ghazal_nabb | Unsorted

Telegram-канал ghazal_nabb - غزل های ناب

3129

🍃🌺🍃 گـفتے غزل بگو! چه بگویم؟ مجال کو؟ شیرین من، برای غزل شور و حال کو؟ پـر میـزند دلم به هوای غــــزل، ولی! گــیرم هوای پر زدنم هــست،بال کو؟ ‌ ‌ ‌♥نشر بر ترین غزلهاے؛عرفانے،عاشقانه... 🌺 #غـزلهاے‌ناب_پارسی🍃

Subscribe to a channel

غزل های ناب

چشم بگشا جان نگر کش سوی جانان می برم
پیش آن عید ازل جان بهر قربان می برم

چون کبوترخانه جان‌ها از او معمور گشت
پس چرا این زیره را من سوی کرمان می برم

زانک هر چیزی به اصلش شاد و خندان می رود
سوی اصل خویش جان را شاد و خندان می برم

زیر دندان تا نیاید قند شیرین کی بود
جان همچون قند را من زیر دندان می برم

تا که زر در کان بود او را نباشد رونقی
سوی زرگر اندک اندک زودش از کان می برم

دود آتش کفر باشد نور او ایمان بود
شمع جان را من ورای کفر و ایمان می برم

سوی هر ابری که او منکر شود خورشید را
آفتابی زیر دامن بهر برهان می برم

شمس تبریز ارمغانم گوهر بحر دل است
من ز شرم جان پاکت همچو عمان می برم

#مولانا


🍃♥
Join ➣↻ @Ghazal_nabb

Читать полностью…

غزل های ناب

منم که گوشه میخانه خانقاه من است
دعای پیر مغان ورد صبحگاه من است

گرم ترانه چنگ صبوح نیست چه باک
نوای من به سحر آه عذرخواه من است

ز پادشاه و گدا فارغم بحمدالله
گدای خاک در دوست پادشاه من است

غرض ز مسجد و میخانه‌ام وصال شماست
جز این خیال ندارم خدا گواه من است

مگر به تیغ اجل خیمه برکنم ور نی
رمیدن از در دولت نه رسم و راه من است

از آن زمان که بر این آستان نهادم روی
فراز مسند خورشید تکیه گاه من است

گناه اگر چه نبود اختیار ما حافظ
تو در طریق ادب باش گو گناه من است

#حافظ


🍃♥
Join ➣↻ @Ghazal_nabb

Читать полностью…

غزل های ناب

اگر چه چون دعا از دست خود یک کف زمین دارم
ز محتاجان به گرد خویش چندین خوشه چین دارم

مرا بی همدمی مهرلب و بند زبان گشته
وگرنه ناله ها چون نی گره در آستین دارم

به جای خوشه افشانم اگر خرمن به دامانش
همان از باددستی انفعال از خوشه چین دارم

مرا خونگرمی منت ز کوری پیش می سوزد
ز میل توتیا در چشم میل آتشین دارم

نیم ایمن ز تیغ انتقام چرخ کم فرصت
چو مینا خنده را با گریه در یک آستین دارم

نگردد سنبلستان چون بیابان جنون از من
که سرمشق جنون زان خط و خال عنبرین دارم

ز پاس دل مشو در زلف عنبر فام خود غافل
که روشن این شبستان راز آه آتشین دارم

شود مقبول در درگاه حق چون سجده شکرم
که داغ لعنت از درگاه دو نان بر جبین دارم

درین گلزار چون گل خرده خود جمع چون سازم
که از هر شبنم او چشم شوری در کمین دارم

نیم چون دیگران گر صاحب خرمن، نیم غمگین
بحمدالله که از قسمت زبان گندمین دارم

کند در یک نفس طی هفتخوان آسمانها را
براقی کز دل بیتاب، من در زیر زین دارم

نگردد چون به چشمم عالم روشن سیه صائب
که رو در مردمان از نامجویی چون نگین دارم

#صائب_تبريزى

🍃♥
Join ➣↻ @Ghazal_nabb

Читать полностью…

غزل های ناب

سر از بهر هوس باید چو خالی گشت سر چه بود
چو جان بهر نظر باشد روان بی‌نظر چه بود

نظر در روی شه باید چو آن نبود چه را شاید
سفر از خویشتن باید چو با خویشی سفر چه بود

