مولوی، دیوان شمس، غزل شمارۀ 2219 من به گوش تو سخنهای نهان خواهم گفت سر بجنبان که بلی، جز که به سر هیچ مگو
فایل تصویری بخش پنجم برنامه ۱۰۲۶ با زیرنویس چسبیده
Читать полностью…فایل تصویری بخش سوم برنامه ۱۰۲۶ با زیرنویس چسبیده
Читать полностью…فایل تصویری بخش اول برنامه ۱۰۲۶ با زیرنویس چسبیده
Читать полностью…فایل PDF متن کامل پیغامهای تلفنی برنامه ۲-۱۰۲۶ (روزهای سهشنبه)
(مخصوص چاپ سیاه و سفید)
فایل WORD متن کامل پیغامهای تلفنی برنامه ۲-۱۰۲۶ (روزهای سهشنبه)
Читать полностью…«آيا خدا براى نگهدارى بندهاش كافى نيست… ؟»
«…بگو: خدا براى من بس است… .»
(قرآن کریم، سورهٔ زمر (۳۹)، آیات ۳۶ و ۳۸)
- تکبیت مساوی شدن هشیاری جسمی با هشیاری حضور در موقع بهارِ درون
- تکبیت تقویم خدا بودنِ ما انسانها و همیشه خوششانس بودن با فضاگشایی
- در بیت هشتم هم هر یک از ما عاشقان میگوییم: ای مردم عالم، من زیر برهان و قانون جمع که میخواهید به زور به من تحمیل کنید نمیروم. همهٔ همانیدگیها بهاندازهٔ فراوان مال شما باشد، زیرا من جمال خالق «جبّار» را میخواهم، خدایی که «به زور» و با درد هم شده، میخواهد ما را از ذهن بیرون کند. خدایی که «شکستهبند و ترمیمکننده» است، وقتی یک همانیدگی را میاندازیم، جایش را ترمیم میکند و ما را دوباره از نو میسازد. خدایی که نواقص ما را «جبران» میکند، هرچند شناسایی آنها سخت و همراه با کشیدن درد هشیارانه باشد.
- تکبیتهایی راجعبه «جبّار بهمعنی شکستهبند» که یکی از صفات خداوند است، با تأکید بر شکستهدل شدن از حال خود، سالم نشان ندادنِ خود که من بیایراد هستم، شکسته شدن واقعی، عاجز دانستن خود بهلحاظ منذهنی، و در نهایت اینکه وقتی منذهنی چاقتر میشود، شُکر نمیرویَد، بلکه شکر وقتی که انسان به سختی میافتد و میفهمد که همانیدگی داشته و شکسته نبوده میرویَد.
شُکر کِی رویَد ز اَملاک و نِعَم؟
شُکر میروید ز بَلویٰ و سَقَم
(مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۰۱۳)
- در بیت نهم ما عاشقان به جمع میگوییم: شما هر چقدر میخواهید فکرهای تیز و بُز و عالی که مردم میپسندند را داشته باشید و برحسب آنها بهسمت خدا و وحدت بروید، اما ما فقط بُراق حضرت رسول که همان هشیاریِ فضای گشودهشده است را میخواهیم تا بهعنوان هشیاری سوار بر هشیاری شده و دیگر پیاده نشویم.
- تکبیتی از غزل ۳۰۱ از ما میخواهد که وقتی فضا را باز کرده و از چالش و دردی که فشار میآورد فارغ شدیم، باید لحظههای بعد هم با کشیدن درد هشیارانه، صبر و تأمل کردن، روی بُراق بمانیم و واکنش نشان ندهیم، وگرنه پیاده میشویم.
«فَإِذَا فَرَغْتَ فَانْصَبْ.»
«پس چون فراغت یافتی، به رنج تن بده.»
(قرآن کریم، سورهٔ انشراح (۹۴)، آیهٔ ۷)
✓بخش پنجم
- تکبیت شرط تسلیم لحظهبهلحظه، نه کار درازِ به هم متصل کردنِ فکرها و در ذهن ماندن
- بیت دهم میگوید اگر همهٔ عالَم معتقد است که عید باید ذهنی و خیالی باشد و جشن گرفتن بهوسیلهٔ ابزارهای ذهنی در بیرون، فکرها، همانیدگیها و حتی دردها باشد، ولی من معتقدم که این زندگی و خوشگذرانی فایدهای ندارد. ای جمع، برو، همهٔ عالم که ذهن نشان میدهد مال شما، یار برای ما که بدون او نه عید و جشن میشود و نه خوشگذرانی.
- تکبیت جُستن خدا بهجای لقمه و پول، برای نخوردن از آب کثیف جوی ذهن
- مولانا در انتهای این قسمت از غزل، در بیت یازدهم میگوید حالا که ما دنبال جمع نرفتیم و فهمیدیم موتور عید خداوند است و از خیلی چیزها پرهیز کردیم، اکنون میتوانیم بگوییم: «بیا ای عیدِ اکبر!» که همان حالت فضای گشودهشده بدون حتی یک همانیدگی در حاشیه است. خداوند هم دنبال این است که بهصورت آفتاب از درون ما طلوع کند. امید است که با کمک این برنامه و این غزل، شمس تبریز در ما طلوع کند.
ولی اگر خداوند به مرکزمان نیاید، به دست این همانیدگی و آن همانیدگی میافتیم، بهطوریکه هر روز درگیر آنها و دیدِ بدشان خواهیم بود.
