در خون نشست لاله ز چشم سیاه تو
گل گوشه گیر گشت ز طرف کلاه تو
هرگز به زیر پای نمی بینی از غرور
بیچاره عاشقی که شود خاک راه تو
زلف این چنین ز دست تو گر می کشد عنان
خواهد گرفت روی زمین را سپاه تو
چشم غزال، داغ سیاهی فکنده ای است
در معرض سیاهی چشم سیاه تو
آگاه نیستی که چه دلها شکسته است
مشاطه در شکستن طرف کلاه تو
هر چند دست و پای زند بسته تر شود
هر دل که شد مقید زلف سیاه تو
از هاله زود حلقه کند نام ماه را
خطی که گشت گرد رخ همچو ماه تو
از بیم چشم زخم، ز مژگان آبدار
صد تیغ کرده است حمایل نگاه تو
صد پیرهن عرق کند از شرم، بوی گل
از برگ گل کنند اگر خوابگاه تو
از بس که در ربودن دل تیزچنگ بود
شد تیر روی ترکش مژگان نگاه تو
نقش دگر در او نتواند گرفت جای
آیینه دلی که شود جلوه گاه تو
در خون آهوان حرم کاسه می زنی
صائب چگونه امن شود در پناه تو؟
#صائب_تبریزی
- دیوان اشعار
- غزلیات
- غزل شمارهٔ ۶۵۴۱
@ghaz2020
چون دلت با من نباشد همنشینی سود نیست
گر چه با من مینشینی چون چنینی سود نیست
چون دهانت بسته باشد در جگر آتش بود
در میان جو درآیی آب بینی سود نیست
چونک در تن جان نباشد صورتش را ذوق نیست
چون نباشد نان و نعمت صحن و سینی سود نیست
گر زمین از مشک و عنبر پر شود تا آسمان
چون نباشد آدمی را راه بینی سود نیست
تا ز آتش میگریزی ترش و خامی چون پنیر
گر هزاران یار و دلبر میگزینی سود نیست
#مولانا
- غزل شمارهٔ ۳۸۹
@ghaz2020
https://www.instagram.com/reza.firouzi9/?utm_source=qr&igsh=cWFpdGc1bWVvN29w
کلیپ های آموزنده ما 👆👆
غوطه در آتش زدم از آب حیوان سر زدم
سنگ بر آیینه اقبال اسکندر زدم
جز در دولتسرای دل درین عبرت سرا
بانگ نومیدی برآمد هر در دیگر زدم
آن سپند کلفت آلودم در آتشگاه عشق
کز غبار سینه گل بر روزن مجمر زدم
تشنه دیدار بر گردد ز دریا خشک لب
نعل وارون بود هر جایی که بر کوثر زدم
اخگر افسرده من مرده خاکسترست
ورنه من بر آتش خود دامن محشر زدم
در نقاب تاک روی دختر زر شد کبود
بس که بیرحمانه سنگ توبه بر ساغر زدم
قفل وسواس خرد اوقات ضایع می کند
از جنون آتش به کلک و کاغذ و دفتر زدم
رشته پرواز من چون سبزه خوابیده بود
در هوای سرو او چندان که بال و پر زدم
کشت عالم دانه شوخی ندارد همچو من
آسمان جنبید بر خود از زمین تا سر زدم
در عقیق بی نیازی بود دریاهای فیض
ساغر خود را عبث بر چشمه کوثر زدم
هر قدر صائب ز پا انداخت دریا خیمه ام
چون حباب از ساده لوحی خیمه دیگر زدم
#صائب_تبریزی
- دیوان اشعار
- غزلیات
- غزل شمارهٔ ۵۳۶۰
@ghaz2020
دی چو تیر از برم آن ترک کمان دار گذشت
تا خبردار شدم کار دل از کار گذشت
با وجودی که نه شب دیدهام او را و نه روز
شب و روزم همه در حسرت دیدار گذشت
چه نگه بود که دل از کف عشاق ربود
چه بلا بود که بر مردم هشیار گذشت
گر صفای می ناب و رخ ساقی این است
کس نیارد ز در خانه خمار گذشت
تا دلت خون نکند لاله رخی کی دانی
که چهها بر سرم از دیدهٔ خونبار گذشت
قامت شاخ گل از بار خجالت خم شد
هر گه آن سرو خرامنده به گلزار گذشت
عاشقان رخ آن تازه جوان پیر شدند
وقت آزادی مرغان گرفتار گذشت
طالع خفتهام از خواب برآمد وقتی
که به سر وقت من آن دولت بیدار گذشت
من که از سلطنت امکان گذشتن دارم
نتوان ز گدایی در یار گذشت
گر به یک لحظه دو صد بار کشی در خونم
ممکنم نیست ز عشق تو به یک بار گذشت
عشقت از چار طرف بست ره چارهٔ ما
که میسر نشود از تو به ناچار گذشت
چه کنم گر نکنم صبر فروغی در عشق
گر نیارد دلم از صحبت دلدار گذشت
#فروغی_بسطامی
- دیوان اشعار
- غزلیات
- غزل شمارهٔ ۱۲۸
@ghaz2020
نخست نغمهٔ عشاق فصل گل این است
که داغ لالهرخان به ز باغ نسرین است
فغان ز دامن باغی که باغبان آنجا
همیشه چشم امیدش به دست گلچین است
سپرده مرهم زخمم فلک به دست مهی
که صاحب خط خوشبوی و خال مشکین است
علاج نیست خلاص از کمند او ورنه
ز پای تا به سرم چشم مصلحت بین است
به عهد عارض گلگون او بحمدالله
