garousabdolmalekian | Unsorted

Telegram-канал garousabdolmalekian - گروس عبدالملكيان

6812

Subscribe to a channel

گروس عبدالملكيان

🔹مروری تصویری بر مهم‌ترین آثار آمادئو مودیلیانی

کلمات

Читать полностью…

گروس عبدالملكيان

دیگر
نه اصراری به زندگی دارم
نه اصراری به مرگ

یعنی من مرده‌ام
اما اگر قرار باشد زیاد غمگین شوی
بلند می‌شوم...

«گروس عبدالملکیان »

Читать полностью…

گروس عبدالملكيان

«شعر گروس عبدالملکیان در خطوط مترو لندن»

شهرداری لندن در پروژه‌ای به نام "شعرهای مترو" شعر ۶ شاعر از جهان را به مدت یک‌سال در سراسر خطوط ریلی لندن به نمایش درآورده است. یکی از این شعرها، اثری از گروس عبدالملکیان است که از کتاب «تکیه دادن به دیروقت» انتخاب شده است. تکیه دادن به دیروقت، گزیده‌ای از اشعار عبدالملکیان است که در نشر پنگوئن منتشر شده!

متن شعر:
آخرین پرنده را هم رها کرده‌ام
اما هنوز غمگینم

چیزی
در این قفسِ خالی هست
که آزاد نمی‌شود!

Читать полностью…

گروس عبدالملكيان

🔹️«کلمات» خانه‌ی انسان است، انسانی که در خانه نمی‌گنجد! انسانی که منزل به منزل به منزل سفر می‌کند تا در منزلی قرار بیابد، حال که منزلتش در بی‌منزلی‌ست.

این ضیافت، ضیافت دیگری‌ست! تو اینجا به قله‌ها آمده‌ای تا خودت را فتح کنی.
در این سفر سعی بر آن است که منظره به منظره، چشم‌اندازی برپا کرده باشیم تا مقصد را به تاخیر بیاندازیم.
قصدمان رسیدن است و مقصدمان نرسیدن!

گاه با صراحت نقد سخن می‌گوییم و گاه در سایه‌های شعر. جایی میان جنون و خرد.

در فراز و فرود زبان پیش می‌رویم، گاه با حرف‌هایی قریب و گاه با سطرهایی غریب. به هر طریق، طریق دیگری‌ست این طریق؛ که سفر در متن راهپیمایی است و سفر در شعر کوهپیمایی.

شعر در تصادف ناخودآگاه و خودآگاه رقم می‌خورد و هرچه این دو از توان بیشتری برخوردار باشند، انفجار عظیم‌تری رخ خواهد داد.
در نور این انفجار نوشته‌ام که شاعر با شعر در یک خانه زندگی می‌کند، اما بهتر است همسایه‌ی سایر هنرها هم باشد.

منظره‌ها را زمین گذاشته‌ایم تا پنجره‌ها را برداریم.
و در خانه کلمات هر بخش پنجره‌ای‌ست که نه به آن، که با آن می‌نگریم:
کتابخانه‌ی کلمات، فیلمخانه‌ی کلمات، نقشخانه‌ی کلمات، تماشاخانه...!
گرچه در خانه‌ی «کارگاه شعر» قلم می‌زنیم اما همسایه‌ی تمام هنرهاییم، همسایه‌ی تمام ایده‌ها، همسایه‌ی شما.

گروس عبدالملکیان
بهمن ماه یک‌هزار و چهارصد و دو

کلمات

Читать полностью…

گروس عبدالملكيان

به خدانور لجه‌ای

شعر و صدا: گروس عبدالملکیان

/channel/garousabdolmalekian

Читать полностью…

گروس عبدالملكيان

و بمب در مدرسه افتاد
می‌خواستیم کمک بگیریم
می‌خواستیم نامِ کودکانمان را صدا کنیم
اما الفبا آتش گرفته بود

در جهنم
چطور آدم‌ها با هم حرف می‌زنند؟
در سرزمین من
آوازها به کجا کوچ می‌کنند؟
رقص‌ها کجا پنهان می‌شوند؟
شعرها کجا می‌میرند؟

و او،
او که از پشتِ میله‌ها آب می‌خواهد،
می‌خواهد
دندانش را قورت بدهد

آی زندگی!
این‌ها نفس کشیدن نیست
نفس کشیدن نیست
نفس کشیدن نیست
ما از مرگ
خالی و پر می‌شویم

جنگ‌ها روشن‌اند
و ماشین آتش‌نشانی
نمی‌تواند جنایت را خاموش کند

نگاه کن!
دختر پنج ساله‌ام سوخته
و اسمش
مثل پوست یک آبنبات
در مشتم مچاله شده!

غریبگی نکن
نکن غریبگی پسرم!
اینجا خاورمیانه است
و هر کجای خاک را بکنی
دوستی، عزیزی، برادری
بیرون می‌زند

از کتاب: سه‌گانه‌ی خاورمیانه
نشر چشمه
#گروس_عبدالملکیان

Читать полностью…

گروس عبدالملكيان

از زير سنگ هم شده پيدايم كن!
دارم كم كم اين فيلم را باور مى كنم
و اين سياهى لشكرِ عظيم
عجيب خوب بازى مى كنند.
در خيابان ها
كافه ها
كوچه ها
هى جا عوض مى كنند وُ
همين كه سَر برگردانم
صحنه ى بعدى را آماده كرده اند.

از لا به لاى فصل هاى نمايش
بيرونم بكش!
برفى بر پيراهنم نشانده اند
كه آب نمى شود،
از كلماتى مثل خورشيد هم استفاده كردم
نشد!
و اين آدم برفىِ درون
كه هى اسكلت صدايش مى كنند
عمق زمستان است در من.

اصلاً از عمقِ تاريكِ صحنه پيدايم كن!
از پروژكتورهاى روز و شب
از سكانس هاى تكرارى زمين، خسته ام!
دريا را مچاله مى كنم
مى گذارم زير سر
زُل مى زنم به مقواى سياهِ چسبيده به آسمان
و با نوار جيرجيرك
به خواب مى روم.

نوار را كه برگردانند
خروس مى خواند.

از زير تخت هم شده پيدايم كن!
مى ترسم
مى ترسم چاقويى در پهلويم فرو كنند
يا گلوله اى در سرم شليك
و بعد بگويند:
"خُب،
نقشت اين بود."


از كتابِ حفره ها
نشر چشمه

@garousabdolmalekian

Читать полностью…

گروس عبدالملكيان

شرایط دیگر هم که کاملا طبق روالِ حرفه‌ای انجام شد.با بنده قرارداد بستند، حق‌التالیف پرداخت کردند، و کتاب را به شکل باکیفیتی منتشر کردند.

