ghaz2020 | Unsorted

Telegram-канал ghaz2020 - غزلهای ماندگار

-

صد بار آشنا شده ای با من هنوز بیگانه وار می گذری ز آشنای خویش #شهریار کانال دوم ما👈اشعار ماندگار @AShaarMandgar

Subscribe to a channel

غزلهای ماندگار

ای شده از جفای تو جانب چرخ دود من
جور مکن که بشنود شاد شود حسود من

بیش مکن تو دود را شاد مکن حسود را
وه که چه شاد می شود از تلف وجود من

تلخ مکن امید من ای شکر سپید من
تا ندرم ز دست تو پیرهن کبود من

#مولانا

.

Читать полностью…

غزلهای ماندگار

ای زلف تو چون مار و رخ تو چون گنج
بی مار تو بیمارم و بی گنج تو در رنج


از سیلی عشق تو، رخم گشته چو نارنج
دین و دل و عقل و خرد و هوش مرا سنج


بر باد شده در صدد روی تو، هر پنج


#شاطرعباس_صبوحی

.

.

Читать полностью…

غزلهای ماندگار

چقدر چون همگان، مثل دیگران باشم
به جای عشق، به دنبال آب و نان باشم

اگر پرنده مرا آفریده اند چرا
قفس بسازم و در بند آشیان باشم

اگر چه ریشه در این دشت بسته ام، باید
به جای خاک گرفتار آسمان باشم

من از نزاع «دلم» با «خودم» خبر دارم
چگونه با دو ستم پیشه مهربان باشم

نه او به خاطر من می تواند این باشد
نه من به خاطر او می توانم آن باشم

#فاضل_نظری

.

Читать полностью…

غزلهای ماندگار

مرا گر تو بگذاری ای نفس طامع
بسی پادشــایی کنم در گـــدایی

بیــاموزمت کیمیـای سعـــــادت
ز همصحبت بد جــدایی جـــدایی

مکن حافظ از جور دوران شکایت
چه دانی تو ای بنــده کار خدایی

#حافظ

.

Читать полностью…

غزلهای ماندگار

‍ خوابم آشفت و سرخفته به دامان آمد
خواب دیدم که خیال تو به مهمان آمد

گوئی از نقد شبابم به شب قدر و برات
گنجی از نو به سراغ دل ویران آمد

ماه درویش نواز از پس قرنی بازم
مردمی کرد و بر این روزن زندان آمد

دل همه کوکبه سازی و شب افروزی شد
تا به چشمم همه آفاق چراغان آمد

وعده وصل ابد دادی و دندان به جگر
پا فشردم همه تا عمر به پایان آمد

#شهریار

.

Читать полностью…

غزلهای ماندگار

تو کافردل نمی‌بندی نقاب زلف و می‌ترسم
که محرابم بگرداند خم آن دلستان ابرو

اگر چه مرغ زيرک بود حافظ در هواداری
به تير غمزه صيدش کرد چشم آن کمان ابرو

#حافظ
#شجریان

.

Читать полностью…

غزلهای ماندگار

نیست کسی را نظر به حال کس امروز
وای به مرغی که ماند در قفس امروز

گر دهدت دست خیز و چارهٔ خودکن
داد مجو زان که نیست دادرس امروز

آن که به پیمان و عهد او شدم از راه
نیست بجزکشتن منش هوس امروز

وان که دو صد ادعا به عشق فزون داشت
بین که چه آهسته می کشد نفس امروز

همتی ای دل که پس نمانی از اغیار
پیش نیفتدکسی که ماند پس امروز

خانه خداگو به فکر خانهٔ خود باش
زان که یکی گشته دزد با عسس امروز

ملت جاهل مکن مجادله با بخت
فروبزرگی به دانش است وبس امروز

خود غم خود می خور ای بهارکه هرگز
کس نکند فکری از برای کس امروز

#ملک_الشعرای_بهار

.

Читать полностью…

غزلهای ماندگار

شبها به بزم مدعی ای بی مروت جا مکن
آرام جان او مشو، آزار جان ما مکن

از بهر حسرت خوردنم، لب بر لب ساغر منه
دست از پی آزردنم در گردن مینا مکن

در بزم غیر ای بی وفا بهر خدا مگذار پا
ما را و خود را بیش از این آزرده و رسوا مکن

هردم به مجلس ای رقیب از یار دلجویی مجو
خاطر نگهداریش را خاطر نشان ما مکن

درد فروغی را وا تا کی به فردا افکنی
اندیشه از فردا بدار، امروز را فردا مکن

#فروغی_بسطامی
.

