یک نکته ازهزاران ناگفته ها... از اینکه مارا در این کانال همراهی میکنید سپاسگزارم
برگزاری آیین کهن و سنتی دوست علی
امشب در کوچهها و محلات یزد
«دوست دوست، دوست علی دوست ، امام اول علی»
« در این خونه شربت و قنده، امام علی درش نبنده»
این مراسم هر ساله پس از اذان و اقامه نماز مغرب و عشاء ۲۶ رمضان برگزار و عده زیادی از پسرها و دخترهای کودک و نوجوان با مراجعه به درب منازل اهالی محله خود، با شوق واشتیاق درحالی که کیسه کوچکی برای جمع آوری نذری در دست دارند اشعاری را در مدح و یاد علی (ع) با اشعار "دوست، دوست، دوستِ علیِ دوست" میخوانند و تقاضای هدیه میکنند.
سال ۱۴۰۳ هم داره تموم میشه
و در روزهای پایانی سال هستیم
بیایید برای هم دعا کنیم
دعا کنیم برای شفای تمام بیماران
دعا کنیم برای پدران و مادران آسمانی که دیگر در بین ما نیستند
دعا کنیم برای جاودانگی مهر مادر
دعاکنیم برای شرمنده نبودن نگاه پدر
دعاکنیم برا سلامتی ومهرورزی همسر
دعا کنیم برای شادمانی خواهر
دعا کنیم برای تندرستی برادر
دعا کنیم برای نیکبختی فرزندان
دعا کنیم برای وفاداری دوستانمان
و برای عاقبت به خیری خودمان
💠اللّهُمَّ اجْعَلْ عَواقِبَ امُورِنا خَیْراً💠
#بله۱۴۰۲هم_داره_تموم_میشه
اما از این روزهای باقی مانده این درس رو با خودتون به سال نو ببرید که برای آدما به اندازهای حضور داشته باشید که فکر نکنند وجودشون براتون معجزه و نبودشان فاجعه است...
۲۲ بهمن روز نماد خودباوری مردم ایران مبارک باد
Читать полностью…📙یک دقیقه مطالعه....
*تفکر دلفینی چیست؟*
دلفین ها نوعی از حیوانات دریایی هستند.
این پستانداران آبزی باهوش،دارای روحیه همکاری هستند ودر ارتباطات خود شیوه برنده–برنده را برگزیدهاند.
دلفین هیچ کمبودی ندارد ومی خواهد که همه چیز را با همگان تقسیم کند.
اگر یک دلفین زخمی شود، ۴ دلفین دیگر او را همراهی می کنند ، تا خود را به گروه برساند.
*در همین راستا پژوهشگران تعداد ۹۵ کوسه و ۵ دلفین را به مدت یک هفته در استخر بزرگ رها کرده و به مطالعه حالات رفتاری آنها پرداختند.*
کوسهها به یکدیگر حمله کردند و در این تهاجم تعداد زیادی از آنها نابود شدند، سپس به دلفینها حملهور شدند.
دلفینها فقط میخواستند با آنها بازی کنند ولی کوسهها بیوقفه به آنها حمله میکردند.
سرانجام دلفینها به آرامی کوسهها را محاصره کرده و هنگامی که یکی از کوسهها حمله میکرد آنها به ستون فقرات پشت یا دندههایش میکوبیدند و آنها را میشکستند.
به این ترتیب کوسهها یکی پس از دیگری کشته میشدند.
پس از یک هفته ۹۵ کوسه مرده و ۵ دلفین زنده در حالی که با هم زندگی میکردند در استخر دیده شدند.
*در دنیای کوسهای، برای برندهشدن؛ دیگران یا باید بمیرند و یا ببازند. اما در دنیای دلفینی، انعطاف وجود دارد و سر شار از تشخیصهای پربار است.*
*نتیجه گیری:*
دنیای زیباتری داشتیم اگر که ما انسانها نیز دارای چنین تفکر زیبایی میبودیم؛
*تفکر دلفینی یعنی اینکه:*
۱- غیر از خود به دیگران هم بیاندیشیم؛
۲- با دیگران در زمان بروز مشکلات همزاد پنداری کنیم؛
۳- از خوشحالی دیگران شاد شویم؛
۴- و از ناراحتی و درد دیگران ما هم احساس درد کنیم؛
۵- با دیگران همدلی و همراهی کنیم؛
۶- دست در دست هم و برای موفقیت :
عزیزِ من؛
میخواستم بهت بگم كه يجورى زندگى كن كه اگه يه جايى توى پيرى ازت پرسيدن اگه برگردى عقب مثلا به چهل سال قبل بازم همين زندگى رو انتخاب ميكنى يانه؟
انقدر جرات داشته باشى كه بگى اره،همين راهو ميام
ميگيرى چى ميگم؟
يجورى زندگى كن از زندگيت راضى باشى
يادت نره به حرف دلت گوش كنى
عمر وقتى تموم ميشه آدم تازه به خودش ميگه يعنى ارزششو داشت؟
نذار علايقت توى نطفه خفه شه
واسه انتخاب راه به حرف دلت گوش كن
اما مسير رو با عقلت برو جلو.