مرا پرسید صفرایی که گر مرد شکرخایی
کمر بندم چو نی پیشت اگر گویی شکر چه بود

بگفتم بهترین چیزی ولیکن پیش غیر تو
که تو ابله شکر بینی و گویی زین بتر چه بود

ازیرا اصل جسم تو ز زهر قاتل افتادست
سقر بودست اصل تو نداند جز سقر چه بود

جهان و عقل کلی را ز عقل جزو چون بینی
در آن دریای خون آشام عقل مختصر چه بود

دو سه سطرست که می‌خوانی ز سر تا پا و پا تا سر
دگر کاری نداری تو وگر نه پا و سر چه بود

چو کور افتاد چشم دل چو گوش از ثقل شد پرگل
به غیر خانه وسواس جای کور و کر چه بود

#مولانا

🍃♥
Join ➣↻ @Ghazal_nabb0

Читать полностью…

غزل های ناب

سر از بهر هوس باید چو خالی گشت سر چه بود
چو جان بهر نظر باشد روان بی‌نظر چه بود

نظر در روی شه باید چو آن نبود چه را شاید
سفر از خویشتن باید چو با خویشی سفر چه بود

مرا پرسید صفرایی که گر مرد شکرخایی
کمر بندم چو نی پیشت اگر گویی شکر چه بود

بگفتم بهترین چیزی ولیکن پیش غیر تو
که تو ابله شکر بینی و گویی زین بتر چه بود

ازیرا اصل جسم تو ز زهر قاتل افتادست
سقر بودست اصل تو نداند جز سقر چه بود

جهان و عقل کلی را ز عقل جزو چون بینی
در آن دریای خون آشام عقل مختصر چه بود

دو سه سطرست که می‌خوانی ز سر تا پا و پا تا سر
دگر کاری نداری تو وگر نه پا و سر چه بود

