ganjehozourprogramstext | Unsorted

Telegram-канал ganjehozourprogramstext - گنج حضور متن کامل برنامه ها - Ganje Hozour

1665

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارۀ 2219 من به گوش تو سخنهای نهان خواهم گفت سر بجنبان که بلی، جز که به سر هیچ مگو

Subscribe to a channel

گنج حضور متن کامل برنامه ها - Ganje Hozour

ننگرم کس را وگر هم بنگرم
او بهانه باشد و، تو مَنْظَرم
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۳۵۹)

مَنْظَر: جای نگریستن و نظر انداختن
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖

عاشقِ صُنعِ تواَم در شُکر و صبر
عاشقِ مصنوع کِی باشم چو گَبر؟
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۳۶۰)

شُکر و صبر: در این‌جا کنایه از نعمت و بلا است.
گبر: کافر
صُنع: آفرینش
مصنوع: آفریده، مخلوق
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖

عاشقِ صُنعِ خدا با فَر بُوَد
عاشقِ مصنوعِ او کافر بُوَد
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۳۶۱)

صُنع: آفرینش
فَر: شکوهِ ایزدی
مصنوع: آفریده، مخلوق
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖

پس «ننگرم کس را» درست مثل این است که داریم می‌گوییم ننگرم کف را، ننگرم چیزی که ذهنم نشان می‌دهد. اگر هم نگاه کنم ببینم، اطراف آن فضا باز می‌کنم، او بهانه می‌شود فضا را باز کنم تو را ببینم. پس هر چیزی که ذهن نشان می‌دهد بهانه‌ای است که شما اطرافش فضا باز کنید خداوند را ببینید و شما باید بگویید من الآن عاشق صنع تو هستم، تو باید آفریدگاری‌ات را در من در این لحظه با فضاگشایی من، با شکافتن فکرها به‌کار ببری، چه می‌خواهد وضعیت خوب باشد «شکر»، چه بد باشد «صبر»، وضعیت ذهنی را من نگاه نمی‌کنم، آن جدی نیست.

من «عاشق مصنوع» که ذهنم نشان می‌دهد، مصنوع یعنی ساخته‌شده، مانند کافران نیستم. گبر، کافر، یعنی کسی که می‌پوشاند. در معنای پوشاندن همهٔ ما درواقع گبر هستیم، کافریم. توجه می‌کنید؟ کافر یعنی پوشاننده دیگر، حجاب‌کننده هر لحظه.

پس عاشق صنع خدا در این لحظه دارای فرّ و شکوه ایزدی است. عاشق مصنوع که ذهن نشان می‌دهد فقط پوشانندهٔ زندگی است و خراب‌کنندهٔ زندگی است، عاشق دانه‌های شهوتی است که توضیح دادم چه اتفاق می‌افتد.

🔟2️⃣1️⃣ ۲۹ 🔟2️⃣1️⃣

Читать полностью…

گنج حضور متن کامل برنامه ها - Ganje Hozour

و این هم درضمن می‌دانید ما می‌آییم به این جهان وقتی دانهٔ شهوتی در مرکزمان هست، برحسب آن خاصیت پیدا می‌کنیم، یک هنری پیدا می‌کنیم، یکی ساز می‌زند، یکی مهندس خوبی است، یکی دکتر خوبی است، یکی تاجر خوبی است، یکی، خلاصه هر کدام به‌صورت من‌ذهنی خاصیت خودمان را به نمایش می‌گذاریم، نمی‌گوییم خاصیت اصلی ما این است که به زندگی زنده بشویم، چون خودمان را مقایسه می‌کنیم، برحسب همانیدگی‌ها خاصیت پیدا می‌کنیم. شما پول دارید، من مقام بالای علمی دارم، این بهتر است یا آن؟ درنتیجه این چند بیت را شما هر روز باید بخوانید ببینید که شما خاصیت خودتان را نشان می‌دهید که با ذهن ساخته شده‌؟

هریکی خاصیّتِ خود را نمود
آن هنرها جمله بدبختی فزود
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۹۱۰)

آن هنرها گردنِ ما را ببست
زآن مَناصِب سرنگون‌ساریم و پست
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۹۱۱)

مَناصِب: جمع منصب، درجه، مرتبه، مقام
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖

آن هنر فی جیدِنا حَبْلٌ مَسَد
روزِ مُردن نیست زآن فن‎ها مدد
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۹۱۲)

معنای این‌ها را می‌دانید فقط در ترکیب و ترتیب این‌ها را می‌آوریم. شما خاصیت خودتان را به‌عنوان یک هنر نشان نمی‌دهید، بلند نمی‌شوید، برای این‌که بلند شوید گردن شما را می‌بندد، همان همان دانه است. هر منصبی که نشان می‌دهید می‌گویید به به به! از این بهتر نمی‌شود من به این صورت خودم را نشان می‌دهم همان شما را سرنگون‌سار می‌کند، پست می‌کند. و آن هنر، آن چیزی که دانهٔ شهوتی باعث شده‌ شما داشته باشید به آیهٔ قرآن، می‌گوید به‌وسیلهٔ این طناب گردن ما را بسته.

گفت آن دانه‌ای که آن‌جا هست نگاه می‌کنی گیر نیفتاده خودت را گیر افتاده بدان. هیچ دانهٔ شهوتی نباید توجه ما را جذب کند، مولانا می‌گوید. هر کسی موفق است خوشا به حالش‌.

آن هنر فی جیدِنا حَبْلٌ مَسَد
روزِ مُردن نیست زآن فن‎ها مدد
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۹۱۲)

از این فن‌هایی که به‌صورت من‌ذهنی ما به دست آورده‌ایم در روز مردن هیچ مددی به ما نمی‌رسد، نه مردن در این جهان برحسب من‌ذهنی، نه وقتی که واقعاً می‌میریم به زیر خاک می‌رویم، جسممان. این‌که این‌همه خاصیت‌های خودمان را به‌صورت من‌ذهنی نشان بدهیم هر کدام فقط یک طنابی بود گردن ما بسته، ما را بسته به این جهان و افتادیم توی تله نمی‌توانیم فرار کنیم.

«فِي جِيدِهَا حَبْلٌ مِنْ مَسَدٍ.»
«و بر گردن ريسمانى از ليف خرما دارد.»
🌴(قرآن کریم، سورهٔ لهب (۱۱۱)، آیهٔ ۵)

همهٔ کسانی که همانیده هستند با یک دانهٔ شهوتی، هرچه که می‌خواهد باشد، با آن نقطه‌چین‌ها، نه خرما، خرما نمی‌خورند، بلکه با ریسمان حالا این‌جا می‌گوید لیف خرما، یعنی پوست با یک پوست، یعنی یک چیز بیخودی که هیچ زندگی ندارد به این جهان بسته شده‌اند، از آن زندگی می‌خواهند، از آن دانهٔ شهوتی. بسته شده‌اند به دامی که در آن زندگی نیست.

