فایلPDF متن کامل برنامه ۱۰۲۰ با لینک ابیات و آیات به فایل اصلی صوتی در سایت گنج حضور
WWW.PARVIZSHAHBAZI.COM
✨خلاصهای فهرستوار از برنامه ۱۰۲۰ گنج حضور✨
موضوع کلی برنامه ۱۰۲۰:
دل اصلی یا خداوند که مرکز عالم است در یک لحظهٔ روشن که بهعنوان امتداد خدا میتوانستم پیغام زندگی را بشنوم، آمد و به گوش جان منذهنیام گفت: تو اصلاً نام نداری و نمیشود روی تو نام و نشان گذاشت؛ یعنی نمیتوانی با یک نقش خودت را به خدا و جهان عرضه کنی، یا با مهم دانستن و درنتیجه هویت گرفتن از یک جسم بیرونی، تصویری از خودت در ذهن درست کنی و خودت را آن تصویر ذهنی بدانی و بدین ترتیب خدا را تعریف کنی. بهطورکلی منذهنی و ادامهٔ آن قدغن است.
دل آمد و دی به گوشِ جان گفت
ای نامِ تو اینکه مینتان گفت
(مولوی، دیوان شمس، غزل ۳۶۷)
✓بخش اول
- تفسیر بیت اول و دوم غزل بههمراه بررسی چهار دایره، و تفسیر بیت سوم غزل
- ابیاتی جهت گرم شدن برای درک مابقی غزل و یادآوری اینکه منذهنی چطور درست میشود و چه آفتهایی دارد؛ از جمله:
- تکبیت شکل دادنِ دیو منذهنی و ترسیدن از آن
- براساس سه بیت ۴۰۶۳ تا ۴۰۶۵ دفتر چهارم منذهنی یا شهوت مانند جاسوسی در درون ماست و اقتضا میکند که همانیدگیهای مرکزمان بیشتر شود، درنتیجه باعث شده که منهای ذهنی بیرونی به ما لطمه بزنند.
- شش بیت در بازهٔ ۱۳۷۶ تا ۱۳۸۸ دفتر چهارم در بیان خاصیت خرّوبی منذهنی، و اقرار به مجرم بودن و جهالت خود برای رهایی از پندارکمال و درد و ناموس
- ابیاتی جهت تأکید بر اهمیت «پرهیز» که بدون آن هیچ کاری نمیتوان انجام داد و تاکنون از این خاصیت اساسی فضای گشودهشده کمتر صحبت شده؛ از جمله:
- چهار بیت ۲۹۰۸ تا ۲۹۱۱ دفتر اول بیان میکند که پرهیز یعنی نیاوردن چیزها به مرکز توجه و نرفتن بهسمت آنها، ریشهٔ تمام داروهای روانی و خوبکنندهٔ دردها است که باعث میشود قوّتِ جان اصلیمان را ببینیم.
- تکبیتی که پس از پرهیز میگوییم و درواقع نتیجهٔ پرهیز است که از این بهبعد دیگر آبِ زندگی را تیره نمیکنم.
- هفت بیت ۱۳۸۹ تا ۱۳۹۵ دفتر چهارم میگوید هیچ بهانه و مانع ذهنی نباید سبب شود که پرهیز نکنم یعنی چیزها را از مرکز نرانم و فضاگشایی نکنم. بنابراین کار ما هرلحظه صرفنظر از اینکه ذهن چه نشان میدهد، فضاگشایی و بیاعتبار کردنِ چیزی است که ذهن مهم و جدی نشان میدهد.
- طبق چهار بیت در بازهٔ ۳۷۴۶ تا ۳۷۵۹ دفتر دوم اگر ما ابیات بیدارانی چون مولانا را میخوانیم ولی عمل نمیکنیم و با این بیاحترامی دشمنشان میشویم، به این دلیل است که یک لحظه انسانِ بهحضوررسیده یا خداوند را با فضاگشایی ندیدهایم.
- سه بیت مهم ۳۷۰۵ تا ۳۷۰۷ دفتر دوم بیان میکند که اگر کسی در ذهن دنبال دانهٔ همانیدگی میگردد در دام آن میافتد؛ ولی اگر دانه را بازی بگیرد و فضا را باز کند، هم به خدا زنده میشود و هم میتواند آن دانه را داشته باشد.
✓بخش دوم
- مرور شکلها کمک میکند در مواقعی که به مسألهای برخورد میکنیم، فوراً بفهمیم مشکلمان چیست و راهحلی برای آن پیدا کنیم و در فکرها گم نشویم.
- بررسی مثلث همانش بههمراه دو بیت اول غزل اصلی، و تکبیت «تأنی و شتاب»
- بررسی شکل افسانهٔ منذهنی بههمراه بیت اول و دوم غزل
- بررسی مثلث پندار کمال بههمراه ابیات مربوطبه این شکل، و دو بیت اقرار به مجرم بودن و جهالت خود برای رهایی از سه ضلع این مثلث
- بررسی مثلث فضاگشایی بههمراه ابیات مربوطبه این شکل، و تکبیت «بادهٔ شیطان و مِی رحمان»
- بررسی مثلث واهمانش و شکل حقیقت وجودی انسان بههمراه دو بیت اول غزل
- براساس چهار بیت بسیار مهم ۱۴۱۷ تا ۱۴۲۰ دفتر ششم ما دراثر بیصبری قرین منذهنیمان میشویم و زندگیمان را به دستش میدهیم تا زیر پا لِه و تلف کند. پس از این باید فضا را باز کرده با خدا همنشینی کنیم تا زندگیمان حفظ شود.