* در شعر شما هر چه پیش‌تر می آییم توجه به مضامینی که خوانندگان بیشتری داشته باشد، بیشتر می‌شود. حتی عنوان مجموعه آخرتان سه‌گانه خاورمیانه است و شعرها به‌گونه‌ای است که به نظر می‌رسد که دست‌کم دوستداران شعر در منطقه خاورمیانه می‌توانند مخاطبان شعرها باشند. آیا آگاهانه چنین رویکردی را آگاهانه اتخاذ کرده‌اید؟  

عبدالملکیان: همیشه بیش از آنکه من شعرهایم را نوشته باشم، شعرهایم من را نوشته‌اند. یعنی همواره از درون شکل گرفته‌اند.طبیعتاً من موضوع را انتخاب نمی‌کنم، موضوع خودش را برای شعر شدن انتخاب می‌کند.من تنها سعی می‌کنم امکانات شاعری‌ام را افزایش بدهم تا موضوع و ذیل آن مضمون‌ها بتوانند به شکلی شهودی اجرای مناسب خود را پیدا کنند. البته خیلی اوقات هم همین امکانات دغدغه‌های درونی شاعر را بیرون می‌کشند. یعنی یک فرم، یک بازی زبانی یا یک تخیل، مضمونی را از درونت بیرون می‌کشد که حتی شاعر از آگاهی به آن آگاه نیست.مثلا وقتی در شعر مدرن پیشنهاد می‌کنیم که به جای آنکه ایده‌ای کلی داشته باشی و خیال را به عنوان زینتش استفاده کنی، بیایی و با تخیل ایده را تولید کنی، در همین راستا بحث می‌کنیم.یعنی به جای آنکه تخیل را به تفکر بچسبانیم با تخیل فکر کنیم.البته طبیعتاً آگاهی شاعر از مسیر شاعری و چند و چون نوشتن شعر، هم در پروسه پیش از تولید اثر؛ و هم در سازماندهی نهایی آن اثر به کارش می‌آید. یعنی اول اینکه می‌داند از طریق خواندن و دیدن و شنیدن می‌تواند به غنای درونی‌اش بیافزاید و عرصه‌ی دغدغه‌های درونی‌اش را افزایش بدهد یا امکانات نظری و تکنیکی‌اش که در حین شکل‌گیری یک اثر، مورد استفاده‌اش قرار می‌گیرد را بیشتر کند؛ و هم پس از شکل‌گیری ابتدایی اثر، نظارت خرد شاعر، می‌تواند سازماندهی نهایی آن را رقم بزند.به قول آندره ژید شعر را جنون دیکته می‌کند و عقل می‌نویسد.اما حواسمان باشد که بخش عمده‌ای از خوراک آن جنون یا ناخودآگاه شعر را هم ما می‌توانیم از طریق تجربه‌های مستقیم و غیرمستقیم در اختیارش قرار بدهیم. در ارتباط با کتاب سه‌گانه‌ی خاورمیانه هم ماجرا به همین شکل بود. چند سال پیش شعرهایی در من نطفه بستند که دغدغه‌ای تاریخی-اجتماعی داشتند.دغدغه‌ای که همواره داشته‌ام.و ذات این دغدغه‌ها هم برمی‌گشت به تجربه‌های مستقیم و غیرمستقیمی که از کودکی تا امروز در این گوشه از جهان داشتم. تجربه‌‌ی نزدیک و دور جنگ و التهابات منطقه که ناخودآگاه اولین شعرهای سه‌گانه‌ی خاورمیانه را ساخته بود.کمکی که من به ناخودآگاهم در آن دوره کردم این بود که هر چه بیشتر و بیشتر خودم را در همان فضا قرار بدهم. از طریق دیدن مستندها، فیلم‌ها، رمان‌ها و نمایشنامه‌هایی که هر کدام به شکلی می‌توانست به محتوای این موضوع در درونم عمق و گستره‌ی بیشتری ببخشد.

* در سال‌های اخیر هر وقت بحث شعر امروز و ترجمه به زبان‌های دیگر شده، ما با اشاره به شاعران کشورهای همسایه، به ویژه شاعران ترک و عرب گفته‌ایم که شعر ما قابلیت جهانی شدن داشته اما ترجمه نشده است. به عنوان شاعری که شعرهایتان بیشتر از شاعران چند دهه گذشته به زبان‌های دیگر ترجمه شده، فکر می‌کنید که شعر امروز ما، از نیما و شاملو تا شاعران سال‌های اخیر، چقدر قابلیت جهانی شدن داشته است؟ و ناشناخته بودن شاعران ایرانی در کشورهای دیگر چقدر به نبود ترجمه‌های درست از شعر ایشان برمی‌گردد؟

عبدالملکیان: واقعیتش تجربه حضور در فستیوال‌های بین‌المللی شعر در ده سال اخیر، به شکلی عینی به من نشان داده که شعرهای با کیفیت معاصر ما، فاصله چندانی با شعر شناخته شده جهان ندارد.ولی چند عامل از جمله جغرافیای محدود زبان فارسی-شما مقایسه‌اش بکنید با جغرافیای گسترده زبان انگلیسی، اسپانیایی و عربی-،عدم روابط سیاسی-فرهنگی گسترده و عمیق با برخی کشورهای موثر در فضای ادبیات جهانی، کیفیت غالباً نامطلوب ترجمه‌ها به زبان‌های دیگر و چندین و چند عامل ریز و درشت دیگر موجب شده، حضور شعر امروز ما در جهان کمرنگ باشد.البته برخی مسائل فنی هم مطرح است که پرداختن به آن‌ها خودش بحث مفصلی می‌طلبد.مثل اینکه کلیت نظریه ادبی معاصر و مدرن شعر ما تحت تاثیر نظریه ادبی غرب است و شعرهایی که در سایه این فضا گم شده باشند و همان چیزهایی که آن‌ها دارند را به خودشان عرضه کنند، طبیعتاً مخاطبین جهانی ادبیات را متاثر نخواهند کرد. مگر آنکه شاعران ما بتوانند با بهره‌گیری از ادبیات غنی کلاسیک پارسی در ساحتی مدرن و یا دغدغه‌های درونی شده‌ی انسانِ این تاریخ و این جغرافیا، شعری متفاوت را عرضه کنند.

Читать полностью…

گروس عبدالملكيان

گزیده شعر گروس عبدالملکیان در انتشارات پنگوئن

Читать полностью…

گروس عبدالملكيان

و درد
که این بار پیش از زخم آمده بود
آنقدر در خانه ماند
که خواهرم شد

با چرکِ پرده ها
با چروک پیشانی دیوار کنار آمدیم
و تن دادیم
به تیک تاک عقربه هایی
که تکه تکه مان کردند

پس زندگی همین قدر بود؟
انگشت اشاره ای به دوردست؟
برفی که سال ها
بیاید و ننشیند؟

و عمر
که هر شب از دری مخفی می آید
با چاقویی کُند


ماه
شاهد این تاریکی ست
و ماه
دهان زنی زیباست
که در چهارده شب
حرفش را کامل می کند

و ماهی سیاه کوچولو
که روزی از مویرگ های انگشتانم راه افتاده بود
حالا در شقیقه هایم می چرخد

در من صدای تبر می آید
آه، انارهای سیاه نخوردنی بر شاخه های کاج
وقتی که چارفصل به دورم می رقصیدند
رفتارتان چقدر شبیهم بود

در من فریادهای درختی ست
خسته از میوه های تکراری

من ماهیِ خسته از آبم
تن می دهم به تو
تور عروسی غمگین

تن می دهم
به علامت سوال بزرگی
که در دهانم گیر کرده است.