چو کور افتاد چشم دل چو گوش از ثقل شد پرگل
به غیر خانه وسواس جای کور و کر چه بود

#مولانا

🍃♥
Join ➣↻ @Ghazal_nabb

Читать полностью…

غزل های ناب

خستهٔ عشق تو بیچاره شفا را چه کند
مبتلای غم تو غیر بلا را چه کند

کشتهٔ عشق تو چون از تو بلا می بیند
همچو منصور فنا دار بقا را چه کند

دردمندی که چو ما دُردی دردت نوشد
با چنین درد خوشی صاف دوا را چه کند

آنکه در میکدهٔ عشق تو یابد جائی
نزهت باغچهٔ هر دو سرا را چه کند

بندهٔ عشق تو چون سید هر سلطانست
منصب دینی و عقبای گدا را چه کند

#شاه_نعمت_الله_ولی

🍃♥
Join ➣↻ @Ghazal_nabb

Читать полностью…

غزل های ناب

یار مرا می‌نهلد تا که بخارم سر خود
هیکل یارم که مرا می‌فشرد در بر خود

گاه چو قطار شتر می‌کشدم از پی خود
گاه مرا پیش کند شاه چو سرلشکر خود

گه چو نگینم به مزد تا که به من مهر نهد
گاه مرا حلقه کند دوزد او بر در خود

خون ببرد نطفه کند نطفه برد خلق کند
خلق کشد عقل کند فاش کند محشر خود

گاه براند به نیم همچو کبوتر ز وطن
گاه به صد لابه مرا خواند تا محضر خود

گاه چو کشتی بردم بر سر دریا به سفر
گاه مرا لنگ کند بندد بر لنگر خود

گاه مرا آب کند از پی پاکی طلبان
گاه مرا خار کند در ره بداختر خود

هشت بهشت ابدی منظر آن شاه نشد
تا چه خوش است این دل من کو کندش منظر خود

من به شهادت نشدم مؤمن آن شاهد جان
مؤمنش آن گاه شدم که بشدم کافر خود

هر کی درآمد به صفش یافت امان از تلفش
تیغ بدیدم به کفش سوختم آن اسپر خود

همپر جبریل بدم ششصد پر بود مرا
چونک رسیدم بر او تا چه کنم من پر خود

حارس آن گوهر جان بودم روزان و شبان
در تک دریای گهر فارغم از گوهر خود

چند صفت می‌کنیش چونک نگنجد به صفت
بس کن تا من بروم بر سر شور و شر خود

#مولانا


🍃♥
Join ➣↻ @Ghazal_nabb

Читать полностью…

غزل های ناب

منم آن عاشق عشقت که جز این کار ندارم
که بر آن کس که نه عاشق به جز انکار ندارم

دل غیر تو نجویم سوی غیر تو نپویم
گل هر باغ نبویم سر هر خار ندارم

به تو آوردم ایمان دل من گشت مسلمان
به تو دل گفت که ای جان چو تو دلدار ندارم

چو تویی چشم و زبانم دو نبینم دو نخوانم
جز یک جان که تویی آن به کس اقرار ندارم

چو من از شهد تو نوشم ز چه رو سرکه فروشم
جهت رزق چه کوشم نه که ادرار ندارم

ز شکربوره سلطان نه ز مهمانی شیطان
بخورم سیر بر این خوان سر ناهار ندارم

نخورم غم نخورم غم ز ریاضت نزنم دم
رخ چون زر بنگر گر زر بسیار ندارم

نخورد خسرو دل غم مگر الا غم شیرین
به چه دل غم خورم آخر دل غمخوار ندارم

پی هر خایف و ایمن کنمی شرح ولیکن
ز سخن گفتن باطن دل گفتار ندارم

تو که بی‌داغ جنونی خبری گوی که چونی
که من از چون و چگونه دگر آثار ندارم

چو ز تبریز برآمد مه شمس الحق و دینم
سر این ماه شبستان سپهدار ندارم

#مولانا


🍃♥
Join ➣↻ @Ghazal_nabb

Читать полностью…

غزل های ناب

هر که را با خط سبزت سر سودا باشد
پای از این دایره بیرون ننهد تا باشد

من چو از خاک لحد لاله صفت برخیزم
داغ سودای توام سر سویدا باشد

تو خود ای گوهر یک دانه کجایی آخر
کز غمت دیده مردم همه دریا باشد

از بن هر مژه‌ام آب روان است بیا
اگرت میل لب جوی و تماشا باشد

چون گل و می دمی از پرده برون آی و درآ
که دگرباره ملاقات نه پیدا باشد

ظل ممدود خم زلف توام بر سر باد
کاندر این سایه قرار دل شیدا باشد

چشمت از ناز به حافظ نکند میل آری
سرگرانی صفت نرگس رعنا باشد

#حافظ


🍃♥
Join ➣↻ @Ghazal_nabb

Читать полностью…

غزل های ناب

دل ز تن چون دور شد وامی شود غمگین مباش
کور را فرزند بینا می شود غمگین مباش

گر ترا از کار کردن فرصت گفتار نیست
رفته رفته کار گویا می شود غمگین مباش

چون حباب این عقده کز کسب هوا در کار توست
