ganjehozourprogramstext | Unsorted

Telegram-канал ganjehozourprogramstext - گنج حضور متن کامل برنامه ها - Ganje Hozour

1665

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارۀ 2219 من به گوش تو سخنهای نهان خواهم گفت سر بجنبان که بلی، جز که به سر هیچ مگو

Subscribe to a channel

گنج حضور متن کامل برنامه ها - Ganje Hozour

که کسی‌مان گفت کامر‌و‌ز آن سَنَد
بعدِ نو‌میدی ز بیرون می‌رسد
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۲۷۴)

سَنَد: تکیه‌گاه، پشتیبان، در این‌جا به‌معنیِ شخصیّت معتبر و معتمد است.
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖

گفت: آری بعدِ من خو‌اهد رسید
آن یکی خو‌ش شد، چو این مژ‌ده شنید
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۲۷۵)

یک کسی به ما گفته، یک من‌ذهنی گفته که امروز آن تکیه‌گاه، سند می‌دانید تکیه‌گاه است، تنها تکیه‌گاه‌ هم خود زندگی است، خداوند است، بعدِ نو‌میدیِ ما از بیرون می‌آید. پس این‌ها می‌خواستند به‌صورتِ فرم ببینند که نمی‌دیدند. خداوند را، عُزَیر را فرم می‌دیدند. بعد آن رهگذر که خودِ عُزَیر است، خودِ خداوند است می‌گوید بله، بعد از من خواهد رسید. آن کسی که در زمان است به آینده موکول می‌کند. یکی خشک شد، گفت آقا خواهد رسید دیگر، دارد می‌گوید می‌آید یک روزی پدر ما. این خبر خوش را شنید.

پس سند، تکیه‌گاه و تنها تکیه‌گاهت عرض کردم همین خود خداوند است. منتها ببینید به ما گفتند از بیرون می‌رسد. واقعاً برای شما خداوند از بیرون خواهد رسید یا فضا را باز باید بکنید از درون به او وصل بشوید؟

سند تکیه‌گاه در درون است. برای هرکسی در درون است. قبلاً هم گفت این مثل چشمه هم می‌جوشد. خردِ کل هر لحظه تمام اجزای شما را دارد اداره می‌کند. تنها کاری که با من‌ذهنی ‌می‌کنیم فلج می‌کنیم کار او را.

بانگ می‌‌ز‌د کِای مُبَشِّر، باش شاد
و‌آن دگر بشناخت، بیهو‌ش او‌فتاد
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۲۷۶)

مُبَشِّر: بشارت‌دهنده، آن‌که خبر خوش می‌آورد.
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖

که چه جایِ مژ‌ده است ای خیره‌سر؟
که دراُفتاد‌یم در کانِ شِکَر
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۲۷۷)

خیره‌سر: احمق، ابله، گستاخ
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖

وَ‌هْم را مژده ا‌ست و، پیشِ عقل، نقد
ز‌آن‌که چشمِ و‌َهْم شد محجوبِ فقد
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۲۷۸)

فقد: از دست دادن، در این‌جا به‌معنیِ مفقود است.
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖

«فقد» یعنی گم‌شده. در این‌جا گم‌شده همین خداوند است، زندگی است که فعلاً ما گُمَش کردیم، در ذهن جست‌وجو می‌کنیم به‌صورت یک فرم. «مُبَشِّر» یعنی بشارت‌دهنده، آن‌که خبر خوش می‌آورد. «خیره‌سر»: احمق، ابله، گستاخ. فقد: از دست دادن، در این‌جا به‌معنی مفقود است، یعنی گم‌شده که برای ما خداوند است.

خب یکی ترجمه کرد صحبت این عُزیر را که پدرش بود، پدرش گفت خواهد آمد. خداوند برای کسی که در من‌ذهنی است، می‌گوید خواهد آمد، او هم خوشحال می‌شود، که می‌گفت ای بشارت‌دهنده که خواهد آمد شاد باش. پسر دیگر، یک فرد دیگر، انسان دیگر مثل مولانا شناخت، هوش ذهن رفت، به هوش خداوند زنده شد.

و او می‌گوید «که چه جایِ مژ‌ده است ای خیره‌سر؟» ای ابله چرا می‌گویی خواهد آمد؟ این خودش است در این لحظه! فضا را باز کن با او یکی شو، که همه‌مان در معدن شِکر و شیرینی و شادی و آرامش و عقل افتادیم.

الآن خودش می‌گوید «وَ‌هْم را مژده ا‌ست». هر کسی که توی ذهن است، در سبب‌سازی است، در زمان کار می‌کند، با من‌ذهنی کار می‌کند، برای او خبر خوش است. اما پیش عقل، در این‌جا «عقل» یعنی عقل کل، عقل اصلی، عقل اَلَست، «نقد»، همین لحظه است. باید این لحظه زندگی کنید، خیلی هم ساده است. این لحظه یکی زندگی است، خداوند است، یکی هم فرمش است. همین‌که به فرمش بگویی بله، تبدیل به این یکی می‌شوی. همین‌که به فرم مقاومت می‌کنی، از جنس فرم می‌شوی. ما از جنس فرم شدیم.

ما اَلَست هستیم، از جنس خداوند، او یک کلمه بلد است، آن «بله» است، ما هم باید همان یک کلمه را بلد باشیم. هر لحظه، توجه کنید صحبت لحظه است، این را در زمان تعمیم ندهید، ها من همیشه بله بگویم؟ من الآن فرض کن که صد دلار پول دارم، همیشه باید صد دلار داشته باشم؟ نه، لحظه‌به‌لحظه عوض می‌شود، منتها این لحظه ببین می‌گوید عقل کل بگذار زندگی‌ات را اداره کند حتی در پول درآوردن، در همهٔ موارد. یعنی ما حق نداریم منقبض بشویم، همیشه منبسط می‌شویم.

شما تکیه‌گاه را عقل مردم نگیرید، عقل جمع نگیرید. شما نگویید که این دارد به من زور می‌گوید، فحش می‌دهد، من هم باید فحش بدهم. نه، شما عقل خودتان را داشته باشید، رفتار خودتان را داشته باشید. عقل‌های من‌ذهنی شبیه دیوانگان است، اصلاً عقل درستی نیست. شما اگر بخواهید واکنش نشان بدهید به عقل‌های خیره‌سر، همیشه باید خیره‌سر باشید. پس رفتار مردم ملاک ما نیست، ملاک ما عقل خودمان است، نه این‌که او کار غلط کرد من هم انتقام بگیرم. نه، فضا را باز کن ببین عقل کل چه ایجاب می‌کند.

🔟2️⃣7️⃣ ۳۱ 🔟2️⃣7️⃣

Читать полностью…

گنج حضور متن کامل برنامه ها - Ganje Hozour

همین‌طور که ملاحظه فرمودید مولانا می‌گوید که تمامِ خلقت که ما با ذهنمان می‌توانیم ببینیم یا یک‌ جوری می‌توانیم این را کشف کنیم و متوجهش بشویم، این نقش یا صورتِ عقلِ کل است. عقل کل هم شما فرض کنید عقل خداوند است که در غزل می‌گوید اسرارِ قضا. و می‌خواهد بگوید که ما یک عقل دیگری درست کرده‌ایم به‌نام عقل من‌ذهنی با آن خودمان را اداره می‌کنیم و آن عقلِ کل همه چیز را باید اداره کند. یعنی عقل خداوند باید ما را اداره کند و به‌علت این‌که ما با عقلِ من‌ذهنی خودمان را اداره کرده‌ایم این بلاها سرمان آمده.

و دیدن برحسبِ همانیدگی‌ها را اسمش را گذاشت کَژروی و یک تصویری ایجاد کرد که یک دسته‌ای را زنجیر کردند یعنی تمام اهلِ این عالَم را زنجیر کردند با هم دارند می‌برند با کتک از دِه به شهر یعنی از ذهن به فضای یکتایی و این وضع فعلی بشر است. درحالی‌که می‌گوید کسی که به زندگی زنده شده و عقل کل او را اداره می‌کند، جهان را پر از نعمت می‌بیند و انسان‌ها را یک چشمه‌ای می‌بیند که دائماً می‌جوشند، یک چشمهٔ خداگونه، مثل این‌که هر کسی یک چشمه‌ای است که عقل خدا از آن‌جا می‌جوشد. و ما اگر فضا را باز کنیم می‌توانیم صدای آب را و یا صدای جریان زندگی را از طریق خودمان و از طریق دیگران بشنویم یا زندگی را و شادی را در دیگران ببینیم و شاید این دیدن همین ارتعاش زندگی زندهٔ مردم در هم است، انسان‌ها رویِ هم است، همین که ناظر جنسِ منظور را تعیین می‌کند است که ما از طریق ارتعاش روی هم اثر می‌گذاریم.

و می‌گوید که ما انسان‌ها مثل شاخه‌های یک درخت انسانیت هستیم که می‌توانیم به رقص دربیاییم و اجزای وجودی‌مان هم دائماً کف‌زنان باشند و با آن عقل کل هماهنگ زندگی کنند.

بر‌قِ آیینه‌ست لا‌مِع از نَمَد
گر نماید آینه تا چو‌ن بُوَد!
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۲۶۸)

از هزاران می‌نگو‌یم من یکی
زآن‌که آگَندست هر گوش از شکی
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۲۶۹)

پیشِ و‌َهْم این گفت، مژده دادن است
عقل گو‌ید: مژ‌ده چه؟ نقدِ من است
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۲۷۰)

لامِع : درخشان
آگَنده: پُر
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖

می‌گوید این که من می‌گویم و انسان‌ها را می‌بینم که چشمه‌هایشان جوشان است، متأسفانه این چشمه تبدیل می‌شود به‌وسیلهٔ عقلِ من‌ذهنی انسان‌ها به مسئله‌سازی، دشمن‌سازی، مانع‌سازی، دردسازی و تلف می‌شود زندگیِ مردم. بنابراین آینه‌ای است که از داخلِ نمد این‌طوری می‌درخشد. و یا می‌توانیم بگوییم این عقل من‌ذهنی که این‌همه به آن احترام می‌گذاریم ما و رهایش نمی‌کنیم، درواقع روشناییِ آینه است که از زیر از داخلِ نمد می‌تابد. قدیم آینه را در توی یک نمد می‌گذاشتند. یک آینهٔ کوچک را می‌گذاشتند توی یک پوست و از آن‌جا می‌درخشید.

این چیزها را که ما الآن می‌فهمیم برقِ آینه از داخلِ نمد است. اگر از این آینه بیرون بیاید، ما به‌عنوان حضور و زنده شدن به بی‌نهایت خداوند یا آن آینه در ما شروع کند به کار، گاهی اوقات گفتیم این آینه ترازو هم است، آینهٔ ناظر که ما می‌توانیم فقط ناظر باشیم و ترازو باشیم، اگر این‌طور بشود ببین چه خواهد شد! می‌گوید از هزاران‌تا من یکی را نمی‌گویم برای این‌که مردم پر از شک هستند.

شک هم دوباره یکی از آن عواملی است که احتمال دارد خیلی کسان را فلج می‌کند. شما از خودتان بپرسید من مثلاً به این گفتار مولانا شک دارم؟ اگر شک دارید، در‌این‌صورت عقل من‌ذهنی‌تان غالب است. یعنی شما سبب‌سازی و دیدن برحسبِ همانیدگی‌ها که همان کَژروی است، آن را می‌گیرید، عقل معکوس‌بین را می‌گیرید، عقل درست‌بین و عقل کل را رها می‌کنید. شک نداشته باشید در این صحبت‌ها.

«از هزاران می‌نگو‌یم من یکی»، «زآنکه آگَندست» یعنی پُر است «هر گوش از شکی». شما این‌ها را می‌شنوید باور می‌کنید یا نه؟ عمل می‌کنید یا شک دارید، ده درصد این‌ها را قبول دارید؟

«پیشِ و‌َهْم این گفت، مژده دادن است». و‌َهم یعنی درک یا فهمِ من‌ذهنی، ذهن، فهمیدن برحسبِ همانیدگی‌ها که در زمان روانشناختی است. پیشِ و‌َهم یعنی ذهن این مژده دادن است. مژده دادن یعنی در آینده است. «عقل گو‌ید: مژ‌ده چه؟ نقدِ من است» پس عقل کل به ما می‌گوید که همه چیز در این لحظه است ولی وهمِ ذهنِ ما می‌برد ما را به زمان روانشناختی می‌گوید ذهن را ادامه بده یک روزی اتفاق خواهد افتاد. درست است؟ خب داستان بعدی که برایتان سریع می‌خوانم داستان عُزَیر است.

🔟2️⃣7️⃣ ۲۹ 🔟2️⃣7️⃣

Читать полностью…

گنج حضور متن کامل برنامه ها - Ganje Hozour

برنامه شماره ۱۰۲۷ گنج حضور
فایل تصویری - بخش‌ سوم

/channel/GanjeHozourMessages

Читать полностью…

گنج حضور متن کامل برنامه ها - Ganje Hozour

«من که صُلحم»، شما باید با پدر یعنی خداوند، شما باید صلح کنید با فضاگشایی. مگر نمی‌گوید که در هر وضعیتی هستید رو به او کن؟ بابا او که صلح است که، او که رحمت اندر رحمت است. همین مثنوی قبل چه می‌گفت؟ لبخند می‌زند، خداوند به ما لبخند می‌زند، تماشا می‌کند، می‌گوید این انسان‌ها که خرد من را دارند، از جنس من هستند، چرا این‌قدر ابلهانه رفتار می‌کنند؟ می‌خندد. خنده‌دار هم هست دیگر.

در یک مثنوی دیگر که شاید امروز بخوانیم، می‌گوید بامزه، بامزه. بامزه برای خداوند، برای ما درد است. خب نمی‌خواهی درد باشد، حماقت نکن.