- مرور دوبارهٔ بیت اول تا سوم غزل و تفسیر ابیات چهارم و پنجم، و ابیاتی جهت فهم درست این دو بیت؛ از جمله:
- تکبیت «بلبل مست مخمور» از غزل برنامه قبل
- تکبیت مهمی که با تکرار آن متوجه میشویم که چرا خود را نشاندار کرده و میدَریم.
در دلش خورشید چون نوری نشاند
پیشَش اختر را مقادیری نماند
(مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۸۷۵)
- سه بیت ۱۴۱۵ تا ۱۴۱۷ از دفتر چهارم میگوید اگر عادت به فضاگشایی کنیم یواشیواش دست به صنع زده و راهحلهای جدیدی برای مسائلمان پیدا میکنیم. یک راهحل این است که اصلاً مسئله نسازم و اگر دیگران هم خواستند مسئله بسازند قطب آنها نخواهم شد، بنابراین مرکزم روشن خواهد ماند.
- تکرار دوبارهٔ تکبیت مهمی که میگوید آیا من فضا را باز کرده و واقعاً مِی رحمان را میخورم، یا همهاش میخواهم بادهٔ شیطان را بخورم؟
1⃣✔️
فایل PDF متن کامل پیغامهای تلفنی برنامه ۱۰۲۰ (روزهای چهارشنبه)
(مخصوص چاپ سیاه و سفید)
هر کبوتر میپَرَد در مذهبی
وین کبوتر جانبِ بیجانبی
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۵۱)
مَذْهَب: محلّ رفتن، راه
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
ما نه مرغانِ هوا، نه خانگی
دانهٔ ما دانهٔ بیدانگی
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۵۲)
زآن فراخ آمد چنین روزیِّ ما
که دریدن شد قبادوزیِّ ما
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۵۳)
«هر کبوتر»، کبوتر در اینجا منذهنی است، بیشتر کبوترها منذهنی هستند، میپرد در یک راهی که از یک دین اصلی جدا شده. «هر کبوتر میپَرَد در مذهبی» یعنی باورپرست شده، مکانپرست شده، زمانپرست شده، اما کبوتر اصلی آن است که بپرد در بیجانبی، در بیسویی. پس در این لحظه فضا را باز کند بپرد بهسوی بیسویی.
میگوید ما نه مرغ هوا هستیم، نه مرغ خانگی هستیم، دانهٔ ما چه هست؟ دانهٔ ما واقعاً چیزی هست که ذهن نشان میدهد یا بیدانگی است؟ دانهٔ بیدانگی همان فضای گشودهشده است که در آن دانه نیست. پس ما نه مرغی هستیم که در هوا میپرد، نه مثل مرغ خانگی، اگر مرغِ هوا را هوا ترجمه کنیم.
به این علت روزی ما بینهایت است، از جنس کوثر است، که «قبادوزی ما» دریدن قبا است. یعنی شما همهاش قبا را میدرید. هرچه که ذهنتان میسازد ولو خلاقانه، میدرید، میدرید، میدرید، میدرید، میدرید، همهاش میدرید، چه چیزی را؟ لباسی که ذهن میدوزد.
درنتیجه دانهٔ شما بیدانگی است، هیچ دانهای نیست که به مرکز شما بیاید و قبای شما هم دریدن قبا است. قبادوزی شما دریدن قبای ذهنی است.
هر چیزی که ذهن میخواهد درست کند، بگوید به به به! عجب چیزی است این! و میخواهد بیاید مرکز شما فوراً میدرید. نمیتواند بیاید دیگر وقتی میدرید. در آن موقع هست که روزیِ شما فراوان میشود.
ولی اگر یک شعری بگویید شما، یک چیز خوبی بگویید همهٔ مردم بگویند به به به! شما خودتان هم بچسبید به آن، از آن قبا بدوزید، ندرید، آن میشود قبای شما، روزیِ شما دوباره قطع میشود. روزیِ شما از آنور فراوان میآید. میخواهید قطع نشود، نگذارید ذهن از آن قبا بدوزد و به شما بپوشاند. درست است؟
حالا یک ذره وقت است، این مثنوی کوتاه هم برای شما بخوانم. این مثنوی مربوط است به اینکه کسی میگوید میآید پیش زرگر، میگوید که من یک زری دارم، شما یک ترازو به من بده این را بکِشم. منتها ترازویش، ترازوی زرگر همان ترازوی خدا است و آن شخص هم ما هستیم که زَر ما خرد و مُرد است، یعنی قراضه است. پس:
«دیدنِ زرگر عاقبتِ کار را و سخن بر وفقِ عاقبت گفتن با مُسْتَعیرِ ترازو»
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۶۲۴)
مُسْتَعیر: آنکه چیزی به عاریت گیرد، عاریتخواه.
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
«مُسْتَعیرِ» یعنی عاریتگیرندهٔ ترازو. ما از خداوند میخواهيم ترازو بگیریم که بگوییم وزن کن ببینیم چقدر حضور دارم من، درحالیکه حضور ما قراضه است، یک تکهتکه اینور پخش شده. اجازه بدهید بخوانیم.