از نسیمی عین دریا می شود غمگین مباش

گر ترا در پرده دل هست حسن یوسفی
مشتری بسیار پیدا می شود غمگین مباش

در کنار گل نخواهد ماند شبنم جاودان
آخر از پستی به بالا می شود غمگین مباش

گر نسیم صبح غافل از گشاد دل شود
این گره چون غنچه خود وا می شود غمگین مباش

خون به مهلت مشک شد درناف آهوی ختن
گریه های تلخ صهبا می شود غمگین مباش

جوهر تیغ زبان لاف یک دم بیش نیست
صبح کاذب زود رسوا می شود غمگین مباش

نقطه خاک سیه، صائب اگر صاحبدلی
دلنشین تر از سویدا می شود غمگین مباش

#صائب_تبریزی


🍃♥
Join ➣↻ @Ghazal_nabb

Читать полностью…

غزل های ناب

معانی اهل صورت را به گرد دل نمی گردد
به منزل، چون مصور شد، ملک داخل نمی گردد

نبرد از مغز زاهد باده گلرنگ خشکی را
به آب زندگانی این زمین قابل نمی گردد

نگاه بی غرض با حسن در یک پیرهن باشد
حجاب چشم مجنون پرده محمل نمی گردد

دل بیتاب پاس عصمت معشوق می دارد
به گرد شمع، این پروانه در محفل نمی گردد

نگردد سنگ راه سالکان آسایش دنیا
که سیل تندرو آسوده در منزل نمی گردد

نباشد بار بر آزاد مردان عقده مشکل
قد سرو و صنوبر خم زبار دل نمی گردد

به امید برومندی نهالی را رسانیدم
ندانستم کز او جز بار دل حاصل نمی گردد

زقتلم چون حنا آن دست سیمین را نگارین کن
که خون من و بال دامن قاتل نمی گردد

دم نشمرده صائب جنگ دارد با دل روشن
که صبح صادق از پاس نفس غافل نمی گردد

#صائب_تبریزی


🍃♥
Join ➣↻ @Ghazal_nabb

Читать полностью…

غزل های ناب

بی جا شو در وحدت در عین فنا جا کن
هر سر که دوی دارد در گردن ترسا کن

اندر قفس هستی این طوطی قدسی را
زان پیش که برپرد شکرانه شکرخا کن

چون مست ازل گشتی شمشیر ابد بستان
هندوبک هستی را ترکانه تو یغما کن

دردی وجودت را صافی کن و پالوده
وان شیشه معنی را پرصافی صهبا کن

تا مار زمین باشی کی ماهی دین باشی
ما را چو شدی ماهی پس حمله به دریا کن

اندر حیوان بنگر سر سوی زمین دارد
گر آدمیی آخر سر جانب بالا کن

در مدرسه آدم با حق چو شدی محرم
بر صدر ملک بنشین تدریس ز اسما کن

چون سلطنت الا خواهی بر لالا شو
جاروب ز لا بستان فراشی اشیاء کن

گر عزم سفر داری بر مرکب معنی رو
ور زانک کنی مسکن بر طارم خضرا کن

می باش چو مستسقی کو را نبود سیری
هر چند شوی عالی تو جهد به اعلا کن

هر روح که سر دارد او روی به در دارد
داری سر این سودا سر در سر سودا کن

بی سایه نباشد تن سایه نبود روشن
برپر تو سوی روزن پرواز تو تنها کن

بر قاعده مجنون سرفتنه غوغا شو
کاین عشق همی‌گوید کز عقل تبرا کن

هم آتش سوزان شو هم پخته و بریان شو
هم مست شو و هم می بی‌هر دو تو گیرا کن

هم سر شو و محرم شو هم دم زن و همدم شو
هم ما شو و ما را شو هم بندگی ما کن

تا ره نبرد ترسا دزدیده به دیر تو
گه عاشق زناری گه قصد چلیپا کن

دانا شده‌ای لیکن از دانش هستانه
بی دیده هستانه رو دیده تو بینا کن

موسی خضرسیرت شمس الحق تبریزی
از سر تو قدم سازش قصد ید بیضا کن

#مولانا

🍃♥
Join ➣↻ @Ghazal_nabb

Читать полностью…

غزل های ناب

عرض لشکر می‌دهد مر عاشقان را عشق یار
زندگان آن جا پیاده کشتگان آن جا سوار

عارض رخسار او چون عارض لشکر شدست
زخم چشم و چشم زخم عاشقان را گوش دار

آفتابا شرم دار از روی او در ابر رو
ماه تابان از چنان رخ الحذار و الحذار

چون به لشکرگاه عشق آیی دو دیده وام کن
وانگهان از یک نظر آن وام‌ها را می‌گزار

جز خمار باده جان چشم را تدبیر نیست
باده جان از که گیری زان دو چشم پرخمار

چون تو پای لنگ داری گو پر از خلخال باش
گوش کر را سود نبود از هزاران گوشوار

گر عصا را تو بدزدی از کف موسی چه سود
بازوی حیدر بباید تا براند ذوالفقار

دست عیسی را بگیر و سرمه چوب از وی مدزد