که کار اهل نظر ز اشک دیده رنگین است
کسی که شهد محبت چشیده میداند
که تلخ از آن لب نوشین به طعم شیرین است
اسیر آن خط سبزم که مو به مو دام است
غلام آن سر زلفم که سر به سر چین است
به هر کجا که منم شغل اختران مهر است
به هر زمین که تویی کار آسمان کین است
سواد زلف تو مجموعهٔ شب و روز است
نگاه چشم تو غارتگر دل و دین است
قد تو وقت روش رشک سرو و شمشاد است
رخ تو زیر عرق شرم ماه و پروین است
فروغی از سخن دوست لب نمیبندد
که نقل مجلس فرهاد نقل شیرین است
#فروغی_بسطامی
- دیوان اشعار
- غزلیات
- غزل شمارهٔ ۹۱
@ghaz2020
با خیال دوست هر کس مجلس آرایی کند
گرچه با معشوق باشد یاد تنهایی کند
تخته مشق حوادث می شود هر پاره اش
کشتی آن را که شور عشق دریایی کند
پنبه داغش بود ناف غزالان ختن
هر که را زنجیر زلف یار سودایی کند
رقعت الحبیب کلیم الله با مردم نکرد
آنچه رخسار تو با چشم تماشایی کند
شیشه خالی نمی گردد نفس را سنگ راه
ناله من تا چه با گردون مینایی کند
قبله ذرات عالم می شود چون آفتاب
پیش خاک تیره هر کس جبهه فرسایی کند
خاک را ته جرعه اش چون طور در رقص آورد
عشق دریا دل چو عزم باده پیمایی کند
می شود از سنگ طفلان استخوانم توتیا
تا دل دیوانه من خو به رسوایی کند
می گذارد داغ محرومی به دل آیینه را
سیر حسن خود گر از چشم تماشایی کند
عشق بر هم می زند هنگامه تدبیر عقل
پیش صرصر، پشه چون عزم صف آرایی کند؟
قمریان از شهپر خود اره بر پایش نهند
سرو اگر پیش قدش اظهار رعنایی کند
عندلیبان خرده گل را بر آتش افکنند
کلک صائب هر کجا هنگامه آرایی کند
#صائب_تبریزی
- دیوان اشعار
- غزلیات
- غزل شمارهٔ ۲۵۴۱
@ghaz2020
نه همین دل ز لب لعل تو پر شور شده است
که جگرگاه بدخشان ز تو ناسور شده است
شوخ چشمی که نظر بر دل من دوخته است
سینه سنگ ازو خانه زنبور شده است
خانه آینه در بر رخ یوسف بندد
بس که از نعمت دیدار تو معمور شده است
دایم از جوش جنون سینه من صد چاک است
سنگ مینای من این باده پر زور شده است
می کند خوش سخنی صافدلان را دشمن
دیده آینه بر طوطی ما شور شده است
نشود کشته عشق از سخن حق خاموش
دار از بیخبری منبر منصور شده است
ذره ای نیست که از مهر تو خالی باشد
در زمان تو فلک یک سر پر شور شده است
صائب آن بلبل آتش نفسم عالم را
که قفس از دم گرمم شجر طور شده است
#صائب_تبریزی
- دیوان اشعار
- غزلیات
- غزل شمارهٔ ۱۵۴۱
@ghaz2020
آن روح را که عشق حقیقی شعار نیست
نابوده به که بودن او غیر عار نیست
در عشق باش که مست عشقست هر چه هست
بی کار و بار عشق بر دوست بار نیست
گویند عشق چیست بگو ترک اختیار
هر کو ز اختیار نرست اختیار نیست
عاشق شهنشهیست دو عالم بر او نثار
هیچ التفات شاه به سوی نثار نیست
عشقست و عاشقست که باقیست تا ابد
دل بر جز این منه که به جز مستعار نیست
تا کی کنار گیری معشوق مرده را
جان را کنار گیر که او را کنار نیست
آن کز بهار زاد بمیرد گه خزان
گلزار عشق را مدد از نوبهار نیست
آن گل که از بهار بود خار یار اوست
وان می که از عصیر بود بیخمار نیست
نظاره گو مباش در این راه و منتظر
والله که هیچ مرگ بتر ز انتظار نیست
بر نقد قلب زن تو اگر قلب نیستی
این نکته گوش کن اگرت گوشوار نیست
بر اسب تن ملرز سبکتر پیاده شو
پرش دهد خدای که بر تن سوار نیست
اندیشه را رها کن و دل ساده شو تمام
چون روی آینه که به نقش و نگار نیست
چون ساده شد ز نقش همه نقشها در اوست
آن ساده رو ز روی کسی شرمسار نیست
از عیب ساده خواهی خود را در او نگر
کو را ز راست گویی شرم و حذار نیست
چون روی آهنین ز صفا این هنر بیافت
تا روی دل چه یابد کو را غبار نیست
گویم چه یابد او نه نگویم خمش به است
تا دلستان نگوید کو رازدار نیست
#مولانا
- دیوان شمس
- غزلیات
- غزل شمارهٔ ۴۵۵
@ghaz2020
_-🍏-_
انسان های معنوی
🍏@Agahi_metafizik
گردشگری کم هزینه
🍏@JournalTourism
آیا "روح" پس از مرگ * از بین میرود؟
🍏@PasAz_Marg
جذب ثروت با《قدرت ذهنی》
🍏@JadouyeFekrM
من یک زنم 《درڪم ڪن》!