«من که صلحم دایماً با این پدر» یعنی لحظه‌به‌لحظه، همیشه صلح هستم با خداوند و این جهان مثل بهشت است در نظر من، هر لحظه، هر زمان. یک صورت نو، یک فرم نو، یک بدن نو، یک فکر نو، یک جمال نو، این جمال جمالِ بی‌فرمی من است. من فرم هستم به‌علاوهٔ انکار فرم. انکار فرم فضای گشوده‌شده است. جمال من فضای گشوده‌شده است. جمال شما به‌عنوان اَلَست فضای گشوده‌شده است، بی‌فرمی شما است. فرم شما فکرهای شما است، جسم شما است، هر لحظه نو می‌شود، تبدیل دارد می‌شود و از نو شدن شما دلتنگی من‌ذهنی می‌ریزد. واضح است دیگر. بله، این هم آیه است که آیهٔ مهمی است مولانا به آن اشاره می‌کند:

«يَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَيْرَ الْأَرْضِ وَالسَّمَاوَاتُ ۖ وَبَرَزُوا لِلَّـهِ الْوَاحِدِ الْقَهَّارِ.»
«آن روز كه زمين به زمينى جز اين بدل شود و آسمان‌ها به آسمانى ديگر، و همه در پيشگاه خداى واحد قهار حاضر آيند.»
🌴(قرآن کریم، سورهٔ ابراهیم (۱۴)، آیهٔ ۴۸)

«آن روز» یعنی همین لحظه «که زمین»، فرم شما، ذهن شما و بدن شما که ذهن نشان می‌دهد، «زمین به زمینی جز این بدل می‌شود و آسمان‌ها به آسمانی دیگر»، این اتفاقات در درون شما می‌افتد، «و همه در پیشگاه خدای واحد قهار حاضر آیند.» در پیشگاه خدای یکتا، که ما هم یکتا می‌شویم. قهار یعنی به‌زور هم که شده باید از ذهن ما برویم به فضای یکتایی و پیشش حاضر بشویم. دیگر از این واضح‌تر نمی‌شود. توجه می‌کنید؟

همین لحظه، گفت این لحظه، پس قیامت همین لحظه است. همین لحظه فرم شما تبدیل می‌شود، آسمانتان بزرگ‌تر می‌شود. خب بگذارید انجام بشود این، تمام دردتان بریزد. «تا ز نو دیدن فرو میرد» یا ریزد یا هرچه، «مَلال». دردهای شما بریزد. دردها را برای چه حمل می‌کنید؟ پس این لحظه، همین لحظه زمین ما در حال تبدیل است، آسمان درونمان در حال تبدیل است و باید دستمان را دراز کنیم هر لحظه، صلح‌کننده ما هستیم، او همیشه صلح هست، اگرنه که توی زنجیر قهر او باید گرفتار بشویم.

من همی‌بینم جهان را پُرنعیم
آب‌ها از چشمه‌ها جو‌شان مُقیم
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۲۶۵)

نَعیم: نعمت
مُقیم: ساکن
➖➖➖➖➖➖➖➖➖

بانگِ آبش می‌رسد در گو‌شِ من
مست می‌گر‌د‌د ضمیر و هو‌شِ من
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۲۶۶)

شاخه‌ها رقصان شده چو‌ن تایبان
برگ‌ها کف‌ز‌ن مِثالِ مُطرِبان
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۲۶۷)

تایِب: توبه‌کننده
➖➖➖➖➖➖➖➖➖

نعیم: نعمت. مقیم: ساکن. تایب: توبه‌کننده. توجه کنید که این سه بیت نشان می‌دهد که هر چیزی که ما می‌بینیم در حال شادی است، «من همی‌بینم جهان را» پر از نعمت، «آب‌ها از چشمه‌ها جوشان مقیم»، یک کسی مثل مولانا متوجه می‌شود که هر انسانی یک چشمه است، از آن‌جا آب می‌جوشد می‌آید بالا، آب خرد، آب عشق، آب زیبایی. آیا شما این چشمه هستید؟ خودتان را چشمه می‌بینید؟ مولانا شما را چشمه می‌بیند.

من همی‌بینم جهان را پُرنعیم
آب‌ها از چشمه‌ها جو‌شان مُقیم
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۲۶۵)

نَعیم: نعمت
مُقیم: ساکن
➖➖➖➖➖➖➖➖➖

چشمه‌های بیرون را نمی‌گوید. «بانگ آبش می‌رسد در گوشِ من»، می‌گوید این چشمه‌ای که از درون انسان‌ها و درون خودم می‌جوشد، می‌شنوم، می‌شنوم. «مست می‌گردد ضمیر و هوش من»، تجربه می‌کنم هر لحظه این آبی که از من می‌گذرد. واقعاً اگر فضای درون و مرکز شما باز بشود، این انرژی زنده‌کننده که از آن‌ور می‌آید رد می‌شود، متوجه خواهید شد، مست خواهید شد، یعنی ذهن و فکر شما و هشیاری شما به‌جای این‌که هشیاری پر از درد من‌ذهنی باشد، مست شادی زندگی خواهد شد، مست خرد زندگی خواهد شد.

«شاخه‌ها رقصان شده چون تایبان»، اگر همهٔ ما، هر کدام از ما شاخهٔ یک درخت باشیم، مثل توبه‌کنندگان رقصان شده‌ایم، برگ‌هایمان که شاید جزئیات زندگی ما است، مانند مطربان کف می‌زنند. می‌شود تمام ذرات وجود شما دائماً به شادی دست بزنند، کف بزنند، برقصند و شما به‌عنوان یکی از شاخه‌های زندگی رقصان بشوید دائماً. انسان این است. یعنی چه که چهارتا همانیدگی گذاشته‌ایم مرکزمان، من‌ذهنی درست کرده‌ایم، با سبب‌سازی غم درست می‌کنیم، به همدیگر حمله می‌کنیم، مقایسه می‌کنیم، سواد من بیشتر از تو است، نمی‌دانم من مهم‌تر از تو هستم، من بهتر از تو هستم؟ این‌ها همه بی‌عقلی است.

🔟2️⃣7️⃣ ۲۸ 🔟2️⃣7️⃣

Читать полностью…

گنج حضور متن کامل برنامه ها - Ganje Hozour

البته منظور از این پدر همین خداوند است، این را تمثیل می‌زند. قبل از این‌که وارد این جهان بشویم ما، این پدر که عقل کُل دارد، یعنی خداوند نورِ دیدهٔ ما بوده، با او می‌دیدیم، الآن هم با او باید ببینیم. تمثیل می‌زند که در خانواده فرض می‌کنیم پدر رئیس خانواده باشد، عقلش کار می‌کند، یک بچه‌ای اگر لَج کند با پدرش، بعد از آن به پدرش نگاه می‌کند غمگین می‌شود، به صورت پدرش. درحالتی‌که قبل از این‌که جفا بکند، با پدر بد بشود، نور دیده‌اش بود.

ما هم قبل از این‌که وارد این جهان بشویم، نور خداوند نور چشم ما بوده. الآن که آمدیم جفا کردیم به خودمان، تمام نقش‌های عالم، یعنی هرچیزی که ذهن به‌وجود می‌آورد، توجه کنید خیلی مطلب مهمی است، به ما غم می‌دهد، درحالتی‌که قبلاً راحت جان بود. پس برایتان می‌خوانم:

کُلِّ عالَم صو‌ر‌تِ عقلِ کُل است
کو‌ست بابایِ هرآنک اهل‌ِ قُل است
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۲۵۹)

قُل: بگو. اهلِ قُل عاقلانی هستند که شایستگی آن را دارند که امر حق را تبیین و تبلیغ کنند.
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖

چو‌ن کسی با عقلِ کل، کُفران فز‌و‌د
صو‌ر‌تِ کُل پیشِ او هم سگ نمو‌د
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۲۶۰)

صلح کن با این پدر، عاقی بِهِل
تا که فرشِ زَ‌ر نماید آب و گِل
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۲۶۱)

عاقی: سرکشی و نافرمانی
بِهِل: ترک کن، واگذار.
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖

قُل: بگو. اهلِ قُل عاقلانی هستند که شایستگی آن را دارند که امر حق را تبیین و تبلیغ کنند. عاقی: سرکشی، نافرمانی. بِهِل: ترک کن.

کُل عالَم یعنی هرچیزی که شما می‌بینید و آفریده شده، نقش یا صورتِ عقل کُل است. یعنی یک عقلی است که تمام این‌ها را اداره می‌کند، عقل کُل. پس جمادات را اداره‌ می‌کند، نباتات را اداره می‌کند، حیوانات را اداره می‌کند، چیزهای دیگر هم بگذاریم، هرچیزی که در عالم هست آن‌ها را اداره می‌کند، این عقل کُل. و هرچیزی هم که صورت دارد و فرم دارد این صورتِ عقل کُل است، یعنی در درونش یک عقلی است، شما بگویید عقل خدا دارد کار می‌کند، غیر از ما، ما عقل من‌ذهنی را داریم و مقاومت می‌کنیم، امتحان می‌کنیم، می‌گوییم عقل ما بیشتر از عقل کُل است.

حالا مولانا می‌گوید شما هم باید یک جوری برگردانید فضا را باز کنید که عقل کُل به‌جای من‌ذهنی، شما را هم اداره کند. «کُلِّ عالم صورت» یا نقش یا صورتِ بیرونی عقل کُل است، در درونش عقل کُل دارد کار می‌کند. در بدن ما هم عقل کُل کار می‌کند. داخل سلول‌های ما عقل کُل کار می‌کند. همهٔ اعضای بدن ما را عقل کُل دارد اداره می‌کند، ولی ذهناً ما می‌گوییم عقل داریم و مثلاً به خودمان فشار می‌آوریم، عجله داریم، استرس داریم و حرص داریم، شهوت داریم، هِی می‌خواهیم زیادش کنیم. وقتی زیادش می‌کنیم می‌گوییم که خب این بهتر شد، این خوب است، کم بشود بد است. برای کم شدن ما فشار می‌کشیم.

خلاصه، درنتیجه یک عوارضی درست کرده‌ایم به‌نام مثلاً ترس، به‌نام خشم، به‌نام حس خبط، به‌نام نگرانی و اضطراب از آینده، یک عارضه‌ای به‌نام حسادت، بُخل، این‌ها را ما درست کرده‌ایم، با عقل من‌ذهنی‌مان می‌گوییم این‌ها خوب است، این‌طوری زندگی می‌کنند.

این‌که هشیارانه عقل کل بیاید ما را هم اداره کند که ذرات وجودی ما با عقل کل هماهنگ بشوند، به‌وسیلهٔ آن اداره بشوند، تمام ذرات با هم هماهنگ بشوند، ذرات بدنمان، فکر ما خلاق باشد، ما این‌ را قبول نداریم! که او بابای یعنی پدر کسی است که «اَهلِ قُل» است، «اَهلِ قُل» یعنی کسی که خداوند به او می‌گوید بگو و او می‌گوید، با من‌ذهنی‌اش دیگر نمی‌گوید. اگر من‌ذهنی شما حرف نزند و

🔟2️⃣7️⃣ ۲۶ 🔟2️⃣7️⃣

Читать полностью…

گنج حضور متن کامل برنامه ها - Ganje Hozour

با هزار انکار می‌رفتند راه
زیرِ لب، طعنه‌زنان بر کارِ شاه
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۴۸۰)

چاره‌ها کردیم و، این‌جا چاره نیست
خود دلِ این مرد، کم از خاره نیست
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۴۸۱)

خاره: سنگ خارا، نوعی سنگ سخت
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖

ما هزاران مردِ شیر، اَلْپ اَرسَلان
با دو سه عریانِ سستِ نیم‌جان
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۴۸۲)

اَلْپ اَرسَلان: مرد دلاور، شیردل، شجاع، نامی ترکی است.
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖

درست است؟ این قوم که تمثیلش این است که پیغمبر نگاه می‌کرده و آن‌ها در زنجیر بودند، خداوند نگاه می‌کند ما هم در زنجیر همانیدگی‌ها هستیم. ناله می‌کنیم، خشمگین هستیم، واکنش نشان می‌دهیم، خودمان را می‌زنیم.

این‌ها لحظه‌به‌لحظه با هر باوری، با هر الگوی ذهنی‌ای انکار می‌کردند، «انکارِ قضا» هست در این‌جا. می‌گویند اسرار قضا، عقل خداوند وجود ندارد. همین عقل من‌ذهنی ما ملاک است. عقل من‌ذهنی ما براساس حرص ما، شهوت ما، زیاده‌خواهی ما، معکوس‌بینی ماست، کافی نیست.

پس با هزاران انکار ما راه می‌رویم، یعنی شخص شما را دارد می‌گوید و زیر لب یواشکی که خداوند اگر بشنود پدر ما را در‌می‌آورد، طعنه می‌زنیم بر کار شاه. بعضی جاها مولانا نشان می‌دهد شاه خداوند است.

آقا ما خیلی چاره کردیم، سبب‌سازی کردیم، این‌جا دیگر هیچ چاره‌ای نداریم. آدم دیگر وقتی همانیدگی‌ها زیاد می‌شود، درد‌ زیاد می‌شود، می‌گوید دیگر چکار کنم؟! با پول که حل نمی‌شود، درد تمامی ندارد، روابطم خراب شده، بدنم دارد خراب می‌شود، شب خوابم نمی‌برد، اعصابم خرد شده، چاره ندارم، چکار کنم؟!

«چاره‌ها کردیم و، این‌جا چاره نیست»، از زنجیر همانیدگی‌ها و درد‌ها ما نمی‌توانیم با سبب‌سازی چاره کنیم. و دل این مرد هم در این‌جا «مرد» نماد خداوند است، از سنگ خارا هم کمتر نیست، و اگر دلش نرم بود که ما را به این روز دچار نمی‌کرد که!

«ما هزاران مردِ شیر، اَلْپ اَرسَلان»، یعنی شجاع، دلیر، با دو سه‌تا «عُریان سستِ نیم‌جان».
کسی که مدرک دانشگاهی دارد، چهارتا کتاب خوانده ممکن است بگوید که

«دو سه عریانِ سستِ نیم‌جان»: این بزرگان چه می‌گویند؟ من بلد هستم. پس اَلْپ ارسلان یعنی مرد دلاور، شیردل، شجاع، نام ترکی است. خاره، سنگ خارا است.