تا ببینی کار دست و تا ببینی دست کار

گر ندانی کرد آن سو زیرزیرک می‌نگر
نی به چشم امتحانی بل به چشم اعتبار

زانک آن سو در نوازش رحمتی جوشیده است
شمس تبریزیش گویم یا جمال کردگار

#مولانا


🍃♥
Join ➣↻ @Ghazal_nabb

Читать полностью…

غزل های ناب

نزدیک توام مرا مبین دور
پهلوی منی مباش مهجور

آن کس که بعید شد ز معمار
کی گردد کارهاش معمور

چشمی که ز چشم من طرب یافت
شد روشن و غیب بین و مخمور

هر دل که نسیم من بر او زد
شد گلشن و گلستان پرنور

بی من اگرت دهند شهدی
یک شهد بود هزار زنبور

بی من اگرت امیر سازند
باشی بتر از هزار مأمور

می‌های جهان اگر بنوشی
بی‌من نشود مزاج محرور

در برق چه نامه بر توان خواند
آخر چه سپاه آید از مور

خلقان برقند و یار خورشید
بی‌گفت تو ظاهرست و مشهور

خلقان مورند و ما سلیمان
خاموش صبور باش و مستور

#مولانا

🍃♥
Join ➣↻ @Ghazal_nabb

Читать полностью…

غزل های ناب

روشنی طلعت تو ماه ندارد
پیش تو گل رونق گیاه ندارد

گوشۀ ابروی توست منزل جانم
خوش‌تر از این گوشه پادشاه ندارد

تا چه کند با رخ تو دود دل من
آینه دانی که تاب آه ندارد

شوخی نرگس نگر که پیش تو بشکفت
چشم‌دریده ادب نگاه ندارد

دیدم و آن چشم دل‌سیه که تو داری
جانب هیچ آشنا نگاه ندارد

رطل گرانم ده ای مرید خرابات
شادی شیخی که خانقاه ندارد

خون خور و خامش نشین که آن دل نازک
طاقت فریاد دادخواه ندارد

گو برو و آستین به خون جگر شوی
هر که در این آستانه راه ندارد

نی من تنها کشم تطاول زلفت
کیست که او داغ آن سیاه ندارد

حافظ اگر سجدۀ تو کرد مکن عیب
کافر عشق ای صنم گناه ندارد

 #حافظ

🍃♥
Join ➣↻ @Ghazal_nabb

Читать полностью…

غزل های ناب

سر ارادت ما و آستان حضرت دوست
که هر چه بر سر ما می‌رود ارادت اوست

نظیر دوست ندیدم اگر چه از مه و مهر
نهادم آینه‌ها در مقابل رخ دوست

صبا ز حال دل تنگ ما چه شرح دهد
که چون شکنج ورق‌های غنچه تو بر توست

نه من سبوکش این دیر رندسوزم و بس
بسا سرا که در این کارخانه سنگ و سبوست

مگر تو شانه زدی زلف عنبرافشان را
که باد غالیه سا گشت و خاک عنبربوست

نثار روی تو هر برگ گل که در چمن است
فدای قد تو هر سروبن که بر لب جوست

زبان ناطقه در وصف شوق نالان است
چه جای کلک بریده زبان بیهده گوست

رخ تو در دلم آمد مراد خواهم یافت
چرا که حال نکو در قفای فال نکوست

نه این زمان دل حافظ در آتش هوس است
که داغدار ازل همچو لاله خودروست

#حافظ


🍃♥
Join ➣↻ @Ghazal_nabb

Читать полностью…

غزل های ناب

به دام زلف تو دل مبتلای خویشتن است
بکش به غمزه که اینش سزای خویشتن است

گرت ز دست برآید مراد خاطر ما
به دست باش که خیری به جای خویشتن است

به جانت ای بت شیرین دهن که همچون شمع
شبان تیره مرادم فنای خویشتن است

چو رای عشق زدی با تو گفتم ای بلبل
مکن که آن گل خندان برای خویشتن است

به مشک چین و چگل نیست بوی گل محتاج
که نافه‌هاش ز بند قبای خویشتن است

مرو به خانه ارباب بی‌مروت دهر
که گنج عافیتت در سرای خویشتن است

بسوخت حافظ و در شرط عشقبازی او
هنوز بر سر عهد و وفای خویشتن است

#حافظ


🍃♥
Join ➣↻ @Ghazal_nabb

Читать полностью…

غزل های ناب

آگاهی صنف جدید آکادمی انلاین کلیک سن

صنف جدید (Special intermediate) مدت 4 ماه

🔸میخواهی مهارت گفتاری خود را در زبان انگلیسی بلند ببری؟
🔸هر کار گی که میکنی هنوز ام محاوره (Speaking) ضعیف مانده
🔸میخواهی بخش (Reading ) خود را افزایش دهی؟
🔸در موسسات بین المللی کار میکنید و نیاز دارید مهارت گفتاری، نوشتاری و شنیداری خود را بلند ببرید؟
🔸میخواهی در خانه از طریق انترنت، با بهترین میتود و کم ترین زحمت درس بخوانی؟

پس به صنف ویژه ما بپیوندید!