روزتون بخیر عزیزان جان❤️
رفيق میخواستم بهت بگم برنامههای زندگیت رو خیلی پیچیده نبین
آسون بگیر تا انجام بشه
نقطهی شروع دقیقا همونجاست
همونجایی که به ایدههات ساده نگاه میکنی و راحت آغاز میکنی
یادت باشه اگه برنامههات رو سخت و پیچیده تصور کنی هیچوقت نمیری سراغشون
عمرت داره میره، توام باهاش برو جلو
عقب نمون از خودت
خودت رو جا نذار توی فکرایی که داشتی.
روزگارتون بخیر عزیزان جان ❤️
نسل ایکس
سن آنها بین ۴۰ تا ۶۰ سال است
این گروه از مردم ایران بیشترین شانس و یا بد شانسی را در زندگی تجربه کردند حوادث مربوط به تغییر نسل وقوع انقلاب در سال ۵۷ وقوع جنگ در سال ۵۹ وقوع تحولات اقتصادی و عبور از اقتصاد کوپنی به آزاد وقوع تغییرات عمیق سیاسی در انتخابات دوم خرداد ۱۳۷۶ و......
بیشترین آسیب را به این گروه وارد کرد
بیشترین تعداد شهدا، جانبازان، آزادگان و مربوط به رده سنی گروه ایکس است
آنها کودکی را در شرایط پدر سالاری و بزرگتر سالاری گذراندند و مجبور بودند پوست خربزه را بخورند و مغز آن را مخصوص بزرگترها بود
وقت جوانی باید با شرایط جمهوری اسلامی کنار می آمدند،خیلی از چیزهایی که الان مباح است در زمان جوانی آنها حرام و جرم بود
در دوره جوانی آنها مسافرت یعنی ییلاق، قشلاق کردن و یا رفتن به مشهد و یا قم و تفریح یعنی دورهمی خانوادگی و خوردن آش و کتلت،و نوع لاکچری آن با نوشابه بود.
اکثرن صاحب یک تا دو فرزند هستند فرزندان آنها حتی از نسل زِد هستند
آنها دوره فرزند سالاری را تجربه کردند و باز به خاطر فرزندان خود، پوست خربزه خوردند و مغز خربزه را به فرزندان خود دادند و همیشه احساس میکنند که مورد احترام جوانها نیستند
نسل خربزه خور همه ناملایمات زندگی را تحمل کرده و یا تحمل میکنند
اما در ایران متهم به این هستند که مانند نسل بی مسؤل شرایط فعلی هستند و این جمله نسل زِد برای آنها خیلی سخت است
آنها آخرین نسلی هستندکه به معنای واقعی میدانند فامیل یعنی چه؟؟
آنها به راحتی میتوانستند شب منزل عموجان و یا دایی جان بمانند اگرچه شاید الان در آپارتمان زندگی میکنند.
آنها خاطرات خوبی از زندگی در خانه های ویلایی دارند بسیاری از آنها دوست دارند دو باره به روستا برگردند
ما نسل ایکسی که تاکنون زنده ماندهایم خیلی پوست کلفت بودیم خیلی اهل کار و تلاش بودیم خیلی دست آورد داشتیم
با افتخار میگوییم نسل پوست خربزه خور بودیم اما مغز خربزه را به پدران، بزرگترها و به فرزندان خود دادهایم
و پشیمان هم نیستیم
با افتخار می گویم نسل ایکس دمکرات ترین و ایثارگرترین نسل ایران در ۱۰۰ سال اخیر بوده است...
۲۵ دی ماه سالروز عملیات بیتالمقدس ۲
ذهنت یخ میزند گاهی...
وقتی بخشهایی از خاطرات جنگ را میشنوی که سرمای سختیاش، سینهات را میفشرد...!
انگار خودمان بادگیر به تن کردهایم و شالگردن و کلاه هم بستهایم تا در پیچ و خمهای عملیات بیتالمقدس۲،
با پای لرزان و در سرمای ماووت راه برویم.
خودمان را پوشاندهایم شاید که سردمان نشود
اما سرمای واقعیتهای جنگ و سختی هایش گاهی جانسوزتر از این حرفهاست!
دندانهایمان گاهی از ترس، گاهی از فشارو گاهی از سرمای استخوان سوز بهم میخورد
شاید خیال میکنیم اندکی از حال آن روزهایِ رزمندگانمان را درک کردهایم
اما... سخت در اشتباهیم!
تصور بستن جنازه و بدن یخ زده شهدا بر روی قاطرها و الاغ و شکستن استخوان هایشان، چیزی نیست که قابل درک هر ذهنی باشد!...
فکر میکنیم ای کاش دروغ بود این سختیهایی که رفت بر آن همه نوجوان و جوان!...
بر آن همه مجروح و شهید ...
و بر بدنهای زیر پا مانده...!