این چنین درمانده‌ایم، از کژرَوی‌ست؟
یا ز اخترهاست؟ یا خود جادُوی‌ست؟
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۴۸۳)

سؤالی است البته.

این چنین درمانده‌ایم، از کژرَوی‌ست؟
یا ز اخترهاست؟ یا خود جادُوی‌ست؟
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۴۸۳)

این مردمِ در زنجیر می‌پرسند، این‌چنین که ما هیچ کاری نمی‌توانیم بکنیم از زنجیر خودمان را، این هم که رشوه نمی‌گیرد. خداوند که رشوه نمی‌گیرد. هرچه هم که احسان می‌کنیم و این‌ها، باز هم نمی‌شود. نکند از کژرَوی ما است؟ کژرَوی یعنی از طریق همانیدگی‌ها می‌بینیم، برحسب آن فکرهای همانیده عمل می‌کنیم.

«یا ز اخترهاست؟» در این‌جا البته مولانا می‌گوید «اخترها» یعنی گردش ستارگان یا جادوگری است، ولی شما می‌دانید که اخترها همین همانیدگی‌ها هستند، مولانا می‌خواهد این را بگوید به ما هم حالی می‌کند که این‌همه درمانده هستیم، ما انسان‌ها، به‌خاطر کژرَوی ما است. به‌خاطر این‌که اخترها، ستاره‌ها در مرکز ما هستند، یا جادو شده‌ایم. درست است؟ و بله، از طریق اخترها دیدن ما را جادو می‌کند. پس این بیت خیلی مهم است، این‌چنین درمانده هستیم از کژروی ما است.

کژ رَوی، جَفَّ‌الْقَلَم کژ آیدت
راستی آری، سعادت زایدت
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۳۳)

این لحظه خداوند یا زندگی، زندگی شما را می‌نویسد، حال درون و بیرون شما را می‌نویسد. اگر کژ رَوی، از طریق همانیدگی‌ها ببینی، کژ می‌نویسد، جَفَّ‌الْقَلَم. اگر فضا را باز کنی راستی آری، به سعادت می‌رسی. پس بنابراین بدبختی ما از این اخترهای همانیدگی است و جادو شدیم. می‌خواهد این پیغام را مولانا به ما بگوید.

آیا دسته‌جمعی ما به این بیت باور داریم؟ شما الآن باور دارید که درمانده‌اید در کارتان، از کژروی خودتان است، از اخترهای همانیدگی است و جادو شده‌اید از طریق دیدن برحسب این‌ها. اگر نمی‌دانید، بدانید از این است.

🔟2️⃣7️⃣ ۲۴ 🔟2️⃣7️⃣

Читать полностью…

گنج حضور متن کامل برنامه ها - Ganje Hozour

ولی شما با این ابیات برای خودتان کشف کردید علت این دردهای شما این است که مرکزتان جسم مانده و بعضی آثار این زخم در شما هنوز هست و کار می‌کند.

پس هر کدام از ما که در زنجیر همانیدگی‌ها هستیم، در دام من‌دهنی هستیم و تکان نمی‌توانیم بخوریم، غضبناک هستیم. چیزی که در همهٔ ما هست خشم است، که چه کسی ما را به این روز انداخته؟ خداوند، نه من‌ خودم!

حالا شما فکرتان را عوض می‌کنید. خداوند به شما الآن لبخند می‌زند که انسانی که عقل من را می‌تواند داشته باشد، عقل کل را می‌تواند داشته باشد، ببینید چه‌جوری رفتار می‌کند؟ درد را برای خودش خدا کرده می‌پرستد. ما دردپرست هستیم.

به‌جای من مکان را می‌پرستد، به‌جای من باور را می‌پرستد، به‌جای من زمان را می‌پرستد، بعضی زمان‌ها شاد می‌شود، شیرینی می‌خورد، می‌پرد بالا پایین، بعضی زمان‌ها گریه می‌کند. خب زمان که همیشه این لحظه است، این بشر چرا این کار را می‌کند؟ چرا از ذهنش بیرون نمی‌آید؟ چرا نمی‌فهمد که توی زنجیر هست و تکان نمی‌تواند بخورد؟!

پس همهٔ ما تقریباً غیر از مولانا و بعضی از ما که واقعاً روی خودمان کار می‌کنیم و ناامید نمی‌شویم و به سبب‌سازی نمی‌رویم و نجات پیدا می‌کنیم، بقیه رابطه‌شان این است که ما داریم می‌گوییم.

«تا همی‌خایید هر یک از غضب» شما هم ممکن است غضبناک باشید الآن که خداوند چرا شما را این‌طوری کرده! «بر رسولِ صدق، دندان‌ها و لب»

تا همی‌خایید هر یک از غضب
بر رسولِ صدق، دندان‌ها و لب
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۴۷۵)

پس «بر رسولِ صدق» در این‌جا رسول است، بر رسول صادقی دندان‌ها و لبشان را می‌گزیدند از خشم. «رسول صدق»، می‌بینید اصطلاحاتی به‌کار می‌برد به شما بگوید که منظورش رابطهٔ ما با خداوند است.

و در ضمن طبق تحقیقات استاد کریم زمانی همچو چیزی دیده نشده که در هیچ جنگی پیغمبر یک قومی را، یک دسته‌ای را تماشا کند که با زنجیر می‌بردند. پس بنابراین مولانا این را ساخته که رابطهٔ ما را با خداوند بیان کند.

کما‌ این‌که در این حدیث هم کاملاً مشخص است:

«عَجِبَ رَبُّناٰ (اَوْ عَجِبْتُ) مِنْ قَوْمٍ یُقادُونَ اِلَی الْجَنَّةِ فِی السَّلاسِلِ»
«پروردگارم تعجّب می‌کند (یا من تعجّب می‌کنم) از قومی که با زنجیر به‌سوی بهشت کشانده می‌شوند.»
🌴(حدیث)

چرا ما در زنجیر همانیدگی‌ها هستیم؟ تا به سوها برویم، سوها به ما درد بدهند، بفهمیم که از جهان ما درد قرض می‌کنیم، دیگر درد قرض نکنیم، ارزش هم قرض نکنیم، برگردیم فضا را باز کنیم و به او زنده بشویم. درست است؟

زَهره نه با آن غضب، که دَم زنند
زآن‌که در زنجیرِ قهرِ دَه‌ مَن‌اند
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۴۷۶)

زَهره: جرأت
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖

می‌کشانَدشْان مُوَکَّل سویِ شهر
می‌بَرَد از کافرستانْشان به قهر
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۴۷۷)

موکّل: مأمور
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖

نه فِدایی می‌ستاند، نه زری
نه شفاعت می‌رسد از سَروَری
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۴۷۸)

فِدایی: فِدیه، مالی که در قبال آزاد شدن کسی پرداخت می‌شود.
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖

پس زَهره: جرأت. موکّل: مأمور. فِدایی: فِدیه، مالی که در قبال آزاد شدن کسی پرداخت می‌شود.

درست است؟ پس مشخص شد ما همه در زنجیر همانیدگی‌ها هستیم. ما را با کُتَک و درد می‌کشاند خداوند به فضای یکتایی، برای این‌که به زبان خوش ما فضاگشا نیستیم، از عقل من‌ذهنی‌مان دست برنمی‌داریم، این‌همه صدمه می‌خوریم، می‌گوییم او دارد می‌زند و نمی‌دانیم چرا؟!

پس جرئت نداریم با آن غضبی که داریم حرفی بزنیم، چون اگر حرف بزنیم، دوباره ضربت می‌آید. با من‌ذهنی‌مان باید حرف بزنیم، هرچه حرف بزنیم درد بیشتر می‌شود. برای این‌که «در زنجیرِ قهرِ دَه‌ مَن‌اند»، در زنجیر قهر ناموس هستیم. مردم حرف می‌زنند به ما برمی‌خورد. این همان «زنجیرِ قهر» است. آخر این چه زندگی‌ای است؟! حرف مردم به ما برمی‌خورد، عصبانی می‌شویم، واکنش نشان می‌دهیم. ما می‌گوییم همه‌چیز را می‌دانیم، پندار کمال داریم.

🔟2️⃣7️⃣ ۲۲ 🔟2️⃣7️⃣

Читать полностью…

گنج حضور متن کامل برنامه ها - Ganje Hozour

کاملاً واضح است. اراده‌اش در این لحظه این است که شما را به خودش زنده کند و هر لحظه می‌گوید موجود شو و شما جلویش را می‌گیرید با مقاومت، با قضاوت. شما قضاوت نکنید. اگر شما قضاوت نکنید و این یک سبک زندگی است. می‌دانید؟ شما تا به حال گفتید مثلاً این نمی‌فهمد، این شبیه فلان است، آن یکی شبیه فلان است، بگذار زمین، قضاوت نکن. اصلاً مثل این‌که به شما مربوط نیست، شما مسئول درست کردن عالم نیستید. ولی مسئول هستید که جلوی خداوند را در درست کردن خودتان نگیرید. ببینید چه‌جوری می‌گیرید؟

و عرض کردم شما اگر در این لحظه بگویید که من با سبب‌سازی فکر می‌کنم این معادل فکر قضا است، اسرار قضا است، پس اسرار قضا را با سبب‌سازی می‌دانم، بدانید که شما دارید خداوند را امتحان می‌کنید و تبدیل به خراب‌کنندهٔ زندگی خودتان شدید. یعنی از حالا به بعد دیگر خراب‌کنندهْ زندگی خودتان، تمام جنبه‌های زندگی خودتان، روابطتان با مردم، با خانواده، با بدنتان، با کارتان خواهید شد. این سه بیت را می‌خوانم:

وسوسهٔ این امتحان چون آمدت
بختِ بد دان کآمد و گردن زدت
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ٣۸۴)

چون چنین وسواس دیدی، زود زود
با خدا گَرد و، درآ اندر سجود
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ٣۸۵)

سجده‌گه را تَر کُن از اشکِ روان
کِای خدا، تو وارَهانَم زین گمان
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ٣۸۶)

پس وسوسهٔ این فکر اگر در درون شما بالا می‌آید، که شامل همهٔ حرف‌هایی شد که تا حالا زدیم. مثلاً شما می‌روید به گذشته، حواستان را می‌دهید به دیگران، هی قضاوت می‌کنید، مقاومت می‌کنید، هی چیز‌های آفل را می‌‌گذارید مرکزتان. این‌ها دانه‌های شهوتی هستند، این‌ها نیروی جاذبه دارند. شما یک دانهٔ شهوتی را می‌آورید مرکزتان، نیروی جاذبه دارد جذب می‌شوید به‌سوی آن. چندتا دانهٔ شهوتی کافی است که نگذارد شما بروید. شما دائماً انرژی زندهٔ زندگی‌تان را تلف می‌کنید.

هر کدام از این همانیدگی‌ها و نقطه‌چین‌ها درست مثل یک سوراخی است خونِ آدم از آن سوراخ‌ها می‌رود بیرون، انرژی زندهٔ زندگی نَشت می‌کند به بیرون، خونی نمی‌ماند. اگر شما این بدن را پنجاه‌‌تا سوراخ کنید همین‌طوری باز باشد خونش می‌رود دیگر، چیزی نمی‌ماند پس از مدتی آدم می‌میرد. ما هم آن‌طوری شدیم.

وسوسهٔ امتحان خداوند که فکر من در این لحظه بهتر از خداوند است، برای همین شما ادامه می‌دهید سبب‌سازی را. اگر عقل جزوی شما بهتر از خداوند نیست پس چرا ادامه می‌دهید؟ پس به‌نظر شما مهم‌تر از فکر خداوند است که شما فکرهای من‌ذهنی‌تان را گرفتید و اسرار قضا را رها کردید. ولی بدانید «بختِ بد» آمده گردن تو را می‌خواهد بزند.

اگر این وسواس، این علاقه، این کشش را در خودتان دیدید تند‌‌تند برگرد به خدا. «با خدا گرد»، یعنی فضا را باز کن به او برگرد. «با» یعنی به. «درآ اندر سجود» تسلیم شو، فضا را باز کن، شکسته شو، بگو نمی‌دانم و بگذار این انرژی بیاید از شما رد بشود. و شروع کن به نالهٔ خوب، گریهٔ خوب، لطیف شدن که ای خدا از این گمان بد که من فکر می‌کنم بهتر از تو فکر می‌کنم، مقاومت می‌کنم، قضاوت می‌کنم و از اسرار قضا بی‌خبر می‌روم و ضربه می‌خورم، تو از این گمان، از این پندار، از این فکرها‌ی بی‌خود که در ذهنم می‌کنم «وارهان»، و او هم وامی‌رهاند الآن دیگر.

آن زمان کِت امتحان مطلوب شد
مسجدِ دینِ تو پُرخَرّوب شد
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ٣۸۷)

کِت: که تو را
خَرّوب: بسیار تخریب‌کننده، گیاهِ خَرنُوب که بوته‌ای بیابانی و مرتفع و خاردار است و در هر بنایی برویَد آن را ویران می‌کند. در این جا نماد من‌ذهنی است.
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖

هر موقع که شما خداوند را امتحان می‌کنید، یعنی فکر خودتان را می‌گیرید اسرار قضا را رها می‌کنید، بدانید که مسجد دین تو پر از خراب‌کننده شد. یعنی این فضای درون شما پر از، عمل کردن برحسب هر همانیدگی یک خرابکاری است. پس ما خراب‌کنندهٔ زندگی خودمان، خودمان هستیم.

خرّوب را شما بسیار تخریب‌‌کننده معنی کنید حالا، درست است که اسم یک گیاه است. ولی بدانید که این درواقع در حد خدا است که هر لحظه ما را امتحان کند ببیند ما فضا را باز می‌کنیم یا می‌بندیم.