👈 استاد: Certified ESL Instructor
Mohammad Rahim Rahimi


👈 سرتیفیکیت معتبر بعد از ختم سیستم

👈 مواد درسی:

گرامر Grammar✅
مهارت خوانش Reading✅
اخبار News✅
مهارت شنیداری Listening ✅
مهارت گفتاری Speaking✅
مهارت نوشتاری Writing✅
محاوره Conversation ✅
لغات روز مره Daily Words✅
اصطلاحات انگلیسی English Idioms✅



👈 فیس ماهوار : ۳۰۰ افغانی
برای اشتراک به آیدی زیر پیام بگذارید.

@Rahimi_classes
@Rahimi_classes
@Rahimi_classes

ویا به این شماره ها بتماس شوید:
+93779995027
+93701632065
+93780550191


👈 یاد آوری: علاقمندان پس از سپری نمودن امتحان وردی شامل صنف میشوند.

Читать полностью…

غزل های ناب

برو به کار خود ای واعظ این چه فریادست
مرا فتاد دل از ره تو را چه افتادست

میان او که خدا آفریده است از هیچ
دقیقه‌ایست که هیچ آفریده نگشادست

به کام تا نرساند مرا لبش چون نای
نصیحت همه عالم به گوش من بادست

گدای کوی تو از هشت خلد مستغنیست
اسیر عشق تو از هر دو عالم آزادست

اگر چه مستی عشقم خراب کرد ولی
اساس هستی من زان خراب آبادست

دلا منال ز بیداد و جور یار که یار
تو را نصیب همین کرد و این از آن دادست

برو فسانه مخوان و فسون مدم حافظ
کز این فسانه و افسون مرا بسی یادست

#حافظ

🍃♥
Join ➣↻ @Ghazal_nabb

Читать полностью…

غزل های ناب

مبر به جای اطاعت به کار طاعت را
گران به خاطر مردم مکن عبادت را

قبول خلق حجاب است از قبول خدا
نهفته دار به مجمع ز خلق، طاعت را

اگر خدای جهان را سمیع می دانی
مکن بلند برای خدا تلاوت را!

