یک نکته ازهزاران ناگفته ها... از اینکه مارا در این کانال همراهی میکنید سپاسگزارم
عزیزانی که همراه اول دارن
ستاره 100ستاره 67 مربع سه گیگ اینترنت به مناسبت دهه فجر هدیه بگیرید اعتبار تا 23بهمن
در بهار آزادی جای شهدا خالی شادی روحشون صلوات
{ترس گربه از موش }
یکی از مشکلاتی که درجبهه خط پدافندی {کوشک}و{شلمچه} داشتیم وجود موش های صحرایی بود که گرفتاری های زیادی برای رزمندگان به وجود آورده بودند ضمن اینکه بزرگ بودند سخت جان هم بودند به طوری که یک روز بنده چند ین تیر کلانشیکف به یکی از این موش ها زدم تا از پا افتاد.
این موش ها به غیر از اینکه اذیت می کردند یک روز خاکریز را سوراخ کرده بودند که باعث شد یک دفعه آب به پشت خاکریز بیاید و باعث شکستن خط شد و رزمندگان به خاکریز دوم برگشتند. به هر حال با هر تلاشی که خواستیم از دست این موش ها خلاص شویم نشد تا اینکه یکی از برادران رزمنده {علیرضا فلاح} طرحی داد و قرار شد از یزد تعدادی گربه بیاوریم تا باعث فرار موش ها از خط بشود.
به اتفاق تعدادی از همرزمان جهت مرخصی واستراحت به یزد آمدیم .پس از پایان مرخصی تعداد 3بچه گربه ازکوچه ومحل گرفتیم و بعد از چند روز گربه ها با یک مشکلاتی آنها را به اهواز رساندیم و بلافاصله به خط پدافندی منطقه {شلمچه}انتقال دادیم.
موقعه ای که رسیدیم به خط مقدم بچه های رزمنده با یک حالت شوخی کنان به استقبال گربه ها می آمدند.
چند تاازدوستان آمدند وگربه ها را از ما ربودند وآنها رابه سنگرخود بردند بیچاره گربه ها از ترس بچه ها به خود می لرزیدند.{استقبالی که از گربه ها کردند ازمانکردند} خ
رزمنده ها خیلی مراقب این حیوان بودند.که مبادا از سنگر بیرون بیایند ووارد میدان مین یا بسوی نیروهای عراقی فرار کنند .
چندین روز این گربه ها سنگر به سنگر منتقل میشدند و شده بودند وسیله بازی وسرگرمی بچه ها .
خیلی زمان برد تا این گربه ها توانستندخود را وفق وعادت بدهند با این نیروهای جوان وپر جنب وجوش .!!!
بعضی از بچه ها بودند که میانه خوبی با گربه نداشتند. و آنها را اذیت میکردند .
بعضی از دوستان هم گربه ها را بغل میکردندوحتی کنارخود می خوابوندن .!!!
خلاصه چندین روز یک ماجرای داشتیم .پس از این مدت که دیگر گربه ها را آزاد گذاشتیم که بروند سراغ موشهای مزاحم جدامشاهده کردیم که این گربه ها از این موشها میترسیدند وفرارمیکردند می آمدند داخل سنگروکناربچه های رزمنده
پناه میگرفتند وچشمانشان بسمت در سنگر خیره میشد به نفس نفس می افتادن .باز یک مصیبتی دیگر گرفتار شده بودیم از یک طرف مزاحمت وسلب آسایش از دست موش .واز طرف دیگر مهمان داری کردن و مراقبت کردن این گربه ها.مدتی که گذشت این موشها بودن که دنبال گربه میکردند.
وشده بودن مورد سوژه وخنده نیروها....
ولی بعد از چند روز دیگر اثری از گربه ها نبود و از دست موش ها پا به فرار گذاشته بودند به هر حال از آن روز به بعد
موش های مزاحم با کمال پررویی هر کاری دلشان می خواست می کردند.
راوی {غلامرضا زارع زردینی}
.
سالروز عملیات بیت المقدس۲ گرامی باد .
زمستان سرد و ارتفاعات پوشیده از برفِ گِردِرَش در هفته اخر دی ماه ۱۳۶۵ با شبهای سرد و برفی ؛ سخن از پایمردی جوانانی داشت که مصداق عینی معبر عشق بودند ؛
امروز کمتر کسی از بیت المقدس۲ سخنی شنیده است و دلاوری لاله هایش گمنام مانده است
امروز در یاد آنها ، زمستان ، شوق بهاران دارد ...
قّله های گِردِرَش و قمیش جایگاه لاله های ارغوانی گشت تا در این خطه پاکبازانی در سنگر اطلاعات عملیات تیپ الغدیر چون سید محمد موسوی پور ؛ اکبر فتاح الجنان و علیرضا خُرّمی غیرت و پاکبازی را به نمایش گذاشتند و نشانی منزلگه عشق را یافتند و در عملیاتهای بعدی به وصال حق شتافتند .
بیت المقدس۲ با سوز سرمایش و صعب العبور بودن سرزمینش نتوانست مانعی برای پاکبازی مردان سرزمین ایران شود و اینچنین است که عشق جغرافیا نمی شناسد ؛ دشت شلمچه ، آبهای خروشان اروند ، باتلاق های هورالهویزه ، تپه ماهورهای فکه و حالا ارتفاعات غرب ، شاهد بیقراری رزم آورانِ آتش عشق است
و آنها که در پی گمنامی بودند خاطراتشان در ذهنمان باقیست و به نگارش اوردن یادشان ، از فقر نیست بلکه زاده کمال است و اقتضای غنی ...
🌹🌸🌸🌸🌺🌺🌸🌸🌸🌹
خوش آن نسیم که بوئی ز زلف یار آرد
به عاشقی خبر یار غمگسار آرد
خوشا کسی که سلامی بدان دیار برد
وز آن دیار پیامی بدین دیار آرد
به اختیار نکردم جدائی از بر یار
بلا که بر سر خاطر به اختیار آرد...
#عبید_زاکانی
تنور دلت که گرم باشد
نان مهربانی اش را می خوری
هرچه دلت گرمتر
مهربانی ات بیشتر
و روزگارت آبادتر است
صبح تون بخیر، تنور دلتون گرم
حاج قاسم تنها بازمانده ی این عکس بود که کامل شد...
شهادت هنر مردان خداست.
ماه دی، ماه شهداست:
دی ماه، ماه شهادت دلیر مردان همیشه جاوید است
دی ماه سال ۶۵ شهادت سرداران و سربازان و راست قامتان عملیات کربلای پنج
۲۸دی ماه ۹۲ شهادت سردار شهید الله دادی بدست بالگردهای رژیم صهیونیستی
۱۳ دیماه ۹۸ شهادت سردار شهید حاج قاسم سلیمانی توسط بالگردهای رژیم آمریکایی
دیماه ماه تجدید میثاق با شهدا و امام شهدا است.
دیماه ، ماه دیدار و پایان دلتنگی هاست
شهادت پاداش مجاهدان در راه خداست
#امید که #شهدا ما را یاد کنند "" ما هم یاد #شهدا را زنده نگه داریم با ذکر #صلوات
۱۱۶... خط شلمچه بعد از عملیات #کربلای ۵
۲۰ دیما۱۳۶۵
( قسمت اول )
. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم والعن اعدائهم
@mojtameamozeshialghadiryazd
سپاس از لطف و محبت همگی دوستان عزیز که عضو این کانال هستند
همچنین درود ویژه به عزیزانی که تازه به جمع صمیمی ما پیوستند.🌸🌹🌸
🔻روایت سردار حاج احمد غلامپور از عملیات کربلای (۵)
قسمت هشتم:
پس از پیمودن نزدیک به یک ساعت راه، خودرو فرمانده قرارگاه کربلا در کنار قرارگاه فرماندهی کل سپاه توقف کرد و همگی وارد قرارگاه شدیم. جلسه با قرائت قرآن و سپس گزارش فرمانده یگانها از میزان پیشرفت کار آغاز شد.
هریک از فرماندهان ضمن گزارش فعالیت یگان خود و بیان مشکلات به گوشههایی از ناکامی نیروهای خود در عملیات کربلای4 اشاره کردند که تأسف حاضرین را بهدنبال داشت. پس از گزارش یگانها، احمد غلامپور خلاصهای از طرح مانور عملیات آینده را تشریح کرد و سپس فرمانده کل سپاه نکاتی را درارتباط با مانور عملیات و اهمیت دو محور کانال ماهی و پنجضلعی بیان و در ادامه بر هرچهسریعتر آمادهشدن یگانها تأکید کرد.
با پایانیافتن جلسه بهاتفاق برادر احمد غلامپور و همراهان بهسمت اهواز حرکت کردیم. در بین راه درباره تردید و ابهام فرماندهان صحبت میکردیم. غلامپور معتقد بود که هنوز فرمانده یگانها مردد هستند، اما بهدلیل وضعیت خاص جنگ و پایان نافرجام عملیات سرنوشتساز کربلای4 درباره تردیدهایشان صحبت نمیکنند.
من از آقای غلامپور پرسیدم، شما چرا حرف نمیزنی؟ غلامپور در پاسخ گفت:
من نمیتوانم جلو فرمانده یگانها با آقا محسن بحث کنم. من خودم با همه ابهامی که دارم برای تکتک فرمانده لشکرها روضه میخوانم و آنها را ترغیب میکنم، نمیشود آنها که نشستهاند من حرف بزنم. من فقط اوّل جلسه، حرفهایی زدم که باب بحث را باز کند که این کار هم شد.