🍏@zanan_khoshbakhti
انگیزشی "امید به زندگی"
🍏@OMidBeZendgiii
با《خدا》باش پادشاهی کن!
🍏@kh0daShEnaSi
غزل" غزل " غزل " غزل "غزل"
🍏@ghaz2020
عاشقان ِ《 کتاب 》
🍏@B00kLifeMe
مولانا ؛ مولانا ؛ مولانا ؛ مولانا
🍏@MouLanayjan
ارتباط با ♡ خالق هستی ♡
🍏@Rohshokrgozari
سعدی °• خداوندگار ِ عشق
🍏@Sadii_jaan
حالتو خوووب کن !
🍏@Zenndegiiii
اسرار ضمیر 《ناخودآگاه》
🍏@asrarkontoLzehn
موسیقی و °• شعر °• عرفانی
🍏@selmooyedoost
آموزش مدیتیشن و پاکسازی
🍏@meditatio1
نیم بیت های ناااب
🍏@nimbeytchanel
سرزمین •• موسیقی ••
🍏@musiicLand_ir
صاحبدݪان ♡ صاحبدلان
🍏@Saheb_deLAan7
کافه " تنهایی "
🍏@Tannhaaiii
علم پاکسازی چاکراها
🍏@Chakra_Therapy1
در دل ِ هر که نشینی " نفسی "
🍏@vasLe7
خداوندان ِ اَسرار
🍏@KhodaVandane_Asrar
پرتو حق
🍏@sepedari
آموزش《قانون جذب 》
🍏@ghanoone_jazb_mosbat
ســاقـے شـعــر
🍏@SAGYSHER
عشق نیروی بیداری
🍏@eshghnirooyebidariii
ویدئو های《 آموزشی انگلیسی | مهاجرت 》
🍏@EN_Videos
تڪـ بيتی
🍏@TAK_Beit_Tahoora
دوره سواد رابطه رایگان
🍏@delnevshtah122
کتابهای ممنوعه / حرف ِ حساب
🍏@keTab_e_barTarr
صفر تا 100 انگلیسیت با ما!
🍏@EN_Listenings
سفر به اقیانوسِ درون
🍏@MasomehAbedini
روانشناسی روابط
🍏@eshg_servat
ڪلبــه ی خـاتــون
🍏@M_V_KHATOON
انگلیسی ویژه مهاجرت | مقدماتی تا پیشرفته
🍏@BR_PODCAST
مراقبه و پاکسازی انرژیهای منفی
🍏@PaksaziivM
شعر سپید ، شاملو؛ فروغ فرخزاد؛ سهراب
🍏@SheereSepiid
حضرتِ شعر...!
🍏@SHaBaNeHaYe_Bi_To
عجیب ترین های جهان
🍏@iranwjahan
کلبه ی •°• دوبیتی •°•
🍏@D2beytichanel
امی کودک کهکشانی. بُعد پنجم
🍏@boedpanjom
بشنو از نی
🍏@vasledoost
نگاهی به •• دنیای درون ••
🍏@dunyaye_daroon
شاه ِ مردان ♡ علی (ع)
🍏@Ali121Ali121Ali
فروغ فرخزاد♡ عاشقانه ها
🍏@foroughFar0khzad
یوگا و تناسب اندام
🍏@shaidaizadi
شناخت سایه های " درون "
🍏@ramzkodbavre
حوالی《 پنجاه سالگی 》
🍏@fifty_years_old
عرفان ، حکمت و زندگی
🍏@atesalbeallah
چگونه "کارما" ی منفی را خنثی کنیم؟
🍏@KArma_mAvara
کتابهای ☆ نایاب ☆
🍏@Doneaekatad2
ماورای طبیعیشدن/دکتر جودیسپنزا
🍏@Mavara_Joe_Dispenza
ذهن موفق و《 پولساز 》
🍏@movafaghiat_jahanii
احتیاط کنید ؛ این کانال مناسب همه نیست...
🍏@OnlySookoot
اناالحق
🍏@Analhaghhoo
فرکانس درمانی ♡ چشم سوم ♡
🍏@payamibarayesolh
اسرار - متافیزیک -
🍏@meta_ajna
شعر و • شراب و • اندیشه
🍏@shabhaye_niloofari
مراقبه ♡ آگاهی ♡ یوگا
🍏@man_m_hastam
قدرت درون توست ☆لوییز هی☆
🍏@Louise_Haychanel
" مثبتاندیشی "
🍏@MossbatAndishann
دکتر جو دیسپنزا / قدرت ِ ذهن
🍏@joe_diispenza
تله پاتی ؛ مدیتیشن ؛ چشم سوم
🍏@Cheshm3kaenat
دلخوشی های ✧ کوچک ✧✦
🍏@DeLkh0oshii
─═༅ ═༅ 🌱 ༅═ ༅═─
@tab_golbarg
عشق جا در سینه های تنگ پیدا می کند
جای خود را این شرر در سنگ پیدا می کند
با سبک قدران نمی گردد طرف تمکین عشق
کوهکن از بیستون همسنگ پیدا می کند
نیست جان پاک را چون بیقراری صیقلی
آب چون ماند ازروانی زنگ پیدا می کند
آرزو در طبع پیران از جوانان است بیش
در خزان هر برگ چندین رنگ پیدا می کند
می شود از خط دل سنگین خوبان چرب نرم
عذرخواه از مومیایی سنگ پیدا می کند
هر که دارد ناخن مشکل گشایی چون نسیم
در گلستان غنچه دلتنگ پیدا می کند
باش با نان تهی قانع کز الوان نعم
آرزو گلهای رنگارنگ پیدا می کند
غافلان را پرده غفلت بود در آستین
پای خواب آلود عذر لنگ پیدا می کند
در کلام عاشقان هم ربط پیدا می شود