جز همان خاصیّتِ آن خوش‌حواس
که به شب بُد چشمِ او سلطان‌شناس
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۹۱۳)

آن هنرها جمله غولِ راه بود
غیرِ چشمی کاو ز شه آگاه بود
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۹۱۴)

پس بنابراین غیر از آن کسی که فضا را باز می‌کند و خوش‌حواس است، در شب دنیا سلطان را می‌بیند. شما می‌توانید فضا را باز کنید در شب دنیا اگر دیگران هم نمی‌بینند شما خداشناس، سلطان‌شناس باشید. تمام آن هنرهای ذهنی اگر آمدند مرکز ما این‌ها ما را از راه به‌ در کردند، غول موجودی است که در راه‌ها می‌ایستد و آدرس غلط می‌دهد، همین همانیدگی‌ها هم غول ما شدند، از طریق آن‌ها دیدیم و آدرس غلط دادند.

آدرس غلطشان این بود که زندگی در همانیدگی‌ها است، زندگی در کف‌ها است، زندگی در نقش‌های ذهنی است، نه! غیر از چشمی که فضا را باز کرده بود و در شب دنیا از شاه یعنی خداوند آگاه بود. بله، این همان سه بیت اول است:

سخن که خیزد از جان، ز جان حجاب کند
ز گوهر و لبِ دریا زبان حجاب کند

بیانِ حکمت اگرچه شگرف مشعله‌ای‌ست
ز آفتابِ حقایق بیان حجاب کند

جهان کف است و صفاتِ خداست چون دریا
ز صافِ بحر، کفِ این جهان حجاب کند
🌺(مولوی، دیوان شمس، غزل ۹۲۱)

🔟2️⃣1️⃣ ۲۷ 🔟2️⃣1️⃣

Читать полностью…

گنج حضور متن کامل برنامه ها - Ganje Hozour

پس آفتاب حقایق خودش را به ما نشان می‌دهد، اگر در بیان فقط نمانیم. یادمان باشد بیان نباید ما را در ذهن نگه دارد. بیان این است که ما از ذهن بپریم بیرون. مثل این‌که یک نفر کنار استخر ایستاده هی به او می‌گویند که این‌طوری شنا می‌کنند باید بپری این تو، این‌طوری دست می‌زنی و این‌ها. سه چهار سال آن‌جا ایستاده نمی‌پرد استخر. شما باید بپرید.

بیان را که فهمیدید، آقا شکر، صبر، پرهیز، این‌که مرکز عدم باشد، این‌‌که چیزها جدی نیستند و آن چیزی که ذهن نشان می‌دهد نقش است، کف است، این کف روی دریا را پوشانده، می‌گوید کف دریا را می‌پوشاند پس نقش‌های فکری من همه کف هستند، من به کف قانع نیستم، باید دریا را ببینم، اگر دریا را نبینم، من دانهٔ شهوتی می‌بینم، برحسب آن‌ها فکر کنم می‌ترسم، خروب می‌شوم، جذب آن‌ها می‌شوم، عقل من‌ذهنی ایجاد می‌کنم، عقل من‌ذهنی معکوس‌بین است، کژ می‌بینم، کژبینی خودم را راست‌بینی می‌دانم، وقتی زندگی‌ام را خراب می‌کنم می‌اندازم گردن دیگران، این‌ها چیست؟ همه بیان حکمت است. ولی شما باید عمل کنید. نباید بایستید، این‌ها را هی بخوانید و عمل نکنید.

و این سه بیت:

دانه‌جو را، دانه‌‏اش دامی شود
وآن سلیمان‌جوی را هردو بُوَد
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۷۰۵)

مرغِ جان‌ها را در این آخِرزمان
نیستْ‌شان از همدگر یک دَم امان‏
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۷۰۶)

هم سلیمان هست اندر دُورِ ما
کاو دهد صلح و نمانَد جورِ ما
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۷۰۷)

جور: ستم
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖

پس شما فهمیدید که دانه‌جو نیستید چون این دانهٔ شهوتی است می‌آید مرکز شما، همین الآن هم دوباره تکرار کردم چه بلاهایی سر ما می‌آورد.

شما اگر دانه‌جو باشید، همان دانه دام شما خواهد شد. اما اگر فضا را باز کنید دانه را هم می‌توانید به‌دست بیاورید. فضا را باز کنید سلیمان یعنی خدا، خداجوی باشید هر دو را می‌توانید داشته باشید. و شما به‌صورت حضور ناظر نگاه کنید ببینید که شما به‌عنوان مرغ جانتان از روی همانیدگی می‌توانستید بپرید نپریدید، زمان روان‌شناختی برای شما تمام شده ولی شما هنوز تمام نکردید و چون به‌عنوان مرغ جان نپریدید و زمان روان‌شناختی را به پایان نبردید که بیایید به این لحظهٔ ابدی، شما نه خودتان زندگی می‌کنید، نه امان می‌دهید دیگران زندگی کنند.

این اشتباه را در خودتان می‌توانید اصلاح کنید. الآن می‌فهمید با فضاگشایی سلیمان یعنی خداوند الآن هم هست در دُور ما که می‌تواند بین ما صلح برقرار کند و بین ما ظلم نماند. نه من به خودم ظلم می‌کنم، بیچاره می‌کنم خودم را، نه به شما ظلم می‌کنم، ولی اگر دانه در مرکز من باشد هم به خودم ظلم می‌کنم، هم به شما ظلم می‌کنم.

پس اگر سلیمان را به‌کار بیاورم با فضاگشایی هم بین ما صلح ایجاد می‌شود، اجازه می‌دهیم زندگی کنیم، من زندگی می‌کنم، به شما هم اجازه می‌دهم زندگی کنید، به‌اصطلاح رواداشت دارم.

اگر ببینم شما می‌خندید، خوشبخت هستید، آرامش هست در خانهٔ شما، من خوشحال می‌شوم. چرا؟ سلیمان هست. چرا؟ سلیمان بی‌نهایت است، سلیمان کوثر دارد. کوثر مواد اولیهٔ ساخت همه‌چیز است، ما هم صانع هستیم، خوشبختی را برای خودمان هم می‌توانیم ایجاد کنیم با فضاگشایی هم من خوشبختم، هم خوشبختی شما را هم می‌توانم ببینم. درست است؟ هم من زنده‌ام، هم زندگی شما را هم می‌توانم ببینم و تحمل کنم، هم زندگی را در شما تشویق کنم. پس بین ما صلح و آرامش ایجاد می‌کند و ظلم بین ما دیگر نمی‌ماند.