ساعت 3:30 بامداد روز ۶۵/۱۰/۹ بود و ما در مسیر شهر اهواز بودیم. به اهواز که رسیدیم برادران غلامپور، دانایی و محرابی به منازل خود رفتند و من جهت استراحت به ساختمان امانیه (مقر مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ در شهر اهواز) رفتم.
صبح همان روز همراه با آقای غلامپور بهسمت پادگان گلف حرکت کردیم. صبحانه را در پادگان گلف خوردیم و پس از جلسه مختصری بهسمت منطقه عملیاتی حرکت کردیم.
در جاده اهواز به خرمشهر باقر قالیباف فرمانده لشکر5 نصر را دیدیم که بهسمت اهواز میرفت. در گفتوگوی مختصری که برادر غلامپور با وی داشت، قالیباف از مشکل استحکامات لشکر خود گفت و اضافه کرد:
زمانبندی را مشخص کنید تا من بتوانم برنامهریزی کنم.
غلامپور در پاسخ گفت:
برادر محسن گفته پانزده روز دیگر.
قالیباف:
برادر محسن میدونه که تا بیست روز دیگر [نور] ماه هست؟!! چرا حرف الکی میزنید، یک زمان مناسب بگویید که من بتوانم نیروهایم را به مرخصی بفرستم. هی گفتید پنج روز دیگر، پنج روز دیگر، الآن صدوبیست روز است که نیروها اضافه ایستادهاند.
نیروهای بسیج را نمیشود اینطوری نگهداشت.
قالیباف پس از بیان این جملات با ناراحتی خداحافظی کرد و رفت، ما هم در ادامه مسیر ضمن سرکشی به نیروهای چند یگان مهندسی که در منطقه مشغول کار بودند، به قرارگاه رسیدیم و پس از خواندن نماز و خوردن ناهار و کمی استراحت کار را آغاز کردیم. در ساعت 16:30 برادر سیفالله حیدرپور فرمانده تیپ48 فتح وارد قرارگاه کربلا شد و ضمن اظهار تمایل به شرکت در عملیات از وضعیت بلاتکلیف خود اظهار ناراحتی کرد و گفت:
ما پنج گردان نیرو داریم. به آقا محسن گفتم که میخواهم در قرارگاه کربلا یا قرارگاه قدس کار کنم که گفتند برو قرارگاه کربلا، من هم آمدم پیش شما. در عملیات کربلای4 هم در حدود شصت نفر مفقود داریم.
غلامپور: رفتی نظرت را به آقا محسن بگویی؟
حیدرپور: نه بابا، ما طبق تکلیف میجنگیم و تصمیم نداریم کسی را سؤال و جواب کنیم، کاری هم به هیچکس نداریم.
غلامپور: نه برو نظراتت را بهعنوان یک نظامی بگو، نظرت را نسبت به این عملیات بگو.
حیدرپور: من اصلاً اعتقادی به اینجور عملیاتها ندارم. یعنی چه؟ از آب بگذریم و پایمان را بگذاریم روی زمین و با تانک و پیاده دشمن بجنگیم. به نظر من باید بریم در منطقه والفجر مقدماتی و مهران بجنگیم. [غلامعلی] رشید میگفت، فرماندهان عراقی به صدام فحش میدادند که چرا از کارون عبور کردیم.
غلامپور: اگر میخواستی روی زمین بجنگی چرا نرفتی با آقای ایزدی [فرمانده قرارگاه نجف].
حیدرپور: من آقای ایزدی را نمیشناسم، نه روحیاتش را و نه خودش را، شما بیایید برویم [غرب]، من هم با شما میآیم.
غلامپور: پس به نظر شما کجا میشود جنگید.
حیدرپور: برویم سراغ چزابه، یک فلش از آب بگذاریم و یک فلش از خشکی.
غلامپور: آنجا که هدف ندارد، برویم چه کار کنیم؟!
حیدرپور: به دشمن ضربه بزنیم، به ارتش عراق ضربه بزنیم.
غلامپور: بالاخره باید [درباره شلمچه] نظر بدهی، چون انگیزه نداشته باشی باز فردا دردسر داریم. ما میخواهیم داخل پنجضلعی بجنگیم.
حیدرپور: خوب است، اینجا را میشود جنگید. همه وسایل ما اینجا داخل آبادان است. به منطقه نزدیکیم.
@Ghafele_eshgh
ادامه دارد
🔻روایت سردار حاج احمد غلامپور از عملیات کربلای (۵)
قسمت ششم:
برادر رحیم صفوی جانشین فرمانده نیروی زمینی نیز در پاسخ به صحبتهای برادران غلامپور و امین شریعتی گفت:
ما باید کل مشکلات اینجا را [بررسی] و برایش راهحل پیدا کنیم. از عقبهها، توپخانه و ... گرفته تا وضعیت زمین. باید با استفاده از تجربیات گذشته مشکلات اینجا را حل کنیم. شما که میخواهید برای گردانهایتان مانور بچینید باید خوب نسبت به منطقه شناخت داشته باشید. باید بچههایی که میخواهند اینجا مانور کنند، توجیه باشند. باید از تجارب تیپ57 ابوالفضل و لشکر 19 فجر درس بگیریم. (توضیح: تیپ57 ابوالفضل و لشکر19 فجر در عملیات کربلای4 در محور پنجضلعی وارد عمل شدند و موفقیت قابلتوجهی به دست آوردند. این موفقیت یکی از دلایل انتخاب منطقة شلمچه برای عملیات آینده و راهنمای طرحریزی برای مانور این عملیات بود)
باید با فرماندهانشان صحبت کنیم و دلایل موفقیت آنها را پیدا کنیم. ما نباید در زمین پنجضلعی محدود شویم. باید در زمین بالای پنجضلعی [زمینهای مجاور ضلع جنوبی کانال ماهیگیری] مانور بچینیم و عمل کنیم. آنجایی که دشمن احتمال مانور میدهد، نباید مانور بچینیم. برای مثال نباید روی جادهها مانور بگذاریم. اوّل باید از وسط منطقه به دشمن بزنیم و بعد بیاییم جاده شلمچه را بگیریم. پس باید به مانورمان وسعت بدهیم و هرچه بهطرف بالا [کانال زوجی] جناحمان را باز کنیم، عبور ما آسانتر میشود.
در ارتباط با عقبه عملیات، بهجز عقبههای موقت، باید روی جادهای که در امتداد دژ است و تیپ57 از آن عبور کرد، کار کنیم. برای عبور موقت هم باید روی پلهای کوثری و دیگر پلها سرمایهگذاری کرد. برای مقابله با پاتکهای دشمن هم باید طرحریزی کنیم. کوچکی زمین همانطور که برای ما مشکلات دارد، برای دشمن هم دارد. روی آتش پرحجم هم میشود برنامهریزی کرد. روی پنجضلعی شناخت پیدا کردهایم، اما زمین شمال آن برای ما ناشناخته است و باید نسبت به آن شناخت پیدا کرد و متناسب با آن مانور چید. ما تازه ب بسمالله را گفتهایم. پس شما باید اطلاعات بیشتری پیدا کنید. از نیروهای شناسایی استفاده کنید و با بچههای لشکر19 فجر هم صحبت کنید.
قاسم سلیمانی در پایان صحبتهای برادر رحیم صفوی پرسید:
شما اینجا [منطقه شلمچه] چقدر میخواهید توان بگذارید؟ (منظور نیروی بسیجی است)
رحیم صفوی: همه توان را میگذاریم.
قاسم سلیمانی:
عقبههایمان محدود است، مشکل کربلای4 را پیدا میکنیم. به ما یک چیزهایی را ابلاغ کردهاند که اصلاً نمیشود کار کرد. ما باید یک چیزهایی را بدانیم تا بتوانیم فرماندهان گردانها را توجیه کنیم، الآن اطلاعات ما از این منطقه ناچیز است. من فکر میکنم که عملیات اینجا ایذایی است. اینجا هنوز روی زمینش مانور چیده نشده است.
هرچند سخنان فرماندهان لشکرهای 31 عاشورا و 41 ثارالله نشاندهنده آمادگی آنها برای شروع کار در منطقه شلمچه است، اما از برخی اشارههای آنها میتوان چنین برداشت کرد که هنوز ابهاماتی درباره عملیات آینده دارند و حداقل زمان درنظرگرفتهشده برای اجرای عملیات را کافی نمیدانند. به همین دلیل احمد غلامپور در پایان صحبتهای آنها میگوید: ابهاماتی دارند که هنوز حل نشده است.
ادامه دارد
🔻روایت سردار حاج احمد غلامپور از عملیات کربلای (۵)
قسمت چهارم:
🔅 جلسه خصوصی هاشمی و محسن رضایی/ اعلام نظر نهایی
در آن جلسه آقای هاشمی شروع کرد به رای گیری، این روال را، البته دو بار قبل هم تجربه کرده بودیم، ولی به این شکل صریح نبود. آقای هاشمی نظر تک تک افراد را پرسید. آقای هاشمی وقتی به من رسید گفت که خب آقای غلامپور شما نظرت را بده، شما قرارگاه اصلی هستید، ماموریت اصلی به عهدهی شما است. من میخواستم برایشان توضیح بدهم که همه یگانهایم پای کار هستند، اما این ابهامات هم وجود دارد، اما ایشان گفت نه دیگر نشد، یا بگو آره یا نه. همینجا بود که آقا محسن گفت آقای هاشمی این فرمانده من، فردا شب میخواهد برود بزند به خط، اینجوری که اصلا شرایط فراهم نمیشود، ایشان دیگر روحیه پیدا نمیکند، نمیتواند بجنگد. بعد هم جلسه را قطع کرد و با آقای هاشمی رفتند داخل آن سنگر کوچک و حدود بیست دقیقه خصوصی صحبت کردند. بعد از آن آقای هاشمی اعلام کرد که عملیات اجرا بشود. میخواهم بگویم تصمیمگیری و انتخاب منطقهی نبرد کربلای 5 در واقع یک فرآیند خیلی سختی بود.