نغمه بلبل اگر آهنگ پیدا می کند
آن که جنگ او بود شیرین تر از حلوای صلح
بی سبب تقریب بهر جنگ پیدا می کند
نیست خوبان را به از شرم و حیا گلگونه ای
شیشه حسن از باده گلرنگ پیدا می کند
نیست صائب فکر روزی عاشق دیوانه را
دانه خود کبک مست از سنگ پیدا می کند
#صائب_تبریزی
- دیوان اشعار
- غزلیات
- غزل شمارهٔ ۲۵۴۵
در سراپردهٔ جان خلوت جانانه خوشست
آن چنان گنج خوشی در دل ویرانه خوشست
رند سرمست بجو زاهد مخمور بمان
عاقلی را چه کنی عاشق دیوانه خوشست
جنتی را که در او دوست نیابی سهل است
یار اگر دست دهد گوشهٔ میخانه خوشست
گفتهٔ عاشق سرمست بخوان از مستان
زانکه در مجلس ما گفتهٔ مستانه خوشست
قدمی نه نفسی گفتهٔ ما را دریاب
بی تکلف بر ما صحبت رندانه خوشست
هر که درویش بود میل به شاهی نکند
دل درویش به آن همت شاهانه خوشست
نعمة الله به دست آر که سرمست خوشی است
زانکه این سید مستانهٔ مردانه خوشست
#شاه_نعمت_الله_ولی
- غزلیات
- غزل شمارهٔ ۲۵۳
@ghaz2020
چشم تماشای خلق در رخ زیبای اوست
هر که نظر میکنی محو تماشای اوست
عاشق دیوانه را کار بدین قبله نیست
قبلهٔ مجنون عشق خیمهٔ لیلای اوست
مسلهٔ زاهدش هیچ نیاید به کار
آن که لب شاهدش مساله فرمای اوست
آن بت طناز را خلوت دل منزل است
خواجه به دیر و حرم بیهده جویای اوست
هر که به سوداگری رفت به بازار عشق
مایهٔ سود جهان در سر سودای اوست
حلقهٔ دیوانگان سلسله را طالبند
تا سر زنجیرشان زلف چلیپای اوست
روز جزا گر دهند اجر شب هجر را
روضهٔ رضوان همین جای من و جای اوست
شادی امروز دل از غم رویش رسید
دیدهٔ امید من در ره فردای اوست
روز مرا تیره ساخت ماه فروزندهای
که آینهٔ آفتاب روی دل آرای اوست
کرده مرا تلخکام شاهد شیرین لبی
کاین همه جوش مگس بر سر حلوای اوست
علت هر حسرتی عشق غمافزای من
باعث هر عشرتی حسن طربزای اوست
در طلب وصل او طبع غزلخوان من
تشنه لب خون من لعل شکرخای اوست
دامن آن ترک را سخت فروغی بگیر
زان که مرا دادها بر در دارای اوست
ناصردین شاه یل مفخر شمس و زحل
آن که ز روز ازل رای فلک رای اوست
#فروغی_بسطامی
- دیوان اشعار
- غزلیات
- غزل شمارهٔ ۱۰۴
@ghaz2020
هرچه می بینی همه نور خداست
تا نه پنداری که او از ما جداست
دیدهٔ دل باز کن تا بنگری
روی جانانی که نور چشم ماست
جز صفات ذات او موجود نیست
ور تو گوئی هست آن عین خطاست
ما و او موجیم و دریا از یقین
کثرت و وحدت نظر کن از کجاست
آشکارا ونهان دیدم عیان
صورت و معنی و جان و دل خداست
هر که او بینای ذات او بود
دیده از نور صفاتش با صفاست
طالب و مطلوب نبی است و ولی
کفر و ایمان زلف و روی مصطفاست
من چو منصورم روم بر دار عشق
بر سردار فنا دار بقاست
خود تو را گفتن روا نبود چنین
لیک چون امرت مرا گفتن رواست
مستم از جام شراب لم یزل
نقلم از لعل لب آن دلرباست
عاشق و معشوق عشقم ای عزیز
نعمت اللهم چنین منصب کراست
#شاه_نعمت_الله_ولی
- غزلیات
- غزل شمارهٔ ۱۹۱
@ghaz2020
گر کند آن بیوفا از من جدایی، چون کنم
من که از اهل وفایم بیوفایی چون کنم
زلف بندی نیست کز تدبیر بتوان پاره کرد
کند دندان خود از نیر خایی چون کنم
در میان رشته زنار و آن موی کمر
فرق بسیارست، کافر ماجرایی چون کنم
آب شمشیر شهادت دانه را خرمن کند
در نثار خرده جان بدادایی چون کنم
آسمان چون قمریان در حلقه فرمان اوست
از کمند زلف او فکر رهایی چون کنم
بر خدنگ غمزه او شش جهت بال و پرست
خویشتن را جمع ازین تیر هوایی چون کنم
موج چون خار و خس اینجا دست و پا گم کرده است
من درین دریا به این بی دست و پایی چون کنم
با دل روشن نمی بینند مردان پیش پا