به میهمانی مردم مرو، وگر بروی
کم از فضیلت طاعت مدان اطاعت را

بشوی دست ز ورد و نماز، وقت طعام
ز انتظار مکن خون به دل جماعت را

چه لازم است کنی ختم، میهمانی را؟
به مجمعی که روی، ختم کن تلاوت را

مگیر از دهن خلق، حرف را زنهار
به آسیا چو شدی پاس دار نوبت را

ز خلق خوش، شکر و شیر باش با احباب
ز روی ترش مکن تلخ، کام الفت را

مشو چو بی خبران از مناسبت غافل
مکن به خلوتیان جمع، اهل صحبت را

ضیافتی که در آنجا توانگران باشند
شکنجه ای است فقیران بی بضاعت را

درین زمان که عقیم است جمله صحبت ها
کناره گیر و غنیمت شمار عزلت را

اگر قدم نتوانی ز بزم خلق کشید
به گوش جان بشنو صائب این نصیحت را

#صائب_تبریزی

🍃♥
Join ➣↻ @Ghazal_nabb

Читать полностью…

غزل های ناب

سیل اشکم گوهر راز آشکار می کند
آنچه پنهان کرده ام سیما هویدا می کند

لعل نوشین خنده ات کار مسیحا می کند
یعنی از عیسی بمیرد باز احیا می کند

نیست زور بازوی دولت درین ره دستگیر
می خورد خضر آنچه اسکندر تمنا می کند

گر به ظاهر گریه بلبل ندارد اعتبار
دامن خود را به این امید، گل وا می کند

صد بهشت از عشق در هر گوشه ای آماده است
زاهد کوته نظر جنت تمنا می کند

#صائب_تبریزی

🍃♥
Join ➣↻ @Ghazal_nabb

Читать полностью…

غزل های ناب

روی بنما و مرا گو که ز جان دل برگیر
پیش شمع آتش پروانه به جان گو درگیر

در لب تشنه ما بین و مدار آب دریغ
بر سر کشته خویش آی و ز خاکش برگیر

ترک درویش مگیر ار نبود سیم و زرش
در غمت سیم شمار اشک و رخش را زر گیر

چنگ بنواز و بساز ار نبود عود چه باک
آتشم عشق و دلم عود و تنم مجمر گیر

در سماع آی و ز سر خرقه برانداز و برقص
ور نه با گوشه رو و خرقه ما در سر گیر

صوف برکش ز سر و باده صافی درکش
سیم در باز و به زر سیمبری در بر گیر

دوست گو یار شو و هر دو جهان دشمن باش
بخت گو پشت مکن روی زمین لشکر گیر

میل رفتن مکن ای دوست دمی با ما باش
بر لب جوی طرب جوی و به کف ساغر گیر

رفته گیر از برم و زآتش و آب دل و چشم
گونه‌ام زرد و لبم خشک و کنارم تر گیر

حافظ آراسته کن بزم و بگو واعظ را
که ببین مجلسم و ترک سر منبر گیر

#حافظ


🍃♥
Join ➣↻ @Ghazal_nabb

Читать полностью…

غزل های ناب

تا که اسیر و عاشق آن صنم چو جان شدم
دیو نیم پری نیم از همه چون نهان شدم

برف بدم گداختم تا که مرا زمین بخورد
تا همه دود دل شدم تا سوی آسمان شدم

نیستم از روان‌ها بر حذرم ز جان‌ها
جان نکند حذر ز جان چیست حذر چو جان شدم

آنک کسی گمان نبرد رفت گمان من بدو
تا که چنین به عاقبت بر سر آن گمان شدم

از سر بیخودی دلم داد گواهیی به دست
این دل من ز دست شد و آنچ بگفت آن شدم

این همه ناله‌های من نیست ز من همه از اوست
کز مدد می لبش بی‌دل و بی‌زبان شدم

گفت چرا نهان کنی عشق مرا چو عاشقی
من ز برای این سخن شهره عاشقان شدم

جان و جهان ز عشق تو رفت ز دست کار من
من به جهان چه می کنم چونک از این جهان شدم

#مولانا

🍃♥
Join ➣↻ @Ghazal_nabb

Читать полностью…

غزل های ناب

کانال که هر مسلمان لازم دارد

جوین شوید حتما 👇👇

/channel/islamic_info1402

Читать полностью…

غزل های ناب

هین که آمد به سر کوی تو مجنون دگر
هین که آمد به تماشای تو دل خون دگر

عاشق روی تو را گنبد گردون نکشد
مگرش جای دهی بر سر گردون دگر

عاشق تو نخورد حیله و افسون کسی
تو بخوان و تو بدم بر دلش افسون دگر

عشق روی تو به شش سوی جهان دام دلست
که ندیدند چنان رخ رخ گلگون دگر

رحمتی کن تو بر آن مرغ که در دام افتاد
که ندارد چو تو شاهنشه بی‌چون دگر

کو در این خانه یکی سوخته مفتونی
