یک نکته ازهزاران ناگفته ها... از اینکه مارا در این کانال همراهی میکنید سپاسگزارم
برای کودکان مقدار عیدی اهمیت ندارد
ولی درانتظارهستند بزرگترها به آنها عیدی بدهند
حتمابه آنها #عیدی بدهید وخوشحالشان کنید تا از شما خاطره خوب بخاطرداشته باشند.
@g_zare1
سال ۶۳ در چنین شبی در منطقه هورالهویزه و عملیات بدر زیر آتش دشمن و با اضطراب ناله های هم رزمان بسیجی نو جوانان ۱۴ الی ۱۷ ساله زخمی رو میشنیدیم ناله ها و فریادهای جگرسوز مادر مادر گفتن عزیزان
و متاسفانه ما در اون شرایط هیچ کمکی از دستمان ساخته نبود حتی ابتدایی ترین امکاناتی نبود
بوی خون و باروت در هم آمیخته شده بود
شعله های آتش سوختن نیزاز ها فضای تاریک روشن کرده بود
شعله های آتش همراه بود با سوختن اجساد شهیدان بوی خون فضای منطقه را فراگرفته بود
آه خدایا مگه میشه نوشت و بیان کرد
گردان ۳۵۰ نفره تبدیل شده بودیم به تقریبا کمتر از ۳۵ نفر
دقیقا صحرای کربلا را آنچه شنیده بودیم مشاهده میکردیم
قایق های پر از مهمات در یک لحظه مورد اصابت گلوله قرار می گرفت و تمامی افراد داخل و اطرافش جزغاله میشدند
بوی کباب، بوی خون، بوی باروت
تو خود بخوان حدیث از این مجمل
عذرخواهی میکنم عزیزان بزرگوار
نوشته هایم آزرده خاطر است
@Ghafele_eshgh
سلام و درود بر شهیدان و ایثارگران و بازماندگان قافله عشق
ماجرای ناگفته و نانوشته ای که اکثریت قریب به اتفاق رزمندگان حضور در جبههها برایشان اتفاق افتاده و همچنان مثل خیلی از چیزها گمنام و کمتر به آن پرداخته شده است
خانوادههای محترم رزمندگان و شهدای جنگ تحمیلی گنجینه های ارزشمند و گمنام هستند.
چشم انتظاری خانوادههای محترم رزمندگان
پدران، مادران و همسران همیشه چشم به راه
ماجراهای ناگفته و در قفس مانده
اتفاقاتی که توان نگارش آن هم سخته
بغض های نترکیده و در گلو مانده
خانم بنده سالها بعد از جنگ ، ماجرایی تعریف کرد که تا مدتها خجالت می کشیدم در صورت و چشمانش نگاه کنم ...
وقتی بیان می کرد همه بدنم ناخواسته گُر گرفته بود انگار در آتشم در آتشی گداخته
سالهای زمان جنگ در روستا زندگی میکردیم
همه دوستان مطلع هستید که روستائیان همه مردم همدیگه رو می شناسند
خانم اینجانب دومین فرزندم باردار بود و منم تو جبهه بودم
در آن زمان و شرایط باید تمام امور منزل رو خود خانم ها انجام بدهند
تعریف میکند که روزهایی که از منزل خارج میشدم جهت خرید نان و مواد غذایی
زنهای اهالی می آمدند و از باب دلسوزی احوالپرسی میکردند و شروع میکردند به اظهار غمخواری
میگفت روزی یکی از خانمهای محل بدون مقدمه حرفی زد
گفت آخ گناه ، بچه چندم است که بارداری؟
آخی دختر جوون حالا با این وضعیت مخای چکار کنی ؟
اول متوجه منظورش نشدم چی میگوید
خانمه نگاهی به دیگر زنان میکنه و میگه یا خبر نداره یا زده به نادونی و غمش نیست و....
خانمم میگه چی شده؟
چرا ؟
اتفاقی افتاده است؟
آن خانمه بجای دلداری دادن زخم شمشیر زبانش تیزتر میکند
و با کمال پررویی میگه هنوز جوونی ناراحت نشو ولی میگن شوهرت کشته شده و....
مگر بهت نگفتن ؟ همه عالم و آدم می دونن که چی شده!!!