من درین ظلمت سرا بی روشنایی چون کنم
سازگاری با گرانجانان نمی آید زمن
نرم بر خود سنگ را چون مومیایی چون کنم
دیده یوسف شناسی نیست در مصر وجود
از برای چشم کوران سرمه سایی چون کنم
دیده خود را درین بستانسرا چون آفتاب
کاسه دریوزه شبنم گدایی چون کنم
بیستون عشق می گویدبه آواز بلند
رتبه کار مرا من خودستایی چون کنم
من که مردم را توان چون عصا شد تکیه گاه
صائب از آتش زبانی اژدهایی چون کنم
#صائب_تبریزی
- دیوان اشعار
- غزلیات
- غزل شمارهٔ ۵۴۱۳
@ghaz2020
تن فداکن تا همه تن جان شوی
جان رها کن تا همه جانان شوی
گرد این و آن چه می گردی مدام
این و آن را مان که این و آن شوی
ترک کرمان کن به مصر جان خرام
تا به کی سرگشتهٔ کرمان شوی
ماه ماهانی ببین ای نور چشم
آن او باشی چو با ماهان شوی
گنج او در کنج این ویران نهاد
گنج او یابی اگر ویران شوی
عید قربان است جان را کن فدا
عید خوش یابی اگر قربان شوی
جامع قرآن بخوانی حرف حرف
گر چو سید جامع قرآن شوی
#شاه_نعمت_الله_ولی
- غزل شمارهٔ ۱۵۵۲
@ghaz2020
جانا تویی کلیم و منم چون عصای تو
گه تکیه گاه خلقم و گه اژدهای تو
در دست فضل و رحمت تو یارم و عصا
ماری شوم چو افکندم اصطفای تو
ای باقی و بقای تو بیروز و روزگار
شد روز و روزگار من اندر وفای تو
صد روز و روزگار دگر گر دهی مرا
بادا فدای عشق و فریب و ولای تو
دل چشم گشت جمله چو چشمم به دل بگفت
بیکام و بیزبان عجب وصفهای تو
زان دم که از تو چشم خبر برد سوی دل
دل میکند دعای دو چشم و دعای تو
میگردد آسمان همه شب با دو صد چراغ
در جست و جوی چشم خوش دلربای تو
گر کاسه بینوا شد ور کیسه لاغری
صد جان و دل فزود رخ جان فزای تو
گر خانه و دکان ز هوای تو شد خراب
درتافت لاجرم به خرابم ضیای تو
ای جان اگر رضای تو غم خوردن دل است
صد دل به غم سپارم بهر رضای تو
از زخم هاون غم خود خوش مرا بکوب
زین کوفتن رسد به نظر توتیای تو
جان چیست نیم برگ ز گلزار حسن تو
دل چیست یک شکوفه ز برگ و نوای تو
خامش کنم اگر چه که گوینده من نیم
گفت آن توست و گفتن خلقان صدای تو
#مولانا
- دیوان شمس
- غزلیات
- غزل شمارهٔ ۲۲۳۶
@ghaz2020
عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت
که گناه دگران بر تو نخواهند نوشت
من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش
هر کسی آن درود عاقبت کار که کشت
همه کس طالب یارند چه هشیار و چه مست
همه جا خانه عشق است چه مسجد چه کنشت
سر تسلیم من و خشت در میکدهها
مدعی گر نکند فهم سخن گو سر و خشت
ناامیدم مکن از سابقه لطف ازل
تو پس پرده چه دانی که که خوب است و که زشت
نه من از پرده تقوا به درافتادم و بس
پدرم نیز بهشت ابد از دست بهشت
حافظا روز اجل گر به کف آری جامی
یک سر از کوی خرابات برندت به بهشت
#حافظ
- غزلیات
- غزل شمارهٔ ۸۰
@ghaz2020
اگر بلاکش بیداد را به داد رسی
خدا کند که به سر منزل مراد رسی
سیاهکاری بیداد عرضه دار ای آه
شبان تیره که در بارگاه داد رسی
جهان ز تیرگی شب بشوی چون خورشید
اگر به چشمه نوشین بامداد رسی
سواد خیمه جانان جمال کعبه ماست
سلام ما برسان گر بر آن سواد رسی
به گرد او نرسی جز به همعنانی دل
اگر چه جان من از چابکی به باد رسی
بهشت گمشده آرزو توانی یافت
اگر به صحبت رندان پاکزاد رسی
ورای مدرسه ای شیخ درس حال آموز
بر آن مباش که تنها به اجتهاد رسی
غلام خواجه ام ای باد توتیا خواهم
اگر به تربت آن اوستاد راد رسی
ترا قلمرو دلهاست شهریارا بس
چه حاجتست به کسرا و کیقباد رسی
#شهریار
- گزیدهٔ غزلیات
- غزل شمارهٔ ۱۴۲ - درس حال
@ghaz2020
💯
خواندنیهایی از بزرگان جهان...