آن یکی آمد به پیشِ زرگری
که ترازو دِهْ که برسنجم زری
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۶۲۴)
گفت: خواجه رُو، مرا غَلبیر نیست
گفت: میزان دِهْ، بر این تَسْخُر مَایست
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۶۲۵)
غَلبیر: غربال
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
گفت: جاروبی ندارم در دکان
گفت: بس، بس این مَضاحِک را بمان
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۶۲۶)
مَضاحِک: جمعِ مَضحکة، سخنان خندهآور، شوخی
بمان: توقّف کن.
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
پس یکی آمد پیش زرگر، ما رفتیم پیش خداوند میگوییم که ترازویت را بده که زری را که درواقع حضور خودم است، دُر خودم است بسنجم. خداوند به ما میگوید که برو دنبال کارَت من غربال ندارم. ما میگوییم بابا من میزان میخواهم ترازو میخواهم، ما را مسخره نکن. بعد هم برمیگردد میگوید جارو ندارم در دکان و ما هم میگوییم که بس، بس، بس کن، با من دیگر از این شوخیها نکن، من ترازو میخواهم. درست است؟
🔟2️⃣0️⃣ ۵۰ 🔟2️⃣0️⃣
ظَلَّتِ الْاَرْباحُ خُسْراً مَغْرَما
تَشْتَکی شَکْویٰ اِلَیاللّٰهِ الْعَمیٰ
🔰(مولوی، مثنوی، دفنر پنجم، بیت ۳۴۸)
«براثر کژبینی، سودها به زیانی سخت و پایدار مبّدل شد، از کوردلی خود به خدا شکایت کن.»
ظَلَّت: در اینجا بهمعنیِ شد و گردید است.
اَرْباح: جمعِ رِبْح، بهمعنیِ سود و منفعت
مَغْرَم: ثبوت و ملازمت
اَلْاَرْباح: جمعِ ربح، بهمعنی سود و منفعت
➖➖➖➖➖➖➖➖➖ ➖
پس اَرْبٰاح، اینجا هست معانی. ظَلَّت در اینجا بهمعنی شد و گردید است. اَرْبٰاح: جمعِ رِبْح، بهمعنی سود و منفعت است. مَغْرَم یعنی ثبوت و ملازمت و ادامۀ کار. پس واضح است. یعنی گردید، شد سودهای ما «خُسْراً»، زیان، «مَغْرَما» یعنی بهطور دائم. من همهاش به خودم ضرر زدم، پس «ظَلَّتِ الْاَرْبٰاحُ خُسْراً مَغْرَما».
البته میتوانیم این هم اینطوری هم بخوانیم که این سودهای من همه ضرر شد، بهعلاوهٔ دردِ مداوم، «مَغْرَما»، درد مداوم. حالا میگوید «تَشْتَکی شَکْویٰ»، تو بیا از کوردلیِ خود به خدا شکایت کن. «تَشْتَکی»، شکایت کن به خداوند از کوریِ خودت.
حالا ما کور بودیم، دراثر کوری خودمان به علت گذاشتن همانیدگیها در مرکزمان، سودهای ما همه ضرر شد، یکی هم سود نشد و دردها را هم دائماً ادامه دادیم. الآن بهخاطر کوردلیمان به خدا شکایت کنیم، این درست است؟ نه. از کوردلی همه دارند این کار را میکنند. چرا من اینطوری شدم؟ چرا اینقدر ضرر زدی؟ اگر که از، مستقیم از دیو ما نصیحت بپذیریم باید بگوییم که اصلاً همه تقصیر تو بودهاست. ولی به علت شکلهای مختلفی که از تغییر همانیدگیها و دردها در من بهوجود آمد و مرشد بدی هم انتخاب کردم و اینها، من همهاش به خودم ضرر زدم با دردی مداوم، حالا بیایم بگویم من خودم را کوردل کردهام، خدایا به تو شکایت دارم. این یعنی چه؟ میبینید که معنی نمیدهد.
اولاً متوجه میشویم که چهجوری است که خداوند از اول قرار بود که هر لحظه را من خردمندانه زندگی کنم، هر لحظه صنع داشته باشم، تولید داشته باشم، سازنده باشم، شاد باشم، شادی را و عشق را در جهان گسترش بدهم، همهٔ اینها به ضرر تبدیل شد برای اینکه مرکز من جسم بود و متوجه نشدم که باید فضا را باز کنم مرکزم را عدم کنم.
از دست اینکه خودم خودم را کوردل کردهام به خدا شکایت کنم؟ خدا چکار کند؟! اینکه من قدرت و تواناییام را تفویض کردهام به دیو. به دیو گفتم بیا زندگیِ من را اداره کن. هر لحظه سود من ضرر شد و این تداوم پیدا کرده تا اینجا. خب شما میتوانید برگردانید، اینها را میخوانیم که شما بیخودی ناله نکنید که خداوند من را اینطوری کرده، یکی دیگر این کار را کرده. نه، کوردلی خودِ ما است که ما را به اینجا رسانده.
«اِلَیاللّٰهِ الْعَمیٰ» یعنی به خداوند از کوری خودم، من از کوری خودم به خداوند شکایت میکنم. معنی ندارد این. خب خودت خودت را کور نکن شکایت هم نکن. خداوند تو را کور کرده؟ یا تو جسمها را گذاشتی مرکزتان عینک جسمی زدی کور شدی؟ الآن به او شکایت میکنی؟! خب از دست خودت به خودت شکایت کن.