خانم بنده گیجو منگ میشه اون لحظه باعث میشه خانم اینجانب فشارش بیفتد و از حال می ره
خلاصه کنم و جزئیاتش نگویم
وقتی خانمم برمی گرده به منزل تا زمان برگشتن من از جبهه خودشو داخل منزل زندانی میکند و توی آن مدت از منزل خارج نمیشود ، حتی این موضوع در آن زمان به من و هیچکس دیگر نگفته بود.
تا مبادا باعث تضعیف روحیه ی من و امثالهم گردد.
حتی این جریان نه به پدر مادر خودش میگوید نه به خانواده من
اینها که گفتم قطره بودی در مقابل دریای سختیها که بر خانوادههای محترم رزمندگان و پیشکسوتان گذشت.
خانوادههای محترم رزمندگان و شهدای هشت سال دفاع مقدس قابل ستایش هستند و هیچکس و هیچ چیز نمیتواند جبران این دلنگرانی های کند.
هرچند تعداد محدودی از این فرصت استفاده کردند
به فرموده بزرگان بعضیها در آن زمان بلاها را به نعمت وتهدید به فرصت تبدیل کردند...
و کردند آنچه را که نباید میکردند
ارادتمند همگی: زارع زردینی
@Ghafele_eshgh
بسم رب الشهید
این روزها شکستن دل آدم ها افتخار شده ، این روزها اگر بی خیال باشی و سکوت کنی و در خفا بر بی خیالیات بخندی...
آرام میشوی! کیف میکنی!
این روزها دیگر از مرگ ارزشها نمی میری
یادمان رفته است هنوز یک نیم نسل کامل هم از عروج پروانه ها نگذشته است که ما گستاخانه آن رشادتها و شهادت های جوانان در جبههها از یاد بردهایم
این روزهای پایانی اسنفدماه برای خیلی از پیشکسوتان جهاد و شهادت روزهای تلخ و فراموش نشدنی است ، دردآور است !!!
بوی خون را می فهمی؟!!!
هنوز بوی خون از خاک شلمچه ، طلائیه ،دهلاویه ،کوشک ، چزابه، دارخوین و جزیره مجنون به مشام میرسد
هنوز قلب نخلستانهای خوزستان با اضطراب میزند
اما دریغ از دل آدما ، از نگاه بی تفاوت بعضی از آدم ها...
💠اللّهُمَّ اجْعَلْ عَواقِبَ امُورِنا خَیْراً💠
@Ghafele_eshgh
غلامرضا زارع زردینی.
اخلاص رزمنده ی مجروح
با سلام :
در هر کدام از مناطق عملیاتی یک اتفاقات فوقالعاده زیبا رقم میخورد که هر رزمنده و بیننده ای متحیر میشد.
عملیات « بدر» اسفند سال ۱۳۶۳
عملیاتی که در نوع خودش یکی از عظیم ترین عملیات های دفاع مقدس نام برده شده ، عملیاتی که توسط رزمندگان تیپ الغدیر بخصوص فرماندهان همیشه جاوید آن چون سردار شهید حاج ابراهیم جعفر زاده فرمانده تیپ و سردار شهید حاج حسن انتظاری فرمانده گردان علی ابن ابیطالب (ع) و دیگر یاران ملکوتی این عزیزان نام تیپ را به تیپ پیروز الغدیر تغییر دادند .
و یک افتخاری برای دریا دلان تیپ پیروز الغدیر بود .
و بهتر بگویم در این عملیات که با رمز یا فاطمة الزهرا شروع شد ، حماسه عاشورایی خلق کردند یاران با اخلاص آن حضرت.
یکی از ناب ترین خاطرات در عملیات بدر که توسط یکی از سربازان وظیفه در حین عملیان رخ داد . سربازی از ناحیه دست مجروح شده بود. من با قایقی حامل جنازه سردارشهید حاج ابراهیم جعفرزاده به سمت اسکله و عقبه خط عملیاتی در حرکت بودم .رسیدم به اسکله پشتیبانی و محل انتقال مجروحین.برای اینکه بچه ها متوجه شهادت فرمانده تیپ نشوند ، سریع با پتویی که داخل قایق بود و چند تا گالن ۲۰ لیتری جناره رو استتار کردم ... وکناراسکله توقف کردم و چند نفر مجروح سوارقایق شدند. اما یکی از مجروحین سوار نشد . علت را از برادران امدادگر پرسیدم .گفتند این برادر دستش در عملیات بر اثر ترکش خمپاره قطع شده الان چند ساعت است اینجا نشسته وبه عقب نمی رود ومدام درخواست آوردن دستش دارد.