- تکبیت نرفتن ما که هشیاری ناب هستیم، با دُرد یا مواد ذهنی
- تکبیت متوقف کردن جوی فکرهای پشتسرهم در ذهن
خامُشی بحرست و، گفتن همچو جو
بحر میجویَد تو را، جو را مجو
(مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ٢٠۶٢)
- وقتی متوجه شدیم عید یک پدیدهٔ درونی است و از روی خداوند برپا شده و آثارش هم در بیرون پیدا میشود، خدا جان عید است و میتوان هزاران عید را با فضاگشایی و بالا آمدن از نیستی تجربه کرد؛ همچنین با اغیار شدن نسبتبه خود و غیر دانستن منذهنی، و عدم تقلید از جمع که نتوانست مرا از این راه بیرون بکِشد و به ذهن ببرد؛
پس از اینهمه تمرین، طبق بیت آخر شراب گیرای خداوند که این لحظه به ما داد، اینقدر قوی بود که ما مست شدیم و دیگر لازم نیست ذهناً حرف بزنیم و بخواهیم حال منذهنی را خوب کنیم.
چو خاموشانهٔ عشقت قوی شد
سخن کوتاه شد این بار، ما را
(مولوی، دیوان شمس، غزل ۱۱۲)
- هریک از ما باید از خود بپرسیم که چرا من اینقدر حرف میزنم؟ یک دلیلش این است که مردم را متقاعد کنم که این مسئله و چالشی که پیش آمده، تقصیر من نیست. اگر تأیید شوم حال منذهنیام کمی خوب میشود.
من حرف میزنم تا از زیر بار مسئولیت فرار کنم. حرف میزنم تا حال منذهنیِ خراب خودم را خوب کنم. غیبت میکنم تا بگویم من بهترم.
صفحه ۵
علتِ ایجاد غم، همانیدن با چیزهایی است که ذهنم مهم نشان داده؛ این دید غلط و معکوس، من را خرّوبِ بدن و فکرهایم کردهاست، وگرنه که خدا از ابتدا میخواسته به من کمک و رحمت کند و مرا از باتلاق منذهنی و دردهایش نجات دهد، ولی من نپذیرفتهام.
پس با کمک مولانا باید پارک ذهنی را شخم بزنیم تا انعکاسش در بیرون زیبا شود.
- با کمک هفت بیت از دفتر چهارم باید ببینیم آیا انسان از ثانیهٔ صفر که به این جهان میآید، شبیهِ گاوی است که فقط به پوست زندگی توجه میکند؟ و آیا همهٔ حواسش به این است که از یک باور قدیمی پوسیده و بهدرد نخوری که دیگر کار نمیکند، استفاده کند؟ یا نه، صنع و طرب دارد و این لحظه را واقعاً زندگی میکند؟
در این بخش اصطلاح مهم «ارضُالله»، بهمعنی زمینِ خدا یا فضای گشودهشده آمده که باید یاد بگیریم تا هرگاه در فضای ذهنْ تنگ آمدیم، بدانیم دریچه باز است، فضا را باز کنیم و به فضای یکتایی که پارهکنندهٔ سببسازی ذهن است برویم.
«كسانى هستند كه فرشتگان جانشان را مىستانند درحالىكه بر خويشتن ستم كرده بودند. از آنها مىپرسند: در چه كارى بوديد؟ گويند: ما در روى زمين مردمى بوديم زبونگشته. فرشتگان گويند: آيا زمين خدا پهناور نبود كه در آن مهاجرت كنيد؟ مكان اينان جهنم است و سرانجامشان بد.»
(قرآن کریم، سورهٔ نساء (۴)، آیهٔ ۹۷)
- بررسی مثلث همانش و شکل افسانهٔ منذهنی که حالت شدتیافته و تکمیلیافتهٔ مثلث همانش است، به همراه دو بیت اول غزل اصلی
- بررسی مثلث پندار کمال و مثلث فضاگشایی به همراه ابیات مربوط به هر یک از این شکلها
- بررسی مثلث واهمانش و شکل حقیقت وجودی انسان بههمراه دو بیت اول غزل.
- سه بیت عدم تمرکز بر دیگران
- از بیت سوم تا انتهای غزل، تکتک ابیات با دو شکل افسانهٔ منذهنی و حقیقت وجودی انسان بررسی میشوند، و سپس ابیاتی جهت تبیین بهتر همان بیت از غزل آورده میشود.
- تکبیت عاشقِ تنها شدن در اتصال به خداوند و در فضای یکتایی
- براساس دو بیت از غزل ۱۴۶۲ حتی بهترین چیزهایی که آفریدیم نیز از خودِ زندگی است، پس همه را به پیش پایش میاندازیم یعنی مرکز را عدم کرده و سراغ صنع و طرب بعدی میرویم.
- بنابراین میتوانیم دو بیت ننگریستن به سبب و درعوض نظاره کردن به لطف سابق را قبول کنیم.
- طبق تکبیتی از غزل ۳۹ بهتر است لباس همانیدگیها که آب زندگی را در خود کشیده دربیاوریم.
- براساس سه بیت اول غزل ۴۰۰، نخواستن برحسب منذهنی و تعلل برای ترک هوا، مشکل ما را حل میکند.
- سه بیت از دفتر سوم به ما میگوید مطمئن نباشید که درست میبینید، اگر یک جایی میبینید که دیدتان با مولانا فرق دارد، شما دیدتان را عوض کنید!
- تکبیت «جَفَّالْقَلَم» که اشاره به دو حدیث خیلی مهم میکند که باید آنها را خوب یاد بگیریم. بر این اساس هر کسی زندگی خودش را میتواند در این لحظه درست کند یا خراب کند.
«خشک شد قلم به آنچه سزاوار بودی.»
«خشک شد قلم به آنچه بودنی است.»
(حدیث)
- یادآوری دو بیت مهم از غزل ۴۰۰ که میگویند فکرهای همانیدهای که پشتسرهم میکنیم، مثل لانهٔ مار است و درد به همراه دارد؛ باید مراقب باشیم که در حالت درد بهجای شناسایی و صبر، ناله و شکایت نکنیم.
- سه بیت اول غزل ۳۶۷ بههمراه دو بیت قبلی از غزل ۴۰۰، روش عذرخواهی واقعی از خداوند و مردم را به ما یاد میدهد که همان بیرون پریدن از منذهنی است.