پس روزهایمان همین قدر بود؟

و زندگی آنقدر کوچک شد
تا در چاله ای که بارها از آن پریده بودیم
افتاديم.



از كتاب: سطرها در تاريكى جا عوض مى كنند


@garousabdolmalekian

Читать полностью…

گروس عبدالملكيان

نشر چشمه با مشارکت سایت پاکت، جشن امضای اینترنتی آثارم را برگزار می‌کند. علاقه‌مندان می‌توانند تا دوازدهم اردیبهشت از طریق نشانی زیر کتاب‌های مورد نظر خود را سفارش دهند، تا با امضا و به نام خودشان برایشان ارسال شود.
http://pakatshop.com/products/books/?keyword=%DA%AF%D8%B1%D9%88%D8%B3+%D8%B9%D8%A8%D8%AF%D8%A7%D9%84%D9%85%D9%84%DA%A9%DB%8C%D8%A7%D9%86
برای هرگونه هماهنگی بیشتر، کارشناسان سایت پاکت به صورت تمام وقت و با شماره تماس ۰۹۹۰۹۸۷۶۴۰۷ پاسخگوی شما هستند

Читать полностью…

گروس عبدالملكيان

شب است
و هم‌زمان دارند
بغداد، دمشق
و من را می‌زنند

می‌نشینم روی مبل
دکمه را فشار می‌دهم
که شکنجه‌گرم را روشن کنم

اخبار چیزی از من نمی‌گوید
اخبار، اخبار را می‌گوید
که خبرها را پنهان کند

شب است
و مورچه‌ها دارند
اندوه زمین را جابه‌جا می‌کنند

شب است
و چهره‌ام بیشتر به جنگ رفته است
تا به مادرم

شب است
و چشم‌هام
چون چاه‌های خرمشهر به خون می‌رسد

شب است
و آنکه تاریکی را با هزار میخ
به آسمان کوبیده
انتقام چه چیز را از ما می‌گیرد؟

سربازی دستش گلوله خورده
سربازی سینه‌اش
من اما
گلوله از پوستم گذشته
خورده است به گوشه‌ی خیالم
برای همین است
که در تمام شعرهام خون جاری‌ست

شب است
و ابرها دارند
ماه را در آسمان خاک می‌کنند
*
خاطراتی هستند
که دیگر رهایم نمی‌کنند

خاطراتی هستند
که خود را با میخ به جمجمه‌ام کوبیده‌اند

دوستانم
خود را زمین گذاشته بودند
تا تفنگ‌هاشان را بردارند
دوستانم رفته بودند
آن‌سوی مرزها بمیرند

بچه‌ها
به بندناف‌هایشان چنگ می‌زدند
تا به دنیا نیایند

ما رو به آسمان دعا می‌کردیم
و از آسمان بمب می‌بارید

برادرم می‌گفت:
بیا غروب کنیم!
ندیده‌ای که خورشید
هر صبح بیرون می‌آید
پشیمان می‌شود و بازمی‌گردد

زیبایی‌ها فرو ریخته
و از زنان
چیزی جز مرد نمانده است

ما با مردها ازدواج می‌کنیم
و بچه‌هامان را
از زخم دست‌هامان به دنیا می‌آوریم

برادرم می‌گفت
با کدام امید
به ساعت‌هایمان نگاه می‌کنیم
وقتی زمان برای مرگ کار می‌کند

*
ما
در خیابان‌ها سرگردانیم
در سفارت‌ها سرگردانیم
در مرزها سرگردانیم

ما
چون تکه‌های چوب بر دریا سرگردانیم
و حتی نمی‌توانیم غرق شویم


بُرشی از کتاب«سه‌گانه خاورمیانه»
#گروس_عبدالملکیان

Читать полностью…

گروس عبدالملكيان

شعر و صدا: گروس عبدالملکیان
موسیقی: گروه نیوش
@garousabdolmalekian

Читать полностью…

گروس عبدالملكيان

بارانی که روزها
بالای شهر ایستاده بود
عاقبت بارید
تو بعدِ سال ها به خانه ام مى‌آمدی
تکلیفِ رنگ موهات
در چشم‌هام روشن نبود
تکلیفِ مهربانی، اندوه، خشم
و چیزهای دیگری که در کمد آماده کرده بودم
 تکلیفِ شمع‌های روی میز روشن نبود

من و تو بارها
زمان را
 درکافه‌ها و خیابانها فراموش کرده بودیم
و حالا زمان داشت از ما انتقام مى گرفت

در زدی
باز کردم،
سلام کردی
اما صدا نداشتی،
به آغوشم کشیدی
اما
سایه‌ات را دیدم که دست‌هایش توی جیبش بود

به اتاق آمدیم
شمع‌ها را روشن کردم
ولی هیچ چیز روشن نشد
نور
تاریکی را  پنهان کرده بود

بعد
بر مبل نشستی
در مبل فرو رفتی
در مبل لرزیدی
در مبل عرق کردی
پنهانی، گوشه ی تقویم نوشتم :
نهنگی که در ساحل تقلا مى كند
برای دیدن هیچ کس نیامده است


گروس عبدالملکیان
@garousabdolmalekian

Читать полностью…

گروس عبدالملكيان

نقد محمود معتقدی
بر کتاب سه‌گانه‌ی خاورمیانه/ جنگ، عشق، تنهایی/سروده‌ی گروس عبدالملکیان، نشر چشمه (چاپ هفتم) تابستان ۹۸
«منتشر شده در روزنامه آرمان»
 
«شب است و چهره‌ام پیش‌تر
به جنگ رفته است
تا به مادرم/
شب است
و چشم‌هام
چون چاه‌های خرمشهر
به خون می‌رسد/
شب است
وآنکه تاریکی را با هزار میخ
به آسمان می‌کوبد
انتقام چه چیز را از ما می‌گیرد»   (بخشی از شعر ۱، ص ۸)
 
  سخن بر سر روایت‌های «جنگ» و «عشق» و «تنهایی» (سه‌گانه خاورمیانه) از چشم شعر اینجا و اکنون است. گویی همه چیز در زمانه‌ی امروز، در این تریلوژی شاعرانه، خلاصه می‌شود. شاعر مدام در این گذرگاه، گرده عوض می‌کند. بیان دراماتیک این فضاهای تراژیک، گویی از سقوط ارزش‌هایی می‌گوید که صدای بسیاری از حادثه‌ها و قصه‌های ناتمام را، در گوشه و کنار این خط، همچنان به گوش می‌رسانَد.  
  شاعر، در این فضاهای پرحادثه و خونین، پیوسته به درون زندگی‌ها خم می‌شود و گاهی از درون؛ و زمانی هم از بیرون قضایا، حضور وقایع را به مدد شعر، صید می‌کند و از روزگار خاکستری و زخم‌های انسانی، سخن می‌گوید. با نگاهی روان و واقع‌گرایانه به طرح نشانه‌ها و تلخی‌های جاری اشاره‌هایی فراوان دارد. چراکه در «خاورمیانه» طبل ستیز و جنگ، دیگر سالهاست به صدا درآمده است.
 