من این فکر رو کردم که این چه آدم نفهمیه! دستش را می خواست چکار ؟
فکر می کند حالا دستش رو بیارن می چسبونن؟
تو ذهنم را دارم می گو یم چی گذشت.!!!
شفاف !!!
حالا دیگر اون روز این
جوری {فکر کردم}.از قایق پیاده شدم رفتم و بهش گفتم: ولش کن، درگیریه . {آتش دشمن شدیداست} حالا ما یکی دیگه را هم بفرستیم جلو زخمی بشه یا شهید بشه؛ به خاطر اینکه دست قطع شده تو را بردارن بیارن؟
لحظات زیادی طول کشید. من و همراهان خیلی شرایط خوبی نداشتیم، وضع خیلی بد بود. آقای حاج اکبر توکلی از راه رسید و به دوستان رزمنده گفت کسی حاضر هست برود "دستش را بیاورد!" یکی از برادران بسیجی بنام طباطبایی از بچههای مهریز یزد گفت من سید هستم . توسل پیدا می کنم به آقام ابوالفضل العباس (آتش سنگین دشمن خیلی شدید بود)
آدرس محل حاثه را از مجروح گرفت حرکت کرد رفت . وپس از چند دقیقه ای دستش را آورد .
زیر چشمی نگاه می کردم، فکر کردم که این حالا دست را می گیره تو بغل و می شینه تو قایق و میره می چسبونه !!!
دستش رو که آوردن ، توان حرکت نداشت با کمک دوستان از جا بلندش کردن تا بیاد بسمت قایق، دست پر از خون ، سیاه و کبود شده گرفت و گفت: "خدایاااا: من، این دست را در راه حسین تو از دست دادم. بعد پرت کرد تو آب و نشست تو قایق؛ تا دست را نیاوردن و شهادت نداد و شاهدش نگرفت، سوار بر قایق نشد !!!
راوی :غلامرضا زارع زردینی .
💠اللّهُمَّ اجْعَلْ عَواقِبَ امُورِنا خَیْراً💠
/channel/Ghafele_eshgh
بر این حماسه آفرین کند کسی که آزادی شناسد و بهای آن .
اخلاص رزمنده ی مجروح
با سلام :
امروز ۱۹ اسفند سالروز عملیات « بدر» در سال ۱۳۶۳ است.
عملیاتی که در نوع خودش یکی از عظیم ترین عملیات های دفاع مقدس نام برده شده ، عملیاتی که توسط رزمندگان تیپ الغدیر بخصوص فرماندهان همیشه جاوید آن چون سردار شهید حاج ابراهیم جعفر زاده فرمانده تیپ و سردار شهید اصغر انتظاری فرمانده گردان علی ابن ابیطالب (ع) و دیگر یاران ملکوتی این عزیزان نام تیپ را به تیپ پیروز الغدیر تغییر دادند .
و یک افتخاری برای دریا دلان تیپ پیروز الغدیر بود .
و بهتر بگویم در این عملیات که با رمز یا فاطمة الزهرا شروع شد ، حماسه عاشورایی خلق کردند یاران با اخلاص آن حضرت.
یکی از ناب ترین خاطرات در عملیات بدر که توسط یکی از سربازان وظیفه در حین عملیان رخ داد . سربازی از ناحیه دست مجروح شده بود. من با قایقی حامل جنازه سردارشهید حاج ابراهیم جعفرزاده به سمت اسکله و عقبه خط عملیاتی در حرکت بودم .رسیدم به اسکله پشتیبانی و محل انتقال مجروحین.برای اینکه بچه ها متوجه شهادت فرمانده تیپ نشوند ، سریع با پتویی که داخل قایق بود و چند تا گالن ۲۰ لیتری جناره رو استتار کردم ... وکناراسکله توقف کردم چند نفر مجروح سوارقایق شدند. اما یکی از مجروحین سوار نشد .علت را از برادران امدادگر پرسیدم .گفتند این برادر دستش در عملیات بر اثر ترکش خمپاره قطع شده الان چند ساعت است اینجا نشسته وبه عقب نمی رود ومدام درخواست آوردن دستش دارد.
من این فکر رو کردم که این چه آدم ......!
دستش را می خواست چکار ؟
فکر می کند حالا دستش رو بیارن می چسبونن؟تو ذهنم را دارم می گو یم چی گذشت.!!!
شفاف !!!