حَبَّذا اَرْواحُ اِخْوانٍ ثِقات
مُسْلِماتٍ مُؤْمِناتٍ قانِتات
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۴۹)
«زهی به جانهای برادران موردِاعتماد که آن جانها مسلمان و مؤمن و فروتناند.»
اِخْوان: جمعِ اَخْ و اَخُو بهمعنیِ برادر.
ثِقات: جمعِ ثِقَه بهمعنیِ شخص موردِاعتماد.
قانِتات: جمعِ قانِتَه بهمعنیِ زنِ فروتن، خداترس، پرهیزگار.
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
چه خوش است، زهی، به جانهای برادران مورد اعتماد، اِخْوانٍ ثِقات. ثِقات یعنی مورد اعتماد. اِخْوان یعنی برادران. قٰانِتات: جمعِ قٰانِتَه بهمعنی زنِ فروتن، خداترس و پرهیزگار.
پس دارد چه میگوید؟ دارد میگوید چه خوش است روح برادران مورد اعتماد. چه خوش است که من فضا را باز کنم، تو فضا را باز کنی، او فضا را باز کند و بفهمیم که ما توانایی انتخاب داریم، دو دیدهمان را کور نکنیم.
چه خوش است روحهای، هشیاریهای برادران مورد اعتماد که اینها مسلمان هستند، یعنی تسلیمشده هستند، هر لحظه فضاگشایی میکنند، مؤمن هستند، به ذهن نمیروند. پس تسلیم میشوند، فضاگشایی میکنند، عدم را میآورند و فروتن هستند، بلند نمیشوند بهعنوان من، «قٰانِتات». «مُسْلِماتٍ مُؤْمِناتٍ قٰانِتات»، خب این سهتا خاصیت در شما هست؟
🔟2️⃣0️⃣ ۴۸ 🔟2️⃣0️⃣
فایل PDF متن کامل پیغامهای تلفنی برنامه ۲-۱۰۲۰ (روزهای سهشنبه)
(مخصوص چاپ سیاه و سفید)
فایل PDF متن کامل پیغامهای تلفنی برنامه ۱-۱۰۲۰ (روزهای جمعه)
(مخصوص چاپ سیاه و سفید)
فایلPDF متن کامل برنامه ۱۰۲۰ با لینک ابیات و آیات به فایل اصلی تصویری در سایت گنج حضور
WWW.PARVIZSHAHBAZI.COM
- سه بیت خیلی جالب ۱۷۴۰ تا ۱۷۴۲ دفتر پنجم میگوید راه نفوذ و تأثیرگذاری روی دیگران از طریق این آرزومندی درونی در فضای گشودهشده است که ای کاش، دیگران هم میدانستند که میتوانند فضا را باز کنند و وارد بهشت شوند. این همان نعرهٔ بلبل است.
«گفته شد: به بهشت درآى. گفت: اى كاش قوم من مىدانستند.»
(قرآن کریم، سورهٔ یس (۳۶)، آیهٔ ۲۶)
- تفسیر دوبارهٔ ابیات چهارم و پنجم غزل، و تفسیر بیت ششم و هفتم و ابیات زیر جهت درک این دو بیت:
- تکبیتی که «قانون کمان بودنِ ما و تیرانداز بودنِ خدا» را بیان میکند.
- تکبیت برخاستن صدهزاران بیان از دلِ بازشده
- سه بیت ۳۴۷ تا ۳۴۹ دفتر چهارم میگوید که باید نیاز خود را با فضاگشایی به خداوند عرضه کنیم و منذهنی را با سخترویی و مقاومت پیش نبَریم.
- تفسیر دوباره بیت ششم و هفتم غزل، و تفسیر بیت هشتم و ابیات زیر جهت درک این بیت:
- تکبیت راه درونی آسمان
- دو بیت مهم ۳۶۹۹ و ۳۶۹۱ دفتر دوم میگوید وقتی مولانا میخوانم میبینم در درون دارم یکتا میشوم و فضای گشودهشدهٔ درونم بزرگتر میشود، اما وقتی درس از نویسندهٔ کتاب یا شخصی میگیرم که منذهنی دارد، به جدایی میافتم.
- تفسیر ادامهٔ غزل ابیات نهم تا سیزدهم
✓بخش سوم
- تفسیر بیت آخر غزل و چهار بیت ۳۵۱۷ تا ۳۵۲۰ دفتر دوم برای درک بهتر بیت آخر غزل. این ابیات میگویند وقتی فضاگشایی میکنیم خدا حرف میزند. فضا که بسته شود حرف او تمام میشود، پس حرفهای ما هم باید تمام شود. اگر با ذهن حرف زدیم ارتباطمان با خدا قطع میشود، پس باید فوراً فضا را باز کنیم و هویتی که پیدا کردهایم را بشوییم تا دوباره به خدا وصل شویم.
- ابیاتی از مثنوی دفتر پنجم که همه مهم هستند و اگر دقت کنیم میتوانیم خیلی چیزها را در خود ببینیم و اصلاح کنیم. این مجموعه از بیت ۲۹۸ شروع میشود و در ابتدا میگوید که انسان باید مانند فرشته وصل بودن به خدا را غذای خود کند تا از ضرر زدن و آزار رساندن به خود رها شود.