آقای هاشمی اگر دستور اجرای عملیات را میداد و عملیات موفق میشد، خب همان چیزی بود که به دنبالش بود و طبیعتا این برایش بهتر بود، اما اگر میگفت بروید و ما شکست میخوردیم یا اصلا باتوجه به مخالفت فرماندهان، تصمیم میگرفت عملیات اجرا نشود دوباره روز از نو روزی از نو، یک مجال دیگری برای سپاه پیش میآمد، چون سپاه که نگفته بود من نمیخواهم بجنگم، تازه باید یک فرصت مجدد میدادند به سپاه تا عملیات دیگری را پیگیری کند. لذا آقای هاشمی احساس میکرد اگر موافقت کند این به صلاح نظام و انقلاب و جنگ و کشور است، چون بالاخره تکلیف روشن میشود. اگر هم عملیات شکست بخورد بالاخره خود سپاه با آقای هاشمی همسو میشود و به امام میگویند ما نمیتوانیم. بنابراین آقای هاشمی با هوشمندی و عقلانیتش به این جمعبندی رسید که با وجود همهی مخالفتها عملیات اجرا شود. آقای هاشمی با درک شرایط و وضعیت با آقای رضایی همسو و همراه شد و تایید کرد که عملیات اجرا بشود. البته من در برخی جاها حتی در مقالهای راجع به کربلای 5 از آقای درودیان دیدم که تصمیمگیری قطعی و نهایی را به عهده آقای هاشمی گذاشته است، به آقای رشید هم عرض کردم که اینجا به نظر من، حتی آقای درودیان _بهعنوان یک راوی جنگ سپاه و کسی که با واقعیت جنگ از نزدیک سروکار داشته- نسبت به آقامحسن بی انصافی کرده، در حالیکه، خداوکیلی آنچه من شاهد و ناظر قضیه بودم این بود که اگر آقای هاشمی هم گفت بله، آقای رضایی ایشان را مجاب کرد.
*🔅 کربلای 5 بدون کربلای 4 معنا و مفهوم ندارد*
در واقع این دوره پانزده روزه یک دوره کوتاه زمانی، اما بینظیر است، از این نظر که ما ظرف پانزده روز، هم طرحریزی کردیم، هم منطقهی نبرد را انتخاب کردیم، هم تصمیم به این سختی را گرفتیم و هم وارد عملیات شدیم. البته یک نکته را من از نظر عملیاتی و نظامی عرض بکنم، خوشبختانه مزیتی که منطقه شلمچه داشت این بود که ما عملا آمدیم جای تلاش اصلی و پشتیبانی را عوض کردیم. یعنی نزدیک بودن تلاش پشتیبانی و اصلی به هم، استقرار عقبهها در جای خودشان، استقرار یگانها و واحدها، شناساییهای انجام شده و اقداماتی که لشکر 19 فجر و تیپ 57 ابوالفضل(ع) انجام داده بودند، در واقع شرایطی را ایجاد کرده بود که به میزان عمده و قابل ملاحظهای در زمان صرفهجویی شد. به همین دلیل است که ما اعتقاد داریم که اصلا کربلای 5 بدون کربلای 4 معنا و مفهوم ندارد و تفکیک آنها غیرممکن است. در کربلای 5 میشود گفت خداوند به واسطهی یک سختی، یک راه جدیدی را برای ما باز کرد؛ یعنی اگر اتفاق کربلای 4 نمیافتاد، دشمن غافل نمیشد و ما نمیتوانستیم دشمن را در زمین و زمان غافلگیر کنیم. بنابراین، نمیتوانیم راجع به موفقیت کربلای 5 حرف بزنیم بدون اینکه شکست کربلای 4 را به آن وصل کنیم.
ادامه دارد
🔻روایت سردار حاج احمد غلامپور از عملیات کربلای(۵)
قسمت دوم
🔅دیدار شمخانی، صفوی و رشید با هاشمی رفسنجانی*
ما رفتیم به منطقهی شلمچه و کار را شروع کردیم و سعی کردیم به این اما و اگرها و هیاهوها خیلی کار نداشته باشیم.
خدایی شرایط منطقهی شلمچه هم خیلی سخت بود، اما من خودم علاقه خاصی داشتم به این منطقه، یعنی با وجود سختیاش، دلم روشن بود که در این منطقه میشود یک کاری کرد.
فکر میکردم اگر ما اینجا بتوانیم یک عملیات خوب، با طراحی خوب انجام بدهیم، میتواند اتفاق کربلای 4 را جبران کند.
از قبل هم من معتقد بودم اگر شلمچه محور و تلاش اصلیمان باشد، بهتر میتوانیم نتیجه بگیریم، ولی خب دوستان نظرشان عبور از رودخانه بود و شرایط شلمچه برایشان سخت بود.
به هر تقدیر، آقامحسن گفت که شما بروید آنجا و کار بکنید و آقای رشید، آقای رحیم صفوی و آقای شمخانی را هم فرستاد امیدیه پیش آقای هاشمی که بروید به آقای هاشمی بگویید ما میخواهیم در شلمچه عمل کنیم. در واقع روز دوم یا سوم بعد از کربلای 4 آقا محسن تصمیم قطعی گرفت که میخواهد اینجا عمل کند.
🔸نقش لشکر 19 فجر در اجرای عملیات
ششم یا هفتم دی بود که به من گفت برو. از طرفی یک هیئت فرستاد پیش آقای هاشمی در امیدیه، اینجا آقامحسن بهطور قطعی تصمیمش را برای کربلای 5 گرفت، در حالی که یک فضای مبهم و ناامیدی بر جو سپاه حاکم بود و عموم فرماندهان اصلا انتظار اینکه ده روز دیگر یک عملیات جدید انجام بدهند را نداشتند.
آقامحسن هم همهی اصرارش روی زمان بود؛ یعنی میگفت تا دشمن در این غفلت به سر میبرد اگر الان کاری کردیم، کردیم، اگر نکنیم، دیگر نمیشود کاری کرد و به همین دلیل ما با توجیهی که شدیم و با حساسیتی که میدانستیم این کار دارد، پای کار رفتیم.
خوشبختانه دو عامل به ما خیلی کمک کرد که به سرعت آماده شویم. یکی اینکه فصل زمستان بود و در خوزستان در این فصل معمولا تا ساعت یازده، دوازده ظهر، مه شدید و غلیظی بر منطقه سایه میاندازد و به همین دلیل تلاش ما فقط معطوف به شب نبود، در روز هم کار مهندسی، آمادهسازی و بقیهی کارهای لازم را انجام میدادیم. نکته دوم این بود که خوشبختانه لشکر 19 فجر همکاری بسیار خوبی با یگانهای ما کرد چون لشکر 19 فجر تقریبا کل خط را در اختیار داشت و منطقهی عقبه هم در اختیارش بود.
تیپ 57 ابوالفضل(ع) هم منطقه را ترک کرده بود و با قرارگاه نجف رفته بود سمت غرب (سومار). بنابراین، لشکر 19 فجر بسیاری از امکانات را بهسرعت در اختیار دیگر یگانها گذاشت. علاوه بر این، لشکر 19 فجر شناسایی بسیار خوب و دقیقی از این منطقه انجام داده بود، یعنی نیروهای شناسایی لشکر 19 فجر از هشت الی نه رده موانع دشمن عبور کرده بودند، وضعیت آب را کامل شناسایی کرده بودند و در واقع شناسایی بسیار دقیقی تا دیوارههای شمالی پنج ضلعی انجام داده بودند. نتایج این شناساییها در اختیار یگانها قرار گرفت و لازم نبود یگانها کار شناساییشان را از صفر شروع کنند و این خیلی ما را در آماده سازی جلو انداخت.
*احمد کاظمی و حسین خرازی به شدت مخالف اجرای عملیات بودند*
از طرفی فرماندهان یگانهایی هم که در اختیار ما بودند انصافا به لحاظ شرایط روحی، روانی نسبت به فرماندهان دیگر وضعیت بهتری داشتند، مثلا روحیه و انگیزهی مرتضی قربانی، قاسم سلیمانی، امین شریعتی، خود آقای رودکی و... که یک بار در کربلای 4 عمل کرده بودند، بسیار بهتر از فرماندهان یگانها مثل احمد کاظمی و حسین خرازی بود و برای ورود به عملیات آمادگی بیشتری داشتند. فرماندهانی مثل احمد کاظمی و حسین خرازی به صراحت و علنا اعلام میکردند که آمادگی ندارند و میگفتند ما نمیتوانیم و به شدت با عملیات کربلای 5 مخالف بودند.
البته دیدگاههای این افراد در اسناد و مدارک هم هست.
🔅سکوت مطلق سردار رشید*
نمیدانم کتاب خاطرات آقای هاشمی به نام "اوج دفاع" را دیدهاید یا نه، آنجا مشروح مذاکرات جلساتی که برگزار شده و اظهارات همهی فرماندهان و آقای هاشمی آمده است. مثلا آقای رشید کاملا سکوت کرده بود و به هیچ عنوان حرف نمیزد. من اتفاقا در تاریخ 19 اسفند 92 پیش سردار رشید بودم در جلسهای که با ایشان داشتیم و بحث میکردیم، ایشان گفت: من در کربلای 5 سکوت مطلق کردم چون مخالف بودم، اما نمیخواستم ورود کنم،
میترسیدم آقامحسن ناراحت بشود، تاحدی که آقای دکتر روحانی (به عنوان ستاد هاشمی) آمد من را کشید کنار و گفت تو چرا اینقدر ساکتی و نظرت را به دیگران نمیگویی؟
به من بگو چه نظری داری؟
من به آقای روحانی گفتم مخالفم. این اظهار نظر صریح سردار رشید که "من مخالفم، ولی نمیخواهم علنا بین بچهها و آقامحسن و اینها مطرح بکنم.