حالا دیگر اون روز این
جوری {فکر کردم}.از قایق پیاده شدم رفتم و بهش گفتم: ولش کن، درگیریه . {آتش دشمن شدیداست} حالا ما یکی دیگه را هم بفرستیم جلو زخمی بشه یا شهید بشه؛ به خاطر اینکه دست قطع شده تو را بردارن بیارن؟
نزدیک به یک ساعتی طول کشید. من و همراهان خیلی شرایط خوبی نداشتیم،
وضع خیلی بد بود. گفتیم: کسی هست برود "دستش را بیاورد!" یکی از برادران بسیجی بنام طباطبایی گفت من سید هستم .توسل پیدا می کنم به آقا ابوالفضل العباس (آتش سنگین دشمن خیلی شدید بود)
آدرس محل حاثه را از مجروح گرفت حرکت کرد رفت . وپس از چند دقیقه ای دستش را آورد .
زیر چشمی نگاه می کردم، فکر کردم که این حالا دست را می گیره تو بغل و می شینه تو قایق و میره می چسبونه !!!
دست رو که آوردن، گرفت و گفت: "خدایاااا: من، این دست را در راه حسین تو از دست دادم. بعد پرت کرد تو آب و نشست تو قایق؛ تا دست را نیاوردن و شهادت نداد و شاهدش نگرفت، سوار بر قایق نشد !!!
راوی :غلامرضا زارع زردینی .
💠اللّهُمَّ اجْعَلْ عَواقِبَ امُورِنا خَیْراً💠
بر این حماسه آفرین کند کسی که آزادی شناسد و بهای آن .
به رسم ادب
یاد میکنیم از آنها
که چشم براه پنج شنبه هستن
محتاج هدیه از قلبتان
شادی روح درگذشتگان
بخوانیم فاتحه و صلوات
@Ghafele_eshgh
آخرین دیدار شهید حاج ابراهیم جعفر زاده با پدر در منطقه شلمچه
حدود 10 روز قبل از عملیات بدر، در اسفندماه سال1363 در منطقه شلمچه شاهد حضور یکی از ناب ترین صحنه های جنگ بودیم ، و آن به هم رسیدن یک پدر و پسر بود پس از چهار ماه چشم انتظاری
دم دمای غروب بود که پدر حاج ابراهیم به منطقه شلمچه رسید.
به اتفاق همراهی شان به سنگر مان دعوتش کردیم.
هیچ یک از ما خبر نداشتیم که ایشان پدر دو شهید هست .
یکی از بچهها رزمنده خطاب به ایشان گفت:
حاج آقا حتما خیلی دلتنگ فرزندتان شده اید که به اینجا آمدید! خوش بحال ابراهیم
ما که پدرمان توی خونه هم اینجوری تحویلمون نمی گیره
ایشان خطاب به آقای فلاح که تنها فرد متاهل آن جمع بود گفت:
فقط شما هستید که حرف دل مرا میفهمی و سراغ از پسرش ابراهیم گرفت !!!
گفتیم: حاج ابراهیم معمولا وقت نماز خودشان را میرسانند .
غروب بود و همه آماده برگزاری نماز جماعت بودیم.
وقتی ابراهیم رسید و خبر رسیدن پدرش به منطقه را بهش گفتم خودش را به پدر رساند
اول دستان پدرش را بوسید و پس از احوالپرسی گرمی که با هم داشتند همدیگر را حدود یک ربع در آغوش گرفتند...
فضای سنگر خیلی سخت و نفس گیر شده بود...
با دیدن این صحنه، همه بچهها با چشمانی گریان از سنگر خارج شدیم !!!
بعد از مدتی برای اقامه نماز به داخل سنگر برگشتیم و آن شب با اصرار ما و امر پدر، برای اولین بار حاج ابراهیم جعفر زاده امامت نماز جماعت ما را پذیرفت و این آخرین دیدار این پدر و پسر بود در این دنیای فانی ...
حاج ابراهیم جعفر زاده در عملیات بدر در حالی که فرماندهی یگان تیپ الغدیر یزد عهده دار بود ،در حال تلاوت نماز توسط گلوله مستقیم تانک عراقی بشهادت رسید .
«راوی: غلامرضا زارع زردینی»
بگذار که پنهان بماند این راز جگر سوز.