پس شما خاموش باشید، اَنْصِتوا
تا زبانْ‌تان من شَوَم در گفت‌وگو
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۶۹۲)

اَنْصِتوا: خاموش باشید.
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖

شما خاموش باشید، ذهن را خاموش کنید دیگر. الآن دیدید که با حرف زدن و بیان و این‌ها بیش از حد ما چه حجابی درست می‌کنیم. این از زبان خداوند است می‌گوید شما برحسب من‌ذهنی خاموش باشید تا فضا گشوده بشود، زبانتان در گفت‌وگو من شوم، من حرف بزنم، من بشنوم.

🔟2️⃣1️⃣ ۲۵ 🔟2️⃣1️⃣

Читать полностью…

گنج حضور متن کامل برنامه ها - Ganje Hozour

شکل‌۱۰ (حقیقت وجودی انسان)

Читать полностью…

گنج حضور متن کامل برنامه ها - Ganje Hozour

شکل‌۶ (مثلث واهمانش)

Читать полностью…

گنج حضور متن کامل برنامه ها - Ganje Hozour

/channel/GanjeHozorTeleText/13667

Читать полностью…

گنج حضور متن کامل برنامه ها - Ganje Hozour

فایل PDF متن کامل پیغام‌های تلفنی برنامه ۲-۱۰۲۰ (روزهای سه‌شنبه)

Читать полностью…

گنج حضور متن کامل برنامه ها - Ganje Hozour

فایل‌ تصویری بخش چهارم برنامه ۱۰۲۰ با زیرنویس چسبیده

Читать полностью…

گنج حضور متن کامل برنامه ها - Ganje Hozour

فایل‌ تصویری بخش دوم برنامه ۱۰۲۰ با زیرنویس چسبیده

Читать полностью…

گنج حضور متن کامل برنامه ها - Ganje Hozour

/channel/GanjeHozorTeleText/13587

Читать полностью…

گنج حضور متن کامل برنامه ها - Ganje Hozour

فایل PDF متن کامل پیغام‌های تلفنی برنامه ۱-۱۰۲۰ (روزهای جمعه)

Читать полностью…

گنج حضور متن کامل برنامه ها - Ganje Hozour

فایل‌PDF متن کامل برنامه ۱۰۲۰ با لینک ابیات و آیات به فایل اصلی صوتی در سایت گنج حضور
WWW.PARVIZSHAHBAZI.COM

Читать полностью…

گنج حضور متن کامل برنامه ها - Ganje Hozour

فایل صوتی ✨خلاصه‌ای فهرست‌وار از برنامه ۱۰۲۰ گنج حضور✨

Читать полностью…

گنج حضور متن کامل برنامه ها - Ganje Hozour

✨خلاصه‌ای فهرست‌وار از برنامه ۱۰۲۰ گنج حضور✨


موضوع کلی برنامه ۱۰۲۰:

دل اصلی یا خداوند که مرکز عالم است در یک لحظهٔ روشن که به‌عنوان امتداد خدا می‌توانستم پیغام زندگی را بشنوم، آمد و به گوش جان من‌ذهنی‌ام گفت: تو اصلاً نام نداری و نمی‌شود روی تو نام و نشان گذاشت؛ یعنی نمی‌توانی با یک نقش خودت را به خدا و جهان عرضه کنی، یا با مهم دانستن و درنتیجه هویت گرفتن از یک جسم بیرونی، تصویری از خودت در ذهن درست کنی و خودت را آن تصویر ذهنی بدانی و بدین ترتیب خدا را تعریف کنی. به‌طورکلی من‌ذهنی و ادامهٔ آن قدغن است.

دل آمد و دی به گوشِ جان گفت
ای نامِ تو این‌که می‌نتان گفت
(مولوی، دیوان شمس، غزل ۳۶۷)


✓بخش اول

- تفسیر بیت اول و دوم غزل به‌همراه بررسی چهار دایره‌، و تفسیر بیت سوم غزل

- ابیاتی جهت گرم شدن برای درک مابقی غزل و یادآوری این‌که من‌ذهنی چطور درست می‌شود و چه آفت‌هایی دارد؛ از جمله:

- تک‌بیت شکل دادنِ دیو من‌ذهنی و ترسیدن از آن

- براساس سه بیت ۴۰۶۳ تا ۴۰۶۵ دفتر چهارم من‌ذهنی یا شهوت مانند جاسوسی در درون ماست و اقتضا می‌کند که همانیدگی‌های مرکزمان بیشتر شود، درنتیجه باعث شده که من‌های ذهنی بیرونی به ما لطمه بزنند.

- شش بیت در بازهٔ ۱۳۷۶ تا ۱۳۸۸ دفتر چهارم در بیان خاصیت خرّوبی من‌ذهنی، و اقرار به مجرم بودن و جهالت خود برای رهایی از پندارکمال و درد و ناموس

- ابیاتی جهت تأکید بر اهمیت «پرهیز» که بدون آن هیچ کاری نمی‌توان انجام داد و تاکنون از این خاصیت اساسی فضای گشوده‌شده کمتر صحبت شده؛ از جمله:

- چهار بیت ۲۹۰۸ تا ۲۹۱۱ دفتر اول بیان می‌کند که پرهیز یعنی نیاوردن چیزها به مرکز توجه و نرفتن به‌سمت آن‌ها، ریشهٔ تمام داروهای روانی و خوب‌کنندهٔ دردها است که باعث می‌شود قوّتِ جان اصلی‌مان را ببینیم.

- تک‌بیتی که پس از پرهیز می‌گوییم و درواقع نتیجهٔ پرهیز است که از این به‌بعد دیگر آبِ زندگی را تیره نمی‌کنم.

- هفت بیت ۱۳۸۹ تا ۱۳۹۵ دفتر چهارم می‌گوید هیچ بهانه و مانع ذهنی نباید سبب شود که پرهیز نکنم یعنی چیزها را از مرکز نرانم و فضاگشایی نکنم. بنابراین کار ما هرلحظه صرف‌نظر از این‌که ذهن چه نشان می‌دهد، فضاگشایی و بی‌اعتبار کردنِ چیزی است که ذهن مهم و جدی نشان می‌دهد.

- طبق چهار بیت در بازهٔ ۳۷۴۶ تا ۳۷۵۹ دفتر دوم اگر ما ابیات بیدارانی چون مولانا را می‌خوانیم ولی عمل نمی‌کنیم و با این بی‌احترامی دشمنشان می‌شویم، به این دلیل است که یک لحظه انسان‌ِ به‌حضوررسیده یا خداوند را با فضاگشایی ندیده‌ایم.