آقای عزیز جعفری هم خیلی موافق نبود.
«دامه دارد»
🔻روایت سردار حاج احمد غلامپور از عملیات کربلای(۵)
*قسمت اول*
🔅 ماجرای جلسه خصوصی آقای هاشمی با آقا محسن و فرماندهان سپاه در رابطه با ادامه جنگ...
با اجرای عملیات دشمن در زمین و زمان دچار غفلت شد
دشمن با تصور ذهنی و تحلیلی که از وضعیت ما داشت، به این جمعبندی رسیده بود که ایرانیها خیلی تلاش کنند یک سال دیگر آمادگی اجرای عملیات بزرگ دیگری مثل عملیات کربلای 4 را پیدا میکنند تازه معلوم نیست آن عملیات در چه نقطهای و در کجا باشد. بنابراین با اجرای عملیات کربلای 5 دشمن در زمین و زمان دچار یک غافلگیری شد.
به نظر من، فرماندهی به این جمع بندی رسیده بود که در وضعیت موجود و با موفقیتی که در محور شلمچه به دست آوردیم، میشود از این شکست پلی ساخت برای رفتن به سمت یک پیروزی و یک کار بزرگتر، لذا فکر میکنم 2 یا 3 روز بعد از کربلای 4، فرماندهی طی جلسات فشردهای با فرماندهان، دو سه تا کار همزمان انجام داد.
🔅برگزاری جلسات فشرده با فاتحان کربلای 4
در گام اول وی علل شکست کربلای 4 را تجزیه و تحلیل کرد. در گام دوم با فرماندهان محور شلمچه به صورت فشرده و مضاعف جلسه میگذاشت، یعنی به طور اختصاصی آقای رودکی و نوری را میخواست، مینشست میگفت بگویید شما چطوری توانستید خط شلمچه را بشکافید و بروید داخل و سوار این دژ بشوید؟ یادم است آقای نوری فرماندهی تیپ 57 ابوالفضل(ع) به آقا محسن میگفت، ما نیروهایمان سرازیر شدند در یک کوچه مانند و مستقیم رفتند. تعبیرش از کوچه این بود که داخل دژ عراق – که عرض آن حدود 15 متر بود – عراق یک کانالی کنده بود درست عین کوچه؛ اینها افتاده بودند در این کوچه و به قول خودشان، سرازیر شده بودند تا پایین؛ یعنی از حول و حوش پایین زیر سرازیر شده بودند به سمت شلمچه.
به هرحال تحلیل این شرایط توسط فرماندهی کل اهمیت زیادی داشت. ما از حدود سیصد یا سیصد و پنجاه گردان که برای عملیات کربلای 4 آماده کرده بودیم، حدود چهل و پنج گردانش در این عملیات به کار رفته بود، اما بقیهی نیروها باقی مانده و پای کار بودند و اگر بنا بر پایان عملیات بود، باید همه این نیروها برمیگشتند.
🔅 دو روز بعد از "کربلای 4"، کار عملیات بعدی آغاز شد
شما تصور کنید، یک بسیج عمومی در سال 65 شکل گرفته، این بسیج هم کاملا علنی و آشکار بوده، همهی ائمهی جمعه آمدهاند پای کار و همه زحمت کشیدند، نتیجهاش شده سیصد گردان نیرو، حالا یک بخش کوچکی از این نیرو صرف شده در کربلای 4 و بقیهاش مانده، اگر به اینها بگوییم بروید خانههایتان تا بعد ببینیم چه کار میشود کرد، علاوه بر اینکه همهی سال را از دست میدادیم، در بسیج بعدی هم اگر این دفعه صد هزار نیرو دست ما را گرفته، -باتوجه به آثار و تبعات این اتفاق- ممکن بود پنجاه هزار تا هم دست ما را نگیرد. بنابراین، از دست دادن نیروها هم یکی از معضلاتی بود که نمیشد به سادگی از آن گذشت. این هم یک نکتهای بود که به نظر من در ذهن فرماندهی خیلی به اصطلاح پررنگ و روشن بود که باید بهسرعت تصمیم میگرفت. به همین دلیل، فکر میکنم روز دوم یا سوم بود که آقا محسن در عین حال که داشت این جلسات را برگزار و دلایل شکست کربلای 4 را بررسی میکرد، من را صدا کرد و گفت که آقای غلامپور این شما، این هم یگانهایت (لشکرهای 25 کربلا، 41 ثارالله، 19 فجر، 10 سیدالشهدا، 31 عاشورا، 33 المهدی، تیپ 18 الغدیر و تیپ 48 فتح)، برو خط شلمچه را تحویل بگیر و شروع کن به کار کردن، هیچ کاری هم به این بحثها، حرفها و نقدها نداشته باش. از اینجا کار ما در کربلای 5 آغاز شد. اولین حرفی هم که به من زد این بود که کاری به بقیه نداشته باش. به عزیز جعفری هم گفت شما برو کار آمادهسازی هور را انجام بده. به آقای علایی هم گفت بروید سمت فاو و زمین آنجا را آماده کنید. آقای ایزدی را هم فرستاد به سمت غرب کشور برای آمادهسازی منطقهی سومار.
@Ghafele_eshgh
*ادامه دارد....*
این روزها ایام سالگرد عملیات کربلای 4 است و کربلای چهار یعنی چه؟!!!
از رزمنده های جنگ و شرکت کننده در کربلای 4 که بپرسید یک جمله شنیدنی دارند که خیلی عجیب است .
میگویند : ستارگان آسمان بالای سر اروند رود و نهر خین،صحنه هایی را دیدند که خورشید تا قیام قیامت از دیدن آن محروم است!
خدایا اینان چه دارند میگویند؟
مگر آنجا کجا بوده؟
مگر چه اتفاقی افتاده؟
میخواهید بدانید کربلای چهار چه خبر بوده ؟
پس با چشم دل بخوانید :
جنازه بچه ها کنار هم جمع شده بودند،
بعضیها سر نداشتند،
بعضی دست و پا نداشتند، بعضی در لباس غواصی شهید شده بودند،آرام آرام بدن آنها را از سیم خاردار ها جدا میکردند و به طناب گره میزدند و در آب رها میکردند،
دو نفر بسیجی اول طناب را میگرفتند و دو نفر دیگر آخر طناب را که شهداء را به عقب برگردانند
در تاریکی اروند،صفی از پیکر پاره پاره شهداء در آب روان بود،
آن شب اروند شاهد صحنه هایی از منتهاالیه مظلومیت و شجاعت و ایثار بود...
فکرم به پرواز درآمد،
خدایا:
میان این همه انسان که در شهرها در خانه های گرم و نرم خود خوابیده اند،چند نفر چنین صحنه هایی به مخیله شان خطور می کند؟
چند نفر باور میکنند که این جوانان برای امنیت و آسایش آنها اینچنین از همه چیز خود گذشتند؟
چند نفر مظلومیت این بچه ها را شناختند؟
#کربلای_چهار_عملیات_فریب بود یا نبود!!!
لو رفته بود یا نرفته بود اینها مال دانشکده های جنگ است
آنجا که میگویند اگر انواع و اقسام تجهیزات دارید
اگر پشتوانه ماهواره ای دارید و...
داستان کربلای چهار داستان تکنیک و تاکتیک نیست، داستان عشق است !
داستان اخلاص و ایثار است.
داستان ایمان و باور است.
داستان باور اعتقادات است.
میخواهید بدانید کربلای چهار چه خبر بود؟
شب توی سرما بزن به آب، ببینم کدام عقل معاش کدام علم دانشگاه به تن دستور میدهد که برو توی آب !!!
آن غواص هایی که درسیاهی زمستان عباس وار به آب نگاه میکردند و دل به دریا میزدند
نمیدونم فارغالتحصیل کدام دانشگاه جنگ بودند ...
اما آنها استاد مدرسه عشق و گوش به فرمان امام خمینی کبیر قدس سره بودند!
چه میدانم شاید آن لحظه خلقتِ انسان، که ملائک به خدا گفتند چرا او را خلق می کنی؟ در حالی که در زمین خونریزی میکند و خدا گفت من چیزی میدانم که شما نمیدانید ،
لحظه به دریا زدن غواص ها، دست بسته زنده به گورشدن غواص ها،
لحظه خاک لودر روی صورت ریخته شدن غواص ها، خدا آنها را نشان ملائکش داد و گفت:
نگاه کنید او بنده من است!
عملیات کربلای چهار پیروزمندانه ترین عملیات تاریخ بعد از کربلای سیدالشهداء بود!!!
درکدام جنگ؟ کدام عملیات؟ کدام یگان رزمی چون این غواص ها، هرازچندگاهی از لا به لای تاریخ سر بر میآورند و دوباره به خط میزنند و خاک دنیازدگی و پوچ اندیشی که آینه دل ما را فرا گرفته را کنار میزنند و اینگونه دوباره با آن دست های بسته شده گره های قلوب زنگار گرفته ما را باز میکنند
و اصلا خیلیها نمیدانند کربلای چهار یعنی چه؟!!
بگذریم که کربلای چهار خود راهکار عملیات پیروز کربلای پنج را به فرمانده هان نشان داد و بعثیهای سرمست از پیروزی ظاهری در عملیات قبلی اصلا به مخیله شان هم خطور نمیکرد در فاصله ۲ هفته از همان منطقه عملیات وسیع دیگری شروع شود .