انگار که گفتم و دلی را چند شکستم
💠اللّهُمَّ اجْعَلْ عَواقِبَ امُورِناخَیْراً💠
روز مرد نداشتند
لیکن روزها را مردانه ساختند
تنها جورابشان سوراخ نبود
که پیکری سوراخ شده از گلوله و ترکش داشتند
پاس میداریم یاد مردان مردِ سرزمینمان را
شبهای زمستانی باید با یک فنجان چای دارچینی گوشه ای لم داد و با لبخند گفت :
بی خیال ِ همه ی آنهاکه کامم را در زندگی تلخ می کنند
عصر آدینه تون بخير
@Ghafele_eshgh
اسفند ماهِ فرماندهان شهید است:
ماهِ حمید باکری که روز ششم اسفند در جزیره مجنون زیر آتشی بیامان به شهادت رسید و برادرش مهدی اجازه نداد تنها جنازه او را بازگردانند و پیکر مبارکش همانجا کنار پل شحیطاط ماند.
ماهِ حسین خرازی که روز هشتم اسفند پس از ۴۵ روز جنگ سخت کربلای۵ در عملیات تکمیلی، پس از هفت سال فرماندهی لشکر ۱۴ امام حسین کنار نهر جاسم به شهادت رسید.
ماهِ محمدابراهیم همت، که روز هفدهم اسفند در میانه عملیات پر از زخم و خون خیبر در سهراهیِ مرگ به شهادت رسید و سرش رفت، اما قولش نرفت.
ماهِ حاجی ابراهیم جعفر زاده که روز ۲۳ اسفند سال ۶۳ در کنار رودخانه دجله و شمال الصخره، نیروهای تیپ ۱۸ الغدیر یزد را فرماندهی کرد و ترکشِ خمپاره، سر این فرمانده دلیر و نجیب را شکافت و به شهادت رساند.
و سر آخر، اسفند، ماهِ مهدی باکری است. که در غروب غمانگیز ۲۵ اسفند وقتی در شرق رودخانه دجله با یارانِ اندکش محاصره شده بود، ایستاد و جنگید و در جواب اصرار رفیقش احمد کاظمی برای بازگشتن گفت: «اینجا جای خوبی شده، اگر بیایی تا همیشه با همیم». و بعد تیرِ مستقیم به پیشانیاش خورد و متعاقب آن قایقی که جنازه او را باز میگرداند با آرپیجی منفجر شد و تکههای پیکرش در خروش آب دجله رو به سوی مقصدی نامعلوم رفتند... «آقامهدی» همانطور که دوست میداشت بینشان ماند؛ اما شناسنامه سرزمینِ ما شد .
راوی:غلامرضا زارع زردینی
حلول ماه مبارک رجب و ولادت امام محمد باقر (ع) مبارک
Читать полностью…۲۰ بهمن ماه سالروز عملیات والفجر ۸ گرامی باد
روزی که هرگز فراموش نمیشود.
اما غریبانه سر بر دوش یادگاران گمنام دفاع مقدس گذاشته و همچنان مظلومانه نجوا میکنند.
بچهها به اروند بگویید امشب کمی موج هایش را کوتاه تر کند، بگویید از سرمایش کمتر کند، بگویید گل و لایش را بگیرد، آبش را زلال کند
بچهها به خاکهای اروند بگوئید از امشب برای همیشه مقدس میشوند ، مقدس!!!
متر به متر این خاکها را فرشته های زمینی معطر میکنند. به عطر عشق، به عطر ایثار، عطر از خود گذشتگی، عطر سادگی، عطر بی آلایشی، عطر محبت...
یاد دوستان عزیزی بخیر که در چنین شبی با امید و شادابی و طراوت و بی مهابا و بی سوال، به خط عراق زدند،
فراموش نمی شوند
فراموش نمیکنیم
آن بچه های پاک را
اگر چه هیچکس هم
نامشان را نیاورد دیگر...
بیستم بهمن ماه سال ۶۴ روز خیلی بزرگی بود تصرف شهر فاو...
بزرگتر از همه روزها...
از بهترین خوابهای که داشتم اونایی بود که خسته دراز کشیده بودم و مادرم چادرش رو میکشید روم تا بخوابم...
از عطر چادرش مست میشدم
انگار یه واحد مورفین! به آدم تزریق کردن
کاش "ادکلن بوی مادر" داشتیم!
مادرهای ما از نسل مادرهایی هستند که تخت دونفره نداشتن اما شب سرشون رو با شریک زندگیشون ،روی یک متکا میگذاشتند عاشقانه هاشون رو جااااار نمیزدن
مادرهای ما از نسل مادرهایی هستند که به قناعت وقانع بودن افتخار میکردند...