«دستی که آزادی را فهمیده است
دیگر به بازوی انسان باز نمی‌گردد» (ص ۳۲)
 
بی‌شک آنچه که دستمایه سروده‌های شاعر را با خود دارد، همانا منظری میان نبودن و بودن آرمان‌های فروریخته‌‌ی سرزمین‌های پدری مردمی است که همچنان در آتش بی‌سرنوشتی، روز را به شب و شب را به روز می‌رسانند. چرا که انسان معاصر همواره، در چنبره‌ی ستمگرانه اهالی زور و قدرت گرفتار است.
 
 
« فقط یادم هست/چون درختی خشک/ به خانه آمدم
و در را/به روی همه فصل‌ها بستم
مگر چمدانت چقدر بود
که تمام زندگی‌ام را با خود بردی؟»   (ص۴۹ و ۵۰)
 
  بی‌گمان، در چنین چشم‌انداز سیال و لغزنده، روایت‌هایی از این دست، در این مجموعه، خود، یک گراوه‌ی دور از دسترس و آشنا‌زدایانه است. دفتر تنهایی آدمی اینگونه ورق می‌خورد.
 
«در آغاز تنهایی بود/ و در میانه تنهایی بود
و در پایان تنهایی بود
پس چگونه می‌شود/انسان را تعریف کردید؟»  (ص۶۴)
 
  گروس عبدالملکیان، شاعر با دانش شعر امروز، در این مجموعه، لحظه‌هایی از دشواری زمانه در عرصه‌ی ستم‌ و آتش‌ جنگ‌های نابرابر را به تصویر می‌کشد. و سعی می‌کند از منظری آسیب‌شناسانه، رنج تنهایی و زخم‌های عشق که محصول بی‌عدالتی و فروپاشی هستی انسانی در این بخش از جهان است را به شعر بدل کند.
  شاعر، در بسیاری از سروده‌هایش، از بی‌فردایی و تاثیر مدرنیته بر تقابل انسان و طبیعت را یادآور می‌شود و انگار در اینجا و آنجا، از خواب‌ها و کودکی‌های خود می‌گوید.
 
«سال‌ها خودم را تراشیدم
تا کودکانم را بنویسم
حالا چطور بخوابم
وقتی که بیدار هستم» (شعر ۲۶ ،ص۷۴)
 
  در این چشم‌انداز، شاعر به سادگی و زیبایی از «من» خودش، به تصویر بسیاری از آسیب‌ها و رنج‌ها و فاصله‌های طبقاتی دست می‌یازد. از آرمان‌گرایی تا آرمان‌گریزی؛ گویی منظری از دربدری‌های تاریخی انسان‌های بی‌لبخند این روزگار را به مخاطب یادآوری می‌کند.
 
  غم مهاجرت و آوارگی، طعمه‌ی آب‌ها و دریاها شدن، همه و همه، دستمایه‌های شاعر در این گذرگاه دشوار و استخوانسوز است:

«می‌گذارم خونم بیاید بیرون/هرچه می‌خواهد بر خاک بنویسد/در خاک برو رود/زیر خاک بنویسید/ کاری کند که مرد‌ه‌ها هم شعر بخوانند...می‌گذارم خونم بیاید بیرون/ از زیر سیم‌های خاردار رد شود/از زیر دیوارها رد شود/از زیر جهان رد شود/و در این همه سیاهی/ به سرخی‌اش ادامه می‌دهد»  (بخشی از شعر ۲۸، ص ۸۲ و ۸۳)
 
  در این چشم‌انداز آنچه به قلب وقایع و حادثه‌ها و آسیب‌های قهری می‌انجامد، همانا تنهایی و بی‌عشقی بخشی از مردمان خاورمیانه است.
 
« درست چون خدایی
که انسانش را زمین گذاشته
تا بر آسمان بنویسد:
دیگر نه اصراری به زندگی دارم
نه اصراری به مرگ» (ص ۹۶)
 
  باری، سخن بر سر برزخ و دوزخی است که در این زمانه بر شانه‌های این سرزمین‌ خسته سنگینی می‌کند. «سه‌گانه‌ی خاورمیانه» خود در آغاز این قرن پرهیاهو، برآمدی از سیاست‌ها و زیاده‌خواهی‌های صاحبان زور و قدرت است که همواره دل به بحران‌های بی‌ریشه می‌سپارند.
  گروس عبدالملکیان بر بنیاد نگرشی محتواگرایانه، عرصه‌های غافلگیری را به تصویر می‌کشاند و با حسی خاص، روایت و تصویر را با زبانی عاطفی و پرسشگرانه به خواننده بیدار یادآور می‌شود.

براستی از عشق، تا جنگ، تا تنهایی کدام یک، سهم انسان معاصر را بر دوش می‌کشد؟ شاعر در چشم‌اندازی مردم‌شناسانه، از تلخی‌ها می‌گوید؛ و در این رهگذر می‌توان گفت سرچشمه‌های تخیلش با بهره‌گیری از ایجاز و زیرساخت آغازبندی و پایان‌بندی سروده‌هایش، یک پازل بزرگ را بازاندیشی می‌کند.

Читать полностью…

گروس عبدالملكيان

دوستان عزیز!
کارگاه شعر دوره‌ی تابستان به دو صورت مجازی و حضوری برگزار خواهد شد.
برای کسب اطلاعات بیشتر می‌توانید با شماره‌ی روی پوستر از طریق تلفن یا واتس‌اپ تماس بگیرید.

Читать полностью…

گروس عبدالملكيان

غذا
به شکل احمقانه‌ای
انسان را سیر می‌کند.
لیوان
از دست‌هایم افتاد و
هزار لحظه شد...

همیشه چیزی کسی باید بمیرد
که این فیلم طرفدارانش را از دست ندهد!
گفتند«چیزی نیست،چیزی نیست!»
من اما طوری تنها بودم
که ماندنم همه را تنها می‌کرد

در خیابان استخوان‌ها راه می‌روند
گوشت‌ها راه می روند
کت‌شلوارها راه می‌روند
در تاریکی
کسی دارد استخوانی را با ساطور نصف می‌کند!
خیابان زوزه می کشد
سگی روحش را به دندان گرفته، می‌دود

در پاییز درختان را هَرَس می‌کنند
انگشت‌های اضافه را هرس می‌کنند
پاییز،
در اتاق‌های سیمانی دربسته
قرمزتر است

***
شهر در حاشیه سرد است
متن از خط زدن خونی است
از شهر،
از حاشیه،
از کاغذ
بیرون افتاده‌ام

و ماهیِ مرده‌ای دارد
رودخانه را با خود می‌برد!

«گروس عبدالملکیان»

/channel/garousabdolmalekian

Читать полностью…

گروس عبدالملكيان

دوستان عزیزم
صمیمانه از شما دعوت می‌کنم به مجله‌ی کلمات (نشریه کارگاه شعر) بپیوندید:


/channel/kalamaatmag/8

Читать полностью…

گروس عبدالملكيان

Emailing Armane Emruz-14shahrivar1402.pdf


گفتگوی روزنامه آرمان با گروس عبدالملکیان، به مناسبت دریافت جایزه ادبی ایتالیا «رودی»

Читать полностью…

گروس عبدالملكيان

دست‌هایش را بسته بودند
که شعر ننویسد
و سایه‌اش بر دیوار
شعر بود

گفت:
سایه‌ها همیشه عریان‌اند
حتی اگر لباس پوشیده باشند

دیوارها از در
بیرون رفتند
تا با دیوارهای بیشتری برگردند...