چون مَلَک تسبیحِ حق را کن غذا
تا رهی همچون ملایک از اَذا
(مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۹۸)
- در ادامه سهم منذهنی از سفرهای که خدا پهن کرده را خاک که همان خوردن از ذهن است بیان میکند و با مثالهایی ما را آگاه میکند به نهایت آلودگی و مضر بودن غذاهایی که میخوریم و تازه آن را بسیار هم شیرین میدانیم.
- پس از اینکه فهمیدیم ما همچون موش و مار خسیس هستیم که از چیزها زندگی میخواهیم و از حضرت آدم «ربَّنا ظَلمنا» گفتن یاد نگرفتیم بلکه مانند شیطان گفتیم خدایا تقصیر توست، مناجاتی با خداوند آغاز میشود.
ای خدایِ بینظیر، ایثار کن
گوش را چون حلقه دادی، زین سخُن
(مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۰۵)
- در این مناجات بیت مهمی هست که میگوید ما باید فضا را باز کرده و بر عدم مست شویم، نه بر موجودی که ذهن دارد نشان میدهد.
بر عدم باشم، نه بر موجود، مست
زآنکه معشوقِ عدم وافیتر است
(مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۵)
- در ادامهٔ همین بخش میآموزیم که باید هر لحظه مانند فرشته از این فضای گشودهشده که لوح محفوظ است، درسِ آن لحظه را بگیریم.
چون مَلَک از لوحِ محفوظ آن خِرَد
هر صباحی درسِ هر روزه بَرَد
(مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۷)
- سپس پرهیز میدهد از اینکه دنبال مردمی برویم که بهجای ادارهٔ زندگی خود با خلاقیت، کوشش و وصل مجدد با خدا، مسخرهٔ روشهای ذهنی و خرافات شدهاند.
✓بخش چهارم
- مولانا در مثنوی دفتر پنجم، مطلب را به اینجا رساندند که دراثر همانیدگی با خیالات بیاساس ذهنی، مردم قبلهٔ جان را که درواقع فضای گشودهشده در این لحظه است، خودشان با دست خودشان گم کردهاند. درنتیجه هر کسی روی به سو یا جانب فکری آورده و همهاش در ذهن دنبال فکرها هستند بلکه بتوانند قبله یا خدا را پیدا کنند، ولی به قبلههای باطل نماز میخوانند، بنابراین وصل نمیشوند. و چون مرکزشان آن نیروی وحدتبخش نیست و ناهماهنگ است، بیرونشان هم با هم اختلاف دارد بهطوریکه مرتب به همدیگر ایراد میگیرند.
- در ادامهٔ مثنوی دفتر پنجم تفسیر آیهای از قرآن است که میگوید حسرت و افسوس بر این بندگان، تا ما هم اینچنین موضوع را برای خود روشن کنیم که آیا باید به حال حضور من حسرت خورد یا بر من افسوس داشت؟
- در پایان مثنوی کوتاهی از دفتر سوم بیت ۱۶۲۴ تا ۱۶۳۳، داستان ما را بیان میکند که پیش زرگر خداوند رفته تا ترازویی بگیریم و میزان حضور را در خود بسنجیم. با خواندن داستان متوجه میشویم که این کار ما درست نیست تا نهایتاً از خود بپرسیم آیا ما توانایی این را داریم که این ابیات را با این ترکیب بارهاوبارها تکرار کنیم تا این معانی در درون بههم بپیوندد و زرّ ما از قراضگی دربیاید و یکتکه باشد تا یکدفعه زنده بشویم و در تمام زمینهها این حضور با ما باشد؟
2⃣✔️
من ترازویی که میخواهم بده
خویشتن را کر مکن، هر سو مَجِه
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۶۲۷)
گفت: بشْنیدم سخن، کر نیستم
تا نپنداری که بیمعنیستم
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۶۲۸)
این شنیدم، لیک پیری مرتعش
دستْ لرزان، جسمِ تو نامُنْتَعِش
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۶۲۷)
مرتعش: لرزان.
مُنْتَعِش: آنکه پس از افتادن برمیخیزد، نامُنْتَعِش در اینجا بهمعنیِ سست و نااستوار آمدهاست.
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
نامُنْتَعِش همین ما هستیم که وقتی همانیدگی را میخواهیم بیندازیم دستمان میلرزد، حالا بیندازم نیندازم، والله نمیتوانم آخر بیندازم، این رنجش را بیندازم، حالا بیایند معذرت بخواهند از من، من ببینم چکار میتوانم بکنم. این نامُنْتَعِش است، نمیتواند بیندازد.
پس میبینید که میگوید این شخص مراجعه کرده به زرگر میگوید که ترازویم را بده، ای خدا ترازو بده من این زرِ چندکیلویی را بسنجم، در حالتی که هیچ همچون چیزی نیست، به او هم میگوییم خودت را کر نکن، اینور آنور نَجِه. زرگر میگوید بابا کر نیستم شنیدم، فکر نکنی که من نمیفهمم چکار میخواهی بکنی، بیمعنی نیستم، من شنیدم.
