ندانی که ایران نشست منست
جهان سر به سر زیر دست منست
پلنگ ژیان گرچه باشد دلیر
نیارد شدن پیش چنگال شیر
#فردوسی
#رزمکاووسباشاه_هاماوران
#برایسرزمینمایرانم
عشق افراط محبت گفته اند
در این معنی چه نیکو سفته اند
#اسیری_لاهیجی
چه کسی میتواند چنان نزدیک باشد،
که تَرَکهای جان و روحم را ببیند؟
#معین_دهاز
شاید اینها امتحان ماست با دستور عشق
ورنه هرگز رنجش معشوق را عاشق نخواست
#حسین_منزوی
دیده ی صبح از تو منور شده
طره ی شام از تو معنبر شده
باد صبا بوی تو را یافته
عالم از آن بوی معطر شده
#شاه_نعمتالله_ولی
دوش گفتم ساقیا امشب چه داری، گفت زهر
گفتمش کج کن قدح را، دید مینوشم، نریخت...
#قادر_طهماسبی
#شبتانآسوده
چه میگویم که مجروحم چنان سخت
که در هر دو جهان مرهم ندارم
جهانی راز دارم مانده در دل
که را گویم چو یک محرم ندارم
#عطار_نیشابوری
به جستجوی تو در چشم خلق خیره شدم
غریبهاند برایم تمام رهگذران...
#فاضل_نظری
خو به عزلت کن که در بحر پر آشوب جهان
گوشه گیری کشتی خود را به ساحل بردن است
#صائب_تبریزی
بر من خستهٔ بیچاره ببخشید که من
مبتلای دل شوریدهٔ نالان شدهام
رغبتم سوی بتانست ولیکن دو سه روز
از پی مصلحتی چند مسلمان شدهام
#عبید_زاکانی
با چشم و ابروی تو چه تدبیر دل کنم؟
وه زین کمان که بر من بیمار میکشی
#حافظ
از پنجره
من
در بهار مینگرم
که عروس سبز را
از طلسم خواب چوبینش
بیدار میکند…
#احمد_شاملو
شب تاریک و سنگستان و مو مست
قدح از دست مو افتاد و نشکست
نگهدارندهاش نیکو نگهداشت
وگرنه صد قدح نفتاده بشکست
#بابا_طاهر
#شبتونبهعشقوامید
من ندیدم خوش تر از جادوی تو
ای سکوت، ای مادر فریادها...
#فریدون_مشیری
گه ز افراطِ محبت، دوست هم دشمن شود
شعله، گاه افسرده از بسیاریِ روغن شود
#تأثیر_تبریزی
بی آن که به کس رسید زوری از ما
یا گشت پریشان، دلِ موری از ما
بی هیچ برآورد به صد رسوایی
شوریده سر زلف تو، شوری از ما
#باباافضلکاشانی
مِی خوردن و شاد بودن آیین منست
فارغ بودن ز کفر و دین، دین منست
گفتم به عروس دهر، کابین تو چیست
گفتا دل خرم تو کابین منست
#خیام
چنان گرفته دلم از جهان که مثل سکوت
اگر به نام صدایم کنند، میشکنم
#سعید_صاحبدل
من نخواهم کرد ترک لعلِ یار و جامِ مِی
زاهدان معذور داریدم که اینم مذهب است
#حافظ
به آفتاب سلام
که باز می شود آهسته بر دریچه صبح
به شیر آب سلام
که چکه چکه سخن می گوید
و حوض می شنود
به التهاب سلام
که صبح زود مرا مست می کند
به بوی تازه نان...
#عمران_صلاحی
#صبحتونبهترین
اشتیاقی که مرا هست به دیدار رخت
شرح آن ای دل و دینم به زبان نتوان کرد
#جهان_ملک_خاتون
امانم داد هجر بیمدارا تا تو را دیدم
تو را دیدم چرا گویم که از هجران چهها دیدم
#کلیم_کاشانی
برای آن که جهان را به جلوه برتابی
به ناگزیر همان مستی و فراموشی...
#حسین_منزوی
به هجران کرده بودم خو که ناگه روی او دیدم
کمند عقل بگسستم ز نو دیوانه گردیدم
#محتشمکاشانی
بس که بی مهری ز یارانم رسد تنها خوشم
همچنان جغدی که با ویرانه مانوس است و بس
#علی_آهی
غمِ زمانه به پایان نمیرسد، برخیز
به شوقِ یک نفس ِتازه در هوای بهار...
#فریدون_مشیری
گر بساط می و معشوق نباشد به میان
به چه امید توان هر سحر از جا برخاست
#فروغی_بسطامی
#صبحتونسرشارازعشقوشادی
به بامِ اُنس تو خو کردهام چون کفترِ جلدی
که از هر گوشهای پر وا کنم، پیش تو میآیم
#حسین_منزوی
مبادا یارب آن روزی که من از چشم یار افتم
که گر از چشم یار افتم ز چشم اعتبار افتم
#وحشی_بافقی
مژدهی بیخبری داد به ما پیک شراب
رنج آن بود که بر مردم هشیار گذشت
#حسین_دهلوی