- سه بیت مهم ۳۷۰۵ تا ۳۷۰۷ دفتر دوم بیان می‌کند که اگر کسی در ذهن دنبال دانه‌ٔ همانیدگی می‌گردد در دام آن می‌افتد؛ ولی اگر دانه را بازی بگیرد و فضا را باز کند، هم به خدا زنده می‌شود و هم می‌تواند آن دانه را داشته باشد.


✓بخش دوم

- مرور شکل‌ها کمک می‌کند در مواقعی که به مسأله‌ای برخورد می‌کنیم، فوراً بفهمیم مشکلمان چیست و راه‌حلی برای آن پیدا کنیم و در فکرها گم نشویم.

- بررسی مثلث همانش به‌همراه دو بیت اول غزل اصلی، و تک‌بیت «تأنی و شتاب»

- بررسی شکل افسانهٔ من‌ذهنی به‌همراه بیت اول و دوم غزل

- بررسی مثلث پندار کمال به‌همراه ابیات مربوط‌به این شکل، و دو بیت اقرار به مجرم بودن و جهالت خود برای رهایی از سه ضلع این مثلث

- بررسی مثلث فضاگشایی به‌همراه ابیات مربوط‌به این شکل، و تک‌بیت «بادهٔ شیطان و مِی رحمان»

- بررسی مثلث واهمانش و شکل حقیقت وجودی انسان به‌همراه دو بیت اول غزل

- براساس چهار بیت بسیار مهم ۱۴۱۷ تا ۱۴۲۰ دفتر ششم ما دراثر بی‌صبری قرین من‌ذهنی‌مان می‌شویم و زندگی‌مان را به دستش می‌دهیم تا زیر پا لِه و تلف کند. پس از این باید فضا را باز کرده با خدا همنشینی کنیم تا زندگی‌مان حفظ شود.

- مرور دوبارهٔ بیت اول تا سوم غزل و تفسیر ابیات چهارم و پنجم، و ابیاتی جهت فهم درست این دو بیت؛ از جمله:

- تک‌بیت «بلبل مست مخمور» از غزل برنامه قبل

- تک‌بیت مهمی که با تکرار آن متوجه می‌شویم که چرا خود را نشان‌دار کرده و می‌دَریم.

در دلش خورشید چون نوری نشاند
پیشَش اختر را مقادیری نماند
(مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۸۷۵)

- سه بیت ۱۴۱۵ تا ۱۴۱۷ از دفتر چهارم می‌گوید اگر عادت به فضاگشایی کنیم یواش‌یواش دست به صنع زده و راه‌حل‌های جدیدی برای مسائلمان پیدا می‌کنیم. یک راه‌حل این است که اصلاً مسئله نسازم و اگر دیگران هم خواستند مسئله بسازند قطب آن‌ها نخواهم شد، بنابراین مرکزم روشن خواهد ماند.

- تکرار دوبارهٔ تک‌‌بیت مهمی که می‌گوید آیا من فضا را باز کرده و واقعاً مِی رحمان را می‌خورم، یا همه‌اش می‌خواهم بادهٔ شیطان را بخورم؟
1⃣✔️

Читать полностью…

گنج حضور متن کامل برنامه ها - Ganje Hozour

فایل PDF متن کامل پیغام‌های تلفنی برنامه ۱۰۲۰ (روزهای چهارشنبه)
(مخصوص چاپ سیاه و سفید)

Читать полностью…

گنج حضور متن کامل برنامه ها - Ganje Hozour

بیت بعدی می‌گوید:

همی‌شکاف تو کف را که تا به آب رسی
به کفِّ بحر بِمَنْگر که آن حجاب کند
🌺(مولوی، دیوان شمس، غزل ۹۲۱)

پس در سه بیت اول مولانا گفت که جهان، هرچه که ذهنت نشان می‌دهد، مانند کفِ روی دریا است، شما می‌بینید که چقدر دانهٔ شهوتی آمده و برحسب آن‌ها ما چقدر فکر همانیده ایجاد کرده‌ایم که روی دریا را گرفته.

«همی‌شکاف تو کف را»، می‌بینید در این‌جا یک وظیفه‌ای را مولانا به ما می‌دهد، شما باید بشکافید. «همی» اشاره می‌کند به تداوم. بشکاف بشکاف هر لحظه تو کف را. کف چیزی است که ذهن نشان می‌دهد، پس این کفی که الآن می‌بینی که ذهن نشان می‌دهد، آن نیست این را باید بشکافی که تا آن زیر آب را ببینی. آب صافِ شما است، آب اصلِ شما است، آب الستِ شما است، درست مثل این است که می‌گوید به‌ کف نگاه نکن تا خودت را ببینی، خود اصلی‌ات را، یعنی خودت باش، خود اصلی‌ات باش، نه من‌ذهنی.

حالا شما نباید بگویید یکی دیگر باید بشکافد، «همی شکاف تو کف را» همین شما، شخص شما، عمل باید بکنید. خب «همی‌شکاف تو کف را» برعکس این سه‌تا است، سه بیت اول است که انسان هِی مشغول بیان بشود در ذهنش، هِی حرف بزند به‌صورت سخن برخیزد و جان اصلی‌اش را بپوشاند، «گوهر و لبِ دریا» نباشد، انسان کف باشد، صفات خداگونگیِ خودش را بپوشاند. توجه کنید که ما همیشه خودمان خودمان را می‌پوشانیم. خودمان نباید خودمان را بپوشانیم.

خودمان خودمان را می‌پوشانیم، یعنی درواقع خودمان به‌صورت خداگونگی خدا را می‌پوشانیم. اگر خودمان خودمان را نمی‌پوشاندیم، درست می‌شدیم آن گوهری که به بی‌نهایت خداوند زنده شده‌. گوهرِ انسان یعنی این‌که انسان به بی‌نهایت و ابدیت خداوند زنده شده آمده به این لحظهٔ ابدی و شده یک آفتاب و دارد هِی نور پخش می‌کند در این کائنات و چه چیزی را پخش می‌کند؟ صفات خدا را. صفات خدا آن چیزهایی نیست که ما گفتیم که، هزاران‌تا صفات هست که ما نمی‌دانیم چیست، که حالا بعضی‌هایش را می‌گوییم مثلاً ایثار خداوند می‌بخشد، مثل خورشید عوضش چیزی نمی‌خواهد. یعنی هر صفتی خداوند دارد ما هم داریم. درست است؟

اما در این‌جا مولانا می‌گوید که تو باید یک کاری بکنی، هِی دست روی دست بگذاری، بنشینی، هِی حرف بزن، بیان کن، نه! «همی‌شکاف تو کف را که تا به آب رسی».

