزنیم. اگر مردگی بزنیم، صیادهای این جهان، آن کسانی که من‌های ذهنی قوی هستند، خودِ دیو، شیطان می‌گوید این به‌درد نمی‌خورد دیگر.

اگر شما به فضل ذهنی توجه نکنید که می‌گوید: «درگذر از فضل و از جلدی و فن»، به فن و دروغ و دروغین بودن و اطوار‌های من‌ذهنی توجه نکنید، به ‌درد دیگر کسی نمی‌خورید که! به درد من‌های ذهنی نمی‌خورید خلاصه.

پس می‌گوید این ماهی نیمه‌عاقل است. بعد در همین قسمت می‌بینیم که ماهی نادان که اصلاً حواسش نیست و همین‌طوری توی ذهن زندگی می‌کند و جهدی‌ هم ندارد و او هم صیادها را دیده، ولی خب الآن مثلاً می‌شنویم می‌گوییم که اگر خودت را به حال خودت وابگذاری، در ذهن زندگی کنی، تو بالاخره پر از درد خواهی شد، در درد سرخ خواهی شد.

در این‌جا می‌بینید که ماهی نیمه‌عاقل خودش را به مردگی می‌زند، بالاخره یکی از صیادها می‌گیرد تُف می‌کند می‌گوید این ماهی خوب بود که متأسفانه مُرد، می‌اندازد خشکی. این غلط‌غلطان خودش را می‌اندازد توی جوی و می‌رود به‌سمت دریا.

ببینیم ما مثل ایشان می‌توانیم بگوییم که یک عده‌ای که صیاد این جهان هستند به ما بگویند آقا این به ‌درد نمی‌خورد، عقل ندارد، همه‌اش مولانا می‌خواند، همه‌اش روی خودش کار می‌کند، همه‌اش می‌گوید شمع عشق را روشن کنیم، عشق چیست؟!

همچنان مُرد و شکم بالا فگند
آب می‌بُردش نشیب و گَه بلند
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۲۷۴)

هر یکی زآن قاصدان بس غُصّه بُرد
که دریغا ماهیِ بهتر بمُرد
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۲۷۵)

شاد می‌شد او از آن گفتِ دریغ
پیش رفت این بازیَم، رَسْتَم ز تیغ
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۲۷۶)

بازی: حیله و نیرنگ
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖

درست است؟ بازی: حیله و نیرنگ. پس مُرد، خودش را زد به مردگی، شکمش آمد بالا، یعنی خودش را سپرد به آب. بعد آب هی بالا پایین می‌بُرد، این خودش دیگر شنا نمی‌کرد، با من‌ذهنی‌اش شنا نمی‌کرد.

و آن قصدکنندگان، شکارچیان خیلی غصه خوردند که این بهترین ماهی بود، این هم که مُرد! بله، نیمه‌عاقل بود.

بعد این شاد می‌شد از این گفتِ افسوس که این فنم پیش رفت، یعنی خودم را به مردگی زدم، این‌ها قبول کردند که من مُردم، بنابراین از تیغ رَستم. از این‌که در ماهی‌تابه من را سرخ کنند، ماهی‌تابهٔ دردهای این جهان رَستم.

🔟1️⃣5️⃣ ۵۱ 🔟1️⃣5️⃣

Читать полностью…
Subscribe to a channel