آن، خدا را می‌رسد کاو امتحان
پیش آرَد هر دَمی با بندگان
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۶١)

و این هر لحظه صورت می‌گیرد. هر لحظه خداوند می‌خواهد ببیند شما فضا را باز می‌کنید یا با آن الگو‌ها فضا را می‌بندید. شما «رحمت اندر رحمت» را می‌گیرید یا رد می‌کنید. پس این وظیفهٔ خدا است یا در حد خدا است که ما را امتحان کند هر لحظه که ببیند که ما فضا را باز می‌کنیم یا می‌بندیم. شما فکرهای خودتان را، من‌ذهنی خودتان را پیش نکشید و او را امتحان کنید و خرّوب نشوید. یک سؤال کنید، آیا من خراب‌کنندهٔ زندگی خودم خودم هستم؟ چه‌جوری به خودم لطمه می‌زنم؟

🔟2️⃣7️⃣ ۲۰ 🔟2️⃣7️⃣

Читать полностью…

گنج حضور متن کامل برنامه ها - Ganje Hozour

وقتی شما می‌روید این سوها دنبال زندگی و شادی، دارید درد قرض می‌کنید از جهان. خب نرو خب! از هیچ سو امیدوار نیستم و آن کَرَم یعنی خداوند به من می‌گوید «لا تَیْأَسُوا»، ناامید نشو. دائماً شاه ما، خاقان ما، عروسی راه انداخته لحظه‌به‌لحظه خداوند، و گوش ما را می‌کشد، بعضی موقع‌ها با تنبیه، که حواست به من باشد امیدوار باش، ناامید نشو.

بله این‌ها را هم می‌دانید دیگر، «لا تَیْأَسُوا» یعنی ناامید نشو. باز هم آیۀ قرآن است. طُو یعنی طُویِ ترکی به‌معنیِ مهمانی، عروسی. لا تَقْنَطُوا: ناامید و مأیوس نشوید. دوباره:

«... وَلَا تَيْأَسُوا مِنْ رَوْحِ اللَّهِ ۖ إِنَّهُ لَا يَيْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْكَافِرُونَ.»
«... و از رحمت خدا مأيوس مشَويد، زيرا تنها كافران از رحمت خدا مأيوس مى‌شوند.»
🌴(قرآن کریم، سورهٔ یوسف (۱۲)، آیهٔ ۸۷)

این هم آیه‌ای است برای «لا تَیْأَسُوا». دیگر شما می‌دانید که نباید ناامید بشوید.

گرچه ما زین ناامیدی در گَویم
چون صلا زد، دست‌اندازان رَویم
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۷۴۳)

گَو: گودال
صَلا: دعوتِ عمومی
دست‌اندازان: در حالِ دست‌افشانی، رقص‌کنان
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖

دست‌ اندازیم چون اسپانِ سیس
در دویدن سویِ مَرعایِ اَنیس
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۷۴۴)

سیس: اسب چابک و تیزتک
مَرعیٰ: چراگاه
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖

درست است؟

گَو: گودال. صَلا: دعوتِ عمومی. دست‌اندازان: در حالِ دست‌افشانی، رقص‌کنان. سیس: اسب چابک. مَرعیٰ: چراگاه. اَنیس: مونس، همدم، یار، همان فضای یکتایی است. مَرعیٰ هم جایی که همان فضای یکتایی است در این‌جا.

اگر شما به سوها رفتید و ناامید شدید، الآن دیگر بدانید که چون سوها رفته‌اید و از سوها با سبب‌سازی زندگی خواستید ناامید شدید. ناامید نشوید، او ما را صدا زده. تمام انسان‌ها را گفته بیایید، پس رقص‌کنان باید برویم. هر چیزی که جلوی ما را گرفته، هر الگویی آن را بیندازید، رقص‌کنان و شادی‌کنان بروید‌. مثل اسبان چابک رقص‌کنان به‌سوی چراگاه که با آن اُنس داشتیم می‌رویم یعنی پیش خداوند.

این با فضاگشایی، با فضاگشایی، با فضاگشایی است، یعنی شادی‌کنان، دست‌افشان مانند اسبان تیزتک، تیزرو هرچه بیشتر فضاگشایی کنیم تندتر می‌رویم، در دویدن سوی چراگاه مونس ما، چراگاهی که به آن عادت داشتیم، فضای یکتایی که الآن باز می‌شود. پس ناامید نمی‌شویم.

اما اجازه بدهید، ما می‌گوییم «قضا و کُن‌فَکان»، روی این صفحه نوشته شده که می‌دانید قضا و کُن‌فَکان، قضا یعنی قضاوت خداوند، اگر بخواهیم خیلی ساده بگوییم، کُن‌فَکان یعنی او می‌گوید و می‌شود، او می‌گوید بشو و می‌شود.

پس در این لحظه شما می‌خواهید خداوند با عقل کل تصمیم بگیرد و قضاوت کند یا شما با من‌ذهنی می‌خواهید قضاوت کنید؟

این را بزرگ هم بکنم شما ببینید کجاها هست قضا و کن‌فکان. هر کسی علاقه‌مند است می‌تواند برود پیدا بکند. این‌ها هم فهرستشان است.

فهرست قضا و کُنْ‌ فَکان در قرآن:
سورهٔ بقره آیهٔ ١١٧،
سورهٔ آل عمران آیهٔ ۴٧،
سورهٔ آل عمران آیهٔ ۵٩،
سورهٔ انعام آیهٔ ٧٣،
سورهٔ نحل آیهٔ ۴٠،
سورهٔ مريم آیهٔ ٣۵،
سورهٔ ياسين آیهٔ ٨٢،
سورهٔ غافر آیهٔ ۶٨

پس عرض کردم قضا یعنی قضاوت خداوند، فکر خداوند در این لحظه در مقابل قضاوت ما، قرار شد شما قضاوت نکنید تا او قضاوت کند. قرار شد شما با سبب‌سازی یک چیزی را به عمل نیاورید و او بگوید بشو و می‌شود، بشو و می‌شود همین‌طور که گل سرخ را باز می‌کند.

ولی بعضی از این‌ها را به شما نشان می‌دهم. توجه می‌کنید؟ پس فقط می‌خواهم بدانید که این اسرار قضا و کُن‌فَکان که مولانا مرتب تکرار می‌کند چقدر مهم است و از کجاها آمده. لیست کاملش هم نوشته‌ام آن‌جا ولی چندتایش را برایتان می‌خوانم ببینید چقدر مربوط‌ است به تبدیل ما.

🔟2️⃣7️⃣ ۱۸ 🔟2️⃣7️⃣

Читать полностью…

گنج حضور متن کامل برنامه ها - Ganje Hozour

لیک برخوان از زبانِ فعل نیز
که زبانِ قول سُست است، ای عزیز
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۰۴۴)

پس «ساحرات» یعنی هر من‌ذهنی یک ساحر است، سِحر‌کننده است، در گرهِ من‌ذهنی می‌دمد و ناظر شما است و شما را سِحر می‌کند که شما هم از طریق همانیدگی‌ها ببینید، و وجود ذهنی داشته باشید، «می‌دمند». پس فضا را باز کن به آن‌جا پناه ببر، «قُلْ اَعُوذَت خواند باید، کِای اَحَد»، باید پناه ببری به خداوند با فضاگشایی که ای خداوند یکتا، «هین ز نَفّاثات، افغان»، من فغان می‌کنم از دمندگان به این گره‌ها، از نَفّاثات، از بسیاردمنده‌ها به گره‌ها، اما باید عمل کنم! «لیک برخوان از زبانِ فعل نیز»، «که زبانِ قول» یعنی حرف نزن فقط که می‌دانم و این‌ها. پس یکی از آن‌ها این است که دَم‌به‌دَم بخوان «لاتَقْنَطُوا». و این اشعار را می‌خوانم، من امیدوارم این‌ها را هر روز شما بخوانید.

انبیا گفتند: نومیدی بَد است
فضل و رحمت‌هایِ باری بی‌حد است
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۹۲۲)

باری: باری‌تعالیٰ، آفریدگار، خداوند
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖

از چنین مُحسِن نشاید‌ ناامید
دست در فِتراکِ این رحمت‌ زنید
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۹۲۳)

فِتراک: تسمه و دَوالی که از پس و پیش زینِ اسب می‌آویزند و با آن چیزی به تَرک می‌بندند.
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖

ای بسا کارا، که اوّل صَعْب گشت
بعد از آن بگشاده شد، سختی گذشت
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۹۲۴)

صَعب: دشوار، مشکل
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖

«صَعب» یعنی سخت. «فِتراک» همان تسمه و دَوالی که از پس و پیش زینِ اسب می‌آویزند و با آن چیزی به تَرک می‌بندند. صَعب یعنی دشوار. درست است؟ پیغمبران گفتند نومیدی بد است و فضل و رحمت‌های «باری» یعنی خداوند بیش از اندازه است، یعنی با سبب‌سازی و من‌ذهنی با محدودیت ذهن نمی‌توانیم حدس بزنیم. از این نیکوکار یعنی خداوند و قضا، عقل کل ناامید نباید شد، باید سوار بُراق یعنی هشیاری روی هشیاری منطبق بشود، سوار براق بشوی بگیری، سوار اسب بشوی این تسمه را بگیری محکم که نیفتی.

و چه‌بسا کارها که همین فضاگشایی باشد، اول سخت است، ولی چون خداوند می‌خواهد شما فضا را باز کنید، پس از یک مدتی اگر شما دخالت نکنید، گشاده می‌شود و سختی هم می‌گذرد. پس ناامید نباید شد. اگر ناامید شدید، باز هم برمی‌گردید به خودتان می‌گویید چه اشتباهاتی کردم؟ عوارض این زخم و مرض در من چه هست که الآن فعال است و نمی‌گذارد من پیشرفت کنم؟

گر شود صد ساله آن خامِ تُرُش
طفل و غوره‌ست او بَرِ هر تیزْهُش
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۷۳۷)

گرچه باشد مو و ریشِ او سپید
هم در آن طفلیِّ خوف است و امید
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۷۳۸)

که رسم؟ یا نارسیده مانده‌ام؟
ای عجب با من کند کَرْم آن کَرَم؟
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۷۳۹)

کَرْم: درخت انگور، تاک
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖

پس «کَرْم» یعنی درخت انگور و تاک. «آن کَرَم» یعنی بخشش. توجه می‌کنید می‌گوید که خام و تُرُش همین من‌ذهنی است، صد سال هم داشته باشد، طفل و غوره است پیش مولانا، آدمی که هوشش تیز است، پیش کسی که به عشق زنده شده. اگر ریش و مویش هم سفید شده باشد، هشتاد سالَش هم باشد، من‌ذهنی داشته باشد، هنوز در طفلی هست، و در ترس و امید هست.

ترس و امید دوییِ من‌ذهنی است. می‌ترسم این چیزها را به‌دست نیاورم، می‌ترسم به خدا زنده بشوم. حالا امیدوارم به خدا زنده بشوم، برای این‌که ما داریم دیگر الآن شعر مولانا می‌خوانیم. توجه کنید که امید و ترس در ذهن وجود دارد و دوییِ ذهن است، برای همین می‌گوید: «هم در آن طفلیِّ خوف است و امید». شما از ترس و امید من‌ذهنی باید بپرید بیرون. یک ترس و امید دیگر وجود دارد که ترس و امید باغبان است. باغبان اصلاً شک ندارد که این درخت سیب را می‌کارد، این رشد نکند سیب نیاورد، و این توکل شما است که فضا را باز می‌کنید خودتان را می‌سپارید.

پس ما یک ترس و امید در فضای گشوده‌شده داریم، یک ترس و امید در ذهن داریم که آن که در ذهن هست به درد نمی‌خورد. ولی آن که فضا را باز می‌کنید، دائماً توکل دارید که این کار می‌کند، ترس هم تبدیل به پرهیز می‌شود، پرهیز از همین چیزهایی که الآن می‌گوییم ما، پرهیز از ناامیدی، پرهیز از رفتن به گذشته، پرهیز از قضاوت، تمرکز روی دیگران، پرهیز از سبب‌سازی، پرهیز از ایجاد درد جدید، پرهیز از انتظار داشتن و توقع داشتن از دیگران. درست است؟ «گفت پیغمبر»، آن همیشه می‌خوانید.

🔟2️⃣7️⃣ ۱۶ 🔟2️⃣7️⃣

Читать полностью…

گنج حضور متن کامل برنامه ها - Ganje Hozour

برنامه شماره ۱۰۲۷ گنج حضور
فایل صوتی - بخش‌ دوم

/channel/GanjeHozourMessages

Читать полностью…

گنج حضور متن کامل برنامه ها - Ganje Hozour

💠💠💠پایان بخش اول💠💠💠

Читать полностью…

گنج حضور متن کامل برنامه ها - Ganje Hozour

برای انتخاب برنامه روی لینک‌های آبی زیر کلیک کنید.