**
در روزهای بعد
آنقدر غذا نخورد
که روزهای بعد
بر زمین افتادند

و آنقدر لاغر شده بود
که می‌توانست
از لای دو ساعت عبور کند
و جوری آن لحظه را بنویسد
که زمان و زبان‌اش یکی شوند

در نیمه‌های شب
طوری به خواب رفت
که می‌توانست
چند فردا
داشته باشد

در روزهای بعد بود
که در سلول‌ها سطر پیدا کردند
در مشت‌ها، موسیقی
در جیب‌ها، کلمه

در هفته‌های بعد بود
که هر که را
از طناب
آویختند،
شعر شد!

کسی که شعر می‌نویسد، تنهاست!
و او که گوشه‌های جوانی‌اش را جویده ‌است
و هر گلوله‌ای که خورده را هضم کرده،
می‌داند
خشمی که در خیابان‌ها آفتاب می‌خورد
بر شاخه‌ها مشت خواهد داد

••
سایه‌اش بر دیوار
سکوت کرده است!
تخیل، سکوت می‌خواهد
وصل‌کردنِ موهای معشوقه به باران
سکوت می‌خواهد
وصل‌کردنِ چشم‌های هم‌بندش
به بادام‌هایی که عید امسال را تلخ می‌کنند،
سکوت می‌خواهد
وصل‌‌کردنِ سینه‌سرخ‌ها
به سینه‌ای که از آن بخار برمی‌خیزد،
سکوت می‌خواهد

وصل‌کردنِ سیم‌های یک بمب‌ساعتی، سکوت می‌خواهد!

کسی‌ که شعر می‌نویسد، تنهاست
و آنکه سال‌ها بعد
تنهایی‌ات را از زیرپله‌ای
در کتابفروشی‌های انقلاب می‌خرد
هیولای خفته را
بیدار خواهد کرد!

یعنی
کسی نمی‌دانست
که زندان
دری در سینه‌ی تو داشت
و این سطرها از همان‌جا گریخته‌اند
و حالا
هروقت
آن‌ها را پاک می‌کنم
استخوانت از زیرشان پیداست

یعنی
همیشه دیده‌ام
گلوله‌ها شلیک می‌شوند و
پلک‌ها می‌افتند
گلوله‌ها شلیک می‌شوند و
درخت‌ها می‌افتند
گلوله‌ها شلیک می‌شوند و
پرنده‌ها می‌افتند

گلوله‌ها شلیک شدند…

تو اما
چون آبشار
به افتادن
ایستاده‌ای!


«گروس عبدالملکیان»

Читать полностью…

گروس عبدالملكيان

در مستطیل سبز، مارادونا شعر بود.
درست مثل شعر که نسبت به زبان معمول و قواعد مرسوم، اتفاقاتی حیرت‌آور و خرق‌عاداتی غریب پدید می‌آورد، اما به شیوه‌ای جادویی آن را برای مخاطب پذیرفتنی می‌کند. شعر است که در قاعده‌ی بازی پاها با دست گل بزنی، اما تا سال‌ها سال بعد تماشاگران به دلیل همین خطا ستایشت کنند. شعر است که در نیمه‌نهایی جام‌جهانی، مثل بازی در زمین خاکی محله‌ی کودکی‌ات تصمیم بگیری بیش از نیمی از بازیکنان حریف را دریبل بزنی و بعد گلی را وارد دروازه‌اش کنی که با توجه به پشت‌پرده‌ی چالش‌های سیاسی آن زمانِ آرژانتین و انگلیس، گلی نمادین و طنز‌آمیز و فراموش‌نشدنی باشد.درست مثل همان گل دیگر؛ گلی که تمامی گل‌ها بود.

باری، بازی زندگی بسی سخت‌تر بود و سخت‌تر شد برای او. نه آنچنان توانست پاس‌های درخشانی بدهد و نه گل‌هایش در بزنگاه‌های روزگار به ثمر نشست. مارادونا پس از ترک اعتیادی که سال‌ها با آن درگیر بود، افسردگی شدیدی گرفت و مدتی در بیمارستان روانی بستری بود.
هنگام ترک بیمارستان در مصاحبه‌ای گفت: «اینجا دیوانه‌های زیادی بستری هستند.یکی می‌گوید من چه‌گوارا هستم، همه باور می‌کنند، یکی می‌گوید من گاندی هستم، همه باور می‌کنند، اما وقتی به آن‌ها گفتم من مارادونا هستم، همه به من خندیدند و گفتند: هیچوقت، هیچکس مارادونا نمیشه»

بارها به این خاطره فکر کرده‌ام، خاطره‌ای یگانه و کامل.
خاطره‌ای سرشار از بزرگی و کوچکی، سرشار از غرور و حقارت، آمیزه‌ای از امید و یاس. و هیچوقت نفهمیدم کدام کفه بیشتر سنگینی می‌کند؟ ترازویی که در تعادلش غمگین است

باری امروز، بسی زودتر از آنچه باید برای همیشه زمین را ترک کرد. آیا مرگ هم مثل آن هم‌اتاقی آسایشگاه، او را نشناخته است؟

#دیگو_مارادونا
#گروس_عبدالملکیان

Читать полностью…

گروس عبدالملكيان

و وقتی می‌گویم این تاریخ و جغرافیا یقیناً مرادم محدود به نوشتن شعری مرتبط با وقایع تاریخی نیست.بلکه منظورم شکل دهی به دغدغه‌هایی ازلی-ابدی‌ست که از درون تاریخ این سرزمین عبور کرده‌اند.برای مثال ویژگی‌ها و چهره‌ی عشقی که از دالان‌های تاریخی این مملکت عبور کرده، متفاوت است با چهره‌ی عشقی که از تاریخ اسپانیا سربرآورده.عشقی که زخم خورده‌ی شرایط خاورمیانه است، عشقی که از میدان‌های مین عبور می‌کند، فرق می‌کند با عشقی که در خیابان‌های پاریس قدم می‌زند.حالا من موضوع عشق را مثال زدم، شما می‌توانید هر مقوله ازلی-ابدی دیگر را در این موقعیت و یا موقعیت‌هایی مشابه متصور شوید.البته روایت درونی شده‌ی وقایع تاریخی-اجتماعی هم در شعر که دیگر جای خود را دارد.بنابراین نهایتاً مهم این است که علیرغم بهره‌های درستی که از ادبیات سرزمین‌های دیگر برده‌ایم، در لایه‌لایه‌ی شعرمان، خودمان باشیم.فضای خصوصی خودمان را بنویسم و بدانیم که اگر شعر باشد، عمومیت پیدا می‌کند، چرا که از منظری، شعر، عمومی کردن یک حس خصوصی‌ست.