Читать полностью…

غزلهای ماندگار

مدامم مست می‌دارد نسیم جعد گیسویت
خرابم می‌کند هر دم فریب چشم جادویت

پس از چندین شکیبایی شبی یا رب توان دیدن
که شمع دیده افروزیم در محراب ابرویت

سواد لوح بینش را عزیز از بهر آن دارم
که جان را نسخه‌ای باشد ز لوح خال هندویت

تو گر خواهی که جاویدان جهان یک سر بیارایی
صبا را گو که بردارد زمانی برقع از رویت

و گر رسم فنا خواهی که از عالم براندازی
برافشان تا فروریزد هزاران جان ز هر مویت

من و باد صبا مسکین دو سرگردان بی‌حاصل
من از افسون چشمت مست و او از بوی گیسویت

زهی همت که حافظ راست از دنیی و از عقبی
نیاید هیچ در چشمش به جز خاک سر کویت

#غزل_زیبای_حافظ
#باصدای_سالار_عقیلی
.

Читать полностью…

غزلهای ماندگار

نخواهم از سر کویش، به صد چندین جفا رفتن
نشاید شیر مردان را، به هر زخمی ز جا رفتن

طریق عاشقان دانی، درین ره چیست ای رهرو؟
غمش را پیروی کردن، بلا را پیشوا رفتن

ز غیرت خلوت دل را، ز غیرت کرده‌ام خالی
که غیرت را نمی‌زیبد، درین خلوت سرا رفتن

#سلمان_ساوجی

.

Читать полностью…

غزلهای ماندگار

روز و شب خون جگر می‌خورم از درد جدایی
ناگوار است به من زندگی ، ای مرگ کجایی


چون به پایان نرسد محنت هجر از شب وصلم
کاش از مرگ به پایان رسدم روز جدایی

چارهٔ دردِ جدایی، تویی ای مرگ ،چه باشد ؟
اگر از کار فرو بستهٔ من عقده گشایی

#هاتف_اصفهانی

.

Читать полностью…

غزلهای ماندگار

من اگر رندم و قلّاشم، اگر درویشم
هر چه ام، عاشق رخسار تو کافر کیشم

دست کوتاه از آن زلف درازت نکشم
گر زند عقرب جرّاره، هزاران نیشم

خواهمت تا که شبی تنگ در آغوش کشم
چه غمم گر خطری صبح درآید پیشم

#شاطرعباس_صبوحی

.

Читать полностью…

غزلهای ماندگار

هر که چیزی دوست دارد جان و دل بر وی گمارد
هر که محرابش تو باشی سر ز خلوت برنیارد

روزی اندر خاکت افتم ور به بادم می‌رود سر
کان که در پای تو میرد جان به شیرینی سپارد

من نه آن صورت‌پرستم کز تمنای تو مستم
هوش من دانی که بردست آن که صورت می‌نگارد

عمر گویندم که ضایع می‌کنی با خوبرویان
وان که منظوری ندارد عمر ضایع می‌گذارد

هر که می‌ورزد درختی در سرابستان معنی
بیخش اندر دل نشاند تخمش اندر جان بکارد

عشق و مستوری نباشد پای گو در دامن آور
کز گریبان ملامت سر برآوردن نیارد

گر من از عهدت بگردم ناجوانمردم نه مردم
عاشق صادق نباشد کز ملامت سر بخارد

باغ می‌خواهم که روزی سرو بالایت ببیند
تا گلت در پا بریزد و ارغوان بر سر ببارد

آن چه رفتارست و قامت وان چه گفتار و قیامت
چند خواهی گفت سعدی طیبات آخر ندارد


#سعدی

.

Читать полностью…

غزلهای ماندگار

منم که در ره عشق توام به سوز و گداز
خوش آن زمان که نهی پا به چشمم از سر ناز

کسی که راه سپارد به سوی کوی مراد
چه بیم در دل او باشد از نشیب و فراز ؟

چه سان توان که کند باز بال و پر مرغی
که گشته است سراپا اسیر پنجه ی باز

گذشت عمر و میسّر نگشت وصل رخش
خدا کند که شود لحظه ای به من دمساز

ببسته ام به کسی دل به یمن بخت جوان
که نیست در همه عالم کسی به او انبار

خدا کند که شود فیض قُرب او حاصل
که یار بر سر ناز است و من به عین نیاز

چگونه سر نکنم ناله و فغان کز هجر
گهی در آتش و آبم ، گهی به سوز و گداز

بگفت هاتف عشق "اشتری" ! به گوش دلم
کنون که واله و شیدا شدی بسوز و بساز ...

#اشتری_اصفهانی

.