مادرهای ما یک میز پر از عطر ولاک و سرخاب وماتیک نداشتن اما بعد از حمام لپهاشون گل می انداخت و لباسهاشون بوی عطرِحنا و گلاب میداد ...
مادرهای ما با کم وزیادِ زندگی ساختن و دَم نزدن ،صبور بودن...
کیک تولدو کادو ولنتاین وسالگرد ازدواج نداشتن اما خنده هاشون عمیق واز ته دل بود...
مادرهای ما هود و ماکروفرو ظرفشویی نداشتن اما خونه هاشون همیشه بوی تمیزی میداد
عطر ِغذاشون تا سر کوچه میومد
سبزی و نون تازشون همیشه تو سفره بود...
نگران مانیکور پدیکور ناخنهاشون نبودند با دستهاشون کتلت درست میکردند اونقدر خوشمزه که انگشتامون رو هم باهاش میخوردیم.
مادرهای ما واقعی بودند ...
زنده هاشون موندگار
و رفته هاشون بهشتی
به افتخار تمام مادران عزیز گروه❤🌸❤🌸❤🌸❤🌸❤🌸❤🌸
روز مادر مبارک
بعضی وقتا خوبه بجای گوگل بعضی سوالات رو از پدر و مادر بپرسیم؛
یادشون بیاریم که یادمون نرفته یه روز قوی ترین موتور جستجوی زندگیمون بودن.
روز مادر مبارک ...
پیشاپیش سال نو مبارک
رویش این گل در شکاف سنگ نشان از امید است
امیدوار باش که ایام غم باقی نخواهد ماند
@Ghafele_eshgh
دوستان و یاران با وفا
سلام
یادمان باشد خداوند میهمان قلب های وسیع است .
هر چه قلب های ما از کینه پر باشد
سهم ما از خدا کمتر است .
در این روزهای پایانی سال و به جهت آرامش دل خودمان همتی کنیم و برخیزیم
هر چه حسرت ، حسادت ، کینه ، ناامیدی و بدی است از قلب خود بزدائیم .
خدایا قلب دوستان و عزیزان و همه انسانها .را با زلال بخشش و مهربانیت آنقدر پاک گردان تا مهمان قلبهایشان باشی
با آرزوی سلامتی و لحظاتی خوش برای همه دوستان عزیز
شاد باشید و دلی را شاد کنید
@Ghafele_eshgh
*🗓️ ۲۵ اسفند ۱۳۶۳ عملیات بدر*
سالروز شهادت سردار جاویدالاثر مهندس مهدی باکری ، فرمانده شجاع و بااخلاص لشگر ۳۱ عاشورا گرامی باد
@Ghafele_eshgh
۲۲ اسفند ماه روز بزرگداشت #شهداء
یاد و خاطره همه شهداء خصوصا شهدای روستای عزیزمان زردین گرامی باد.
@Ghafele_eshgh
مبعث فرخنده آخرین پیامبر رحمت و رأفت، حضرت محمد مصطفی (ص) بر همگان مبارک باد.
@Ghafele_eshgh
دردهای امروز ردپای ناآگاهی گذشته است !!!
دردهای فرداهایمان نشان از ناآگاهی امروزمان خواهد بود
سلام :
زین پس روزگار تکرار است
زمانی پشت سر گذاشتیم که همه چی تجربه کردیم
از بلایای طبیعی گرفته تا خوشی ها و ناراحتی های روزمره روزگار و....
هم خسوف که روزگاری ازش ترسو اضطراب داشتیم هم کسوف کامل که روز روشن به تاریکی شب بدل شد
هم زلزله های ویرانگر دیدیم
هم سیل های ویرانگر دیدیم
هم جنگ های ویرانگر تجربه کردیم
دیگه هیچ بلایای طبیعی و غیر طبیعی نبوده و نیست که تجربه نکرده باشیم
در دورانی بدنیا آمده ایم که خیلی از وسایل و تکنولوژی امروز برایمان یک آرزو بود
از کفش گرفته تا پوشاک
از خوراکی جات نان خالی
تا غذاهای مدرن و فسفود
از آرزوی داشتن یک دوچرخه تا داشتن بهترین ماشین های روز دنیا
همه روز و سالهای گذشته برایمان یک تجربه بود
اینک دیگر ادامه روزگار برایم تکرار و تکراری است.