❇️ برنامهٔ شمارهٔ ۱۰۲۶

🔹 برنامهٔ شمارهٔ ۱۰۲۵

🔹 برنامهٔ شمارهٔ ۱۰۲۴

🔹 برنامهٔ شمارهٔ ۱۰۲۳

🔹 برنامه شماره ۱۰۲۲

🔹 برنامهٔ شمارهٔ ۱۰۲۱

🔻🔻🔻🔻🔻

🌺 برنامه‌های شماره ۱۰۱۱ الی ۱۰۲۰

🌺 برنامه‌های شماره ۱۰۰۱ الی ۱۰۱۰

➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖

🌺 برنامه‌های شماره ۹۰۱ الی ۱۰۰۰

🌺 برنامه‌های شماره ۸۰۱ الی ۹۰۰

🌺 برنامه‌های شماره ۷۰۲ الی ۸۰۰

🌺 برنامه‌های شماره ۶۰۰ الی ۷۰۱

🌺 برنامه‌های شماره ۵۰۰ الی ۶۰۰

🌺 برنامه‌های شماره ۱۰۰ الی ۵۰۰

🔹🔹🔹

Читать полностью…

گنج حضور متن کامل برنامه ها - Ganje Hozour

فایل PDF متن کامل پیغام‌های تلفنی برنامه ۳-۱۰۲۶ (روزهای جمعه)

Читать полностью…

گنج حضور متن کامل برنامه ها - Ganje Hozour

فایل‌ PDF متن کامل برنامه ۱۰۲۶ با لینک ابیات و آیات به فایل اصلی صوتی در سایت گنج حضور
WWW.PARVIZSHAHBAZI.COM

Читать полностью…

گنج حضور متن کامل برنامه ها - Ganje Hozour

«قصهٔ ‌فرزندان عُزَیْر علیه‌السّلام که از پدر احوال پدر می‌پرسیدند، می‌گفت: آری دیدمش، می‌آید. بعضی ‌شناختندش، بیهوش ‌شدند بعضی نشناختند، می‌گفتند: خود مژده‌ داد، این بیهوش شدن ‌چیست؟»
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۲۷۱)

حالا این تیتر به شما می‌گوید که شما واقعاً این لحظه می‌خواهید به زندگی زنده بشوید یا رفتید در ذهن فکر می‌کنید در آینده رخ خواهد داد این یکی شدن با خداوند، این عشق، این فضای‌گشوده شده به‌طور کامل، اصلاً اولین فضاگشایی؟ اولین فضاگشایی آیا در این لحظه صورت می‌گیرد یا در آینده؟ توجه می‌کنید؟ تمام این موانعی که، اشکالاتی که امروز صحبت کرده‌ایم آن‌ها اشاره می‌کنند به آینده و کسی که در زمانِ روانشناختی است، من‌ذهنی دارد، این‌که در آینده اتفاق خواهد افتاد این خبرِ خوش را مبارک می‌داند و به آن قانع می‌شود.

این نشان می‌دهد که توجه کنید این کسانی که در زنجیر می‌روند و خداوند به آن‌ها لبخند می‌زند و کسانی که نمی‌دانند یک عقل کل باید انسان‌ها را هم اداره کند مثل بقیهٔ چیزها، با عقلِ من‌‌ذهنی‌شان خودشان را اداره می‌کنند و به آن قانع هستند، این‌ها در وَهم هستند و این‌که در آینده اتفاق خواهد افتاد آن‌ها را خوشحال می‌کند. شما را نباید بکند. شما از وهم بپرید بیرون. و این‌ها می‌گویند که بیهوش شدن، بیهوش شدن یعنی به هوشِ زندگی در آن در این لحظه درآمدن یعنی چه؟ گفت که می‌آید دیگر!

پدر در این‌جا باز هم نمادِ زندگی است. و الٓان خواهیم خواند «رهگذر». رهگذر این لحظه است و پدر دائماً آن‌جا هست یعنی خداوند. یکی می‌شناسد به او زنده می‌شود. یکی نمی‌شناسد می‌رود به ذهن و می‌خواهد در آینده به او زنده بشود، این در وهم است. شما نباید در وهم باشید. درست است؟

اگر در وهم بیفتید، می‌روید توی دستهٔ کسانی که با زنجیر به‌زور می‌کِشند به بهشت، از دهِ ذهن به بهشتِ فضای‌ گشوده‌شده. برایتان می‌خوانم.

همچو پو‌رانِ عُزَ‌یْر اند‌‌ر گذ‌ر
آمده پُرسان ز احو‌الِ پد‌ر
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۲۷۱)

گشته ایشان پیر و باباشان جو‌ان
پس پد‌رْشان پیش آمد ناگها‌ن
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۲۷۲)

پس بپرسید‌ند از او کای رهگذ‌ر
از عُزَیْرِ ما عجب دار‌ی خبر؟
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۲۷۳)

تمثیل این است. مانند فرزندان عُزَیر در گذر، درست مثل این‌که یک جایی است که مردم از آن‌جا می‌گذرند و این‌ها آن‌جا نشستند می‌پرسند که ای رهگذر از پدرِ ما عُزَیر خبر داری؟ پس هر لحظه یا این لحظه که شما می‌پرسید، خودِ عُزَیر است یعنی خودِ خداوند را می‌پرسید در این لحظه. این ‌لحظه اتفاقِ این لحظه است، یکی هم این لحظه است. این لحظه خودِ خداوند است.

شما می‌پرسید برای این‌که در ذهن هستید. می‌پرسید، از خداوند می‌پرسید، هر لحظه از آن‌جا می‌گذرد، که از خداوند خبر داری؟ شما چون با وَهم درک می‌کنید، می‌گوید آری خواهد آمد، شما خوشحال می‌شوید.

یکی‌ دیگر یک‌دفعه متوجه می‌شود که اِ اِ اِ از کسی که پرسید، خودِ زندگی بوده. خودِ زندگی جواب می‌دهد. خودش هم از جنس زندگی است بیهوش می‌شود. بیهوش می‌شود یعنی هوشِ من‌ذهنی می‌رود، به هوشِ خداوند به عقلِ کل زنده می‌شود.

«همچو پو‌رانِ عُزَ‌یر اند‌‌ر گذ‌ر»، گذر یعنی این لحظه، «آمده پُرسان ز احو‌الِ پد‌ر» یعنی ما فرزندان هستیم، تمامِ انسان‌ها، از احوال پدرمان که خود زندگی است خداوند است می‌پرسیم.

«گشته ایشان پیر» یعنی ما پیر شده‌ایم برای این‌که در ذهن هستیم و جسم را می‌بینیم. آقا ما جوان بودیم الآن هشتاد سالمان است. اما بابا که خداوند است همیشه جوان است. ما هم به‌عنوانِ بابا همیشه جوان هستیم. پس ناگها‌ن پد‌رشان پیش آمد.

«پس بپرسید‌ند از او» یعنی همهٔ ما که فرزندانِ او هستیم از او می‌پرسیم ای رهگذر که همیشه از آن‌جا می‌گذری، از عُزَیرِ ما خبر داری، عجب؟ یعنی چیزی می‌دانی؟ کِی خواهد آمد؟ می‌شناسی پدرمان را؟ ما از خداوند می‌پرسیم خداوند را می‌شناسی؟ وقتی جواب می‌دهد ترجمه می‌کنیم به ذهن. حالا دو جور ترجمه است.


🔟2️⃣7️⃣ ۳۰ 🔟2️⃣7️⃣

Читать полностью…

گنج حضور متن کامل برنامه ها - Ganje Hozour

برنامه شماره ۱۰۲۷ گنج حضور
فایل صوتی - بخش‌ سوم

/channel/GanjeHozourMessages

Читать полностью…

گنج حضور متن کامل برنامه ها - Ganje Hozour

💠💠💠پایان بخش دوم💠💠💠

Читать полностью…

گنج حضور متن کامل برنامه ها - Ganje Hozour

پس شما خاموش باشید، اَنْصِتوا
تا زبان‌ْتان من شَوَم در گفت‌وگو
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۶۹۲)

اَنْصِتوا: خاموش باشید.
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖

اگر هرچه که خداوند می‌گوید شما هم همان را می‌گویید، پس شما «اَهلِ قُل» هستید، بابای شما است. اما «چون کسی با عقل کل، کُفران فزود»، ما که در زنجیر هستیم برای این‌که نمی‌گذاریم عقل کل ما را اداره بکند، می‌گوییم با عقل من‌ذهنی‌مان می‌خواهیم خودمان را اداره کنیم، و این کفران است، قدرش را ندانستن است. چطور یک عقلی که تمام عالم را اداره می‌کند می‌خواهد الآن شما را اداره کند، شما نمی‌گذارید، قدرش را نمی‌دانید؟ این ناشکری است، کفر است، کفران است. کفران در این‌جا یعنی قدر یک چیزی را ندانستن.

چطور شما می‌توانید فضا را باز کنید عقل کل شما را اداره کند، بعد آن موقع با عقل ناقص من‌ذهنی، خودتان را فلج کنید و به خودتان ضرر بزنید، از بین ببرید خودتان را؟ این کفران نیست که شما یک عقل بی‌نهایت را بگذارید، با یک عقل جزوی خودتان را اداره کنید؟ بعد همه‌جا را هم خراب کنید.

«چون کسی با عقل کل، کُفران فزود» که ما می‌بینیم از وقتی که می‌آییم به این جهان، به‌تدریج که همانیدگی‌ها را زیاد می‌کنیم، کفران را اضافه می‌کنیم. هیچ پدر و مادری به فرزندش نمی‌گوید که تو کفران را اضافه نکن، تا دوازده‌سالگی با عقل من‌ذهنی خودت را اداره کردی، بعد از این باید فضا را باز کنی، از عقل کل استفاده کنی. هیچ‌کس نگفته‌.

هر کسی که «با عقل کل، کفران فزود» صورت کل هم، یعنی هر چیزی که در این جهان هست، «پیش او هم سگ نمود»، نه سگ‌های فعلی که کوچولو و زیبا هستند مردم بغل می‌کنند، نه. سگ‌های قدیم توی دهات و این‌ها حمله می‌کردند به همه، درنده بودند، وحشتناک بودند، همه عوعو می‌کردند و حمله می‌کردند، آن را می‌گوید.

پس هر چیزی که ذهن نشان می‌دهد شما را می‌خواهد گاز بگیرد. به شما می‌گوید صلح کن با این پدر با فضاگشایی. سرکشی و نافرمانی را بگذار کنار تا این «آب و گل»، هرچه که ذهن نشان می‌دهد، مثل «فرش زَر» باشد. «فرش زَر» یعنی عالی، شما زندگی جلویتان که ذهن باز می‌کند، این جهان پدیده‌ها همه زیبا و خردمندانه، بدون درد باشد.

پس قیامت، نقدِ حالِ تو بُوَ‌د
پیشِ تو، چرخ و زمین مُبْدَل شو‌د
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۲۶۲)

مُبْدَل: عوض‌‌شده، تبدیل‌شده
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖

من که صُلحم دایماً با این پد‌ر
این جهان چو‌ن جنّت اَستم در نظر
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۲۶۳)

جنّت: بهشت
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖

هر زمان، نو صو‌ر‌‌تی و نو جمال
تا ز نو دیدن فر‌و میر‌د ملال
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۲۶۴)

ملال: دلتنگی، افسردگی، رنج ‌و ‌اندوه
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖

درست است؟ مُبْدَل یعنی تبدیل‌شده. جنت: بهشت. مَلال: دلتنگی، افسردگی، رنج و اندوه. پس قیامت همین لحظه است که شما نافرمانی را می‌گذارید کنار، مقاومت را می‌گذارید کنار، ستیزه را می‌گذارید کنار، فضا باز می‌شود.

«پس قیامت»، حال تو نقداً در این لحظه از زندگی می‌آید، حال زندگی است، حال من‌ذهنی نیست دیگر. پس قیامت در این لحظه با فضاگشایی در شما اتفاق می‌افتد، باید این لحظه را بچسبی. و پیش چشمان تو، پیش چشمان عدم تو، این زمین یعنی ذهن تو که همانیدگی داشت، پر از درد بود، این‌ها را تخلیه می‌کنی، ساده می‌شود و چرخ آسمان هم گشوده می‌شود. هِی آسمان گشوده می‌شود، زمین شما، ذهن شما، حتی بدن شما، تمام چیزهای فرمی شما جلوی چشمان شما عوض می‌شود. «پیش تو، چرخ و زمین مُبْدَل شود»، چرخ یعنی آسمان. زمین یعنی فرم شما. نه این آسمان، نه این زمین. زمین شما که می‌شود ذهن شما، این [اشاره به بدن] زمین است، ذهن شما، فکرهای شما زمین است، دردهای شما زمین است، عوض می‌شود، هر دو عوض می‌شود جلوی چشمان شما. پس قیامت است، این لحظه قیامت است.

شما صلح هستید با این پدر؟ مولانا می‌گوید من که با این پدر هر لحظه فضاگشایی می‌کنم، صلح هستم. در ضمن اگر بخواهی صلح کنی با خداوند، اول شما باید دستت را دراز کنید. بعضی‌ها می‌گویند من می‌نشینم تا خداوند دستش را دراز کند. در صلح هم همین است. به‌جای این‌که مثلاً از یکی رنجیده‌ای، الآن پا شوی زنگ بزنی بگویی من می‌خواهم با تو آشتی کنم، می‌گویی من حالا می‌ایستم او زنگ بزند، او بیاید. امروز زنگ نزد، فردا زنگ نزد، یک هفته گذشته هنوز زنگ نزده، چرا زنگ نمی‌زند با من صلح کند؟ بابا پا شو زنگ بزن تو! تو باید دستت را دراز کنی. هر کسی می‌فهمد که صلح چیست، او باید صلح کند، دعوا راه نیندازد، مقاومت نکند.


🔟2️⃣7️⃣ ۲۷ 🔟2️⃣7️⃣

Читать полностью…

گنج حضور متن کامل برنامه ها - Ganje Hozour

بختِ ما را بردَرید آن بختِ او
تختِ ما شد سرنگون از تختِ او
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۴۸۴)

کارِ او از جادویی گر گشت زَفت
جادویی کردیم ما هم، چون نرفت؟
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۴۸۵)

زَفت: درشت و فربه، در این‌جا کنایه از پیش رفتن و درست شدنِ کارها
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖

یک بار دیگر می‌خوانم.

بختِ ما را بردَرید آن بختِ او
تختِ ما شد سرنگون از تختِ او
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۴۸۴)

کارِ او از جادویی گر گشت زَفت
جادویی کردیم ما هم، چون نرفت؟
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۴۸۵)

زَفت: درشت و فربه، در این‌جا کنایه از پیش رفتن و درست شدنِ کارها
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖

بخت ما که از طریق سبب‌سازی باید باز می‌شد، باز نشد. «بخت او» یعنی بختِ خداوند که از طریق اسرار قضا صحبت می‌کند، البته اشاره می‌کند، در سطح داستان حضرت رسول است، می‌گوید بخت ما را بخت او درید.