«لیک پیری مرتعش»، تو پیرمردی هستی، حالا فرض میکنیم مرد بوده، پیرمردی هستی دستهایت میلرزد. «دست لرزان»، دستهایت میلرزد و این جسم تو که فعلاً درست شده میخواهی همانیدگی بیندازی نامُنْتَعِش است، استوار نیست. شما چه؟ شما دستتان لرزان است در انداختن همانیدگیها؟ یک چند نقطهٔ روشن در زندگی شما هست، کار کردید، ولی بقیهٔ دردها و همانیدگیها را دستتان نمیآید بیندازید؟ بعد ببینیم چه میگوید:
وآن زرِ تو هم قُراضهٔ خُرد و مُرد
دست لرزد، پس بریزد زرِّ خُرد
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۶۳۰)
پس بگویی: خواجه، جاروبی بیار
تا بجویَم زرِّ خود را در غبار
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۶۳۱)
چون بروبی، خاک را جمع آوری
گوییام: غَلبیر خواهم، ای جَری
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۶۳۲)
جَری: دلیر و شجاع، گستاخ، وکیل و ضامن.
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
جَری یعنی دلیر، شجاع، گستاخ. زرِ تو هم که قراضه است که امروز قراضه داشتیم، خُرد و مُرد است، اینطوری نیست که یکتکه باشد. ما اگر هم داریم ممکن است زرِّ قراضه داریم، خردههای زر اینور و آنور داریم، در جاهای مختلف، در موردهای مختلف ما واقعاً خوب عمل میکنیم شاید حضور داریم، زرِّ ما قراضه است، خُرد و مُرد است. ولی دست ما هم میلرزد و ممکن است این زرها بریزد، زرگر میگوید اینها را، بعد آن موقع بریزد زمین، به من بگویی جارو بیاور تا اینها را من جمع کنم.
پس بگویی: خواجه، جاروبی بیار
تا بجویَم زرِّ خود را در غبار
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۶۳۱)
جارو را بیاور من این خاکها را جمع کنم، این زرها را از توی آن جدا کنم. وقتی جمع کردی، جارو کردی، یک جا جمع کردی، به من میگویی غربال بیاور من اینها را غربال کنم و زرم را از خاک جدا کنم.
من ز اوّل دیدم آخِر را تمام
جایِ دیگر رُو از اینجا، والسَّلام
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۶۳۳)
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
من از اول، آخر را دیدم، زرگر میگوید. پس بنابراین اولاً شما از اول آخر را میبینید؟ این وسط دستتان نمیلرزد؟ واقعاً آنقدر جرئت داریم ما که بهاصطلاح دستمان نلرزد، خودمان نلرزیم و هرجا همانیدگی را دیدیم بیندازیم، هرجا درد را دیدیم بیندازیم تا زر ما قراضه نباشد؟
آیا ما توانایی این را داریم که این ابیات را با این ترکیب تکرار کنیم، تکرار کنیم، تکرار کنیم، تا این معانی در درون بههم بپیوندد و زر ما یکتکه باشد و یکدفعه زنده بشویم، در تمام زمینهها این حضور با ما باشد؟ یا نه، هی مرتب اینها میریزد زمین، ما این را جمع میکنیم غربال میکنیم، دوباره صاف و صوفش میکنیم، دوباره میریزد زمین بههم میریزد چون با خاک قاطی است؟ زرگر، خداوند، میگوید من آخرِ تو را میبینم. شما هم آخرِ خودتان را میبینید؟
نه، ما دستمان نمیلرزد، خودمان هم استوار هستیم، با خواندن این ابیات مرتب و مرتب تکههای مختلف هشیاری را بههم وصل میکنیم و انباشتگی هشیاری میبینیم که هی مرتب اینها بههم میپیوندند. این، این اینجا است، ولی یکدفعه میپیوندد بههم دراثر تکرار، تکرار، تکرار و پرهیز، تکرار، پرهیز، بالاخره ما به او زنده میشویم، یکتکه به او زنده میشویم، زر ما از قراضگی درمیآید، دیگر نه به جارو احتیاج داریم نه به غربال.
خب اجازه بدهید به همینجا بسنده کنیم. امیدوارم شما این ابیات مثنوی را تکرار کنید. ولو اینکه اینها ظاهرش ممکن است مشکل بهنظر بیایند از نظر ادبی، ولی چند بار بخوانیم روان میشویم.
🔟2️⃣0️⃣ ۵۱ 🔟2️⃣0️⃣
شما جزوِ، در اینجا «اِخْوان» یعنی برادران، معنیاش این نیست که برادر، مَرد. یعنی انسانها، انسانهای مورد اعتماد. انسانهای مورد اعتماد یعنی «ثِقات»، اینها انسانهایی هستند که فضاگشا هستند و به زندگی زندهاند، مثل مولانا، مثل بعضی از شما. من نمیدانم شما چقدر جزو «مُسْلِمات» و «مُؤْمِنات» و «قٰانِتات» هستید. اگر بلند نمیشوید از جا خودتان را نشان بدهید تا دیده بشوید جزوِ «قٰانِتات» هستید. اگر فضاگشایی میکنید در این لحظه، مرکزتان عدم میشود و جسم را به مرکزتان نمیآورید جزوِ مؤمنان هستید. اگر تسلیم میشوید، تسلیم: پذیرش اتفاق این لحظه است قبل از قضاوت و رفتن به ذهن بدون قید و شرط، شما مسلمان هستید. مسلمان یعنی انسانِ تسلیمشده.