▨ @Book_Life
مولانا مولانا مولانا مولانا
▨ @mowllana
کتابهایی که باید بخوانی:
▨ @mylibraries
کتابهای ممنوعهای که چاپ مجدد نشدهاند
▨ @Archivesbooks
کافه اندیشه
▨ @Q_uote_s
۱۰۰۰ کتاب صوتی رایگان
▨ @audiopersianlibrary
کتاب عشق دگر هیچ
▨ @bokk_lovers
کافه ادبیات
▨ @ketabglee
و خدایی که به شدت کافیست
▨ @rahe_aseman
اینجا شعر خوب بخوانیم
▨ @Best_Poems
دانلود رایگان صد کتاب برتر قرن
▨ @KettabGard
سرگرمی با افزایش معلومات عمومی
▨ @atelaateomom
از خودشناسی تا خداشناسی
▨ @VaraTamavara
بزرگترین کتابخانهی PDF و صوتی
▨ @ketabkhaneh2015
قانونجذب و ارتعاشات ثروت (پیشرفتانگیزشی)
▨ @ganunejazb
یادگیری آسان انگلیسی هر شب ۱۵ دقیقه
▨ @zabankadelarestan
کتابهای صوتی موفقیت خودشناسی ثروت
▨ @morgbh
روانشناس خودت باش دختر
▨ @sedayepayeaaaab
قدیمیترین کتابخانهی تلگرام
▨ @bokhapdf
روانشناسی کودک ومشاورهخانواده دکترانوشه
▨ @dranushe
انگیزشی
▨ @angizeshiclub
کتابهای صوتی نایاب
▨ @ArchiveAudio
غزل" غزل" غزل" غزل"
▨ @ghaz2020
عاشقانِ《کتاب》
▨ @B00kLifeMe
سخنان ماندگار دکتر الهی قمشهای
▨ @Drelahigomsheii
جملاتی که افکار شما را《تغییر میدهد》
▨ @ghalbeziba
تخصصی علوم تربیتی و روانشناسی
▨ @rraavvaann
یک میلیون کتاب 𝐏 𝐃 𝐅
▨ @ketaboozendegi
ذهن زیبا موفقیتساز
▨ @Zehn_ziiiba
دلبری های حضرت مولانا
▨ @molavi_molavi
دختری مثل کتابخانه
▨ @Girlandbook
کافه شاپ تخصصی روانشناسان
▨ @Cafaravanshenasan
"تکنیکهای دفع انرژی منفی"
▨ @feng_shui_enerji
مهندسی عمران ومحاسبات
▨ @sazehcal
دنیای رمان
▨ @donyaeromannn
کانال اشعار "فروغ فرخزاد"
▨ @foroughFar0khzad
《ویدئو های آموزشی انگلیسی|مهاجرت》
▨ @EN_Videos
حضرتِ شعر...!
▨ @SHaBaNeHaYe_Bi_To
جزوه،کتاب،مقاله،فایل درخواستی
▨ @Archiveketabkhan
مدیریت ودیجیتال مارکتینگ
▨ @drebusiness
پله پله تا اوج موفقیت انگیزشی
▨ @ganunejazb_raz
(نکتههای قرآنی و روانشناسی)
▨ @Quran_women
زندگی رویایی
▨ @zendegiyeroyayi
راز قانون جذب
▨ @jaaozb
عرشیان شو
▨ @arrshiiyanfar
طُرفهنگار
▨ @Torfea
عشق، سینما و موسیقی، بگو بدانم!
▨ @fardin_thi
مکانهای ناشناختهی ایران!!!
▨ @kazhin_seir
خورشید آرزوها
▨ @arezo_ez
حوالی《پنجاه سالگی》
▨ @fifty_years_old
قدرت ذهن ثروت
▨ @ghodratezehneservtmand
معجزه عشق
▨ @mojezeyeelahii
مسیر موفقیت
▨ @zenndgii
معجزه پولسازی
▨ @pollsaazi
سرای پایان نامه،مقاله و پرسشنامه
▨ @Arshevkhaneh
جول اوستین
▨ @jooolosten_ir
متافیزیکی
▨ @IImetaphysicII
عبارات تاکیدی
▨ @ebraatttttakidi
صفر تا 100 انگلیسیت با ما!
▨ @EN_Listenings
انگلیسی ویژه مهاجرت|مقدماتی تا پیشرفته
▨ @BR_PODCAST
من دوست داشتنی
▨ @MANdostdasht
روانشناسی کودک و خانواده
▨ @cafepsychology
افکار زنده_تمرین مثبتاندیشی
▨ @Afkarezendeh
کتابهای صوتی آرامش با داستان
▨ @arameshbadastan
کانال تخصصی شاهبیت
▨ @YekbeitY
از حال بد به حال خوب
▨ @halekhobhalebad
کتابخانهی صوتی نایاب
▨ @audiiobo0ok
چگونه از کائنات درخواست کنیم؟
▨ @moovafaghiiat
کتاب کتاب کتاب کتاب
▨ @kettabiism
دانستنیهای علمیتخصصی پزشکی مزاجشناسی
▨ @infopezeshki
تک بیت ناب
▨ @beiteyar
از جنس آگاهی و تفکر
▨ @kamitafacor
دانلود تمام فایل های روانشناسی!