حالا می‌گوید یک کار دیگر هم نباید بکنی، پرهیز کن، «به کفِّ بحر بِمَنْگر» به کف نگاه نکن، کف بازی است، کف توخالی است، کف آفل است، هر چیزی که ذهن نشان می‌دهد کف است و شما نگاه کنید که کف‌ها است که ما را خشمگین می‌کند، به هیجان می‌آورد، حرکت می‌دهد ما را. این حرکت‌ها مذبوحانه است هیچ فایده‌ای ندارد. «به کفِّ بحر بِمَنْگر» «همی‌شکاف» باید تکرار کنید، «همی‌ شکاف تو کف را»، «به کفِّ بحر بِمَنْگر». پانصد بار بخوانیم این‌ها را. چرا؟ برای این‌که کف را نگاه کنی، کف جدی می‌شود می‌آید به مرکزت، «که آن حجاب کند»، مانع دیدن زندگی می‌شود. شما باید از جنس زندگی بشوی تا زندگی را ببینی‌. کف از جنس زندگی نیست، کف‌ها چه به‌صورت بیان، چه به‌صورت حرف فقط برای فهمیدن است، اصل ما نیست، به کف نباید مشغول باشیم.

و این شکل‌ها را دیگر می‌شناسید [شکل‌۹ (افسانه من‌ذهنی)] اگر در مرکزمان این نقطه چین‌ها هستند، به کف بحر نگاه می‌کنیم، آن‌ها کف هستند باید بشکافیم. [شکل‌۱۰ (حقیقت وجودی انسان)] فضاگشایی و مرکز عدم کردن این شکافتن است. هر لحظه فضاگشایی می‌کنید کف را می‌شکافید و به کف نگاه نمی‌کنید‌‌. این شکل نشان می‌دهد قشنگ چه‌جوری کف را بشکافی با فضاگشایی و به کف نگاه نکنی.

این اولی [شکل‌۹ (افسانه من‌ذهنی)] که افسانهٔ من‌ذهنی است این نمی‌شکافد، به کف نگاه می‌کند. اگر شما نشکافید، به کف نگاه نکنید و بگویید به من مربوط نیست، یکی دیگر بیاید این‌ها را درست کند، من هیچ کاری نمی‌کنم، نه، شما موفق نمی‌شوید. و این سه بیت را شما خوب می‌دانید:

🔟2️⃣1️⃣ ۲۸ 🔟2️⃣1️⃣

Читать полностью…

گنج حضور متن کامل برنامه ها - Ganje Hozour

حَیْثُ ما کُنْتُم فَوَلُّوا وَجْهَکُم
نَحْوَهُ هٰذَا الَّذی لَمْ یَنْهَکُم
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۷۴۵)

«در هر وضعیتی هستید روی خود را به‌سویِ آن وحدت و یا آن سلیمان بگردانید که این چیزی است که خدا شما را از آن بازنداشته‌است.»

پس این بیت هم مهم است. می‌گوید در هر وضعیتی هستیم ما رو به سلیمان می‌کنیم. فضا را باز می‌کنیم، رو به او می‌کنیم. ما فقط از این کار بر حذر نشدیم. یعنی خداوند ما را فقط از این کار بازنداشته‌است. به‌عبارت دیگر ما همیشه باید فضا باز کنیم. اگر فضا را ببندیم، من‌ذهنی را فعال کنیم، به‌هیچ‌وجه این قابل قبول نیست.

معنی‌اش این است که زندگی نمی‌خواهد غیر از خودش در مرکز ما چیز دیگری باشد. ما باید او را بگذاریم به‌صورت مرکز عدم و در دیگران هم همین را ببینیم. اگر مرکز ما عدم باشد، در خودمان زندگی را ببینیم، در همه‌چیز می‌توانیم زندگی یا خدا را ببینیم. این بیت یعنی این و باید ما این کار را بکنیم. البته این هم آیه است که شما می‌دانید:

«وَلِله الْمَشْرِقُ وَالْمَغْرِبُ ۚ فَأَيْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللهِ ۚ إِنَّ اللهَ وَاسِعٌ عَلِيمٌ.»
«مشرق و مغرب از آنِ خداست. پس به هر جاى كه رو كنيد، همان‌جا رو به خداست. خدا فراخ‌رحمت و داناست.»
🌴(قرآن کریم، سورهٔ بقره (۲)، آیهٔ ۱۱۵)

همین الآن توضیح دادیم دیگر. یعنی خدا در همه‌چیز هست ولی ما با من‌ذهنی نمی‌توانیم ببینیم. هر بیانی، هر صحبتی در من‌ذهنی ولو این‌که، غزل می‌گوید، خیلی خوب باشد، فکر می‌کنید بهتر از این نمی‌شود خدا را بیان کرد، آن زنده شدن به خدا نیست.

«به هر جای که رو کنید» یعنی روی اصلی‌تان را بکنید. توجه کنید از نظر مولانا و زندگی اصلاً من‌ذهنی روی ما نیست. همین الآن هم گفت، به هر صورت بیایی بایستی منم این، تو آن نیستی. گفت خدا به فکرت نمی‌آید. آن‌ چیزی که در فکر نمی‌گنجد خدا آن هست. پس شما با من‌ذهنی نگاه نکنید، آقا من نمی‌بینم! کو؟ کجا است؟ هیچ موقع نباید ما فکر کنیم خداوند یا زندگی باید خودش را به‌صورت یک جسم به ما معرفی کند یا نه اصل ما به‌صورت جسم دیده بشود!

هر چیزی که به‌وسیلهٔ ذهنتان در خودتان می‌بینید این من‌ذهنی است، خدا نیست، اَلَستِ شما نیست. هر موقع با ذهنتان ندیدید، به او زنده شدید، حس کردید، دیدید که عقل من‌ذهنی زایل شد، نقش هیچ کفی در شما وجود ندارد، مخصوصاً هر موقع خودتان را در دیگران دیدید، هر موقع رواداشت داشتید، زندگی را در دیگران روا داشتید، هر موقع حس کوثر کردید، دیدید فراوانی را در خودتان دیدید، دیدید اشکالی ندارد همه داشته باشند. نه اشکالی ندارد، حتماً باید داشته باشند. فقط من نیستم. شما هر موقع حس کردید فقط من نیستم دیگران هم هستند. آن موقع مثل این‌که زندگی خودش را دارد به شما نشان می‌دهد. و این سه بیت:

کورمرغانیم و بس ناساختیم
کآن سلیمان را دَمی نشناختیم‏
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۷۴۶)