پس شما می‌بینید بخت خداوند، یعنی بخت اصلی که ما داریم در این فضای گشوده‌شده است. الآن با فضابندی با سبب‌سازی در ذهن می‌خواهیم بخت داشته باشیم، اتفاقات خوب بیفتد، زندگی روی ما به‌زیبایی و بدون درد گشوده بشود. چنین بختی با سبب‌سازی نمی‌شود.

بنابراین بخت او بخت ما را درید. تخت ما که با سبب‌سازی و من‌ذهنی درست کرده بودیم، سرنگون شد. اسرار قضا تخت ما را سرنگون کرد. کار او از جادویی زفت شد. زفت یعنی محکم، بله، درشت، فربه، در این‌جا کنایه از پیش رفتن و درست شدن کارها.

پس کار کسی‌ که به فضاگشایی می‌پردازد آن هم یک جادویی است، ما عدم را می‌گذاریم درواقع یک جور جادویی است، آن پیش می‌رود، ولی جادوگری ما از طریق ریسمان‌های فکر من‌ذهنی، یعنی از طریق من‌ذهنی فکر می‌سازیم، این پیش نمی‌رود، ولی فضا را باز می‌کنیم فکر می‌سازیم، از فضای گشوده‌شده می‌آید، کار پیش می‌رود. «کارِ او از جادویی گر گشت زَفت»، «جادویی کردیم ما هم»، ما هم جادویی کردیم، ما منقبض شدیم، از طریق همانیدگی‌ها دیدیم و جادویی کردیم، این هم جادویی است، سِحر شدیم، چطور مال ما پیش نرفت؟

پس معلوم می‌شود، این جادویی، دیدن برحسب همانیدگی‌ها پیش نمی‌رود، سرنگون می‌شود تختِ ما. ولی فضای گشوده‌شده، آن تخت، پیش می‌رود.

پس بنابراین فهمیدیم یک عقلی است که همهٔ جهان را اداره می‌کند و این قسمت بعدی مربوط به این است، دوباره می‌خوانم. خیلی خب، در این چند بیت مولانا رابطهٔ انسان‌ها یا انسان فعلی را با خداوند بیان کرد. گفت این انسان‌ها بسته شده‌اند به زنجیر، با زنجیر مأمور این‌ها را می‌کشد به‌سوی بهشت، از دِه ذهن به شهر یکتایی، خب این‌ها با درد باید بروند، شما از خودتان سؤال کنید که با درد می‌خواهید بروید، با لگد و مشت، یا نه خودتان به زبان خوش فضا را باز می‌کنید و تمرکز می‌کنید روی خودتان، اشکالاتتان را پیدا می‌کنید، آن الگویی را که شما را اسیر کرده و نمی‌گذارد، فلج می‌کند، پیدا می‌کنید، آن را می‌اندازید و پیشرفت می‌کنید. فضا باز می‌شود.

حالا قسمت بعدی می‌گوید که یک عقل کلی است که همهٔ این جهان را اداره می‌کند، غیر از ما که نمی‌گذاریم، می‌گوییم ما با عقل خودمان می‌خواهیم خودمان را اداره کنیم. درست است؟

پس می‌گوید « بیانِ آن‌که مجموع عالَم، صورتِ عقلِ‌ کُل است.» یعنی این‌که همهٔ عالم، آفرینش، صورت و نقش یک عقلی است که این عقل کُل است یا عقل خداوند است. «چون ‌با عقلِ کُلّ به کَژْرَوی جفا کردی، صور‌تِ عالَم‌ تو‌ ‌را غم فزاید.» یعنی اگر کژ رفتی، به‌اصطلاح آن عقل را عقل خودت نکردی با فضاگشایی و همانیدگی‌ها را در مرکزت گذاشتی، «با عقل کُل به کژرَوی جفا کردی» یعنی به خودت ظلم کردی، به خداوند هم جفا کردی به‌جای وفا. اگر وفا می‌کردی، فضا را باز می‌کردی، از جنس زندگی می‌شدی، عقل کُل می‌آمد به زندگی‌ات. اگر جسم را گذاشتی، جفا کردی، صورتِ عالم یعنی هرچیزی که در عالم هست به تو غم خواهد داد.

«اغلب احوال» یعنی بیشتر اوقات، «چنان‌که دل با پدر بد کردی»، همان‌طور که در خانواده هم اگر با پدر دلت را بد کنی، «صورتِ پدر غم فزاید تو را و نتوانی رویَش را دیدن.» این را تمثیل می‌زند، می‌گوید در خانواده هم اگر با پدر بد کنی، صورتش به تو غم می‌دهد و رویَش نمی‌توانی نگاه کنی، برای این‌که هر موقع نگاه کنی غم به تو می‌آید. «اگرچه پیش از آن نورِ دیده بوده باشد و راحتِ جان.»

🔟2️⃣7️⃣ ۲۵ 🔟2️⃣7️⃣

Читать полностью…

گنج حضور متن کامل برنامه ها - Ganje Hozour

پس مأمور این‌ها را می‌کشد به‌سوی شهر، پس می‌بینید این بیت باز هم روشن می‌کند که رابطهٔ ما را با زندگی نشان می‌دهد. مأمور قضا ما را از دهِ ذهن می‌کشاند به‌سوی شهر یکتایی. ذهن: کافرستان. شهر: فضای یکتایی.

و ما اگر بخواهیم یک چیزی به خداوند بگوییم، بگوییم آقا ما را ول کن دیگر، می‌خواهی پول می‌خواهی؟ طلا می‌خواهی؟ خانه‌‌ام را بدهم؟ نه، باید من‌ذهنی‌ات را بدهی.

نه رشوه می‌گیرد، نه طلا می‌گیرد، نه دلار می‌گیرد، نه هم آدمی مثل مولانا شفاعت می‌کند. چرا؟ برای این‌که این شخص اصلاً معتقد نیست که می‌تواند از بزرگان کمک بگیرد. ما اخیراً فهمیدیم که می‌توانیم از آدم‌هایی مثل مولانا، فردوسی، حافظ و غیره کمک بگیریم. پس شفاعت هم از آن‌ها نمی‌آید برای این‌که ما از آن‌ها کمک نمی‌خواهیم بگیریم.

شما واقعاً از مولانا شفاعت می‌گیرید؟ «شفاعت» هم یعنی می‌دانید کسی که شمع حضورش را روشن کرده و این را روشن نگاه داشته و می‌تواند از طریق ارتعاش شمع یکی دیگر را روشن کند یا قلقلک بدهد، او هم به زندگی ارتعاش کند. این شفاعت هست.

شفاعت این نیست که شما بگویید که خب من با خداوند یک رابطه‌ای دارم، دوست هستیم، شما یک پولی به ما بده ما به او بگوییم شما را ببخشد. این روش‌های من‌درآوردهٔ من‌ذهنی را برای شفاعت ما درست کردیم.

شفاعت یعنی همین زنده شدن به زندگی و ارتعاش به زندگی، همین‌که عرض کردم که شما شمع خودتان را روشن کنید و روشن نگه ‌دارید. بنابراین زندگی را در انسان‌های دیگر شناسایی کنید، همین قانون ناظر جنس منظور را تعیین می‌کند، شفاعت هست.

شما به هر کسی می‌رسید چون از جنس زندگی هستید، زندگی را در او می‌بینید به زندگی ارتعاش می‌کند، دارید شفاعت می‌کنید. شما او را از جنس خداوند می‌کنید، این شفاعت است.

مولانا هم با این بیت‌ها دارد شفاعت می‌کند، برای این‌که ما این‌ها را می‌خوانیم اشکالات خودمان را می‌فهمیم، پرهیز می‌کنیم از این اشکالات و این فضا باز می‌شود، شفاعت است.

پس نه فِدیه می‌گیرد، نه رشوه می‌گیرد، نه هم عدهٔ کثیری از مردم جهان که در زنجیر همانیدگی‌ها هستند و در دام ناموس و پندار کمال هستند کمک نمی‌گیرند از بزرگان، از سروران.

پایین «سروران»، همین سروران را می‌گوید «دو سه عُریان»، دو سه عُریان، مثلاً مولانا یا حافظ و غیره را ما به‌عنوان پادشاه که اصلاً به‌ حساب نمی‌آوریم که از آن‌ها چیزی بپرسیم که ما بلد هستیم دیگر! بلد هستیم؟! ما جهان را به آتش می‌کشیم، ما خراب می‌کنیم، تخریب می‌کنیم. بلد نیستیم. هرچه مقاممان بالا می‌رود این بلد نیستم را بیشتر باید رعایت کنیم.

رحمتِ عالَم همی‌ گویند و او
عالَمی را می‌بُرَد حلق و گلو
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۴۷۹)

این البته در‌ مورد حضرت رسول است، ولی در مورد خداوند هم هست. رحمت عالم خداوند است و آن موقع او ما را به این روز انداخته! این درست است؟ نه، از نظر من‌ذهنی نه، ولی یک کمی درست دقت کنیم می‌بینیم چکار می‌کنیم ما که در زنجیر ده‌منی هستیم، در زنجیر قهر او هستیم؟! این زنجیر قهر، یعنی قهر خداوند، نه این‌که خداوند قهر دارد، ما انتخاب می‌کنیم.

ببینید این مطلب خیلی ساده است. در این لحظه مرکز شما جسم است، عقل من‌ذهنی است، می‌رویم به‌سوی درد، می‌رویم اسیری، زنجیر شدن، افتادن به محدودیت‌های شدید، درد‌های شدید. مرکزتان عدم است، عقل کل، رحمت اندر رحمت، کمک خداوند آزاد می‌شوید، می‌روید به بهشت.

اگر شما لحظه‌به‌لحظه مرکزتان را جسم کنید و از کسی هم کمک نگیرید، می‌گویید می‌خواهم این‌طوری زندگی کنم، باید عواقبش هم متحمل بشوید دیگر. می‌افتید به پندار کمال، هپروت من‌ذهنی، می‌دانم، درد‌های فراوان، آسیب زدن به خودتان، خرّوب شدن، خراب کردن همه‌چیزتان، خودتان خراب می‌کنید.

ما می‌گوییم خداوند رحمت اندر رحمت است، اما گلوی ما را می‌بُرد. ببین چکار می‌کنی که این‌‌طوری می‌شود رحمت اندر رحمت؟!

«وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ.»
«و نفرستاديم تو را، جز آن‌كه مى‌خواستيم به مردم جهان رحمتى ارزانى داريم.»
🌴(قرآن کریم، سورهٔ انبیاء (۲۱)، آیهٔ ۱۰۷)

اشاره می‌کند به این آیه. و این آیه و این صحبت‌ رحمت خداوند در مورد بزرگان هم هست، مولانا رحمت خداوند است. پایین خواهیم خواند که هر کسی داناست رحمت خداوند است. هر کسی که به حضور زنده شده در این جهان، این رحمت خداوند است. شما هم اگر به حضور زنده شدید، شما هم رحمت خداوند خواهید شد.

🔟2️⃣7️⃣ ۲۳ 🔟2️⃣7️⃣

Читать полностью…

گنج حضور متن کامل برنامه ها - Ganje Hozour

یادتان باشد همان اول معکوس‌بینی عقل کاذب را برایتان خواندم. مطمئن باشید که دید من‌ذهنی معکوس‌بین است. یعنی شما کارهایی می‌کنید فکر می‌کنید به خودتان سود می‌رسانید، لطمه دارید می‌زنید. مثلاً ما غیبت می‌کنیم، مردم را کوچک می‌کنیم، پشت سرشان حرف می‌زنیم. فکر می‌کنیم داریم به خودمان خدمت می‌کنیم چون آن‌ها را کوچک می‌کنیم دیگر! دیگر از این واضح‌تر؟ آن‌ها را کوچک کردیم، اسرارشان را فاش کردیم، آبرویشان را بردیم، آمدند پایین ما رفتیم بالا. ما می‌گوییم ما آن خاصیت‌ها را نداریم که او دارد، خب ما را بگیرید او را وِل کنید! شما فکر می‌کنید خدمت کردید؟ یک چند روز دیگر می‌بیند او را گرفتند شما را ول کردند، شما سقوط کردید. از اسرار قضا بی‌خبر هستید.

یکی از خدمت‌ها به خودمان این است که اصلاً به کسی لطمه نزنیم. هر موقع دیدید به یکی می‌خواهید لطمه بزنید، ضرر بزنید، آبروی یکی را ببرید، کسی را کوچک کنید، صرف‌نظر کنید از این. بگویید این معکوس‌بینی ذهن من است، این به ضرر من تمام خواهد شد.

اما، اجازه بدهید من چند‌تا مثنوی برایتان بخوانم. البته قرار شد این انشا را شما بنویسید که، این فضا باز نمی‌شود من چه کار غلطی می‌کنم، حالا اسمش را بگذاریم غلط، که نباید بکنم؟ روی کاغذ بیاورید. اگر می‌خواهید خودشناسی بکنید، این کار را بکنید، ببینید از آن خیر خواهید دید.

اما یک قصه‌ای می‌خوانم که رابطهٔ ما را با خداوند یا زندگی نشان می‌دهد. ما یعنی مردم این جهان را به‌طور کلی، انسان‌ها را با خداوند، و یک ذره توضیح می‌دهم. و یک حدیث هم این‌جا آمده، می‌گوید:

«نظرکردن پیغامبر علیه‌السّلام به اسیران، و تبسّم کردن و گفتن که عَجِبْتُ مِنْ قَوْمٍ یُجَرُّونَ اِلَی الْجَنَّةِ بِالسَّلاسِلِ وَ الْاَغْلالِ.»
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۴۷۳)

«عَجِبَ رَبُّناٰ (اَوْ عَجِبْتُ) مِنْ قَوْمٍ یُقادُونَ اِلَی الْجَنَّةِ فِی السَّلاسِلِ.»
«پروردگارم تعجب می‌کند (یا من تعجب می‌کنم) از قومی که با زنجیر به‌سوی بهشت کشانده می‌شوند.»
🌴(حدیث)

«پروردگارم تعجب می‌کند (یا من تعجب می‌کنم)» از زبان حضرت رسول، «از قومی که با زنجیر به‌سوی بهشت کشانده می‌شوند.»