همچون سیدالشهداء...!
لا یوم کیومک یا اباعبدالله
راوی: غلامرضا زارع زردینی
یاد کنید شهدا را با صلوات🌹
به مناسبت ۱۹ دی ماه سال روز حماسهٔ عملیات کربلای پنج
🌷زمزمههای عشق در شط اروند🌷
عملیات کربلای ۵، حکایتی است از شور و شوقی که به وسعت آسمانهای بیکرانهٔ کربلا در قلب مردان ایران شعله کشید. شبی تاریک و پر از راز، در شط خونین اروند ، تا شلمچه گامهای مردانی برداشته شد که ایمانشان، چراغ راهشان بود.
در آن شبها، زمین زیر پایشان میلرزید و آبهای اروند، گویی نوحهسرایان شهادتشان بودند. نخلهای بیسر شاهدی شدند بر ارادهٔ مردانی که دل از خاک کنده بودند و به افلاک مینگریستند.
کربلای ۵ تنها یک عملیات نظامی نبود، بلکه صحنهای بود از عاشورای دوباره. هر خاکریزی، کربلا بود و هر رزمندهای، حسینی که آمادهٔ فدای جانش در راه خدا بود.
در شوری که از انفجار گلولهها و زمزمهٔ ذکرهای شبانه برمیخواست، نغمهای از جنس یقین جاری بود. گویی فرشتگان در کنارشان قدم میزدند و آسمان، باران ستاره بر آنان میبارید.
عملیات کربلای ۵، همان حماسهای است که در دل تاریخ جاودانه شد. حماسهای که از خون شهیدانش، درخت سبز ایثار و مقاومت ریشه گرفت و به نسلهای آینده آموخت که ایمان و اراده، سدهای محال را درهم میشکند.
ایستاده بر جادههای شلمچه، نسیمی که از اروند برمیخیزد، هنوز بوی عطر آن شبهای بیتکرار را به ارمغان میآورد؛ شبهایی که زمینیان، زمزمههای آسمانی را شنیدند و عشق، در بلندای تاریخ ماندگار شد.
یاد و نام شهدای دهستان زردین در عملیات کربلای پنج گرامی باد
راوی: غلامرضا زارع زردینی
تفاوت بیشعور با احمق❗️
حقیقتش را که بخواهید احمق مجرم نیست، بیمار است .
یعنی: معمولاً احمق ها آگاهانه دست به حماقت نمی زنند ...
خیلی از آن ها حتی فکر می کنند که خردمند و دانا هستند...نه....احمق!
احمق ها بیشتر از آنکه موجب تنفر بشوند، مایه ترحمند.
بیشعور ها داستان شان با احمق ها فرق دارد.
کسی که ساعت سه صبح بوق میزند...بیشعور است.
کسی که جلو تمام زنان مسیر می ایستد....بیشعور است.
کسی که در خیابان باریک دوبله پارک می کند..بیشعور است.
کسی که شب تمام مسیر را نور بالا می رود... بیشعور است.
این ها بیشعورند...حالا یا از نوع احمق بیشعور یا از نوع پرفسور بیشعور....
احمق بودن درد ندارد؛ درمان هم ندارد، ربطی هم به شعور ندارد، بیشعوری از جای دیگری می آید...
از خانه و مدرسه...از سرانه مطالعه....از خود شیفتگی...از بی وجدانی..از مرکز فرهنگ فاسد.
بیشعوری واگیر دارد. هم درد دارد و هم درمان...
مشکل ما، احمق ها نیستند؛
مشکل ما، هیچوقت احمق ها نبودند
مشکل ما، بیشعور ها هستند.
یادتان باشد سواد هیچ وقت شعور نمی آورد.
شعور یعنی تشخیص کار خوب از بد
شعور یعنی تشخیص کار درست از اشتباه
روزی که هرگز فراموش نمیشود.
اما غریبانه سر بر دوش یادگاران گمنام دفاع مقدس گذاشته و همچنان مظلومانه نجوا میکنند.
بچهها به اروند بگویید امشب کمی موج هایش را کوتاه تر کند، بگویید از سرمایش کمتر کند، بگویید گل و لایش را بگیرد، آبش را زلال کند
بچهها به خاکهای اروند بگوئید از امشب برای همیشه مقدس میشوند ، مقدس!!!
متر به متر این خاکها را فرشته های زمینی معطر میکنند. به عطر عشق، به عطر ایثار، عطر از خود گذشتگی، عطر سادگی، عطر بی آلایشی، عطر محبت...
یاد دوستان عزیزی به خیر که در سال ۱۳۶۵ و در چنین شبی
با امید و شادابی و طراوت و بی مهابا و بی سوال، به خط عراق زدند، اگر چه احساس کرده بودند بسیاری میدانند نقشه عملیات کربلای چهار لو رفته و عراق همه چیز را دانسته است...
خم به ابرو نیاوردند، لحظهای تردید نکردند، تنها ماندند، مظلومانه شهید شدند، جانباز شدند، اسیر شدند، اما شکایتی نکردند، که با خدا معامله کرده بودند...