* شماری از شاعران در سال‌های اخیر متهم بوده‌اند به اینکه شعرشان تحت تأثیر ترجمه است و خیلی وقت‌ها ارزش‌های زبانی یا بومی شعر فدای مخاطب جهانی شعر می‌شود. پاسخ شما به چنین پرسشی چیست؟ اصلا آیا چنین مشکلی را می‌پذیرید؟

عبدالملکیان: فکر می‌کنم بخشی از این پرسش را در سوال پیش پاسخ دادم. اما باید این نکته را اضافه کنم که گمان من این است که هیچ شعری نباید با هدفی بیرون از شعر نوشته شود چرا که شعر، خود، هدف است.شعری که شعر باشد، وسیله نمی‌شود، برده نمی‌شود و اجازه نمی‌دهد که هیچ باری را از بیرون بر دوشش بگذاری. شعر نمی‌تواند با هدف ترجمه‌پذیری نوشته شود.طبیعتاً بعضی شعرها به دلیل ویژگی‌هایشان در هنگام ترجمه‌ بخش‌های زیادی را از دست می‌دهند و برخی کمتر.این دیگر به ذات آن شعر بستگی دارد که بیشتر انرژی‌اش را از محتوا، تخیل و یا بعضی عناصر صورت که آسیب نمی‌بینند گرفته باشد یا وابستگی‌اش به عناصر صوری زبان بیشتر باشد.طبیعتاً در شکل دوم، در ترجمه آسیب‌پذیرتر می‌‌شود.ولی به خودی خود ترجمه‌پذیر بودن یا ترجمه‌ناپذیر بودن یک اثر، امتیازی برای آن محسوب نمی‌شود.پس بنابراین شاعر می‌بایست بدون در نظر گرفتن هیچ عامل بیرونی، جهان هر شعر را همانطور که آن شعر از شاعر خواسته است، بسازد.

* واکنش نشریات و روزنامه‌ها و صفحه‌های ادبی در مدتی که از انتشار گزیده شعرهای شما به انگلیسی می‌گذرد، چطور بود؟

عبدالملکیان: خوشبختانه تا امروز که با شما گفتگو می‌کنم، کتاب، واکنش‌های مثبتی از نشریات تخصصی، برخی شاعران انگلیسی زبان و مخاطبین شعر گرفته‌ است. تا ببینیم در ادامه‌ی راه چه می‌شود.

Читать полностью…

گروس عبدالملكيان

🔘 گفتگوی روزنامه همشهری،سه‌شنبه ۲۰ خرداد۹۹

⬅️ روزنامه همشهری: اقبال جهانی به شعر امروز ایران در گفت‌و‌گو با گروس عبدالملکیان به مناسبت انتشار مجموعه شعر «تکیه دادن به دیروقت» در انتشارات پنگوئن
⬅️از سال‌های پایانی دهه هفتاد، زمانی که تجربه‌های آغازین شاعرانه‌ی گروس عبدالملکیان در مطبوعات منتشر می‌شد،از همان مجموعه‌های نخستش معلوم بود ستاره‌ای تازه در آسمان شعر ایران متولد شده است.گروس عبدالملکیان، مجموعه مجموعه پیش آمد:«پرنده پنهان»، «رنگ‌های رفته دنیا»، «سطرها در تاریکی جا عوض می‌کنند»، «حفر‌ها»، «پذیرفتن» و «سه‌گانه خاورمیانه» و هرچه گذشت شعر او خوانندگان بیشتری پیدا کرد. دیری نگذشت که شعرهای او به زبان‌های دیگر ترجمه شدند. اما خبری که در این روزها مورد توجه قرار گرفت، انتشار ترجمه شعرهای او در انتشارات پنگوئن است. پنگوئن به عنوان یکی از بزرگترین و معتبرترین ناشران جهان تاکنون از هیچ‌یک از شاعران امروز ایران مجموعه‌ای منتشر نکرده بود. «تکیه دادن به دیروقت» عنوان گزیده اشعار او به انگلیسی‌ است که احمد نادعلی‌زاده و ایدرا نووی آن را ترجمه کرده و چند هفته‌ای‌ست که انتشارات پنگوئن آن را به بازار کتاب جهان فرستاده؛ اتفاقی که می‌تواند زمینه‌ساز موفقیت‌ها و اقبال‌های بین‌المللی تازه‌ای به شعر گروس عبدالملکیان باشد.با او به مناسبت انتشار این مجموعه گفتگو کرده‌ایم:
  
* مرتضی کاردر (روزنامه‌نگار): شاید برای خوانندگان جالب باشد که بدانند شعرهای شما چه فرایندی را طی کردند تا به انتشارات پنگوئن رسیدند؟ یعنی پیشنهاد اولیه از طرف ناشر بود یا مترجم و اینکه انتشاراتی مثل پنگوئن برای چاپ کتاب چه پیش‌شرط‌هایی دارد و شمارگان چاپ کتاب شما در پنگوئن چقدر بوده است؟ چرا انتشارات پنگوئن تا کنون به سراغ شعر معاصر ایران نیامده و...

عبدالملکیان: در سال‌های گذشته بارها و بارها این سوال توسط دوستان شاعر و مخاطبین شعر با من مطرح شده بود که چرا کتاب‌هایم به زبان‌های مختلفی مثل فرانسه، عربی، آلمانی، سوئدی و چند زبان دیگر به چاپ رسیده، اما هنوز به انگلیسی که از مناظر مختلفی زبان اول دنیاست، منتشر نشده.ماجرا این است که خیلی پیشتر از اینکه از زبان‌های دیگر پیشنهادهایی برای ترجمه و انتشار داشته باشم، چند مترجم انگلیسی این پیشنهاد را داده بودند اما دقیقاً به همان دلیل که ترجمه به انگلیسی از تمام ترجمه‌های دیگر مهم‌تر بود، من هم با وسواس بسیار بیشتری با این مقوله برخورد کردم.یعنی چندین مترجم برای ترجمه شعرها به انگلیسی پیشنهاد داده بودند و از حق هم نگذرم که برخی از همین عزیزان مترجمین خوبی هستند؛ اما شاید سختگیری بنده و چند نفر از دوستان نزدیکم که به من مشاوره می‌دادند -مثلا کسانی مثل سالار عبده که رئیس گروه ادبیات دانشگاه نیویورک است- و یا یکی دو نفر دیگر موجب شد که آن ترجمه‌ها را کنار بگذاریم. اما نهایتاً آقای احمد نادعلی‌زاده که خودش از اساتید ادبیات در دانشگاه‌های امریکاست به من پیشنهاد ترجمه شعرها را داد.قرار شد چند نمونه شعر را ترجمه کند و برایم بیاورد.ترجمه‌ها کیفیت بالایی داشت. نهایتاً با دوستان مشورت کردیم و به این نتیجه رسیدیم که ایشان همان کسی‌ست که می‌تواند از پس این کار به خوبی بربیاید. بعد با ایشان صحبت کردم و خواستم که حتماً یک شاعر انگلیسی‌زبان هم در این پروژه همکاری کند تا نتیجه کار به زبان شعر زنده امروز انگلیسی نزدیک باشد. در این مرحله آقای نادعلی‌زاده با خانم ایدرا نووی، شاعر، نویسنده و مترجم امریکایی صحبت کرد و چند نمونه از شعرهای ترجمه‌شده را برای ایشان فرستاد که خوشبختانه ایشان هم پس از بررسی شعرها بسیار استقبال کردند و پروژه ترجمه آغاز شد. با توجه به وسواس‌های خود بنده و هر دو مترجم، مسیر بسیار سنگین و طاقت‌فرسایی را پشت سر گذاشتیم و کار گزینش و ترجمه شعرهای این کتاب حدود سه سال به طول انجامید. پس از اینکه کار ترجمه تمام شد، تصمیم گرفتیم ارسال کتاب برای بررسی و چاپ را از بزرگترین ناشران امریکا آغاز کنیم. بنابراین کتاب را برای انتشارات پنگوئن و نشر کاپر کنیون فرستادیم. البته امید بسیار کمی داشتیم، چون هیچیک از ناشران بزرگ انگلیسی زبان کتابی از شعر معاصر ایران را منتشر نکرده بود و تنها این ناشران، شعرهایی از شاعران کلاسیک ما مثل فردوسی، خیام، مولانا و حافظ را به چاپ رسانده بودند. سرانجام بعد از چند ماه نتیجه کار را به ما اعلام کردند، و جالب اینکه هر دو ناشر کتاب را می‌خواستند که طبیعتاً ما پنگوئن را انتخاب کردیم.
در مورد سوال دیگرتان هم باید بگویم که پنگوئن پس از تایید کتاب هیچ پیش‌شرط دیگری نداشت. به شکل طبیعی از ناشران من در ایران یک نامه‌ی اجازه انتشار خواستند که چشمه و مروارید برایشان ارسال کردند.