#یاد_همه_شهیدان_بخیر
سلام و درود خدا بر جانبازان و بازماندگان قافله عشق و ایثار
@Ghafele_eshgh
مدتی چشم به درب منتظرتون بودم ولی تقدیر این است که بازم به انتظار بشینم!!!
فرزندان دلبنــدم میدونم نگران من هستید اگر منو دوست دارید
لطفا
#در_خانه_بمانید.
@Ghafele_eshgh
خدايا:
دلمان را به تو میسپاریم
دلی که همچون يک دفتر پُر است
از غم،دلتنگی،گناه و آرزو ...
خدایا :
بادستان مهربانت قلمی بردار
و به لطف خودت پاک کن
گناهانمان را
خط بزن غمهايمان را
و دلی رسم کن در دفتردلمان
به بزرگیِ دريای بیکرانت
امضای خدا پای تمام آرزوهاتون
شبتون بدور از غم و دلتنگی
▪️امشب علی در دل تاریکی کوچهها میگرید
شهر مدینه خموش و بیصدا میگرید
▪️امشب تشییع جنازه غریب زهراست
تابوت به حال دل علی مرتضی میگرید
◾️شهادت جانسوز حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها تسلیت باد.
🎥 تصاویری از عملیات تکمیلی کربلای ۵ در سال ۱۳۶۵/ منطقه عمومی شلمچه، کانال ماهی، منطقه نونی صفر🌴🌴
Читать полностью…۲۳ دیماه سالروز شهادت
#شهید_رضا_زارع گرامی باد.
⚡سنگر سازان بی سنگر دائم با لودر و سایر ماشین آلات در حال ایجاد خاکریز و ساخت سنگر در خط مقدم جبهه بودند و به عنوان یک هدف بزرگ زیر آتشبار بی امان دشمن و تک تیر اندازان قرار میگرفتند.
🌷#شهید_رضا_زارع زردینی از ابتدای تشکیل تیپ الغدیر به جبهه اعزام شد و ابتدا چند ماه عضو گردان رزمی و تک تیرانداز بود.
زمانیکه واحد مهندسی رزمی تیپ الغدیر شکل گرفت شهید رضا زارع وارد واحد مهندسی شد و چون علاقه خاصی داشت طی یکدوره کوتاه مدت ۴۵ روزه دوره آموزش تمامی ماشین آلات مهندسی را در کارگاههای آموزشی فرا گرفت و با ذوق و شوق فراوان، شبانه روز ، در بدترین شرایط و اکثراً در خطوط مقدم جبهه، از جمله جزایر مجنون، طلاییه، کوشک و شلمچه مشغول ساخت سنگر و جان پناه برای رزمندگان بود.
زمانیکه تیپ الغدیر خط پدافندی شلمچه را تحویل گرفت راه ارتباطی درست حسابی وجود نداشت...
از طرف قرارگاه مهندسی خاتم الانبیاء جاده ای شنی از مسیر جاده اهواز به خرمشهر بطرف خط مقدم شلمچه در حال احداث بود.
کامیونها مخلوط شن و ماسه را از هرمزگان بارگیری میکردند و می آمدند تا محل احداث جاده.
بیشتر این فعالیتها در شب و چراغ خاموش انجام میشد «چون جاده در تیر رس و دید دشمن بود ».
اما #شهید_رضا_زارع علاقمند بود که زودتر این جاده آماده و ساخته شود
بخاطر حرکت کامیونها و ایجاد گردوخاک شدید، و گلوله باران آتش توپخانه دشمن ، بعضی از رانندگان در روز روشن وارد منطقه نمی شدند و در محل تقاطع ایستگاه حسینیه توقف می کردند...
ولی #شهید_رضا_زارع با آن روحیه ای که داشت از خط مقدم شلمچه با موتورسیکلت حرکت می کرد و میرفت ایستگاه حسینیه و کمپرسی های حامل خاک را تحویل میگرفت و حرکت می کرد بسمت خط و شن را خالی می کرد و بر میگشت.
روزانه چندین سرویس این کار را تکرار می کرد و در پایان با موتورسیکلت بر میگشت خط و تازه لودر و گریدر روشن می کرد و شروع میکرد به صاف کردن خاک و شن و کوبیدن آن...
من و رضا با همدیگر خیلی رفیق بودیم. گاهی کنار دستش می نشستم و کار با لودر را به من هم یاد میداد.
جاده ای که رضا روی آن کار میکرد آماده که شد نامش را گذاشتند جاده شهید صفوی.
در عملیات کربلای ۵ این جاده یکی از اصلی ترین محورهای مواصلاتی بود.
این جاده یکی از نمادهای ماندگار دوران دفاع مقدس محسوب میشود.
🌷به روح پاک این #شهید والامقام و همه شهدای انقلاب و دفاع مقدس درود میفرستیم.
راوی: غلامرضا زارع زردینی
@Ghafele_eshgh
سلام بر شهیدان 🌹🌹🌹
با احترام به رزمندگان ایثارگر
در جبهه های نبرد با دشمن
سنگر سازان بی سنگر که بطور دائم با لودر در حال ایجاد خاکریز و خاک برداری جهت ساختن سنگر در خط مقدم جبهه بودند
بهعنوان یک هدف بزرگ زیر آتش بی امان دشمن و تک تیر اندازان قرار میگرفتند
جهاد گران بی سنگر که شامل رانندگان لودر ، و کمپرسی و دیگر وسایل نقلیه در حین ماموریت هر لحظه در انتظار شهادت بودند...
این عزیزان با ایثارگری و شجاعت تمام برای حفاظت از جان سایر رزمندگان زندگی خود را به خطر می انداختند...
یاد و خاطره شهیدان بخصوص #شهید_رضا_زارع و رزمندگان در انتظار شهادت بخیر 🌷🌷🌷
@Ghafele_eshgh
روایت سردارحاج احمد غلامپور از عملیات کربلای (۵)
*قسمت دهم...*
ادامه گفتگوی سردار غلامپور و حاج کاظم میرحسینی
غلامپور: درارتباطبا مانور من حرف شما را قبول دارم و به برادر محسن هم میگویم.
من بهعنوان فرمانده قرارگاه ممکن است ابهام داشته باشم ولی نمیتوانم سنگ بندازم جلو پای فرماندهی.
منطقه شما چهار مشکل زیر را دارد که باید حل بشود. پس امشب شما شناساییتان را شروع کنید.
مهندسی شما عقب است و باید تلاش بیشتری کنید و سریع بیایید پای کار. واحدهایتان را به واحدهای قرارگاه وصل کنید تا هرچه داشتیم به شما بدهیم.
جاده عقبهتان هم حسینیه است که باید آماده شود.
غلامپور پس از جلسه با فرمانده تیپ 18 الغدیر و خواندن نماز، جلسهای با عبداللهی مسئول حفاظت اطلاعات قرارگاه کربلا گذاشت تا ضمن توصیههایی درباره نحوه تردد خودروها در روز و شب، دستورالعمل حفاظتی مورد نیاز برای عملیات را تهیه کند تا از یکسو فعالیت نیروهای خودی هشیاری دشمن را بهدنبال نداشته باشد و ازسوی دیگر از سرعت عمل یگانها جلوگیری نکند.
در پایان این جلسه غلامپور پس از خواندن نامههای محسن رضایی که در ارتباط با سرعت عمل در آمادگی یگانها صادر شده بود، گفت:
در ذهن فرماندهی و تدبیر ایشان سرعت عمل اهمیت فوقالعادهای دارد، ایشان «سرعت را بر حفاظت ترجیح میدهند». «ذهن فرماندهی سرعت عمل است».
با سرعت عمل است که غافلگیری تأمین میشود.
با پایان یافتن جلسه، درحالیکه ساعت 19:30 را نشان میداد، برادر موحدیخواه یکی از مسئولان جهادسازندگی وارد اتاق فرماندهی شد. وی در ابتدای صحبت خود، جهادهای مربوط به قرارگاه کربلا را معرفی کرد که شامل جهادهای اراک، کهگیلویه و بویراحمد، فارس، باختران، نجفآباد، کرمان و سمنان بودند. وی در ادامه صحبتهای خود گفت، به این جهادها مأموریت جادهسازی، احداث مواضع توپخانه و تکمیل عقبهها را دادهایم. غلامپور نیز ضمن تأیید این موارد تأکید کرد که احداث و تکمیل مواضع توپخانه اولویت اوّل و احداث جادهها اولویت دوم است.
هنوز جلسه با مسئول جهادسازندگی پایان نیافته بود که سفره شام پهن شد، چند بشقاب پلوی ساده، پنج عدد کنسرو ماهی، دو کاسه ماست و چند تکه نان مجموع شامی بود که صرف شد، البته در این بزم، برادران صیافزاده و محرابی نیز حضور داشتند. پس از شام در ساعت 21:30 برادر فرهاد یعقوبی مسئول تیپ 45 مهندسی جوادالائمه وارد قرارگاه شد. وی ضمن گزارش اقدامات یگان خود از مشکلات و کمبودها گفت و پیشبینی کرد برای تکمیل فعالیتها حداقل به پانزده تا بیست روز وقت نیاز است. آن هم اگر بتوان بهصورت شبانهروزی و ممتد کار کرد.