هم‌چو جغدان دشمنِ بازان شدیم
لاجَرَم واماندهٔ‏ ویران شدیم
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۷۴۷)

لاجَرَم: به‌ناچار
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖

می‏‌کنیم از غایتِ جهل و عَمیٰ
قصدِ آزارِ عزیزانِ خدا
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۷۴۸)

غایت: نهایت
عَمیٰ: کوری
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖

مرغ کور هستیم برای این‌‌که برحسب همانیدگی‌ها می‌بینیم. مرغ کور هستیم برای‌ این‌که نمی‌پریم از روی شاخ همانیدگی. ناساختیم، ناپخته‌ایم، آماده نیستیم، روی خودمان کار نکردیم درنتیجه آن سلیمان یعنی خداوند خودش را یک لحظه هم به ما نشان نداده و ما مثل جغدان که در ویرانه زندگی می‌کنند، آمدیم زندگی‌مان را با دانه‌های شهوتی، با خروب شدن خراب کردیم، همه‌مان مثل جغدان، دشمن بازانی مثل مولانا شدیم.

دشمنش شدیم یعنی حرفش را باور نداریم، عمل نمی‌کنیم، شوخی می‌گیریم، جدی نمی‌گیریم، روی خودمان کار نمی‌کنیم، به‌‌ناچار توی این ویرانه که همه چیزمان خراب شده توی جبر افتادیم، می‌گوییم کاری از دست ما برنمی‌آید، وامانده شدیم، عاجز شدیم و چون با من‌ذهنی هنوز زندگی می‌کنیم در اوج ندانم‌کاری و نادانی و کوری، عمیٰ یعنی کوری، عزیزان خدا را آزار می‌دهیم. چرا؟ عزیزان خدا مثل مولانا، حافظ، عطار، بزرگان، همهٔ بزرگان.

این‌ها وقتی می‌گویند آقا این با من‌ذهنی زندگی نکن ما آزارشان می‌دهیم، محکومشان می‌کنیم، می‌گوییم نمی‌فهمند، بعد آن موقع خروب بودن خودمان را گردن خدا می‌اندازیم.

🔟2️⃣1️⃣ ۲۶ 🔟2️⃣1️⃣

Читать полностью…

گنج حضور متن کامل برنامه ها - Ganje Hozour

این مثلث [شکل‌۶ (مثلث واهمانش)] نشان می‌دهد که ما این همانیدگی‌ها را در مرکز گذاشته بودیم، آن نقطه‌چین‌ها را، آن‌ها رفته‌. پس واهمانش یعنی این‎‌که شما متوجه می‎شوید که برای این‌که لب دریا و گوهر بشوید باید فضا را باز کنید، مرکز را عدم کنید.

اگر شما متوجه بشوید که الآن این‌همه صحبت کردیم، دانه‌های شهوتی چه بلایی سر شما می‌آورد. دانهٔ شهوتی را گفت که چاقو دستهٔ خودش را نمی‌برد، ولی وقتی شما ناظر ذهنتان می‌شوید، فضا را باز می‌کنید، شما از جنس من‎‌ذهنی دیگر نیستید، ناظر هستید. دیگر این‌طوری نیست که من‌ذهنی چاقو باشد دستهٔ خودش را نبرد. اولین چیزی که تشخیص می‌دهید این است که اِ این چیز‌های آفل در مرکزمان بوده، دانهٔ شهوتی بوده، پس فضا باز می‌شود، آن فضای گشوده‌شده مرکز شما را عدم می‌کند و شما یک عذر‌خواهی می‌کنید از زندگی، خداوند که اشتباه کرده‌اید و درنتیجه هر لحظه فضاگشایی می‌کنید.

می‌بینید دوتا خاصیت صبر و شکر خودش را به شما نشان داد. شکر این است که می‌گویید ای بابا امکان فضاگشایی و استفاده از خرد زندگی در این لحظه برای من وجود داشته و دارد. من به‌جای عقل من‌ذهنی از عقل خداوند یا زندگی می‌توانم استفاده کنم. صبر می‌دانید که ما خواندیم:

مَکرِ شیطان است تَعجیل و شتاب
لطفِ رحمان است صبر و اِحْتِساب
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۵۷۰)

اِحْتِساب: حساب‌ کردن، در این‌جا به‌معنی حساب‌گری
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖

شما متوجه می‌شوید که این دانه‌های شهوتی که بودند شما یک حالت معنوی را به‌صورت نقش جسمی تجسم می‌کردید و سریع می‌خواستید به آن برسید در ذهن اما، و آن تعجیل و شتاب بوده. و الآن که فضا را باز می‌کنید می‌بینید که باید صبر کنید. صبر زمانِ قضا و کُن‌فَکان است مثل باز شدن یک گل. پس صبر و شکر خودش را به شما نشان می‌دهد. شما صبر و شکر را یاد می‌گیرید. در‌عین‌حال می‌فهمید که باید پرهیز کنید.

پرهیز یعنی دیگر هیچ همانیدگی جدید را به مرکزتان نیاورید. هیچ نقش ذهنی را جدی نگیرید. شما می‌دانید نقش‌های ذهنی بازی هستند، پرهیز یعنی این. پرهیز می‌تواند معانی مختلفی داشته باشد. شما می‌گویید من وقتی یک چیزی را که ذهنم نشان می‌دهد، این را جدی می‌گیرم، این می‌آید به مرکز من‌، من از این کار پرهیز می‌کنم، این‎‌ها بازی است.

یار در آخرزمان کرد طرب‌ساز‌‌‌ی‌ای
باطنِ او جِدِّ جِد، ظاهرِ او بازی‌ای
🌺(مولوی، دیوان شمس، غزل ۳۰۱۳)

«ظاهرِ او بازی‌ای» ظاهر آن که ذهن نشان می‌دهد بازی است. اگر شما ظاهر را جدی بگیرید پرهیز نکردید. توجه می‌کنید؟ می‌آید به مرکزتان. پس مادر پرهیزها این است که نقش فکری به مرکزتان نیاید و شما هشیارانه نگهبان هشیاری خودتان هستید. مسئولیت هشیاری شما، این‌که هشیاری شما از جنس فضای گشوده‌شده باشد، از جنس نظر باشد نه از جنس من‌ذهنی به‌عهدهٔ شخص شما است. پس باید نگهبان باشید که پرهیز کنید چیز جدید نیاید.

پس «سخن که خیزد از جان، ز جان حجاب کند» شما برحسب سخن برنمی‌خیزید، این یک پرهیز است و می‌دانید که اشتباه کرده‌ایم ما و لب دریا و گوهر از بین رفته، دریا را نمی‌بینیم، گوهر واقعی نیستیم، لب دریا هم که ذهن ما باشد خراب شده، پر از همانیدگی است، ما از آن هویت می‌خواهیم، خوشبختی می‌خواهیم این غلط است. از این کار پرهیز می‌کنیم.