Читать полностью…

گروس عبدالملكيان

«انتشار کتاب شعر گروس عبدالملکیان در انتشارات پنگوئن»

به نقل از خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا): گزیده شعر گروس عبدالملکیان به زبان انگلیسی منتشر شد. این کتاب در نشر پنگوئن، یکی از مهمترین و معتبرترین ناشران ادبیات جهان به چاپ رسیده است.این مجموعه شعر با عنوان Lean against this late hour (تکیه دادن به دیروقت)، گزیده‌ای از کتاب‌های «پرنده پنهان»، «رنگ‌‌های رفته‌ی دنیا»، «سطرها در تاریکی جا عوض می‌کنند»، «حفره‌ها» و «پذیرفتن» است.
این مجموعه از سوی احمد نادعلی‌زاده، فارغ‌التحصیل مقطع دکتری و استاد دانشگاه اورگان و ایدرا نووی، شاعر، نویسنده و مترجم امریکایی به انگلیسی ترجمه شده است. کتاب «تکیه دادن به دیروقت» شامل ۵۳ شعر از گروس عبدالملکیان است که در ۱۴۸ صفحه به چاپ رسیده است.
نشر پنگوئن هم‌زمان با انتشار این کتاب، نسخه صوتی آن را نیز منتشر کرده‌ است. این کتاب برای اولین بار در خانه شعر امریکا، واقع در نیویورک رونمایی شد و طی همین چند روز با استقبال فراوانی از طرف نشریات تخصصی شعر مواجه شده است. در ادامه فرازهایی از مقالات و یادداشت‌هایی را که درباره این کتاب نوشته شده است می‌خوانید:
.

Book Page:
«مجموعه شعر شاعر مطرح ايرانی كه بايد روی هر ميز، كنار هر تختخواب، در سيلابس‌های دانشگاهی و ليست نامزدهای نهايی جوايز جهانی حضور داشته باشد.»

Library Journal:
«نخستین اثر تاثيرگذار شاعر ایرانی در امريكا كه اشعارش تاییدی جهانی می‌طلبد.»

Michigan Quarterly review:
«صدای قدرتمند اين شاعر فوق‌العاده شاید در دنیای امروز بيش از هر زمان ديگری شنیدنی باشد.»

پیش از این انتشارات پنگوئن از شعر فارسی، تنها به انتشار آثار کلاسیک از جمله ترجمه‌ی شاهنامه فردوسی، دیوان حافظ، مولانا و عطار پرداخته بود و این برای نخستین بار است که کتابی از شاعران معاصر ایران به انگلیسی ترجمه و در این نشر منتشر می‌شود.

منبع: خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)

Читать полностью…

گروس عبدالملكيان

ترجمه، سفر از زمینی به سرزمینی دیگر است و ترجمه‌ی زنده ترجمه‌ای‌ست که فراتر از ساختمان‌ها، خیابان‌ها، دیوارها و پنجره‌های یک شهر، روح آن شهر را در برابرت برپا کند. ترجمه، برگرداندن نیست.برگردان کلمات به زبانی دیگر و چیدمان آن‌ها در کنار یکدیگر .
به قولی دیگر اگر بگویم:چیدن ریشه‌ها، تنه و شاخه‌ها در کنار هم درخت نمی‌سازد؛ تنها مگر که روحی زنده در آن دمیده شود.و جوهر ماهوی ترجمه، فراتر از جزئیات و دقایق و ظرایف همین است: برگردانِ روح یک متن به زبانی دیگر. و تا آن زمان که جانی پرتپش در رگ‌های مترجم جریان نداشته باشد، هیچ متنی از زیر دست‌هایش زنده بیرون نمی‌آید.

نجف دریابندری تجسم همین روح زنده بود. از ترجمه‌های به یادماندنی‌اش از رمان‌های همینگوی چون «وداع با اسلحه» و «پیرمرد و دریا» گرفته تا ترجمه جاندار «رگتایم» دکتروف.از «تاریخ فلسفه غرب» راسل گرفته تا «چنین کنند بزرگان» ویل کاپی که از قضا چقدر زاویه و زبانش به گوشه‌هایی از جهان نجف نزدیک بود.از «گور به گور» فاکنر گرفته تا نمایشنامه‌هایی چون «سوفوکل» و «قضیه رابرت اوپنهایمر»و «خانه برناردا آلبا».خلاصه آنکه چه شب‌ها، چه شب‌ها که او چراغ خلوتمان را نیفروخته است.
و خلاصه‌تر آنکه، نجف دریابندری، بیشتر دریا بود تا بندر .
یادش روشن و گرامی باد!

#گروس_عبدالملیان

Читать полностью…

گروس عبدالملكيان

زخم سینه‌ات را باز کردم
نشستم به تماشای آسمان!

تو را نمی‌توان نوشت

چرا که مثل رودخانه‌ای طولانی در جریانی
و همزمان که آفتاب
بر پاهایت طلوع می‌کند
در سرت غروب کرده است

تو را نمی‌توان نوشت

تو زیبایی
و این
هیچ ربطی به زیبایی‌ات ندارد

حرف نمی‌زنی!
چرا که می‌دانی
یک پرنده وقتی حرف می‌زند انسان است
وقتی سکوت می‌کند، آسمان

عصر،
بر روح پله‌ها می‌نشینی
رنج چای را می‌نوشی
و بعد می‌گویی:

خدا نزدیک‌تر شده
آن‌قدر
که وقتی درخت را می‌تکانم
ابرها بر زمین می‌ریزند

از کتاب«سه‌گانه خاورمیانه»، نشر چشمه
#گروس_عبدالملکیان

Читать полностью…

گروس عبدالملكيان

رو‌به‌روی آینه می‌ایستم
و آینه سعی می‌کند
سعی می‌کند
سعی می‌کند
از این همه خرابه چهره بسازد

در خرابه‌ها قدم می‌زنم

و فکر می‌کنم
اناری که بر شاخه خشکیده
باید همین زمین باشد
که خدا از کنارش عبور می‌کند
و حتی
میلی به چیدنش ندارد

📖 گروس عبدالملکیان

Читать полностью…

گروس عبدالملكيان

دوستان عزیز اصفهانی می‌توانند جهت ثبت‌نام در این کارگاه به نشانیِ اردیبهشت جنوبی، روبه‌روی کوچه تاج اصفهانی(کوچه ششم)، شهرکتاب اصفهان مراجعه کنند و یا با شماره تلفن‌های ۰۳۱۳۲۳۳۶۵۹۴ و ۰۹۱۳۶۴۸۷۷۴۷ تماس بگیرند.