غلامپور نیز طبق معمول از حساسیت فرماندهی کل سپاه و تأکید وی بر سرعت عمل گفت و اشاره کرد:
کار شما یکی جاده شلمچه است یکی هم جاده سمت هلالیها که قرار است باقر قالیباف [لشکر 5 نصر] عمل کند. باید شنریزی جادهها را در سه فاز انجام دهید، یعنی هم صبح، هم عصر و هم شب، تا صبح باید کار کنید. کار سوم شما دپوی شن است. سعی کنید یک روال مشخص را دنبال نکنید. یعنی یک روز پانصد متر را کار کنید، بعد هزار متر را جا بگذارید و پس از آن دوباره پانصد متر را کار کنید. نقطه به نقطه کار کنید تا از توپخانه و آتش دشمن در امان باشید. بهطور ممتد و خطی کار نکنید. در ادامه عملیات هم باید آماده باشید که جاده شلمچه را بهطرف دشمن وصل کنید که بعد از عملیات از آن استفاده کنیم.
جلسه با آقای یعقوبی فرمانده تیپ مهندسی به اتمام نرسیده بود که اسماعیل قاآنی فرمانده لشکر21 امام رضا(ع)، احمدی فرمانده تیپ 12 قائم، مهندس طبری و برادر مهدیانپور وارد شدند و به جمع حاضر در اتاق فرماندهی پیوستند. پس از سلام و احوالپرسی، برادر غلامپور گزارشی از پیشرفت اقدامات مهندسی داد و در ادامه بحث قبلی رو به آقای فرهاد یعقوبی کرد و گفت، اگر میتوانید دپوی شن را به کنار نهر عرایض انتقال بدهید که یگانها در چند محور بتوانند استفاده کنند. جمله آقای غلامپور هنوز به پایان نرسیده بود که برق قرارگاه رفت. سکوتی ناخواسته بر جلسه حاکم شد. شرکتکنندگان در جلسه یکی پس از دیگری چراغقوههای خود را روشن کردند. در همین لحظه یک سینی پر از پرتقال و چند بشقاب و چاقو در میان اتاق و شرکتکنندگان جلسه گذاشته شد. غلامپور بلافاصله نقشهای را که فرماندهان و مسئولان دور آن حلقه زده بودند، جمع کرد و به کناری گذاشت و همه با استفاده از تاریکی مشغول پوستکندن و خوردن پرتقال شدیم. اگر انصاف به خرج دهیم، مزه و شیرینی پرتقالهای دزفول کمنظیر است.
ساعت، 10:45 دقیقه را نشان میداد که موتور برق کنار قرارگاه روشن و برق وصل شد. با روشن شدن چراغ اتاق و پس از چند لحظه سینی پرتقالها به کناری گذاشته شد و مجدداً نقشه عملیاتی منطقه در میان حاضرین پهن شد.
*ادامه دارد...*
🔻روایت سردارحاج احمد غلامپور از عملیات کربلای (۵)
قسمت نهم:
سیفالله حیدرپور فرمانده تیپ 48 فتح با این جمعبندی قرارگاه را ترک کرد و غلامپور برای چند لحظه به بیرون از قرارگاه رفت و با نگاهی به اطراف و آسمان منطقه گفت الآن دو روز است که هوا طوفانی است و گرد و غبار جلو دید دشمن را گرفته است. اگر وضع به همین صورت باشد یگانها میتوانند کارهایشان را در روز نیز انجام دهند. این هم کمک خداوند، دیگر چه میخواهیم؟!
این جملات که نشانه امیدواری نسبت به عملیات آینده بود در حالی بیان میشد که هنوز اطمینان چندانی به اجرای عملیات وجود نداشت. در همین زمان برادر حاج کاظم میرحسینی فرمانده تیپ 18 الغدیر از استان یزد آمد.
با لهجه شیرین یزدی سلام و احوالپرسی کرد و بهاتفاق برادر غلامپور وارد قرارگاه شدیم.
بهمحض ورود به اتاق فرماندهی برادر میرحسینی پرسید، تکلیف ما چیست؟
غلامپور با خنده گفت تکلیف همه ما #شهادت است، آماده هستید آقای میرحسینی؟
پس از چند لحظه سکوت غلامپور صحبتهای خود را با گفتن لاالهالاالله آغاز کرد و پس از نشاندادن نامههای ابلاغی ازسوی محسن رضایی، گفت:
سریع شناساییهایتان را شروع کنید و تیپ الغدیر را وارد منطقه کنید.
میرحسینی: اوّل خط حد ما را تعیین کنید تا بدانیم چه کنیم.
فرمانده قرارگاه کربلا پس از نشاندادن خط حد تیپ الغدیر در جناح راست عملیات (آبگرفتگی سمت پاسگاه زید تا پد بوبیان)، گفت:
شما اوّلین کارتان این است که تیپ را انتقال بدهید اینطرف رودخانه کارون و بلافاصله شناساییهایتان را آغاز کنید.
میرحسینی: مانوری که اینجا برای ما گذاشتهاید، از سیلبند سمت راستمان تهدید میشویم و دشمن بهطرف ما تیر میزند.
غلامپور: بله، اینجا جنگ است.
باید هم تیر بزند، منتها شما بیایید شناساییهایتان را شروع کنید بعد روی مانور هم حرفهایتان را بزنید.
اینکه نمیشود، اگر تردید دارید بگویید تا من مسئله را حل کنم. الآن یک هفته است که به شما مأموریت دادهاند ولی شما هیچ کاری نکردهاید، اینکه نمیشود.
میرحسینی:
من میگویم سمت راستم تهدید میشود، شما یک یگان قوی بگذارید اینجا این کار را بکند.
غلامپور: این چه حرفی است. تیپ 18 مگر ذلیل است؟!
بیایید پای کار، کارتان را شروع کنید، اگر ابهامی هم دارید، بگویید ولی بیایید پای کار.
میرحسینی: شما با ما قرار گذاشتید ولی نیامدید.
غلامپور: ما آمدیم، شما نبودید، الآن هم دارید توجیه میکنید.
شما ابهام دارید و تردید. اینطوری نمیشود جنگید، سه روز پیش باید بچههایتان مستقر میشدند و کار را شروع میکردند، اما هنوز نیامدهاید پای کار.
شما میدانستید که اینجا مأموریت دارید و نیامدید پای کار.
بروید و سریع تیپ را بیاورید پای کار و مستقر شوید.
میرحسینی: ما کارمان را شروع میکنیم ولی جناح راستمان خطر است و نمیشود کار کرد.
غلامپور: من خودم مشکلات جناح راست را به آقا محسن گفتهام. شما بیایید پای کار، من حلش میکنم.
من خودم به فرماندهی گفتم بهخاطر جادههای موازی کانال که محور پشتیبانی دشمن از پاسگاه زید است، ما اینجا به دو یگان نیاز داریم.
حاج کاظم میرحسینی درحالیکه به استقرار در محور راست عملیات بدبین بود و نمیخواست تیپ 18 الغدیر را در این منطقه وارد کند، گفت: ما را بیاورید به منطقه پنجضلعی. اینجا بیشتر آشنایی داریم.
غلامپور: پس بگویید شما با کل محور راست مسئله دارید!
این را به آقا محسن بگویید.
میرحسینی: الآن نیروهای شناسایی ما به کانال پرورش ماهی دست زدهاند [شناسایی کردهاند]، ما به اینجا آشناتریم.
غلامپور: اینجا را که شما میگویید، همه یگانها کار کردهاند و شناسایی دارند، مسئله ما سیلبند جناح راست است که هیچکس کار نکرده.
میرحسینی: ما را با لشکر 41 ثارالله عوض کنید.
ما نمیتوانیم جناحدار باشیم.
غلامپور درحالیکه عصبانی به نظر میرسید گفت:
از دست شما دلم میخواهد سرم را بزنم به این آهن [اشاره به تیرآهن سنگر]، چه بدبختی داریم ما، یک یگان را میخواهیم توجیه کنیم باید جان بدهیم. شما کل منطقه را زیر سؤال میبری و ابهام داری.
میرحسینی: کل منطقه عقبهاش ابهام دارد.
غلامپور با عصبانیت شدید تلفن را بهسمت خود کشید و گفت:
الآن من تلفن میزنم به آقای شمخانی و میگویم این یگانهایی که شما به آنها دلخوش کردهاید، هنوز نیامدهاند پای کار.
میرحسینی نیز با دیدن این عصبانیت، قدری موضع خود را عوض کرد و چنین گفت:
ما هرچه تکلیفمان باشد انجام میدهیم. شناسایی میفرستیم ولی روی مانور حرف داریم.
غلامپور: الآن بچههای اطلاعاتتان را بفرستید برای شروع کار و خودتان هم بیایید مستقر شوید.
میرحسینی: شناسایی میفرستیم ولی روی مانور حرف داریم، هرجا هم لازم باشد و پیش هرکس هم که باشد، میگوییم.
ادامه دارد...
🔻روایت سردار حاج احمد غلامپور از عملیات کربلای (۵)
قسمت هفتم:
با این جمله برادر غلامپور، فرماندهان حاضر در جلسه به حضور واحدهای مهندسی و شناسایی خود اشاره کردند و گفتند که کار آغاز شده است، اما برخی مسائل مانده که باید حل شود. سؤال برادر سلیمانی از برادر رحیم درباره دید فرماندهی نسبتبه فرماندهان یگانها بهخوبی نشاندهنده نگرانی آنان نسبتبه برداشت فرماندهی از نحوه برخورد آنها است. وی پس از صحبت برادر غلامپور از رحیم صفوی پرسید:
شما الآن دیدتان نسبتبه ما چیست؟
برادر رحیم صفوی نیز بهمنظور ایجاد اطمینان در فرماندهان یگانها پاسخ میدهد:
ما دیدمان نسبتبه شما مثبت است و برخوردهای شما را صادقانه میدانیم. شما باید فشاری را که به مسئولینتان میآید درک کنید. باید کارها را سریعتر آغاز کنید.