و الآن هم می‌فهمیم که اصل کار این است که من فضا را باز کنم، مرکزم عدم بشود، پس بنابراین بیان حکمت تا آن‌جا خوب است که من عمل می‌کنم. همین‌ها بیان حکمت است. می‌گویم نگهبان هشیاری خودم هستم بیان حکمت است ولی باید عمل کنم. پرهیز کنم، این‌طوری که می‌گوییم ما، حکمت است ولی باید عمل کنم.

بیانِ حکمت اگرچه شگرف مشعله‌ای‌ست
ز آفتابِ حقایق بیان حجاب کند
🌺(مولوی، دیوان شمس، غزل ۹۲۱)

«آفتاب حقایق» با مرکز عدم برای شما الآن آشکار است. این هم حقیقت وجودی انسان است [شکل‌۱۰ (حقیقت وجودی انسان)] و همین‌طور که می‌بینید این لحظه با پذیرش شروع می‌شود، پس از یک مدتی شادی بی‌سبب خودش را نشان می‌دهد به ما. شادی بی‌سبب یعنی شادی‌ای که با سبب‌سازی ذهنی ایجاد نمی‌شود. توجه کنید با سبب‌سازی من‌ذهنی ما حال من‌ذهنی خودمان را می‌توانیم خوب کنیم ولی آن فایده ندارد، این یک چیز سطحی است.

شادی بی‌سبب شادی‌ای است که از فضاگشایی، از ذات زندگی می‌آید، شادی اصلتان است. خداوند از جنس شادی است. خداوند غم نیافریده، غم را ما آفریدیم. درست است که آن هم جزو انبار خداوند است، غم هم جزو محصولات خلقت است دیگر، ولی ما به آن چسبیدیم.

این شکل نشان می‌دهد که این لحظه را با پذیرش شروع می‌کنیم، شادی بی‌سبب که شادی ذاتمان است، شادی خداوند است، از این چشمه می‌جوشد می‌آید بالا و پس از مدتی ما خلاق می‌شویم، صنع به‌اصطلاح به‌کار می‌بریم.

🔟2️⃣1️⃣ ۲۴ 🔟2️⃣1️⃣

Читать полностью…

گنج حضور متن کامل برنامه ها - Ganje Hozour

شکل‌۹ (افسانه من‌ذهنی)

Читать полностью…

گنج حضور متن کامل برنامه ها - Ganje Hozour

گرچه صد چون من ندارد تابِ بحر
لیک من ‏نشْکیبم از غرقابِ بحر
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۳۵۷)

نشْکیبم: صبر نکنم، طاقت نیاورم.
غرقاب: گرداب، قسمت عمیق دریا
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖

اگر من من‌ذهنی دارم، من تاب دریا را ندارم. می‌دانم که برای وارد شدن به دریا باید همانیدگی‌ها را بیندازم و این درد هشیارانه می‌خواهد. باید درد هشیارانه را تحمل کنید. درست مثل اعتیاد می‌ماند. ما اعتیاد به همانیدگی‌ها، به این دانه‌های شهوتی داریم. «نشْکیبم» یعنی صبر نمی‌کنم، معطل نمی‌کنم، من می‌روم غرق بحر می‌شوم. این بیت می‌گوید که درست است که به‌نظر سخت می‌آید، می‌گوید بابا خیلی‌ها هم نمی‌توانند، من‌ذهنی دارند دیگر، زندگی می‌کنند دیگر، مگر زندگی نمی‌کنند؟ نه، زندگی نمی‌کنند.

هر کسی من‌ذهنی دارد، مسئله درست می‌کند، مانع درست می‌کند، درد درست می‌کند، بالاخره زندگی‌اش از هم خواهد ‌پاشید. دچار دردهای جسمی خواهد شد. دردهای روحی خواهد شد. گرچه که به‌نظر سخت می‌آید، بیت می‌گوید، ولی نباید معطل کنی، باید سریع عمل کنی، بروی غرق این دریای یکتایی بشوی. غرق دریای یکتایی بشوی یعنی این‌که همانیدگی‌ها را بیندازی، همان گوهر بشوی، از جنس بحر بشوی. خلاصه همانیدگی‌ها باید بروند.

🔟2️⃣1️⃣ ۲۳ 🔟2️⃣1️⃣

Читать полностью…

گنج حضور متن کامل برنامه ها - Ganje Hozour

فایل PDF متن کامل پیغام‌های تلفنی برنامه ۲-۱۰۲۰ (روزهای سه‌شنبه)
(مخصوص چاپ سیاه و سفید)

Читать полностью…

گنج حضور متن کامل برنامه ها - Ganje Hozour

فایل WORD متن کامل پیغام‌های تلفنی برنامه ۲-۱۰۲۰ (روزهای سه‌شنبه)

Читать полностью…

گنج حضور متن کامل برنامه ها - Ganje Hozour

فایل‌ تصویری بخش سوم برنامه ۱۰۲۰ با زیرنویس چسبیده

Читать полностью…

گنج حضور متن کامل برنامه ها - Ganje Hozour

فایل‌ تصویری بخش اول برنامه ۱۰۲۰ با زیرنویس چسبیده

Читать полностью…

گنج حضور متن کامل برنامه ها - Ganje Hozour

فایل PDF متن کامل پیغام‌های تلفنی برنامه ۱-۱۰۲۰ (روزهای جمعه)
(مخصوص چاپ سیاه و سفید)

Читать полностью…

گنج حضور متن کامل برنامه ها - Ganje Hozour

فایل WORD متن کامل پیغام‌های تلفنی برنامه ۱-۱۰۲۰ (روزهای جمعه)

Читать полностью…

گنج حضور متن کامل برنامه ها - Ganje Hozour

فایل‌PDF متن کامل برنامه ۱۰۲۰ با لینک ابیات و آیات به فایل اصلی تصویری در سایت گنج حضور
WWW.PARVIZSHAHBAZI.COM

Читать полностью…

گنج حضور متن کامل برنامه ها - Ganje Hozour

- سه بیت خیلی جالب ۱۷۴۰ تا ۱۷۴۲ دفتر پنجم می‌گوید راه نفوذ و تأثیرگذاری روی دیگران از طریق این آرزومندی درونی در فضای گشوده‌شده است که ای کاش، دیگران هم می‌دانستند که می‌توانند فضا را باز کنند و وارد بهشت شوند. این همان نعرهٔ بلبل است.