ثبت‌نام اینترنتی از طریق: isfahanbookcity.com

Читать полностью…

گروس عبدالملكيان

آنقدر از تو می‌نویسم
تا فارسی تمام شود

می‌خواهم این‌بار
از آخر به اول دوستت داشته باشم
وگرنه راه رفتن روی دو پا را
که هر آدمی می‌داند

می‌خواهم این‌بار
با جنازه‌ام تو را بغل کنم

با خونِ رفته‌ام به رودها
تو را بنویسم
با دجله
با فرات
با کارون

آنقدر از تو می‌نویسم
تا دریا تمام شود

زخمی برسینه‌ی من است
که با من حرف نمی‌زند
با دکترم حرف نمی‌زند
با دوستانم حرف نمی‌زند
زخمی
که منتظر مانده است شب شود
و از اعماقِ خونی‌اش تو را صدا کند

یادت هست؟
روبه‌روی دریا نشسته بودیم و
دریا رفته بود برایمان موج بیاورد

یادت هست؟
روبه‌روی هم نشسته بودیم و
پیش از آنکه دست‌های هم را بگیریم
جمله‌هامان بلند شدند
جمله‌هامان به هم پیچیدند
و بچه‌هاشان را به دنیا آوردند

یادت هست...؟

حالا که نیستم
پیراهنم را اتو بزن
دکمه‌هایم را ببند
کفش‌هایم را برق بیانداز
بُگذار
نبودنم مرتب باشد



از کتابِ سه‌گانه‌ی خاورمیانه
گروس عبدالملکیان

.

Читать полностью…

گروس عبدالملكيان

ولی مثلا اگر یک شاعر همواره شعر کوتاه را تجربه کرده باشد و امکانات محدودی داشته باشد، هر ایده‌ای به سراغش بیاید، می‌خواهد آن را به شعری کوتاه تبدیل کند. در صورتی که ظرفیت آن ایده ممکن است در شعر بلند بهتر به سرانجام برسد. بنابراین اول مهم است که یک شاعر درباره الهامی که در او رخ می‌دهد به این پختگی و شناخت رسیده باشد که بداند دانه چه گیاهی را در دست دارد.دانه‌ی گل رز یا درخت سرو؛ و بعد امکانات این را داشته باشد که در بهترین حالت آن را پرورش بدهد.

۷.ما در طول این سال‌ها با طیف وسیعی از مولفان مواجه ایم که اگر همین ها سروسامانی به وضع مطالعات خود بدهند، اوضاع ادبی کمی بهتر خواهد بود، مولف امروز باید مولف فرهیخته تری بوده باشد، ولی نیست. شما این وضعیت را چطور می‌بینید؟ یا آینده آن را؟

با شما موافقم. و در راستای صحبت پیشین باید اشاره کنم، بخش عمده‌ای از همان امکاناتی که اشاره کردم، فراتر از شعر از طریق هنرهای دیگر به دست می‌آید. از خواندن رمان، داستان کوتاه و نمایشنامه. از دیدن فیلم و آشنایی با نقاشی و موسیقی. یعنی همه این‌ها فارغ از گسترش جهان محتوایی ذهن شاعر به امکانات بیانی او نیز خواهند افزود. یا آشنایی مستقیم با فلسفه و یا درک غیر مستقیم آن از طریق مطالعه شعرهای عمیق و رمان‌های فلسفی به ساختن جهان و جهان‌بینی یک شاعر بسیار کمک می‌کند. و شاعری متفکر می‌سازد که اندک اندک می‌آموزد با اشیا و عناصر اطرافش بیاندیشد و از طریق تخیلش، تفکر کند. به هر حال در کنار استعداد، متفکر بودن و همچنین سواد ادبی از ویژگی‌های شاعری‌ست که می‌تواند پنجره بسازد و پنجره بگشاید تا شناخت مخاطب از جهان اطرافش گسترش و عمق بیابد. و این آغاز روشنایی‌ست.


۸.فصل فارغ شعر شما، در نسبت به آنچه در این یکی دو دهه اخیر در شعر ما می گذرد «اندیشه» است و توجه شما به موضوعات و مفاهیم فلسفی، می خواهم بپرسم در این نگاه هستی شناسانه، در جای جای شعرِ شما «تنهایی انسان» را همراه با «ناتوانی»اش در برابر هستی به تصویر می کشید، یعنی قائل به ناتوانی انسان در دایرۀ حیات اید؟

در غایت‌ شعر من، ناتوانی به معنای عدم توانایی نیست.مرگ به معنای عدم زندگی نیست.رنج به معنای عدم لذت نیست.در شعر من این مقولات، غالباً در درون هم حضور دارند و این یکی از موتیف‌های تکرار شونده محتوایی در آثار اخیر بنده است.برای مثال در پذیرفتن می‌خوانید:دیوانه است او/ که دیروز تیربارانش کرده‌اند و/ هنوز به فرار فکر می‌کند.یعنی همانطور که می‌بینید مرگ در درونِ خود زندگی دارد.یا برای مثال:کسی که نیست/ کسی که هست را/ از پا درمی‌آورد.باز هم ملاحظه می‌کنید، کسی که نیست، نه‌ تنها هست، که حتی قدرتی بیش از آنکه هست دارد و او را شکست می‌دهد.و گویا انرژی بخش عمده این شعرهای من از دیالکتیکی میان وجود و عدم شکل گرفته است. وجود و عدمِ
مقولات مختلف؛و نسبتی که با هم برقرار می‌کنند.اما انسان شعر من در کتاب سه‌گانه خاورمیانه، پس از عبور از سه بخش این مجموعه؛ و در پایان این کتاب به موقعیتی فراتر از دو‌گانی‌های مرگ و زندگی می‌رسد و می‌گوید: دیگر / نه اصراری به زندگی دارم/نه اصراری به مرگ. و با مصداق‌های مختلفی این نگاه را اجرا می‌کند.احساس می‌کنم انسان کتابم در اینجا به جایی فراتر از دیالکتیک معمولِ میانِ مرگ و زندگی رسیده است.این سطرها برای من، ابداً معنا و حس پوچی در خود ندارند.احساس می‌کنم انسان شعرم در اینجا به دیالکتیکی تازه رسیده است.دیالکتیکی میان حضور و عدم دیالکتیک .

Читать полностью…
Subscribe to a channel