بر عافیت چه ناز کنم گر برآورم
خود را به عادت غم و غم را به خوی خویش
#عرفی_شیرازی
ای نگار دلبر زیبای من
شمع شهرافروز شهرآرای من
جز برای دیدنت دیده مباد
روشنایی دیدهٔ بینای من
#سنایی
من از محبت دنیا دل آنچنان کندم
که هرچه ناز کند شوق التماسم نیست
#سجاد_سامانی
ما سیّدِ عشّاق و نجیب الطّرفینیم
از هر دو طرف حضرتِ عشقست جدِ
#شفاییاصفهانی
با کمند جذبه ای، ای آفتاب بی نیاز
سایه های برزمین چسبیده رافریاد رس
#صائب_تبریزی
#صبحتونبهنیکی
بهار کاش چیز بیشتری از
رنگِ باغچهها را عوض میکرد
کاش یکبار هم ما شکوفه میدادیم
ما که اینهمه هرس شدیم...
#معین_دهاز
مدت زیادی گریه کردم،
نمیدانم چرا
فقط یادم هست که
گریه کردم
و اگر گریه نمیکردم
خفه میشدم
تنهاییِ روح مرا
هیچ چیز جبران نمیکند
مثل یک ظرف خالی هستم
و توی مردابها
دنبال جواهر میگردم
#فروغ_فرخزاد
نه گلشن نرگسی دارد نه دریا موج میآرد
به عالم فتنه میکارد همان چشم و همان ابرو
#بیدل_دهلوی
گر معاذالله نباشد دولت دیدار او
محنت هجران به اندک روزگارم میکُشد...
#هلالی_جغتایی
نازنینم! نیک میدانم
که عشق برایِ تو
تویِ زیبایِ بینقص،
نه آب میشود نه نان
امّا برایِ من، منِ شیدایِ مجنون
هم خون میشود، هم جان
#نزار_قبانی
شهریان را به غریبان نظری باشد و من
دیدم این قاعده در شهر شما نیست، چرا؟
#اوحدی_مراغهای
روزی که بازوان بلورین صبح دم
برداشت تیغ و پرده تاریک شب شکافت
روزی که آفتاب
از هر دریچه تافت
روزی که گونه و لب یاران هم نبرد
رنگ نشاط و خنده گمگشته بازیافت
من نیز باز خواهم گردید آن زمان
سوی ترانه ها و غزل ها و بوسه ها
سوی بهارهای دل انگیز گل فشان
سوی تو
عشق من ...
#هوشنگ_ابتهاج
#صبح_بهاریتون_با_طراوت
دیر میآید و جان منتظر مقدم اوست
مُردم از شوق، خدایا برسان زودترش
#هلالی_جغتایی
محتاج قید نیست، که زندانیان عشق
بیرون نمیروند به جور از کمند تو...
#اوحدی_مراغه_ای
ما خستهایم از این قفسِ صد هزار قفل
دلتنگی و کدورت و غربت بهانه است...
#غلامرضا_طریقی
همه عالم صنم چین به حکایت گویند
صنم ماست که در هر خم زلفش چینیست
#سعدی
قلب بیحاصل ما را بزن اکسیر مراد
یعنی از خاک درِ دوست نشانی به من آر
#حافظ
چه در کار و چه در کار آزمودن
نباید جز به خود، محتاج بودن
#پروین_اعتصامی
نمی دانم
نور از آفتاب است یا از تو
فقط می دانم
صبح بخیر هایت
دنیای مرا نورانی می کند
#لیلا_صابری_منش
دلشوره هر شب من
فقط به خاطر توست
بعضی از آدم ها هستند
که با لحظه ای بودنشان
یک عمر دلشوره ی
نبودنشان را داری ...
#علیرضا_اسفندیاری
#شبتوندلنشین
شرمنده نیستی که به این دستگاه حسن
دل میبری ز مردم و انکار میکنی...
#صائب_تبریزی
خیال کن بارانم
عاشقت شده ام
بگذار آنقدر روی حریرتنت
فرو بریزم که
پروانه ها
برای چشیدن عطر تنت
شکوفه های بهار را پشت قباله ات ببندازند
#معصومه_قنبری
خواهم سفری کنم ز غم بگریزم
منزل منزل غم تو در پیش منست
#ابوسعيد_ابوالخير
ز بس گریستهام گل فتاد در چشمم
کنون بهحسرت ز آن گل، گلاب میگیرم
#طالب_آملی
دوستت داشتم
با وجود اینکه تو را به آغوش نکشیدم
و تو را همیشه نمیبینم
دوستت داشتم
چون برایت نوشتم و برایت خواندم
و بهخاطرت خندیدم و بهخاطر تو تغییر کردم
تو را دوست داشتم
در حالیکه دور بودی
#محمود_درويش
ای آشنای من
برخیز و با بهارِ سفر کرده بازگرد
تا پر کنیم جامِ تهی از شراب را
وز خوشههای روشنِ انگورهای سبز
در خُم بیفشریم
میِ آفتاب را
#نادر_نادرپور
در این شبی که روزنهها تیرگی گرفت
ما را هنوز دیدهی امّید روشن است
#محمدرضا_شفیعی_کدکنی
#شبتونمملوازآرامش
برای دیدن آن خوب ، آن خجستهی مطلوب
چقدر باید از این روزهای بد بشمارم
#حسین_منزوی
جهانیان همه گر منعِ من کنند از عشق
من آن کنم که خداوندگار فرماید
طمع ز فیضِ کرامت مَبُر که خُلقِ کریم
گنه ببخشد و بر عاشقان بِبَخشاید
#حافظ
خواستم تا نظری بنگرم و بازآیم
گفت از این کوچهی ما راه به در مینرود
#سعدی