زمانی بود که وقتی سایه زمین در مقابل ماه قرار می گرفت همه دچار وحشت میشدیم و ظروف مسی دست گرفته وبه پشت بام و تق و توق میکردیم تا اژدها ماه را از دهانش خارج کند
تا چندین شب پس از این واقعه شبها ترس در وجودمان بود و....
اما امروزه دیگر ترسی وجود ندارد و براحتی به تماشای خسوف میپردازیم...
@Ghafele_eshgh
مواظب دل پدرها باشید
دل پدر که بشکنه
متوجه نمیشی
مثل مادر نیست که
از بارونی شدن چشماش
بفهمی دلشو شکستی
اما اگه دقت کنی
شکسته شدن قامتش و
اضافه شدن چین و چروک
صورتش آتیشت میزنه
♥️ روز #پدر مبارک ♥️
#لطفا_با_اندکی_تامل_بخوانید:
تلنگری برای زندگی بهتر
یک روز سرد زمستانی برای تشییع جنازه یکی از آشنایان در گورستان بودم.
نوه متوفی اصلا گریه نمیکرد و محزون هم نبود.
سالها این موضوع برای من جای سوال بود با اینکه او سنگدل هم نبود.
بعدها از او علت را جویا شدم!!!
گفت: پدر بزرگ من هر چند انسان بدی نبود ولی روزی یاد دارم، عید نوروز بود و به نوههای خود عیدی میداد و ما کودک بودیم، ما نوه دختری او بودیم و او به نوه های پسریاش 1000 تومنی عیدی داد ولی به ما 200 تومنی داد و در پیش بچهها گفت:
پدربزرگ اصلی شما فلانی است و بروید و از او شما 1000 تومنی عیدی بگیرید.
این حرکت او برای همیشه یاد من ماند و من تا زندهام او را پدربزرگ و خودم را نوه او هرگز نمیدانم.
برای نفوذ در دلها شاید صد کار نیک کم باشد ولی برای ایجاد نفرت ابدی، یک حرکت احمقانه کافی است...
بدانیم کودکان هرچند در مقابل محبت ما توان تشکر ندارند و خجالت میکشند و در برابر تندی و بیاحترامی ما، از ترس ما توان عکسالعمل ندارند و سکوت میکنند،
ولی آنها تمام رفتار ما را میفهمند و محبتها و بدیهای ما را میبینند و میدانند و برای همیشه در ذهن خود حفظ میکنند و زمانی که بزرگ شدند، تلافی میکنند.
@Ghafele_eshgh
به نام خدا و سلام بر شهداء
''این قافله به پایان راه نزدیک میشود''
هر زمستانی که میآید و میرود هزاران ایثارگر دفاع مقدس روحشان پرواز میکند
چون عمده عملیات های ایران در این فصل بوده است
ایامی که هرگز فراموش نمی شود تجدید خاطرات با دوستان شهیدشان گپ و گفتی میکنند و درد دلی ...
اگر متوسط سن رزمندگان دفاع مقدس را ۲۳ سال در نظر بگیریم و سال ۶۳ را متوسط هشت سال دفاع مقدس محاسبه کنیم ، سن متوسط بازماندگان دفاع مقدس (رزمندگان ' جانبازان و آزادگان) و در سال ۱۴۰۰ باید عددی حدود ۶۰ سال باشد و البته آسیب های روحی و جسمی وارده به این افراد ، آنان را مشابه پیرمردانی۷۰ تا ۸۰ ساله (بسته به نوع و شدت آسیب های روحی و جسمی) نشان میدهد .
دیگر خبری از والدین شهداء نیست و تقریبا پدران و مادران شهدا به آخر خط رسیده اند و بسیاری از آنان به فرزندان خود پیوسته اند .
آرام آرام جانبازان ، ایثارگران و رزمندگان بار و بندیل سفر را میبندند تا به رفقای آسمانی خود بپیوندند
تقریبا هر روزه در هر کوی و برزنی صدای لا اله الا الله را برای تشییع اینان میشنویم .
تا ده سال آینده ، اگر خبرنگاری هوس مصاحبه و گفتگو با یکی از رزمندگان زنده مانده از جنگ و دفاع مقدس را داشته باشند باید شهر به شهر ، کوه به کوه و دیار به دیار روزها و ماهها ، بگردد ، تا شاید بتوانند یک کهنه سرباز پیر و فرتوت ، که نای سخن گفتن نداشته باشد را پیدا کنند تا مصاحبه ای نمایند .