فراموش نمی شوند
فراموش نمیکنیم
آن بچه های پاک را
اگر چه هیچکس هم
نامشان را نیاورد دیگر...
چهارم دی ماه سال ۶۵ روز خیلی بزرگی بود
بزرگتر از همهی روزها...
@Ghafele_eshgh
سلام
روزی که از آغوش پر مهر پدر و مادر جدا و به آنها دلواپسی هدیه دادیم تا مبادا گزندی به خاک پاک وطن برسد ...
جاداره یادی کنیم از پدرومادرهایی که فرزندشان در جبهه مشغول دفاع از خاک مام میهن بود،
مخصوصا یادی کنم از پدر مرحومم که در طول عمر بابرکتش کلا دو،سه بار اشک چشمانش را دیدم،
روز پانزدهم فروردین سال شصت و سه که برای اولین بار عازم جبهه بودم، صبح قبل از ساعت هفت تا مرحوم مادرم خواست آینه و قرآن را مهیا کند و مرا برای اعزام به جبهه بدرقه کند
رفتم سراغ پدرم آن نازنین مرد که بعد نمازصبح به بهانهی انجام آبیاری از منزل رفته بود بیرون ، به محض اینکه نگاهش بهم افتاد و مرا در لباس نظامی دید رنگ رخسارش به کل عوض شد
خواستم با لب خندان ازش جدا شوم،
بامزاح گفتم پیره مرد،چرا تنهااومدید؟
با تبسم گفت،حالا تو جوانی، و من که دید بغضش ترکید اشک چشمانش را پاک کرد و گفت نمیخواهی نری؟
الان اول بهار است و فصل کارو زحمت و من دست تنهام، بمون کمکم کن و زمستان برو، گفتم: درسته فصل کار کشاورزی شماست، ولی بابد وطنی بماندکه شما درآن کشاورزی کنید؟
با لحنی ملتمسانه ازم خواست نرم،دلم به حالش سوخت و داشتم منصرف میشدم ، یک آن به خود اومدم و با خود گفتم کوتاه بیایی باختی چنان با حسرت نگاهم میکرد که زانوهایم سست شده بود
پاهایم برای رفتن یاری نمیکردند
به خودم در دلم گفتم: فکر کردی فقط تو پدر و مادر داری و دوستت دارن؟
همهی رزمندگان خانواده دارند باید رفت ،ایستادن جایز نبود،دیدم اگر یک دقیقه دیگه جدا نشم اون حس پدر فرزندی راهم را سد خواهد کرد.
رفتم جلو و گفتم بابا جان بدی خوبی، حلال کنید ، دستم را گرفت و بغلم کرد ،صورتم بوسید و گفت به خدا سپردمت ، برو به سلامت،
خداحافظی کردم و چند قدم رفتم
صدایی به گوشم خورد، برگشتم دیدم
پدرم سربه دیوار باغ گذاشته و چنان شانه هایش میلرزد که انگار مادری طفلش از دست داده،
دیگه پاهایم فرمان نمیبردند ، مغزم یاری نمیکرد، خواستم برگردم باز به خود گفتم همه اونایی که در جبهه هستن هم پدر و مادر دارند.
باخودم عهدکردم نگاه به عقب نکنم و برم زیرچشمی به پدرم نگاه میکردم و میرفتم ، دیدم گاهی به من نگاه میکند و بعدسر به دیوارگذاشته و های های گریه میکند ، چنان با التماس نگاهم میکرد که با خودم گفتم از نگاههای پدرم معلومه شاید برگشتی در کار نباشه، نگاه نکردم و به راهم ادامه دادم
رفتم خونه و با بدرقه مادر رفتم به سوی جبهه، اون مواقع همه جوان بودیم و پُرشور و حرارت وصف ناپذیری به سوی میادین نبرد قدم بر میداشتیم ،
در جوانی معنا و مفهوم دلواپسی و نگرانی پدر و مادرها را نمیفهمیدم ،
آنقدر شور جوانی در سر داشتیم که به دور از دلواپسی والدین در وصیت نامه از آنان میخواستیم اگر شهید شدیم حتی گریه نکنند...
اما غافل از آن بودیم که این پدر و مادرها هستن که هرروزه شهید میشن، بدون شنیدن خبر شهادت فرزندان خود روزی چندبار میمردن و زنده میشدند...
نمیدانستیم اگر دو نفر از همسایهها با هم پچ پچ کنن عرق سرد بر پیشانی پدر و مادرها میشینه ...
اکنون که پدر شدیم میفهمیم، اگر فرزندمان به مسافرت برود با هر تماس ناشناس تا جواب دادن آن هزاران فکر و دلهره پیرمان میکند
حالا که پدر شدیم میفهمیم پدر بودن چقدر سخت است،
وقتی پسرت با موتور رفته بیرون و یه شماره ناشناس به تلفنت زنگ میزند تا جواب دهی چه افکاری آرامشت را به هم میریزد
اکنون میفهمیم که اگر یکی از دوستان فرزندمان زنگ تلفن ما بزند تا وصل کنیم چه بر دلمان میآید.