چه عذر و بهانه دارد، ای جان؟
آنکس که ز بینشان، نشان گفت
(مولوی، دیوان شمس، غزل ۳۶۷)
- براساس هفت بیت از دفتر پنجم که باید حفظ باشیم، هر انسانی میتواند فضا را باز کند و شیر زندگی را از درون بگیرد؛ ولی او فضا را بسته، از ذهنش و چیزهای ذهنی شیر و شادی را میخواهد.
درنگر در شرحِ دل در اندرون
تا نیاید طعنهٔ لاتُبْصِرُون
(مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۰۷۲)
- تفسیر دوبارهٔ بیت سوم غزل و بررسی آن بههمراه دو شکل افسانهٔ منذهنی و حقیقت وجودی انسان. ابیاتی که کمک به باز شدن معنای این بیت میکند:
- دو بیت معکوسبینی عقل کاذب
- تکبیت پرورش دادن هر حدیث طبع
- تکبیت جستن جایگاه رفیع در میان فضای گشودهشده
- تکبیت مهمی که باید درست بفهمیم. پذیرش فرم این لحظه «قناعت» است که اگر با فضاگشایی در زیر سایهٔ خدا نرویم، نمیتوانیم با وضعیت موجود بسازیم.
سایهٔ رهبر بِهْ است از ذکرِ حق
یک قناعت بِهْ که صد لوت و طَبَق
(مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۷۸۴)
- تکبیت افتادن سطح هشیاری در اثر بیصبری
- دو بیت از دفتر اول که ترمیم میکند و به بیت قبلی کمک میکند. بدین ترتیب که اگر حرفمان از جنس اعتراض است باید دور بیندازیم و در عوض شکر یزدان کنیم تا گردنبندمان شود.
گفت را، گر فایده نَبْوَد، مگو
ور بُوَد، هِلْ اعتراض و، شُکر جو
(مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۵۲۴)
صفحه ۳
✨خلاصهای فهرستوار از برنامهٔ ۱۰۲۶ گنج حضور✨
موضوع کلی برنامهٔ ۱۰۲۶:
انسانی که تا حدودی از خواب ذهن بیدار شده، متوجه میشود تا مرکزش را از همانیدگیها خالی نکند و زندگی یا خداوند را به مرکزش نیاورد، عیدی وجود ندارد. بنابراین خطاب به خداوند میگوید:
عید ما یعنی روزی که جشن میگیریم و شادمانی میکنیم، موقعی میشود که تو بهجای جسمها و آنچه ذهنمان نشان میدهد به مرکزمان بیایی. همچنین آثار عید که با انعکاس مرکز ما در بیرون پدید میآید هم از روی توست، ای زندگی.
بنابراین ما در عمل با فضاگشایی به خداوند میگوییم بیا، ما میخواهیم که تو بیایی، و «عیدی» یعنی تجربهٔ شادی بیسبب که همان آثار عید است را نیز میخواهیم.
ز رویِ توست عید، آثار، ما را
بیا ای عید، و عیدی آر، ما را
(مولوی، دیوان شمس، غزل ۱۱۲)
✓بخش اول
- تفسیر بیت اول تا سوم غزل به همراه بررسی دایرههای «عدم»، «همانیدگیها» و «راندن همانیدگیها به حاشیه و گشوده شدن فضا»
این دایرهها و سه بیت اول، آیین قدیم ایرانیان را نیز نشان میدهد. در شب چله، با دیدن انار که در آن تعداد زیادی دانه بهم پیوستهاند و نماد یکتایی هستند، متوجه میشویم: «ز روی توست عید، آثار، ما را» بنابراین زمانی که میفهمیم نباید جسم در مرکزمان باشد، برای ما «شب چله» و طولانیترین شب است.
بعد از آن نور یا روز زیادتر شده و شب کمتر میشود، یعنی هشیاری جسمی کم و هشیاری حضور زیاد میشود، تا در «عید نوروز» شب و روز مساوی میشوند که معادل موفقیت ما در پایین آوردن هشیاری جسمی، با پرهیز از آوردن همانیدگیها به مرکز است. «عید اکبر» همان عید نوروز است که هشیاری حضور و ناظر بر ما سلطه پیدا میکند و پس از آن خداوند زندگی ما را اداره خواهد کرد.
- هر یک از ما باید یک سناریو یا داستان زندگی برای خود بنویسیم که من بهعنوان امتداد خدا یا زندگی، برای چه به این جهان آمدهام؟ آمدهام به عشق زنده شوم، یعنی دوباره به بینهایت و ابدیت خدا زنده شوم و هشیارانه با او به یکتایی برسم. من آمدهام در فرم تا شادی بیسببِ خدا را تجربه کنم و او هم برای همین کار مرا فرستاده، پس چرا من این کار را نمیکنم؟ چرا اینهمه مسئله، مانع و دشمن دارم؟ در یک فضای موهومی زندگی میکنم و کارم درست نمیشود؟ نکند این عقل من کافی نیست؟! پس من باید ببینم مولانا چه میگوید.
- در بیت دوم خطاب به خدا میگوییم تو «جان عید» یعنی نیرومحرکه یا موتور عید هستی. و از روی تو، وقتی به مرکزمان آمدی و ما هم ناظر و زنده به تو شدیم، در درون همهٔ ما انسانها هزاران عید است. بدین صورت که وقتی فضا را باز کنیم و سطح هشیاریمان را بهصورت حضور ناظر بالا بیاوریم، از پهلوی هر کسی رد میشویم میتوانیم او را به همان سطح هشیاری بکِشیم.
اگر صبر داشته باشیم و بتوانیم این سطح هشیاری را حفظ کنیم، مرتب هشیاریها را به بالا میآوریم. دانستن این موضوع خیلی مهم است که مثلاً ما بهجای اینکه به فرزندمان زور بگوییم، هشیاریمان را بیاوریم بالا و همانجا نگه داریم تا روی او اثر بگذاریم، هشیاریاش بالا بیاید، در درون او عید شود و در بیرون هم عیدیهای مختلف بدهد.