امین شریعتی:
شناساییها را از فردا شب شروع میکنیم.
قاسم سلیمانی: شروع کردهایم، ولی شناسایی از منطقه آبگرفتگی را نه، انشاءالله از فردا شب شروع میکنیم.
رحیم صفوی: از فردا شب نه، از امشب، این دستور فرماندهی است.
قاسم سلیمانی: فردا شب بهتر است.
رحیم صفوی: دستور فرماندهی بهتر است.
قاسم سلیمانی: چشم، باشد، ما که تا حالا همینطور بودهایم.
رحیم صفوی: در عمل باید نشان دهید.
قاسم سلیمانی: با این وضعی که زمین اینجا دارد تا ما شناسایی را شروع و تمام کنیم بیست تا بیستوپنج روز طول میکشد و این برای نیروهای بسیج مشکل ایجاد میکند.
رحیم صفوی: نخیر؛ باید پانزده روز دیگر آماده شوید. پیام امام را برای نیروهای بسیج بخوانید. امام مسئلهشان را حل کرده است.
قاسم سلیمانی: آخر بسیجیها!
رحیم صفوی: شما اعتقادتان را نسبتبه نفوذ کلام امام از دست دادهاید.
قاسم سلیمانی: استغفرالله.
رحیم صفوی:
امشب با گزارش کار بیایید جلسه.
فرماندهی یک مسئلهای را میداند که شما نمیدانید.
قاسم سلیمانی: خداوکیلی من روز اوّل (دو روز پس از عملیات کربلای4) روم نشد بروم داخل لشکر. ماشین را دادم به دفتر سیاسی بنزین زد. بعد هم رفتم برای بچهها صحبت کردم. هم خودم گریه کردم و هم بسیجیها.
در عملیات کربلای4 من خودم میدیدم داخل آب [رودخانه اروند] یک بسیجی که عراقیها به طرفش شلیک میکردند، به او گفتم شلیک کن. او هم شلیک کرد، اما کارساز نبود. بعد آرپی جی را از روی کوله فرد جلو خودش درآورد، موشک را گذاشت و از داخل آب بهسمت عراقیها شلیک کرد. به خدا بسیجیها هیچی کم نگذاشتند.
رحیم صفوی: عجیب است، داخل آب شلیککردن خیلی جرئت میخواهد!!
بدینترتیب با روشنشدن نسبی وضعیت یگانها و مانور عملیات، مقرر شد احمد صیافزاده دستور عملیاتی شماره یک کربلای پنج را تنظیم و همراه با مأموریت جز به جز یگانها، آن را به لشکرها و تیپهای قرارگاه کربلا ابلاغ کند.
پس از این جلسه با احمد غلامپور همراه با برادران دانایی، صیافزاده و محرابی جهت شرکت در جلسه (قرارگاه مرکزی سپاه پاسداران که محسن رضایی فرمانده کل سپاه ترتیب داده بود بهسوی این قرارگاه حرکت کردیم. در بین راه تعدادی از فرمانده یگانها و مسئولین واحدهای مهندسی، با مشاهده خودروی غلامپور بهسوی او آمده و درحالیکه گرد و غبار بر سر و رویشان نشسته بود از کمبودها و مشکلات کار میگفتند. جمله مشترکی که ازسوی آنها به برادر غلامپور گفته میشد این بود که زمان برای آمادگی بسیار کم است. برادر غلامپور نیز به آنها توصیه میکرد که سریعتر کارهایشان را به پایان برسانند زیرا فرماندهی تصمیم قاطع دارد تا در زمان اعلامشده، عملیات را اجرا کند.
ادامه دارد
🔻روایت سردارحاج احمد غلامپو از عملیات کربلای (۵)
قسمت پنجم:
🔅آغاز تلاشهای قرارگاه کربلا در منطقه شلمچه
پس از جلسه فرماندهی کل سپاه و ابلاغ مأموریت به قرارگاه کربلا، من (مجید مختاری) بهدلیل آنکه در عملیات کربلای4 راوی قرارگاه نجف (به فرماندهی برادر مصطفی ایزدی و جانشین برادر شوشتری) بودم و شناخت خوبی از منطقه داشتم. بهعنوان راوی قرارگاه کربلا انتخاب شدم و درکنار احمد غلامپور قرار گرفتم.
احمد غلامپور بهمحض بازگشت از جلسه قرارگاه خاتم، معاونین خود در قرارگاه کربلا را به جلسهای بهمنظور آمادهسازی عملیات در منطقه شلمچه فراخواند. در این جلسه ابتدا درباره طرح مانور عملیات و سپس درباره آمادهسازی عقبهها بحث و گفتوگو شد و چهار محور اصلی برای شکستن خطوط دفاعی دشمن و تداوم عملیات تعیین شد:
محور اول: جناح راست عملیات با عبور از آبگرفتگی شلمچه، پد بوبیان و پل دوم کانال ماهی با لشکر33 المهدی و تیپ18 الغدیر.
محور دوم: محور کانال ماهی از پل دوم تا نوک کانال ماهی با لشکر 25 کربلا و لشکر41 ثارالله.
محور سوم: دژ مرزی و منطقة پنجضلعی با لشکر31 عاشورا و 19 فجر.
محور چهارم: محور دژ مرزی و جاده شلمچه با لشکر 10 سیدالشهدا.
پس از این جلسه پیگیریهای برادر غلامپور درزمینه طراحی مانور عملیات، احداث عقبهها، آغاز شناساییها، توجیه فرمانده یگانها، مسئله عبور از آبگرفتگی میان پاسگاه زید و پد بوبیان، احداث جادهها و پدهای توپخانه و شکستن خطوط دفاعی دشمن توسط موج اوّل نیروها آغاز شد. زمان محدود تعیینشده ازسوی فرماندهی کل سپاه موجب میشد تا کلیه پیگیریها در جلسات قرارگاه و سرکشی به یگانها در منطقه صورت گیرد. این مسئله حتی شامل مباحث مانور عملیات نیز میشد. با گذشت بیش از دو روز از تصویب و ابلاغ اجرای عملیات آینده در منطقة شلمچه به یگانها، هنوز احساس میشد، یگانها بهصورت جدی وارد عمل نشدهاند و مسائل و مشکلات خود را همراه با ابهام و تردید نسبت به عملیات دنبال میکنند. این مسئله موجب شد تا محسن رضایی بهمنظور ایجاد سرعت عمل در قرارگاه کربلا و یگانهای واگذارشده، دستورالعمل آمادگی برای اجرای عملیات را براساس زمانبندی معین در تاریخ 7/10/1365 به قرارگاه کربلا ابلاغ کند. در این دستورالعمل آمده بود:
از تاریخ 8/10/1365 تا 12/10/1365 شناساییها شروع و تکمیل شود.
از تاریخ 9/10/1365 نقلوانتقالات آغاز و در تاریخ 15/10/1365 پایان یابد
و از تاریخ 10/10/1365 تا تاریخ 12/10/1365 فرمانده گردانها توجیه شوند.
در این میان، اصلیترین موضوعات، طرح مانور عملیات، حضور یگانها در منطقه و استقرار در محورهای تعیینشده بود تا ضمن شروع شناساییها، نقلوانتقالات اولیه آغاز و اقدامات مهندسی دنبال شود.
احمد غلامپور در روز 8/10/1365 در جلسهای که بهمنظور بررسی طرح مانور و توجیه فرماندهان یگانها با حضور برادر رحیم صفوی جانشین فرمانده نیروی زمینی تشکیل شد، ضمن تأکید بر قطعیبودن عملیات در محور شلمچه، خواستار مشارکت فرمانده یگانها در طراحی عملیات شد. وی در این جلسه خطاب به سایر فرماندهان گفت:
به خدا ما میدانیم یک پنجاهم فشاری که به محسن میآید ما نمیتوانیم تحمل کنیم. این بسیجیها عجب روحیهای دارند، براشون صحبت شد [که بمانند] آنها حتی ساکهایشان را تحویل نگرفتند.
بههرحال مانور در این منطقه مشکل است، باید درباره آن بحث کرد.
امین شریعتی فرمانده لشکر عاشورا نیز ضمن تأیید سخنان برادر غلامپور درباره مانور عملیات آینده گفت:
منطقه پنجضلعی چون محدود است و متکی به جادهها نیست، باید قدم به قدم پاکسازی شود، بالای پنجضلعی [محور کانال ماهی] نیز خیلی مشکلات دارد و ما حداکثر کاری که میتوانیم بکنیم ضلع شمالی کانال ماهیگیری است. اینجا باید بحث شود من خودم باید قانع بشوم تا بتوانم فرمانده گردانم را توجیه کنم. اینها [فرمانده گردانها] سؤالاتی میکنند که من قادر به پاسخگویی نیستم. اگر الآن هم مسئلهای مطرح میکنم مال این نیست که خدای ناکرده نمیخواهیم عملیات کنیم، خدا نکند اینطور باشد، فقط یک مقدار باید بیشتر بحث شود.
ادامه دارد
🔻روایت سردار حاج احمد غلامپور از عملیات کربلای (۵)
قسمت سوم:
🔅 برگزاری بیش از بیست جلسه
آقای عزیز جعفری خیلی موافق عملیات نبود، در کتاب اوج دفاع هم نوشته شده، عزیز گفته ما کار نداریم، ما آمادهایم اگر راه باز شد ما هم برویم دنبال قرارگاه کربلا؛ یعنی خیلی امید نداریم که قرارگاه کربلا برود. در واقع، در چنین فضا و شرایطی فرماندهی باید اوضاع و احوال را کنترل میکرد.