«گفته شد: به بهشت درآى. گفت: اى كاش قوم من مى‌دانستند.»
(قرآن کریم، سورهٔ یس (۳۶)، آیهٔ ۲۶)

- تفسیر دوبارهٔ ابیات چهارم و پنجم غزل، و تفسیر بیت ششم و هفتم و ابیات زیر جهت درک این دو بیت:

- تک‌بیتی که «قانون کمان بودنِ ما و تیرانداز بودنِ خدا» را بیان می‌کند.

- تک‌بیت برخاستن صدهزاران بیان از دلِ بازشده

- سه بیت ۳۴۷ تا ۳۴۹ دفتر چهارم می‌گوید که باید نیاز خود را با فضاگشایی به خداوند عرضه کنیم و من‌ذهنی را با سخت‌رویی و مقاومت پیش نبَریم.

- تفسیر دوباره بیت ششم و هفتم غزل، و تفسیر بیت هشتم و ابیات زیر جهت درک این بیت:

- تک‌بیت راه درونی آسمان

- دو بیت مهم ۳۶۹۹ و ۳۶۹۱ دفتر دوم می‌گوید وقتی مولانا می‌خوانم می‌بینم در درون دارم یکتا می‌شوم و فضای گشوده‌شدهٔ درونم بزرگ‌تر می‌شود، اما وقتی درس از نویسندهٔ کتاب یا شخصی می‌گیرم که من‌ذهنی دارد، به جدایی می‌افتم.

- تفسیر ادامهٔ غزل ابیات نهم تا سیزدهم


✓بخش سوم

- تفسیر بیت آخر غزل و چهار بیت ۳۵۱۷ تا ۳۵۲۰ دفتر دوم برای درک بهتر بیت آخر غزل. این ابیات می‌گویند وقتی فضاگشایی می‌کنیم خدا حرف می‌زند. فضا که بسته شود حرف او تمام می‌شود، پس حرف‌های ما هم باید تمام شود. اگر با ذهن حرف زدیم ارتباطمان با خدا قطع می‌شود، پس باید فوراً فضا را باز کنیم و هویتی که پیدا کرده‌ایم را بشوییم تا دوباره به خدا وصل شویم.

- ابیاتی از مثنوی دفتر پنجم که همه مهم هستند و اگر دقت کنیم می‌توانیم خیلی چیزها را در خود ببینیم و اصلاح کنیم. این مجموعه از بیت ۲۹۸ شروع می‌شود و در ابتدا می‌گوید که انسان باید مانند فرشته وصل بودن به خدا را غذای خود کند تا از ضرر زدن و آزار رساندن به خود رها شود.

چون مَلَک تسبیحِ حق را کن غذا
تا رهی هم‌چون ملایک از اَذا
(مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۹۸)

- در ادامه سهم من‌ذهنی از سفره‌ای که خدا پهن کرده را خاک که همان خوردن از ذهن است بیان می‌کند و با مثال‌هایی ما را آگاه می‌کند به نهایت آلودگی و مضر بودن غذاهایی که می‌خوریم و تازه آن را بسیار هم شیرین می‌دانیم.

- پس از این‌که فهمیدیم ما همچون موش و مار خسیس هستیم که از چیزها زندگی می‌خواهیم و از حضرت آدم «ربَّنا ظَلمنا» گفتن یاد نگرفتیم بلکه مانند شیطان گفتیم خدایا تقصیر توست، مناجاتی با خداوند آغاز می‌شود.

ای خدایِ بی‌نظیر، ایثار کن
گوش را چون حلقه دادی، زین سخُن
(مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۰۵)

- در این مناجات بیت مهمی هست که می‌گوید ما باید فضا را باز کرده و بر عدم مست شویم، نه بر موجودی که ذهن دارد نشان می‌دهد.

بر عدم باشم، نه بر موجود، مست
زآن‌که معشوقِ عدم وافی‌تر است
 (مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۵)

- در ادامهٔ همین بخش می‌آموزیم که باید هر لحظه مانند فرشته از این فضای گشوده‌شده که لوح محفوظ است، درسِ آن لحظه را بگیریم.

چون مَلَک از لوحِ محفوظ آن خِرَد
هر صباحی درسِ هر روزه بَرَد
(مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۷)

- سپس پرهیز می‌دهد از این‌که دنبال مردمی برویم که به‌جای ادارهٔ زندگی خود با خلاقیت، کوشش و وصل مجدد با خدا، مسخرهٔ روش‌های ذهنی و خرافات شده‌اند.


✓بخش چهارم

- مولانا در مثنوی دفتر پنجم، مطلب را به این‌جا رساندند که دراثر همانیدگی با خیالات بی‌اساس ذهنی، مردم قبلهٔ جان را که درواقع فضای گشوده‌شده در این لحظه است، خودشان با دست خودشان گم کرده‌اند. درنتیجه هر کسی روی به سو یا جانب فکری آورده و همه‌اش در ذهن دنبال فکرها هستند بلکه بتوانند قبله یا خدا را پیدا کنند، ولی به قبله‌های باطل نماز می‌خوانند، بنابراین وصل نمی‌شوند. و چون مرکزشان آن نیروی وحدت‌بخش نیست و ناهماهنگ است، بیرونشان هم با هم اختلاف دارد به‌طوری‌که مرتب به همدیگر ایراد می‌گیرند.

- در ادامهٔ مثنوی دفتر پنجم تفسیر آیه‌ای از قرآن است که می‌گوید حسرت و افسوس بر این بندگان، تا ما هم اینچنین موضوع را برای خود روشن کنیم که آیا باید به حال حضور من حسرت خورد یا بر من افسوس داشت؟

- در پایان مثنوی کوتاهی از دفتر سوم بیت ۱۶۲۴ تا ۱۶۳۳، داستان ما را بیان می‌کند که پیش زرگر خداوند رفته تا ترازویی بگیریم و میزان حضور را در خود بسنجیم. با خواندن داستان متوجه می‌شویم که این کار ما درست نیست تا نهایتاً از خود بپرسیم آیا ما توانایی این را داریم که این ابیات را با این ترکیب بارهاوبارها تکرار کنیم تا این معانی در درون به‌هم بپیوندد و زرّ ما از قراضگی دربیاید و یک‌تکه باشد تا یک‌دفعه زنده بشویم و در تمام زمینه‌ها این حضور با ما باشد؟
2⃣✔️

Читать полностью…

گنج حضور متن کامل برنامه ها - Ganje Hozour

/channel/GanjeHozorTeleText/13534

Читать полностью…

گنج حضور متن کامل برنامه ها - Ganje Hozour

فایل PDF متن کامل پیغام‌های تلفنی برنامه ۱۰۲۰ (روزهای چهارشنبه)

Читать полностью…
Subscribe to a channel