- بیت سوم غزل نشان میدهد که وقتی فضا باز میشود و ما در این فضای خالی بهصورت عدم و نیستی بلند میشویم، دیگر غصهٔ عقل منذهنی ما را نمیگیرد، چون دیگر از این جنس نیستیم. میفهمیم همانیدگیها و چیزهای این جهانی که ذهن نشان میدهد، نسبتبه ما بهعنوان یک موجود خداگونه، غیر هستند؛ چرا باید غصهٔ غیر را بخوریم؟!
- ابیاتی راجعبه دو بیت اول غزل که کمک میکند به فهم درست غزل و مفهوم عید.
- در ابتدا مجموعه ابیاتی که نشان میدهد خدا لحظهبهلحظه حواسش به این است که به ما لطف و رحمت کند، ولی ما به عنوان منذهنی با دید سببسازی اجازه نمیدهیم، چون میخواهیم زندگیمان را با منذهنی اداره کنیم. این ابیات رابطهٔ ما با خداوند را روشن میکند:
- دو بیت از دفتر پنجم میگوید اگر ما بتوانیم فضا را باز کنیم، در این لحظهٔ مبارک رحمت خدا بدون علتی که ذهن نشان بدهد یا اینکه خدمتی کرده باشیم، میآید. درنتیجه باید گِرد فضایی که درونمان باز شده یا انسانی مانند مولانا بگردیم.
رحمتی، بی علّتی بی خدمتی
آید از دریا مبارکساعتی
(مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۶۲۴)
- تکبیتی که موضوع مهمی را بیان میکند: هر دردی در ما بالا میآید امتحان تلخ خداست تا بفهمیم مثلاً سالی یک بار خشمگین شدن هم عادی نیست و مانع تجربهٔ عید خدا در ما میشود.
رحمتی دان امتحانِ تلخ را
نِقمتی دان مُلکِ مَرْو و بلخ را
(مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۷۳۶)
- دو بیت از دفتر چهارم که میگوید با تکرار ابیات، یواشیواش مولانا فکر ما را در اختیار میگیرد. بنابراین اگر فضا را باز کنیم، لحظهبهلحظه در کشتی فضای گشودهشده ساکن هستیم و در پناه زندگی متحول میشویم.
صفحه ۱
فایل PDF متن کامل پیغامهای تلفنی برنامه ۱-۱۰۲۶ (روزهای جمعه)
(مخصوص چاپ سیاه و سفید)
فایل WORD متن کامل پیغامهای تلفنی برنامه ۱-۱۰۲۶ (روزهای جمعه)
Читать полностью…فایل PDF متن کامل پیغامهای تلفنی برنامه ۰-۱۰۲۶ (روزهای چهارشنبه)
(مخصوص چاپ سیاه و سفید)
فایل WORD متن کامل پیغامهای تلفنی برنامه ۰-۱۰۲۶ (روزهای چهارشنبه)
Читать полностью…فایل PDF متن کامل برنامهٔ شمارهٔ ۱۰۲۶
Читать полностью…خامُشی بحرست و، گفتن همچو جو
بحر میجویَد تو را، جو را مجو
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ٢٠۶٢)
خامُش بودن دریا است، گفتن مثل جو است. واقعاً این گفتن مثل جو که آب میگذرد. آبِ گفتن، آبِ گفتوگو، اما خاموشی دریا است. دریا، خداوند ما را میجوید که از طریق ما خردورزی کند.
این جو چیست؟ این جوی ذهن هِی وِل نمیکند ما را هِی متوقف نمیشود. چرا اینقدر حرف میزنم؟ برای چه اینقدر حرف میزنم؟ این جو را متوقف میکنم، جوی را جوی، این جوی فکرها است که پشتسرهم، هر کدام از اینها مثل یک مار است من را میگزد. چقدر باید بگزد که من دستم را سوراخ مار نکنم؟
چو خاموشانهٔ عشقت قوی شد
سخن کوتاه شد این بار، ما را
🌺(مولوی، دیوان شمس، غزل ۱۱۲)
خاموشانه: شرابِ گیرا که خاموشی آورد.
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
خاموشانه یعنی شراب گیرا که خاموشی آورد. اگر شما متوجه شدید عید یک پدیدۀ درونی است و از روی او است، از روی خداوند است که عید بر پا میشود و آثارش هم در بیرون پیدا میشود. و او جانِ عید است و وقتی او جانِ عید میشود، هزاران عید را ما میتوانیم تجربه کنیم و ما برای این کار باید فضا را باز کنیم در نیستی سر بکشیم، از نیستی بیاییم بالا. درست است؟
و همچنین برای خودمان اغیار بشویم بهطوریکه منذهنیِ ما، ما را نشناسد، ما هم منذهنی را غیر بدانیم. شما ناظر هستید، ذهنتان را غیر میدانید. هر چیز که نسبتبه شما بهوسیلۀ ذهن دیده میشود، میگویید این نسبتبه من که اَلَست هستم و از جنس خداوند هستم، این غیر است. من برای چه غصۀ غیر را بخورم؟ با غیر همانیده نمیشوم.
غیر معنیاش این است که غیر است دیگر، جدا از من است، از جنس من نیست. من از جنس خدا هستم، بنابراین جمع هم نمیتواند من را بِکِشد از این راه، من از نیستی سردرآوردم، بهصورت نیستی بلند شدم، الآن نمیتوانم بروم ذهن، هست بشوم.
جمع نتوانست و شعرهایش را خواندیم و آن موقع الآن اینقدر این تمرین را کردیم، شرابی که این لحظه به ما داد، اینقدر قوی بود که ما مست شدیم دیگر لازم نیست ذهناً حرف بزنیم.