در این شرایط ما هم مشغول توجیه و آمادهسازی بودیم، به نظرم در فاصله چهارم دی ماه – که کربلای 4 انجام شد- تا نوزدهم که کربلای 5 اجرا شد، شاید بیش از بیست، سی تا جلسه تشکیل شد؛ یعنی بیشترین جلسات در یک دورهی زمانی کمتر از دو هفته، در این عملیات گذاشته شد.
در اغلب جلسات هم آقای هاشمی حضور داشت. شرایط خیلی حساسی بود.
من معتقدم که آقای هاشمی هم دلش میخواست یک عملیات بزرگ و موفقیت آمیز در محور شلمچه، انجام شود که دستش پر باشد. او هم نگران این بود که اگر این عملیات هم با شکست مواجه بشود بالاخره یک اتفاقی میافتد و هم در صورتی که پیروز میشدیم، میتوانست با این پیروزی جنگ را به نقطه پایانی نزدیک کند.
*🔅 ماجرای جلسه خصوصی هاشمی با فرماندهان سپاه در رابطه با ادامه جنگ*
البته من اعتقاد شخصیام را عرض میکنم، چون اظهار نظرهای آقای هاشمی و حرفهایی که میزد در واقع دو وجهی بود؛ از یک وجه کاملا خودش را موافق نشان میداد و میگفت بشود خوب است. چرا؟ چون آقای هاشمی احساسش این بود که اگر ما عملیات بکنیم و پیروز بشویم خواستهی او که به دنبال یک عملیات بزرگ و موفقیت آمیز بود تا بتواند از طریق آن جنگ را تمام کند، محقق میشد. در یک جلسه که در کتاب آقای هاشمی هم ثبت شده است، آقای هاشمی همهی فرماندهان سپاه را جمع کرد – با عذرخواهی از عزیزان ارتش- در آنجا آقای هاشمی فقط فرماندهان سپاه را جمع کرد و گفت: ببینید جنگ روی کاکل شما میچرخد.
✅شمایی که اگر کسی حرف آتش بس بزند زمین را به آسمان وصل میکنید، اگر شما بگویید جنگ، امام هم میگوید ادامه بدهید، اگر شما بگویید نه، امام هم میگوید نه، چون نگاه امام به شما است، اگر میخواهید بجنگید، معطل نکنید مملکت و کشور و اینها را. اگر هم نمیخواهید بجنگید خودتان بروید به امام بگویید ما نمیتوانیم بجنگیم، من هم نمیروم چون اگر من بروم امام فکر میکند من از خودم گفتم. شما بروید به امام بگویید ما نمیتوانیم بجنگیم.
این حرفها را آقای هاشمی به صراحت در جلسهی فرماندهان گفت که تکلیف را روشن کنید.
در واقع آقای هاشمی به شدت دنبال این بود که از کربلای 5 یک تصمیمی بیرون بیاورد؛ چون فضای سپاه طوری بود که اگر ما میخواستیم در اجرای این عملیات درصدی از شکست را احتمال بدهیم دیگر برایمان قابل تحمل نبود، یعنی اگر عملیات کربلای 5 با عدم الفتح مواجه میشد حتما دیگر حرفی برای گفتن نداشتیم و میگفتیم آقا ما تسلیم شدیم و شاید آن اتفاقی که بعدها افتاد و آن قضیهی نامه و درخواست، شاید در کربلای 5 اتفاق میافتاد، به همین دلیل عرض میکنم که آقای هاشمی هم اصرار داشت که ما، اگر میتوانیم عمل کنیم.
🔅 جلسه آخر تا دو نصفه شب طول کشید*
نکتهی دیگری که شاید کمتر کسی به آن توجه کرده باشد این است که فضای حاکم بر تصمیمگیری کربلای 5، فضایی بود شبیه دو حادثهای که قبلا در جنگ اتفاق افتاده بود، اما نتیجه و خروجی آنها عکس کربلای 5 بود. اگر یادت باشد دو بار شهید صیاد شیرازی ما را پای دو عملیات برد؛ یکی عملیات کمیل که میخواست از جزیره خارج بشود و یکی هم جزیرهی مینو که میخواست هلی برن کند. حتی در عملیات دوم ما را بردند منطقه، آموزش دادند، مانور انجام دادند. در هر دو مورد آقای صیادشیرازی کار را تا آستانهی عملیات پیش برد، اما در جلساتی که با حضور آقای هاشمی و یکیاش هم با حضور حضرت آیت الله خامنهای بود، چون جو غالب جلسه طوری بود که همه مخالف بودند، آقای هاشمی تصمیم به لغو آنها گرفت. در کربلای 5 فضای حاکم بر عملیات دقیقا شبیه دو عملیات قبلی و حتی شدیدتر از آنها بود، چون عناصر اصلی سپاه مثل آقای رشید یا عزیزجعفری به شدت مخالف بودند.
ارتشیها هم همه مخالف بودند به همین دلیل روال قانونی و قاعدهاش طبق تجارب قبلی این بود که آقای هاشمی با توجه به آن دو اتفاق قبلی، حتما برای این عملیات هم بگوید "نه". حالا شما مشروح این مذاکرات را که بخوانید و آن جلسه آخر که تا ساعت 2 صبح هم به طول کشید، خیلی مسائل روشن میشود.
@Ghafele_eshgh
ادامه دارد
سلام و درود خدا بر شما همراهان محترم
در آستانه عملیات کربلای پنج قرار گرفته ایم هر روز یک قسمت روایتی از سردار غلامپور تقدیم نگاه خوبتون میشود
انشاءالله مورد توجه و دقت نگاه و نظرات شما سروران گرامی قرار بگیره
در چنین ایامی در منطقه عملیاتی کربلای چهار در حاشیه رودخانه کارون و اروند جزیره ام الرصاص ، بومیان و...
کاروان های عاشقان کربلا رفتند و ما ماندیم و یک دنیا آه فغانی در دل مانده...
@Ghafele_eshgh
روزی که هرگز فراموش نمیشود.
اما غریبانه سر بر دوش یادگاران گمنام دفاع مقدس گذاشته و همچنان مظلومانه نجوا میکنند.
بچهها به اروند بگویید امشب کمی موج هایش را کوتاه تر کند، بگویید از سرمایش کمتر کند، بگویید گل و لایش را بگیرد، آبش را زلال کند
بچهها به خاکهای اروند بگوئید از امشب برای همیشه مقدس میشوند ، مقدس!!!
متر به متر این خاکها را فرشته های زمینی معطر میکنند. به عطر عشق، به عطر ایثار، عطر از خود گذشتگی، عطر سادگی، عطر بی آلایشی، عطر محبت...
یاد دوستان عزیزی به خیر که در سال ۱۳۶۵ و در چنین شبی
با امید و شادابی و طراوت و بی مهابا و بی سوال، به خط عراق زدند، اگر چه احساس کرده بودند بسیاری میدانند نقشه عملیات کربلای چهار لو رفته و عراق همه چیز را دانسته است...
خم به ابرو نیاوردند، لحظهای تردید نکردند، تنها ماندند، مظلومانه شهید شدند، جانباز شدند، اسیر شدند، اما شکایتی نکردند، که با خدا معامله کرده بودند...
فراموش نمی شوند
فراموش نمیکنیم
آن بچه های پاک را
اگر چه هیچکس هم
نامشان را نیاورد دیگر...
چهارم دی ماه سال ۶۵ روز خیلی بزرگی بود
بزرگتر از همهی روزها...
@Ghafele_eshgh
عملیاتهای دیماه رزمندگان:
در آستانه دی ماه مروری بر عملیاتهایی که در این ماه انجام شد، در طول ۸ سال دفاع مقدس شش عملیات در دیماه انجام شد که به ترتیب عبارتند از:
۱- سوم دیماه ۱۳۶۵ عملیات کربلای ۴
۲- ۱۲ دیماه ۱۳۶۰ عملیات محمد رسول الله( ص)
۳- ۱۹ دیماه ۱۳۶۵ عملیات کربلای۵
۴- ۲۲دیماه ۱۳۶۶عملیات نامنظم ظفر۵
۵- ۲۳دیماه ۱۳۶۵عملیات کربلای۶
۶- ۲۵ دیماه ۱۳۶۶ عملیات بیت المقدس۲
از این شش عملیات ، عملیات کربلای ۵ باعث انهدام ماشین جنگی دشمن شد و از بزرگترین و خون بارترین درگیریها در طول تاریخ ۸ سال دفاع مقدس بود
شادی روح شهداء صلوات
الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم
@Ghafele_eshgh
سلام دوستان و همراهان محترم
بیاییم تا در بلندترین فرصت شبانه
از هزار رنگی پاییز🍁 به یک رنگی زمستان برسیم.❄️☁️
ایرانیان در طول تاریخ استاد تبدیل تهدیدها به فرصت بوده اند.
نمونه سمبولیک وبارز آن شب یلدا است.گویا سپاه نور و روشنایی شکست خورده و شب با همه سردی و سیاهی همه جا حاکم شده است .
اما این سیاهی و ظلمت را بر جان مردمان این دیار کهن راهی نیست.
آنها سپاه امید آراسته اند و در گرمای نفس های یکدیگر دسته جمعی یاس ونا امیدی را در پشت درها نگهداشته اند تا باز خورشید برآید ونور و روشنایی همه ظلمت را به یکباره نابودکند.
آری خورشید خواهد آمد اما تا آنروز باید درگرمای نفس های پاک یکدیگر وروشنای دلهای سرشار از ایمان و امید یارو یاور هم باشیم
لحظه های شیرین زندگیتان یلدایی
@Ghafele_eshgh