حالا میفهمیم وقتی همرزمان ما بعد از عملیات یک یا دو روز زودتر از جبهه بر میگشت و نه موبایلی بود و نه امکانات ارتباطی که خبر بگیرن چه به دل پدران میآمد...
خدا میداند آن پدر و مادرهایی که فرزندانشان در جبهه بودند وقتی بی موقع صدای آهنگران و یا صوت قرآن را بی موقع از بلندگوی مسجد میشنیدند با اضطراب و نگرانی به هم نگاه میکردند و در دل میگفتند خدایا آیا اینبار نوبت کیست؟
حالا میفهمیم وقتی یکی از معتمدین و یا روحانی محل را میدیدند که بطرف آنها میرود با هر گامی که برمیدارد یک ماه از عمر آنان کم میشود و موی سرشان سفید.
اکنون که پدر شدیم میفهمیم ، وقتی آن جیپ سبز رنگ بنیاد شهید در کوچههای روستا پیدا میشد
چه دلهایی که پایین میریخت و چه موهایی که سفید میشد،
حالا درک میکنم وقتی صدای مارش عملیات از رادیو پخش میشد چه دل شورهای سراغ والدین میآمد تا خبر سلامتی فرزند خود را بشنوند
حالا میفهمیم خانهای که جوانش در جبهه بوده با هر زنگ در خانه تا درب باز کنن نصف عمر میشدند
حالا میفهمیم درد و رنجی که والدین تحمل کردن هزار برابر مشکلات ما در جبهه بود ، و ما اونجا خوش بودیم و غافل از اینکه پدر و مادرمان روزی چند بار میمردند و زنده میشدند...
خدا کنه پدر و مادرمان که آسمانی شدند از ما راضی شده باشند.
جزیره مجنون، قربانی بزرگترین گلولهباران تاریخ دفاع مقدس
جزایر مجنون در جنوب عراق و در استان بصره قرار گرفته است. دو رود دجله و فرات در نزدیکی این منطقه به هم میپیوندند و سرچشمه اروندرود را پدید میآورند. این منطقه از آن جهت جزیره خوانده میشود که در میان رودخانهها و کانالهای آب محصور است.
جزایر مجنون از دو قسمت شمالی و جنوبی تشکیل شده که در مجموع ۲۰۰ کیلومتر مربع وسعت دارد. فاصله این جزایر از شهرک القرنه عراق ۱۵ کیلومتر است و بزرگراه بصره العماره، یکی از گلوگاههای عراق، از غرب آن میگذرد. شهر هویزه در شمالشرقی آن واقع است و مرز ایران از آبهای هور میگذرد.
در غرب این منطقه رودخانه دجله در جریان است و در جنوب آن شهرک القرنه و در شمال آن شهرک العزیر واقع است. همچنین در حوالی منطقه حدود ۵۰ روستا وجود دارد که همه آنها دارای ساکنان بومی و غیرنظامی هستند. قسمت اعظم سطح هور پوشیده از گیاهان مردابی بهویژه نیزار است که عبور از آن جز از مسیرهای محدود و باریک مشکل است. عمق هور به نیم متر تا سه متر میرسد.
در سال ۱۹۷۵، میدان نفتی مجنون در این منطقه کشف شد و این منطقه، از آن رو مجنون (دیوانه) نامیده شده است که به گونهای دیوانهوار حجم عظیمی از منابع نفتی را در یک منطقه محدود جغرافیایی جای داده است.
عراق پنج سال قبل از جنگ بهخاطر وجود ذخایر فراوان نفت، اقدام به خشک کردن این منطقه و ایجاد تأسیسات نفتی کرد که با آغاز جنگ این پروژهها متوقف شد.
جزایر مجنون در جریان جنگ ایران و عراق در سال ۱۳۶۲ این منطقه در پی عملیات خیبر به دست نیروهای ایرانی افتاد و ایران بر اتوبان العماره مسلط شد.
جزایر مجنون تا سال پایانی جنگ در دست نیروهای ایرانی باقی ماند. پس از نبرد دوم فاو که منجر به پس گرفتن جزیره فاو شد، عراق یک ماه پیش از پایان جنگ، در تیرماه سال ۱۳۶۷ سلسله عملیات توکلنا علیالله را برای بازپسگیری جزیره مجنون آغاز کرد. صدها تانک، علیه نیروهای ایرانی بهکار گرفته شد، بهطوریکه نیروهای عراقی با نسبت ۲۰ به یک به ایرانیها برتری عددی داشتند. این حمله با یکی از بزرگترین گلولهبارانها در تاریخ که با استفاده از جنگافزارهای شیمیایی به ویژه گاز خردل همراه بود، آغاز شد. که در نتیجه آن بسیاری از مدافعان ایرانی جزیره توان دفاع را از دست دادند و این جزیره به سرعت سقوط کرد.