ما اینقدر حرف میزنیم با ذهنمان، بهوسیلۀ منذهنیمان [شکل۹ (افسانه منذهنی)] برای اینکه حال منذهنیمان را خوب کنیم. ما در منذهنی همینطور که میدانید، امروز هم نشان دادم ناموس داریم، پندار کمال داریم.
ما باید حفظ کنیم پندار کمالمان را. پندار کمال یعنی اینکه شما میخواهید بگویید آهای مردم من کامل هستم، خیلی بالا هستم و برای این کار حیثیت دارم، براساس این حیثیت دارم.
چرا اینقدر حرف میزنم؟ برای اینکه شما را متقاعد کنم، ولی با این حرکت، دیدن برحسب همانیدگیها حتماً من مسئله میسازم، حتماً مورد عتاب قرار میگیرم، حتماً چالش پیش میآید.
چرا حرف میزنم؟ برای اینکه توجیه کنم، برای اینکه شما را متقاعد کنم که این تقصیر من نیست، من هنوز کامل هستم. شما هم بگویید بله تقصیر شما نیست، من حال منذهنیام یک خرده خوب میشود.
من حرف میزنم از زیر بار مسئولیت دربروم، بگویم اشتباه من نبوده، درحالیکه در این حالت میبینید همهاش اشتباه من بوده. منذهنی هرچه میگوید اشتباه است. آقا ما در عمرمان یکی دوتا اشتباه جزئی کردیم که اصلاً قابل اغماض است. نه، با منذهنی هرچه میبینیم، هرچه میگوییم اشتباه است.
برای همین اینقدر حرف میزنیم. حرف میزنیم که حال منذهنیِ خراب خودمان را خوب کنیم. غیبت میکنیم، بدِ یکی دیگر را میگوییم، میگوییم ما بهتر هستیم. ما کِی از این بیرون میآییم که من از دیگران بهترم؟ فکرهای من بهتر از فکرهای شما است، کِی از این من بیرون میآیم؟ چقدر باید حرف بزنم بگویم باورهای من، عقاید من از شما بهتر است؟ آخر برای چه این کار را بکنم؟ ها! ببینید، دارد میگوید اگر خاموشانۀ او را نخوری، خاموشانۀ خداوند را نخوری، یعنی شراب گیرایی به شما میدهد چنان مست میشوی که میگویی حال منذهنی را وِل کن، من مست شدم دیگر.
🔟2️⃣6️⃣ ۵۷ 🔟2️⃣6️⃣
فایل تصویری بخش چهارم برنامه ۱۰۲۶ با زیرنویس چسبیده
Читать полностью…فایل تصویری بخش دوم برنامه ۱۰۲۶ با زیرنویس چسبیده
Читать полностью…/channel/GanjeHozorTeleText/15474
Читать полностью…فایل PDF متن کامل پیغامهای تلفنی برنامه ۲-۱۰۲۶ (روزهای سهشنبه)
Читать полностью…فایل صوتی خلاصهای فهرست وار از برنامه شماره ۱۰۲۶
Читать полностью…- تکبیت متوقف کردن ناله، راضی بودن به اتفاق لحظه و شکر کردن
- تکبیتی از غزل برنامهٔ قبل که میگوید قدرت خداوند و این لحظه خیلی بیشتر از قدرت همانیدگیهاست.
- تکبیت باز کردن فضا و پادشاه ابدی این لحظه شدن
- تکبیت گرفتن خرد زندگی بهجای کلاه همانیدگیها و سببسازی
- در سه بیت اول غزل برنامهٔ قبل، خداوند خطاب به هر یک از ما میگوید تو دراثر کج و کُوله کردنِ من، خرد زندگی را بهصورت عقل منذهنی درآوردی. من میدانستم همیشه با تو هستم، منتها تو با عقل منذهنی عمل میکردی.
- براساس دو بیت از دفتر چهارم، با فضاگشایی براق «نیستی» که همین فضای گشودهشده است، ما را میکِشاند میبرد و با خدا یکی میکند.
- در بیت چهارم غزل میبینیم که وقتی فضا را باز میکنیم واقعاً خودمان نمیتوانیم خودمان را بشناسیم، چون دیگر ذهن نیست. همچنین چون از فضای بازشده بالا میآییم، بهصورت ناظر منذهنی را میبینیم و نسبتبه آن اغیار میشویم، غیریّت منذهنی و فکرها را هم میبینیم. پس متوجه میشویم که نباید غصهٔ غیر را بخوریم. غصههای ذهن هم دست از سرِ ما برمیدارند.
- مولانا در ترجیع ششم میگوید پس از باز کردن فضا، دیگر ذهن من فقط برای گرفتنِ مِی ایزدی، بیان و پخش آن استفاده میشود.
- براساس پنج بیت از غزل ۴۳۰، دین من گم شدنِ پی در پی است، بهطوریکه ذهنم دیگر نتواند مرا شناسایی کند. و میبینم که این تازه اولین قدم من است و باید تا بینهایت بروم و بروم تا وسیعتر شوم.
گم شدن در گم شدن دینِ من است
نیستی در هست آیینِ من است
(مولوی، دیوان شمس، غزل ۴۳۰)
✓بخش چهارم
- خلاصهای از تفسیر چهار بیت اول غزل. مولانا پس از این چهار بیت، «برهان جمع» را که یکی از موانع بزرگ پیشرفت معنوی است، بیان میکند. جمع، منذهنی دارد بنابراین بدون اینکه حرفی رد و بدل شود، دل ما از دل جمع که هشیاری پایینی دارد، هشیاری میدزدد. یعنی جمع ما را پایین میکشد.
اگر بخواهیم واقعاً هشیاریمان را بالا نگه داریم، باید حواسمان جمع شود، مثلاً دائماً بیت مولانا بخوانیم. اگر کسی میخواهد دعوا و اوقاتتلخی کند، مانع و چالش ایجاد کند، ما یک جوری از کنارش رد شویم، فضا را باز کرده صبر کنیم و واکنش نشان ندهیم تا بتوانیم سالم بمانیم.