Читать полностью…

غزلهای ماندگار

جز در پناه وصل و دل استوار دوست
کس عافیت گمان نبرد در دیار دوست

قاتل چنان خوش است که بی رحم تر شود
از التماس دشمن و از اعبتار دوست

صد تن شهید شهرت و یک تن شهید عشق
آن هم به سعی غمزه ی مردم شکار دوست

هرگز بهار لطف و خزان ستم نبود
در بوستان حسن همیشه بهار دوست

بر سر کلاه عزت عشقم حرام باد
گر وقت صحبتش ننهم بر کنار دوست

عرفی به حال نزع رسیدی و به شدی
شرمت نیامد از دل امیدوار دوست

#عرفی_شیرازی

.

Читать полностью…

غزلهای ماندگار

💌خداحافظی

به خداحافظی تلخ تو سوگند،نشد
که تو رفتی و دِلم ثانيه ای بند نشد

لب تو میوه ی ممنوع ولی لب هایم
هر چه از طعم لب سرخ تو دل کند،نشد

با چراغی همه جا گشتم و گشتم در شهر
هیچ کس!هیچ کس اینجا به تو مانند نشد

هر کسی در دل من جای خودش را دارد
جانشین تو در این سینه، خداوند نشد

خواستند از تو بگویند شبی شاعر ها
عاقبت‌ با قلم شرم نوشتند: "نشد"!

#گریه_های_امپراطور
#خداحافظی
#فاضل_نظری
.

Читать полностью…

غزلهای ماندگار

آیا می دانید #حضرت_مولانا بزرگترین دانشمند و صاحب خرد و بزرگترین شاعر و فیلسوفی بوده است که تا کنون جهان به خود دیده و ببینید در ۸۰۰ سال پیش چه نگاه زیبایی به مقوله ی دین داشته است:

اﺯ ﭘﺪﺭ ﭘﺮﺳﯿﺪ ﺭﻭﺯﻯ یک ﭘﺴﺮ
ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺩﯾﻨﻬﺎ ﻛﺪﺍﻡ ﺍﺳﺖ ﺍﻯ ﭘﺪﺭ ؟

ﮔﻔﺖ ﻣﻦ ﺑﺎ ﺩﯾﻦ ﻧﺪﺍﺭﻡ ﻫﯿﭻ ﻛﺎﺭ
ﭘﯿﺶ ﻣﻦ ﺩﯾن ها ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ ﺍﻋﺘﺒﺎﺭ

ﭼﻮﻧﻜﻪ آوردیم ﻫﺮ ﺩﯾﻦ ﺟﺪﯾﺪ
اﺧﺘﻼﻑ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺁﻣﺪ ﭘﺪﯾﺪ ...

ﻛﯿﻨﻪ ﻫﺎ ﻭ ﺩﺷﻤﻨﻰ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺷﺪ
ﺟﻨﮕﻬﺎﻯ ﻣﺬﻫﺒﻰ ﺗﻜﺮﺍﺭ ﺷﺪ ...

ﺧﻮﻥ ﻣﺮﺩﻡ ﺭﯾﺨﺖ ﺑﺮ ﺭﻭﻯ ﺯﻣﯿﻦ
ﺑارﻫﺎ ﻭ ﺑﺎﺭﻫﺎ ﺑﺎ ﻧﺎﻡ ﺩﯾﻦ ،،،

ﻧﻪ ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﻢ ﻧﻪ ﺗﺮﺳﺎ ﻧﻪ ﺟﻬﻮﺩ
"ﺳﺮ ﺑﻪ ﺣﻜﻢ ﻋﻘﻞ ﻣﻰ ﺁﺭﻡ ﻓﺮﻭﺩ

ﻋﻘﻞ ﻣﯿﮕﻮﯾﺪ ﻛﻪ عیش دیگران
ﻫﺴﺖ ﺩﺭ ﻫﻤﺰﯾﺴﺘﻰ ﺑﺎ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ !

ﺩﯾﻦ ﻭﻟﻰ ﮔﻮﯾﺪ ﻛﻪ ﺧﻮﻥ ﻛﺎﻓﺮﺍﻥ
ﮔﺮ ﺑﺮﯾﺰﻯ ﺍﺟﺮ ﺩﺍﺭﻯ ﺑﯿﻜﺮﺍﻥ !!!