و چه خوش است این روحها، اینها هستند قابل اعتماد، نه آن شمعهایی که خودشان سرشان سوخته، آخرسر میگویند من که خودم حالم خراب است، بابا من خودم حسود هستم، چهجوری شما را از حسادت برَهانم؟ خب ما ضرر را خوردیم دیگر. بله؟
سودهای ما همه ضرر شد همیشه. همیشه هم به خداوند از کوری خودمان شکایت کردیم، هیچ نتیجهای هم نگرفتیم. خداوند هم گفت ما نشنیدیم، کور نشو، من به تو چشم دادم، هر موقع خواستی قرآن خودت را بخوانی چشمهایت را به تو پس میدهم؛ چون تو عینک جسمی زدی، به این علت کور شدی، چشم تو را من نگرفتم، خودت از دستِ خودت گرفتی. و اینجور چیزها:
شمعْ مُرده، باده رفته، دلربا
غوطه خورد از ننگِ کژبینیِّ ما
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۴۷)
غوطه خوردن: فرورفتن در آب. در اینجا کنایه از مخفی شدن، چنانکه وقتی کسی زیر آب رَوَد پنهان میشود.
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
پس خداوند بهخاطر کژبینی ما پنهان شده. کژبینی خداوند یعنی خداوند را بهصورت جسم میبینی؟ چطور متوجه نمیشوی؟ با ذهن نمیتوانی خداوند را ببینی. درست است؟ اینها را خواندیم.
هر کسی رویی به سویی بردهاند
وآن عزیزان رو به بیسو کردهاند
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۵۰)
پس این کسان، آنهایی که منذهنی دارند، رویشان را بهسوی ذهنی، فکری کردهاند. آن عزیزان، کدام عزیزان؟ همان «اِخْوانٍ ثِقات»، انسانهای قابل اعتماد که چه خوش است روحِ آنها، آنها رو به بیسو کردهاند. بیسو یعنی فضای گشودهشده. پس باز هم برمیگردیم به اینکه در این لحظه شما رو به بیسو میکنید یا به سو میکنید؟ رو به سو کنید، نه به خودتان میتوانید کمک کنید نه به دیگران، نباید اصرار کنید.
متأسفانه اکثر راهنماها رویشان به سو است. برای همین عرض میکنم که بهترین یارِ ما در این مورد مولانا است، پس از آن فضاگشایی در درون خودتان. خودتان یار خودتان هستید، منتها از مولانا باید کمک بگیرید.
«… فَأَيْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّـهِ... .»
«… پس به هر جاى كه رو كنيد، همانجا رو به خداست... .»
🌴(قرآن کریم، سورهٔ بقره (۲)، آیهٔ ۱۱۵)
درست است؟ این هم آیهٔ قرآن است. شما به هرجا، هرچه که ذهنتان نشان بدهد، در اطرافش فضا باز کنید خدا را میبینید.
ننگرم کس را و گر هم بنگرم
او بهانه باشد و، تو مَنْظَرم
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۳۵۹)
مَنْظَر: جای نگریستن و نظر انداختن
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
من به چیز ذهنی نگاه نمیکنم، به آن چیزی که ذهنم نشان میدهد نگاه نمیکنم، اگر بکنم او بهانه است که تو را ببینم. خب اگر بخواهم او را ببینم باید فضا را باز کنم. پس هر چیزی که ذهن نشان میدهد و اتفاق میافتد بهانه است که شما فضا را باز کنید او را ببینید. پس به هر جای که رو کنید، همان جا رو به خداست.»
امروز گفت هر فکری که بهوجود میآید، اگر شما به عدم نگاه کنید، دراینصورت یک درسی میگیرید و وصل میشوید به خداوند. به این راحتی. هزار سال هم توی ذهن بمانید و از طریق همانیدگیها ببینید و این گوسالهٔ ذهنی را بخواهید تقویت کنید، هیچ موقع خدا را نمیبینید.
گاوِ زرّین بانگ کرد، آخر چه گفت؟
کاحمقان را اینهمه رغبت شگُفت
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۰۵۳)
گاو زرین، این منذهنی، اینهمه سروصدا کرده، غیر از ضرر زدن کار دیگری داشته؟ چه گفته که اینهمه ما عاشقِ سروصدای این گاو شدیم؟ یعنی صدای منذهنی خودمان. و نمیگذارد ما خدا را ببینیم.
🔟2️⃣0️⃣ ۴۹ 🔟2️⃣0️⃣
و شمع آن شخص میگوید که چون من خودم سوختم، چهجوری میتوانم شما را از سوز و ستم نجات بدهم؟ درست است؟ این هم یک آیه هست:
«أَنْ تَقُولَ نَفْسٌ يَا حَسْرَتَا عَلَىٰ مَا فَرَّطْتُ فِي جَنْبِ اللَّهِ وَإِنْ كُنْتُ لَمِنَ السَّاخِرِينَ.»
«تا كسى نگويد: اى حسرتا، بر من كه در كار خدا كوتاهى كردم، و از مسخرهكنندگان بودم.»
🌴(قرآن کریم، سورهٔ زُمَر (۳۹)، آیهٔ ۵۶)
درست است؟ این هم روشن است.