از بیت چهارم به بعد مولانا در یک مصرع «شما» را خطاب به اکثریت مردم و در مصرع دیگر «ما» را خطاب به جمع کوچک عاشقان میگوید.
- در بیت پنجم ما عاشقان میگوییم: شما ای مردم، میتوانید با عقل منذهنی زندگیتان را اداره کرده و برای زنده بودن استدلال کنید. این زندگی مجازی و توهمی که در ذهن دارید و با فکرهای خوب بافته شده هرچقدر هم که زیبا جلوه دهید، مال شما باشد. ما زیر نفوذ شما نمیآییم و از هیچکس و هیچ جمعی تقلید نمیکنیم، بلکه راه مولانا را میرویم، مولانایی میشویم و فضا را باز میکنیم تا این فضای گشوده که خیال خوب خداست در مرکزمان باشد.
- در تأکید بر بیان همین مطلب، طبق تکبیتی از غزل ۱۱۴۵ برنامهٔ قبل، ما ابزار شادیمان را برمیداریم و با فضاگشاییِ هر لحظه، بهسوی کسانی که بهلحاظ معنوی آمادهٔ صنع و طرب هستند میرویم. دلیل خواندن اینهمه بیت هم، دادن ابزار به ما در مقابل نفوذ جمع است.
- تکبیتِ بعد از این زندگی مصنوعی نکردن در ذهن
- تکبیت کافی بودن خدا برای انسان
- دوباره در بیت ششم ما عاشقان میگوییم: ای جمع، کتاب حقهبازی و حیلهٔ ذهن مال شما باشد و با هشیاری جسمی آن را بخوانید و سببسازی کنید؛ اما تندی و نکوهش خداوند که نتیجهٔ گذاشتن همانیدگیها در مرکز است، برای ما باشد، ما این هشدار خدا و کشیدنِ گوشمان را میخواهیم تا خود را درست کنیم.
- تکبیتی از حافظ در عاشقانه کشیدنِ تندی یار زیبارو
- دو بیت از غزل ۴۰۰ در بیان نفهمیدن عتاب یار به دلیل کور و کر بودن منذهنی و عاشق بینتیجگی بودن
- چهار بیت از دفتر سوم که میگوید به محض باز کردن فضا، امیدی در ما زنده میشود که میگوید بالا بیا. هر زمانی که قصد خواندن کتاب عالی درون خود یا دیگران را داشته باشیم، خداوند چشمهایش را به ما میدهد.
- بیت هفتم اشاره به دو عید تقویمی مسلمانان، عید فطر و قربان میکند. درصورتیکه این دو عید هر لحظه با پرهیز کردن و قربانی کردن منذهنی میتواند اجرا شود. پس باز هم خطاب به جمع میگوییم شما فقط در سال دو بار جشن میگیرید ولی ما عاشقان که به خدا زنده شدهایم، با یک فضاگشایی میتوانیم در درون عیدهای زیادی برای خود بهوجود بیاوریم، و هر لحظه کار ما همین است که عید بگیریم و شاد باشیم.
- تکبیت دو عید داشتن هر لحظهٔ عاشقانِ فضاگشا و لحظهبهلحظه متحول شدن، درمقابلِ به تله انداختنِ زندگی در دردها توسط عنکبوتصفتان
صوفیان در دَمی دو عید کنند
عنکبوتان مگس قَدید کنند
(مولوی، دیوان شمس، غزل ۹۷۳)
- تکبیت قربان کردنِ عقل منذهنی به پیشِ هشیاری حضور و کافی بودن خدا
صفحه ۴
- براساس سه بیت از دفتر دوم اگر آب رحمت خدا را میخواهیم، باید بهعنوان منذهنی بالا نیاییم و با ذهنمان براساس نقشها حس وجود نکنیم. با گوش کردن به همهٔ برنامه و تکرار چندبارهٔ آن، خواندن و تأمل روی هر بیت و دیدن خود در آینهٔ بیت، میتوانیم خود را عوض کنیم و رحمت اندر رحمت خدا را لحظهبهلحظه بگیریم.
✓بخش دوم
- ادامهٔ ابیاتی که کمک میکند تا ما هم مانند خدا که دید درستی نسبتبه ما دارد، دید خود را بهعنوان انسان درست کنیم و رابطهمان را نیز با خدا درست کنیم:
- براساس دو بیت از قصهای در دفتر چهارم، وقتی مرتب با منذهنی حرف میزنیم، داریم از دانای راز یا خدا خواهش میکنیم: بهجای خرد کل، شادی بیسبب و آرامش بیش از حد، این مدفوع خشک که همان باورهای هزارسالهٔ خشکیده و دردهای کهنهٔ درحال بُروزِ ماست را بخر.
- نُه بیت از دفتر ششم که حاوی دو عبارت مهم از دو آیهٔ قرآن، بهمعنای «ناامید و مأیوس نشدن» است. براساس بیت سوم که خیلی مهم است و خیلی هم به غزل مربوط میشود، خداوند لحظهبهلحظه میخواهد در مرکز ما عروسی و عید برپا کند و از ما میخواهد که به دلیل رفتن به سوها، از رحمت خدا ناامید نباشیم.
دایماً خاقانِ ما کردهست طُو
گوشمان را میکشد لا تَقْنَطُوا
(مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۷۴۲)
- در ادامه ابیاتی راجعبه «لا تَقْنَطُوا: مأیوس نشوید» که در آیهای از قرآن بدان اشاره شده میآید. این آیه بیان میکند که ما بر زیان خویش «اسراف» کردهایم، بدین معنی که چیزها و دردهای زیادی در مرکز گذاشتهایم و هر روز هم آنها را جدید و زیاد میکنیم.