که به شب‌ها شنود ناله مفتون دگر

از پس نیشکرت اشک چو اطلس بارم
چاره‌ام نیست جز این اطلس و اکسون دگر

#مولانا


🍃♥
Join ➣↻ @Ghazal_nabb

Читать полностью…

غزل های ناب

گر چه در کوی وفا جا نگرفتی و سرایی
ما نبردیم ز کوی طلبت رخت به جایی

بس خطا بود نگه باز نکردن که گذشتی
مکن اینها، که نکردیم نگاهت به خطایی

بر تن این سر شب و روز از هوس پای تو دارم
ورنه من کیستم آخر؟ که سرم باشد و پایی

گر قبا شد ز غمت پیرهنی حیف نباشد؟
کم از آن کز کف عشق تو بپوشیم قبایی

قیمت قامت و بالای ترا کس بنداند
تا نیفتند چو من شیفته در دام بلایی

درد عشق تو به نزدیک طبیبان ولایت
بس بگفتیم و ندانست کسش هیچ دوایی

هم نشینان تو بر سفرهٔ خاصند، چه معنی؟
که به درویش سر کوچه نگفتند صلایی

بوسه‌ای ده به من خسته، که بسیار نباشد
به فقیران بدهد محتشم شهر عطایی

اوحدی را مکن از خیل محبان تو بیرون
که توسلطانی و خیلت نشکیبد ز گدایی

#اوحدی

🍃♥
Join ➣↻ @Ghazal_nabb

Читать полностью…

غزل های ناب

سر برآور ای حریف و روی من بین همچو زر
جان سپر کردم ولیکن تیر کم زن بر سپر

این جگر از تیرها شد همچو پشت خارپشت
رحم کردی عشق تو گر عشق را بودی جگر

من رها کردم جگر را هرچ خواهد گو بشو
بر دهانم زن اگر من زین سخن گویم دگر

بنده ساقی عشقم مست آن دردی درد
گوشه‌ای سرمست خفتم فارغم از خیر و شر

گر بیاید غم بگویم آنک غم می‌خورد رفت
رو به بازار و ربابی از برای من بخر

#مولانا


🍃♥
Join ➣↻ @Ghazal_nabb

Читать полностью…

غزل های ناب

روی کار دیگران و پشت کار من یکی است
روز و شب در دیدهٔ شب‌زنده‌دار من یکی است

سنگ راه من نگردد سختی راه طلب
کوه و صحرا پیش سیل بیقرار من یکی است

نیست چون گل جوش من موقوف جوش نوبهار
خون منصورم، خزان و نوبهار من یکی است

گر چه در ظاهر عنان اختیارم داده‌اند
حیرتی دارم که جبر و اختیار من یکی است

ساده‌لوحی فارغ از رد و قبولم کرده است
زشت و زیبا در دل آیینه‌وار من یکی است

می‌برم چون چشم خوبان دل به هر حالت که هست
خواب و بیداری و مستی و خمار من یکی است

بی‌تامل صائب از جا بر نمی‌دارم قدم
خار و گل ز آهستگی در رهگذار من یکی است

#صائب_تبريزى


🍃♥
Join ➣↻ @Ghazal_nabb

Читать полностью…

غزل های ناب

نبایستی هم اول مهر بستن
چو در دل داشتی پیمان شکستن

به ناز وصل پروردن یکی را
خطا کردی به تیغ هجر خستن

دگربار از پری رویان جماش
نمی‌باید وفای عهد جستن

اگر کنجی به دست آرم دگربار
منم زین نوبت و تنها نشستن

ولیکن صبر تنهایی محالست
که نتوان در به روی دوست بستن

همی‌گویم بگریم در غمت زار
دگر گویم بخندی بر گرستن

گر آزادم کنی ور بنده خوانی
مرا زین قید ممکن نیست جستن

گرم دشمن شوی ور دوست گیری
نخواهم دستت از دامن گسستن

قیاس آنست سعدی کز کمندش
به جان دادن توانی بازرستن

#سعدی


🍃♥
Join ➣↻ @Ghazal_nabb

Читать полностью…

غزل های ناب

مرا حلوا هوس کردست حلوا
میفکن وعده حلوا به فردا

دل و جانم بدان حلواست پیوست
که صوفی را صفا آرد نه صفرا

زهی حلوای گرم و چرب و شیرین
که هر دم می‌رسد بویش ز بالا

دهانی بسته حلوا خور چو انجیر
ز دل خور هیچ دست و لب میالا

از آن دستست این حلوا از آن دست
بخور زان دست ای بی‌دست و بی‌پا

دمی با مصطفا و کاسه باشیم
که او می خورد از آن جا شیر و خرما

از آن خرما که مریم را ندا کرد
کلی و اشربی و قری عینا

دلیل آنک زاده عقل کلیم
ندایش می‌رسد کای جان بابا

همی‌خواند که فرزندان بیایید
که خوان آراسته‌ست و یار تنها

#مولانا


🍃♥
Join ➣↻ @Ghazal_nabb

Читать полностью…
Subscribe to a channel