و می‌گوید که، قصه می‌گوید که حضرت رسول تبسم می‌کرده و یک عده‌ای را زنجیر کرده بودند و می‌بردند. و آن کسانی که با زنجیر می‌رفتند آن‌ها پهلوان بودند و آدم‌های مهمی بودند و زیر زیر غضبناک بودند، ناله می‌کردند و دید خوبی نداشتند. و ایشان می‌گفتند که چرا این‌ها متوجه نیستید که با زنجیر باید این‌ها را به‌سوی بهشت ببرند؟

حالا، شما این را ببرید به رابطهٔ خداوند به مردم جهان که من‌ذهنی دارند و این زنجیر، زنجیرِ همین من‌ذهنی است، همان ضربه است. پس بنابراین ابیاتی که می‌خوانیم رابطهٔ شما و بقیهٔ مردم را با خداوند نشان می‌دهد که خداوند لبخند می‌زند به شما ببین، می‌گوید این‌ها از جنس من هستند، باید من این‌ها را زنجیر کنم به زور با کتک بکشانم بهشت! این‌ها با زبان خوش از ذهن به فضای یکتایی نمی‌خواهند بیایند. پس این چند بیت رابطهٔ شما را با خداوند و این‌که چه‌جوری به شما نگاه می‌کند نشان خواهد داد.

دید پیغمبر یکی جُوقی اسیر
که همی ‌بُردند و، ایشان در نَفیر
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۴۷۳)

جُوق: دسته، گروه
نَفیر: نوعی از آلات موسیقی، ناله و زاری
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖

دیدشان در بند، آن آگاهْ‌ شیر
می‌نظر کردند در وی زیر زیر
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۴۷۴)

تا همی‌خایید هر یک از غضب
بر رسولِ صدق، دندان‌ها و لب
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۴۷۵)

جوق: دسته. نفیر: ناله و زاری در این‌جا، نوعی از آلات موسیقی.

پس ببینید این‌طوری شروع می‌کند مولانا. عرض کردم می‌خواهد رابطهٔ ما را با خداوند و نگاه او را به ما نشان بدهد که ما در زنجیر همانیدگی‌ها هستیم و نمی‌توانیم تکان بخوریم. در زنجیر ناموس هستیم، در زنجیر پندار کمال هستیم. در وضعی هستیم که دائماً به خودمان لطمه می‌زنیم با دید غلط.

پس می‌گوید پیغمبر یک گروهی که اسیر شده بودند، به زنجیر بسته بودند می‌بردند، دید. «دید پیغمبر یکی جُوقی اسیر» «که همی بُردند و، ایشان» یعنی آن دسته، آن‌هایی که در زنجیر بودند ناله می‌کردند.

«دیدشان در بند» یعنی آن‌ها را دید که به زنجیر کشیده شدند «آن آگاهْ شیر» یعنی آن شیر آگاه در این‌جا همان خداوند است، تمثیلش پیغمبر است. «می‌نظر کردند در وی زیر زیر» زیر زیر، یواشکی به او نگاه می‌کردند. ما هم یواشکی به خداوند نگاه می‌کنیم.

و دست می‌خاییم، می‌خایید می‌جوییم و غضبناک هستیم که این چه خدایی است! اگر بود این‌طوری نمی‌شد، چرا ما را به این روز انداخته؟! یعنی دید ابلیس را داریم ما، دید آدم را نداریم. چون ابلیس گفت درحالی‌که مرکزش جسم بود و درد بود و به خودش لطمه می‌زد گفت تقصیر تو است. «رنگ رنگ توست صباغم تویی» درست است؟ گفت علت این دردهایم تو هستی.

🔟2️⃣7️⃣ ۲۱ 🔟2️⃣7️⃣

Читать полностью…

گنج حضور متن کامل برنامه ها - Ganje Hozour

«بَدِيعُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِۖ وَإِذَا قَضَىٰ أَمْرًا فَإِنَّمَا يَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ.»
«آفرينندهٔ آسمان‌ها و زمين است. چون ارادهٔ چيزى كند، مى‌گويد: موجود شو. و آن چيز موجود مى‌شود.»
🌴(قرآن کریم، سورهٔ بقره (٢)، آیۀ ١١٧)

«آفرينندهٔ آسمان‌ها و زمين است». پس آفرینندۀ این فضای گشوده‌شده و زمین جدید ما است. زمین جدید ما، هر چیزی که فرم دارد زمین جدید ما است، زمین است. پس درست‌کننده و آفرینندۀ آسمان درون، آسمان‌ها که می‌گوید برای این‌که هر آسمان می‌آید گشوده می‌شود، یک آسمان دیگر، یک آسمان دیگر، یک آسمان دیگر. این آسمان‌های بالا را نمی‌گوید این‌ها مربوط‌به انسان است.

آفرینندۀ آسمان‌ها و زمین شما است. «چون ارادۀ چیزی کند»، یعنی شما باید بگذارید اراده کند برای این‌که او اراده کند، خداوند اراده کند شما نباید اراده کنید با من‌ذهنی. «می‌گوید: موجود شو، و آن چیز موجود می‌شود»، این همان کُن‌فَکان است یا کُن‌فَیکون است. درست است؟

«إِنَّ مَثَلَ عِيسَىٰ عِنْدَ اللَّهِ كَمَثَلِ آدَمَ ۖ خَلَقَهُ مِنْ تُرَابٍ ثُمَّ قَالَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ.»
«مثَلِ عيسى در نزد خدا، چون مثَل آدم است كه او را از خاک بيافريد و به او گفت: موجود شو. پس موجود شد.»
🌴(قرآن کریم، سورۀ آل‌عمران (۳)، آیۀ ۵۹)

پس عیسی و آدم هر دو به بی‌نهایت و ابدیت خداوند زنده شدند یعنی این آسمان باز شد، چه کسی باز کرد؟ «قضا و کُن‌فَکان.» این‌ها را می‌خوانیم تا شما بیت اول را درست بفهمید.

«می‌شدی غافل ز اسرار قضا»، از اسرار قضا غافل بشوید با من‌ذهنی عمل کنید، کُن‌فَکان دیگر نیست. یعنی دیگر مثل عیسی و آدم نمی‌شوید.

حضرت آدم بارها گفته‌ایم دیگر، گفتیم او فهمید که چیزهای آفل را به مرکزش گذاشته گفت من توبه کردم، معذرت خواست و دیگر چیزهای آفل را نگذاشت مرکزش. درست است؟

گفت آدم که ظَلَمْنا نَفْسَنا
او ز فعل حق نَبُد غافل چو ما
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۴۸۹)

«ولی حضرت آدم گفت: «پروردگارا، ما به خود ستم کردیم.» و او همچون ما از حکمت کار حضرت حق بی‌خبر نبود.»

آدم گفت خدایا ما به خودمان ستم کردیم برای این‌که چیزها را گذاشته‌ایم مرکزمان و فعل حق را نمی‌دانستیم که اگر چیزها را به مرکزمان بگذاریم دچار صدمه می‌شویم و زخم می‌شویم. پس از این دیگر او را گذاشت، فضا را باز کرد.

پس هم عیسی، هم آدم هر دو درواقع به این‌جا رسیدند، به تعریف اصلی انسان که فرم است به‌علاوۀ انکار فرم. شما می‌گویید من بدن دارم ولی من بدنم نیستم. آن‌که می‌گویید من بدنم نیستم این فضای گشوده‌شده است، همین خداوند است و اَلَست شما است همین است.

«كه او را از خاک بيافريد به او گفت: موجود شو و موجود شد.» پس این فضا را او فقط باز می‌کند به شرطی که شما دخالت نکنید و جلویش را نگیرید و مثل عیسی و حضرت آدم فضا باز بشود با کُن‌فَکان. و او هم هر لحظه اراده می‌کند. خداوند هر لحظه اراده می‌کند این فضا را باز بکند و شما نمی‌گذارید. گفتیم موضوع انشا این است من چه‌جوری نمی‌گذارم؟ چکار می‌کنم؟ پیدا کنید. مهم‌ترین چیز است این.

«إِنَّمَا قَوْلُنَا لِشَيْءٍ إِذَا أَرَدْنَاهُ أَنْ نَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ.»
«فرمان ما به هر چيزى كه اراده‌اش را بكنيم، اين است كه می‌گوییم: موجود شو. و موجود مى‌شود.»
🌴(قرآن کریم، سورۀ نحل (۱۶)، آیۀ ۴۰)

درست است؟ سورۀ نحل، آیۀ ۴۰. اگر شما بگذارید و دخالت نکنید، به سبب‌سازی نروید فرمان او یعنی خداوند در این لحظه و اراده‌اش این است که به شما به‌صورت اَلَست می‌گوید موجود شو، فضا باز می‌شود، تبدیل به خداوند می‌شوید. جور دیگر نمی‌شود، با سبب‌سازی نمی‌شود. بیت اول اشاره می‌کند به این‌جور آیه‌ها:

«إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئًا أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ.»
«چون بخواهد چيزى را بيافريند، فرمانش اين است كه مى‌گويد: موجود شو. پس موجود مى‌شود.»
🌴(قرآن کریم، سورۀ یاسین (۳۶)، آیۀ ۸۲)

«چون بخواهد چيزى را بيافريند،» همین‌طور اگر بخواهد فضای درون شما را باز کند، «فرمانش اين است كه مى‌گويد: موجود شو. پس موجود مى‌شود.» درست است؟

«هُوَ الَّذِي يُحْيِي وَيُمِيتُ ۖ فَإِذَا قَضَىٰ أَمْرًا فَإِنَّمَا يَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ.»
«اوست كه زنده مى‌كند و مى‌ميراند. و چون ارادهٔ چيزى كند مى‌گويدش: موجود شو. پس موجود مى‌شود.»
🌴(قرآن کریم، سورۀ غافر (۴۰)، آیۀ ۶۸)

«اوست كه زنده مى‌كند و مى‌ميراند»، یعنی خداوند است که زنده می‌کند شما را و می‌میراند. یعنی اگر چیزها را به مرکزتان بگذارید می‌میرید در ذهن، به قبر می‌افتید، به ذهن می‌افتید. اگر مقاومت نکنید، شما را زنده می‌کند به خودش. «و چون اراده چیزی کند می‌گویدش: موجود شو. پس موجود می‌شود.»

🔟2️⃣7️⃣ ۱۹ 🔟2️⃣7️⃣

Читать полностью…

گنج حضور متن کامل برنامه ها - Ganje Hozour

گفت پیغمبر که جنّت از اِلٰه
گر همی‌خواهی، ز کَس چیزی مخواه
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ٣٣٣)

چون نخواهی، من کفیلم مر تو را
جَنَّتُ الْمَأویٰ و دیدارِ خدا
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۳۴)

جَنَّتُ الْمَأویٰ: یکی از بهشت‌های هشت‌گانه
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖

می‌گوید پیغمبر فرمود که اگر بهشت را می‌خواهی از خدا، از کسی چیزی توقع نداشته باش. توقع یکی از آن‌ها است، خانم‌، آقا، یک عده‌ای اصلاً توقعشان اتوماتیک شده دیگر! توقع اتوماتیک، عدم رضا به‌وجود می‌آورد. بعضی‌ها رضا ندارند. آقا خیلی بد می‌گذرد، خیلی بد است! همه‌چیزش روبه‌راه است، کارش خوب است، جوان است، پیشرفت می‌کند، هوش خوبی دارد، دیگر اصلاً هم زیبا است، هم جوان است، هم سالم است. آقا خیلی بد است اوضاع! وای چکار کنیم؟! این را می‌گویند عدم رضا، توقعات مبهم، رنجش دنبالش می‌آید. توجه می‌کنید؟

گفت پیغمبر که جنّت از اِلٰه
گر همی‌خواهی، ز کَس چیزی مخواه
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ٣٣٣)

چون نخواهی، من کفیلم مر تو را
جَنَّتُ الْمَأویٰ و دیدارِ خدا
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۳۴)

جَنَّتُ الْمَأویٰ: یکی از بهشت‌های هشت‌گانه
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖

فقط خدا را موقعی می‌توانی ببینی که از کسی چیزی نخواهی. شما می‌شود عادت کنید همۀ کارهای خودتان را خودتان بکنید؟ نگذارید کسی برایتان کار کند. آقا بگذار من برایت یک چایی بریزم، نه خودم می‌ریزم. بگذار این لباس‌هایت را بدهم خشک‌شویی، نه خودم می‌دهم. شما را رانندگی بکنم ببرم یک جایی، نه، خودم رانندگی می‌کنم، پیاده می‌روم. توجه می‌کنید؟

توقع وقتی ایجاد می‌شود، دنبالش رنجش می‌آید، دشمنی می‌آید، کینه می‌آید، طلبکاری می‌آید. شما اگر طلبکار باشید امکان ندارد که شما به خداوند زنده بشوید.

«گر شود صد ساله آن خامِ تُرُش»، خامِ تُرُش، کسی که توقع دارد خام است و تُرُش، خامِ عبوس. هر کسی توقع دارد خام است، طفل و غوره است، در کنار مولانا، تیزهُش، کسی که هوشش تیز است. خودش هم مو و ریشش سفید است، ترس و امید من‌‌ذهنی را دارد. «که رسم؟ یا نارسیده مانده‌ام؟» که می‌رسم به خداوند، این فضا باز می‌شود یا نارسیده مانده‌ام؟ خب اگر کسی این‌طوری باشد ناامید خواهد شد.

ای عجب خدایا آن مُو، این غوره دارد می‌گوید، غورۀ روی درخت مُو می‌گوید، مُو که من رویش هستم، یعنی خداوند، که ما رویش نشسته‌ایم به من این کَرَم را خواهد کرد؟ لحظه‌به‌لحظه بله رحمت اندر رحمت است، نمی‌گذاری که، نمی‌گذاری! برای همین این‌ها را می‌خوانم ببینم که شما می‌توانید پیدا کنید چه الگویی در شما هست که نمی‌گذارد.