- هشت بیت از قصهٔ درازی از دفتر ششم که مربوط به «مأیوس نشوید» است. در این تمثیل ما جوانی هستیم که دنبال گنج حضور هستیم. در گنجنامه میخوانیم که باید رو به قبله یعنی خدا و پشت به همانیدگیهای منذهنی کرده و تیر بیندازیم. اما هرجا که تیر میافتد و میکَنیم، یعنی به هر سویی که میرویم گنج را پیدا نمیکنیم. در نهایت متوجه میشویم که باید فقط تیر را در کمان بگذاریم و بدون کشیدنِ کمان تیر را بیندازیم، یعنی بهوسیلهٔ فکرهایمان نیندازیم. دراینصورت تیر میافتد جلوی پای خودمان. پس گنج در درون ماست که باید اینجا را بکَنیم و فضا را باز کرده تا آن را پیدا کنیم.
در این بخش بیت مهمی هست که میگوید اگر چند سال دنبال گنج گشتی و پیدا نکردی، مبادا ناامید شوی! بلکه عبارت قرآنی مهم «لاتَقْنَطُوا» را برای خودت بخوان، تا منذهنی نتواند تو را ناامید کند که دوباره به آن بچسبی و برحسب آن زندگی کنی.
ور کشد آن دیر، هان زنهار تو
وِردِ خود کن دَم به دَم لاتَقْنَطُوا
(مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۹۱۵)
- پیغمبران در سه بیت از دفتر سوم میگویند بهجای ناامیدی که بد است، محکم دست در رحمت خدا بزنید و صبر کنید تا سختیِ خروج از نفوذ منذهنی بگذرد.
- باز هم در ارتباط با «ناامید نشدن» شش بیت از داستان دفتر سوم، یادآوری میکند که اگر پیشرفت معنوی کردیم نباید منذهنی از آن به نفع خودش استفاده کند. مثلاً یادگیری مولانا برای گسترش منذهنی، پز دادن و بلند شدن براساس آن نیست.
- براساس هشت بیت از دفتر اول، خدا ناامیدی را گردن زده و به این دلیل که با فضاگشایی، زندگی بهتلهافتاده در همانیدگیها و دردهای حاصل از آن آزاد میشود، شیطان از این کار خوشش نمیآید.
چون ببیند کآن گُنه شد طاعتی
گردد او را نامبارکساعتی
(مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۸۴۰)
و پاسخ ما درمقابل اینهمه لطف خداوند چیست؟
اندر آ من در گشادم مر تو را
تُف زدی و تُحفه دادم مر تو را
(مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۸۴۱)
- شش بیت از دفتر چهارم ما را به تأمل وامیدارد که آیا رابطهٔ ما با خداوند که رحمت اندر رحمت است، شبیه رابطهٔ طفل با مادرش هست که نمیداند غیر از مادرش کس دیگری وجود دارد؟
- سه بیت از دفتر اول و مجموعهٔ این مطالب، از ما میخواهد که اگر چالشی در زندگی پیش آمد، باید خوشحال باشیم که یک موردِ آموزش پیش آمده، من میخواهم نقصم را بفهمم، نه اینکه به منذهنی بروم و بگویم که من کامل هستم، من که اشتباه نمیکنم؛ پس چرا اینطوری شد؟
عاشقم بر قهر و بر لطفش به جِد
بوالْعَجَب، من عاشقِ این هردو ضد
(مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۵۷۰)
چون «لطفش» مرا وسیعتر کرده تبدیل به او میکند، «قهرش» هم اشکالم را به من نشان میدهد.
- در چهار بیت از دفتر چهارم، مولانا که آمده زمینِ ذهن ما را شخم بزند، از ما میخواهد که از این روشِ آبادان کردن او ایراد نگیریم تا گلزار شویم.
✓بخش سوم
- در سناریویی که از ابتدای برنامه با استفاده از طرح ابیات برای خود مرور کردیم، به اینجا رسیدیم که چرا بهجای اینکه خدا شادی و آرامشش را در من تجربه کند، فرداً و جمعاً درحال ایجاد غم و گرفتاری برای خود هستم؟
صفحه ۲
/channel/GanjeHozorTeleText/15384
Читать полностью…فایل PDF متن کامل پیغامهای تلفنی برنامه ۱-۱۰۲۶ (روزهای جمعه)
Читать полностью…/channel/GanjeHozorTeleText/15334
Читать полностью…فایل PDF متن کامل پیغامهای تلفنی برنامه ۰-۱۰۲۶ (روزهای چهارشنبه)
Читать полностью…فایل PDF متن کامل برنامهٔ شمارهٔ ۱۰۲۶
(مخصوص چاپ سیاه و سفید)
فایل WORD متن کامل برنامهٔ شمارهٔ ۱۰۲۶
Читать полностью…پس شما بیایید فضاگشایی را تمرین کنید [شکل۱۰ (حقیقت وجودی انسان)] دنبال جمع نروید، مولانا را بخوانید و متعهد باشید. اگر جمع خواست شما را از این مسیر بازبدارد، متعهد باشید و روی بُراق بایستید.
ابیات مولانا شما را روی بُراق نگه میدارد. هشیاری سوار هشیاری، دائماً فضاگشایی، گاهی اوقات این هشیاری روی هشیاری و این فضاگشایی را امروز خواندیم، گفت این چیست؟ گفت این کشتی نوح است.
این هم در نظر بگیرید که در مثال کشتی نوح، پسر نوح سوار نمیشود. پسر نوح پناه میبرد به فکر بلند، کوه بلند. میگوید بابا من تا حالا کی به حرفهای تو گوش دادم؟ من سوار کشتی تو نمیشوم.
خداوند میگوید بیا سوار کشتی من بشو، امروز روزی نیست که تو به فکرهایت تکیه کنی. میگوید نه، من میروم سر آن کوه بلند. بالاخره موج میزند میکُشدش، از بین میرود. شما هرچه زودتر فضا را باز کنید، سوار کشتی نوح بشوید و از آسیبهای زمانه مصون بمانید.