امروزه اغلب پیکرهای شهیدان
تازه تفحص شده ، بیکس و غریب هستند ، چون اغلب پدران و مادران این شهیدان مظلوم دارفانی را وداع گفتهاند و چه بسیار از این شهیدان غریبانه بخاک سپرده میشوند .
مسئولین عزیز و شیفتگان خدمت!!!
جانبازان و ایثارگران و رزمندگان هشت سال دفاع مقدس را نیز همچون شهیدان تازه تفحص شده تفحص نمایید شاید که دردشان را امروز پیدا کنید .
مطمئن باشید خیلی زود دیر میشود...
سالروز عملیات والفجر 5 را گرامی می داریم.
تاریخ عملیات : 1362/11/27
رمز عملیات : یا زهرا سلام الله عليها
مکان عملیات : چنگوله
هدف عملیات : آزاد سازی ارتفاعات منطقه چنگوله و گمراه کردن دشمن بعثی از عملیات خیبر
انهدام تجهیزات دشمن :
2فروند هلیکوپتر.
40 دستگاه تانک ونفربر.
بیش از 10 دستگاه خودروی نظامی.
مناطق آزاد شده: ارتفاعات بند پیر علی.تنگه چنگوله.شهرک های یک سایه.آل یاسین. روستای شیخ احمد.
تسلط بر جاده طیب و بدره عراق.
یاد وخاطره رزمندگان وشهدای این عملیات را گرامی میداریم
باذکرصلوات برمحمدوآل محمد.
الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم
🌷🌷🌷🌷🌷🌷
۲۲ بهمن روز نماد خودباوری مردم ایران مبارک باد
Читать полностью…🌷والفجر ۸ تعظیم اروند🌷
⭕ عملیات والفجر ۸ با رمز مقدس *"یا فاطمهالزهرا(س)"* با عنوان طولانیترین عملیات دوران هشت سال دفاع مقدس با هدف قطع ارتباط رژیم بعث عراق با خلیج فارس انجام شد که دستاوردها و تاثیرات بزرگی در ادامه موفقیتهای رزمندگان اسلام در جنگ تحمیلی به دنبال داشت.
ساعت ۱۰.۲۲ دقیقه روز یکشنبه ۲۰ بهمن ۶۴ *محسن رضایی* فرمانده وقت کل سپاه رمز یا *فاطمه الزهرا(س)* عملیات *الفجر ۸* را مخابره کرد و پس از آن عملیات با عبور موفقیتآمیز غواصان از رودخروشان اروند آغاز شد.
عبور از رودخانه، بر روی کاغذ و به نظر قریب به اتفاق فرماندهان جنگ در جهان غیرممکن و همواره یکی از مشکلات ارتشهای جهان است ولی در علمیات *والفجر۸* نیروهای عمل کننده با عبور از رودخانه اروند که به رودخانه وحشی مشهور است، تعجب دنیا را برانگیختند.
رزمندگان اسلام در این عملیات با عبور از رودخانه اروند که از تلاقی ۲ رودخانه دجله و فرات سرچشمه گرفته و در عرض ۴۰۰ تا ۱۶۰۰ متر متغیر بوده و از جزر و مدهای بسیار شدیدی برخوردار است یکی از شگفت آورترین عملیاتهای هشت سال دفاع مقدس را رقم زدند و اروند خروشان در برابر اراده غواصان این عملیات تعظیم کرد.
*یاد و خاطره شهدای والفجر ۸ گرامی باد .*
زن، روزی برای بزرگداشت نمیخواهد
آنچه میخواهد احترام است
گرامی بودن همیشگی
و این در هیچ تقویمی ثبت نشده است…
زن عزت نفس میخواهد
ایمان و اعتماد به خودش، فرصت هایی برای شکفتن، حمایتی بی دریغ
تعهدی بی پایان
و دوست داشتنی که بوی امنیت بدهد…
همیشه گفته اند "با یک گل بهار نمی آید"
اما یک زن تنها گلی ست در جهان، که به تنهایی میتواند بهار یک خانه باشد و این گل باغبانی دلسوز میخواهد…
آنچه یک زن را گرامی می کند، یک روز در تقویم نیست!
توجه است
توجه ای بی قید و شرط
توجه ای بسیار …
عزیزانی که همراه اول دارن
ستاره 100ستاره 67 مربع سه گیگ اینترنت به مناسبت دهه فجر هدیه بگیرید اعتبار تا 23بهمن
در بهار آزادی جای شهدا خالی شادی روحشون صلوات