در این سرزمین مردان بزرگ زیادی شهید شدند که در بین آنها نام سردار شهید حمید باکری به چشم میخورد؛ سرداری که هنوز پیکرش در جزایر مجنون باقی مانده است...
به رسم ادب سلام :
حرف دلی دارم برای شما مسؤلان که امروزه فرمان و سکانداری کشتی نجات در دست شما به امانت گذاشته شده
زمانیکه فرم استخدامی در قسمت پذیرش نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران در دست گرفته و آن را بدون هیچ ملاحظاتی و با عشق جاهای خالی را پر میکردم به صداقت مسؤلان آنروزها ایمان داشتم
ایکاش شما سکاندارهای محترم با رفتار و عملکرد خود آن صداقت و ایمان بدون چون و چرای آن روزها در وجودمان خاموش نکرده بودید.
از آغوش پرمهر پدر و مادر جدا شدم و به آنها دلواپسی هدیه دادم تا چه ؟
تا مبادا گزندی به خاک پاک وطنم برسد. به تعهدی که داشتم به احسن وجه انجام وظیفه کردم ، هر چند در همان زمان هم گاهی وقتها بعضی افراد متفاوت بودند و دور از میدان فریاد میزدند خمش کن .
عدهای از اونها دنبال فرصت بودند...
ولی من هنوز هم به آرمان های خود احترام قائل بوده و هستم .
ولی امروز دلم گرفته :
دلم گرفته از دلتنگی هایی که بر پدر و مادر و همه بستگانم روا داشتم.
دلم گرفته بجای اینکه لبخندی روی لب مادرم نظاره گر باشم همیشه گونههای اشک بارش رؤیت میکردم حتی در لحظه ای که به آسمان پرکشید .
هرگز گریه های غمناک پدر را با چشمم ندیدم ولی چهره محبوبش گویای غم وغصه بود که من باعث آن بودم.
پدرم آنقدر مردانگی داشت و میخواست درس مردانگی را به فرزندش بیاموزد که خوب نقش بسته در ذهنم...
روزگار کشورچنان سخت بود که به هر بهانهای خودم را به مناطق عملیاتی جبهه میرساندم که به تعهدات خود احترام بگذاریم
چه جفاهایی که بر همسر و فرزندان خود نکرده ام که اگر نیاز به نگارش باشد هزاران کتاب باید نوشت.
اما امروزه دیگه آن روزگاران نیست و من نیز آن نوجوان پانزده ساله سال شصت نیستم. امروز درمانده و درمانده ، فقط گوشهای عزلت گزیده و خاطرات گذشتهام را مرور و تجدید میکنم ...
حقیقتش را بخواهید بیشتر نگران آینده شماها هستیم که تصمیم امورات در دست شما هست ، و شما انگار نه ...
بقول معروف آنچه شما در آینه میبینید، ماها در خشت خام مشاهده کردیم.
باشد که در رستاخیز رستگار شوید.
والسلام
غلامرضا زارع زردینی
فقط کسانی که روح و جان زنده دارند قادرند این همه زیبایی و شگفتی در خلقت طبیعت را ببینند و عمیقأ درک کنند .
Читать полностью…دعای روز چهارم ماه مبارک رمضان
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهمّ قوّنی فیهِ على إقامَةِ أمْرِكَ واذِقْنی فیهِ حَلاوَةَ ذِكْرِكَ وأوْزِعْنی فیهِ لأداءِ شُكْرَكَ بِكَرَمِكَ واحْفَظنی فیهِ بِحِفظْكَ وسِتْرِكَ یـا أبْصَرَ النّاظرین.
خدایا نیرومندم نما در آن روز جهت به پا داشتن دستور فرمانت و بچشان در آن شیرینى یادت را و مهیا كن مرا در آنروز براى انجام سپاسگذاریت به كـرم خودت نگهدار مرا در این روز به نگهداریت و پردهپوشى خودت اى بیناترین بینایان.
@Ghafele_eshgh
میلاد یگانه منجی عالم بشریت امام زمان عجل الله فرجه الشریف مبارک
Читать полностью…خب هر کسی حق دارد دچار اشتباه شود
اصلا این حق مسلم هر انسان است که در زندگی گاهی خطا کند
اما این اشتباه اگر تکرار شود دیگر اشتباه نیست،
حماقت است!
بیخیالِ اینکه اگر برگردم به عقب همه چیز را درست میکنم
بیخیال این تفکرِ بیاساس
از همین امروز
از همین ثانیه به بعد میشود درصد اشتباهات را به حداقل رساند
البته که انسان نباید خودش را محدود کند
ما زندهایم که تجربه کنیم، عاشق شویم
گاهی به شکست منتهی میشود و گاهی به پیروزی
مهم زندگی کردن است
ما زندهایم که زندگی کنیم
نه اینکه از ترس اشتباهات گذشته
حق زندگی کردن را از خودمان بگیریم.