ﺩﯾﮕﺮ ﺍﻧﺪﯾﺸﺎﻥ ﻫﻢ ﺁﺧﺮ ﺁﺩﻣﻨﺪ
ﺩﯾﻦ ﭼﺮﺍ ﮔﻮﯾﺪ ﻛﻪ ﻣﻬﺪﻭﺭ ﺍﻟﺪﻡ ﺍﻧﺪ؟

ﻣﻦ ﺑﺪﯾﻦ ﻋﻠﺖ ﻧﺪﺍﺭﻡ ﺩﯾﻦ ﻭ ﻛﯿﺶ
ﺗﺎ ﻧﺮﯾﺰﻡ ﺧﻮﻥ ﻫﻤﻨﻮﻋﺎﻥ ﺧﻮﯾﺶ ،،،

ﺗﻮ ﻫﻢ ﺍﻯ ﻓﺮﺯﻧﺪ ﺗﻨﻬﺎ ﺍﺯ "ﺧﺮﺩ"
ﭘﯿﺮﻭﻯ ﻛﻦ ﺗﺎ ﺑﻪ ﻣﯿﻨﻮﯾﺖ ﺑﺮﺩ ...

ﺑﺎ ﺗﻤﺎﻡ ﻣﺮﺩﻡ ﺭﻭﻯ ﺯﻣﯿﻦ
ﺩﻭﺳﺘﻰ ﻛﻦ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺩﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﺍین


#مولانا

.

Читать полностью…

غزلهای ماندگار

‌‌‌‌‌‌‌
ما برای با تو بودن عمر خود را باختیم
بد نبود ای دوست گاهی هم تو دل می باختی

من به خاک افتادم اما این جوانمردی نبود
می توانستی نتازی بر من، اما تاختی

ای که گفتی عشق را از یاد بردن سخت نیست
عشق را شاید، ولی هرگز مرا نشناختی !


#فاضل_نظری

.

Читать полностью…

غزلهای ماندگار

حدیث عشق چه حاجت که بر زبان آری
به آب دیده خونین نبشته صورت حال

سخن دراز کشیدیم و همچنان باقیست
که ذکر دوست نیارد به هیچ گونه ملال

به ناله کار میسر نمی‌شود سعدی
ولیک ناله بیچارگان خوشست بنال

#سعدی

.

Читать полностью…

غزلهای ماندگار

اگر امشب بت من دست به ابرو ببرد
خبر مرگ مرا باد به هر سو ببرد

هر کسی شعر به چشمان تو تقدیم کند
مثل این است که رقاصه به باکو ببرد

سر مویی اگر از حسن تو معلوم شود
سر انگشت زیاد است که چاقو ببرد!

روسری های تو باعث شده زنبور عسل
جای گل حسرت و اندوه به کندو ببرد

لب من عطر تو را دارد و من می ترسم
نکند مادرم از بوسه ی مان بو ببرد

باز هم خیره به عکست شده ام تا شاید
این سری چشم تو را چشم من از رو ببرد..

#حسین_زحمتکش

.

Читать полностью…

غزلهای ماندگار

گرچه با تقدیر ناچار از مدارا کردنم
عشق اگر حق است، این حق تا ابد بر گردنم

تا بپندارم که سهمی دارم از پروانگی
پیله‌ای پیچیده از غم‌هایِ عالم بر تنم

بر سر این سرو، آخر برف هم منت گذاشت
دست زیر شانه ام مگذار! باید بشکنم

من که عمری دل برای دوستان سوزانده‌ام
حال باید دل بسوزاند برایم دشمنم

گرچه از آغوش تو سهمی ندارم جز خیال
بویِ گیسوی تو را می‌جویم از پیراهنم

عاشقی با گریه سر بر شانه یاری گذاشت
از تو می‌پرسم بگو ای عشق! آیا این منم؟

#فاضل_نظری

.

Читать полностью…

غزلهای ماندگار

ای خداوند یکی یار جفا کارش ده
دلبر عشوه گر و سرکش و خونخوارش ده

چند روزی ز پی تجربه بیمارش کن
با طیبان دغا پیشه سر و کارش ده

تا بداند که شب ما به چسان میگذرد
درد عشقش ده و عشقش ده و بسیارش ده


#مولانا

.

Читать полностью…

غزلهای ماندگار

#سالار_عقیلی
#غزل_حافظ

Читать полностью…

غزلهای ماندگار

بدی های من بخاطر بدی کردن نیست
بخاطراحساس شدیدِ خوبی های بی
حاصل است!

#فروغ_فرخزاد

8 دی ماه زاد روز فروغ فرخزاد عزیز🌾

.