شمعِ او گریان که من سَرسوخته
چون کنم مر غیر را افروخته؟
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۴۵)
این شمع خراب، بد که ما دُورش گشتیم، وقتمان را تلف کردیم به ما میگوید من که سَر خودم سوخته، غیر را چهجوری میتوانم افروخته کنم؟ خب این را از اول میگفتی! پس دارد هشدار میدهد که شما ببینید که دُور چه شمعی میگردید. عرض کردم بهترین شمعی که پیدا کردیم همین مولاناست.
«تفسیرِ یا حَسْرَةً عَلَی الْعِباد.»
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۴۶)
اجازه بدهید این قسمت را هم یک نگاهی بکنیم. اینجا بهاصطلاح تفسیر یک آیهای است که میگوید حسرت و افسوس بر این بندگان. آیهاش را میشناسید. دارد این آیه را تفسیر میکند که هر پیغمبری بر این گروه فرستادیم که اینها پیغمبر را مسخره کردند، یعنی به او نگْرویدند. حالا شما چه؟ باید همین آیه را برای شما هم بخوانند؟
«يَا حَسْرَةً عَلَى الْعِبَادِ ۚ مَا يَأْتِيهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلَّا كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِئُونَ.»
«اى دريغ بر اين بندگان. هيچ پيامبرى بر آنها مبعوث نشد مگر آنکه مسخرهاش كردند.»
🌴(قرآن کریم، سورهٔ یس (۳۶)، آیهٔ ۳۰)
«ای دریغ بر این بندگان»، یعنی ما، «هیچ پیامبری بر آنها مبعوث نشد»، حتی حرفهای پیغمبر که هیچچیز، حرفهای مولانا را هم شنیدند و بیتوجهی کردند و گوش نکردند و عمل نکردند. «ای دریغ بر این بندگان»، یعنی بر همۀ ما، که «هیچ پیامبری بر آنها مبعوث نشد مگر آنکه مسخرهاش کردند»، آیۀ مهمی است، مولانا توضیح میدهد.
او همی گوید که از اَشکالِ تو
غِرّه گشتم، دیر دیدم حالِ تو
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۴۶)
اَشکال: شِکلها، صورتها، در اینجا بهمعنیِ ظاهر فریبنده و رنگارنگ است.
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
شمعْ مُرده، باده رفته، دلربا
غوطه خورد از ننگِ کژبینیِّ ما
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۴۷)
غوطه خوردن: فرورفتن در آب. در اینجا کنایه از مخفی شدن، چنانکه وقتی کسی زیر آب رَوَد پنهان میشود.
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
آن مریدی که دو چشمش دوخته شده و نتوانست ببیند، بالاخره آخرش به هیچجا نرسید، دیگر وقت هم گذشت اینطوری میگوید، یعنی حسرت بر او دیگر، نه؟ حسرت خورد باید به او.
حالا قبل از اینکه شروع کنیم برویم به اینجا، آیا به حال شما باید حسرت خورد؟ شما اینطوری این موضوع را برای خودتان روشن کنید. شما بگویید آیا به حال من باید حسرت خورد؟ اینهمه بیت مولانا را برای من میخوانند، همۀ اینها اشاره میکند که این منذهنی ضررزننده است، خرّوب است، شما برحسب جسم نبین و من گوش نمیدهم.
باید به حال شما حسرت خورد یا نخورد؟ بگوییم آفرین، باریکلا! با اولین بیتی که شنیدید قوانین جبران را رعایت کردید، متعهد شدید، پیوسته روی خودتان کار میکنید، فضا را باز میکنید، به حرف مولانا گوش میکنید. کدام یکی را باید بگوییم؟
بههرحال آن مرید بدبختشده میگوید که «از اَشکالِ تو» یعنی از شکلهای مختلف تو، تو تغییر کردی برحسب منذهنی، من هم تغییر کردم، من به «غِرّه» افتادم. اَشکال یعنی شکلها، صورتها در اینجا بهمعنی ظاهر فریبنده و رنگارنگ است. غوطه خوردن یعنی فرورفتن در آب و در اینجا بهمعنی پنهان شدن است.
پس میگوید که از شکلهای گوناگون تو که در من پدید آوردی، یعنی چه؟ مرتب این چیزهایی که با آن همانیده شده بودم تغییر شکل دادند، من گیج شدم، به جهل افتادم. حال تو را دیر دیدم.
مرشد ما به ما میگوید که من که خودم حالم خراب است، خودم حسود هستم، سَرم سوخته، آخر چهجوری شمع تو را روشن کنم؟ تو اینقدر نمیفهمی؟ ما هم بهعنوان مرید میگوییم که از اَشکال تو والله گیج شدم، حال تو را دیر دیدم.
ولی کار از کار گذشته، شمع من مرده. دهساله، دوازدهساله، بیستساله تا حدودی شمع زندگیام روشن بود، جوانی داشتم و طرب داشتم. الآن شصت سالم است، هفتاد سالم است، شمع مرده، شراب هم رفت. دلربا، خداوند هم که پنهان شده از ننگ کژبینی من که همهاش با دردها و همانیدگیها دیدم.
از آن موقع، الآن شصت سالم است، هفتاد سالم است از طریق همانیدگیها و دردها میبینم و از ننگ این کژبینی، دلربا، معشوق، خداوند غوطه خورد، پنهان شد زیر آب، نمیخواهد من را ببیند، جنس من را خراب کردی.
🔟2️⃣0️⃣ ۴۷ 🔟2️⃣0️⃣