اجازه بدهید که به همینجا بسنده کنیم و خسته هم نباشید. پس از چند دقیقه برنامۀ گنج حضور را ادامه خواهم داد.
🔟2️⃣6️⃣ ۵۸ 🔟2️⃣6️⃣
بیا ای عیدِ اکبر، شمسِ تبریز!
به دستِ این و آن، مَگْذار ما را
🌺(مولوی، دیوان شمس، غزل ۱۱۲)
عیدِ اکبر: قیامت، رستاخیز
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
پس ببینید در آخر میگوید که حالا که ما دنبال جمع نرفتیم، فهمیدیم موتور عید، خداوند است و پرهیز کردیم از خیلی چیزها که در ابیات توضیح داد و ما هم تعداد زیادی بیت خواندیم. پس امروز هم به ما گفت که ناامید نباش، دارد به ما مژده میدهد که الآن میتوانی بگویی، «بیا ای عید اکبر» عید اکبر یعنی، یعنی این حالت [شکل۱۰ (حقیقت وجودی انسان)] فضا گشوده شده، در حاشیه هم حتی یک همانیدگی نمانده، دایرهٔ خالی شده.
«بیا ای عیدِ اکبر، شمسِ تبریز!» «شمسِ تبریز» نماد این است که زندگی، خداوند از درون شما طلوع میکند و شما او هستید، یعنی شما طلوع میکنید از درون خودتان. شمس تبریز، شمس تبریزی از این جنس بوده. زندگی خالص، هشیاریای که آمده همانیده شده، بعد یکییکی جدا شده از همانیدگیها، خالص شده، خالصِ خالص، هیچ همانیدگی ندارد، اما در این فرم است. توجه میکنید؟
«بیا ای عیدِ اکبر، شمسِ تبریز!» و خداوند دنبال همین است، دنبال این است که ای صدر و بدر عالَم بنشین روی بُراق، پیاده نشو تا من تو را از همانیدگیها جدا کنم و بهصورت آفتاب از درونت طلوع کنی. بهصورت آفتاب از درونت طلوع کنی، من طلوع میکنم. «بیا ای عیدِ اکبر، شمسِ تبریز!» اگر تو نیایی، من به دست «این و آن» میافتم. این و آن یعنی این همانیدگی، آن همانیدگی.
شما از خودتان سؤال کنید، شمس تبریز این عید کبیر، بزرگ، از مرکز شما طلوع میکند، به این صورت که میبینید [شکل۱۰ (حقیقت وجودی انسان)]، یا نه به دست این نقطهچینها هستید؟ «این و آن» یعنی این نقطهچین، آن نقطهچین.
خب به دست این و آن بیفتم، بهعنوان اَلَست، این به آن پاس میدهد، این به این پاس میدهد، امروز درگیر این نقطهچین هستم، فردا درگیر آن هستم، دید بد این نقطهچین، دید بد آن یکی نقطه چین. همهاش درد ایجاد میکنم، «به دستِ این و آن، مَگْذار ما را». شما از خودتان بپرسید من به دست این و آن هستم؟ به دست چه چیزی هستم؟ چه چیزی من را اسیر کرده، حول محور چه چیزی من میچرخم در بیرون؟ آدم است؟ پول است؟ جنس مخالف است؟ درد است؟ انتقامجویی است؟ یک کسی یک کاری کرده، ناموس من زخمی شده، وِل نمیکند من را. «به دستِ این و آن» به دست چه کسی؟ نباید بیفتد.
شما امروز خواندید این را، باید همهاش در دست زندگی باشید، شما ابزار زندگی هستید. زندگی میخواهد عید را در درون شما برپا کند، موتور عید شما است، شما را لازم دارد. میخواهد شادی بینهایتش را، خردورزیاش را از طریق شما تجربه کند. شما هم ماندید اینجا، شش ماه پیش همسرم این کار را کرده، به ناموس من توهین شده، دردش من را وِل نمیکند، «به دستِ این و آن».
بگذار شمسِ تبریز طلوع کند، جلویش را نگیر. پس امیدواریم که شمسِ تبریز طلوع کند، برای اینکه کارمان را کردیم با این برنامه و با این غزل.
از این سو میکشانندت، و زآن سو میکشانندت
مَرو ای ناب با دُردی، بِپَر زین دُرد، رُو بالا
🌺(مولوی، دیوان شمس، غزل ۵۴)
دُرد: آنچه از مایعات خصوصاً شراب تهنشین شود و در تهِ ظرف جا بگیرد، لِرْد.
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
شما را چه؟ از این سو میکشند؟ از آن سو میکشند؟ از آن سو میکشند؟ با مواد ذهنی، دُردی یعنی مواد ذهنی، نرو! ما یک هشیاری داریم که ناب است. یکی هم دُردش، دُرد مواد ذهنی است. ما ناب هستیم، ما خالص هستیم. با دُردی نباید برویم، باید بپریم برویم بالا.
شما بگویید من امتداد خدا هستم. یعنی چه که ناموس دارم؟ یعنی چه که پندار کمال دارم؟ یعنی چه که درد دارم؟ این درد سبب میشود که خداوند نمیتواند خردورزیاش را و شادی بیسببش را در من تجربه کند.
این چه توهمی است که به من برخورده؟ بپرسید، به کدام سو کشیده میشوید شما؟ چه کسی میکشد؟ چه چیزی میکشد؟ اغیار است. شما چرا باید اجازه بدهید اغیار یک قسمتی از شما را بگیرد بکشد، برای اینکه از آن جنس هستید. شما چرا از جنس اغیار بشوید؟ از نیستی سر بیاورید. برای خودتان، برای خویشتان، برای منذهنیتان اغیار بشوید، بهطوریکه منذهنی شما را نشناسد. منذهنی به شما گیر میدهد بهعنوان اَلَست، خب وِل نمیکند شما را. شما غصهاش را دارید میخورید.
🔟2️⃣6️⃣ ۵۶ 🔟2️⃣6️⃣