صبحتون بخیر عزیزان جان ❤️
بنام خدا
برای حفظ خوبی و شخصیت خودمان در برابر دیگران باید:
از خوبان، یادگاری های زیبا ،
از بدان تجربه ،
و از بدترين ها،
عبرت بگیریم.
نیازی نیست با هرکس مثل خودش باشیم.
بلکه باید خودمان بمانیم و خوب بمانیم ،
حتی اگر خوبی هایمان نادیده گرفته شوند.
اگر نتوانستیم تاثیر مثبت بگذاریم، با وجدان آسوده،
قهرمان زندگی خودمان می مانیم.
و در هر حال شکرگزار خداوند هستيم.
❤️❤️❤️
سلام
صبح شما خوبان بخیر و شادی.
خوب به عکس نگاه کنید
تفاوت این دو نوع اسکلت درونی انسان و استثنایی های مخلوق با انسان عادی و فهیم این است
که بعضیا لگن خاصره شأن روی سرشان است و جمجمه در پایین تنه بدن ، با لگن خاصره میخورند و میچرند و میگویند با جمجمه ناقص خود بخیر سرشان حرف میزنند و میرینند😂😂😂😂😂
رفيق میخواستم بهت بگم برنامههای زندگیت رو خیلی پیچیده نبین
آسون بگیر تا انجام بشه
نقطهی شروع دقیقا همونجاست
همونجایی که به ایدههات ساده نگاه میکنی و راحت آغاز میکنی
یادت باشه اگه برنامههات رو سخت و پیچیده تصور کنی هیچوقت نمیری سراغشون
عمرت داره میره، توام باهاش برو جلو
عقب نمون از خودت
خودت رو جا نذار توی فکرایی که داشتی.
روزتون بخیر عزیزان جان ❤️
۲۵ دی ماه سالروز عملیات بیتالمقدس ۲
ذهنت یخ میزند گاهی...
وقتی بخشهایی از خاطرات جنگ را میشنوی که سرمای سختیاش، سینهات را میفشرد...!
انگار خودمان بادگیر به تن کردهایم و شالگردن و کلاه هم بستهایم تا در پیچ و خمهای عملیات بیتالمقدس۲،
با پای لرزان و در سرمای ماووت راه برویم.
خودمان را پوشاندهایم شاید که سردمان نشود
اما سرمای واقعیتهای جنگ و سختی هایش گاهی جانسوزتر از این حرفهاست!
دندانهایمان گاهی از ترس، گاهی از فشارو گاهی از سرمای استخوان سوز بهم میخورد
شاید خیال میکنیم اندکی از حال آن روزهایِ رزمندگانمان را درک کردهایم
اما... سخت در اشتباهیم!
تصور بستن جنازه و بدن یخ زده شهدا بر روی قاطرها و الاغ و شکستن استخوان هایشان، چیزی نیست که قابل درک هر ذهنی باشد!...
فکر میکنیم ای کاش دروغ بود این سختیهایی که رفت بر آن همه نوجوان و جوان!...
بر آن همه مجروح و شهید ...
و بر بدنهای زیر پا مانده...!
همچون سیدالشهداء...!
لا یوم کیومک یا اباعبدالله
راوی: غلامرضا زارع زردینی
یاد کنید شهدا را با صلوات
سالروز عملیات بیت المقدس ۲ در تاریخ 25/10/66
در چنین شبی عملیات بیت المقدس 2 با رمز یا زهرا( س) آغاز شد . این عملیات که تا دوم بهمن همان سال به طول انجامید درمنطقه عمومی ارتفاعات قمیش وسلیمانیه آغازشده بود . در عملیات بیت المقدس 2 بیش از 2500 نفر از افراد دشمن کشته و یا زخمی شدند . همچنین در این میان 785 نفر از افراد دشمن به اسارت نیروهای خودی در آمدند . بر اثر این عملیات تعداد 15 تانک و نفربر دشمن منهدم و بیش از سی تانک و نفربر و همچنین ادوات سنگین و سبک و مهندسی دشمن نیز به غنیمت نیروهای اسلام در آمد .
@g_zare1
سلام دوستان و سروران ارجمندم
امشب سالگرد آغاز عملیات کربلای پنج است که در تاریخ جنگهایی که در سطح جهان اتفاق افتاده نظیر این عملیات نبوده ، از لحاظ آمار تلفات انسانی و زمانی و تبادل آتش گلولههای جنگی در هیچ جنگی رخ نداده است
عملیاتی که هنوزم کارشناسان قدرتمند نظامی در جهان از چگونگی آن متحیرند
امشب سالگرد آغاز عملیاتی است که هنوز مردم ایران داغدار عزیزان خود در عملیات کربلای چهار بودند
پزشکان و پرستاران و بیمارستانها در حال مداوا و درمان مجروحین کربلای چهار بودند
هنوز در بعضی از شهرها مردم مشغول تشییع جنازه شهدای کربلای چهار بودند
امشب برای خیلی از عزیزان پیشکسوت شب فراموش نشدنی است خصوصا افرادی که شاهد ماجرا بودند....