▨ @behsanjesh
ذهن زیبا "خودشناسے"
▨ @SFREDAMHDARD4030
پیدیاف هر کتابی خواستی اینجا دانلود کن
▨ @ppdffff
"حافظ" فروغ" مولانا" خیام"
▨ @AShaarMandgar
با کلاس و با سیاست رفتار کن(روانشناسی)
▨ @family95
"پرانرژی باش و زندگی کن"
▨ @mouje_tahavolezendegi
درخواست کتاب صوتی/pdf
▨ @EBOOK_4U
ذهن ثروتمند
▨ @servatmanddd
هزار پند مولانا با معانی اشعار
▨ @Ashaarkotaa
اطلاعات دانستنی
▨ @Etelaat_danestani
بهترین داستانهای کوتاه جهان
▨ @Best_Stories
"ناگفتههای جذب" راز ڪائنات
▨ @JoelO_sten
هر روز یک کتاب نایاب و خواندنی
▨ @noandishaan_book
تکنیکهای جادویی برای رهایی از خرافات
▨ @Kazbabae
پرورش گل و گیاه در منزل و درآمدزایی
▨ @ghol_done
کافه تنهایی
▨ @cafe_tanhaee
حضرت عشق مولانای جانان
▨ @shere_molavi
استوری، شعروگرافی:
▨ @Graphic_post_Instaa
دانلود رایگان هر کتابی که بخوای
▨ @Ketabnayyab
دیالکتیک و متنهای ناب و زیبا
▨ @Darrkoob
☕️
سر تسلیم نهادیم به حکم و رایت
تا چه اندیشه کند رای جهان آرایت
تو به هر جا که فرود آمدی و خیمه زدی
کس دیگر نتواند که بگیرد جایت
همچو مستسقی بر چشمه نوشین زلال
سیر نتوان شدن از دیدن مهرافزایت
روزگاریست که سودای تو در سر دارم
مگرم سر برود تا برود سودایت
قدر آن خاک ندارم که بر او میگذری
که به هر وقت همی بوسه دهد بر پایت
دوستان عیب کنندم که نبودی هشیار
تا فرو رفت به گل پای جهان پیمایت
چشم در سر به چه کار آید و جان در تن شخص
گر تأمل نکند صورت جان آسایت
دیگری نیست که مهر تو در او شاید بست
هم در آیینه توان دید مگر همتایت
روز آن است که مردم ره صحرا گیرند
خیز تا سرو بماند خجل از بالایت
دوش در واقعه دیدم که نگارین میگفت
سعدیا گوش مکن بر سخن اعدایت
عاشق صادق دیدار من آنگه باشی
که به دنیا و به عقبی نبود پروایت
طالب آن است که از شیر نگرداند روی
یا نباید که به شمشیر بگردد رایت
#سعدی
- دیوان اشعار
- غزلیات
- غزل شمارهٔ ۱۵۳
@ghaz2020
چنان به کوی تو آسوده از بهشت برینم
که در ضمیر نیامد خیال حوری عینم
کمند طره نهادی به پای طاقت و تابم
سپاه غمزی کشیدی به غارت دل و دینم
نه دست آن که دمی دامن وصال تو گیرم
نه بخت آن که شبی جلوهٔ جمال تو بینم
مرا چه کار به دیدار مهوشان زمانه
که با وجود تو فارغ ز سیر روی زمینم
ز رشک مردن من جان عالمی به لب آید
اگر به روی تو افتد نگاه باز پسینم
ز بس که هر سر مویم هوای مهر تو دارد
نمیبرم ز تو گر سر بری به خنجر کینم
ز حسرت لب میگون و جعد غالیه سایت
رفیق لعل بدخشان، شریک نافهٔ چینم
معاشران همه مشغول عیش و عشرت و شادی
به غیر من که شب و روز با غم تو قرینم
چگونه شاد نباشد دلم به گوشه نشینی
که خال گوشهٔ چشم تو کرده گوشهنشینم
بر آستانهٔ آن پادشاه حسن فروغی
کمان کشیده ز هر گوشه لشکری به کمینم
#فروغی_بسطامی
- دیوان اشعار
- غزلیات
- غزل شمارهٔ ۳۷۶
@ghaz2020
سنگ طفلان مومیایی شد دل دیوانه را
شد شکستن باعث آبادی این ویرانه را
نغمه در جوش آورد خون من دیوانه را
می رساند ناخن مطرب به آب این خانه را
آنچنان کز موج گردد شورش دریا زیاد
می کند دیوانه تر زنجیر این دیوانه را
روی در عشق حقیقی از مجاز آورده ایم
شسته ایم از لوح خاطر ابجد طفلانه را
چشم شور تلخکامان حلقه بر در زد مرا
تا چو زنبور عسل پر شهد کردم خانه را
عاشق و اندیشه بوس و تمنای کنار؟
بهر عبرت شمع آتش می زند پروانه را
سبحه تزویر زاهد نیست بی مکر و فریب
ریشه ها در دل دوانیده است دام این دانه را
می رساند بوی می خود را به مخموران خویش
گو برآرد محتسب با گل در میخانه را
در سواد شهر، مجنون سیر صحرا می کند
نیست با لفظ آشنایی معنی بیگانه را
می تواند برق آفت را سپرداری کند
گر کند قفل دهان مور، خرمن دانه را
سربلندان خرابات مغان کوچک دلند
با بزرگی خم به سر جا می دهد پیمانه را
دل عبث چشمی به خال زیر زلفش دوخته است
چون گره نتوان جدا از دام کرد این دانه را
بر کمال خوش قماشی حجت ناطق بود
این که پشت و رو نباشد مردم بیگانه را
همچو شمع کشته گیرد زندگانی را ز سر
جامه فانوس اگر گردد کفن پروانه را
خون ما را شعله آواز می آرد به جوش
می رساند ناخن مطرب به آب این خانه را
گر نیاید بر سر انصاف صائب محتسب
می گشاید زور می آخر در میخانه را
#صائب_تبریزی
- دیوان اشعار
- غزلیات
- غزل شمارهٔ ۲۲۳
@ghaz2020