Читать полностью…

غزلهای ماندگار

واعظان کاین جلوه در محراب و منبر می‌کنند
چون به خلوت می‌روند آن کار دیگر می‌کنند

مشکلی دارم ز دانشمند مجلس بازپرس
توبه فرمایان چرا خود توبه کمتر می‌کنند

گوییا باور نمی‌دارند روز داوری
کاین همه قلب و دغل در کار داور می‌کنند

یا رب این نودولتان را با خر خودشان نشان
کاین همه ناز از غلام ترک و استر می‌کنند

ای گدای خانقه برجه که در دیر مغان
می‌دهند آبی که دل‌ها را توانگر می‌کنند

حسن بی‌پایان او چندان که عاشق می‌کشد
زمره دیگر به عشق از غیب سر بر می‌کنند

بر در میخانه عشق ای ملک تسبیح گوی
کاندر آن جا طینت آدم مخمر می‌کنند

صبحدم از عرش می‌آمد خروشی عقل گفت
قدسیان گویی که شعر حافظ از بر می‌کنند

#حافظ

.

Читать полностью…

غزلهای ماندگار

▪️عاشق کیست؟
▪️شهرام ناظری


شاعر : ابوسعید ابوالخیر
آهنگساز : امیر پورخلجی


.

Читать полностью…

غزلهای ماندگار

ﻣﻦ نمیگوﯾﻢ ﺳﻤﻨﺪﺭ ﺑﺎﺵ ﯾﺎ ﭘﺮﻭﺍﻧﻪ ﺑﺎﺵ
ﭼﻮﻥ ب ﻓﮑﺮ ﺳﻮﺧﺘﻦ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﺍﯼ ﻣﺮﺩﺍﻧﻪ ﺑﺎﺵ

ﻣﻦ ﻧﻤﯽ ﮔﻮﯾﻢ ﮐﻪ ﻋﺎﻗﻞ ﺑﺎﺵ ﯾﺎ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﺑﺎﺵ
ﮔــــﺮ ﺑﻪﺟﺎﻧــﺎﻥ ﺁﺷﻨﺎﯾﯽ ﺍﺯ ﺟــــﻬﺎﻥ ﺑﯿﮕﺎﻧﻪ ﺑﺎﺵ

ﮔﺮ ﺷﺒﯽ ﺩﺭ ﺧﺎﻧﻪ ‌ ﺍﻯ ﺟﺎﻧﺎﻧﻪ ﻣﻬﻤﺎﻧﺖ ﮐﻨﻨﺪ
ﮔﻮﻝ ﻧﻌﻤﺖ ﺭﺍ ﻣﺨﻮﺭ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﺻﺎﺣﺐ ﺧﺎﻧﻪ ﺑﺎﺵ

#فروغی_بسطامی 👌👍


.

Читать полностью…

غزلهای ماندگار

ما را دو روزه دوری دیدار می‌کشد
زهریست این که اندک و بسیار می‌کشد

عمرت دراز باد که ما را فراق تو
خوش می‌برد به زاری و خوش زار می‌کشد

مجروح را جراحت و بیمار را مرض
عشاق را مفارقت یار می‌کشد

آنجا که حسن دست به تیغ کرشمه برد
اول جفا کشان وفادار می‌کشد

#وحشی_بافقی

.

Читать полностью…

غزلهای ماندگار

شاهکار "خواجوی کرمانی"

پیش اسبت رُخ نَهم، ز‌آن رو که غم نبْوَد ز مات
در وفایت جان ببازم، تا کجا یابم وفات

دی طبیبم دید و دردم را دوا ننْوشت و گفت:
«خونِ دل می‌خور که این ساعت نمی‌یابم دوات»

گر حیا داری، برو خواجو و دست از جان بشوی
زآن‌که لعل جان‌فزایش می‌برَد آب حیات

#خواجوی_کرمانی

.

Читать полностью…

غزلهای ماندگار

گفتی بگو که در چه خیالی و حال چیست ؟
ما را خیال توست تو را در خیال چیست ؟

جانم به لب رسید چه پرسی ز حال من ؟
چون قوت جواب ندارم سوال چیست ؟

بی‌ذوق را ز لذت تیغت چه آگهی ؟
از حلق تشنه پرس که آب زلال چیست ؟

گفتم همیشه فکر وصال تو می‌کنم
در خنده شد که این همه فکر محال چیست ؟

دردا که عمر در شب هجران گذشت و من
آگه نیم هنوز که روز وصال چیست ؟

چون حل نمی‌شود به سخن مشکلات عشق
در حیرتم که فایده ی قیل و قال چیست ؟

ای دم به دم به خون هلالی کشیده تیغ
مسکین چه کرد؟ موجب چندین ملال چیست ؟

#هلالی_جغتایی
.

Читать полностью…
Subscribe to a channel