امشب تلخ ترین شب چشم انتظاری خانوادههای رزمندگان اسلام بود
شبی که خواب بر چشمان پدران و مادران ،همسر و فرزندان رزمندگان حرام شده بود و دستان دعا بسوی آسمان بلند بود.
امشب شبی است که هنوزم پس از گذشت ۳۵ سال از آن واقعه آثار درد و رنج آن زمان بر جسم و جانمان باقی مانده و با کوچکترین اتفاق ناخوشایندی آثارش نمایان میشود.
امروز اگر درد و رنجی داریم و زودی برآشفته میشویم قطعا آثار همان زمان است که همچنان آزاردهنده روحمان است
قطعا یادآوری صحنههای شهادت همرزمان و قطعه قطعه شدن پیکر همسنگران برای بازماندگان عزیز دردناکتر از هر درد جسمانی است.
سلام
پیشاپیش یلــداتــون مبــــــــــارک
زخم سالک که در جبهه رایج بود
سلام و سپاس از همه عزیزان که این دلنوشته ها را به دقت مطالعه میکنند
یاد باد آن روزگاران پر از خاطره بچههای رزمنده برای در امان ماندن از این موجودات موزی دست به ابتکار و خلاقیت های مختلف میشدند
در منطقه طلاییه و جزیره مجنون دچار حملات پشههای مختلف بودیم که خیلی از دوستان منجمله خودم دچار بیماری سالک شدیم
یکی از دوستان رزمنده بنام احمد رضا کارگر با یک صدای خاصی شبیه به صدای پشه میگفت
لامصب این پشهها وقتی هم میری زیر پتو که از نیش زدن آنها در امان باشی بالای سرت پرواز میکنند و به همدیگه آدرس میدن و میگن ایییییین زییییییره😂😂😂😂
اییییییییییی زیییییییییییره
لامصبها انگار رادار و جی پی اس داشتن دقیق به هدف خود نیش میزدن
یعنی این زیر پتو یا گونی هه
در اوج گرما و شرجی بودن منطقه ناچارا پتو و گونی های خیس شده میکشیدیم روی خودمون....
در مناطق طلاییه و جزایر مجنون پُر بود از میکروبهای حاصل از دو عملیات خیبر و بدر و ماندن اجساد کشته شده های باقیمانده در منطقه و آبزیانی که در اثر انفجار گلوله ها تلف میشدند و نبود امکانات بهداشتی باعث میشد که اکثر نوجوانان رزمنده دچار بیماری سالک بشوند و بنده هم با گزش پشه روی گونه صورتم دچار شدم
آن عزیزانی که دچار این بیماری شدند کاملا درک میکنند طریق درمان و دردهای شستشو و تعویض پانسمان کردن محل نیش زدن پشه...
چه روزهایی که بر رزمندگان گذشت و در آن شرایط سخت ، اما دوستی و صمیمیت در بین همه دوستان حکم فرما بود...
گاهی وقتا وضعیت امروز جامعه که میبینیم غبطه آن روزها میخوریم
راوی: غلامرضا زارع زردینی
یاد هور بخیر که فقط جنگ و دفاع با دشمن بعثی نبود
پشه های ریزی که معروف به پشه کوری بودند دمار از روزگار ما را در می آوردند،
نمیدانم چرا آنان را به کوری نام نهاده اند چرا که بیناتر از هر پشه ای بودند. در دل تاریکی شب راه بلد خوبی بودند، تا خود را به پوست مان نمی رساندند ما را رها نمی کردند .
ایکاش رها می کردند!
تنها راهی که برای گریز از نیش آنان به ذهن مان رسید این بود تا در دل گرما و شرجی هوا به آب بزنیم تا در امان بمانیم که صد حیف چنین نشد!
برای مقابله با دشمن، بیش از نیاز به چگونگی جنگیدن با او به چگونگی زندگی در دل طبیعت اقتضایی هور نیازمند بودیم!
به خودتون برسین به خودتون اهمیت بدین
هیچ وقت خودتون رو فدای دیگران نکنید، حتی عزیزترین کسانتون
رفیق: نگرانی آیندهام اینه که اگر جنگ تمام شد و ما زنده ماندیم چه باید بکنیم؟
آیا فراق دوستان برایمان قابل تحمل خواهد بود؟
آیا شهر و شهر نشینی و آلودگی های دنیوی ما را عوض نخواهد کرد؟
آیا بازم یک بسیجی میمانیم؟
آیا دنیا ما را با زینتهای فریبنده خود مثل مال و قدرت و ریاست و شهرت و ....
به سمت جهنم رهنمون نخواهد کرد ؟
آیا آیندگان با ما بازماندگان از قافله چه معامله ای خواهند کرد؟
آیا میتوانیم آنچه را با چشمان خود دیدیم و با تمام وجودمان احساس کردیم به آیندگان منتقل کنیم ؟
💠اللّهُمَّ اجْعَلْ عَواقِبَ امُورِنا خَیْراً💠
غلامرضا زارع زردینی