با چنین ناقابلی و دوری‌ای
بخشد این غورهٔ مرا انگوری‌‌ا‌ی؟
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۷۴۰)

نیستم اومیدوار از هیچ سو
وآن کَرَم می‌گویدم: لا تَیْأَسُوا
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۷۴۱)

لا تَیْأَسُوا: نومید مشوید.
➖➖➖➖➖➖➖➖➖ ➖

دایماً خاقانِ ما کرده‌ست طُو
گوشمان را می‌کشد لا تَقْنَطُوا
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۷۴۲)

طُو: مخفّفِ طُویِ ترکی به‌معنیِ جشن مهمانی
لا تَقْنَطُوا: ناامید و مأیوس نشوید.
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖

دوباره می‌بینید؟ ناامید نشوید. این ابیات را خواهش می‌کنم بخوانید و ناامید نشوید. و شما ناامید خواهید شد. اصلاً من این‌جا بنشینم تا قیامت هم حرف بزنم شما دست از این برنخواهید داشت که با من‌ذهنی‌تان عمل کنید، بنابراین ناامید خواهید شد. وقتی ناامید می‌شوید می‌گویید نمی‌رسم بدانید که زندگی کمک می‌کند شما الگوهایی را فعال می‌کنید که خودتان جلوی خودتان را می‌گیرید و فلج می‌کنید. آن را باید شما پیدا کنید.

با چنین بی‌لیاقتی، ناقابلی و دوری‌ای که من هستم در من‌ذهنی می‌گوییم، آیا این مُو، این خداوند، غورۀ من را انگور خواهد کرد؟ من را به خودش زنده خواهد کرد؟ من را سوار براق می‌کند؟ اگر سوار بشویم بله. چون سوها رفتیم ما، از این‌ سو، از آن سو و همه‌اش درد گرفتیم. هی می‌گوییم سو نرویم از پول زندگی نخواهیم، از همسر زندگی نخواهیم، از فکرِ نمی‌دانم بچۀتان، مقامتان زندگی نخواهید.

🔟2️⃣7️⃣ ۱۷ 🔟2️⃣7️⃣

Читать полностью…

گنج حضور متن کامل برنامه ها - Ganje Hozour

عرض کردم ناامیدی یکی از مواردی است که به بیشترِ ما که می‌خواهیم از مولانا یاد بگیریم و راهمان را پیدا کنیم، روی می‌آورد. و به‌دلیل این‌که ما شعرها را می‌خوانیم فضا را باز می‌کنیم، دوباره فضا را می‌بندیم، با من‌ذهنی کار می‌کنیم، این طول می‌کشد. این بیت را بخوانید برای خودتان چندین بار:

ور کشد آن دیر، هان زنهار تو
وِردِ خود کن دَم به دَم لاتَقْنَطُوا
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۹۱۵)

لا تَقْنَطُوا: ناامید و مأیوس نشوید.
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖

راجع‌به این «لاتَقْنَطُوا» ما خیلی صحبت کردیم و خواندیم و آیه‌اش هم نشان دادیم، الآن هم نشان می‌دهیم، خیلی مهم است که شما این را بدانید و ناامید نشوید، این دیر خواهد کشید. می‌گوید اگر دیر طول بکشد این پیشرفت شما و تبدیل شما، حواست باشد مبادا ناامید بشوی! لحظه‌به‌لحظه ورد خود بخوان بکن این «لاتَقْنَطُوا» را که می‌گوید ناامید نشوید. و دوست دارید آیه‌اش را بخوانید و مطالب دیگری هم در این هست که می‌گوید:

«قُلْ يَا عِبَادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلَىٰ أَنْفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّـهِ ۚ إِنَّ اللَّـهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعًا ۚ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ.»
«بگو: اى بندگان من كه بر زيان خويش اسراف كرده‌ايد، از رحمت خدا مأيوس مشويد. زيرا خدا همهٔ گناهان را مى‌آمرزد. اوست آمرزنده و مهربان.»
🌴(قرآن کریم، سورهٔ زمر (۳۹)، آیهٔ ۵۳)

«بگو: اى بندگان من كه بر زيان خويش اسراف كرده‌ايد»، این دیگر برای شما واضح شده الآن، ما انسان‌ها در ضرر‌ زدن به خودمان با من‌ذهنی دراثر فکر‌ کردن و عمل کردن با همانیدگی‌ها و سبب‌سازی ضرر زده‌ایم و این ضرر بیش از حد بوده‌است. «از رحمت خدا مأيوس مشويد»، همین همین است «لاتَقْنَطُوا». «زيرا خدا همهٔ گناهان را مى‌آمرزد» اگر شما بگذارید، اگر شما دَم‌به‌دَم بلند نشوید که می‌دانم و انکارِ «اسرارِ قَضا» نکنید، عقل خودتان را معیار قرار ندهید، خداوند همۀ آثار این زخم را از شما شفا می‌دهد و برمی‌دارد، «اوست آمرزنده و مهربان.»

پس بنابراین او رحمت اندر رحمت است و می‌خواهد ما را آزاد کند و ما باید بدانیم که چکار می‌کنیم که نمی‌گذاریم خداوند ما را آزاد کند. موضوع انشا این است که من چکار می‌کنم که خداوند که رحمت اندر رحمت است و در غزل هم که می‌گوید در از «عنایت‌هایِ بسیارِ قَضا»، غزل می‌گوید عنایت‌هایِ بسیارِ قَضا. پس لحظه‌به‌لحظه توجه دارد به شما، مهربان است، رحمت می‌خواهد بکند، لطف کند، کمک کند، پس چه شده که شما دائماً غم می‌کِشید؟ پس شما خودتان می‌کنید. حالا پیدا کنید چگونه.

چگونه من جلوی اصلاح خداوند و کمک خداوند را گرفته‌ام؟ درست است؟ و ناامید نشوید. تقریباً می‌توانم بگویم، حالا نگوییم همه، اکثریت ناامید خواهند شد. آن‌هایی که اول شروع می‌کنند با من‌ذهنی کار کردن، همۀ این‌ها حرف‌ها را که می‌زنیم می‌شنوند می‌روند می‌کنند کنترل فکر و سبب‌سازی و انقباض و می‌دانم و معنیِ این این هست و بعد می‌روند دوباره سبب‌سازی و فکر بعد از فکرِ ذهن و این‌ها، آخرسر موفق نمی‌شوند می‌گویند مولانا کار نمی‌کند، ناامید می‌شوند.

خب این بیت مهم است. «ور کشد آن دیر»، اگر طولانی بشود، حتماً خواهد شد طولانی، چرا؟ شما اثر قرین را گفتم در نظر بگیرید. همین سوشال مدیا (رسانهٔ اجتماعی :social Media)، همان کسانی که من‌ذهنی دارند، ناظر جنس منظور را تعیین می‌کند. شما پیش هر من‌ذهنی می‌روید، او می‌خواهد شما را به‌صورت من‌ذهنی ببیند و دارد فشار می‌آورد که شما من‌ذهنی بشوید، شما همان موقع است که باید فضاگشا باشید همیشه. درست است؟ شما امروز هم می‌خوانیم آن سه بیت را که

قُلْ اَعُوذَت خواند باید، کِای اَحَد
هین ز نَفّاثات، افغان وَز عُقَد
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۰۴۲)

«دراین‌صورت باید سورهٔ قُل اَعوذُ را بخوانی و بگویی که ای خداوند یگانه، به فریاد رَس از دست این دمندگان و این گره‌ها.»

قُلْ: بگو.
اَعُوذُ: پناه می‌برم.
نَفّاثات: بسیار دمنده
عُقَد: جمعِ عقده، گره‌ها
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖

می‌دمند اندر گِرِه آن ساحرات
اَلْغیاث، اَلْمُستغاث از بُرد و مات
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۰۴۳)

«آن زنان جادوگر در گره‌های افسون می‌دمند. ای خداوندِ دادرس، به فریادم رَس از غلبهٔ دنیا و مقهور شدنم به ‌دستِ دنیا.»

اَلْغیاث: کمک، یاری، فریاد‌رس
اَلْمُستغاث: فریادرسی، کسی‌ که به فریاد درماندگان رسد.
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖



🔟2️⃣7️⃣ ۱۵ 🔟2️⃣7️⃣

Читать полностью…

گنج حضور متن کامل برنامه ها - Ganje Hozour

برنامه شماره ۱۰۲۷ گنج حضور
فایل تصویری - بخش‌ دوم

/channel/GanjeHozourMessages

Читать полностью…

گنج حضور متن کامل برنامه ها - Ganje Hozour

تیتر
«ناامیدی»

اما توجه کنید «ناامیدی» یکی از مواردی است که اغلبِ ما را فلج می‌کند، نمی‌گذارد جلو برویم و ما ناامید می‌شویم، چرا؟ اصلاً خود غزل همه‌اش را بخوانید، خواهید دید که ما متوجه نمی‌شویم که باید عقل من‌ذهنی‌مان را به‌کار نبریم. عقل من‌ذهنی‌مان را به‌کار می‌بریم، زخم می‌بینیم و موفق نمی‌شویم. وقتی موفق نمی‌شویم، همین اشتباهاتی که گفتیم امروز ها! به‌علاوهٔ اشتباهات دیگر را با من‌ذهنی، با سبب‌سازی می‌کنیم، موفق نمی‌شویم. موفق در چه نمی‌شویم؟ فضا باز نمی‌شود.

شما وصل نمی‌شوید، به عشق نمی‌رسید، می‌گویید نشد دیگر. درست است؟ نشد دیگر، به دلیل این‌که با من‌ذهنی عمل کردی نشد دیگر. درست است؟ واضح است دیگر این، نه؟ خودتان فکر کنید، ما مولانا می‌خوانیم، با من‌ذهنی‌مان فکر می‌کنیم، با من‌ذهنی‌مان می‌فهمیم، با سبب‌سازی فکر می‌کنیم، با سبب‌سازی عمل می‌کنیم، این‌که می‌گوید «ما کمان و تیراَندازش خداست» گوش نمی‌دهیم، شکسته نمی‌شویم، عقل خودمان را عقل می‌دانیم، در‌نتیجه فکر و عمل می‌کنیم، فکر می‌کنیم مولانا را فهمیدیم، گاهی‌ اوقات هم می‌فهمیم و می‌دانیم ولی عمل نمی‌کنیم. درست است؟

گفتیم دانستن، نمی‌گویم فایده ندارد، واقعاً آن‌طور که شما ممکن است فکر کنید فایده ندارد. بعضی‌ها به دانستن بسنده می‌کنند، می‌دانم. دانستن فایده ندارد اگر شما عمل نمی‌کنید. اگر عمل می‌کنید، عمل بکنید خواهید دید که سبب‌سازی کار نمی‌کند، بعد آن‌ موقع شکسته می‌شوید می‌گویید عاجزم نمی‌توانم، بلد نیستم. این خیلی مهم است شما به‌عنوان من‌ذهنی بگویید بلد نیستم، فضا باز می‌شود. شکسته شو یعنی این دیگر. عموم مردم می‌آیند بالا، می‌دانم، گردن‌کشی می‌کنند، حرون هستند یعنی سرکش هستند. الآن خواندیم گفت «تا ز هستی‌ها برآرَد او دمار»، همین‌جا بود دیگر. «طالب است و غالب است آن کردگار» تا کسی‌ که به‌صورت هستی می‌آید بالا، من من می‌زند، من بلدم، او را سرنگون کند.

پس «ناامیدی» هم یکی از آن‌ها است. شعرهایی است که همین الآن برایتان خواهم خواند. توجه کنید هیچ‌کس نیست که ناامید نشود، دلیلش این است که با من‌ذهنی عمل می‌کنند، با من‌ذهنی نمی‌توانیم مولانا را بفهمیم. شکسته نمی‌شوند، «می‌دانم» آن‌جا است. این مولانا از تمام جوانب کار می‌کند روی شما اگر واقعاً ادامه بدهید، همه را بخوانید. مثلاً بعضی‌ها یک قسمتی از برنامه را گوش می‌کنند، ده دقیقه، یک ربع گوش می‌کنند، می‌گویند فهمیدیم. همه را گوش نمی‌کنند یا یک بار گوش می‌کنند، ده درصدش را می‌فهمند.

در ضمن این را هم بگویم این ابیات بسیار مفید است و هم مفید هستند هم کارایی بالایی دارند، به‌ شرط این‌که شما زیاد بخوانید و از این سد ادبیاتش بگذرید. خیلی‌هایشان ادبی هستند، به زبان معمولی نیستند، ولی شما صد بار یک بیتی را تکرار می‌کنید می‌بینید که یواش‌یواش دارید می‌فهمید. یعنی خودتان خواهید دید اگر تکرار کنید، به حرف من می‌رسید، می‌گویید ها شهبازی این را می‌گفت ها! من الآن می‌فهمم این چه می‌گوید، این آینه‌ای است که الآن من را به خودم نشان می‌دهد این بیت، یک قسمتی از وجودم را نشان می‌دهد، اشتباهم را نشان می‌دهد.

🔟2️⃣7️⃣ ۱۴ 🔟2️⃣7️⃣

Читать полностью…

گنج حضور متن کامل برنامه ها - Ganje Hozour

فایل PDF متن کامل پیغام‌های تلفنی برنامه ۳-۱۰۲۶ (روزهای جمعه)
(مخصوص چاپ سیاه و سفید)

Читать полностью…

گنج حضور متن کامل برنامه ها - Ganje Hozour

فایل WORD متن کامل پیغام‌های تلفنی برنامه ۳-۱۰۲۶ (روزهای جمعه)

Читать полностью…

گنج حضور متن کامل برنامه ها - Ganje Hozour

فایل‌PDF متن کامل برنامه ۱۰۲۶ با لینک ابیات و آیات به فایل اصلی تصویری در سایت گنج حضور
WWW.PARVIZSHAHBAZI.COM

Читать полностью…
Subscribe to a channel