چه دیدم خواب شب کامروز مستم
چو مجنونان ز بند عقل جستم
به بیداری مگر من خواب بینم
که خوابم نیست تا این درد هستم
مگر من صورت عشق حقیقی
بدیدم خواب کو را می پرستم
بیا ای عشق کاندر تن چو جانی
به اقبالت ز حبس تن برستم
مرا گفتی بدر پرده دریدم
مرا گفتی قدح بشکن شکستم
مرا گفتی ببر از جمله یاران
بکندم از همه دل در تو بستم
مرا دل خسته کردی جرمم این بود
که از مژگان خیالت را بجستم
ببر جان مرا تا در پناهت
دو دستک می زنم کز جان بسستم
چه عالمهاست در هر تار مویت
بیفشان زلف کز عالم گسستم
که در هفتم زمین با تو بلندم
که در هفتم فلک بیروت پستم
#مولانا
- دیوان شمس
- غزلیات
- غزل شمارهٔ ۱۴۹۶
@ghaz2020
یاد باد آن که ز ما وقت سفر یاد نکرد
به وداعی دل غمدیده ما شاد نکرد
آن جوان بخت که میزد رقم خیر و قبول
بنده پیر ندانم ز چه آزاد نکرد
کاغذین جامه به خوناب بشویم که فلک
رهنمونیم به پای علم داد نکرد
دل به امید صدایی که مگر در تو رسد
نالهها کرد در این کوه که فرهاد نکرد
سایه تا بازگرفتی ز چمن مرغ سحر
آشیان در شکن طره شمشاد نکرد
شاید ار پیک صبا از تو بیاموزد کار
زان که چالاکتر از این حرکت باد نکرد
کلک مشاطه صنعش نکشد نقش مراد
هر که اقرار بدین حسن خداداد نکرد
مطربا پرده بگردان و بزن راه عراق
که بدین راه بشد یار و ز ما یاد نکرد
غزلیات عراقیست سرود حافظ
که شنید این ره دلسوز که فریاد نکرد
#حافظ
- غزلیات
- غزل شمارهٔ ۱۳۸
@ghaz2020
دیده در هجر تو شرمندهٔ احسانم کرد
بس که شبها گهر اشک به دامانم کرد
عاشقان دوش ز گیسوی تو دیوانه شدند
حال آشفتهٔ آن جمع پریشانم کرد
تا که ویران شدم آمد به کفم گنج مراد
خانهٔ سیل غم آباد که ویرانم کرد
شمّهای از گل روی تو به بلبل گفتم
آن تُنُک حوصله رسوای گلستانم کرد
داستان شب هجران تو گفتم با شمع
آنقدر سوخت که از گفته پشیمانم کرد
#شاطر_عباس_صبوحی
- غزلیات
- شمارهٔ ۲۵ - شب هجران
@ghaz2020
تا می نخورم زان کف مستانه نخواهم شد
تا او نزند راهم دیوانه نخواهم شد
تا تن نکنم لاغر جانم نشود فربه
تا جان ندهم از کف جانانه نخواهم شد
از خویش تهی گشتم تا پر شدم از عشقش
دیگر ز چنین یاری بیگانه نخواهم شد
ناصح تو منه بندم بیهوده مده پندم
صد سال اگر گوئی فرزانه نخواهم شد
گفتی که مشو عاشق دیوانه کند عشقت
گر توندهی پندم دیوانه نخواهم شد
عقلست گر آبادی ویرانگیم خوش تر
ور عقل شود ویرانه نخواهم شد
آن قطرهٔ بارانم کاندر صدفی افند
بی پرورش دریا دردانه نخواهم شد
معشوق مجازی را هنگامهٔ بازی را
گر شمع شود پیشم پروانه نخواهم شد
دل را بخدا بندم تا خانهٔ حق باشم
دل را به بتان ندهم بتخانه نخواهم شد
در عشق بتان کس افسانهٔ عالم شد
من لیک بدین افسان افسانه نخواهم شد
دیوار کندم جادو در عشق پری رویان
دل می ندهم از کف دیوانه نخواهم شد
فیض است وره مردان شوریدگی و افغان
با مردم فرزانه همخانه نخواهم شد
#فیض_کاشانی
- دیوان اشعار
- غزلیات
- غزل شمارهٔ ۳۱۲
@ghaz2020
زنده کدام است بر هوشیار
آن که بمیرد به سر کوی یار
عاشق دیوانه سرمست را
پند خردمند نیاید به کار
سر که به کشتن بنهی پیش دوست
به که به گشتن بنهی در دیار
ای که دلم بردی و جان سوختی
در سر سودای تو شد روزگار
شربت زهر ار تو دهی نیست تلخ
کوه احد گر تو نهی نیست بار
بندی مهر تو نیابد خلاص
غرقه عشق تو نبیند کنار
درد نهانی دل تنگم بسوخت
لاجرمم عشق ببود آشکار
در دلم آرام تصور مکن
وز مژهام خواب توقع مدار
گر گله از ماست شکایت بگوی
ور گنه از توست غرامت بیار
بر سر پا عذر نباشد قبول
تا ننشینی ننشیند غبار
دل چه محل دارد و دینار چیست
مدعیم گر نکنم جان نثار
سعدی اگر زخم خوری غم مخور
فخر بود داغ خداوندگار
#سعدی
- دیوان اشعار
- غزلیات
- غزل شمارهٔ ۲۹۷
@ghaz2020
خرم آن دل که شود محرم اسرار شما
دلخوش آن کس که بود عاشق دیدار شما
همت قاصر اگر می طلبد حور و قصور
همت عالی ما هست طلبکار شما
چشم من روی شما هم به شما می بیند
دیده ام نور خداوند ز انوار شما
دو جهان را بفروشیم به یک جرعهٔ می
گر خریدار بود بر سر بازار شما
بزم عشقست شما عاشق و ما مست و خراب
تا ابد لطف خدا باد نگهدار شما
جان چه باشد که کنم در قدمت ایثارش
قاصرم گر همه عالم کنم ایثار شما
نعمت الله ز خدا وصل شما می خواهد
هست امیدش که رسد باز به دیدار شما
#شاه_نعمت_الله_ولی
- غزلیات
- غزل شمارهٔ ۵۵
@ghaz2020